PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هنر با عرفان چه رابطه ای دارد؟



تاری
3rd October 2009, 10:08 AM
بسم الله
تاری آدیله باشلاییرام
یارب
( این موضع چنان برای خود بنده جذابیت خاصی دارد که این سومین بار است که در سایتی می گذارم اولین بار وبلاگم و دومین در اسک قران و آخرین بار اینجا. کلی برای تحقیق روی این مسئله زمان گذاشتم البته به نتیجه ی ناقص رسیده. امیدوارم برای شما هم دلچسب باشد.
منبع : http://tary1357.blogfa.com/cat-27.aspx
گردآورنده : مریم ماهی )

دین و مذهب دیرینه ترین رفیق و همراه بشریت است به گونه ای که این نیاز لمحه ای از انسان جدایی نجسته است. شریعت با ظهور پیامبران و ظهور انسان مقارنت داشت چه نخستین انسان خود اولین پیامبر نیز بود. از این رو انسان و مذهب هیچگاه از یکدیگر مجزا نبوده و در تمامی طول تاریخ موافقت و مقارنت ذاتی با یکدیگر داشتند.
هر دینی به خدا و آفریدگار جهان مربوط می شود و دارای قداست است. قداست از نوعی معنویت و درون نگری که منشاء دینی یا غیر دینی و فردی دارد؛ بر می آید، این معنویت با عنصر استعلاء خود را از حوزه ی عقل، فن و ظاهر بر می کشد.
هنرمند با شعور ناخودآگاه خود به ملکوت جهان سفر می کند و ارمغان و دستاوردی که از این سیر و سفر خود می آورد، هنر نامیده می شود هنری که پرده از رازهای مقدس جهان قدس و عظمت بر می دارد و قدسی است.
هنر وقتی دینی است که واقعی باشد و از واقعیات جهان غیب الهام بگیرد و البته این در جایی است که هنرمند انسانی باشد با نگاه کیهان شکاف و با جهان بینی و سلوک دینی به دنبال الهام.
ارسطو ذاتا" هنر را با عالم محسوس در ارتباط می داند و اینکه هنرمند با آفرینش وضع خویش و با اخذ عناصری از عالم واقع سیر هنری خویش را آغاز می کند هنرمند تقلید می کند و در این تقلید خیال او، خیال ابداعی است. خیالی که ریشه در واقع دارد.
به قول شووان، فیلسوف برجسته "مبانی هنر در عالم روح است در حکمت و عرفان و علم است... بنابراین اصول ذاتی هنر، اصولا" فرعِ اصولِ عارضیِ مرتبه ای بالاتر است."
هنر یعنی مجرد شدن و تجرد را احساس کردن، یعنی آن روح مطلق ناخودآگاه در انسان به خودآگاهی رسیدن، یعنی خدا را شناختن.
هنر پرچمدار کشف خود انسان و شکفتن و شکوفایی دادن به همه ی استعدادهای ماورایی و حتی ماوراء عقلی و منطقی انسان است. هنر ساختن نوع بالاتر از انسان و از بشر است و این رسالت و امانتی است که به قول مترلینگ "خداوند وقتی همه ی اشیا را ساخت به انسان رسید، و به انسان که رسید از خلقت دست کشید و آن را به خود انسان واگذاشت." و انسان خالق یعنی هنرمند؛ انسانی که از همه چیز می برّد این بزرگترین عظمت کار هنر است وقتی از همه چیز می برّد در حالیکه می آفریند و با آفرینش هنری اش می سراید، می نوازد، خود را بیان می کند، سازنده ی خویشتن می شود.
هنر یعنی عشق، هنرمند یعنی عاشق

تاری
3rd October 2009, 10:09 AM
یارب

نقطه نظر هنرمند "زیبا" ییهاست و کارش زیبایی شناسی است و خلاصه موهبتی و اشراقی است و برای هر کس به دست آمدنی نمی باشد. هنر با تفکر قرین است دانش است و زیبایی جنبه ای است از "حقیقت" به مفهوم مطلق کلمه.
به گفته ی پیامبر اکرم (ص): " خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد." در هنری که از ملکوت به دل هنرمند می افتد یک سرّ یا حلقه ی واسطه ای است که نباید از نظر دور بداریم و آن زیبایی و جمال است. سرّ جمال است که تارهای ذهن هنرمند را به ارتعاش در می آورد و آن را به هر شکلی که بتواند نمایان می سازد و اگر زیبایی، در جهان نمی بود هنر هم نمی بود. هر جا که جمال باشد، عشق و عبودیت و پرستش خداوند متعال هم از همین جا سرچشمه می گیرد.
عشق عبارت است از علاقه و دلبستگی انسان به زیبایی و میل و کشش او به سوی کمال. روح انسان همواره می خواهد خود را کامل کند و زیبای جاذبه ای است برای رسیدن به کمال.
هنرمند آن روح حساس و شیفته ی کمال است که با سلوک و راهنوردی عاشقانه ی ناقص به سوی زیبایی، به مقام قدسی جمال می رود و در بازگشت، ارمغانی در دل با خود می آورد و چون نمی تواند آن را صریح بیان کند به رمز ونماد متوسل می شود. این سلوک هنرمند سفری رفت به سوی وجود و زیبایی است یعنی عاشق شدن و شیفتگی و در بازگشت همراه پیامی رمزگونه.
به نظر افلاطون "زیبایی پرتو حقیقت است."
به گفته ی شووان "زیبایی چون به خدا پیوسته باشد عبادت است و چون از او بگسلد بت خواهد شد."
احساس زیبایی با پیوستن به خدا "ذکر" است و با گسستن از او "غفلت"، آنگاه شیء زیبا از سرچشمه ی الهی خود که به آن معنی و توانایی رهایی می دهد جدا می افتد.
در واقع هر موجودی پرتوی از زیبایی الهی است به نحو خاص خود و زیبایی الهی را متجلی می سازد لذا می توان گفت که زیبایی همان قدر عینی است که حقیقت. هر شی ء به اندازه ای که حقیقتی را متجلی می کند زیباست. حقیقت روح زیبایی و زیبایی چهره ی حقیقت است.
....

تاری
3rd October 2009, 10:09 AM
یارب


اصل همه ی زیباییها در عالم جمال خداوند است و این همان حُسن کلی یا مطلق است که چون خورشیدی همه جا را از نور خود منوّر کرده است. زیباییهای هم که در موجودات است همه مقید است و همان طور که بهره ی هر مکان از آفتاب به ظرفیت آن و قرب و بُعد آن نسبت به خورشید بستگی دارد بهره ی هر چیزی از حُسن کلی نیز متناسب با ظرفیت وجودی آن و قرب و بُعد آن نسبت به خداوند است؛ از اینجاست که موجودات همه به یک درجه حُسن الهی را نشان نمی دهند بعضی از بعضی دیگر زیباترند به دلیل اینکه در سلسله مراتب وجود به حق تعالی و حُسن کل نزدیکترند. حُسنی که در صورت باطن است و در مرتبه ای بالاتر از حُسن ظاهر.
انسان در خانه ی ملکوت با آیات و اسماء خداوندی ارتباط برقرار می کند. آدمی وقتی می تواند به راز و رمز اشیاء و امور پی ببرد که بتواند هر چیزی را آنچنان که هست ببیند در این مقام باید چشم دل را گشود. حرکت تکاملی به معنی هدفداری حیات است چه به معنی عام، یعنی هدفمند بودن آفرینش و باطل نبودن خلقت؛ و چه به معنی خاص، یعنی هدفداری حیات انسان. نکته جالب در اینجاست که نیرویی درونی انسان را به صورت فرایند پیچیده ای به سوی آینده می راند و این رانش پذیری به طور تردید ناپذیری تحت تاثیر جاذبه ی شدید تصوری از "زیبایی مطلق" شکل می گیرد و در این مقام سیر هدفمندیش را عمق می بخشد.
ضرورت تهذیب نفس در قلمرو هنر مقدس آشکار است. تهذیب نفس به معنی زدودن زنگار عَرَضی از آیینه ی روح است به قسمی که روح بتواند تعادل خود را باز یابد و صفات اولیه خود را بازتاباند.
هر چه بحث هنر باز تر می شود خودبخود منشاء آن به دین بر می خورد یک ارتباط تنگاتنگ بین هنر و دین وجود دارد. مبادا تصور شود که هنر دینی هنر منسوب به دین داران است، دین داران را باید به دین شناخت نه دین را به آنان و هنر دین داران را باید با معیار هنر دینی سنجید نه بر عکس.

تاری
3rd October 2009, 10:09 AM
یارب

...
برای هنرمند موضوع تهذیب نفس، ادب نفس، تعالی، موضوعی طبیعی و معیاری یا دستوری بود، به این دلیل ساده که چنین انسانی کاملا" آگاه بود که بذر فناپذیری در اعماق وجودش نهفته است او خوب می داند که اگر نتواند متعالی از خویشتن شود و از نفسِ جدا شده و محدود و خودخواه خود فراتر رود، فناناپذیری غیرقابل تصور خواهد بود.
اهمیت تهذیب نفس در قلمرو هنر مقدس به شیوه ی دیگری هم مورد تاکید بوده است. هنرمند از طریق تهذیب نفس از محدودیت خود نیز آگاه می شود. آگاهی از محدودیت خود به خودشناسی رهنمون می شود که آن نیز به شناخت حقیقت، یعنی خدا در وجه تعالی او می انجامد.
می توان اینطور خلاصه کرد که هنر از بدایت امر میان زمین و آسمان و موضوعات روحانی و دنیوی،
همچنان به نحوی عمیق و روشن جمع کرده است دینی است بی آنکه منحصرا" مقدس باشد و دنیوی است.
عامل اصلی در تمایز هنر دینی و غیر دینی در شهودی است که هنرمند در تنفس عالم خود بدان دست یافته است و این فقط انسان است که عالَم دارد.
عرفا معتقدند که نفس انسان دارای وجه است؛ وجهی به جانب خداوند که آنرا وجه الرب می گویند و وجهی به جانب شیطان که بدان وجه النفس گویند.
هنر دینی یک اسلوب ویژه و یک مکتب خاص و یک شاخه ی مجزای هنری نیست بلکه همانطور که گفتیم هنر خودآگاهی است.
اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین در ظهور و تحقق کاملا" و تماما" به وجه هنری نمایان شده است و اعجاز آن وجه هنری آن است. متاسفانه اهمیت آن از این جهت مغفول مانده است چه اینکه عظیم ترین مخلوق خداوند "قران کریم" میزان سنجش هنر است بی شک انچه پس از پیدایش اسلام به عنوان هنرهای اسلامی تجلی یافته است مستقیما" تحت تاثیر تفکر اسلامی و بویژه تحت تاثیر کلمات ساختار و محتوای قرآنی شکل گرفته است.

....

تاری
3rd October 2009, 10:10 AM
یارب


معرفت اسلامی بر چهار رکن استوار است و انسان از دیدگاه اسلام کسی است که این چهار رکن اصلی را توامان در خود استوار کرده باشد.
رکن اول: عقل که پرواز عقلانی انسان را در ملکوت سبب می شود.
رکن دوم: اراده که در بر گیرنده ی حرکت آدمی در طریق دین است و ساحت آن عبادات و ریاضتها و مناسک و ادعیه و اذکار است.
رکن سوم: اخلاق که فضائل را نصیب انسان سالک می نماید.
رکن چهارم: احساس که عنصر غالب آن زیبایی شناسی است. حس زیبایی شناسی همانا قوه ی فهم و شعور حقیقت از طریق علم به سمبولیزم الهی در واقعیت اشیاء است.
ماهیت هنر اسلامی به ساحت یا رکن چهارم که علم الجمال و زیباشناسی بیشتر مربوط می شود.

...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد