PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کلاس هنر



تاری
9th September 2009, 10:58 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
تاری آدیله باشلاییرام
یارب


کلاس هنر
اولین تاپیک خود را بنام کلاس نقاشی شروع می کنم امیدوارم از دنیای زیبایی بچه ها حرفها گفته شود تا بلکه غفلت زدگانی چون من بیدار شوند. بیشترین مفهومی که در این کلاسها یاد گرفتم یاد صحنه ای که خدا مسیح (ع) را به سخن آورد تا یقین بر دل شکاکان جاری سازد و یا کودکی را در مقابل پادشاه ساختگی زمان به سخن آورد تا حقیقت پاکی یوسف (ع) را دفاع کرده باشد مگر که بیداری از آن جهل زدگان روزگار باشد.
خدا از دفتر آفرینش، ورقهای تر و تازه را بر من گشود تا از زبان کوکادن معصوم با من خاطی حرف بزند امید که بیدار شویم.
بیشتر خوشحال خواهم شد تا عزیزانی که تجربیاتی از دنیای کودکانه دارند بیان کنند و همچنین نقاشی هایشان را در اینجا تحلیل کنیم هر کس به دید خود.


یا علی

ØÑтRдŁ§
10th September 2009, 12:23 AM
سلام مریم خانوم..
اول از همه خوش آمد بهتون میگم و امیدوارم لحظات خوبی رو تو این سایت بگذرونید..
میشه بیشتر در مورد خود تاپیک توضیح بفرمایید..
نقاشی های مربوط به کودکان رو قرار بدیم؟ یا همه جور نقاشی؟
نقاشی حتما باید از خودمون باشه؟

تاری
10th September 2009, 09:21 AM
یارب
با سلام و تشکر از لطفتان
از نقاشی های بچه ها و خودتان هم باشد خوبه متنوع می شه.
ولی خواهشا از این ور و اونور اینترنت کپی برداری نشه و تاپیک و پر کنه.
با تشکر
یا علی

Memar Bashy
10th September 2009, 10:43 AM
استاد ما آماده ایم کی درس شروع میشه؟{happy}

تاری
10th September 2009, 12:57 PM
یارب
در دنیای کودکان غمها و شادیها چه خنده آور است برای ما که به کمی درک راه رفته رسیده ایم به قدر توانایی خود.
مهم این است که آیا این غمها و شادیهای ما هم بعد از سالها مورد خنده ی ما واقع خواهد شد یا نه.؟!
در آخرین جلسات کلاس نقاشی از بچه ها خواستم صفحه ی دفترشان را با خطی نصف کنند و یک طرف نقاشی غمگین را ترسیم کنند و یک طرف نقاشی خوشحال را.
همه تابع حرف مربی شدند که می خوات درون بچه ها را تجسس کند به غیر از یک نفر که روی حرف خود وایستاد و نکشید و گفت بلد نیستم.
به بچه گفته بودم؛ هیچ وقت نگویید بلد نیستم. بگویید خانم معلم! بهم یاد بده چطوری بکشم.
خلاصه نتیجه این خواهش مربی شلوغ، نقاشی های جالبی را روی دفترهای نقاشی کودکان ثبت کرد که در این تاپیک یک به یک خواهم آمد.
اگر موضوعات دیگری هم برای به حرف کشیدن بچه ها در تجربیات خود دارید خوشحال می شوم راهنمایی شوم.
اگر از دوران کودکی خودتان هم نقاشی هایی دارید بزارید جالب خواهد شد.
فقط عجله نکنید بنده شاید دیر برسم کلاس و بهم نزنید. بچه های خوبی باشید.
با تشکر
یا علی

تاری
10th September 2009, 01:19 PM
یارب


http://uc-njavan.ir/images/6zesfxuvjjzq0cmed1t.jpg


این نقاشی متعلق به امیر حسین هستش. امیر حسین تا کلاس می رسه از بازیهایی کامپیوتری و بزن و بکشش می گه که تا نصف شب هم بیدار بوده و بازی می کرده و تا مرحله ی پنجم هم رفته!! که بنده تا این سنم چیزی از این بازیها نمی دانم.!!!
سوالاتی که شد:
: چرا غمگینه؟
: (سمت چپ) چون از پشت سرش گودزیلا رو می کشه.
: چرا آبی؟
: چون رنگش آبی بود.
...
: چرا خوشحاله؟
: (سمت راست) خوب دهنشو ببین خوشحاله.
: چرا آبی؟
: خب توی بازی کامپیوتری آبی بود.
...
بازیهای کامپیوتری اصلا اجازه ی درک بچه از رنگها را نداده تا احساسات خود را با اختیار خود انتخاب کند همه اش تابع شخصیتهای ساختگی انیمیشن هستش.
نظر شما در این مورد چیه؟
یا علی

ØÑтRдŁ§
10th September 2009, 07:11 PM
سلام..
منم یه خواهر 3 ساله دارم..
سعی میکنم نقاشی هاش رو اسکن کنم و بزارم رو سایت..
با تشکر از شما

Memar Bashy
11th September 2009, 01:48 PM
سلام
به نظر من این بازی ها اگر به اندازه نباشد واقعا خطر بزرگی رو بروی نسل آینده هست .عمو پورنگ گفت بچه های این دوره زمونه آهنی اند و من از آنها می ترسم
چرا باید این نقاشی فقط با یک رنگ نه رنگ های متفاوت کودکانه کشیده شود آیا جز این است که کودک تنها تصوری که از آن داشته با تک رنگ آبی بوده است ....که نباید این طور باشد.
حال ببینیم که چرا فقط همین نه اسمانی نه کوهی و نه خانه ای و نه درختی ونه خیلی چیزهای دیگر که می توانست این نقاشی را هر چه جذاب تر از نظر کودکانه بکند نکشیده؟
به نظر من این کودک اهمیتی بری سایر چیز ها در تصور نمی بیند و تنها عامل موفقیت و پیروزی را وابسته به یک چیز می داند . حال آنکه کودکان باید نشانی از آسمان و حتی خانه از نقاشی های زیبای کودکانه شان روی بر نمی گرداند و همیشه از زیبایی های نقاشی های آنان بوده.
یک نکته ی دیگر اینکه مربی این کودک باید مسئله را خوب بررسی می کرد به جای آنکه بخواهد مهر آفرین برایش بزند چرا که این کودک در شرایطی است که بازی های کام خیلی روش اثر گذاشته و دنیای تصور وخیال کودک را محدود کرده است
....

تاری
12th September 2009, 03:19 PM
یارب
با سلام
از نظر و لطف و همراهی دوستان بی نهایت سپاسگزارم.


سلام
یک نکته ی دیگر اینکه مربی این کودک باید مسئله را خوب بررسی می کرد به جای آنکه بخواهد مهر آفرین برایش بزند چرا که این کودک در شرایطی است که بازی های کام خیلی روش اثر گذاشته و دنیای تصور وخیال کودک را محدود کرده است
....


والدین انتظار دارند هر بار که کودک به خانه می رسد امضایی پای نقاشی بچه هایشان ببیند و مطمئن شوند که نقاشی کودکشان از طرف مربی بررسی شده و علت مهر آفرین زدن هم همین بود. البته جلسات اول خیلی به سختی فکر نمره ی 20 را از ذهن کودکان پاک کردم. از آفرین شروع و به صد آفرین و هزار آفرین رسید فقط جلسه ی آخر به هزار و سیصد آفرین رسیدم. رقابتی در تعداد آفرینها بین بچه ها پیش می اومد

....
برای تعریف کلاس نقاشی و علم روانشناسی نقاشی کودک از والدین خواهش کردیم تا در جلسه ای تشریف فرما شوند تا مفهوم نقاشی فرهنگ سازی شود. که باز مظلومیت و بی اهمیتی درس هنر، کمترین افراد را به جلسه کشاند.
...
خیلی جالبه بچه های این دوره زمانه زود خسته می شن. می گن حوصله ام سر رفت!!!! با اینکه چندین بار علاقمندیشان را به کلاس بیان کرده اند. می گن اعصابم نمی کشه!!!!! ( یک بار یکی از بچه ها از صدایی که اذیتش می کرد شاکی بود که رو اعصابم راه می ره. بعد از بررسی دیدیم صدای فن هستش که فقط ایشون می شنون؟)
ریشه ی این بی حوصلگی بچه ها کجا می تونه باشه؟
با تشکر
یاعلی

تاری
12th September 2009, 07:31 PM
یارب
و اما دومی:
http://uc-njavan.ir/images/x89w03z5sp7q3x1pyzb7.jpg


این نقاشی متعلق به محمد باقر هستش. محمد باقر را به زور وادار کردیم تا غم و شادی را بکشه. محمد باقر پسر فوق العاده باهوش و شلوغیه؛ چون مربی شون عصبانی شدن بلد نیست محمد باقر هم، مزه پشت مزه می پرونه و حواس بچه ها رو به خودش جلب می کنه. حالا این وسط مربی یعنی کشک!!! ( به نظرم چسب رازی هم از عهده ی چسبوندن محمد باقر به صندلی بر نمی یاد.)


سوالاتی که شد:
: چرا غمگینه؟
: (سمت راست) خُب غمگینن دیگه. دهنشونو ببین.
...
: چرا خوشحاله؟
: (سمت چپ) خوب دهنشو ببین خوشحالن.
...
نکته ی جالب توجه در این اثر قسمتی است که آدمهای غمگین با آدمهای شاد دستشون وصل نیست. !!!! یعنی در این شیوه ی برش کاغذ که همگی پیوسته تهیه می شه محمد باقر این قسمت را برش داده!!!!
اگر شما هم در این مورد نظری دارید استقبال می کنیم.
با سپاس
یا علی

Memar Bashy
13th September 2009, 07:06 PM
سلام
در مورد نقاشی پسر گلمون محمد باقر باید بگم که نمی دونم چرا کودکان تخیل خود را از بین می برند و وقتی یا غم و شادی می آفتند فقط انسانی که حال لبخند می زند یا نه را تصور می کنند ؟
نکته ای که توجه دادید خیلی جالب بود اینکه انسان ها ی غمگین را کنار هم و شاد را کنار هم گذاشته جای تامل داره شاید می خواسته بگه کهانسان هایی که غمگین هستند نی تونند با انسان های شاد رابطه داشته باشند و انسان های شاد نمی تونیید با غمگین ها کمک کنند .
نکته ای که می دانم شما هم بران واقف هستید رنگ آمیزی است که انجام شده است . انسان های شاد را با دو رنگ و انسان های غمگین را تنها با یک رنگ که نشانه ی این هست که انسان های غمگین هیچ نکته ی مثبتی ندارند .
شما باید دید بچه ها رو نسبت به شادی و غم عوض کنید مثلا بگید چرا آدم ها بعضی موقع ها غمگین می شن و اصلا غمگین بودن رو براشون بکشین نه آدم به صورت انتزاعی و همین طور شاد بودن رو تعریف کاملی ازش برای بچه ها بکنید به طوری که همه ی بچه ها توی بحث شرکت کنند و منتظر نتیجه باشند که این بر می گرده به مهارت شما در تدریس. بعد از آنها بخوهید که براتون شادی و غم را از برداشتی که از صحبت های شما دارند ترسیم کنند . بعد نتیجه را بسنجید .@};-

Memar Bashy
13th September 2009, 07:07 PM
یارب

با سلام
از نظر و لطف و همراهی دوستان بی نهایت سپاسگزارم.




والدین انتظار دارند هر بار که کودک به خانه می رسد امضایی پای نقاشی بچه هایشان ببیند و مطمئن شوند که نقاشی کودکشان از طرف مربی بررسی شده و علت مهر آفرین زدن هم همین بود. البته جلسات اول خیلی به سختی فکر نمره ی 20 را از ذهن کودکان پاک کردم. از آفرین شروع و به صد آفرین و هزار آفرین رسید فقط جلسه ی آخر به هزار و سیصد آفرین رسیدم. رقابتی در تعداد آفرینها بین بچه ها پیش می اومد

....
برای تعریف کلاس نقاشی و علم روانشناسی نقاشی کودک از والدین خواهش کردیم تا در جلسه ای تشریف فرما شوند تا مفهوم نقاشی فرهنگ سازی شود. که باز مظلومیت و بی اهمیتی درس هنر، کمترین افراد را به جلسه کشاند.
...
خیلی جالبه بچه های این دوره زمانه زود خسته می شن. می گن حوصله ام سر رفت!!!! با اینکه چندین بار علاقمندیشان را به کلاس بیان کرده اند. می گن اعصابم نمی کشه!!!!! ( یک بار یکی از بچه ها از صدایی که اذیتش می کرد شاکی بود که رو اعصابم راه می ره. بعد از بررسی دیدیم صدای فن هستش که فقط ایشون می شنون؟)
ریشه ی این بی حوصلگی بچه ها کجا می تونه باشه؟
با تشکر

یاعلی


ممنون از توجهتون از اینکه نمره ی بیست را حذف کرده اید باید شما رو تحسین کرد. اگر مهر ها را به نظر من به خوب خیلی خوب و عالی تبدیل واین ها را درجه ی نقاشی ها قرار بدین خیلی خوب می شه مثلا زیر مهر آفرین باشه خوب و یا متوسط یه چیز هایی تو این مایه ها بعد به بچه هایی که عالی در چندبار پشت سر هم بگیرند جایزه ای داده بشه که جایزه اش هم در ضمینه ی نقاشی باشه بهتره .البته خود شما که استاد مایید.
می دونید چرا والدین کم توجهی می کنند چون فک می کنند بچه ها در چند سال بعد که از این سنین بیرون بیایند دیگر سراغ هنر و نقاشی را نمی گیرند و به سراغ کار های دیگر یا درس هایی دیگر می روند که متاسفانه به این نکته توجه ندارند که بچه ها در سنین کودکی با نقاشی هایی که می کشند نشانه ی روحیات درونی و رفتار هایی است که به مرور زمان شکل خواهد گرفت . و باید به آن ها توجه کرد .
می دونید دلیل اصلی این که بچه ها حوصله ی نقاشی کردن را ندارند چیه ؟ به نظر من نکته ای که می شه بهش اشاره کرد اینه که نمی توانند آن چیزی را که بخوان بکشنند و زود خسته می شوند و با این که علاقه دارند چون نمی توانند موفق شوند اعصابشان نمی کشد...اما دیگر بچه ای که مثال زدید از نظر بنده ی حقیر این کودک تمرکز ندارد و نمی تواند به خوبی تمرکز کند چرا که ما هم همینطور هستیم وقتی نمی توانیم روی چیزی تمرکز کنیم هر صدای کوچکی مانع از کار مان می شود بیشتر باید محیط آرام برای این کودک انتخاب شود با نوری مناسب .باعث می شود تمرکز کودک بالا رود و اگر دیگر در این شرایط هم قرار نگیرد می تواند تمرکز پیدا کند.
در کلاس هنر نباید بچه ها را بحال خودشون وا گذاشت چرا که کلاس هنر را کلاسی تفریحی می دانند و می خواهند کلاس فوق العاده اکتیو باشد شما می توانید با بازی هایی که جذاب باشه و کودک امروز به آن علاقه داشته باشه انتخاب کنید و آن ها را با کلاس درگیر کنید یا حتی مسابقه های کوچک که جایزه ی آن می تواند یک مداد رنگی ساده باشد کودکان را به شوق وا می دارد . باید کاری کرد که کودکان با تمام رقبت به کلاس بیایند و حتی اگر در آخرین مرحله ی بازی کام هم که هستند بازی را رها کرده و به کلاس بیایند . نکته ی دیگر اینکه کودکان به توجه استاد خیلی اهمیت می دهند واگر معلمشان به آن ها توجه کند بی حد و اندازه خوشحال خواهند شد که باید به دانش آموز ضعیف هم برای پیشرفتش توجه کرد تا موفق شود.
موفق باشید.

تاری
14th September 2009, 12:00 AM
یارب
با سلام و عرض ادب خدمت جناب معمار باشی
بی نهات سپاسگزارم از تحلیلی که گفتید.
البته منتظر نقاشی های خواهر جناب ØÑтRдŁ§ (http://njavan.com/forum/member.php?u=5396) هم هستیم.
جناب معمار باشی گرامی! بنده نظرات خوب شما را ما بین نظر خود آوردم.

:شما باید دید بچه ها رو نسبت به شادی و غم عوض کنید مثلا بگید چرا آدم ها بعضی موقع ها غمگین می شن و اصلا غمگین بودن رو براشون بکشین نه آدم به صورت انتزاعی و همین طور شاد بودن رو تعریف کاملی ازش برای بچه ها بکنید به طوری که همه ی بچه ها توی بحث شرکت کنند و منتظر نتیجه باشند که این بر می گرده به مهارت شما در تدریس. بعد از آنها بخوهید که براتون شادی و غم را از برداشتی که از صحبت های شما دارند ترسیم کنند . بعد نتیجه را بسنجید.

به نکته ی خوبی اشاره کردید. البته بنده می خواستم آنچه ذهن بچه از غم و شادی را در خود شکل داده را باز گو کند نه اینکه بنده جهت دهی کنم.
البته بنده خود نمی دانم غم و شادی را برای بچه چطور می شه تعریف کرد غمهای ما کجا و غمهای آنها کجا. این برمی گرده به بی تجربگی بنده نسبت به رفتار با بچه ها. (راستش دور و برمون بچه نداریم)
در ضمن من نمی خوام در این موارد که موضوعی به بچه گفته می شه ذهن بچه را عوض کرد و جهت دهی کرد. (((ولی در موارد غیره چرا! شیوه ی رنگ و مبانی هنر و کاردستی و قصه گویی را بحث می کنیم. بچه های کم حرف رو مجبور به گفتن قصه می کنیم.)))

:می دونید چرا والدین کم توجهی می کنند چون فک می کنند بچه ها در چند سال بعد که از این سنین بیرون بیایند دیگر سراغ هنر و نقاشی را نمی گیرند و به سراغ کار های دیگر یا درس هایی دیگر می روند که متاسفانه به این نکته توجه ندارند که بچه ها در سنین کودکی با نقاشی هایی که می کشند نشانه ی روحیات درونی و رفتار هایی است که به مرور زمان شکل خواهد گرفت . و باید به آن ها توجه کرد.

در ابتدای شروع کلاس، یک برگه نظر سنجی دست بچه ها دادیم تا خانواده ها انتظار شان را از کلاس نقاشی بگن. که متاسفانه عدم آگاهی از محتوی کلاس برایم روشن شد. که جلسه را ترتیب دادیم که با استقبالشون شرمنده ام کردند. به نظر بنده درس هنر باید فرهنگ سازی بشه که مهم ترین درس بین دروس هستش چرا که خط مشی کودک را رقم خواهد زد و اعتماد به نفس وی را خواهد ساخت چه بچه هایی که به خاطر خجالتی بودن از رفتن پای تخته به صورت داوطلب محروم می شن و توی دلشون می مونه و از طرف معلم به عنوان شاگرد ساکت و آروم و در نتیجه ی بد؛ تنبل به حساب بیان.

:می دونید دلیل اصلی این که بچه ها حوصله ی نقاشی کردن را ندارند چیه ؟ به نظر من نکته ای که می شه بهش اشاره کرد اینه که نمی توانند آن چیزی را که بخوان بکشند و زود خسته می شوند و با این که علاقه دارند چون نمی توانند موفق شوند اعصابشان نمی کشد...اما دیگر بچه ای که مثال زدید از نظر بنده ی حقیر این کودک تمرکز ندارد و نمی تواند به خوبی تمرکز کند چرا که ما هم همینطور هستیم وقتی نمی توانیم روی چیزی تمرکز کنیم هر صدای کوچکی مانع از کار مان می شود بیشتر باید محیط آرام برای این کودک انتخاب شود با نوری مناسب .باعث می شود تمرکز کودک بالا رود و اگر دیگر در این شرایط هم قرار نگیرد می تواند تمرکز پیدا کند.

در مورد این گفته ی تان بنده نظر دیگری دارم. شاید ریشه ی بی حوصلگی بر می گرده به زندگی خانوادگی و یا دیجیتالی شدن زندگی ها. مثلا" توی یه خونه ای؛ یه اتاق تلوزیون روشنه و جای دیگه دستگاه سی دی و در کنارش کامپیوتر و .... ماهواره هم صف کشیدن.
سن امروز خود را با سن کودکان یکی می کنید؟
یادمه خود بنده تا بچه های محله سر و صدایشان هوا می رفت درسهامو خوب می خوندم. وقتی کوچه خلوت می شد خوابم می گرفت. خیلی سرحال و شاد بودیم. به کودکی خود یه سفر کوچکی داشته باشید ببینید محیط آرومی داشتید یا شلوغ؟! کدام را می پسندیدید؟

:شما می توانید با بازی هایی که جذاب باشه و کودک امروز به آن علاقه داشته باشه انتخاب کنید و آن ها را با کلاس درگیر کنید یا حتی مسابقه های کوچک که جایزه ی آن می تواند یک مداد رنگی ساده باشد کودکان را به شوق وا می دارد . باید کاری کرد که کودکان با تمام رقبت به کلاس بیایند....

در این مورد برخی بچه ها را به اتاق خود آوردم و در کارهای هنری مشارکتشان دادم. باز تجربیات جالبی دستم اومد. بچه های شلوغ آروم شدند و بچه های آروم کمی به حرف اومدند. احساس مسئولیت به بچه شخصیت می داد و جدی می شدند.
حالا این وسط محمد باقر؛ صمیمی شده می پرسه: خانم معلم! شما چند تا بچه دارین.؟!!!!!!!!!!
(کامپیوتر هنگ کرد حسابی !!!!!!!!!)
با تشکر: مریم
یا علی

امير آشنا
14th September 2009, 12:15 AM
سلام خدمت مریم خانم گرامی و تشکر بابت تاپیک بسیار جالبتون

اول باید بگم بسیار خوشحالم از این که اینجا حضور دارین {happy}

دوم اینکه خانم معلم میشه بنده هم یه نقاشی خیلی زشت که مال ۵ سالگیمه ( و البته روی کوزه سفالی بوده ) اینجا قرار بدم که در کنار مابقی آثار بچه های کلاس مورد تحلیل شما قرار بگیره ؟ :">

Mina_Mehr
14th September 2009, 12:32 AM
سلام خدمت مريم جونم@};-@};-
تاپيك خيلي خوبي ايجاد كردي ، بسيار جالب و مفيده ، تحليل هاي خيلي جالبي از نقاشي ها داري {happy}@};-ذستت درد نكنه آبجي{big hug}

Memar Bashy
14th September 2009, 03:08 AM
دوست من من خیلی از تاپیک تان خوشم اومد اقعا خیلی خوبه که به فکر جوانان فردا باشیم خیلی خوبه .امید وارم دیگر دوستان هم نظراتشون رو در مورد نقاشی های ارسالی دوستمون مطرح کنند.



در ضمن من نمی خوام در این موارد که موضوعی به بچه گفته می شه ذهن بچه را عوض کرد و جهت دهی کرد


 

بالاخره کودک اندیشه ای از صحبت ها برداشت می کنه و ذهن آماده می شه و اینکه درست نیست چیزی رو از کودک بخوایم که نمی دونه مثلا چیزی از کودک بخوایم غم و شادی کودکان درست است که با ما خیلی فرق می کنه ولی بگزارید خودشون بگن بحث رو یه طوری پیش ببرید که کودکان با هم صحبت کنند یکی بگه من وقتی ناراحت می شم دوست دارم بشینم با اسباب بازی هام ور برم یکی میاد میگه نه من وقتی ناراحت می شم با کسی حرف نمی زنم .و... . چرا نباید ذهن بچه را عوض کرد به نظر من باید خوب و بد را به بچه فهموند و یاد داد چرا که شخصیت ما از دوران کودکی شکل می گیره .مثلا اگر به کودک بگوییم وقتی خشمگین می شوید صحبیت نکنید چرا که ممکن است در آن شرایط حرفی بزنید یا کاری بکنید که بعد پشیمان شوید حالا یه کم مهربون تر و عامیانه تر.

.
به نظر بنده درس هنر باید فرهنگ سازی بشه که مهم ترین درس بین دروس هستش چرا که خط مشی کودک را رقم خواهد زد و اعتماد به نفس وی را خواهد ساخت چه بچه هایی که به خاطر خجالتی بودن از رفتن پای تخته به صورت داوطلب محروم می شن و

توی دلشون می مونه و از طرف معلم به عنوان شاگرد ساکت و آروم و در نتیجه ی بد؛ تنبل به حساب بیان





درسته باید فرهنگ سازی بشه موافقم شما سروع کننده باش چرا که در کلاس شما حداقل ده تا دانش آموز داری که بهشون درس یاد می دی بعد که اون ها یه جای دیگر رفتند سطح توقعشون بالا می ره و والدین بیشتر رسیدگی می کنند و علت نارضایتی و یا بازدهی کمتر کلاس را جویا می شن و این کار فرهنگ سازی به مرور خواهد شد امیدوارم .چون در مدارس مخصوصا در دبستان ها بیشتر معلم ها نقاشی را نمره کامل می دهند نقاشی یک درس کمک معدل به حساب می آید.و این کار را سخت ی کند. و کاملا با شما موافقم



در مورد این گفته ی تان بنده نظر دیگری دارم. شاید ریشه ی بی حوصلگی بر می گرده به زندگی خانوادگی و یا دیجیتالی شدن زندگی ها. مثلا" توی یه خونه ای؛ یه اتاق تلوزیون روشنه و جای دیگه دستگاه سی دی و در کنارش کامپیوتر و .... ماهواره هم صف کشیدن


این گفتهی شما هم می تونه دلیلی دیگر باشه و دلیل بنده را نقض نمی کنه .اکثر بچه ها وقتی چیزی را نمی تونند بکشند زود خسته می شوند و کار را رها می کنند و یا از دیگری کمک می گیرند.و نظر شما هم کاملا درسته چون زندگی ها دیگر داره دیجیتالی می شه......



سن امروز خود را با سن کودکان یکی می کنید؟
درسته نباید قیاس می کرد



به کودکی خود یه سفر کوچکی داشته باشید ببینید محیط آرومی داشتید یا شلوغ؟! کدام را می پسندیدید؟


من تا آنجا که خاطرم هست هم شلوغ و هم آرام برای مطالعه محیط آرام را اگر در شلوغی هم درس می خوندم خوب متوجه نمی شدم و باید یک بار در محیط آرام درس می خوندم ولی کلا از محیط شلوغ خوشم میومد.




در این مورد برخی بچه ها را به اتاق خود آوردم و در کارهای هنری مشارکتشان دادم. باز تجربیات جالبی دستم اومد. بچه های شلوغ آروم شدند و بچه های آروم کمی به حرف اومدند. احساس مسئولیت به بچه شخصیت می داد و جدی می
شدند
این که چند بچه را انتخاب کردید و آوردید باهاشون کار کردید خیلی خوبه اما اگر بتونین با همه بچه ها در جمع نخصوصی این ارتباط را برقرا کنید خیلی خیلی بهتر می شود




حالا این وسط محمد باقر؛ صمیمی شده می پرسه: خانم معلم! شما چند تا بچه دارین.؟


ای شیطون:)):))

تاری
14th September 2009, 03:04 PM
یارب
با سلام به دوستان گرامی!

نوشته اصلی توسط امير آشنا (http://njavan.com/forum/member.php?u=13840)
سلام خدمت مریم خانم گرامی و تشکر بابت تاپیک بسیار جالبتون
اول باید بگم بسیار خوشحالم از این که اینجا حضور دارین
دوم اینکه خانم معلم میشه بنده هم یه نقاشی خیلی زشت که مال ۵ سالگیمه ( و البته روی کوزه سفالی بوده ) اینجا قرار بدم که در کنار مابقی آثار بچه های کلاس مورد تحلیل شما قرار بگیره ؟






با سلام خدمت جناب امیر آشنای گرامی!
سپاسگزار.
اول اینکه، اطاعت امر دوستان بود و الا سایت گفتمان قبلی را، اولین و آخرین تجربه ام گذاشته بودم.
دوم اینکه؛ امیر کوچولو! هیچ وقت نگو نقاشیم زشته، شما نقاشیتونو بزارید همه تحسینت می کنند که چقدر استاد بودی و خبر نداشتی! منتظریم.


نوشته اصلی توسط Dr_Mina (http://njavan.com/forum/member.php?u=8126)
سلام خدمت مريم جونم
تاپيك خيلي خوبي ايجاد كردي ، بسيار جالب و مفيده ، تحليل هاي خيلي جالبي از نقاشي ها داري . ذستت درد نكنه آبجي


با سلام خدمت جناب Dr_Mina (http://njavan.com/forum/member.php?u=8126)
از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم. بنده در این مورد زیاد تجربه ای ندارم و نیازمند راهنمایی بزرگواران هستم. حتما اگر نظری به ذهنتون می رسه بی زحمت بنویسید.
در ضمن توفیق خداوند مهربان بود که این فرصت را در اختیار بنده گذاشت تا ورقهای تر و تازه ی آفرینش را بخوانم و خدا از زبان آنها با من حرف بزند.
با تشکر: مریم
یا علی

تاری
14th September 2009, 03:10 PM
یارب
با سلام و تشکر از لطفتان


نوشته اصلی توسط memar bashy (http://njavan.com/forum/showthread.php?p=44324#post44324)
امیدوارم دیگر دوستان هم نظراتشون رو در مورد نقاشی های ارسالی دوستمون مطرح کنند.

بالاخره کودک اندیشه ای از صحبت ها برداشت می کنه و ذهن آماده می شه و اینکه درست نیست چیزی رو از کودک بخوایم که نمی دونه مثلا چیزی از کودک بخوایم غم و شادی کودکان درست است که با ما خیلی فرق می کنه ولی بگزارید خودشون بگن بحث رو یه طوری پیش ببرید که کودکان با هم صحبت کنند یکی بگه من وقتی ناراحت می شم دوست دارم بشینم با اسباب بازی هام ور برم یکی میاد میگه نه من وقتی ناراحت می شم با کسی حرف نمی زنم .و... . چرا نباید ذهن بچه را عوض کرد به نظر من باید خوب و بد را به بچه فهموند و یاد داد چرا که شخصیت ما از دوران کودکی شکل می گیره .مثلا اگر به کودک بگوییم وقتی خشمگین می شوید صحبیت نکنید چرا که ممکن است در آن شرایط حرفی بزنید یا کاری بکنید که بعد پشیمان شوید حالا یه کم مهربون تر و عامیانه تر.


حتما بزرگواران تجربه هایی از رابطه با رفتار با بچه ها دارند.
هدف من بیشتر بر این بود که خانواده چگونه غم و شادی را در محیط زندگی کودک فراهم آورده که کودک نمی تونه بیان کنه. بعد انشاء الله به گفته ی شما باید ذهن کودک آماده سازی بشه. موافقم.


نوشته اصلی توسط memar bashy (http://njavan.com/forum/showthread.php?p=44324#post44324)
اکثر بچه ها وقتی چیزی را نمی تونند بکشند زود خسته می شوند و کار را رها می کنند و یا از دیگری کمک می گیرند.و نظر شما هم کاملا درسته چون زندگی ها دیگر داره دیجیتالی می شه......

جالبه نمی دونستم.
چند سال پیش یه شاگرد خصوصی داشتم نقاشی هاش همه اش ناقص بود مادرش می گفت این سبک مخصوص دختر منه. با علاقه شروع می کنه کشیدن و یه دفعه کنار می زاره و هیچ وقت هم علاقه ای به کامل کردن اون نداره. جالب بود تصور کنید 4/3 صفحه را نقاشی کرده رنگ کرده و نصفش سفید؛ انگار نصفش رو پاره کرده باشن. خیلی جالب بود.

نوشته اصلی توسط memar bashy (http://njavan.com/forum/showthread.php?p=44324#post44324)
من تا آنجا که خاطرم هست هم شلوغ و هم آرام برای مطالعه محیط آرام را اگر در شلوغی هم درس می خوندم خوب متوجه نمی شدم و باید یک بار در محیط آرام درس می خوندم ولی کلا از محیط شلوغ خوشم میومد.


بحث اصلی من هم همینه. نسل ما از کودکی در آب و آتیش سو گرفته و از شلوغی خسته نمی شه ولی بچه های این زمان مثل کودکی ما نیست؟؟!!
ما چند بار هم از دوچرخه می افتادیم زخمی می شدیم عین خیالمون نبود حالا بچه یه بار افتاد ترس ورش می داره؟؟!! زمان و مکان و محیط خیلی تاثیر گذاره.

نوشته اصلی توسط memar bashy (http://njavan.com/forum/showthread.php?p=44324#post44324)
این که چند بچه را انتخاب کردید و آوردید باهاشون کار کردید خیلی خوبه اما اگر بتونین با همه بچه ها در جمع خصوصی این ارتباط را برقرا کنید خیلی خیلی بهتر می شود


راستش همه را دعوت کرده بودیم برخی آخرین لحظه راغب شده بودند که اتاق منفجر می شد و اَخم مسئولین هم دیدنی نبود.
خیلی استفاده کردم.
با تشکر: مریم
یا علی

تاری
14th September 2009, 04:25 PM
یارب
و اما سومی:
http://uc-njavan.ir/images/hj3s2frlsleq2tzhmmi.jpg


این نقاشی متعلق به فاطمه هستش. فاطمه دختری با اعتماد به نفس خیلی پایینی است. ولی با یه دوست شیطون که همنشین می شه خنده هاشو ببین. مفهوم مطلبی را دیر می فهمد با اینکه کلاس سوم می خواد بره.


سوالاتی که شد:
: چرا غمگینه؟
: (سمت راست) خُب غمگینن دیگه. دهنشونو ببین.
...
: چرا خوشحاله؟
: (سمت چپ) جشنِ برا همین خیلی خوشحاله.
...
فاطمه فضای غم را خیلی ساده کار کرده و فضای شاد را با گل و پروانه و ماهی در دریا پر کرده است.
جالبه موها ی غمگینه فرفریه و موهای شاد رنگی و صافه . به نظر بنده برگرفته از شخصیتهای اطرافیانش کشیده است.


یا علی

ØÑтRдŁ§
15th September 2009, 02:57 AM
سلام..
استاد اجازه هست؟؟؟؟
قول داده بودم یه عکس از نقاشی خواهرم بزارم رو سایت..
این نقاشی ها رو که دیدم یه خورده پشیمون شدم..
راستش اون فقط 3 سالشه و در اصل نقاشی نمیکنه خط خطی میکنه..
ولی وقتی اومدم تو کلاس هنر دیدم استاد دستور دادند که بزارم رو سایت جالب ندیدم که انجام ندم...
تصویر رو پیوست کردم..
یه توضیح مختصر در مورد نقاشی :
همین امروز نیشوندمش کنار خودم و ورق و کاغذ رو بهش دادم و گفتم بکش..
وقتی اون خط های قرمز سمت راست کاغذ رو میکشید میگفت اینا برفه..
اون خط های زرد سمت چپ بالای تصویر رو هم میگفت خورشید
خیلی هم سعی داشت با اون رنگای سبز و آبی چشم چشم دو ابرو بکشه..
همین ..
با تشکر و تقدیر از شما

Memar Bashy
15th September 2009, 03:36 AM
ما چند بار هم از دوچرخه می افتادیم زخمی می شدیم عین خیالمون نبود حالا بچه یه بار افتاد ترس ورش می داره؟؟!! زمان و مکان و محیط خیلی تاثیر گذاره
درسته خودم انقدر با دوچرخه خوردم زمین تا راه افتادم تازه چه جوری بگم شاید باورت نشه یه شب خواب دیدم که دوچرخه سواری یاد گرفتم گفتم پس حتما یاد گرفتم صبح که پاشدم رفتم سراغ دوچرخه شروع کردم به پا زدن دو سه بار خوردم زمین ولی بعدش راه افتادم خاطره ی جالبی هست برام و هنوز خوب یادم مونده.
اما در مورد نقاشی گذاشته شده
باید بگم که دختر گلمون نقاشی که کشیده تصوری که از شاد بودن دارهاین هست که باید در جشن و مجلسی که بر پا هست می تونیم شاد باشیم و تصور خودش رو بالاتر نبرده مثلا می تونست تاب بازی بکشه که بچه ای تاب می خوره که اگر سخت بود براش حتی می تونست پارک بازی بکشه ابته فکر کنم این که گل دریا ماهی و پرچم ایران را در دست دخترک گذاشته می خواسته همچین مطلی رو برسونه به نظرم این کودک کودک نرمال به بالا به نظر می یاد چون نقاشیش که جالبه در مورد شخص شاد که شخصی است که به قول شما مرتب و تمیز که حتی مو هایش را شانه زده و یک شخص جنتلمن هست
نمی دونم علت اصلی این که کودک مطلب را دیر متوجه می شود چیست ؟نقاشیاش که چیز دیگری می گوید. شاید علتش این باشد که به درس و مطلب توجه کافی را ندارد و به دیگران توجه می کند و مانع از تمرکز روی موضوع مورد نظر می شود.شما یک بار امتحان کن ذهنش رو از پیرامونش مصون نگه داره و نتیجه را ببین و حتما به من بگو.
اعتماد به نفس چیزی که بچه ها این دوره زمونه خیلی یا ندارند یا زیاد دارند. اول نظر شما و دیگر دوستان رو در این مورد بدونم بهتره.....

Memar Bashy
15th September 2009, 03:41 AM
سلام..
استاد اجازه هست؟؟؟؟
قول داده بودم یه عکس از نقاشی خواهرم بزارم رو سایت..
این نقاشی ها رو که دیدم یه خورده پشیمون شدم..
راستش اون فقط 3 سالشه و در اصل نقاشی نمیکنه خط خطی میکنه..
ولی وقتی اومدم تو کلاس هنر دیدم استاد دستور دادند که بزارم رو سایت جالب ندیدم که انجام ندم...
تصویر رو پیوست کردم..
یه توضیح مختصر در مورد نقاشی :
همین امروز نیشوندمش کنار خودم و ورق و کاغذ رو بهش دادم و گفتم بکش..
وقتی اون خط های قرمز سمت راست کاغذ رو میکشید میگفت اینا برفه..
اون خط های زرد سمت چپ بالای تصویر رو هم میگفت خورشید
خیلی هم سعی داشت با اون رنگای سبز و آبی چشم چشم دو ابرو بکشه..
همین ..
با تشکر و تقدیر از شما



ممنونم لطف کردین خدا انشالا حفظش کنه{happy}

تاری
15th September 2009, 08:29 PM
یارب
با سلام به اساتید محترم کلاس که شاگرد تازه کارو راهنمایی می کنید.




یه شب خواب دیدم که دوچرخه سواری یاد گرفتم گفتم پس حتما یاد گرفتم صبح که پاشدم رفتم سراغ دوچرخه شروع کردم به پا زدن دو سه بار خوردم زمین ولی بعدش راه افتادم خاطره ی جالبی هست برام و هنوز خوب یادم مونده.
اما در مورد نقاشی گذاشته شده
باید بگم که دختر گلمون نقاشی که کشیده تصوری که از شاد بودن داره این هست که باید در جشن و مجلسی که بر پا هست می تونیم شاد باشیم و تصور خودش رو بالاتر نبرده مثلا می تونست تاب بازی بکشه که بچه ای تاب می خوره که اگر سخت بود براش حتی می تونست پارک بازی بکشه البته فکر کنم این که گل دریا ماهی و پرچم ایران را در دست دخترک گذاشته می خواسته همچین مطلبی رو برسونه به نظرم این کودک کودک نرمال به بالا به نظر می یاد چون نقاشیش که جالبه در مورد شخص شاد که شخصی است که به قول شما مرتب و تمیز که حتی مو هایش را شانه زده و یک شخص جنتلمن هست
نمی دونم علت اصلی این که کودک مطلب را دیر متوجه می شود چیست ؟نقاشیاش که چیز دیگری می گوید. شاید علتش این باشد که به درس و مطلب توجه کافی را ندارد و به دیگران توجه می کند و مانع از تمرکز روی موضوع مورد نظر می شود.شما یک بار امتحان کن ذهنش رو از پیرامونش مصون نگه داره و نتیجه را ببین و حتما به من بگو.
اعتماد به نفس چیزی که بچه ها این دوره زمونه خیلی یا ندارند یا زیاد دارند. اول نظر شما و دیگر دوستان رو در این مورد بدونم بهتره.....



با سلام و تشکر از راهنمایی های زیبایتان.
اولا در مورد دوچرخ سواری که ما هزار تا خاطره داریم. بماند.
دوما نقاشی فاطمه ی گلم.
در اینکه گفتم دیر مطلبی را می فهمد چندین بار بالا سرش وایستادم حتی طرز مداد گرفتن را هم باهاش تمرین کردم. شما توجه داشته باشید غمگین را هم با "خ" نوشته. در این سن عجیب نیست.! ابر را که روی تخته کشیده بودم نمی تونست متمرکز بشه و من نمونه ای را روی دفترش کشیدم و گفتم به این نگاه کن و بکش که شکل دیگه ای کشید که باعث حیرت من شده بود که یعنی ایشون ابر ساده را هم که تمرین دایره بود نمی داند در حالیکه یک ماه و نیم از کلاس گذشته بود. و در برش کاردستی خط راست را نمی تونست ببرد و با کمک هم تونستیم کاردستی را درست کنیم که جلسه ی بعدش گفت بابام بهم گفت به خاطر این کاردستیت یه جایزه برات می گیرم!!!! ولی در بیان قصه با ترس و لرز یه قصه ی خوبی تعریف کرد!! و اصرار داشت قصه ی دیگه ای هم بگه.
به نظرم مدت زمان طولانی لازمه تا با کلاس راه بیاد.


سلام..
استاد اجازه هست؟؟؟؟
قول داده بودم یه عکس از نقاشی خواهرم بزارم رو سایت..
این نقاشی ها رو که دیدم یه خورده پشیمون شدم..
راستش اون فقط 3 سالشه و در اصل نقاشی نمیکنه خط خطی میکنه..
ولی وقتی اومدم تو کلاس هنر دیدم استاد دستور دادند که بزارم رو سایت جالب ندیدم که انجام ندم...
تصویر رو پیوست کردم..
یه توضیح مختصر در مورد نقاشی :
همین امروز نیشوندمش کنار خودم و ورق و کاغذ رو بهش دادم و گفتم بکش..
وقتی اون خط های قرمز سمت راست کاغذ رو میکشید میگفت اینا برفه..
اون خط های زرد سمت چپ بالای تصویر رو هم میگفت خورشید
خیلی هم سعی داشت با اون رنگای سبز و آبی چشم چشم دو ابرو بکشه..
همین ..
با تشکر و تقدیر از شما

با سلام
اولا ما شاگردیم. بفرمایین.
چرا پشیمون شدین؟! "هیچ وقت از حرفی که زدین پا پس نکشین محکم و راسخ ازش دفاع کنین." از خواهر کوچکتون: مریم

http://njavan.com/forum/attachment.php?attachmentid=387&d=1252969051

نظر بنده ی حقیر: جالب بود نقاشی. از رنگهای خوبی استفاده کرده معلومه محیط خوبی داشته. کم کم به درک حقیقت رنگ خورشید رسیده. مهم نیست برای برف رنگ قرمز رو انتخاب کرده مهم اینه از خطهای منحنی زیاد استفاده کرده تا خطوط خشن و شکسته.
ازش بخواین بهترین رنگی(فقط 1 رنگ) که دوست داره رو برداره و نقاشی کنه.
بعد موضوع بدین بکشه.
هیچ وقت دستش و نگیرین برای کمک. چون اونوقت این شمایین که می کشین نه بچه.
از اینکه دایره رو خوب کشیده خوشم اومد.
ورق چرک نویس دستش بدین از جمله روزنامه و ماژیک با رنگ مورد علاقه اش. بگین فقط خط خطی کنه به شکل دایره. تا دایره را یاد بگیره.
بعد مربع و بهد مثلث.
بعد برای هرکدوم مثال بزنین. دایره مثل خورشید. مثل بشقاب. ازش بخواین بگه.
مربع مثل پنجره. مثل کتاب...
مثلث مثل کوه. مثل اتو....
سعس نید نگاه بچه را به اطراف بیشتر بچرخونید تا روی کاغذ متمرکز بشه و بخواد چیزی رو بکشه.
ببینیند ز اطرافش چگونه برداشتی داره. این جالبه که مورد تحلیل قرار بگیره.
بعد موضوع بدین. البته اینهمه رو یه جا هرگز! به مرور زمان. بزارین با نقاشی حرفاشو بزنه تو دلش نمونه. و بزرگ بشه.
با تشکر: مریم
یا علی

Memar Bashy
15th September 2009, 11:01 PM
ولی در بیان قصه با ترس و لرز یه قصه ی خوبی تعریف کرد!! و اصرار داشت قصه ی دیگه ای هم بگه.
به نظرم مدت زمان طولانی لازمه تا با کلاس راه بیاد.


موافقم ولی اگه کلاس تموم شد رفت دیگه بر نگشت چی؟

تاری
16th September 2009, 03:29 PM
موافقم ولی اگه کلاس تموم شد رفت دیگه بر نگشت چی؟


یا رب
با سلام خدمت معمار باشی گرامی!
خُب فرهنگ سازی اینجوری شروع می شه. چندین بار بهشون توصیه کردم از مادرت قصه یاد بگیر و اونها رو بکش. قصه های کلاس و توی خونه تعریف کن. ایرادها و نکات ضعف را توی دفترشون نوشتم تا والدین بخونن.
راه دیگه ای به نظرتون می رسه. مشتاق شنیدنش هستم.
با تشکر: مریم
یا علی

تاری
16th September 2009, 11:39 PM
یارب
و اما نفر بعدی؛
http://uc-njavan.ir/images/io7muzf4t4i42k0haln5.jpg


این نقاشی متعلق به مهدی عبدی است مهدی بچه ای آروم و کم حرفه و خیلی مودب. زیاد نقاشی می کشه ولی همه اش هم تکراریِ.
در این نقاشی در ابتدا به نظر می رسه سمت چپ شاد رو نشون می ده درحالیکه اینطور نیست.
سوالاتی که شد؛
: چرا شاده؟
: (سمت راست) چون پسره از صبح سوار سُرسُره می شه و سُر می خوره می یاد پایین. هی می ره بالا و سُر می خوره و می یاد پایین. تا اینکه شب می شه. خیلی خوشحاله.
...
چرا غمیگنه؟
: غمگینه دیگه . نمی دونم.
از من اصرار؛ از او ندانستن.
...
به نظرم بچه تصوری از غم نداره و یا خونه رفتن را غم می دونه. نمی دونم رنگها همه اش شاده؟!!!
اینم از این نقاشی بماند در خاطرات.
یا علی

تاری
16th September 2009, 11:42 PM
یارب
و اما بعدی؛
http://uc-njavan.ir/images/ouyui30x5y2my5aahpa4.jpg


این نقاشی متعلق به ستوده احمدی است ستوده دختر فوق العاده شلوغ و پر خنده. مدام نقاشی های دلخواه خودش رو می کشه. بدون توجه به درس کلاس. همیشه هم توی نقاشی هاش عروس می کشه!!!!
یه روز مدام تکرار می کرد خانم؛ شما رو دعوت می کنم خونه مون. توجه نمی کردم تا اینکه دیدم دست بردار نیست گفتم برای چی می خوای منو دعوت کنی؟ برگشت گفت: شما صبر کنین چرا عجله می کنین به وقتش می گم. یه ذره صبر داشته باشین به وقتش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مربی شاخ گوزنی سرش رشد نکرد خوبه. حالا بچه داره صبر رو به مربی یاد می ده.
خدایا شکرت.
و اما نقاشی؛
: چرا شاده؟
: (سمت راست)چون بارون می یاد. ابرها خوشحالن. این دونفر هم زیر بارون قدم میزنن.
(به نظر بنده سبزی هم نشانه اینه که در پارکی، چمنی قدم می زنن. فکر بچه خیلی نور بالا می زنه.حالا هواپیما این وسط چه کاره است نمی دونم!!!)
....
: چرا غمگینه؟
: (سمت چپ) خب غمگینن دیگه. موجود های عقبی نمی زارن خانم بره.
( جالبه دست زن و مرد هم از هم رهاست. و موهای زن ژولیده و فضای خالی اطراف هم جالبه.)
ستوده جون بلاخره دعوتمون نکردین و نگفتین برا چی. فقط خواستین ضایع کنین دیگه آره؟!


یا علی

Memar Bashy
16th September 2009, 11:59 PM
یا رب

با سلام خدمت معمار باشی گرامی!
خُب فرهنگ سازی اینجوری شروع می شه. چندین بار بهشون توصیه کردم از مادرت قصه یاد بگیر و اونها رو بکش. قصه های کلاس و توی خونه تعریف کن. ایرادها و نکات ضعف را توی دفترشون نوشتم تا والدین بخونن.
راه دیگه ای به نظرتون می رسه. مشتاق شنیدنش هستم.
با تشکر: مریم

یا علی



:-??ممنون از لطفتون

Admin
17th September 2009, 05:38 AM
سلام مریم خانوم

با اینکه من به عنوان مدیر سایت معمولا تاپیک هایی رو می پرونم و بدون مطالعه به دلیل کمبود وقت ازشون می گذرم اما نتونستم از این بخش بدون مطالعه ی تک تک ارسال ها بگذرم.

واقعا در نقاشی هایی که ارائه کردید به نکات ریز و جالبی اشاره کردید و من به تیز بین بودن شما آفرین می گم.

واقعا دنیای کودکان هم قابل تامل هست و به سادگی نمی شه ازشون گذشت.

در نقاشی های غم و شادی بچه ها به نکاتی اشاره کردن که واقعا خودم چیزهایی رو یاد گرفتم.

بازم از ایجاد چنین بخشی از شما ممنونم.

موفق باشید

Memar Bashy
17th September 2009, 02:02 PM
اجازه ببدید دو تا دوتا نقاشی ندید که سرمون خیلی شلوغ نشه می ذاشتین اولی رو بررسی می کردیم بعد دومی;)
ولی حالا اشکال نداره یه کم زمان بیشتر شد به زودی نظراتم رو می فرستم{big hug}

Memar Bashy
18th September 2009, 12:44 AM
یارب

و اما نفر بعدی؛
http://www.2ql.net/uploads/1253144916.jpg


این نقاشی متعلق به مهدی عبدی است مهدی بچه ای آروم و کم حرفه و خیلی مودب. زیاد نقاشی می کشه ولی همه اش هم تکراریِ.
در این نقاشی در ابتدا به نظر می رسه سمت چپ شاد رو نشون می ده درحالیکه اینطور نیست.
سوالاتی که شد؛
: چرا شاده؟
: (سمت راست) چون پسره از صبح سوار سُرسُره می شه و سُر می خوره می یاد پایین. هی می ره بالا و سُر می خوره و می یاد پایین. تا اینکه شب می شه. خیلی خوشحاله.
...
چرا غمیگنه؟
: غمگینه دیگه . نمی دونم.
از من اصرار؛ از او ندانستن.
...
به نظرم بچه تصوری از غم نداره و یا خونه رفتن را غم می دونه. نمی دونم رنگها همه اش شاده؟!!!
اینم از این نقاشی بماند در خاطرات.
یا علی


خوب باز هم مشکل تکراری نقاشی کردن بچه ها ...به نظر من نقاشی تکراری علتش این هست که کودک تصوراتش یا بهتر بگویم قوه تخیلش زیاد قوی نیست که باعث می شه نقاشیش همش خونه باشه.و نکته ای که در تاپیک های پیشین خدمتتون عرض کردم اینکه کودک نمی تونه نقاشی خوب بکشه و عالم تصور و خیالش را روی کاغذ منتقل کنه ....نظر شما چیه؟
خوب نقاشی رو که مهدی جان پسر گلمون کشیده واقعا حیرت انگیزه که باید واقعا بررسی بشه بررسی بشه که آیا با خونه مشکل داره که آیا تو منزل نمی تونه اوقات خوشی داشته باشه وووو... اما اگر این طور نبود و با منزل مشکلی نداشت باید بگم که شاید اونچیزی را که اون بالای خانه هست مشکل ایجاد می کنه و نمی دونم چیه؟شاید تنها علت این باشه و یا همان چیزی که شما فرمودید که تصور درستی از غم نداره!!!!
خوب تصویر شاد باید بگم شاید این بچه دوست داره اکتیو باشه مثل دوستاش نه بچه ای آروم و کم حرف که البته مودب بودن با شلوغ بودن منافاتی فک نکنم داشته باشه. اینکه شادی را این طور کشیده یعنی از ته قلبش دوستش داره و اون لکه های سیاه که هر چی هست مهم نیست می تونه علتش این باشه که خاطره ی خوبی از سر سره بازی نداره یا تا اومده بازی کنه گفتن بریم و از این حرف ها و یا این که یه دل سیر سرسره بازی نکرده البته این می تونه یک احتمال باشه که از طرف شما قابل بررسی است. سیبی هم که کشیده لابد سیب خیلی دوست داره اونم از نوع قرمزش.
نکته ی یه خاصی به نظرم نمی رسه اگه شما و دیگر دوستان نکته ی خاص دیگه ای توی نقاشی آقا مهدی می بینند خوشحالمون می کنند.;)

Memar Bashy
18th September 2009, 12:46 AM
یارب

و اما بعدی؛
http://www.2ql.net/uploads/1253202779.jpg


این نقاشی متعلق به ستوده احمدی است ستوده دختر فوق العاده شلوغ و پر خنده تا حدودی رفتارش شبیه مربیشونه. مدام نقاشی های دلخواه خودش رو می کشه. بدون توجه به درس کلاس. همیشه هم توی نقاشی هاش عروس می کشه!!!!
یه روز مدام تکرار می کرد خانم؛ شما رو دعوت می کنم خونه مون. توجه نمی کردم تا اینکه دیدم دست بردار نیست گفتم برای چی می خوای منو دعوت کنی؟ برگشت گفت: شما صبر کنین چرا عجله می کنین به وقتش می گم. یه ذره صبر داشته باشین به وقتش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مربی شاخ گوزنی سرش رشد نکرد خوبه. حالا بچه داره صبر و به مربی یاد می ده.
خدایا شکرت.
و اما نقاشی؛
: چرا شاده؟
: (سمت راست)چون بارون می یاد. ابرها خوشحالن. این دونفر هم زیر بارون قدم میزنن.
(به نظر بنده سبزی هم نشانه اینه که در پارکی، چمنی قدم می زنن. فکر بچه خیلی نور بالا می زنه.حالا هواپیما این وسط چه کاره است نمی دونم!!!)
....
: چرا غمگینه؟
: (سمت چپ) خب غمگینن دیگه. موجود های عقبی نمی زارن خانم بره.
( جالبه دست زن و مرد هم از هم رهاست. و موهای زن ژولیده و فضای خالی اطراف هم جالبه.)
ستوده جون بلاخره دعوتمون نکردین و نگفتین برا چی. فقط خواستین ضایع کنین دیگه آره؟!



یا علی



خب در مورد نقاشی دختر گلم ستوده خانم باید عرض کنم که کودک می تونه شادیش و غمش تحت تاثیر فیلم ها و سریال های تلوزیون قرار گرفته و قوه ی تخیلش را با دیدن این فیلم ها مشغول کرده است این تصور از شادی شادی ایست عاشقانه که ما تنها در فیلم ها و سریال های تلوزیون کشورمون شاهدش هستیم و فک کنم تنها شادیی که می توان برای کودک گلمون در نظر گرفت این باشه که به سوار شدن به هواپیما و بارون که شاید بارون هم بتونیم بزاریم تو قسمت فیلم وسریال ها و این که به محیط سبز و شاد علاقه داره.
این عرایضی که شد می تونه در مورد تصور از غم هم حاکی باشه که دست ها از هم جدا هستند نکتش هستش موجود های پشت سریش هم ما که ندیدیم کدوم ها رو میگه ؟!
دیگه علت عروس کشیدنش هم همینه دیگه چی بگم والا توی این فیلم ها از بس که به عروسی ختم میشه بچه چیکار کنه البته من این نکته به ذهنم رسید امیدوارم که این طور نباشه که من گفتم که خیلی بده بچه توی این سن چشم و گوشش باز بشه و ووو و و و{thumbs down}

تاری
21st September 2009, 05:29 PM
بسم الله نور
تاری آدیله با شلاییرام
بایرامینیز پارلاق اولسون.
عید همگی مبارک، طاعات و عبادات تمامی اهل تقوی مبارک.
با عرض پوزش از دیر رسیدنم
دعا کنیم مسیر تقوی برای همه ی بشریت صاف بشه و پر سنگلاخ نباشه؛ آمین
دعا کنیم دستان لرزان پر نیاز بشریت از آمدن رهبر حکومت جهانی نا امید نشود و زود به یقین برسد و نتیجه بدهد. آمین
دعا کنیم دلهای پر اشتیاق فقط به اسم خدا لبیک گوید و از هر غیر خدایی نهراسد که بتهای زمانند چه رفتاری و چه فردی و چه اجتماعی. آمین
دعا کنیم چشمانمان؛ فقط به دیدن زیبایی های یقین و پندار آینه ها روشن شود و به شکیات لکه دار نشود. آمین
دعا کنیم طناب بصیرتی که خدا ما را به وسیله آن به خود وصل کرده است را در کوتاه تر کردنش بکوشیم نه به جهلمان طولانی تر و پیچیده ترش کنیم. آمین
یا علی
http://www.askquran.ir/picture.php?albumid=341&pictureid=2183
اینم از وطن

تاری
21st September 2009, 05:35 PM
سلام مریم خانوم

با اینکه من به عنوان مدیر سایت معمولا تاپیک هایی رو می پرونم و بدون مطالعه به دلیل کمبود وقت ازشون می گذرم اما نتونستم از این بخش بدون مطالعه ی تک تک ارسال ها بگذرم.

واقعا در نقاشی هایی که ارائه کردید به نکات ریز و جالبی اشاره کردید و من به تیز بین بودن شما آفرین می گم.

واقعا دنیای کودکان هم قابل تامل هست و به سادگی نمی شه ازشون گذشت.

در نقاشی های غم و شادی بچه ها به نکاتی اشاره کردن که واقعا خودم چیزهایی رو یاد گرفتم.

بازم از ایجاد چنین بخشی از شما ممنونم.

موفق باشید


یارب
با سلام و عرض ادب خدمت مدیر محترم
از اینکه نظر شما را خواندم خیلی مسرور شدم که به عنوان مدیر زحمت کشیدید و به این تاپیک سری زدید و نظری بر آن نوشتید. بی نهایت سپاسگزارم (خبر می دادید برنامه ای تدارک می دیدیم و کوچه رو آب می زدیم و جارو. شعری، دکلمه ای..!!!! )
از اینکه اشاره کردید تیز بینم. متاسفانه خیلی در باریکه راهها کار دستم داده و نتونستم کلی نگاه کنم و کار به خیر تموم بشه.
بنده هم به نوبه ی خود از شما ممنونم.
یا علی

تاری
21st September 2009, 05:37 PM
خوب باز هم مشکل تکراری نقاشی کردن بچه ها ...به نظر من نقاشی تکراری علتش این هست که کودک تصوراتش یا بهتر بگویم قوه تخیلش زیاد قوی نیست که باعث می شه نقاشیش همش خونه باشه.و نکته ای که در تاپیک های پیشین خدمتتون عرض کردم اینکه کودک نمی تونه نقاشی خوب بکشه و عالم تصور و خیالش را روی کاغذ منتقل کنه ....نظر شما چیه؟

خوب نقاشی رو که مهدی جان پسر گلمون کشیده واقعا حیرت انگیزه که باید واقعا بررسی بشه بررسی بشه که آیا با خونه مشکل داره که آیا تو منزل نمی تونه اوقات خوشی داشته باشه وووو... اما اگر این طور نبود و با منزل مشکلی نداشت باید بگم که شاید اونچیزی را که اون بالای خانه هست مشکل ایجاد می کنه و نمی دونم چیه؟شاید تنها علت این باشه و یا همان چیزی که شما فرمودید که تصور درستی از غم نداره!!!!
خوب تصویر شاد باید بگم شاید این بچه دوست داره اکتیو باشه مثل دوستاش نه بچه ای آروم و کم حرف که البته مودب بودن با شلوغ بودن منافاتی فک نکنم داشته باشه. اینکه شادی را این طور کشیده یعنی از ته قلبش دوستش داره و اون لکه های سیاه که هر چی هست مهم نیست می تونه علتش این باشه که خاطره ی خوبی از سر سره بازی نداره یا تا اومده بازی کنه گفتن بریم و از این حرف ها و یا این که یه دل سیر سرسره بازی نکرده البته این می تونه یک احتمال باشه که از طرف شما قابل بررسی است. سیبی هم که کشیده لابد سیب خیلی دوست داره اونم از نوع قرمزش.
نکته ی یه خاصی به نظرم نمی رسه اگه شما و دیگر دوستان نکته ی خاص دیگه ای توی نقاشی آقا مهدی می بینند خوشحالمون می کنند.;)


یارب
با سلام خدمت معمار باشی.
با عرض پوزش از دیر رسیدنم.
اولا: یه سوال تا حالا بالای داربست رفتین چون معمارین می پرسم؟! به معماری مدرن علاقمندید یا سنتی؟ چره دیگه از معماران سنتی ماهر خبری نیست با اینکه علم خیلی پیشرفت کرده؟.... فعلا اینو داشته باشید. خیلی سوال دارم.
دوما" ممنون از اینکه وقت می زارید و همراه بنده؛ نظرات خوبتان را بیان می کنید. سپاسگزارم.
آخه در مورد مهدی گرامی! بنده احساس کردم گوشه گیر هم هستند با کنار دستی خود هم حرف نمی زنند و خیلی هم مراقب وسایل خودشونن و از از کمک به دوستانش امتناع می کنن. با اینکه خیلی تاکید کردم به همدیگه کمک کنین، به نقاشی همدیگه ایراد نگیرین. منظورم اینه که چطور می شه کودکی را مدام به اسم صدا زد تا متوجه درس کلاس بشه وقتی هم کنارش کمکش می کنی باز هم انگار نه انگار به نقاشی کشیدن خودش ادامه می ده. حالا چطور تصوراتشو گسترش بدیم با اینکه اجازه ی گسترش به آنها را نمی ده. جالب اینجاست شخصیت مهدی موقع ورودش به کلاس خیلی برام تعجب برانگیز بود. یه راست می یاد با مربی دست می ده و می ره آخر کلاس می شینه و شروع به نقاشی تکراری خود. در توضیح دادن موضوع غم و شادی اولین باری بود اینهمه با هیجان حرف زد و بنده صداشو شنیدم.!!!
اون چیزی که بالای خونه هست گلدونه . ویژگی خاص نقاشی ها مهدی این رو هم داره که تمام تصوراتش را روی یک سطح نمی کشه و می خواد صفحه پر بشه. بعد از چند جلسه تونستم درخت و گلها رو روی زمین بیاره و بلاتر از خونه نکشه.
در مورد سرسره بازی با شما موافقم چون دقیقا جمله ی " بچه می ره بالای سرسره و سر می خوره پایین. و دوباره از اینور می یاد بالا و ....." 5 بار تکرار کردند شاید اگر ازشون می خواستم همیجوری با گفتارشون تصور سرسره بازی رو تکرار می کردند و لذت می بردند.

تاری
21st September 2009, 05:38 PM
خب در مورد نقاشی دختر گلم ستوده خانم باید عرض کنم که کودک می تونه شادیش و غمش تحت تاثیر فیلم ها و سریال های تلوزیون قرار گرفته و قوه ی تخیلش را با دیدن این فیلم ها مشغول کرده است این تصور از شادی شادی ایست عاشقانه که ما تنها در فیلم ها و سریال های تلوزیون کشورمون شاهدش هستیم و فک کنم تنها شادیی که می توان برای کودک گلمون در نظر گرفت این باشه که به سوار شدن به هواپیما و بارون که شاید بارون هم بتونیم بزاریم تو قسمت فیلم وسریال ها و این که به محیط سبز و شاد علاقه داره.

این عرایضی که شد می تونه در مورد تصور از غم هم حاکی باشه که دست ها از هم جدا هستند نکتش هستش موجود های پشت سریش هم ما که ندیدیم کدوم ها رو میگه ؟!
دیگه علت عروس کشیدنش هم همینه دیگه چی بگم والا توی این فیلم ها از بس که به عروسی ختم میشه بچه چیکار کنه البته من این نکته به ذهنم رسید امیدوارم که این طور نباشه که من گفتم که خیلی بده بچه توی این سن چشم و گوشش باز بشه و ووو و و و{thumbs down}


یارب
دوباره با عرض سلام
در مورد نقاشی ستوده ی عزیز!
دو موجودی که دست خانمه رو به طرف خود می کشن هستش. جالبه ستوده ی پر خنده از گفتن اسم اونا (یادم نمونده) حالت چهره اش تغییر کرد انگار غمی به دلش بشینه. جالبه دهن مرده هم غمگینه.
ستوده مادرش شاغله. به نظرم بچه هایی که از کوچکی در مهد بزرگ شده اند تا حدودی قابل کنترل نیستند ولی بچه هایی که مادران خانه دار داشتند حرف گوش کن و تابع حرف مربی!؟ البته این نظر بنده هست در تجربه ی کم خود.
و اینکه اشاره کردید تصوراتش از برنامه های تلوزیونی هست درسته. بیش از حد اطلاعاتش بالاست.
خیلی برام جالب بود یه روز که یا دوستش توی اتاق به مربی کمک می کردند خیلی خوشحال و پر انرژی کمک می کرد. برگشته می گه خانم معلم شما رو دیروز توی خیابون دیدم سبزی می خریدین.
مربی می گه!!!!: من که اصلا سبزی نمی خرم.
: خُب با بچه تون دیدم.
: من که بچه ندارم.
: آهان یادم اومد شما رو با نومزدتون دیدم.
مربی شاخ در آورده می گه: ستوده جون ! این حرفا چیه .
ستوده حرفی در حد علامه ی دهری گفت که مربی باز هنگ کرد: آره خانوم پس نومزدم ندارین! خوب می کنین ازدواج نمی کنین منم ازدواج نمی کنم. ازدواج چیه. اَه.
....
خدایا شکرت آخه این ستوده هم سن منه. آخه چی می خوای به من بگی از زبان کودکان. یا من کودکم و یا ستوده در بزرگی ظاهر کودک می زند. کدام!!!
خدایا شکرت
یا علی
:

تاری
21st September 2009, 05:44 PM
خانم معلم میشه بنده هم یه نقاشی خیلی زشت که مال ۵ سالگیمه ( و البته روی کوزه سفالی بوده ) اینجا قرار بدم که در کنار مابقی آثار بچه های کلاس مورد تحلیل شما قرار بگیره ؟ :">



یارب
با عرض سلام خدمت جناب امیر گرامی و با آرزوی قبولی طاعاتتان
حرفی که زدید ما مشتاق دیدن اثرتان هستیم.
مخصوصا چون گفتید روی سفاله خیلی مشتاق به دیدنش هستیم.
با تشکر: مریم
یا علی

تاری
22nd September 2009, 02:32 PM
یارب

http://uc-njavan.ir/images/10byi1xoi9j7aiyy2ile.jpg


این نقاشی متعلق به عارفه قاضی خانی هستش. دختری فوق العاده احساساتی.
سوالاتی که شد:
: چرا غمگینه؟
: (سمت چپ) چون دخترشون ازشون جدا می شه.
: چرا؟ عروس شده؟
: نه.
: دانشجو شده؟
: آره.
...
: چرا شاده؟
: چون مهمون براشون اومده. خوشحالن.
خدا بخیر کنه اگه با این احساساتش کنار نیاد.
یا علی

تاری
25th September 2009, 10:30 AM
یارب
http://uc-njavan.ir/images/viqjlfkb69ssnmgpose8.jpg
این نقاشی متعلق به محمد حسین صفیلو هستش. جالبه غم را در واقعه ی کربلا دیده و در اون لحظه ی آنی که مربی تمرین می خواد این تصویر به ذهنش رسیده.
سوالاتی که شد:
: چرا غمگینه؟
: (سمت راست) چون شمر و امام حسین (ع) باهم جنگ می کنند و شمر زده و امام و زخمی کرده. کمرشو ببین خون می یاد.
...
: چرا شاده؟
: (سمت چپ) چون پسره توی حیاط داره بازی می کنه.
....
احساسات محمد حسین حاکی از اینه که خونواده ای مذهبی داره و واقعه ی کربلا براش خیلی دردآور توی ذهنش نقش بسته.
به نظرم نباید بچه های این دوره زمونه را با دردهای عاشورا آشنا کنیم. به قول مرحوم شریعتی به جاش از اهدافش بگیم و اینکه چه شخصیتی امامان معصوممان داشتند.
و فکر بچه را روشن کرده و آینده ای زیبا را برایش متصور بشیم.
دور نیست زمانی که ما این مرحله را گذراندیم و جنگ را هم تا حدودی دیدیم و امروز از رنجهای ناشناخته ی مردان جنگ دلمان به درد می آید. هنوز هم این مصیبت گویی ها از رسانه ها داره به صورت فریاد شنیده می شه.
چرا؟
امام حسین (ع) یکی از زیباترین امامانمان هستش که باید فکر بچه را با زیبایی های خصلت وی آشنا کنیم.
یا حسین جان ادرکنی

تاری
25th September 2009, 10:33 AM
http://uc-njavan.ir/images/mwyvudcg5p6p5lje812b.jpg


یارب
این نقاشی متعلق به شایان هستش. شایان پسری آروم و همیشه خندونه. از کارهای متفاوت کاردستی خیلی استقبال می کنه. شاید از روند تکرار خسته می شه.
سوالاتی که شد:
: چرا شاده؟
: (سمت چپ) چون پسره کفش دوزک پیدا کرده و داره با کفش دوزک بازی می کنه.
...
: چرا غمگینه؟
: (سمت راست) چون پسری که رفته و می تونه بره بالای درخت داره میوه می خوره ولی پسر دیگه نمی تونه بره بالای درخت؛ ناراحته.
درضمن اون بالایی بهش میوه هم نمی اندازه که پایینی بخوره.
...
به نظرم برا ی شایان باید یه همبازی وجود داشته باشه و والدین نباید از آروم بودن وی راضی باشن. شایان را باید به حرف زدن وادار کنیم تا به پر حرفی برسد در حد خود.
چرا که معلومه شایان در باغچه ی حیاطشان هم؛ فقط به دیدن کفش دوزک خوشحاله و باز هم به نظر بنده حق دست زدن به گِل باغچه را هم نداره. اگر باغچه ای گِل داشته باشه بچه نا خودآگاه به سوی گل خواهد رفت این حق بچه هستش که با گِل بازی کنه. نباید از این نگران بشیم که سرتاپاشو گِلی می کنه. که برای خود بحث مفصلی است.
یا علی

تاری
25th September 2009, 10:35 AM
http://uc-njavan.ir/images/9gmyj0ef75r44e2yxe2y.jpg


یارب
این نقاشی متعلق به علی دهقانژاد هستش. علی پسری پر حرف و خیلی هم برای کار دیگران نظر می ده. باید مدام تکرار کنم که علی! پسر گل! نقاشی هر کسی برای خودش خیلی خوبه همچنانکه شماها هیچکدوم بهم شبیه نیستید. پس آفریده های خدا همه شون زیبا هستند. نباید به تصورات همدیگه ایراد بگیریم.
نباید وسط حرف مربی؛ حرف بزنیم.
نباید از خط کش استفاده کنیم.
....
سوالاتی که شد:
: چرا شاده؟
: (سمت راست) چون بارون می یاد.
...
: چرا غمگینه؟
: (سمت چپ) چون هیات عزاداری و سینه زنی داره رد می شه.
...
برای علی هم مثل نقاشی محمد حسین باید تاسف خورد. چرا ماه محرم باید اینقدر دلگیر باشه که بچه از آمدن محرم غمگین بشه.
امروز باید برای این غمگین باشیم که هنوز مصیبتهای امام حسین (ع) بر سر زبانهاست نه رشادتها و تقوی اش.
حرف یاران صبور و با ایمانش.
یا علی

تاری
25th September 2009, 10:39 AM
http://uc-njavan.ir/images/p3hqgkldon5w2yacmb6.jpg


یارب
این نقاشی متعلق به اکبر علیزاده هستش. پسری فوق العاده با استعداد و در کپی برداری ذهنش خوب کار می کنه. البته درس مربی را در سطح عالی می فهمه. با اینکه نظر والدینش در مورد نقاشی اکبر خیلی ضعیف اعلام شده بود!!!!!
نقاشی غم و شادی رو از جایی کپی کرده و برای همین زیاد به دل مربی ننشست.
قواعد درست: (سمت چپ) دعوا با رنگ سرد و شادی و کمک پدر به فرزندش رنگ گرم.
ولی در ادامه یکی از نقاشی های زیبای اکبر را می آورم که در آخرین جلسات به مفهوم خوب نقاشی رسیده.
چرا که قبل از این درس؛ بچه ها ظرف میوه خوری را با میوه هایی که میوه ها روی ظرف و هوا معلق بودند می کشیدند. وقتی به بچه ها گفتم باید میوه ها بهم بچسبند اکبر فوری مطلب را گرفت و این شد نتیجه ی کار.
http://uc-njavan.ir/images/1a9za242jw078swg9b1.jpg
آفرین
یا علی

تاری
27th September 2009, 02:09 PM
http://uc-njavan.ir/images/ryu2v7ugbbdu137r56f.jpg
یارب
این نقاشی دوم هم متعلق به علی دهقانژاد هستش. علی موضوع دیگه ای به ذهنش می رسه و می کشه و تحویل می ده.
....
سوالاتی که شد:
: چرا شاده؟
: (سمت راست) چون پسره صبح زود از خواب بیدار شده و صبحانه اش را خورده و مسواک زده و اومده بیرون داره بازی می کنه.
...
: چرا غمگینه؟
: (سمت چپ) چون پسر روی زمین ماشین نداره ولی اون یکی، ماشین داره.
...
یا علی

تاری
27th September 2009, 02:16 PM
یارب
در ادامه عکسی را می زارم که برام جالب بود در همین هفته در گذر از کوچه ای گرفتم.
http://www.2ql.net/uploads/1254096183.jpg

صدای پسربچه که بلند بلند شمارش می کرد و بازی لی لی رو می پرید منو به خودش متوجه کرد.
چرا تنها؟
نسل آینده با تنهایی خود چگونه دوران زیبای کودکی را برای شکوفایی استعدادهایشان بگذراند!
یا علی

تاری
27th September 2009, 10:02 PM
http://uc-njavan.ir/images/qin388c760zt2xverygy.jpg


یارب
این نقاشی متعلق به عرفان ثابت قدم هستش. عرفان پسری آروم و کم حرفه. ولی بر خلاف نگرانی های مادرش در مظلوم بودنش؛ خوب توی کلاس حرف می زنه ولی باید مربی گوشاشو تیز کنه تا بفهمه که عرفان عزیز چی گفت. خیلی به کلاس علاقمنده و برای همین همیشه هم در اتاق مربی کمک یارش هستش. با اینکه درب اتاق مربی برای بچه ها بازه! دیگه عرفان خوب بلد شده چی کار کنه و با سلام می یاد و می شینه و کمک می کنه. مهم همینه که از بچه کار بخواهی و او احساس مسئولیت کنه.
بچه هایی که کم حرفند باید از طریق نقاشی؛ دلنگرانی های درونی وی را تجسس کرد. بی غل و غش می گن دیگه توی نقاشی کم حرفی نیست.
عرفان هم دو تا نقاشی کشید.
سوالاتی که شد؛
: چرا غمگینه؟
: (سوت راست) چون دو نفری که توپ بازی می کنن این نفر وسطی رو بازی نمی دن و اون ناراحته که نمی تونه بازی کنه.
: چرا شاده؟
: (سمت راست) چون مهمون براشون اومده. مامانه به بچه گفته برو از حیاط میوه بچین و بیار. بچه خیلی خوشحاله.
جالبه باز مسئولیت دادن به بچه خوشحالش کرده و هم مهمون داشتنشون.
...
http://uc-njavan.ir/images/pd405ve67r828pit9pdx.jpg
در نقاشی دوم ناراحتی رو ترسیم کرده. معلومه تو دلش مونده بوده.
: چرا غمگینه؟
: چون باباش براش پول نداده بره خرج کنه. برای همین ناراحته و از خونه اومده بیرون. البته پول تو جیبی دادن به بچه هم باید برای بچه توضیح داده بشه که زحمتشو بابا می کشه و می یاره خونه.
یا علی

تاری
27th September 2009, 10:13 PM
یارب
علی مردانی یکی از بچه ها کوچک کلاس. علی هنوز مدرسه نرفته و 6 سالشه.
علی هم مثل عرفان آرومه ولی با این تفاوت که مربی بعد از دو ماه کوشش صدای وی را شنید. یک ماه که علی به کلاس می اومد دفترشو می بست و می نشست. مربی براش دفترشو باز می کرد و با آفرین گفتنش وی را وادار به کشیدن می کرد. تا یک قدم از وی که دور می شد علی هم دفتر و می بست. این حرکت در هر جلسه 5 و 6 بار تکرار می شد. مامانش خیلی نگرانش بود که توی خونه هم نقاشی نمی کنه و آرومه. در یکی دو بار که برادر کوچک علی رو دیده بودم تصورم بر این بود که برادر کوچکتر و شلوغش موجب شده بود علی به سکوت مطلق کشانده شود.
مربی علی را برای چندین بار، با دو نفر دیگه به اتاق آورده بود تا تنوع کاری؛ وی را به حرف بیاورد که بی تاثیر نبود. صدای خنده هاش برای مربی تازگی داشت. مربی خیلی نگرانش بود تلاششو می کرد تا از علی، یه علی شلوغ بسازه که رو دیوار راست بالا بره!!! چون خودش!!!!
بعد از یک ماه و نیم توی خونه نقاشی کشیده بود و آورد. موجب حیرت مادرش شده بود. توی کلاس آورد و نشون مربی داد. مربی ذوق زده، اولین نقاشی علی رو دید و برای بچه ها نشون داد. بهش گفت: علی! تو به این زیبایی نقاشی می کشی و ما رو بی نصیب گذاشتی، ای کلک....
دیگه علی راه افتاد. خوب هم نقاشی می کرد درس کلاسو می فهمید و مشکلی نبود. خدا را شکر.
ازش خواستم قصه بگه . نیومد. مجبورش کردم از خاطراتش بگه. با اون زبون شیرینش تعریف کرد ماجرای گربه های بچه دار شدنشو توی حیاطشون....
و اما می رسیم به ماجرای غم و شادی علی.
علی اون روز خیلی ناراحت اومد کلاس. مادرش تعریف کرد که چی شده. دیروزش پسر همسایه شون، علی رو به خونه شون برده تا تنها نباشه. علی هم آروم نشسته بوده که پسر همسایه، قاشق داغو به صورت علی می چسبونه!!!
....
http://uc-njavan.ir/images/mqcdkyydm59q19dbwiq.jpg
این نقاشی ناراحت بودنو نشون می ده که بچه داره گریه می کنه.
مربی ازش خواست خوشحالی را هم بکشه.
http://uc-njavan.ir/images/2rje57mhj3bxuo5n0p54.jpg
: چرا خوشحاله؟
: این پسره (سمت راستی) قاشقو داغ کرده و خوشحاله و می زنه تو صورت این پسره (سمت چپی) و این ناراحته.
: چرا؟ دردش اومد؟
: آره
حالا مربی ازش می خواد خودش ماجرا رو تعریف کنه.
: علی مشتاقانه تعریف می کنه ولی با ناراحتی. .....
....
قضیه ی قاشق داغ کردن هم، حتما برای پسر همسایه نوعی تنبیه بوده که بچه یاد گرفته و تو دلش مونده و سر علی کوچولوی ما خالی کرده!!!
خیلی جای تامل داره.
یا علی

Memar Bashy
30th September 2009, 08:50 PM
سلام
می بخشید دیر جوابتون رو می دم چند روزی مرخصی بودم و دسترسی به نت نداشتم
در مورد سوالی که از من شد باید بگم شاید تصور درستی از معماری ندارین که این سوال را از من کریدد که از داربست بالا رفتم یا نه!!! در مورد سوال دومتون باید عرض کنم خدکتتون که معماری سنتی کشورمون یکی از برجسته ترین معماری های جهان است و در معماری سنتی ایران تا حدود زیادی کامل است و این که کدام معماری علاقه دارم باید بگویم که معماری سنتی در این عصر که ایران به سوی توسعه در حرکت است زیاد طرفتار انچنانی ندارد زیرا اگر بخواهیم معماری سنتی را به خوبی ارائه دهیم باید فضای قابل توجهی در اختیار داشته باشیم که در فضا های کوچک این کار زیبا نخواهد بود . و اگر معماری بخواهد معماری سنتی را پیاده کند بودجه کافی در اختیارش قرار نمی دهند . چرا که درک صحیحی از آن ندارند و هر چه هم ما بگوییم بی فایده می باشد. ولی معماری مدرن می شود بسیار با آن بازی کرد در فضا های کوچک که الان اکثر فضا هایی که افراد می توانند تهیه کنند کوچک است و باید طرحی داده شود که بیشترین استفاده را از فضا کنیم به گونه های مختلف . من خودم به هر دو معماری علاقه دارم و از هردوی آنها لذت می برم امیدوارم که در آینده به یک نگاه همه ی عزیزان به این دو داشته باشند.







در مورد نقاشی عارفه خانم گل :واقعا که درست فهمیدید که دختر احساساتی است و این رو هم من بهش بیفزایم که دختری است که جمع رو خیلی خیلی دوست داره و از تنهایی دل خوشی نداره و فک کنم بچه ی شادی هم هستش
دانشجو جالبه خیلی جالبه حتما یک نفری از خوانواده دانشجوست و از پیششان جدا شده و خیلی بهش علاقه مند بوده. و تا الان این برای کودک بسیار غم انگیز بوده که این نقاشی را کشیده.
مطمئ باشید این کودک کودکی اجتماعی رشد خواهد کرد و احساساتش در بعضی از مواقع حرف اول در زندگی را برایش خواهد زد.




در مورد نقاشی محمد حسین صفیلو عزیز
دوست من توجه داشته باشید اگر بخواهیم این واقعه را از ذهن بچه ها و کودکان دور نگهع داریم فاجعه ای بزرگ در دنیای اسلام به وجود خواهد امد حال برایتان بررسی می کنم که چه فاجعه ای . امام حسین علیه السلام اگر شهید نمی شدند و با خون خود اسلام را زنده نگه نمی داشتند الان دیگر از اسلام چیزی باقی نمی ماند اگر هم می ماند بسیار اند و تحریفی شک نکنید. خب امام حسین هم می توانست بیایند و نکات و هدف هایی رل بیان کرده و یا امامان دیگر چرا نکرد چون دیگر فایده نداشت و مردم نمی پذیرفتند و این شک باید به جامعه ی مسلمین داده می شد که پسر رسول خدای خود را کشتید با این اسلامی که دارید باهاش جلو می روید و این که جامعه ی ما هم همین طور هست چرا که بعد از یک سال میایم به دامان اهل البیت علیه اسلام و در مصیبت این عزیزان اشک می ریزیم و تمام فکرمان را مشغول اهداف آن با تمامی وجود خواهیم کرد.اینکه فرمودید باید بجاش اهدافشون رو بگیم و اینکه چه شخصیتی داشتند معصومانمون واقعا از شما انتظار نداشتم که به چنین حرفی که تیری است به سمت اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشته باشید بگذارید ابتدایی ترینش را بگویم در کتاب های دوره ی راهنمایی می خوانید که چه چیز باعث شده اسلام و مذهب شیعه زنده بماند که در جواب می خوانیم گذشتهی سرخ و آینده ی سبز. اگر کودکانمان در این سنین از اهل بیت دور شوند و از اهل بیت فقط گفته هایی را برایشان بگوییم و آن ها را در مجالس مذهبی خودمان شرکت ندهیم خشت اول را کج نهادیم و این باعث می شود تا ثریا کج رود.!!!!!
این که این کودک این نقاشی را کشیده واقعا بهش باید احسنت گفت چرا که مصیبت اهل بیت رو بزرگترین مصیبت ها دیده و می بینیم در احادیث معصومین علیهم السلام هم که می فرمایند: در مصیبت ها به مصیبت امام حسین علیه السلام اشک بریزید. و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم می فرمایند که اگر اشک چشمانم خشک شود در مصبیت جدم حسین علیه السلام خون خواهم گریست.و اینکه توجه داشته باشید دشمنان چیز هایی را در قالب دوستان بیان خواهند کرد که ان سخن خوب به چشم بیاید و زیبا جلوه کند و این ذهن پر فکر و پخته می خواهد تا به جوانان سخنان درست و غلط را بفهماند.




شایان عزیز
در مورد غم: شاید چیزی رو می خواسته که هرگز بهش نرسیده و باید برای رسیدن به اون خیلی تلاش کنه تا به اون برسه .
در مورد شادی: گل بازی حق مثلم بچه هاست این رو از لحاظ روانشناسی عرض می کنم که اگر بچه را از گل بازی منع کنیم و نگذاریم به خلق چیزی بپردازد نمی تواند به خوبی تصور کند و تصوراتش را خلق کند و ببیند که آیا همچین چیزی ممکن است یا نه آثار آن خیل زیاد است چرا که بچه را از بچه بودن می خوایم جدا کنیم و آن را سریع به دنیای بزرگان منتقل کنیم که خود می دانید چه آثار سو رفتاری برای کودک ایجاد می شود.
اگر هم نگران سلامتی فرزندتان هستید می توانید برایش گل بازی تهیه کنید که قیمت ان خیلی ارزان است .





علی دهقان ژاد گل:
خیلی خوبه اظهار نظر می کنه در مورد نقاشی دیگران این باعث می شود که اعتماد بنفس بچه ها بلا بره و اون ها هم بیان و از نقاشی اون ایراد بگیرن و نظراتشون رو بدن و جرات بچه ها در اظهار نظر بالا می رود. باید دید نظراتش بر چه اساسی است آیا از روی حسادت هست یا دوستی که دوست داره دوستش کار خوبی انجام بده .
در مورد نقاشی شاد باید بگم که بچه ایست که شاید خیلی دوست داره بارون رو تماشا کنه و از بارون احساس آرامش می کنه . نمی دونم چی باید بگم نقاشی جالبی بود برای من که یه بچه شادی رو بارون تصور کنه بارون ؟؟؟؟!!!!
در مورد غمش هم همون نکاتی را که در مورد نقاشی محمد حسی گفتم و این رو باید اضافه کنم که در مراسم های عزای آقا امام حسین علیه السلام رشادت ها و تقوی و از ویژگی های یارانشان هم سخن به میان میاد و اگر از کودک بخواین که بگه چی باعث شده که امام حسین رو دوست داشته باشی جوابتون رو به خوبی خواهید گرفت.





در مورد نقاشی اکبر علیزاده پسر گلمون:
نمی دونم منظورتون از کپی برداری چیه؟شاید این هست که جلوش می زاره می کشه و یا نه کاغذ رو روی نقاشی می زاره؟
کپی برداری که کاغذ روی کار می افته کاملا مخالفم چون چیزی برای یاد گرفتن در اون نمی بینم ولی نقاشی را جلوش گذاشته کشیده خوب کشیده و باعث می شود که به درک بهتری از نقاشی برسد.
آفرین به این پسر گلمون.ولی شاید یه جایی این نقاشی رو این طوری دیده باشه هااااااا؟!



علی دهقانژاد نقاشی دومش:
خوب باید بگم شادی نقاشیش از اولی کمی بدتر شد!این درک درستی از شادی نیست چرا که این کار درست را نشان می دهد نه شادی را.
در مورد غم هم شاید چیزی را می خواسته که کسی از دوستانش داره و اون هرگز اون رو نخواهد داشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!





در مورد عکس:
نمی دونم شاید باید به این نکته اشاره کرد که خوانواده ها کتر میلی برای بچه دار شدن نشان می دهند و اینکه دیگر از پس مشکلات مالی و دردسر های بچه بزرگ کردن بر نمی ایند و این که از پس بزرگ کردن بچه به خوبی با اخلاق و رفتار مناسب با این جامعه خراب بر نمی آیند. که باید این مسائل رو تک تک کارشناسان بررسی کنند تا به نتیجه برسند؟!
ممنون از عکس خوبتون.




عرفان عزیز:
در مورد نظر شما کاملا موافقم که می شود از طریق نقاشی به درد و دل بچه ها رسید ولی شاید همه ی بچه ها این طور نباشند و نیاز به صحبت داشته باشند که می تواند با کسی صحبت کنند ویا با عروسک بازی درد و دل هاشون رو بیان کنند.
در مورد نقاشی غمگین:این نقاشی نشون می ده که عرفان هنوز نتونسته دوستی داشته باشه که بتونه با اون باشه در تمام دورانش و با هم باشن و بازی کنند.؟؟؟؟بررسی کنید لطفا.
خیلی خوبه کودک مسئولیت پذیر بار بیاد ولی باید مراقب باشیم که زیاد بهش فشار وارد نشود و تا حد امکان کارهیی رو که علاقه داره بهش واگذار بشود تا به خوبی درک کنه کار هاش را که بهش واگذار شده باید به خوبی انجام دهد.
در مورد نقاشی دوم :شاید قولی از پدر دریافت کرده ولی..........



در مورد علی کوچولو باید بگم که جالب بود نشنیده بودم کودکی این طور رفتار کنه ؟!!!
در مورد نقاشی هاش هم که باید بگم تاثیر از مسائل پیش اومده در شب گذشته هست و نمی شود گفت که این واقعا همان تصوراز غم و شادی برای کودک است.
امیدوارم شما مسئول وارانه در مورد کودک همسایه پیگیری کنید؟؟؟؟؟


{big hug}
در پناه حضرت دوست

Amir
2nd October 2009, 11:06 AM
تاپيك خيلي مفيد و ارزشمنديه .. دنياي كودكانه دنياي صادق و نگاه معصوم كودكانه است درك كودكان از محيط اطرافشون گرچه گاهي ابتدايي ولي خيلي جالب و گاها ناشي از تاثير اطراف و اطرافيان در روان و روح فردي كودكان هستش .. پدر و مادر در درجه اول باغبان گل وجود كودكان و در درجه دوم محيط جامعه و فرهنگش معمار شخصيت و منش افراد هستش .. كساني كه بچه ها در كودكي از اونا تاثير پذيري زيادي دارند مثل پدر و ماد رو خانوده و معلم مسئوليت زيادي در قبال رشد شخصيتي و روحي كودكان دارند .. پرورنده بزرگتر هاي كه بزه كار و مجرم جامعه شدند وقتي بررسي ميشند در عمق رفتار شون به دوران كودكي و نوجوانيشون برميگرده..

Memar Bashy
2nd October 2009, 11:18 AM
تاپيك خيلي مفيد و ارزشمنديه .. دنياي كودكانه دنياي صادق و نگاه معصوم كودكانه است درك كودكان از محيط اطرافشون گرچه گاهي ابتدايي ولي خيلي جالب و گاها ناشي از تاثير اطراف و اطرافيان در روان و روح فردي كودكان هستش .. پدر و مادر در درجه اول باغبان گل وجود كودكان و در درجه دوم محيط جامعه و فرهنگش معمار شخصيت و منش افراد هستش .. كساني كه بچه ها در كودكي از اونا تاثير پذيري زيادي دارند مثل پدر و ماد رو خانوده و معلم مسئوليت زيادي در قبال رشد شخصيتي و روحي كودكان دارند .. پرورنده بزرگتر هاي كه بزه كار و مجرم جامعه شدند وقتي بررسي ميشند در عمق رفتار شون به دوران كودكي و نوجوانيشون برميگرده..


داداش امیر ممنون از بررسی کاشناسی تون منتظر نظرات خوب شما در مورد نقاشی بچه ها هستم بی صبرانه{big hug}

Amir
3rd October 2009, 09:20 PM
صادق جان تاپيكهاي هنري رو دنبال ميكنم و بسيار هم جالب و من يكي واقعان روش تفكر ميكنم خيلي بايد تاامل كرد اين تاپيكها خودشون معلم هستند براي نسل امروز ما كه فردا با فرزندمون چطور رفتار كنيم و روحيشون رو بشناسيم ..

تاری
4th October 2009, 02:43 PM
یارب
با سلام
بنده هم دیر به دیر به سایت خواهم رسید ولی بلاخره خواهم رسید به امید خدا.
با تشکر از اینکه وقت تفسیر یکی به یک نقاشی هارو کشیدید.




سلام
در مورد سوالی که از من شد باید بگم شاید تصور درستی از معماری ندارین که این سوال را از من کریدد که از داربست بالا رفتم یا نه!!! در مورد سوال دومتون باید عرض کنم خدمتتون که معماری سنتی کشورمون یکی از برجسته ترین معماری های جهان است


(درسته جاش این تاپیک نیست ولی بنده هم داخل پرانتز اضافه کنم و ببندم که اینجانب به معماری سنتی خیلی علاقمندم ولی برای لمس بیشتر آجر ها و نقوش وابسته به آن؛ بالای داربست رفتم کار کردم وردست استاد کار کهنه کار شدم. تا از رمز و راز چگونگی قوس گنبدها و ملاتها و نوع استحکامات آن آشنا بشم ولی فرصت کم بود و محدویت ساختگی برای خانمها. خیلی رمز و راز معماری سنتی هست از جمله انعکاس صدا در مسجد امام اصفهان و چهلستون و چرا تزیینات زیر باران و برف از بین نرفته و. اینها را تنها با مطالعه نمی توان نتیجه گرفت باید زیر پای حرفهای استادکار پیر بنشینی و ببینی......)
....
و اما موضوع اصلی




در مورد نقاشی عارفه خانم گل :واقعا که درست فهمیدید که دختر احساساتی است و این رو هم من بهش بیفزایم که دختری است که جمع رو خیلی خیلی دوست داره و از تنهایی دل خوشی نداره و فک کنم بچه ی شادی هم هستش
....
مطمئن باشید این کودک کودکی اجتماعی رشد خواهد کرد و احساساتش در بعضی از مواقع حرف اول در زندگی را برایش خواهد زد.


درسته موافقم؛ چون احساس می کنم خیلی رفتارش با رفتار مربی شبیه.



علی دهقان ژاد گل:

خیلی خوبه اظهار نظر می کنه در مورد نقاشی دیگران این باعث می شود که اعتماد بنفس بچه ها بلا بره و اون ها هم بیان و از نقاشی اون ایراد بگیرن و نظراتشون رو بدن و جرات بچه ها در اظهار نظر بالا می رود. باید دید نظراتش بر چه اساسی است آیا از روی حسادت هست یا دوستی که دوست داره دوستش کار خوبی انجام بده .


در این مورد هم با حسادت نظر تندی می ده. که باعث می شه جوابی که از طرف مقابل بشنوه "نقاشی خودت بده" یا " خانم معلم شما جوابشو بدین" باشه. مربی هم تلاش برای دوست کردن اونا داره. چطور؟ زمان می خواد.



در مورد نقاشی اکبر علیزاده پسر گلمون:

نمی دونم منظورتون از کپی برداری چیه؟شاید این هست که جلوش می زاره می کشه و یا نه کاغذ رو روی نقاشی می زاره؟
کپی برداری که کاغذ روی کار می افته کاملا مخالفم چون چیزی برای یاد گرفتن در اون نمی بینم ولی نقاشی را جلوش گذاشته کشیده خوب کشیده و باعث می شود که به درک بهتری از نقاشی برسد.
آفرین به این پسر گلمون.ولی شاید یه جایی این نقاشی رو این طوری دیده باشه هااااااا؟!


کپی برداری اینکه به خودش و فکر خودش اطمینان نداره، و برای درخواست نقاشی آزاد از نقاشی های روی جلد و کتابا که خیلی تمرین کرده و دستش عادت کرده می کشه. که خلاقیت را خفه می کنه. کپی برداری کاملا اشتباهه در این سنین. و حالا همون ظرف را جلوش بزاری نمی تونه بکشه چرا چون بلد نیست پرسپکتیو به کارش بده. ولی در کپی از کاغذ دو بعدی است و مشکلی نیست. و بیشتر تدریسهای کلاس نقاشی بدین صورته که جای بحث داره که هدف نقاشیه یا ایجاد خلاقیت در بچه.؟!


در مورد عکس:

نمی دونم شاید باید به این نکته اشاره کرد که خوانواده ها کتر میلی برای بچه دار شدن نشان می دهند و اینکه دیگر از پس مشکلات مالی و دردسر های بچه بزرگ کردن بر نمی ایند و این که از پس بزرگ کردن بچه به خوبی با اخلاق و رفتار مناسب با این جامعه خراب بر نمی آیند. که باید این مسائل رو تک تک کارشناسان بررسی کنند تا به نتیجه برسند؟!
ممنون از عکس خوبتون.


لطف دارید نظر خوبی دارید واقعا بالج باید روانشاسان و کارشناسان اجتماعی باید بررسی کنند.




عرفان عزیز:
در مورد نظر شما کاملا موافقم که می شود از طریق نقاشی به درد و دل بچه ها رسید ولی شاید همه ی بچه ها این طور نباشند و نیاز به صحبت داشته باشند که می تواند با کسی صحبت کنند ویا با عروسک بازی درد و دل هاشون رو بیان کنند.
در مورد نقاشی غمگین:این نقاشی نشون می ده که عرفان هنوز نتونسته دوستی داشته باشه که بتونه با اون باشه در تمام دورانش و با هم باشن و بازی کنند.؟؟؟؟بررسی کنید لطفا.
خیلی خوبه کودک مسئولیت پذیر بار بیاد ولی باید مراقب باشیم که زیاد بهش فشار وارد نشود و تا حد امکان کارهیی رو که علاقه داره بهش واگذار بشود تا به خوبی درک کنه کار هاش را که بهش واگذار شده باید به خوبی انجام دهد.
در مورد نقاشی دوم :شاید قولی از پدر دریافت کرده ولی..........


خیلی ممنون، کاملا موافقم.




در مورد علی کوچولو باید بگم که جالب بود نشنیده بودم کودکی اینطور رفتار کنه ؟!!!
در مورد نقاشی هاش هم که باید بگم تاثیر از مسائل پیش اومدهدر شب گذشته هست و نمی شود گفت که این واقعا همان تصوراز غم و شادی برای کودکاست.
امیدوارم شما مسئول وارانه در مورد کودک همسایه پیگیریکنید؟؟؟؟؟
البته اگر اتفاق دیروزش نبود فکر نکنم باز دست به قلم م شد و نقاشی می کرد. باز این اتفاق پیش زمینه ی ذهنی براش داده بود.
با تشکر: مریم
یاعلی

تاری
4th October 2009, 02:48 PM
سلام





در مورد نقاشی محمد حسین صفیلو عزیز
دوست من توجه داشته باشید اگر بخواهیم این واقعه را از ذهن بچه ها و کودکان دور نگهع داریم فاجعه ای بزرگ در دنیای اسلام به وجود خواهد امد حال برایتان بررسی می کنم که چه فاجعه ای . امام حسین علیه السلام اگر شهید نمی شدند و با خون خود اسلام را زنده نگه نمی داشتند الان دیگر از اسلام چیزی باقی نمی ماند اگر هم می ماند بسیار اند و تحریفی شک نکنید. خب امام حسین هم می توانست بیایند و نکات و هدف هایی رل بیان کرده و یا امامان دیگر چرا نکرد چون دیگر فایده نداشت و مردم نمی پذیرفتند و این شک باید به جامعه ی مسلمین داده می شد که پسر رسول خدای خود را کشتید با این اسلامی که دارید باهاش جلو می روید و این که جامعه ی ما هم همین طور هست چرا که بعد از یک سال میایم به دامان اهل البیت علیه اسلام و در مصیبت این عزیزان اشک می ریزیم و تمام فکرمان را مشغول اهداف آن با تمامی وجود خواهیم کرد.اینکه فرمودید باید بجاش اهدافشون رو بگیم و اینکه چه شخصیتی داشتند معصومانمون واقعا از شما انتظار نداشتم که به چنین حرفی که تیری است به سمت اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشته باشید بگذارید ابتدایی ترینش را بگویم در کتاب های دوره ی راهنمایی می خوانید که چه چیز باعث شده اسلام و مذهب شیعه زنده بماند که در جواب می خوانیم گذشتهی سرخ و آینده ی سبز. اگر کودکانمان در این سنین از اهل بیت دور شوند و از اهل بیت فقط گفته هایی را برایشان بگوییم و آن ها را در مجالس مذهبی خودمان شرکت ندهیم خشت اول را کج نهادیم و این باعث می شود تا ثریا کج رود.!!!!!
این که این کودک این نقاشی را کشیده واقعا بهش باید احسنت گفت چرا که مصیبت اهل بیت رو بزرگترین مصیبت ها دیده و می بینیم در احادیث معصومین علیهم السلام هم که می فرمایند: در مصیبت ها به مصیبت امام حسین علیه السلام اشک بریزید. و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم می فرمایند که اگر اشک چشمانم خشک شود در مصبیت جدم حسین علیه السلام خون خواهم گریست.و اینکه توجه داشته باشید دشمنان چیز هایی را در قالب دوستان بیان خواهند کرد که ان سخن خوب به چشم بیاید و زیبا جلوه کند و این ذهن پر فکر و پخته می خواهد تا به جوانان سخنان درست و غلط را بفهماند.




یارب
با سلامی مجدد
این قسمت چون مفصل بود جدا آوردم.
باز با حرفتان موافقم ولی.....
چرا بچه های افسرده بار بیاوریم مگر در سن واقعی که به درک رسیدند نمی توان واقعیتها را گفت. بگذاریم دوران بچکی کودک با خوشی و مثبتهای زندگی امامان پیش برود. چرا بچه از کشته شدن علی اصغر شبها کابوس ببیند که چرا؟ به جاش از رشادتهاشون و مقایسه ی اون با رشادتهای جوانان ایرانمون بگیم. نگذاریم تاریخ عاشورا دور از ذهن بچه، دست نیافتنی باشه و با مصیبتهای سنگینی همراه بشه. اشک ریختن به امام حسین (ع) در این زمان که تکمیل عِلمهاست در مقایسه با عقل جاهلیت، نه حُسنی به ما داره و نه حُسنی به ایشان و فکر نکنم خدا هم بپسنده ..... این اشک ریختن برای دوره ای بوده که مردم از اهداف امامان چیزی نمی فهمیدند و برای زنده نگهداشتن سلسله ی امامت باید اینگونه به ما می رسید.
من نوعی انتظار دارم وقت روز عاشورا، پای حرف استادی بنشینم حقیقتی را بفهمم و وظیفه ی شیعه بودنم را، نه شنونده ی گوینده ی منبری که نه ابتکاری داره نه حرف جدید. اینو از تجربه ی کودکی می گم که با مادر می رفتیم مسجد. شاید باور نکنید ما دیگه حرفهای هر روز امام جماعت را حفظ شده بودیم. عین نوار ضبط شده ازش جلو می زدیم که بقیه ی داستان چیه!!!
بچه دوست داره که استاد حرف جدیدی بزنه نه تکرار مصیبتها. تحلیل کنه رفتار حّرّ را ! تحلیل کنه رفتار امام حسین(ع) را که شبِ تاسوعا به یارانش، شب را امان داد تا راحت انتخاب کنند.! جبر نبود؛ بّن نمی داد؛ پاداش نقدی باهاشون حساب نکرد.....
حالا بیاییم به فرق شکافته ی میدان جنگ گریه کنیم. زمان مدرنیته دیگه جواب منطقی می خواد نه گریه. تا 10 سال پیش قمه زنی و شکافتن فرق سر جزو مقدسات چند صد ساله بود آیا گریه هم مشابه آن نیست؟!
سالها مدرسان و محققان دینی مان داد زدند خرافه پرسی را بگذارید کنار. صدایش را نشنیدند امروز رسانه های بیگانه خرافات دین ما را تجزیه می کنند و ما فکر می کنیم و حذف می کنیم. چرا؟
چرا خودمان راه روشنگری را آسفالت نکنیم.؟
مطمئنم چندین سال بعد بچه حتی رغبتی به شنیدن امامان عزیز هم نداشته باشد اگر اینگونه اشکها بر اهداف جایش را بگیرد.
بچه باید عاشق امامان بشه نه براشون ماتم بگیره. بچه با همدمی امامان بزرگ بشه. وقتی از سن 10 گذشت کم کم بر چراهای گریه ها بپردازیم. وقتی نقاشی از امامان می کشه باید شادیشونو نشون بده نه خون و شمشیر زنی شونو. آموزه ها و گفته های امامانمان را گوشواره ی زینتی گوش بچه کنیم. نه زنجیرهای زندانی شدنشان را.
به خدا اگر خود را اصلاح کنیم جهادی بزرگ کردیم که جنگ، جهاد کوچک است. صله ی رحم و غیبت نکدنو و کمک و احسان و اعمال خداپسندانه.... بگذاریم بچه ها فرشته اند فرشته بار بیایند. ضرر نمی کنیم که سود بزرگی در حق بشریت و اسلام و شیعه کردیم.
.....
در تکمیل سخن خود، بحث مفصلی پیش می آید که تاپیک جداگانه ای می خواهد که ایجاد شد و آدرسش اینجا آورده شده است. اگر نظری دارید ورودتان را به این تاپیک، گرامی می داریم.
http://njavan.com/forum/showthread.php?p=48211#post48211 (http://njavan.com/forum/showthread.php?p=48211#post48211)

یا علی

تاری
4th October 2009, 03:29 PM
یارب
صبا دختری آروم و بیشتر آخر کلاس می شینه. مربی چندین بار ازش خواسته بود به ردیف اول بیاد ولی مثل اینکه از مربی می ترسید!! یا پیشش راحت نبود. اگر چه فاصله ای نبود بین مربی و بچه ها، ولی ایشون همیشه فاصله ای برای خود مشخص کرده بود و نمی خواست کسی واردش بشه. و در کمک به دیگران همیشه هم پیش قدم بود. تا آخرین جلسه هم نه قصه ای تعریف کرد نه خاطره ای. اگر چه گفتم باید بیایی پای تخته و حرفی بزنی نیومد. فکر کنم روی رفتار خجالتی بودنش باید زیاد کار بشه. البته یه رفتار خوبی هم که داشت هیچ وقت غیبت نداشت یعنی تنها کسی بود که تمام جلسات را با نظم اومد و تمام نقاشی هاش هم خیلی تمیز بود.
این نقاشی متعلق به صبا کریمی است.

http://uc-njavan.ir/images/70i5kh0hxkcvndlfzun0.jpg

فقط توضیحی که در مورد غم گفت این بود: (سمت چپ) این دو نفر باهم دعوا کردند. همین.
یا علی

تاری
4th October 2009, 03:44 PM
یارب
فائزه مطلب زاده یکی از دخترای ناز کلاس بود. و همیشه هم ردیف اول کنار مربی می نشست. و کسی حق نداشت جای اون بشینه.
فائزه جلسات اول برای حرف زدن هم گریه می کرد!!! برام تازگی داشت. اگه می پرسیدی اسمت چیه؟ به گریه می افتاد و حِق حِق!!!
: خُب دفترتو باز کن. به گریه و حِق حِق!!!
مامانش می گفت این رفتارشه.
: یعنی چی؛ رفتارشه. بچه از این سن و سال، چرا باید از ته دل گریه کنه اونهم برای هیچی؟؟؟!
خدا را شکر! با حضور در جمع صمیمی دوستان جدیدش کم کم حل شد. امیدوارم برای همیشه حل شده باشه.
خیلی ذوق می کرد در فعالیتهای توی اتاق مربی و همیشه هم حاضر بود و خندان. موجب شادی دل مربی هم می شد. خدا را شکر.
این نقاشی شادِ او هستش.
http://uc-njavan.ir/images/8clux9rtv7d6pxcggsf9.jpg
: چرا شاده؟
: چون سیب دستشه.
......
این نقاشیِ غم فائزه هست.
http://uc-njavan.ir/images/nybw6j6id1pjd4asjnc7.jpg
: چرا غمگینه؟
: غمگینن دیگه. (گریه می کنن)
دختر احساساتی که خودش از ناراحتی، زود به گریه می افته. باید خونواده اش به این رفتار وی خیلی حساسیت نشون بدن چرا که غم بر وی غالب شده بود که حتی برای حرف زدن هم به گریه می افتاد. امیدوارم با تمام شدن کلاس نقاشی و محیط شاد، باز رفتارش به سابق برنگرده.
یا علی

تاری
4th October 2009, 03:45 PM
یارب
اول یه سوال بزرگ قبل از بررسی این نقاشی
چرا کودک باید با واژه های منفی آشنا شود؟ و بعد برای پاک کردن این واژه ها باید تهدید شود و تنبیه؛ که باز با رفتارهای منفی بیشتر آشنا می شود.
چگونه می توان کودک را با رفتارهای مثبت به راه درست هدایت کرد.
مثلا" همیشه به کودک می گن: اگه این کارو بکنی. دروغ بگی! شلوغی کنی! و ....
: خدا می بردت جهنم.( با جهنم و چگونگی آن آشنا می شه. و خدا را ترسان تصور می کنه. جای بسی بحث هستش.)
: گناهه. ( خدا گنهکاران و دوست نداره. باز کودک ار خدا تصور ترس...)
: حالا هاپو می یاد بخوردت.... ( کودک برای آروم شدن و اصلاح رفتاریش، همیشه باید تهدید بشه و بترسه.)
....
حالا چرا کودک را اینگونه تشویق نکنیم. که: چون امروز بچه ی خوبی بودی خدا خیلی خیلی دوستت داره. تو رو صف اول بچه های خوب برده.
: چون کمک مادرت کردی. خدا بهشت می بردت. (بهشت پاداش نیکوکارانه....)
: (خیلی ساده) چون صبحونه ات رو خوب خوردی خوشحالم.
به حرف کودک با حوصله گوش داده بشه؛ نه اینکه ترد بشه، که: خسته شدم خیلی حرف می زنی!!!!
اینهم جای خیلی بحث داره.
......
برسیم به دختر گل کلاسمون، فائزه کریمی.
فائزه رو خیلی به سختی تونستیم مطیع دروس کلاس کنیم.
وقتی مربی بهش می گفت: مثل بقیه ی بچه ها اینو بکش. با اَخم کردن می گفت: "بلد نیستم."؛
به بچه ها می گفتم: نگین بلد نیستم. بگین خانم معلم کمکم کن یاد بگیرم. چطور بکشم.
جمله ی دوم تکراری فائزه این بود: "یعنی نقاشی من بده!؟"
: نه! بد نیست. ولی مربی دوست داره ببینه چطور موضوع کلاسو می کشی. می خواد خیلی بهتر بکشی. تو بلدی و به حرف مربی گوش نمی دی.
این جملات هیچ وقت از زبونش پاک نشد. تا جایی که خودش هم تاکید می کرد. بلد نیستم. یعنی نقاشی من زشته؟ آره دیگه بگو؛ بده. سایر بچه ها هم حفظش شده بودن و تکرار می کردند. حالا بیا جلوی این رفتار مسخره کردنو حل کن!!!
دوست داشت اذیت کنه. نمی دونم چرا؟
یه روز سر مربی که خیلی شلوغ بود گوشیِ مربی رو برده بود اتاق دیگه ای پشت خروار یونولیت که فکر جن هم نمی رسید، مخفی کرده بود!!!!!!!!!!!! مربی به روش هم نیوورد. که چرا؟
......
بعد از دو ماه بلاخره به حرف مربی رسید که نباید از مداد استفاده کنه و اونهم وقتی از مداد استفاده می کرد خیلی فشار مدادش بیشتر بود که باید اصلاح می شد. در بقاشی بچه ها دقت کنیم کودک نباید فشار زیادی به ورق وارد کنه که چند صفحه هم ردش بیافته. کم کم فشار دستشو اصلاح کنیم. و بالعکس.
چطور رو به اصلاح رفت؟ یه روز که دوباره گفت: یعنی می گی نقاشی من زشته؟ مربی هم کلافه شده بود گفت: آره ! اما اگه از مداد استفاده نکنی نقاشیت خیلی خوشگل می شه.
عکس العمل فائزه این شد که مداد و از اون روز حذف کرد و به حرف مربی گوش داد. ولی جملات معروفش حذف نشد.
واقعا رفتار با کودکان خودش کلی تجربه می خواد.
....
بعد از کلی "بلد نیستم" او و اصرار مربی که باید غم و شادی رو بکشی.
http://uc-njavan.ir/images/eu2rfkp34c65v0kvab9t.jpg
در نقاشی سوالاتی که شد؛
: چرا غمگینن؟
: (سمت راست) چون بارون می یاد باید بچه ها برن خونه شون.
: چرا شادن؟
: (سمت چپ) چون هوا آفتابیه و بچه ها بازی می کنن.
یا علی

تاری
4th October 2009, 03:48 PM
یا رب
در ادامه مطلبی را که جایی خوانده بودم آوردم. جالبه. اگر نظر دارید خوشحال می شیم استفاده کنیم.
" چگونه بر کودکان خود خدا را متصور کنیم؟
کودکان ذهن بسیار محدودی دارند و به همین خاطر است که یک کودک نمی تواند خدا را به درستی تصور کند ، کودک ، خدا را با اشیاء موجود در اطراف خود مقایسه می کند ، بنابراین اگر بگویید خدا قادر ( قوی ) است ، در ذهن خود یک فرد قوی را تصور می کند اگر بگویید نور است مثلا یک لامپ بسیار بزرگ و یا به قول شما خورشید را تصور کرده و خیال می کنند خدا همانند اوست.
البته تصور خدا برای افراد بزرگ تر نیز بسیار سخت و گاهی اوقات محال است ، برای تصور خدا ( و البته مفهوم خدا نه خود خدا ) نیازمند ورزش و تعالی فکری است ، برای تصور مفهوم خدا بایستی با مفاهیم عقلی بسیاری آشنا شد ، و این کار با مطالعه کتب حدیثی و فلسفی ممکن پذیر هست .
یک روانشناس در رابطه با این موضوع می گوید:
تحول مفهوم خدا همگام با رشد شناختی كودك است و هر دوره دارای ویژگی های انحصاری است . بنابراین لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی به فرزندانمان آموزش های دینی را ارائه نماییم و اجازه دهیم كودكان دین كودكانه خود را داشته باشند و از طرح و تدریس عقاید پیچیده و مشكل برای آنها خودداری كنیم، چرا كه نمی توانند آن را درك كنند و چه بسا موجب بدفهمی و گریز آنها از دین شود. همچنین به لحاظ عاطفی بهتر است در این سنین خداوند را با صفات رحمت و رحمانیت معرفی كنیم و نه با صفات قهریت.
از تأكید زیاد و افراطی روی اجرای دقیق و صحیح برخی احكام دین و عقوبت اجرا نشدن كاملاً صحیح آنها خودداری نماییم؛ كه این تأكیدات افراطی باعث ایجاد وسواس های فكری و عملی در آنها و باقی ماندن این مشكل تا سنین نوجوانی و بزرگسالی شده است. بهتر است طرح بسیاری از مسائل اعتقادی تا دوره تفكر صوری به تأخیر افتد.
انتظار می رود در این مرحله نوجوان به دلیل افزایش توانمندی های ذهنی و شناختی، مسائل اعتقادی را از روی تفكر و تدبر و تأمل بپذیرد و تا پایان عمر از آنها حفاظت نماید.
کودک نمی تواند خدا را بدرستی تصور کند، و چون یک کودک با مفهوم زمان و مکان بدرستی آشنا نیست بالطبع موجود فرامادی نیز برای او ناآشنا خواهد بود و تصور اینکه خدا چگونه می تواند در همه جا حضور داشته باشد برای او محال است . تنها راهش همین است که در پاسخ به سوالات کودک از تشبیه استفاده کنیم ، کودک وقتی به دوره رشد رسید ( تقریبا 13 سالگی) می تواند مفاهیم را انتزاع کرده ، خود بر این مسئله واقف خواهد شود . "

شاگردی بنام علی 6 ساله در کلاس سفال داشتم بچه ی فوق العاده باهوش و متکی به فکر خود بود با جسارت تمام، از مربی می خواست دستارش بشه برای آوردن وسایل کارش و وقتی مربی می خواست بهش کمک کنه دست مربی رو رد می کرد. فقط کافی بود از کلاس، موضوع را بشنوه و شروع به کار کنه.
مادرش می گفت بعد از کلی بحث و توضیحات در ارتباط با خداشناسی، علی نتیجه گرفت که: آهان فهمیدم، خدا مثل خورشیده.
یاعلی

تاری
5th October 2009, 11:05 PM
یارب

یکی از شاگردان کلاس که همیشه خمیازه کشان. اومدم ازش عکس بگیرم رفتارشو تکرار کرد. حالا نخند کی بخند. بچه ها آینه ی شفاف زندگین. واقعا می تونید خودتونو توی نگاهشن ببینید.
خدا را شکر

شما هم اگر خمیازه تون از این عکس نگیره همچنین توی سایت فعالیت کنین.!!!!!!!!!!!!!;)

http://uc-njavan.ir/images/dfltmgdrr246mg2q5bk.jpg

یا علی

تاری
9th October 2009, 02:46 PM
یارب
این نقاشی متعلق به مینو هستش. مینو هیچ توضیحی برای غم و شادی نداشت.
ولی جالبه غم را پسر کشیده و شادی را دختر؟!
واقعا" چرا؟

http://uc-njavan.ir/images/6s25mzls8jya83lt4uim.jpg

یا علی

تاری
13th October 2009, 12:31 AM
یارب نظرتو برنگردد!
کم کم می رسیم به نقاشی های آخر.
کوثر، خواهر محمد باقرِ شلوغ برای این موضوع، یک نقاشی کشید که معلوم بود از جایی دیده بوده که با سر و ته کردن آن به غم و شادی می رسیم. اصلا زیر بار نمی رفت که این موضوع را بکشه. مربی سمج تر از اون. بلاخره:
http://uc-njavan.ir/images/3qlz9cx7pgxujreh0lx1.jpg
...
http://uc-njavan.ir/images/cickdj24el9r65yqcgx2.jpg
پس فکر خودش نبود و متکی نیست به باورهای درونی خود.
بچه ها اکثرا در ابتدای نقاشی اعتماد به نفس پایینی دارند می گن: چی بکشیم؟ با این تصور که همکلاسی ها به نقاشیش نخندند و یا معلم بهش بگه بلد نیست. بنایراین هیچ وقت بچه را از کشیدن منع نکنیم و هر چی کشید تحسینش کنیم. بعد که خوشحال شد به همراه خودش، نقاشی ایشونو اصلاح کنیم و بگیم خوشگل تر نشد؟ بچه هم تائیدش می کنه و دلزده نمی شه از دوباره نقاشی کشیدن. چون می دونه که کمکش می کنن تا بهتر بشه. نه اینکه بگن این دیگه چیه کشیدی!!
یا علی

تاری
13th October 2009, 12:41 AM
یارب
مرتضی دعوی بچه ی آروم ولی شیطنتهای خاص خودشو داره. روی حرف خود وایستاد و نقاشی غم و شادی را نکشید و جلسه ی بعد که اومد دست از سرش برنداشتم تا اینکه از دوستش کمک گرفت و تقلب.
http://uc-njavan.ir/images/gdd6sp3rg1g5jmvqvn0f.jpg


زهرا بدری هم به علت سن خیلی کمش از غم و شادی تصوری نداشت. آخه زهرا کوچولوی کلاس بود و همیشه شایان کمکش می کرد. اینم نقاشی ایشون.
http://uc-njavan.ir/images/f9027v3vp755lujtby0.jpg


ریحانه جلیلی بیشتر کلاس و غایب بود و مسافرت رفته بود. این نقاشی را برای مربی به عنوان هدیه کشیده بود که هنوز هم روی دیوار اتاق مربی؛ چشمان مربی را نوازش می دهد و تمام احساس ریحانه ی عزیز وارد روح مربی می شود.


http://uc-njavan.ir/images/ftwb5cv00ecm61wi4vd.jpg
یا علی

تاری
13th October 2009, 12:54 AM
یارب

اینم از نقاشی مهمون عزیز یک روزه مون پریسا
آفرین

http://uc-njavan.ir/images/111yapl7nnpwezhr11j.jpg

تاری
14th October 2009, 06:32 PM
یارب
عشق را در نقاشی کودکی دیدم که خورشید را سیاه کشیده بود تا صورت پدر کارگرش در آفتاب نسوزد (دکتر شریعتی)


نقاشی موضوع ارائه شده تمام شد. ولی کودکان در تحولات درونی خود نیازمند یاری بزرگترها هستند حتی خود ما هم نیازمند یاری بزرگتر از خودمان هستیم پس به بشریت کمک کنیم.
نقاشی را جدی بگیریم و اما ....
مفهوم کلاس هنر، صرف نقاشی نبود. در کلاس از بچه ها خواستیم داستان تعریف کنند تا بتوانند خجالتی بودنشان را کنار بگذارند.
فقط تشویق و تشویق و تشویق این است رمز حرکت مثبتِ اندیشه ی کودکان.


برای تنوع از بچه ها رای گیری می شد تا چه کاری انجام بدهیم.
با کاردستی؛ هم، مانع تکراری بودن کار کلاسی می شد و هم ذهن بچه ها را تا حدودی درگیر می کرد که در کنار نقاشی خیلی برایشان لذت بخش باشد.
از بچه ها خواسته شد تا کاغذ رنگی که با خود دارند با دستان خود خُرد کنند و طرحهایی که توسط مربی کشیده شده بود را با چسب پر کنند. در این کار بچه هایی که ریز بین و منضبط هستند به خوبی قابل مشاهده است و بچه های بی نظم .....


http://uc-njavan.ir/images/4g0zewlcrgod2p9rfk8.jpg


بچه ها یاد می گیرند در ریخت و پاش مراقب باشند تا خرده کاغذهای پراکنده شده را بعد از کار جمع کنند و وظیفه شناسی را یاد می گیرند.....
(کسی نشنود که در این کار؛ مربی خیلی بیشتر از بچه ها، از کلاس استفاده می کند.)


یا علی

تاری
14th October 2009, 06:44 PM
یارب


و اما کودکانی که گوشه گیر و ساکت بودند در اتاق مربی چه فعالیتی داشتند.
تابلوی زیر حاصل همکاری عده ای ازبچه ها بود.


http://uc-njavan.ir/images/vxfb7u9zjzymca39wmau.jpg


دستتون درد نکنه عزیزان.
به عنوان تشویق تابلو را به دیوار مهد قران زدیم تا ماندگار شود.
...
البته مربی؛ مفهوم داستانی این تابلو را برای بچه ها گفته بود. خیلی جالبه وقتی قصه ای گفته می شه همه ساکت. بعد از تعریف داستان، از بچه ها نتیجه گیری داستان خواسته می شود که نظرات متفاوت در حاصل یک نتیجه کمک می کند.


یا علی

تاری
17th October 2009, 06:15 PM
http://www.atings.com/uploads/1255581102.jpg







یارب


و اما ... قصه، در مورد کارهای دسته جمعی بچه ها همگی را جمع کرده و اصلاح کردم و تابلویی که در ذهن داشتم با بیان قصه اش به مرور با بچه ها ساختیم.
.... به یاد داشته باشیم تابلوهایی را که کار می کنیم هدفمند و دارای مفهوم باشه. امروزه توی اتاق هر کودکی می ری می بینی جای خالی که روی دیوار نمونده که هیچ، بلکه از عکسها و پوسترهای کارتونهای خشن و تاریک پر شده است. چرا؟
شخصیتهای زورو و فضایی و تفنگ و شمشیر جومونگی و آتش و انفجار و خون .....
رنگها همگی تیره و تاریک و پر از آتش و حرارت هیجان آور .....
در حالیکه باید هیجان را از روح بچه ها کم کم خالی کرد نه اینکه تشدید کرد. و بالعکس


و حالا قصه ی این تابلو
بچه ها همگی ساکت.
....


خُب؛ بچه ها! توی جنگلی قرار شد بین خرگوش و لاک پشت، مسابقه ای برگزار بشه. روز مسابقه رسید. خرگوش اول مسابقه برگشته به لاک پشت می گه: "می دونی که من برنده می شم چرا خودتو اذیت می کنی؟"


( بچه ها به نظرتون خرگوش کار خوبی کرده؟
.... : نه!
اولا" مسابقه شروع نشده . دوما" خرگوش کار بدی می کنه که مسخره می کنه.
در ضمن بچه ها فکر می کنین کی برنده می شه؟
.... هر کی یه نظری می ده....)


خرگوشه با خودش فکر می کنه، چرا خودمو اذیت کنم من که سرعتم زیاده و لاک پشت تا یه قدم ور می داره من رسیدم. پس بگیرم بخوابم. خودمو خسته نکنم.


لاک پشت کم کم و آهسته با امید، به راهِ خودش ادامه می ده.


( خیلی جالب بود که همه ی بچه ها ساکت و گوش به حرف مربی!!!!!!)


لاک پشت می ره و می ره اصلا به حرف خرگوشه فکر نمی کنه.
حالا بچه ها! این ور خرگوشه توی خواب می بینه که برنده شده و همه براش هورا می کشن. تو این خواب شیرینش با صدای هورای حیوونات جنگل از خواب بیدار می شه.


(بچه ها به نظرتون ی می بینه؟!
می بینه لاک پشته به سر کوه رسیده و همه براش هورا می کشن و خرگوش خوابش برده و توی خواب جایزه می بره. خنده داره مگه نه!)


لاک پشت برنده شد با تمام سعی و تلاشش. اصلا ناامید نشد.
ولی خرگوش که به زرنگی خودش می بالید آبروش رفت. دیگه روش نمی شد بره توی جنگل.


و اما بچه ها! نتیجه اش را شما بگین؟!
....
در بیان و تذکر اشتباهات بچه ها، می توان از قصص استفاده کرد که هم برای بچه ها جذاب می باشد و هم بچه مفهوم قصه را درونا" دریافت می کند.

http://uc-njavan.ir/images/kvud111eaolugnk5fdo9.jpg


یا علی

تاری
23rd October 2009, 05:22 PM
یارب

هنوز هنر در گوشه ای از برنامه ی درسی بچه ها خودنمایی می کند و کمک نمره ی معدل بچه ها در کارنامه ی شان.
چند روز پیش معلم زبانی از بنده خواستند که راهنمایی شون کنم برای درس هنر! توی یکی از روستاها که تدریس کنند.
گفتند باید مدت زمان درسیم تکمیل بشه. بنده هم با علاقه ی تمام براش توضیح می دادم که برگشته می گه: "زیاد سخت نگیر بچه های روستان، همینجوری کلاس تموم بشه."
من باید از یک فرهنگی این حرفو بشنوم. متاسفانه.
در جوابشون فقط تونستم بگم لطفا درس هنر و جدی بگیرین از همین روستاهامون بچه های مستعد و دانشمندان اینده رشد کردند.
.....
چرا باید روز به روز آموزش بی ارزش جلوه گر بشه. کودکان امروزی، بیسوادان آینده اند. کتابها که به قصه تبدیل شده و سرگرمی؛ که نکنه بچه اذیت بشه. والله ما هم درس خوندیم کتابهای 300 صفحه ای دروس دبیرستان به 70 و 80 صفحه ای خلاصه شده. در حیرت مانده ام آینده به دست چه کسانی خواهد افتاد. و خود آینده چگونه ساخته خواهد شد.
....
ارزش معلم خیلی کم رنگ شده، البته به نظر این حقیر مدارس هم که غیر انتفاعی می شه با مربیان حق التدریس که نه شیوه تدریس بلده و نه از آموزش چیزی می داند.
حالا مدام تلاش کن این وسط به درس هنر اعتبار بدهند. مریم! کجای کاری. اومدی به معلم زبان درس هنر رو آموزش می دی که با "حرف هنره دیگه؟! بچه ها روستایین!؟" فقط این تویی که ضایع می شی. اتفاقی زیادی نمی افته. مگه نه.؟! مریم!!!!!!!!!!!!!!

یا علی

تاری
23rd October 2009, 05:33 PM
یا رب

در کلاس هنر، اعتماد به نفس بچه باید تقویت بشه. توی کلاس متوجه شدم یکی از بچه ها مشکل ذهنی داره. با مدیر صحبت کردم مخفی کرد. قصد کمک داشتم ولی مدیر همکاری نکرد. در حالیکه غیرقانونیه. به مرور ناظم گفت که اونو ولش کن! اون همینجوری مامانش تکالیفشو انجام می ده!!!!
از مدیر خواستم والدینش با بنده تماس بگیرند تا به طور جدا دوبار با وی کار کنم. خبری نشد. به خود بچه یادداشت دادم تا مادرشون با بنده تماس بگیرند باز هم خبری نشد.
واقعا راه حل دیگه ای هست؟
بچه خودش از مسخره ی بچه ها اذیت می شه. مدام بهش می خندند. به طوریکه مفهوم دایره هم براش نامفهوم بود در سن13 سالگی.
مدام که مورد مخاطب قرار دادم می بینم از گوشه گیری در می یاد. پس می تونه حرکتی بهش داد نه با خنده و ولش کن و سرکوب، وی را از حرکت هم باز داشت.

راه حل؟

هیوا
25th October 2009, 10:10 PM
یا رب




در کلاس هنر، اعتماد به نفس بچه باید تقویت بشه. توی کلاس متوجه شدم یکی از بچه ها مشکل ذهنی داره. با مدیر صحبت کردم مخفی کرد. قصد کمک داشتم ولی مدیر همکاری نکرد. در حالیکه غیرقانونیه. به مرور ناظم گفت که اونو ولش کن! اون همینجوری مامانش تکالیفشو انجام می ده!!!!
از مدیر خواستم والدینش با بنده تماس بگیرند تا به طور جدا دوبار با وی کار کنم. خبری نشد. به خود بچه یادداشت دادم تا مادرشون با بنده تماس بگیرند باز هم خبری نشد.
واقعا راه حل دیگه ای هست؟
بچه خودش از مسخره ی بچه ها اذیت می شه. مدام بهش می خندند. به طوریکه مفهوم دایره هم براش نامفهوم بود در سن13 سالگی.
مدام که مورد مخاطب قرار دادم می بینم از گوشه گیری در می یاد. پس می تونه حرکتی بهش داد نه با خنده و ولش کن و سرکوب، وی را از حرکت هم باز داشت.


راه حل؟


سلام دوست عزیز.این خیلی خوبه که شما قصد داری حتما کمکش کنی.ولی اینطور که میگی واقعا کسی با شما همکاری نمی کنه از طرف دیگه بنظر من اولین قدم برای کمک اینه که با والدینش مشکل رو در میون بذارید.براتون امکان نداره که خودتون با والدینش تماس بگیرید و بهشون بگید که این یه پیگیری شخصی از طرف شما است و قصد شما صرفا کمکه و اونها رو از وضع فرزندشون در مدرسه آگاه کنید و خطرات احنمالی آینده اون رو بهشون گوش زد کنید و بگید بیان و با خودتون رو در رو صحبت کنند؟بنظرم این ساده ترین راهه.

امير آشنا
25th October 2009, 10:47 PM
یا رب

در کلاس هنر، اعتماد به نفس بچه باید تقویت بشه. توی کلاس متوجه شدم یکی از بچه ها مشکل ذهنی داره. با مدیر صحبت کردم مخفی کرد. قصد کمک داشتم ولی مدیر همکاری نکرد. در حالیکه غیرقانونیه. به مرور ناظم گفت که اونو ولش کن! اون همینجوری مامانش تکالیفشو انجام می ده!!!!
از مدیر خواستم والدینش با بنده تماس بگیرند تا به طور جدا دوبار با وی کار کنم. خبری نشد. به خود بچه یادداشت دادم تا مادرشون با بنده تماس بگیرند باز هم خبری نشد.
واقعا راه حل دیگه ای هست؟
بچه خودش از مسخره ی بچه ها اذیت می شه. مدام بهش می خندند. به طوریکه مفهوم دایره هم براش نامفهوم بود در سن13 سالگی.
مدام که مورد مخاطب قرار دادم می بینم از گوشه گیری در می یاد. پس می تونه حرکتی بهش داد نه با خنده و ولش کن و سرکوب، وی را از حرکت هم باز داشت.

راه حل؟




سلام مريم خانم گرامي

فكر مي كنم مهمترين و اولين قدمي كه ميشه براي اين قبيل كودكان برداشت تماس با والدينه ؛ درسته كه شما تلاش خودتونو كرديد ولي باز هم راه حل صحبت كردن با والدينه . تخصصي در زمينه تعليم و تربيت اين كودكان ندارم ولي در مجله اي مطالعه كردم كه اين بچه ها به هيچ عنوان نبايد در كنار كودكان طبيعي تحصيل كنند . آموزش هاي ويژه در كنار توجه به مسايل عاطفي مخصوص اين بچه ها در مراكز آموزشي خاصي امكانپذيره . شايد بشه خودتون شماره تماسي از والدين اين دانش آموز پيدا كنيد و اونها رو به اتخاذ تصميم مناسب متقاعد كنيد .

البته اين نظر يه فرد غيرمتخصصه

غریبه
25th October 2009, 11:52 PM
یا رب



در کلاس هنر، اعتماد به نفس بچه باید تقویت بشه. توی کلاس متوجه شدم یکی از بچه ها مشکل ذهنی داره. با مدیر صحبت کردم مخفی کرد. قصد کمک داشتم ولی مدیر همکاری نکرد. در حالیکه غیرقانونیه. به مرور ناظم گفت که اونو ولش کن! اون همینجوری مامانش تکالیفشو انجام می ده!!!!
از مدیر خواستم والدینش با بنده تماس بگیرند تا به طور جدا دوبار با وی کار کنم. خبری نشد. به خود بچه یادداشت دادم تا مادرشون با بنده تماس بگیرند باز هم خبری نشد.
واقعا راه حل دیگه ای هست؟
بچه خودش از مسخره ی بچه ها اذیت می شه. مدام بهش می خندند. به طوریکه مفهوم دایره هم براش نامفهوم بود در سن13 سالگی.
مدام که مورد مخاطب قرار دادم می بینم از گوشه گیری در می یاد. پس می تونه حرکتی بهش داد نه با خنده و ولش کن و سرکوب، وی را از حرکت هم باز داشت.


راه حل؟


بیشتر بیماریهاکه با نام روحی - روانی مورد بررسی قرار میگرفت امروز
بعنوان بیماریهای کنترل کننده بوسیله داروها مورد بررسی قرار میگرفت.
دا نش اموزانی بودند که در کلاس با اینکه با هوش بودند اما مثلا در دیکته
دچار نقص نوشتن میشدند مورد بررسی قرار گرفتند دیدند دچار بیماری
در مغز هستند نوار مغزی نشان میداد که مثلا دچار ابسانس( صرع کوچک)
و یا مثلا های اکتیو بودند بهر حال نوار های مغزی خبر از اختلالات در سیستم مغز بود (انتقال پیام) بیمار در چند ثانیه بدون هیچ علامتی دچار
حالت بهت زدگی میشود و وقتی بخودش می اید هیچ چیز از آن زمان یادش
نمی اید از این سیستم بیماریها با نام های مختلف زیاد است
من فکر میکنم این دانش آموز زیر نظر یک متخصص ابتدا باید یک تست از
نوار مغزی ودر صورت اختلال یم ام ار آی را در پرونده داشته باشد
اگر ایرادی نبود مطمئنا یک روان شناس کودک و مشاور میتواند مشکل را حل کند.

A.L.I
26th October 2009, 09:34 AM
یا رب

در کلاس هنر، اعتماد به نفس بچه باید تقویت بشه. توی کلاس متوجه شدم یکی از بچه ها مشکل ذهنی داره. با مدیر صحبت کردم مخفی کرد. قصد کمک داشتم ولی مدیر همکاری نکرد. در حالیکه غیرقانونیه. به مرور ناظم گفت که اونو ولش کن! اون همینجوری مامانش تکالیفشو انجام می ده!!!!
از مدیر خواستم والدینش با بنده تماس بگیرند تا به طور جدا دوبار با وی کار کنم. خبری نشد. به خود بچه یادداشت دادم تا مادرشون با بنده تماس بگیرند باز هم خبری نشد.
واقعا راه حل دیگه ای هست؟
بچه خودش از مسخره ی بچه ها اذیت می شه. مدام بهش می خندند. به طوریکه مفهوم دایره هم براش نامفهوم بود در سن13 سالگی.
مدام که مورد مخاطب قرار دادم می بینم از گوشه گیری در می یاد. پس می تونه حرکتی بهش داد نه با خنده و ولش کن و سرکوب، وی را از حرکت هم باز داشت.

راه حل؟



سلام

خب اینجا که 2 تا نقطه امید رو نشون داد : 1-مادرش که میتونه با بچه ارتباط برقرار کنه 2-با صحبت بیشتر از اون حالت گوشه گیری درمیاد و با معلم ارتباط بیشتری برقرار میکنه
خب این دو تا رو میشه باهم تلفیق داد . یعنی اگه معلم بتونه روی عاطفه بچه بیشتر کار کنه طوری که بتونه محبت و توجه او رو به خودش جلب کنه بچه بیشتر به طرفش میاد و اعتماد بیشتری میکنه
یعنی یک جورایی معلم باید مثل مادر رفتار محبت آمیز داشته باشه . با زبان رمزی که خود بچه قبولش داره باید چنان باهاش ارتباطی برقرار کنه که خود بچه چه بسا عملاً آدرس خونه شو به معلمش نشون بدهد.نیازی نیست که حتماً روی کاغذ بنویسه...از 2 حال خارج نیست یا خودش میره خونه اش که باتفاق میتونند برن تا بتونه با مادرش صحبت کرد. یا اینکه میان دنبالش که خب کار آسونتر میشه...

draz
26th October 2009, 11:43 AM
یا رب



در کلاس هنر، اعتماد به نفس بچه باید تقویت بشه. توی کلاس متوجه شدم یکی از بچه ها مشکل ذهنی داره. با مدیر صحبت کردم مخفی کرد. قصد کمک داشتم ولی مدیر همکاری نکرد. در حالیکه غیرقانونیه. به مرور ناظم گفت که اونو ولش کن! اون همینجوری مامانش تکالیفشو انجام می ده!!!!
از مدیر خواستم والدینش با بنده تماس بگیرند تا به طور جدا دوبار با وی کار کنم. خبری نشد. به خود بچه یادداشت دادم تا مادرشون با بنده تماس بگیرند باز هم خبری نشد.
واقعا راه حل دیگه ای هست؟
بچه خودش از مسخره ی بچه ها اذیت می شه. مدام بهش می خندند. به طوریکه مفهوم دایره هم براش نامفهوم بود در سن13 سالگی.
مدام که مورد مخاطب قرار دادم می بینم از گوشه گیری در می یاد. پس می تونه حرکتی بهش داد نه با خنده و ولش کن و سرکوب، وی را از حرکت هم باز داشت.


راه حل؟


به نظر من اگه میخوایید کمک کنید باید با بچه دوست بشید وبا کمک خود بچه مشگلش را حل کنی به خاطر اینکه در جامعه ما با چنین بچه هایی درست برخورد نمیشه وبه عنوان ی چیز زیادی بهش نگاه میکنن ویا به عنوان ی چیزی که باعث سر افکندگی بهش نگاه میکنن وباید به چنین افراد فقط محبت کرد بعد بهش آموزش داد@};-

تاری
30th October 2009, 06:24 PM
یارب
با سلام و تشکر گرم از همگی.
تا حدودی برام روشن شد چیکار کنم اگر نتیجه ی خوبی داشت انشاءالله اینجا می آورم.
یا علی

تاری
16th November 2009, 07:04 PM
یارب
در این تاپیک با بچه های گروه دوره ی ابتدایی کار شده بود که فقط بخش مربوط به یک جلسه از تمرینهای آنها (با موضوع غم و شادی) آورده شد که تا اینجا رسید.
و در ادامه بحثهای جالبی از متن این تاپیک جدا شد که جای بسی تامل دارد.
.....
همراه محترمی پرسیدند:
.... از طریق مجله کودکان که برای گروه سنی 4-7 سال هست چگونه می توان یک بخش خلاقیت و نوآوری را با تصویر و شکل و کاردستی آموزش داد؟ . ....


بنده به شخصه، برای گروه سنی 4-7 سال بر اساس تجربه ی کاری می توانم بگویم می توان از ایده های هنری استفاده کرد.
شیوه ی کار با کودکان به نظر بنده، باید روح بچه را به حرف آورد تا طرح را برای الگو برداری به دست بچه سپرد.
عقاید متفاوتند و این ایده یشخصی بنده هست که:
در اکثر آموزشهای مورد تحقیق بنده در آموزشگاهها از فرمولa+b=cاستفاده می کنند (که خودم این اسم را برای آن گذاشته ام) ولی بنده متفاوت عمل کرده و به نتیجه ی جالبی می رسم که هنوز زوده هست قضاوت در مورد آن. یعنی c که شخصیت فردی است (در جامعه و خانواده) را می شکافم و از طریق زبان هنر به a+b+… ها می رسم. حال در اینجا که از طریق مجله ای برای آموزش استفاده کنیم چون مخاطب حضوری نداریم کار، بسی سخت خواهد بود ولی می توان با شیوه ای به گفتگو با مخاطب غیر حضوری پرداخت.
مثلا در پایان آموزش، "نظر سنجی" و یا "از ایده ها و خلاقیت شما استقبال می کنیم" می توان با مخاطب ارتباط برقرار کرد که خود مسیر حرکتی را برای شما باز خواهد کرد و در ادامه خواهد گستراند.


و اما هنر و آموزش....
روح انسان را چقدر می توان محدود کرد تا در یک جلسه با زبان هنر حرف بزند؟
مسلما نمی توان. پس در بیان، از مبانی باید شروع کرد که در هنر سه عنصر اصلی دایره و مربع و مثلث را از طریق ایده های طبیعت گرایی مثلا: دایره مثل خورشید، دکمه؛ مربع مثل پنجره، پریز برق؛ مثلث مثل کوه و ... بیان می کنند. حال بستگی دارد از طریق رنگهای متفاوت کاغذها که به اسم کاردستی ختم می شود و یا گِل که روح کودک طالب اصلی این جنس از اسباب بازیهای خود دارد است و یا کولاژ = انواع تکه متریالهای متفاوت مثل: پارچه، کاغذ، مقوا، پلاستیک، برگ درخت، .....
و در مرحله ی بعدی از ترکیب دو به دو اینهاست که شکلی بوجود می آید مثلا مثلث+ دایره می شه موش درست کرد. و چشم گذاشت.
در اینگونه کلاسها بیشتر مخاطب کلاس را در دست می گیرد تا مربی.
باز پیشنهاد می کنم از گِل شروع کنید که اولین متریالی که روح بچه می طلبد می باشد.
.....
از کتب روانشناسی کودک و مطالب کولاژ کودک و کاردستی برای زیر 7 سال استفاده کنید می توانید از اینترنت به زبان اصلی عکس سرچ کنید. که شیوه ی ساخت با تصاویر گویاست.
در ضمن اشکال نباید پیچیده و انتزاعی باشند چرا که کودک از سن 12 و 13 سال به بعد با اشکال انتزاعی ارتباط برقرار می کند. اگر چه ما نقاشی های کودک را انتزاعی می بینیم ولی خود کودک درکی از کاردستی انتزاعی ندارد.
یک نمونه:
مثلا با برگها چقدر می توان کار کرد!!!! ببینید:
و یا برگ و گِل(clay):


http://uc-njavan.ir/images/6qmznznm7c396r5khpvg.jpghttp://www.atings.com/uploads/1258388917.jpg


http://www.atings.com/uploads/1258393053.jpg
http://www.atings.com/uploads/1258469366.jpg


با تشکر: مریم

امير آشنا
1st January 2010, 01:28 AM
سلام @};-

در اوايل شروع اين تاپيك جالب قول داده بودم يكي از نقاشي هاي مربوط به 5 سالگيم رو كه روي يه قلك سفالي كشيده بودم اينجا بذارم تا هم مايه خنده دوستان بشه ( شوخي ! ) و هم ان شاالله مورد نقد عزيزان قرار بگيره تا كودكي غريب خودم رو بهتر واكاوي كنم . پس با اجازه دوستان به ويژه خانم معلم گرامي :">@};-


از نماهاي مختلفي از اين سفال عكس گرفتم تا كل نقاشي كودكانه رو اينجا براتون تصوير كرده باشم :





http://uc-njavan.ir/images/nq663klgawiawr589gi5.jpg



در اين قسمت يه درخت مي بينيد كه اشعه هاي زرد رنگ خورشيد هم در بالاي اون تا حدي ديده ميشه ... در سمت راست هم سر يه مرد جنگلي ديده ميشه {i dont want to see}









http://uc-njavan.ir/images/ta73xppzow6k1iahu9c.jpg


در اينجا مرد جنگلي با ابهت ايستاده و در سمت راست اون جوجه مرغ زرد رنگي روي بستر سبز چمنزار راه ميره ... خورشيد اينجا بيشتر از تصوير قبل خودنمايي مي كنه









http://uc-njavan.ir/images/tadst6enx7kuz454f0kd.jpg


در اينجا تو اين طبيعت زيبا كه با هم قدم مي زديم يه هواپيما ديده ميشه ... فكر مي كنم ذهنم متاثر از فضاي جنگ و بمباران هوايي تهران بود چون هنوز به خاطر دارم هواپيماهايي رو كه از بالاي سر ما پرواز مي كردن و خونه همسايه رو بمبارون ...
از اين تلخيا گذشته يه گل زمخت با گلبرگ هاي آبي هم ديده ميشه اينجا ...









http://uc-njavan.ir/images/65xt7uu4hwis8xojitu.jpg


هنوز دم هواپيما رو دارم مي بينم {i dont want to see}
دو تا گل با گلبرگاي آبي ... وسطشون يه گل با گلبرگاي قرمز كه كاملا تو زمينه قرمز كار گمه ...








http://uc-njavan.ir/images/wbarvvdasbf3jhbyzvt.jpg


بهترين حس رو تو اين قسمت نقاشي درك مي كنم ... خورشيد در زير آبي آسمون خدا ... خورشيدم ابرو دارو ... مهربونه ولي به نظرم كمي نگرانه ... اينو از حالت ابروهاش حس مي كنم ... شايد هواپيمايي كه بالاي سر جوجه و گل و درخت و اون مرد جنگلي پرواز مي كنه غصه دارش كرده ...؛ شايد








ببخشيد اگه امير كوچولو شما رو خسته كرد :">

آبجی
1st January 2010, 01:45 PM
ببخشيد اگه امير كوچولو شما رو خسته كرد :">

اخی الهی یاد بچه گی هام افتادم که نقاشی میکردم چه خوب توصیف هم کردی ولی نمیدونم دقت کردید یا نه :-? وقتی یه بچه نقاشی میکشه حالات درونی خودش رو تو نقاشیش بیان میکنه برای همینه که روان شناسها میخوان که اول بچه ها یه نقاشی بکشند بعد در مورد مشکلات حرف بزنند {tongue} .

تاری
3rd January 2010, 05:36 PM
سلام @};-
از نماهاي مختلفي از اين سفال عكس گرفتم تا كل نقاشي كودكانه رو اينجا براتون تصوير كرده باشم



http://uc-njavan.ir/images/65xt7uu4hwis8xojitu.jpg




یارب
با سلام
دستتون درد نکنه. خیلی جالبه و ستودنی. همچنین دست کسی که کمکتون کرده هم درد نکنه.
به رنگهای متفاوتی علاقمند بودید. خوب بوده که نتیجه ی خوبی هم داشته به لطف خدا.
همچنین نقد خوبی داشتید. یادمه بنده هم اولین نقاشی که کشیدم و مورد تحسین قرار گرفت 7 سالگیم بود و تصویر یک نظامی بود که برگرفته از فکر جنگ و تفنگ و ... بود.
یا علی

امير آشنا
4th January 2010, 09:48 PM
یارب
با سلام
دستتون درد نکنه. خیلی جالبه و ستودنی. همچنین دست کسی که کمکتون کرده هم درد نکنه.
به رنگهای متفاوتی علاقمند بودید. خوب بوده که نتیجه ی خوبی هم داشته به لطف خدا.
همچنین نقد خوبی داشتید. یادمه بنده هم اولین نقاشی که کشیدم و مورد تحسین قرار گرفت 7 سالگیم بود و تصویر یک نظامی بود که برگرفته از فکر جنگ و تفنگ و ... بود.
یا علی



سلام مجدد
اختيار دارين . كسي هم كه كمك كرده بود دختر دايي بنده بود كه اون موقع اسباب بازي ايشون بودمو بالاخره التفاتي بهمون داشت !!! {i dont want to see}

آبجی
5th January 2010, 09:34 AM
كسي هم كه كمك كرده بود دختر دايي بنده بود كه اون موقع اسباب بازي ايشون بودمو بالاخره التفاتي بهمون داشت !!! {i dont want to see}

:-o نــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــه {i dont want to see} . به به چقدر این دخترا خوبن {big green}

تاری
13th January 2010, 08:59 PM
http://uc-njavan.ir/images/nq663klgawiawr589gi5.jpg




یارب
با سلام و تشکر از همراهان گرامی بخصوص جناب امیر آشنای گرامی!

آنچه که در تفسیر این اثر فوق العاده به ذهنم می رسد و در چند خطی اینجا بیان می کنم؛ باشد در کارهای کودکان دقیق شده و از مکاشفه ی آثار هنری آنها به درون آنها برسیم که کودک توانایی بیان آن را ندارد. گار نقصی بود به بزرگی خود ببخشید.
در کنکاش و تفسیر اثر هنری آنچه مهم است این است که کودک و یا فرد در ذهنیت خود آنچه داشته بیان کند این ذهنیت باید موشکافی شود که منشاء شکل گیری آن کجا بوده است. فرد باید با اختیار تام و انتخاب خود نسبت به تمامی موارد خلق اثر برسد در این زمینه می توان گفت تحلیل اثر مختص خالق اثر خواهد بود نه فرد دیگری . اگر در انتخاب و نحوه ی خلق اثر از طرف افراد دیگر تصویری به وی القاء شود در تحلیل اثر نمی توان گفت که مختص خود فرد هست چرا که در مسیر خلق اثر جهت دهی بزرگی به وی شده است. بنابراین در نگاه اول باید بدانیم کودک در چه اندازه اختیار برای انتخاب رنگ و مداد و نقوش و بستر قلک داشته است.
· اختیار کودک برای انتخاب تا چه حد وسیع بوده است؟
· تصور کودک در انتخاب قلک؟
· انتخاب رنگها بر اساس اختیار و علاقه و یا القائ تصور دیگران در حین کار؟
· ....
در تحلیل این اثر بعد از رسیدن به پاسخ سوالات می توان بهتر بیان کرد.
اگر کودک به انتخاب خود و اختیار خود در کنج خلوت خود این اثر را کار کرده باشد باید ببنیم آنچه که در نگاه اول به چشم می رسد که رنگ قرمز هست رنگ مورد علاقه ی وی می باشد یا بر اساس تصور نمونه ی دیگری ذهنیت وی شکل گرفته است. و آیا در نقاشی های دیگر این کودک هم تشابهی در انتخاب رنگ قرمز به عنوان فضا دیده می شود یا نه در این کار استثناست؟
در تحلیل نقوش می توان گفت همه ی موضوعات با رنگها عادی کار شده است که خوبه و اگر غیر از این بود باید تامل می کرد. خطوط، منحنی و کاملا انعکاس درون آرام کودک را مطرح می کند. احساس می کنم گل سفید کار خود کودک نباشد چرا که کودک در مهار قلم و تسلط بر قلک کمی نسبت به قد و سن خود کم توان است و این گل با مهارت خوبی کار شده است که اگر کار خود کودک باشد که قابل تحسینه.
ترکیب بندی فضای نقاشی هم جالبه که هر کدام از عنار رجای خود نشستند معمولا آنچه در تجربه ی کار خود دارم کودک 5 ساله به ندرت می تواند هماهنگی در ترکیب موضوعات داشته باشد. مثلا درخت سر جای خود و تکیه بر زمین؟ ابر بالای آسمان؟
...
یاعلی

امير آشنا
17th January 2010, 08:00 PM
با سلام دوباره @};-

در خصوص توضيحات تاري گرامي لازمه چند نكته رو عرض كنم :

1. انتخاب قلك بر اساس نظر امير كوچولو بود چون اون موقع قلك رو نماد مراقبت و نگهداري مي دونست ولي فكر كنم زمينه قرمز رو به اين علت انتخاب كرده بود كه سطوح ناهموار سطح قلك رو كمتر نشون مي داد ( تا اونجا كه به ياد دارم احتمالا به همين دليل بود )

2. تا اون موقع امير كوچولو نقاشي هاي زيادي كشيده بود ولي همه يا با مداد رنگي و يا ماژيك بودن و خيلي دوست داشت رنگ رو هم تجربه كنه :">

3. كاملا درسته ، گل سفيد و خطوط متعدد منحني مشكي كار دختر دايي كذايي امير كوچولو بود ! يادمه تو همون عالم بچگي خيلي كفرش دراومده بود كه يكي تو نقاشيش دست برده {i dont want to see}

آبجی
17th January 2010, 10:14 PM
گل سفيد و خطوط متعدد منحني مشكي كار دختر دايي كذايي امير كوچولو بود

:-oاخ اخ معلومه که دل پری ازش داشتی {i dont want to see}
چی کشیدی از دستش {worried}

تاری
30th January 2010, 01:22 PM
یارب
با سلام و تشکر
و عرض پوزش از تاخیری که داشتم ...
آنچه در تفسیر این اثر، برای بنده جالب بود این است که ؛ (بدون تعارف و اغراق)

انتخاب بستر کروی برای کودک که به سن تحصیل نرسیده جالب توجه می باشد چرا که کودک با ذهنی جستجوگر، دست به تجربه ای جدید می زند و از منحنی بودن بستر نقاشی خود نمی ترسد. شاگردی داشتم که با نظر شخصی خود پیشنهاد اینگونه نقاشی را به مربی ارائه داد و جدی بر تصمیم خود، آن را اجرا کرد. از شوق و علاقه ی تجربه ی جدید؛ سایر کودکان را هم به این نوع نقاشی ترغیب کرد (کودکانی که تابع سرمشق مربی بودند). پس جسارت چنین کودکی قابل تحسین می باشد. هر زمان در کسب تجربه ای جدید بدون محدود کردن خود در حصار مربع و مستطیل انتزاعی و مسطح و کاغذی می باشد.
همچنین دیدن گلدانهای سفالی و تزیینی در شکل گیری این نوع نقاشی بی اثر نبوده است. کودک اموال شخصی خود را با کارهای بزرگان شبیه سازی کرده و می کوشد کاری بزرگ و جدی انجام دهد که مورد حیرت و تشویق بزرگان واقع شود.
کسی که رنگ را انتخاب می کند ... انتخاب در هر سنی بیشتر بر اساس ذات و درون انسانها در آن زمان است و می تواند به زمان دیگر تغییر کند!
وقتی فکر می کنیم چه رنگی برداریم همان لحظه ی انتخاب، انسان را بدون آزمون و خطا به درون خود می کشد. حدسم بر این است که کودک اکثر رنگها را روی بسنر امتحان نکرده تا دریابد که رنگ قرمز می تواند پوشش دهنده ی خوبی باشد یا نه! اگر آزمون و خطای سایر رنگها انجام گرفته پذیرفتن این انتخاب صحیح است ولی بعید به نظر می رسد در این سن، فکر کودک به پوشش دهنده ی خوب باشد.
.....
در بررسی رنگها، روانشناسان و کارشناسان نظریات متفاوتی دارند که تکیه بر هر کدام به نظر اینجانب نظر قطعی نمی تواند باشد چرا که علاقه ی انسان به رنگها بر اساس روحیات زمانی وی فرق می کند. مثلا فردی تا 20 سالگی علاقه ی شدیدی به رنگ سبز داشته که تمام انتخابهایش بر اساس این رنگ بوده ولی در برهه ای از زمان شدیدا به رنگ جگری علاقمند می شود و از سبز دلزده می شود به شدت...

انتخاب رنگ قرمز از طرف امیر کوچولوی 5 ساله در آن زمان:
طیف رنگ‌های قرمز به عنوان رنگ‌های گرم شناخته می‌شوند که این دامنه‌اش از احساسات گرم و صمیمانه تا احساس خشم و عصبانیت متغیر است.
این رنگ نشان میل شدید نسبت به چیزی یا کاری و نمادی از حسرت، تمایل و اشتیاق است. قرمز رنگ عشق و خون است. قرمز رنگ جنگ و جرات و جسارت است. قرمز رنگ نفسانیات و اعلام خطر است و سمبل عشق. برای کودک نشانگر شور و شوق و علاقه ، انرژي بيشتر، فعاليت و اعتماد به نفس بعد از تصوراتش و حفاظت از ترسها و نگرانيهاست نوعی امنیت محسوب می شود. نور قرمز باعث تحريك قلب و گردش خون مي شود. در واقع رنگ قرمز احساسات فرد را تحريك و گردش خو ن را فعال مي كند.
قرمزها انسان‌های قدرتمندی هستند و از انرژی سرشاری برخوردارند. به گونه‌ای که ذخیره انرژی آنها ناتمام به نظر می‌‌رسد. آنها هیچگاه در ابتدا از سختی و سهولت کار پرسشی نمی‌کنند بلکه بی درنگ دست به کار می‌شوند. انسان قرمز با کمال علاقه مدیریت و رهبری را به دست گرفته و نقشی تعیین کننده ایفا می‌کند. در اجتماع رخدادها قرار می‌گیرد و این کار را نیز با علاقه و تمایل انجام می‌‌دهد .
قانون زندگی قرمزها می‌‌گوید: انسان می‌تواند هر آنچه را می‌‌خواهد بدست آورد. و خواستن توانستن است.
رنگ قرمز گرمترين رنگ و به عنوان مادر رنگها می باشد. رنگ قرمز رنگ انتخابي بيشتر روانشناسان برون گرا و يكي از گزينشهاي ويژه مردان مي باشد.
رنگ قرمز مرتبط با عشق، انرژي، گرما، خوش بيني، نیروی حیاتی و جسارت می باشد. رنگ قرمز توجه بیننده را به خود جلب مي كند و کودک بیشتر به انتخاب درون به سمت این رنگ می رود چون این رنگ در کنار سایر رنگها بیشتر خود را نشان می دهد.
رنگ قرمز رنگ شادی است. و بسياري از محصولات مرتبط با بچه ها مثل توپها ، اسباب بازيها، لباسها قرمز مي باشد.

و در بررسی موضوعات کار شده بر این زمینه ی قرمز خوب هست که کودک توانستند همه ی موضوعات را در جای خود نقاشی کنند. درخت به زمین وصل باشه و خورشید در آسمان ... اگر چه بستر منحنی است و این جالبه در این سن. آفرین.
در کل جسارت امیر کوچولو قابل تحسینه در ریز بینی و تیز بینی
....
اگر سوالی بود در حد توان خود می تونم مطرح کنم.
یا علی

امير آشنا
30th January 2010, 03:46 PM
ممنون از وقتي كه گذاشتيد و تحليل زيبايي كه ارائه داديد {happy}
فقط يه سوال ؛ از اونجايي كه رنگ قرمز مي تونه نشانگر ابعاد متفاوتي از شخصيت فرد باشه به نظرتون راهي وجود داره كه ما با ارزيابي همون كار هنري ( مثل نقاشي ) اين ابعاد رو از هم تفكيك كنيم ؟ يعني ميشه تفكيك قايل شد كه اين قرمز ناشي از حسرته و يا نشونه عشقه ؟

بازم ممنونم @};-

تاری
30th January 2010, 10:39 PM
ممنون از وقتي كه گذاشتيد و تحليل زيبايي كه ارائه داديد {happy}
فقط يه سوال ؛ از اونجايي كه رنگ قرمز مي تونه نشانگر ابعاد متفاوتي از شخصيت فرد باشه به نظرتون راهي وجود داره كه ما با ارزيابي همون كار هنري ( مثل نقاشي ) اين ابعاد رو از هم تفكيك كنيم ؟ يعني ميشه تفكيك قايل شد كه اين قرمز ناشي از حسرته و يا نشونه عشقه ؟

بازم ممنونم @};-


یارب

باسلام
خواهش می کنم .باز ببخشید از تاخیر... امیدوارم مفید باشه در تحلیل و بازنگری آثار کودکان و یا کودکی خودمان.


همچنانکه مطرح شد؛ نظریات، نسبی است. در بررسی آثار فردی می توان به مکررات آثاری که نقش زده می شود و یا به مکررات انتخاب رنگها و موضوعات توجه کرد. مثلا در آثار کودکان راهنمایی که گذاشتم نقاشی که به دلخواه بچه ها ترسیم شده است
چقدر خوب به زبان نقاشی تونستند حرف بزنند و از دلشون بیرون کنند باید بزرگترها به این موضوع توجه کنند و ....!!!
این نوجوان خوب درک می کنه ولی در فضای حاکم بر زندگیش نمی تونه بیان کنه.... ایشون در انتخاب رنگها تنها از رنگ مشکی استفاده کرده یعنی در بیان حرفش نخواسته به رنگ، وابستگی نشون بده و یا در اون لحظه رنگی نتونسته به خوبی مشکی احساسشو بیان کنه.
....
منظور از آوردن این مثال این بود که باید به مکررات هم توجه بشه و تنها با بررسی یک اثر، نمی توان تا حدودی فرضیه گفت. روحیات کودک در جهات مختلف باید مورد کنکاش قرار بگیره. با 1. موضوعات متفاوت و 2. محدود کردن وی به رنگهای گرم و یا 3. سرد و 4. آزاد گذاشتن وی در انتخاب رنگ و 5. موضوعات غم 6. شادی .... می شه به اثبات فرضیه رسید. در بررسی برخوردها و رفتاری وی هم باید زوم کرد...


حال فرمودید می شه مرز بین حسرت و عشق را با انتخاب رنگ قرمز کودک فهمید یا نه؟
توضیح کوچیک:
رنگها در حالت خود خالص و خام هستند و فرد بر اساس نگرش درونی خود باید رنگ را به درجه ی پختگی برساند از ترکیب با رنگهای دیگر. (درجه ی پختگی : درجه ی مطلوب فردی و مفهومی در کنار سایر رنگها و موضوع) قرمز از صورتی گرفته تا جگری می تواند تعریف شود وقتی به نوع قرمز انتخاب شده از سوی فردی نگاه می کنیم باید بپرسیم چرا پختگی رنگ را با رنگهای سرد و تیره انجام داده است؟! و بالعکس...پس رنگها تنالیته داشته و طیف وسیعی از سفید تا مشکی را در خود می توانند دارا باشند و باید به نوع ترکیبی رنگ توجه کرد برای تعیین مرزی که فرموده بودید آوردم .
اما انتخاب قرمز در این سن فقط به نوع انتخاب رنگ برمی گردد نه به نحو ه ی نوع تنالیته ی رنگ قرمز.


انتخاب رنگ قرمز از طرف کودک به جسارت و عشق درونی وی بر می گردد که توانسته از میان سایر رنگها، قرمز را انتخاب کند و بر عشق درون خود پاسخ دهد. همچنانکه امیر کوچولو رنگ قرمز را از میان سایر رنگها خوب تونسته انتخاب کنه و به عنوان زمینه فضایی کار خود کار کنه نشان از شور درونی وی دارد. امیر کوچولو در حسرت تجربه ای جدید خود را محصور نکرده به رنگ و کاغذ، جسورانه دست به تجربه ای جدید زده که نمایانگر عشق درونی وی می باشد. مگر نه اینکه حسرت و عشق همخانواده اند. انسان تا در حسرت چیزی نباشد که نمی تواند عشق بورزد. جز این است بفرمایید؟


... تفسیر اینجانب در این حد توان خود. باز ممنون که موجب مرور درسام شدید.
باز سوالی بود بفرمایید.


یاعلی

تاری
7th February 2010, 08:24 PM
یارب


تصویر یکی از کاربران آشنا را اینجا آوردم حلالم باد. ابجی خانوم حلال دیگه.
نخواستم گمش کنم شدیدا منو به یاد خاطره ای انداخت:


در یکی از کارهای سفالم، به اندازه ی یک مشت گِل اضافه موند. راستش دلم نیومد به گوشه ای بیاندازمش. تو فکرش بودم چی درست کنم.

هر یک از بچه ها نظری گفت و از مجموع نظرات حاصل ضرب گرفتیم و شد قلبی شبیه این شکل. البته در تصورم این شکلی بود هنوز بعد از پختش ندیده بودم.
بعد از خام پخت اومدم قسمتهایی از اونو قرمز، بطوریکه از زیر چسب ضربدری خون بیرون زده باشد. و قسمتهایی از قلب ترک خورده و در قسمتی شکسته شده و به وسط قلب در حال رخنه کردن بود.
خلاصه با تست رنگها، بهترین رنگها را براش انتخاب کردم و کار کردم.sh_omomi87
....
بعد از پخت نهایی تمام کارها را از کوره درآورده بودند تا خنک بشه.همه ی کارها رو میز حضور داشت الا این.
هنوزم برام سواله که اون قلبو کیsh_omomi53 برداشت. ....؟! لااقل می زاشت نتیجه ی کارمو می دیدم پیش کش. (البته پیش کش زوری smilee_new1 (11))
می گم چرا از اون روز احساس می کنم جای قلبم خالیه، نگو دزدیدنش.:-o
یاعلی

تاری
14th February 2010, 02:05 PM
یارب

تا حدودی آنچه توی ذهنم مونده بود اینطور بود اینجا بمونه شاید در آینده ای نزدیک دوباره اجرا بشه و سرجاش بزارم بلکه نفس تازه کنه جسمم.

http://uc-njavan.ir/images/fkuf3qs0iqwccteh79go.jpg



یاعلی

تاری
25th April 2010, 10:45 PM
یارب

این تاپیک به عنوان کلاس هنری با محوریت غم و شادی از منظر کودکان به زبان هنر بوجود آمد و با همراهی دوستان گرامی خیلی از مسائل مورد بررسی قرار گرفت.

اگر خوانندگان گرامی در خصوص مطالب این تاپیک نظری داشتند می توانند مطرح کنند و در صورت داشتن هرگونه سوالی می توانند به بنده پیغام بگذارند.

ممنون
یاعلی

آبجی
26th April 2010, 01:26 AM
یارب

تا حدودی آنچه توی ذهنم مونده بود اینطور بود اینجا بمونه شاید در آینده ای نزدیک دوباره اجرا بشه و سرجاش بزارم بلکه نفس تازه کنه جسمم.

http://uc-njavan.ir/images/fkuf3qs0iqwccteh79go.jpg



یاعلی
sh_omomi112sh_omomi112 چقدر شبیه اواتار من بودا sh_omomi112

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد