kamanabroo
7th October 2009, 06:52 AM
آنتيوار:
پايهگذار جريان نومحافظهكاري آمريكا يك ماركسيست خائن است
خبرگزاري فارس: يك پايگاه اينترنتي با اشاره به تلاش نومحافظهكاران براي پنهان كردن ريشهها و بنيانگذاران اين مكتب، تصريح كرد: واقعيت اين است كه كريستول پدرخوانده نومحافظهكاري خود به عنوان يك تروتسكيست، به نظام امپرياليست دشنام ميداد.
http://media.farsnews.com/Media/8709/Images/jpg/A0554/A0554536.jpg
به گزارش خبرگزاري فارس، پايگاه اينترنتي "آنتيوار " در مقالهاي به قلم "جاستين ريموندو " (Justin Raimondo) با اشاره به سابقه ايجاد مكتب نومحافظهكاري در آمريكا نوشت: "ايروينگ كريستول " (Irving Kristol) پدر مكتب نومحافظهكاري در آمريكاست اما با مرگ اين نومحافظهكار 89 ساله، به نظر نميرسد اين جريان به پايان خط رسيده باشد.
وي با اشاره به سابقه ضدامپرياليستي پدر نومحافظهكاري اظهار داشت: هر چند كه نومحافظهكاران از پذيرش پيشينه فكري خود و پدر معنويشان طفره ميروند اما به نظر نميرسد كه با توجه به اسناد مكتوب، راه فراري در پيشگاه آنها وجود داشته باشد. چرا كه با دقت به كتابي كه كريستول در سال 99 ميلادي با عنوان "اتوبيوگرافي نومحافظهكاري " نوشت، ميتوان فهميد كه چرا فرار از اين عقبه فكري ممكن نيست.
ريموندو با اشاره به اينكه مكتب نومحافظهكاري متضمن يك ايدئولوژي است، ادامه داد: كريستول بخش قابل توجهي از زندگي خود را صرف نگارش اين كتاب نمود. اين كتاب سرگذشت برخي روشنفكران مكتب چپ "تروتسكيسم " اهل نيويورك است كه جواني خود را در راه نگارش مقالاتي تند عليه امپرياليسم آمريكا گذراندند اما در عين حال، بيش از آنكه به فكر مبارزه با امپرياليسم باشند عليه تروتسكيستهاي ديگر به بحث و جدل پرداختند تا آنجا كه كريستول با دريافت پول از سازمان سيا حاضر شد مطالبي عليه همتايان فرانسوي و ايتاليايي خود بنويسد و اين اولين خيانت كريستول به ايدئولوژي خود بود.
اين تحليلگر غربي سخنراني "كريستوفر لاش " (Christopher Lasch) از ياران كريستول در كنگره "آزادي فرهنگي " را سندي بر همگرايي جالب شكل گرفته بين سازمان سيا و پيروان ماركسيسم-تروتسكيسم معرفي كرده است.
* پيدايش نومحافظهكاري
در سال 1977 كريستول طي مقالهاي تحت عنوان "خاطره يك تروتسكيست " به تشريح مواضع افراد چپگراي استالينستيزي ميپردازد كه در بالاترين طبقه دانشگاه نيويورك سكنا گزيده بودند و اكنون از بزرگترين چهرههاي آكادميك آمريكا محسوب ميشوند؛ افرادي نظير "ايروينگ هاو " (Irving Howe)، "سيمور مارتين ليپست "(Seymour Martin Lipset)، "دانيل بل " (Daniel Bell) و "ناتان گلازر "(Natan Glozer).
به گفته ريموندو، اين مقاله تولد پديدهاي بود كه امروز "نومحافظهكاري " خوانده ميشود و عبارت است از يك گرايش روشنفكرانه در سياستهاي نوين آمريكا كه تاكنون تاثيري شگرف بر دولت آمريكا و بالاخص سياست خارجي آن داشته است.
اين تحليلگر غربي با يادآوري اين نكته كه هنگام جنگ جهاني دوم، عداوت سختي بين تروتسكيستها به وقوع پيوست كه در نهايت منجر به چنددستگي بين آنها شد، اظهار داشت: اين مشكل زماني پيش آمد كه پيش از حمله آلمان نازي به اتحاد جماهير شوروي، بين هيتلر و استالين يك معاهده صلح منعقد شد كه اين امر منجر به تقسيم اروپا بين اين دو ديكتاتور شد. تروتسكيستها در خصوص چگونگي برخورد با اين توافق دچار اختلاف شدند. در اين ميان، موضعي كه كريستول برگزيد در واقع نوعي تغييرات گسترده در تفكرات وي را منجر شد.
وي با بيان اينكه با اين تغييرات فكري گسترده، كريستول ناگهان به عنصر كليدي گروهي از سرمايهداران بدل شد كه روزي خواستار نابودي آنها بود، تصريح كرد: "حزب كارگران سوسياليست آمريكا " كه بزرگترين نهاد تروتسكيست در اين كشور بود و به وسيله شخص تروتسكي و "جيمز پي. كنون " (James P. Cannon) بنياد نهاده شده بود، داراي اين تفكر حزبي بود كه اتحاد شوروي بايد مورد حمايت واقع شود چرا كه مالكيت را متمركز نموده است و بايد از آن در برابر تجديدنظر طلبان دفاع شود، اما به تدريج گروهي به رهبري "مكس شاتمن " (Max Shachtman) و "جيمز بورنهام " (James Burnham) با اين داعيه كه شوروي در حال توسعه نوعي بوروكراسي متمركز بوده و طبقه بوروكرات حاكم، همان نقش طبقسرمايهدار را ايفا ميكنند، دفاع از شوروي را بيارزش خواند.
اين اختلاف به انشعاب تفكر شاتمني انجاميد و كريستول نيز به شاتمن پيوست و اين تازه اول راه انشعاب بود.
اين تحليلگر غربي با يادآوري اين نكته كه هنوز چندماه از تاسيس "حزب كارگر " بهوسيله شاتمن و يارانش نگذشته بود كه اينبار بورنهام، ياور شاتمن در پروسه انشعاب، از حزب استعفا كرد، افزود: بورنهام ديگر قصد ايجاد يك انشعاب را نداشت بلكه ناگهان به اين نتيجه رسيده بود كه اصل ماركسيسم مردود است. در جريان اين كنارهگيري، چند نفر از اعضاي حزب نيز با بورنهام همصدا شدند كه يكي از آنها دوباره همين آقاي كريستول بود. افراد كنارهگيري كننده از اين حزب نام گروه خود را "انقلابيون ضد بلشويك " نهادند و كريستول به عنوان سردبير "مجله تئوريك " اين گروه كه "شرمانيتها " نيز خوانده ميشدند، انتخاب شد.
ريموندو با بيان اينكه در اين مجله صفحهاي نيز به پاسخ به پرسشهاي خوانندگان اختصاص داشت، يادآور شد: در يكي از اين پاسخها، كريستول به سختي به پروفسور "سيدني هوك " (Sidney Hook) به خاطر مواضع جنگطلبانهاش تاخت، اما چيزي نگذشت كه خود كريستول و دوستانش نيز نه تنها ديگر دشمني با امپرياليسم را كنار گذاشتند بلكه خودشان را به عنوان رهبران غوغاسالاري امپرياليستي معرفي كردند.
ريموندو در ادامه مقاله تاريخي-تحليلي خود، به تشكر كريستول از مكتب تروتسكيسم اشاره و تاكيد كرد: كريستول به اين خاطر از اين مكتب فكري ممنون بود كه اين مكتب با شيوه فلسفه قرون وسطايي، ديسيپلين سازماني سخت و همچنين بهكارگيري عقيده به عنوان يك سلاح، همه چيز را براي كريستول آماده نمود تا تفكر نومحافظهكاري را بنيان نهد. اين تفكر، ابتدا به "حزب جمهوريخواه آمريكا " و در جريان ورود "جورج دابليو بوش " به كاخ سفيد، به عرصه رياست جمهوري نيز پاي نهاد.
* كريستول، پدرخوانده نومحافظهكاري
تحليلگر سايت اينترنتي آنتيوار، كريستول را "پدرخوانده نومحافظهكاري " دانسته و اين ماركسيست سابق را جوهره اصلي و راهانداز اين حركت خوانده است.
وي با بيان اينكه اتوبيوگرافي نومحافظهكاران، بسته به شرايط و خلقوخوي متفاوت ايشان متفاوت است، ادامه داد: جيمز بورنهام سابقاً ماركسيست كارش به جايي رسيد كه به سازمان سيا پيوست. باقي اين تروتسكيستهاي سابق، ظاهراً نيروهاي سياسي چپ باقي ماندند اما در واقع تنها بر عقيده ضداستاليني خود تاكيد ميكردند. مثلاً شاتمن در عين اينكه مدعي بود كه به اصول سوسياليسم وفادار است از جنگ ويتنام حمايت ميكرد.
ريموندو در ادامه افزود: گل سر سبد پيروان شاتمن، "هنري اسكوپ جكسون " (Henry Scoop Jackson) نام دارد كه عقايد اين ماركسيست سابق نيز از جمله نظريه ليبراليسم منطقهاي و نظاميگرايي در كنار هم، تشكيل دهنده برخي از مهمترين اصول حاكم بر مكتب نومحافظهكاري شد. دوستان جكسون نظير "پل ولفويتز " (Paul Wolfowitz)، "ريچارد پرل " (Richard Perle) و "اليوت آبرامز " (Elliot Abrams) نيز بعدها در سياست خارجي آمريكا تاثيرات بهسزايي داشتند.
ريموندو يادآور شد: با پايان نسبي جنگ سرد، نومحافظهكاران از جمله نشريه "پابليك اينترست " كه منتسب به كريستول بود، توجه خود را به سياست داخلي معطوف داشتند و تلاش كردند كه ليبراليسم حاكم بر جامعه آمريكا را با تزريق ديدگاههاي سرسختانه رئاليستي اصلاح كنند. در زمان جنگ سرد، مهمترين هدف اين نومحافظهكاران حذف رقيب ديرينهشان يعني استالينيسم حتي با استفاده از نيروي نظامي بود.
نقش كريستول در اين برهه از زمان -پس از جنگ سرد- تدارك چارچوبهاي سازماني و مهمتر از آن ساختارهاي مالي براي جريان نوين نومحافظهكاري بود تا بتواند خود را در جناح راست آمريكا بالا بكشاند. او سعي كرد كه پول جريانات محافظهكار قديميتر را به سوي اهداف نومحافظهكارانه سرازير كند.
تحليلگر سايت آنتيوار افزود: اقتدارگرايي نومحافظهكاران در جريان جنگ سرد با توجه به وجود دشمني نظير شوروي قابل توجيه بود اما با فروپاشي شوروي اين طيف دچار نوعي شوك شدند. آنها ابتدا به "رونالد ريگان " قهرمان سابق خود حمله كردند و فروپاشي شوروي را نوعي خدعه تلقي كردند. نومحافظهكاران در بدو فروپاشي قطب كمونيسم بر اين باور بودند كه شوروي مجدداً با يك حركت خزنده خود را بالا خواهد كشيد اما با فروپاشي اتحاد شوروي، نومحافظهكاران با خلاء جدي وجود يك دشمن مواجه بودند. اكنون اين كمونيستهاي سابق سرخورده و تروتسكيستهاي مرتد، چيزي نداشتند تا بهواسطه آن، خشمشان را خالي كنند. البته نومحافظهكاران بيكار ننشستند و به كارهاي به اصطلاح روشنفكرانه خويش ادامه دادند؛ آنها "ويليام اف. باكلي " (William F. Buckley) را در راس مجله مربوط به خود قرار دادند تا هر روز وعظهاي نومحافظهكارانه بيشتري را انتشار دهد.
* نومحافظهكاران و جورج دبليو. بوش
ريموندو با يادآوري اين نكته كه درحالي كه بيشترين ثروت و منابع گروههاي راستگرا در اختيار نومحافظهكاران بود، "جورج دابليو. بوش " نيز مشغول هموار كردن راه خود به سوي كاخ سفيد بوده است، اظهار داشت: نومحافظهكاران به هر كلكي كه بود خود را وارد تيم سياست خارجي بوش كردند. آنها به خزانهاي بزرگ دست يافتند كه در اختيار دولت آمريكا بود، همچنين با نيروهاي مسلحي مواجه شدند كه آمادگي داشتند سياست خارجي "توسعه دموكراسي " را با داغ و درفش پيش ببرند و سرانجام با وقوع فاجعه يازده سپتامبر، آنها براي رسيدن به اهدافشان ديگر هرچه لازم بود را در اختيار داشتند.
به گفته اين انديشمند غربي، اين اهداف سالها قبل در يكي از سخنرانيهاي "ويليام " فرزند كريستول تحت عنوان "به سوي سياست خارجي نوريگاني " تبيين شده بود. كليه اهدافي كه نومحافظهكاران براي سياست خارجي آمريكا ترسيم كردهاند در اين عبارت خلاصه ميشود: "هژموني جهاني نيكانديش "! حملات يازده سپتامبر اين فرصت را به وجود آورد تا نومحافظهكاران بتوانند جنگي را كه در سر داشتند به راه بياندازند. همان جنگي كه اكنون نتيجه آن را در عراق، افغانستان، پاكستان و ... شاهديم.
وي ادامه داد: شايد خندهدار باشد اما نومحافظهكار خواندن يك نومحافظهكار يك جنايت است چرا كه خود نيز از وجهه نومحافظهكاري مطلعند. شايد علت اصلي آن اين باشد كه بسياري از اولين نومحافظهكاران "يهودي " بودند. همانگونه كه يكي از بزرگترين نظريهپردازان نومحافظهكاري كسي بود كه كاملاً در تبعيت از اسرائيل فعاليت ميكرد.
اين تحليلگر سايت آنتيوار با بيان اينكه سخن گفتن عليه نومحافظهكاران اكنون در آمريكا به منزله "ضديهود " بودن است، اضافه كرد: شايد نومحافظهكاران از اين موضوع ناراحت باشند كه چرا مخالفين سياستهاي باراك اوباما در كاريكاتورها به شكل "نژادپرست " نمايش داده ميشوند.
به نوشته ريموندو، پيروان و مقلدين كريستول كه پا بر جاي پاي وي نهادهاند جنگطلباني هستند كه در نشرياتي همچون "ويكلي استاندارد " و "ليمباو هانيتي " فعاليت كرده و هرچيزي را كه خلاف هژموني دولت آمريكا در جهان باشد خيانت تلقي ميكنند. اين رويكرد، غيرمحافظهكارانه بلكه ضدمحافظهكارانه است و در واقع به همان تفكرات تروتسكيستي برميگردد كه روزي به نظر ميرسيد از بين رفته است.
ريموندو با يادآوري اين نكته كه يكي از مهمترين اختلافات بين استالين و تروتسكي بر سر "امكان وجود سوسياليسم در يك كشور " بود، افزود: در حالي كه استالين معتقد بود ميتوان سوسياليسم را در شوروي و اقمار آن حفظ كرد، تروتسكي بر اين باور بود كه بدون تحقق انقلاب سوسياليستي در ساير كشورها، اتحاد شوروي چارهاي از سقوط نخواهد داشت. اكنون اين تروتسكيستها از شوروي به آمريكا آمدهاند و به دنبال به راه انداختن يك انقلاب جهاني هستند كه در راس آن آمريكا قرار دارد. بنابراين وقتي بوش پسر از "انقلاب دموكراتيك جهاني " سخن گفت، در واقع در حال تكرار ادبيات نئوتروتسكيستي مشاوران نزديكش بود كه تفكراتشان از تروتسكيسم نشات گرفته است.
وي در پايان با تاكيد بر اينكه منظره چنين انقلابي هر روز در گستره بيشتري از ابهام و تاريكي قرار ميگيرد، نوشته است: اما عقيده به چنين انقلابي همچنان وجود دارد، همانگونه كه جريان نومحافظهكاري باقي است. شايد در دوران اوباما شكل ظاهري آن تغيير كند اما جوهره آن يعني همان جنگطلبي و ستيزهجويي سيريناپذير برجاي خود باقي خواهد ماند چرا كه جنگ تنها برنامهاي است كه مكتب نومحافظهكاري براي آينده جهان در سر ميپروراند.
پايهگذار جريان نومحافظهكاري آمريكا يك ماركسيست خائن است
خبرگزاري فارس: يك پايگاه اينترنتي با اشاره به تلاش نومحافظهكاران براي پنهان كردن ريشهها و بنيانگذاران اين مكتب، تصريح كرد: واقعيت اين است كه كريستول پدرخوانده نومحافظهكاري خود به عنوان يك تروتسكيست، به نظام امپرياليست دشنام ميداد.
http://media.farsnews.com/Media/8709/Images/jpg/A0554/A0554536.jpg
به گزارش خبرگزاري فارس، پايگاه اينترنتي "آنتيوار " در مقالهاي به قلم "جاستين ريموندو " (Justin Raimondo) با اشاره به سابقه ايجاد مكتب نومحافظهكاري در آمريكا نوشت: "ايروينگ كريستول " (Irving Kristol) پدر مكتب نومحافظهكاري در آمريكاست اما با مرگ اين نومحافظهكار 89 ساله، به نظر نميرسد اين جريان به پايان خط رسيده باشد.
وي با اشاره به سابقه ضدامپرياليستي پدر نومحافظهكاري اظهار داشت: هر چند كه نومحافظهكاران از پذيرش پيشينه فكري خود و پدر معنويشان طفره ميروند اما به نظر نميرسد كه با توجه به اسناد مكتوب، راه فراري در پيشگاه آنها وجود داشته باشد. چرا كه با دقت به كتابي كه كريستول در سال 99 ميلادي با عنوان "اتوبيوگرافي نومحافظهكاري " نوشت، ميتوان فهميد كه چرا فرار از اين عقبه فكري ممكن نيست.
ريموندو با اشاره به اينكه مكتب نومحافظهكاري متضمن يك ايدئولوژي است، ادامه داد: كريستول بخش قابل توجهي از زندگي خود را صرف نگارش اين كتاب نمود. اين كتاب سرگذشت برخي روشنفكران مكتب چپ "تروتسكيسم " اهل نيويورك است كه جواني خود را در راه نگارش مقالاتي تند عليه امپرياليسم آمريكا گذراندند اما در عين حال، بيش از آنكه به فكر مبارزه با امپرياليسم باشند عليه تروتسكيستهاي ديگر به بحث و جدل پرداختند تا آنجا كه كريستول با دريافت پول از سازمان سيا حاضر شد مطالبي عليه همتايان فرانسوي و ايتاليايي خود بنويسد و اين اولين خيانت كريستول به ايدئولوژي خود بود.
اين تحليلگر غربي سخنراني "كريستوفر لاش " (Christopher Lasch) از ياران كريستول در كنگره "آزادي فرهنگي " را سندي بر همگرايي جالب شكل گرفته بين سازمان سيا و پيروان ماركسيسم-تروتسكيسم معرفي كرده است.
* پيدايش نومحافظهكاري
در سال 1977 كريستول طي مقالهاي تحت عنوان "خاطره يك تروتسكيست " به تشريح مواضع افراد چپگراي استالينستيزي ميپردازد كه در بالاترين طبقه دانشگاه نيويورك سكنا گزيده بودند و اكنون از بزرگترين چهرههاي آكادميك آمريكا محسوب ميشوند؛ افرادي نظير "ايروينگ هاو " (Irving Howe)، "سيمور مارتين ليپست "(Seymour Martin Lipset)، "دانيل بل " (Daniel Bell) و "ناتان گلازر "(Natan Glozer).
به گفته ريموندو، اين مقاله تولد پديدهاي بود كه امروز "نومحافظهكاري " خوانده ميشود و عبارت است از يك گرايش روشنفكرانه در سياستهاي نوين آمريكا كه تاكنون تاثيري شگرف بر دولت آمريكا و بالاخص سياست خارجي آن داشته است.
اين تحليلگر غربي با يادآوري اين نكته كه هنگام جنگ جهاني دوم، عداوت سختي بين تروتسكيستها به وقوع پيوست كه در نهايت منجر به چنددستگي بين آنها شد، اظهار داشت: اين مشكل زماني پيش آمد كه پيش از حمله آلمان نازي به اتحاد جماهير شوروي، بين هيتلر و استالين يك معاهده صلح منعقد شد كه اين امر منجر به تقسيم اروپا بين اين دو ديكتاتور شد. تروتسكيستها در خصوص چگونگي برخورد با اين توافق دچار اختلاف شدند. در اين ميان، موضعي كه كريستول برگزيد در واقع نوعي تغييرات گسترده در تفكرات وي را منجر شد.
وي با بيان اينكه با اين تغييرات فكري گسترده، كريستول ناگهان به عنصر كليدي گروهي از سرمايهداران بدل شد كه روزي خواستار نابودي آنها بود، تصريح كرد: "حزب كارگران سوسياليست آمريكا " كه بزرگترين نهاد تروتسكيست در اين كشور بود و به وسيله شخص تروتسكي و "جيمز پي. كنون " (James P. Cannon) بنياد نهاده شده بود، داراي اين تفكر حزبي بود كه اتحاد شوروي بايد مورد حمايت واقع شود چرا كه مالكيت را متمركز نموده است و بايد از آن در برابر تجديدنظر طلبان دفاع شود، اما به تدريج گروهي به رهبري "مكس شاتمن " (Max Shachtman) و "جيمز بورنهام " (James Burnham) با اين داعيه كه شوروي در حال توسعه نوعي بوروكراسي متمركز بوده و طبقه بوروكرات حاكم، همان نقش طبقسرمايهدار را ايفا ميكنند، دفاع از شوروي را بيارزش خواند.
اين اختلاف به انشعاب تفكر شاتمني انجاميد و كريستول نيز به شاتمن پيوست و اين تازه اول راه انشعاب بود.
اين تحليلگر غربي با يادآوري اين نكته كه هنوز چندماه از تاسيس "حزب كارگر " بهوسيله شاتمن و يارانش نگذشته بود كه اينبار بورنهام، ياور شاتمن در پروسه انشعاب، از حزب استعفا كرد، افزود: بورنهام ديگر قصد ايجاد يك انشعاب را نداشت بلكه ناگهان به اين نتيجه رسيده بود كه اصل ماركسيسم مردود است. در جريان اين كنارهگيري، چند نفر از اعضاي حزب نيز با بورنهام همصدا شدند كه يكي از آنها دوباره همين آقاي كريستول بود. افراد كنارهگيري كننده از اين حزب نام گروه خود را "انقلابيون ضد بلشويك " نهادند و كريستول به عنوان سردبير "مجله تئوريك " اين گروه كه "شرمانيتها " نيز خوانده ميشدند، انتخاب شد.
ريموندو با بيان اينكه در اين مجله صفحهاي نيز به پاسخ به پرسشهاي خوانندگان اختصاص داشت، يادآور شد: در يكي از اين پاسخها، كريستول به سختي به پروفسور "سيدني هوك " (Sidney Hook) به خاطر مواضع جنگطلبانهاش تاخت، اما چيزي نگذشت كه خود كريستول و دوستانش نيز نه تنها ديگر دشمني با امپرياليسم را كنار گذاشتند بلكه خودشان را به عنوان رهبران غوغاسالاري امپرياليستي معرفي كردند.
ريموندو در ادامه مقاله تاريخي-تحليلي خود، به تشكر كريستول از مكتب تروتسكيسم اشاره و تاكيد كرد: كريستول به اين خاطر از اين مكتب فكري ممنون بود كه اين مكتب با شيوه فلسفه قرون وسطايي، ديسيپلين سازماني سخت و همچنين بهكارگيري عقيده به عنوان يك سلاح، همه چيز را براي كريستول آماده نمود تا تفكر نومحافظهكاري را بنيان نهد. اين تفكر، ابتدا به "حزب جمهوريخواه آمريكا " و در جريان ورود "جورج دابليو بوش " به كاخ سفيد، به عرصه رياست جمهوري نيز پاي نهاد.
* كريستول، پدرخوانده نومحافظهكاري
تحليلگر سايت اينترنتي آنتيوار، كريستول را "پدرخوانده نومحافظهكاري " دانسته و اين ماركسيست سابق را جوهره اصلي و راهانداز اين حركت خوانده است.
وي با بيان اينكه اتوبيوگرافي نومحافظهكاران، بسته به شرايط و خلقوخوي متفاوت ايشان متفاوت است، ادامه داد: جيمز بورنهام سابقاً ماركسيست كارش به جايي رسيد كه به سازمان سيا پيوست. باقي اين تروتسكيستهاي سابق، ظاهراً نيروهاي سياسي چپ باقي ماندند اما در واقع تنها بر عقيده ضداستاليني خود تاكيد ميكردند. مثلاً شاتمن در عين اينكه مدعي بود كه به اصول سوسياليسم وفادار است از جنگ ويتنام حمايت ميكرد.
ريموندو در ادامه افزود: گل سر سبد پيروان شاتمن، "هنري اسكوپ جكسون " (Henry Scoop Jackson) نام دارد كه عقايد اين ماركسيست سابق نيز از جمله نظريه ليبراليسم منطقهاي و نظاميگرايي در كنار هم، تشكيل دهنده برخي از مهمترين اصول حاكم بر مكتب نومحافظهكاري شد. دوستان جكسون نظير "پل ولفويتز " (Paul Wolfowitz)، "ريچارد پرل " (Richard Perle) و "اليوت آبرامز " (Elliot Abrams) نيز بعدها در سياست خارجي آمريكا تاثيرات بهسزايي داشتند.
ريموندو يادآور شد: با پايان نسبي جنگ سرد، نومحافظهكاران از جمله نشريه "پابليك اينترست " كه منتسب به كريستول بود، توجه خود را به سياست داخلي معطوف داشتند و تلاش كردند كه ليبراليسم حاكم بر جامعه آمريكا را با تزريق ديدگاههاي سرسختانه رئاليستي اصلاح كنند. در زمان جنگ سرد، مهمترين هدف اين نومحافظهكاران حذف رقيب ديرينهشان يعني استالينيسم حتي با استفاده از نيروي نظامي بود.
نقش كريستول در اين برهه از زمان -پس از جنگ سرد- تدارك چارچوبهاي سازماني و مهمتر از آن ساختارهاي مالي براي جريان نوين نومحافظهكاري بود تا بتواند خود را در جناح راست آمريكا بالا بكشاند. او سعي كرد كه پول جريانات محافظهكار قديميتر را به سوي اهداف نومحافظهكارانه سرازير كند.
تحليلگر سايت آنتيوار افزود: اقتدارگرايي نومحافظهكاران در جريان جنگ سرد با توجه به وجود دشمني نظير شوروي قابل توجيه بود اما با فروپاشي شوروي اين طيف دچار نوعي شوك شدند. آنها ابتدا به "رونالد ريگان " قهرمان سابق خود حمله كردند و فروپاشي شوروي را نوعي خدعه تلقي كردند. نومحافظهكاران در بدو فروپاشي قطب كمونيسم بر اين باور بودند كه شوروي مجدداً با يك حركت خزنده خود را بالا خواهد كشيد اما با فروپاشي اتحاد شوروي، نومحافظهكاران با خلاء جدي وجود يك دشمن مواجه بودند. اكنون اين كمونيستهاي سابق سرخورده و تروتسكيستهاي مرتد، چيزي نداشتند تا بهواسطه آن، خشمشان را خالي كنند. البته نومحافظهكاران بيكار ننشستند و به كارهاي به اصطلاح روشنفكرانه خويش ادامه دادند؛ آنها "ويليام اف. باكلي " (William F. Buckley) را در راس مجله مربوط به خود قرار دادند تا هر روز وعظهاي نومحافظهكارانه بيشتري را انتشار دهد.
* نومحافظهكاران و جورج دبليو. بوش
ريموندو با يادآوري اين نكته كه درحالي كه بيشترين ثروت و منابع گروههاي راستگرا در اختيار نومحافظهكاران بود، "جورج دابليو. بوش " نيز مشغول هموار كردن راه خود به سوي كاخ سفيد بوده است، اظهار داشت: نومحافظهكاران به هر كلكي كه بود خود را وارد تيم سياست خارجي بوش كردند. آنها به خزانهاي بزرگ دست يافتند كه در اختيار دولت آمريكا بود، همچنين با نيروهاي مسلحي مواجه شدند كه آمادگي داشتند سياست خارجي "توسعه دموكراسي " را با داغ و درفش پيش ببرند و سرانجام با وقوع فاجعه يازده سپتامبر، آنها براي رسيدن به اهدافشان ديگر هرچه لازم بود را در اختيار داشتند.
به گفته اين انديشمند غربي، اين اهداف سالها قبل در يكي از سخنرانيهاي "ويليام " فرزند كريستول تحت عنوان "به سوي سياست خارجي نوريگاني " تبيين شده بود. كليه اهدافي كه نومحافظهكاران براي سياست خارجي آمريكا ترسيم كردهاند در اين عبارت خلاصه ميشود: "هژموني جهاني نيكانديش "! حملات يازده سپتامبر اين فرصت را به وجود آورد تا نومحافظهكاران بتوانند جنگي را كه در سر داشتند به راه بياندازند. همان جنگي كه اكنون نتيجه آن را در عراق، افغانستان، پاكستان و ... شاهديم.
وي ادامه داد: شايد خندهدار باشد اما نومحافظهكار خواندن يك نومحافظهكار يك جنايت است چرا كه خود نيز از وجهه نومحافظهكاري مطلعند. شايد علت اصلي آن اين باشد كه بسياري از اولين نومحافظهكاران "يهودي " بودند. همانگونه كه يكي از بزرگترين نظريهپردازان نومحافظهكاري كسي بود كه كاملاً در تبعيت از اسرائيل فعاليت ميكرد.
اين تحليلگر سايت آنتيوار با بيان اينكه سخن گفتن عليه نومحافظهكاران اكنون در آمريكا به منزله "ضديهود " بودن است، اضافه كرد: شايد نومحافظهكاران از اين موضوع ناراحت باشند كه چرا مخالفين سياستهاي باراك اوباما در كاريكاتورها به شكل "نژادپرست " نمايش داده ميشوند.
به نوشته ريموندو، پيروان و مقلدين كريستول كه پا بر جاي پاي وي نهادهاند جنگطلباني هستند كه در نشرياتي همچون "ويكلي استاندارد " و "ليمباو هانيتي " فعاليت كرده و هرچيزي را كه خلاف هژموني دولت آمريكا در جهان باشد خيانت تلقي ميكنند. اين رويكرد، غيرمحافظهكارانه بلكه ضدمحافظهكارانه است و در واقع به همان تفكرات تروتسكيستي برميگردد كه روزي به نظر ميرسيد از بين رفته است.
ريموندو با يادآوري اين نكته كه يكي از مهمترين اختلافات بين استالين و تروتسكي بر سر "امكان وجود سوسياليسم در يك كشور " بود، افزود: در حالي كه استالين معتقد بود ميتوان سوسياليسم را در شوروي و اقمار آن حفظ كرد، تروتسكي بر اين باور بود كه بدون تحقق انقلاب سوسياليستي در ساير كشورها، اتحاد شوروي چارهاي از سقوط نخواهد داشت. اكنون اين تروتسكيستها از شوروي به آمريكا آمدهاند و به دنبال به راه انداختن يك انقلاب جهاني هستند كه در راس آن آمريكا قرار دارد. بنابراين وقتي بوش پسر از "انقلاب دموكراتيك جهاني " سخن گفت، در واقع در حال تكرار ادبيات نئوتروتسكيستي مشاوران نزديكش بود كه تفكراتشان از تروتسكيسم نشات گرفته است.
وي در پايان با تاكيد بر اينكه منظره چنين انقلابي هر روز در گستره بيشتري از ابهام و تاريكي قرار ميگيرد، نوشته است: اما عقيده به چنين انقلابي همچنان وجود دارد، همانگونه كه جريان نومحافظهكاري باقي است. شايد در دوران اوباما شكل ظاهري آن تغيير كند اما جوهره آن يعني همان جنگطلبي و ستيزهجويي سيريناپذير برجاي خود باقي خواهد ماند چرا كه جنگ تنها برنامهاي است كه مكتب نومحافظهكاري براي آينده جهان در سر ميپروراند.