PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ولادت ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان



روابط عمومی سایت
17th May 2016, 11:33 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61869980846787971686.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/61869980846787971686.gif)

✿ روزجوان بر جوانان سرافراز ایران مبارک باد ✿

♥✿♥ ویژه نامه گرامیداشت روزجوانی ♥✿♥

حسنعلی ابراهیمی سعید
17th May 2016, 11:35 PM
قال رسول الله صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :

إنَّ اللّه‏َ تعالى يُحِبُّ الشابَّ التائبَ .

پیامبر اکرم که درود خداوند براو وآلش باد فرموده اند:

خداوند متعال جوان توبه‏ كار را دوست دارد .

كنز العمّال : 10185 منتخب ميزان الحكمة : 290

روزجوان بر جوانان سرافراز ایران اسلامی مبارک باد


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/34076361151317801278.gif
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/7a.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/34076361151317801278.gif)
http://www.ayehayeentezar.com/thread37372.html

حسنعلی ابراهیمی سعید
17th May 2016, 11:41 PM
تا اوج آسمان ها

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76222184370960577184.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76222184370960577184.gif)





من همان کودک بازیگوشِ دیروزم؛ که سنگ شیطنت هایش
شیشه های شکننده ماتم را در کوچه هایِ تَنگِ دوستی می شکست.

بهارهایِ کمی را به تجربه نشسته ام؛
امّا ساقه های امید، از ستون های زندگی من بالا می روند.

من دوست دارم به سبک صدای باد، فریاد بزنم.
من دوست دارم حصار جهل را پاره کنم، شاهراهِ هدف
را بشناسم و در بیراهِ غفلت چشم نچرخانم.

من یقینم را از دست نداده ام؛ می خواهم تردیدهایم را به دور اندازم.
حنجره سکوت، مالِ من نیست؛ بگذارید فریاد بزنم.

می خواهم نردبانِ ترقی را با دستانِ خودم بسازم و پله های
پیشرفت را با گام های خودم طی کنم؛ یاری ام کنید.

می خواهم یک کاسه نور بردارم و یک جُرعه حقیقت سَرکشم.
نمی خواهم از شتابِ نسیم عقب بمانم.

نمی خواهم بند محدودیت بر دست هایم ببینم.
بگذارید دلتنگی هایم را چکّه چکّه فرو ریزم.

غرورم را قطره قطره در لبخندهایتان ذوب کنم.
بگذارید از چشمه معرفت بنوشم

و تمامِ یأس ها و درماندگی هایم را به دور بریزم.
بگذارید از تُنگِ تَنگِ محدودیت، به سویِ اقیانوسِ
تلاش و تکاپو و امید بشتابم.

بگذارید موجی شوم که گستاخ و مغرور، پیشانی عصیانش
را بر صخره های سختْ پیکرِ ساحل می کوبد.

بگذارید پرواز شوم؛ پر از احساسِ پرندینِ پرواز.
می خواهم به پنجره های طبیعت سپرده شوم.

باید به این تجربتِ شیرین تن دهم!
باید جاری شوم در آب ها و اوج بگیرم در آسمان ها.

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/47427100244128130886.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/47427100244128130886.gif)

حسنعلی ابراهیمی سعید
17th May 2016, 11:45 PM
ای جوان خـــــوش خــَـــرامِ بذله گو!
چشم خود بگشا، زمان بنگر چـــو مو

در جــــــوانی فکــــر پیری کن مـدام
عمر تـــــو چنـــــدان نگـــردد با دوام

در خیابان هـــــا چـــو پیری بنگـری
تــــو همـــــو باشی چو تیزی بنگـری

هر کجا پیری نمـــــودی تــــــو نظـر
شـــــو دقیـــــق و پیری خــود را نگـر

نا تــــوان پیری کــه در ره می رود
آن تو باشی عمر تــــــو ره مــــی دود

گر دگــــــر چشمی نـــدارد پر زنور
چشم تو چون او شود پـر درد و کور

گر دو گوشش کـر شده خود را ببین
گــــوش تــــو آینده گــــردد این چنین

گــــــر کنـــــار چشــــم او باشد لجن
چشم تو چون او شود در آن زمـــــن

گر سرش در لرزش و در اضطراب
چشم سر بگشا که رفتی در ســــراب

گـــــر عصــــا بردست او بینی همی
تکیه کن بر عمر و قـدرش دان همی

پس، بــُــرو قــــدر زمان خویش دان
نقش خـود را آن زمــان در پیش دان

هم نما بر جـــــمله پیران احـــــترام
هـــــم مهیا شـــو به این راه و مــرام

شایدت گـــــر عمر تــــــو یابد دوام
پیر گـــــردی ای جـــوانی در منـــام!

آن چـــــه را در آیـنه بینی تمـــــــام
پیر بیند بهـــــــترش در خشت خـــام

پس ز دانش های پیران درس گــیـر
تا نگشتی مثـــــل پیــران درس گـــیر

پس زبـــــان بــــــر بند نزد مهتران
تا نگویندت تـــــو خـامی ای جـــوان

گوش شو چـون نزد آنان مـی روی
تا فــــراگیـــــــری ز دانش بهـره ای

ای جهــــــول پر سخـن لب بند و گو
پیر مرشد! گفت و گو کن گفت و گو

حسنعلی ابراهیمی سعید
17th May 2016, 11:48 PM
می خواهم جریان داشته باشم



روز جوان مبارک



یک آسمان پرواز می خواهم و عرصه ای به وسعت
یک کهکشان. بال هایم فرصتی می خواهد،
تا پرواز را تجربه کند و اوج بگیرد.

تشنه ام؛ تشنه تر از ماهی به اقیانوس، تشنه تر از
خاک تفتیده کویر به باران.
نگذارید روحم در انجماد بی قیدی های پوچ، مرداب شود!

می خواهم جریان داشته باشم؛ چون رودخانه ای سرکش
اما زلال؛ بروم به سمت آب های آزاد،
بروم به سمت دریا، اگر دریا قبولم کند.

ریشه هایم اما هنوز پا نگرفته اند؛ بگذارید به استواریتان
تکیه کنم. دست هایم را رها نکنید. می روم؛
دو قدم به جلو و گاهی هم یک قدم به عقب.

پیش رویم پر از دو راهی تردید است؛
من یقین خویش را گم کرده ام.

به خیالتان، نشاط عمرم را در پای کدام جاذبه
جا گذاشتم، که این گونه مرا از خود می رانید؟

مرا به من وا می گذارید؛
آن هم درست در لحظاتی که بی پناه مانده ام؟!

پرنده ای در اوج پر کشیدنم. می شناسیدم؟
من گذشته شمایم، آینه روزهای نشاطتان.

جوانه زدنم را بارها شاهد بوده اید و پا گرفتنم،
خستگی هایم، غرورم، آرزوهایم، فریادهایم، خاموشیم، خروشم و ... .

مادر! قد کشیدنم را ببین!
من همان کوچک دیروز توام، که در اوج دلتنگی هایم،
سر به دامن مِهرت می گذاشتم و بغض ناتمام
دلم را فرومی خورم،تا اشک هایم را نبینی؛

هنوز نیازمند دست های نوازشگرت هستم،
در چشم هایم التماس موج می زند.

با شما هستم، پدر!
دست هایت را که برای پا گرفتن من، پینه بسته، بر
شانه هایم بگذار.نگاهم کن، که نگاهت هزار حرف نگفتنی دارد.

من جوانم؛
فرزند امروز سرزمینم، فرزند فردای سرزمینم،
بالنده و رها، سراپا شوق و هیجان.

سرزمین من، زادگاه سروهای تناور عشق است
که جوانه هایش، تمثیلی است از جوانی من.

من آذرخش امیدم، می دوم؛
رو به جلو، به سمت تلاقی آسمان و دریا.

سکون؟ ... نه! در من راه ندارد.
گاهی، چموشانه پیش می روم؛ از توقف بی زارم
پرم از هیجان، پرم از فریاد، پرم از نگاهی باز؛

رو به آن دور دست ها،رو به فرداهای روشن.
خورشید را در چشمانم ببینید.
دست هایم را بفشارید، تا پای امیدتان را استوار کنم.




ام البنین امیدی



روز جوان مبارک

حسنعلی ابراهیمی سعید
17th May 2016, 11:58 PM
جوان در قرآن









http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09305110810176575215.gif








چکيده:

قرآن در مورد جوانان گزارش و ارزش گذارى چشم گيرى دارد و آنان را داراى قدرتى مى داند كه در بعد روحى اش به خير خواهى ، آرمان گرايى ، ستيز با فساد محيط ، همگرايى و الگوپذيرى قابل تفسير مى باشد. اگر جوانان از آسيب هاى: ركود فكرى ، حماقت ناشى از خودخواهى ، نااميدى ، حاكميت غريزه جنسى و احساس حقارت مصون بمانند و بزرگسالان در حوزه تعبد ، آموزش ، پرورش ، مدارا ، احترام به شخصيت ، معرفى الگو و ازدواج با آنان همكارى نمايند تاريخ به شكل مطلوب رقم مى خورد.

كليد واژه‏ ها : جوان ، قرآن ، نيروى جوانى ، آموزش ، پرورش ، كمال طلبى ، آرمان گرايى ، آسيب پذيرى ، تعبد ، الگو ، هميارى ، شخصيت.
قرآن فصل جوانى را فرصت استثنايى عمر انسان مى‏ داند. اين واقعيت در آيات متعدد، با تعبيرات گوناگون مطرح شده است.
گفته ‏هاى قرآن در باب شناخت نيرو و استعداد جوانى به دو بخش گزارش و ارزشگذارى، قابل تقسيم است:


نويسنده:سيد ابراهيم سجادي




http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75809851083060225128.gif





http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75809851083060225128.gif


گزارش ها

در بخش گزارش، قرآن از رخدادهاى تاريخى ياد مى ‏كند كه به دست جوان طرّاحى و اجرا شده است. در اين قسمت، هم اتفاقات تلخ و هشداردهنده كه اشاره به آسيب پذيرى فوق‏ العاده اين قشر دارد، مطرح مى ‏شود و هم از شاهكارهاى مثبت و سرنوشت ‏ساز آنان سخن به ميان مى ‏آيد.

اقدام همراه حضرت موسى عليه السلام به نابودى غلامى (يعنى جوانى كه تازه صورتش موى و سبيل در آورده بود)، به اين دليل كه به نيروى تهديد شده نسبت به پدر و مادرش تبديل شده بود، گواهى است بر آسيب پذيرى جوان. قرآن مى‏گويد: «فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلاَماً فَقَتَلَهُ» (كهف /74)

«پس آن دو به راه خود ادامه دادند تا اين كه به نوجوانى برخوردند پس معلم موسى او را كشت».
همراه حضرت موسى ‏عليه السلام راز و رمز اين اقدام به ظاهر ناخوشايند را، اين گونه توضيح داد:
«وَأَمَّا الْغُلاَمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَاناً وَكُفْراً» (كهف /80)
«اما آن نوجوان (كه كشتم) پدر و مادر با ايمان داشت و ترسيديم كه آن دو را به طغيان و كفر بكشاند.

ماجراى پسر نوح و هلاكت او به دليل مخالفت با پدرش، نمونه ديگرى است براى آسيب ‏پذيرى جوان؛ چه آن كه تعبير «بُنَىّ» به معناى جوان است. چنانكه در آيات: يوسف /5 و لقمان /13 و صافات /12 به همين معنا مى ‏باشد. و سيره قوم نوح نيز اين بود كه روحيه مخالفت با نوح عليه السلام را در سنين جوانى در فرزندان‏شان پرورش مى ‏دادند. در روايتى آمده است:

«كان الرجل منهم يأتى بابنه و هو صغير فيقفه على رأس نوح فيقول يا بنى ان بقيت بعدى فلا تطيعن هذا المجنون» 1

«سيره هر مردى از قوم نوح اين بود كه پسرش را در خوردسالى مى ‏آورد بالاى سر نوح‏ عليه السلام و مى ‏گفت: اگر بعد از من زنده بودى، از اين مرد ديوانه پيروى مكن».
سيره تبليغاتى تربيتى قوم نوح چونان جا افتاده بود كه نوح ‏عليه السلام در مقام مناجات با پروردگارش عرض كرد:

«إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً» (نوح /27)

«همانا اگر آنها را باقى بگذارى بندگانت را گمراه مى ‏كنند و جز نسل فاجر و كافر به دنيا نمى ‏آورند».
موج سيره تبليغاتى مخالفان كنعان پسر نوح را نيز در سنين جوانى به دور از ديد پدرش به كام خود برد، به گونه‏ اى كه ترس از طوفان هم نتوانست او را به همراهى با پدر وا دارد.

«وَنَادَى نوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِى مَعْزِلٍ يَا بُنَىَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلاَ تُكُن مَعَ الْكَافِرِينَ. قَالَ سَآوِى إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنى مِنَ الْمَاءِ» (هود /43 - 42)

« نوح فرزندش را كه در گوشه ‏اى بود، صدا زد: پسرم همراه ما سوار شو و با كافران مباش گفت: به زودى به كوهى پناه مى‏ برم تا مرا از آب حفظ كند».
در بخش گزارش‏هاى مثبت ، قرآن به نقل مواردى مى ‏پردازد كه جوان صرفاً به دليل روحيه فضيلت پذيرى ويژه اين مقطع سنى به اقدام تاريخى و آموزنده دست يازيده است:



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75809851083060225128.gif







http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75809851083060225128.gif


نمونه يكم :

حضرت ابراهيم ‏عليه السلام در جوانى به رشد لازم دست يافت و بر اساس آن به سراغ بت شكنى و پى آمد منفى آن شتافت.

« وَ لَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى‏أَنْتُم لَهَا عَاكِفُونَ» (انبياء /51 - 52)

«ما رشد ابراهيم را از پيش به او داديم و به او آگاه بوديم آن هنگام كه به پدر و قوم او گفت اين مجسمه‏ هاى بى روح چيست كه همواره آنها را مى ‏پرستيد».

«فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ قَالُوا مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ قَالُوا سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ» (انبياء / 58-60)

«همه بتها را قطعه قطعه كرد مگر بزرگ آنها را، بدين منظور كه شايد به سراغ آن بيايند. گفتند: كه با بتهاى ما چنين كارى را كرده است؟ بى ترديد او از ستمگران است. گفتند: شنيده ‏ايم كه جوان ابراهيم نام درباره بتها سخن مى‏ گفته است».



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75809851083060225128.gif








http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75809851083060225128.gif








نمونه دوم :

اسماعيل، در سنين نوجوانى در اوج بردبارى و حلم، قدم نهاد و در پاسخ مشورت خواهى پدرش كه خواب ديده بود وى را سر مى‏ برد، گفت: به مأموريتت عمل كن و خواست خداوند را انجام بده مرا ثابت قدم خواهى يافت:

«فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ» (صافات /101 - 105)

«ما به ابراهيم بشارت نوجوان حليم و بردبار را داديم، هنگامى كه آن غلام در عرصه فعاليت، همكار پدرش شد، ابراهيم گفت: پسرم: خواب ديده ‏ام كه تو را ذبح مى ‏كنم، نظرت در اين باره چيست؟ گفت: پدرم: دستورى كه به تو داده شده اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت. وقتى هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين اسماعيل را بر زمين گذاشت، او را ندا داديم كه ‏اى ابراهيم، آن مأموريتى كه در عالم خواب به عهده‏ ات گذاشته شده بود، انجام دادى ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏ دهيم».








http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/75809851083060225128.gif












http://www.ayehayeentezar.com/thread12356.html

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 12:00 AM
جوانی شور است و اشتیاق، امید است و آرزو؛
شوری که باید آن را جهت داد تا چون عقربه ای شناور
در ناملایمات و توفان های زندگی، رهنمون سعادت گردد

که مردان بزرگ، عظمت نام خویش را ثمره جوانی می دانند
و رمز موفقیّت را در شناخت آن.

جوانی نردبانی است که پله هایش را با دست های خویش
باید ساخت، و با گام های خویش، می بایست
به سمت بلندترین نقطه آسمان گام برداشت

همچون اشتیاق جاری در خون جوانانی که خون خویش
را به خاک ریختند، تا «جوان» زنده بماند و امام
جوانان، در خلوت اشک و غربت، تنها نماند.

سلام بر جوانانی که در جوشش زندگانی و در اوج جوانی
لبخندهای پیر مراد خویش را، ره توشه نمودند و کشته شدن

در جوانی را بهتر از پیر شدن در حسرت و خسران برگزیدند
و رفتند، تا فراموشی سال های دور از خانه را به یاد ما بیاورند

رفتند، تا همراه با قافله جوانان کربلا، در روشنایی سرسبز
حضور، بال های یکدست خویش را رها نمایند.

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 12:02 AM
خداوندا !
بگذار روزهای جوانی ام را با نفس فرشته هایت شماره کنم !
جوانی ام راخوش بوتر از پیراهن یوسف کن !

روزهای جوانی ، دلنشین اند ؛ دلنشین تر از نگاه لیلی ؛
خوش آواتر از صدای تیشه فرهاد و خواستنی ترند از عشق .

جوانی ، روزگارماندنی ترین خاطره هاست . . .
جوانی پلی میان کودکی و پیری است .

خوشبخت آن کسی است که این پل را به سلامت بگذراند
تا می توانی جوانی کن و جوان باش

اما یادت نرود که درگذشت زمان را چاره ای نیست که درمان کند
و این ناچاری به خاطر این است که قدر جوانی ات را بدانی . . .

روزجوان مبارک باد

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 12:04 AM
و توای جوان عزیز عطر زندگي، تو را فرا مي گيرد
که بر اين موهاي به هم تافته کودکي،شانه اي زني و به پا خيزي؛

بزرگ شده اي.ديگر نه آني که در کوچه ها مي دويدي
و کسي متوجه او نبود.

امروز، همه تو را مي بينند که در اين ميانه زودگذر
چگونه پيکار مي کني و چه از خود به جاي مي گذاري

تا روزگاري که توانت فرسوده شد و به کناري نشستي
به نظاره آن بنشيني.

وقت تنگ است
عطر زندگي اين گونه تو را فرا مي گيرد
و از اين پس، تو هستي که شانه هايت

براي به دوش کشيدن بار زندگي، مهيا شده است.
نوبت پدرانت گذشته است و نوبت کودکانت نيز مي رسد.

مشت هايت را گره کن، روي پايت بايست که تا توان داري،
تکيه گاه بسياري هستي و خاطره اين روزها

براي روزهاي ناتواني ات، مايه سرخوشي و سرمستي است
و عطر زندگي را در آن هنگامه هم به مشامت مي رساند.

برخيز، وقت تنگ است.

نارون1
18th May 2016, 11:44 AM
سلام

ولادت حضرت علي اكبر (ع) ، و روز جوان رو به خودم و همه جوانان عزيز سايت نخبگان تبريك ميگم [shaad]

شاد و موفق باشيد


http://dl.groupnew.in/wp-group/uploads/20160117/236-526-thickbox.jpg

وحید 0319
18th May 2016, 12:28 PM
http://bi-neshan.ir/wp-content/uploads/2013/06/H.Ali-Akbara-05.jpg

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 10:32 PM
شبیه ترین غنچه به بهارhttp://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/55349952582001008239.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/55349952582001008239.gif)

می آیی و کائنات به تو سلام می کند.
عطر آرام تو که از افق لبریز می شود
جهان در دامنه زلال روح تو به نماز می ایستد.

آفتاب در پیشانی تو شدت می گیرد.
تمام میوه های درختان شاداب می شوند و
برگ های سبز برای تو شعر می خوانند.

گل های سرخ از لبخندهای بی مضایقه تو جان می گیرند
و همه رودها، به شوق عطر تو به دریا می ریزند.

همه موج ها از تو یاد گرفته اند که هیچ گاه از رفتن باز نمانند.
پیش از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند.

همه نام تو را می دانند. همه تو را می شناسند. تو
شبیه ترین غنچه ها به بهاری، تو شبیه ترین شکوفه های
ازل به پیامبری صلی الله علیه و آله .

همه عطر تو را می شناسند؛ نارنج ها، ابرها، بادها و گنجشک ها.
نام تو در خون همه گلبرگ های زیبا جریان دارد.
همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه می گیرند.
تمام اردیبهشت ها از آغوش گرامی تو جان می گیرند.

بهشت، بهانه ای ست برای دیدن تو. بی تو، بهار توهمی
بزرگ است که به کویرهای بی پایان ختم می شود.

تو مسافر تمام قلب هایی هستی که پرنده ها را دوست دارند.
ماه از گریبان گرامی تو آغاز می شود وروز در پیراهن تو تکثیر می شود.

با تو می توان خورشید را به کوچک ترین ایوان ها دعوت کرد
و باران را مهمان تمام شیشه های غبار گرفته بی رهگذر.

امشب به یمن آمدنت تمام آینه ها قد می کشند.
ابرها همه باران می شوند تا بی واسطه گونه های بهشتی ات را ببوسند.
با آمدنت، عشق به مهمانی خانه های فراموش شده
می رود و سقف خانه ها ستاره پوش می شوند.

عباس محمدی

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31754286161996457375.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31754286161996457375.gif)

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 10:42 PM
نام تو در خون همه گلبرگ‏های زیبا جریان دارد.
همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه می‏گیرند.

تمام اردیبهشت‏ ها از آغوش گرامی تو جان می‏گیرند.
بهشت، بهانه ‏ای‏ست برای دیدن تو.

بی ‏تو، بهار توهمی بزرگ است
که به کویرهای بی‏پایان ختم می‏شود.

تو مسافر تمام قلب‏هایی هستی
که پرنده‏ها را دوست دارند.

ماه از گریبان گرامی تو آغاز می‏شود
و روز در پیراهن تو تکثیر می‏شود.

با تو می‏توان خورشید را به کوچک‏ترین ایوان‏ها دعوت کرد
و باران را مهمان تمام شیشه‏ های غبار گرفته بی‏ رهگذر.

امشب به یمن آمدنت تمام آینه‏ ها قد می‏کشند.
ابرها همه باران می‏شوند تا بی‏ واسطه گونه‏ های بهشتی‏ ات را ببوسند.

با آمدنت، عشق به مهمانی خانه ‏های فراموش شده می‏رود
و سقف خانه ها ستاره ‏پوش می‏شوند.

میلادت مبارک ای شقایق دشت کربلا

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/30717372976510906642.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/30717372976510906642.gif)


- - - به روز رسانی شده - - -


هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود،
ابرهای پلک واره از هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره،
آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!

این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!

از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا
باز کرده بود، خواب را از دیدگان او ربوده بود؛

نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی هایش را تکان می داد
و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!

لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست
و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد،
یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.

او از هم اینک بزرگ بود!
همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند

و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!
انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش، دروازه های کربلا را می گشود!

آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می نشاند،
تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود.

گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود
و او در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند،
جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود،
بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
شده بود! و چه موهبتی برتر از آن که زنی
موسپید شود در راه روسپیدی عشق!

مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت
که کودک رسول واره لیلا،
دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!

لیلا اطهر ، مهربان مادرعلی اکبر
میلاد مهتاب درخشان شبهایت مبارک

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91301516054535844025.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91301516054535844025.gif)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/36860634368595882986.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/36860634368595882986.gif)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91301516054535844025.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91301516054535844025.gif)

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 10:45 PM
میلاد آفتاب

زمان در تب و تاب است. زمین در انتظار هدیه ای آسمانی است.
ملکوتیان در تدارک شور و شعف و شادمانی هستند.

لحظاتی پر از احساس و شادی رقم می خورد و اندک اندک لحظه
موعود فرا می رسد. یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری از راه می آید.

خانه امام حسین(ع) غرق نور و شادی می شود و لبخند مهر و
شوق بر لبان لیلا نقش می بندد؛ چرا که فرزندی زیبا شبیه
پیامبر خانه آنها را روشن ساخته است.

وقت نام گذاری این کودک آسمانی است. آن قدر علاقه پدر به
مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) زیاد است که می گوید:
«اگر صد فرزند هم می داشتم، دلم می خواست همه را علی بنامم.»

تو فرزند بزرگ این خانواده پر نوری ، و تو
را پدر «علی اکبر» می نامد.

نیایَش از بهترین انسان هاست. نسبش از ابراهیم خلیل الله است
تا به رسول خاتم؛ همه از پاکان و صالحان. از خاندان وحی و
مهبط ملائک است. مادرش نیز لیلا، از قبیله ثقیفاز
خانواده ای نجیب و شریف است.

روزی مردی نصرانی وارد مسجد النبی شد. مسلمانان به او گفتند
بیرون برو که تو مردی نصرانی هستی، ولی او گفت:

دیشب در عالم خواب پیامبر اعظم(ص) را دیدم و به دست ایشان
مسلمان شدم. اکنون آمده ام اسلام خود را بر یکی از نزدیکان
پیامبر عرضه دارم و بیعت خود را تجدید کنم.

مردم او را به امام حسین(ع) راهنمایی کردند. وقتی خدمت امام
رسید، خود را به پای ایشان اندخت تا قدم های مبارکش را ببوسد.

سپس جلسه ای در محضر امام حسین(ع) تشکیل شد و آن مرد خواب
خود را برای ایشان بازگفت. آن گاه حضرت، فرزند خود علی اکبر
را که نقابی بر صورت مبارک داشت، فراخواند و
سپس نقاب را از روی فرزند برداشت.

وقتی چشم آن مرد به جمال علی اکبر افتاد، بی هوش گردید.
امام حسین(ع) دستور داد آب به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد.

آن گاه امام رو به او کرد و فرمود: آیا پسرم علی اکبر شبیه به
جدم رسول الله است؟ آن مرد گفت: آری، به خدا قسم شبیه به پیامبر است.

سپس امام حسین(ع) به او فرمود: اگر تو نیز فرزندی مانند فرزند
من داشته باشی و خاری به بدن او اصابت کند و خراشی
بردارد، چه می کنی؟

آن مرد گفت: ای آقا و مولایم! فوراً می میرم. در این زمان امام حسین(ع)
فرمود: به تو خبر می دهم که این فرزندم را می بینم که در برابر
چشمم، با شمشیرها قطعه قطعه می شود و پاره پاره می گردد.

در میانه راه وقتی امام بر روی اسب به خوابی کوتاه فرو رفت
و برخاست، فرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین».

علی اکبر پرسید: «جان من به فدایتان پدرجان!
چرا استرجاع فرمودید و چرا خدای را سپاس گفتید؟»

امام نگاهش را به نگاه علی اکبر دوخت و فرمود:
«لحظه ای خواب مرا در ربود و سواری را دیدم که پیام مرگمان
را با خود داشت. می گفت این قوم روانند و مرگ نیز در پی ایشان.
دریافتیم که جانمان بشارت رحیل می دهد».

علی اکبر مژگان سیاهش را فروافکند. با نگاه به دست های
پدر بوسه زد و گفت: «پدرجان! خدا هماره نگاهبانتان باد! مگر نه ما برحقیم؟!»

پدر فرمود: «چرا پسرم! قسم به آنکه جانمان در ید قدرت
اوست و بازگشتمان به سوی او، ما حقیقت محضیم».
پسر عرضه داشت: «پس چه باک از مرگ، پدر جان».

از این کلام با صلابت پسر، لبخندی شیرین بر لب های پدر نشست.
نه؛ تمام صورت پدر خندید، حتی چشم هایش و فرمود:
«خداوند برترین پاداش پدر به فرزند را به تو عنایت کند ای روشنای چشم من!»

پدرت می فرمود: «تجلی وجود جدم را آن قدر در تو ـ ای پسرم ـ آشکارا
می بینم که هرگاه دلم برای او تنگ می شود، به تو می نگرم.

حال که از پدر اذن می خواهی تا به میدان بروی، لحظه ای درنگ
نمی کنم و اذن میدان به تو می دهم. اکنون که رضای خداوند در نبرد
ما و کشته شدن ماست، نمی خواهم بیندیشم که چه قدر به تو دلبسته ام»

عازم میدان بودی و می خواستی وداع کنی. اهل بیت از خیمه ها
بیرون آمدند و گرد تو جمع شدند. چه طور می توانستند
با تو وداع کند.

در حالی که پیامبر را در خاطر ه ها زنده می کردی. راضی نمی شدند
تا تو به میدان بروی. چاره این وداع به دست حسین(ع) بود، آن گاه که فرمود:
«علی را رها کنید. به درستی که او، غرق در خدا و کشته راه خداست».

از اسب به زمین افتادی و پدرت را صدا زدی و حسین با شتاب خود
را به بالین تو رساند. آن گاه که پیکرت را قطعه قطعه و غرق در
خون دید، بی اختیار بر زمین نشست و صورت بر صورت تو
نهاد و به طور غیر منتظره و با صدای بلند گریه نمود
و تا مدتی چهره بر چهره ات گذاشته بود.

چهر عالمتاب بنهادش به چهرشد
جهان تار از قران ماه و مهر

سرنهادش بر سر زانوی ناز
گفت کای بالیده سرو سرفراز

این بیابان جای خواب ناز نیست
کایمن از صیاد تیرانداز نیست

تو سفر کردی و آسودی ز غم
من در این وادی گرفتار الم

در زیارت نامه ات می خوانیم: «سلام بر تو ای صدیق و شهید
بزرگوار و سید پیشتاز که با سعادت زیستی و با شهادت درگذشتی
و از دست رفتی و از دنیا جز عمل صالح بهره ای نگرفتی و
در زندگی جز به سودای پر سود آخرت نپرداختی»، و چگونه
این چنین نباشد آن جوانی که شبیه ترین مردم به پیامبر و
تربیت یافته دو سید جوانان اهل بهشت است.

و عصاره خلقت، حضرت ولی عصر(عج) نیز این گونه زائر توست:
«سلام بر تو ای علی اکبر، اول فدایی از بهترین نسل ابراهیم خلیل.

شهادت می دهم که تو از هر کس اولی به خدا و رسولش هستی
و خداوند ما را به زیارت تو و رفاقت جد و پدر و
عمو و برادر و مادر مظلومه ات، موفق بدارد.

من از دشمنان و کشندگان تو بیزارم و از خداوند می خواهم
با تو در نعیم ابدی بوده و همیشه از دشمنانت دور
باشم. سلام و رحمت خدا بر تو باد».

مرضیه کوثری

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91682751187884795859.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91682751187884795859.gif)

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 10:49 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/92419373427628324410.gif
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/55238730142271553021.gif)




مروارید در صدف

قد دلجویش به شاخه شمشاد می ماند؛ سایه گستر و پربار.
جام چشم هایش چون شط شراب است، زلال و درخشنده تر از آفتاب.

کمال ابروانش به رعد شباهت دارد؛ به ستیغ کوه.
طره مشکین گیسوانش، شاخه طوبی را به یاد می آورد؛ سبک و رها چون موج.

حُسن یوسف در مقابل توفان زیبایی اش، پیراهن درید و شاهدان عالم قرب،
از شکوه وجودش، پای در گل ماندند و خوبرویان دل بُرده از جهان،
انگشت حیرت خویش را به بهای ترنج بریدند.

اما این زیبایی صورت، حجابی است تا آن سر غیبیه، مکتون بماند
و این ظاهر خَلقی، آن باطن خُلقی را پرده داری می کند.

صدف را دیده اید که با همه زیبایی و شگفتی اش، محزون مروارید است؟
تا صدف را نگشایید، کجا می توانید به آن گوهر پنهانی وجود دست یابید؟!

این کوثرنشان حیدری نسب، در جمال لم یزلی اش،
آیینه داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می کند،
اما تو در تعلق و تعیین این جلوه و جذبه ظاهری نمان.

پشت این آیینه هزار جلوه، وجود صیقل یافته ای است که بیش از همه،
بر حقیقت پنهان محمدیه صلی الله علیه و آله نزدیک است.

بی جهت علی اکبر صلی الله علیه و آله را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیده اند؛
تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جست وجو می کنی،
اما دلیل، در حضور غیبی اوست.

چاره ای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها،
باید در وجود حضرتش غرق شوی!


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/92419373427628324410.gif


- - - به روز رسانی شده - - -



در کوچه باغ‏های کهنسال زمین،
آسمانی‏ ترین عاشقانه‏ های یک جوان است

که جاری است و در جسم خاموش شب،
یاد دوباره‏ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.

نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛
و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‏شود عطرافشان.

گنجایش هستی از این بیش نیست
و این همه از نام اوست در مدینه.

به رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوا
ن امّا جامانده را به خدا بکشاند

و دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را
به دامان سبزنیایش برساند.

تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد
و دور از خوشایندِ این سرا و ستایش‏های پوچ،
شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید.

سر نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر،
ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.

او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری،
پا در رکاب پدر،فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند،
تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.

آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند
و رگه ‏های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.

در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا،
چه تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود!

در این ناگهان پر از شادباش،
چه خاک‏های خشکی که بَر می‏دهند

و همین طور میوه‏های کال ذهن است
که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد.

محمد کاظم بدرالدین

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85781022370855187480.gif

حسنعلی ابراهیمی سعید
18th May 2016, 11:04 PM
الگوى شجاعت و ادب،اکبر
در دانه فاطمى نسب،اکبر
فرزند يقين ز نسل ايمان بود
پرورده دامن کريمان بود
آن يوسف حسن،ماه کنعانى‏
در خلق و خصال،احمد ثانى
آن شاهد بزم، سرو قامت بود
دريا دل و کوه استقامت بود
آن دم که لباس رزم مى‏پوشيد
از کوثر عشق، جرعه مى‏نوشيد
از فرط عطش فتاده بود از تاب
‏ گرديد ز دست جد خود سيراب
در راه خدا ذبيح دين گرديد
بر حلقه عاشقان نگين گرديد
داغش کمر حسين را بشکست
با خون سرش حناى خونين
بست ديباچه داستان حق، اکبر
قربانى آستان حق، اکبر


- - - به روز رسانی شده - - -


دل و دلدار همه یاعلی اکبر ،

یار و غمخوار همه یا علی اکبر
شب میلاد توست ، دل من یاد توست ،
بفدای رخ ماهت علی اکبر
دل من خانه ات شده دیوانه ات

بنشینم سر راهت علی اکبر
علی اکبر حسین(۳) یا علی اکبر
شده ام عاشق و دلسته ی رویت
چشم امّید همه خیره به سویت
ماه تابان حسین ، جان و جانان حسین ،
کن نگاهی به من ای باغ بهارم

روح امّید همه ، گل عشق فاطمه ،
عشق و مهر تو بود دار و ندارم
علی اکبر حسین(۳) یا علی اکبر
همه سرمایه ی امّید منی تو
گل زیبای سر هر چمنی تو
دل دیوانه ی من خانه ی عشقت
شده ام سائل میخانه ی عشقت
بخدا عاشق دیدار توأم من
نظری کن که گرفتار توأم من
مهری و مهتابی ، پسر اربابی ،
راحت جان حسین شبه پیمبر
بهتر از یاس تویی ، مثل عباس تویی ،
به همه خلق جهان سیّد و سرور
علی اکبر حسین(۳) یا علی اکبر

حسنعلی ابراهیمی سعید
19th May 2016, 08:52 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/65850992802479593642.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/65850992802479593642.gif)


در حیرت است محو تماشا پیامبر

گویا جوان شده ست یکی با پیامبر



قرآن به دست دارد و در دست ذوالفقار

این شیر مرد کیست علی یا پیامبر؟



الله اکبر این نغمات ار لسان اوست

یا اینکه گفته است اذان را پیامبر



با دیدنش عدو به ندا گفت: بین ما

جنگی نبود و نیست دمی با پیامبر



اصلاً مصاف هاشمیان نا برابر است

حالی علی و حمزه و حالا پیامبر؟



آیینه است اکبر و حاجت به تیغ نیست

سنگش زنید لشگریان تا پیامبر



صد تکه تکه تکه شود تا که بشنوید

وا اکبرا و وا علیا، وا پیامبر



افتاده است روی تن خشک کربلا

ارباً علی اکبر و ارباً پیامبر



بوی مدینه کرببلا را گرفته است

خوش آمدید حضرت زهرا پیامبر


پیمان طالبی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94925493537627132801.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/94925493537627132801.gif)
میلاد حضرت علی اکبر (ع) مبارک


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15200524154098652751.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15200524154098652751.gif)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد