PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث شما بگین : << کیفیت زندگی و راههای ارتقای آن >>



نارون1
4th February 2016, 03:02 PM
با سلام خدمت تمامی همراهان گرامی


موضوع بحث :

کیفیت زندگی و راههای ارتقای آن
((از دیدگاه شما ))


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-


انسانها به طور فطری تلاش می کنند تا شرایط مطلوبی در زندگی برای خود فراهم کنند تا بتواند احساس رضایت کنند و یک زندگی باکیفیت را داشته باشد .
به نظر من هر فرد تعریف و شاخص های خاصی در جهت رسیدن به رضایت و ارتقای کیفیت زندگی خود دارد و به نگاه وی به زندگی بستگی دارد .
همانطور که تعریف هر فرد از موفقیت متفاوت می باشد .

سازمان بهداشت جهانی ،كیفیت زندگی را به مفهوم درك و برداشت هر فرد از موقعیت خود در زندگی با توجه به شرایط فرهنگی
و نظام ارزشی اجتماعی كه در آن زندگی می کند، تفسیر می نمایدو این درك در ارتباط با اهداف اصلی، ادراكات و برداشت های فرد از زندگی،
مفهوم می یابد .


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-

با توجه به این مقدمه کوتاه ، از شما دوستان و همراهان عزیز خواستاریم :
تعریف خود از کیفیت زندگی و شاخص ها و برنامه هایتان در جهت ارتقای آن را بیان کنید .



امیدوارم بحث مفید و هدفمندی داشته باشیم و در نهایت به نتیجه مطلوبی برسیم [movafaghiyat]


[golrooz]باتشکر[golrooz]

ستاره خندان
4th February 2016, 11:04 PM
با سلام خدمت تمامی همراهان گرامی


موضوع بحث :

کیفیت زندگی و راههای ارتقای آن
((از دیدگاه شما ))


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-


انسانها به طور فطری تلاش می کنند تا شرایط مطلوبی در زندگی برای خود فراهم کنند تا بتواند احساس رضایت کنند و یک زندگی باکیفیت را داشته باشد .
به نظر من هر فرد تعریف و شاخص های خاصی در جهت رسیدن به رضایت و ارتقای کیفیت زندگی خود دارد و به نگاه وی به زندگی بستگی دارد .
همانطور که تعریف هر فرد از موفقیت متفاوت می باشد .

سازمان بهداشت جهانی ،كیفیت زندگی را به مفهوم درك و برداشت هر فرد از موقعیت خود در زندگی با توجه به شرایط فرهنگی
و نظام ارزشی اجتماعی كه در آن زندگی می کند، تفسیر می نمایدو این درك در ارتباط با اهداف اصلی، ادراكات و برداشت های فرد از زندگی،
مفهوم می یابد .


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-

با توجه به این مقدمه کوتاه ، از شما دوستان و همراهان عزیز خواستاریم :
تعریف خود از کیفیت زندگی و شاخص ها و برنامه هایتان در جهت ارتقای آن را بیان کنید .



امیدوارم بحث مفید و هدفمندی داشته باشیم و در نهایت به نتیجه مطلوبی برسیم [movafaghiyat]


[golrooz]باتشکر[golrooz]








سلام
به نظر من همونطوري كه خودتونم گفتید همه افراد برای بهبود زندگیشون تلاش میکنن و البته باید در حین تلاش کردن حواسمون به اطرافیانمون باشه و اگه به کمک نیاز داشتن بهشون کمک کنیم....
مثلا من میخوام درسمو ادامه بدم که هم خودم شغل بهتری داشته باشم و هم واسه جامعه مفید واقع شم و رسیدن به اهدافم همون رسیدن به احساس رضایت از زندگیمه....

حسنعلی ابراهیمی سعید
5th February 2016, 12:07 AM
با سلام خدمت تمامی همراهان گرامی


موضوع بحث :

کیفیت زندگی و راههای ارتقای آن
((از دیدگاه شما ))


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-


انسانها به طور فطری تلاش می کنند تا شرایط مطلوبی در زندگی برای خود فراهم کنند تا بتواند احساس رضایت کنند و یک زندگی باکیفیت را داشته باشد .
به نظر من هر فرد تعریف و شاخص های خاصی در جهت رسیدن به رضایت و ارتقای کیفیت زندگی خود دارد و به نگاه وی به زندگی بستگی دارد .
همانطور که تعریف هر فرد از موفقیت متفاوت می باشد .

سازمان بهداشت جهانی ،كیفیت زندگی را به مفهوم درك و برداشت هر فرد از موقعیت خود در زندگی با توجه به شرایط فرهنگی
و نظام ارزشی اجتماعی كه در آن زندگی می کند، تفسیر می نمایدو این درك در ارتباط با اهداف اصلی، ادراكات و برداشت های فرد از زندگی،
مفهوم می یابد .


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-

با توجه به این مقدمه کوتاه ، از شما دوستان و همراهان عزیز خواستاریم :
تعریف خود از کیفیت زندگی و شاخص ها و برنامه هایتان در جهت ارتقای آن را بیان کنید .



امیدوارم بحث مفید و هدفمندی داشته باشیم و در نهایت به نتیجه مطلوبی برسیم [movafaghiyat]


[golrooz]باتشکر[golrooz]






سلام
ممنونم ازایجاد بحث زیبای فوق الذگر

عرض کنم که تلاش برای زندگی مرفه ، برای هر جانداری یک غریزه هست ، حتی یک جاندار نباتی هم برای رشد خود بهترین نقطه وبهترین شرایط را انتخاب میکند که انسان در بین جانداران، چون حق انتخاب اگاهانه دارد ونیز براحتی می تواند با محیط محل اسکان وزندگی خود خو بگیرد شرایط را متنوع تر میکند
هر شخصی که برای بهبود زندگی تلاش میکند باید متکی به افراد وشرایط محیط هم باشد چون بتنهایی نمی تواند ادامه زندگی را براحتی و باب میل ادامه دهد
پس انتخاب اول بناچار محیط و محل زندگی است
در این زمانه ، بالا بردن سطح علم و آگاهی هم یکی از گزینه های جدا نشدنی از شرایط زندگی است چون علم هرچه بیشتر ، زندگی با کیفیت بالاتر میسر هست
انتخاب شغل هم می تونه یکی دیکرازگزینه ها باشد که شرایط بهبود زندگی را افزایش می دهد
انتخاب همسر هم میتونه مسیر و نحوه زندگی را تغییر دهد
هرچند این چند جمله نمی تونه جوابگوی بحث زیبا بالا شود وباید ساعتها بحث کردلذا در ادامه هم این حقیر در بحث شرکت خواهم کرد
ارادت

Client
5th February 2016, 12:20 AM
سلام بر شما...

ممنون از دعوت.....
قسمت بود بیام و در این موضوع شرکت کنم بعد از مدت ها...

در این فرصت کوتاهم آنچه می تونم اشاره داشته باشم این هست که :

تعاریف و شاخص ها و معیارها و برنامه ها و اهداف افراد از موضوع مورد بحث، وابسته به بسیاری از عوامل و شرایط هست ....که اگر فرصتی بود دونه به دونه بیان میکردم.

منتهی به نظر من ، در نهایت همه چیز خوبه ختم بشه به یک کلمه ....و اون کلمه "موفقیت "هست.

تعبیر و نفسیر افراد در رابطه با این کلمه هم متفاوت هست و وابسته به خیلی امور...!

ولی به طور خلاصه :تعریفی که میتونم داشته باشم که در بین تمام نژادها و با افکار و شرایط مختلف یکسان هست در رابطه با تعریف این کلمه

"موفقیت" :

رسیدن به احساس رضایت هست.

حالا هر امری که ما رو به این نتیجه برسونه ، ما رو به این احساس برسونه ، میشه تعریف ما از شاخص ها و ملاک هامون برای بالا بردن کیفیت زندگی خود و سایرین !


که حالا جلوه های بیرونی و دورنی متفاوتی داره .....

یه دوست و استاد بسیار خوب دارم به نام جناب آرمیون....

ایشون خیلی صحبت ها و مطالب خوبی دارن در رابطه با این قبیل موضوعات و موضوعات دیگه.

پیروز و پایدار باشین.

نارون1
5th February 2016, 10:52 AM
سلام
ممنونم ازایجاد بحث زیبای فوق الذگر

عرض کنم که تلاش برای زندگی مرفه ، برای هر جانداری یک غریزه هست ، حتی یک جاندار نباتی هم برای رشد خود بهترین نقطه وبهترین شرایط را انتخاب میکند که انسان در بین جانداران، چون حق انتخاب اگاهانه دارد ونیز براحتی می تواند با محیط محل اسکان وزندگی خود خو بگیرد شرایط را متنوع تر میکند
هر شخصی که برای بهبود زندگی تلاش میکند باید متکی به افراد وشرایط محیط هم باشد چون بتنهایی نمی تواند ادامه زندگی را براحتی و باب میل ادامه دهد
پس انتخاب اول بناچار محیط و محل زندگی است
در این زمانه ، بالا بردن سطح علم و آگاهی هم یکی از گزینه های جدا نشدنی از شرایط زندگی است چون علم هرچه بیشتر ، زندگی با کیفیت بالاتر میسر هست
انتخاب شغل هم می تونه یکی دیکرازگزینه ها باشد که شرایط بهبود زندگی را افزایش می دهد
انتخاب همسر هم میتونه مسیر و نحوه زندگی را تغییر دهد
هرچند این چند جمله نمی تونه جوابگوی بحث زیبا بالا شود وباید ساعتها بحث کردلذا در ادامه هم این حقیر در بحث شرکت خواهم کرد
ارادت

با سلام و تشكر از حضور و همراهي شما و توضيحات خوبتون [golrooz]

شما چند شاخص نام بردين :
-انتخاب محيط مناسب براي زندگي
- داشتن علم و آگاهي
-انتخاب شغل
-انتخاب همسر

البته شما به متكي بودن به افراد هم اشاره كردين ، كمي بيشتر توضيح ميدين كه
چطور وابستگي به افزايش كيفيت زندگي كمك ميكند ولي استقلال فردي ،نه ؟

و كسب علم و آگاهي كه بيان كردين ، ميتونه كسب تجربه رو هم دربر بگيره ؟

نارون1
5th February 2016, 11:08 AM
سلام بر شما...

ممنون از دعوت.....
قسمت بود بیام و در این موضوع شرکت کنم بعد از مدت ها...

در این فرصت کوتاهم آنچه می تونم اشاره داشته باشم این هست که :

تعاریف و شاخص ها و معیارها و برنامه ها و اهداف افراد از موضوع مورد بحث، وابسته به بسیاری از عوامل و شرایط هست ....که اگر فرصتی بود دونه به دونه بیان میکردم.

منتهی به نظر من ، در نهایت همه چیز خوبه ختم بشه به یک کلمه ....و اون کلمه "موفقیت "هست.

تعبیر و نفسیر افراد در رابطه با این کلمه هم متفاوت هست و وابسته به خیلی امور...!

ولی به طور خلاصه :تعریفی که میتونم داشته باشم که در بین تمام نژادها و با افکار و شرایط مختلف یکسان هست در رابطه با تعریف این کلمه

"موفقیت" :

رسیدن به احساس رضایت هست.

حالا هر امری که ما رو به این نتیجه برسونه ، ما رو به این احساس برسونه ، میشه تعریف ما از شاخص ها و ملاک هامون برای بالا بردن کیفیت زندگی خود و سایرین !


که حالا جلوه های بیرونی و دورنی متفاوتی داره .....

یه دوست و استاد بسیار خوب دارم به نام جناب آرمیون....

ایشون خیلی صحبت ها و مطالب خوبی دارن در رابطه با این قبیل موضوعات و موضوعات دیگه.

پیروز و پایدار باشین.


با سلام خدمت شما دوست گلم ... خوشحالم از حضورتون[golrooz]

بسيار خوب ، شما موفقيت رو در رسيدن به احساس رضايت دروني ميدونين و كيفيت زندگي رو تابع اين احساس رضايت
اين جلوه هاي دروني و بيروني كه بهش اشاره كردين ، به چه صورت هستن ؟

اگه مايل باشين مطالب ايشان كه همسو با اين موضوع هست رو براي ما هم به اشتراك بذارين تا بتونيم استفاده كنيم

نارون1
5th February 2016, 11:13 AM
سلام
به نظر من همونطوري كه خودتونم گفتید همه افراد برای بهبود زندگیشون تلاش میکنن و البته باید در حین تلاش کردن حواسمون به اطرافیانمون باشه و اگه به کمک نیاز داشتن بهشون کمک کنیم....
مثلا من میخوام درسمو ادامه بدم که هم خودم شغل بهتری داشته باشم و هم واسه جامعه مفید واقع شم و رسیدن به اهدافم همون رسیدن به احساس رضایت از زندگیمه....


با سلام و تشكر از حضور مفيدتون[golrooz]

بسيار عالي... شما همكاري و كمك به ديگران رو بااهميت ميدونين و سعي ميكنين شغلي كه
در آينده انتخاب ميكنين در همين راستا باشه تا بتونين به اون احساس رضايت دروني در جهت رسيدن به
اهدافتون دست پيدا كنين.

علي پارسا
5th February 2016, 12:21 PM
سلام،
به نظر من براي "بحث در مورد کيفيت زندگي و بهبود شرايط آن" ابتدا بايد خود زندگي را تعريف کرد و به نسبت اينکه از زندگي چه تعبيري داشته باشيم به طبع آن معناي کيفيت هم فرق خواهد کرد.
و اين در اصل بدين معني است که شخص در مورد خودش چه فکر مي کند؟
من کيستم؟
در اين دنيا چه مي کنم؟
و هدف از اين بودنم (زندگي ام) چيست؟
همانطور که آقاي ابراهيمي عزيز اشاره فرمودند، وقتي به اطراف خود نگاه مي کنيم مي بينيم هر جانداري به طور غريزي اين خصوصيت "تلاش براي رسيدن به آسايش و رفاه" در درونش نهفته است.
اگر نتوانيم تفسير و جهان بيني درستي از زندگي خود داشته باشيم در حد حيوانات باقي خواهيم ماند!
منظورم اين نيست که لزوما" همه بفهمند که در اين جهان چه مي کنند! نه! همين که افکار انسان در جهت جستجوي حقيقت وجودي خود باشد کفايت مي کند.
ولي اگر درجا بزند، مثلا" به خود بگوييم که ما از فهميدن دنيا عاجزيم، پس ولش کن! بگذار اين دو روز زندگي را دنبال رفاه باشيم!
در اين صورت بهبود کيفيت زندگي فقط به معني بهبود رفاه و آسايش جسمي خواهد بود! اين ابتداي ايجاد مشکلاتي خطرناک است.
در جامعه اي که انسانهايش اينچنين فکر مي کنند حتي اگر حداکثر رفاه و برابري و عدالت برقرار باشد باز هم کيفيت در حد کيفيت زندگي حيوانات خواهد بود!
جامعه اي اينچنين فقط ظاهري آراسته دارد ولي در باطن بي معني است.
نمي گويم جامعه بدي است! ... نه! ولي با اين تعريف از زندگي، کيفيت هم فقط در حد رفاه جسم خواهد بود! (که البته اکثر افراد عالم به همين راضي اند!!!)[shaad]

مثلا" در اخلاقيات بر اين باورند که "خوبي کنيد تا خوبي ببينيد" و همه خوبي مي کنند و خوبي مي بينند و همه هم در آسايشند، ولي مسئله اخلاقيات بالاتر از رفاه طلبي است!
اين که انجام مي دهند بي نهايت نيکو و قابل تحسين است ولي اخلاقيات بالاتر از اين حرفها است، "خوبي مي کنم تا خوبي ببينم" يک داد و ستد است! داد و ستدي که هر دو طرف سود مي کنند.
ولي اخلاقيات داد و ستد نيست!
ولي وقتي ديدگاه به زندگي فرق کند ..... مفاهيم ديگري هم براي کيفيت زندگي خواهيم داشت. ايثار ، از خود گذشتگي ، محبت (نه تحت اين عنوان که محبت مي کنم محبت ببينم!) و خيلي مفاهيم ديگر
مفاهيم لذت بخشي که اصلا" در رتبه اي بالاتر هستند.
خود تلاش براي فراگيري علم کيفيت زندگي را بالا مي برد، منظورم آسايش نيست! منظورم اين است که وقتي به دنبال کسب دانش هستيد اصلا" خيلي از سختي ها به چشمتان نمي آيد! شايد خيلي سخت زندگي کنيد ولي احساس رضايت مي کنيد و معتقديد که اين روش زندگي من به مراتب در درجه برتري نسبت به يک بي سواد (يا يک بي تفاوت) مرفه قرار دارد.
ببخشيد يک کم غير منسجم صحبت کردم، آخه خيلي دامنه مسئله گسترده است. و به قول سرکار خانم client گرامي، خيلي عوامل و شرايط در بحث دخيل است.
من فقط چند نکته کوچک گفتم![shaad]
جاي بحث بسيار است. تا بعد ...... موفق باشيد.

مدیر تالار روانشناسی
6th February 2016, 05:34 PM
تعریف خود از کیفیت زندگی و شاخص ها و برنامه هایتان در جهت ارتقای آن را بیان کنید .



سلام
باتشکر از نارون عزیز بخاطر ایجاد این موضوع [golrooz]

همانطوریکه از تعریف سازمان بهداشت جهانی بر میاید موفقیت هر کسی برای خودش یک معنا و مفهومی دارد که ممکن است برای دیگری معنایی دیگر داشته باشد،

چرا که موفقیت برای یکی دستیابی به عوامل درونی است و برای دیگری بیرونی و نفر سوم هم با داشتن هر دو خود را موفق و خوشبخت می داند.

اگر بخواهیم بطور کلی راجع به موفقیت صحبت کنیم همانطوریکه دوستان خوبم مطرح کردند بخصوص آقای پارسا که هدف و غایت خود را از آفرینش بدانیم ما را در این راستا کمک خواهد کرد،

رسیدن به این نکته که انسان محدوده ای برای حیات ندارد و تا ابد جاودانه خواهد بود در برنامه ریزی و رسیدن به موفقیت می تواند نقش اساسی داشته باشد،

یک ابزار ساخته شده زمانی مفید است که هدف سازنده را برآورده کند و کارایی لازم در این زمینه را داشته باشد،

حرکت در راستایی که بتواند هدف خالقمان را برآورده کند در واقع موفقیتمان را رقم زده ایم، و این حس را درون خود هم خواهیم داشت.

انگیزه ها هم در این امر کمک می کنند زمانی که برای انجام امور؛ انگیزه های درونی هدایتمان کنند هنگام رسیدن به مقصد از لذتی برخوردار خواهیم بودیم و احساس شعف می کنیم.

مدیر تالار روانشناسی
6th February 2016, 05:44 PM
[/CENTER]

انگیزه ها هم در این امر کمک می کنند زمانی که برای انجام امور؛ انگیزه های درونی هدایتمان کنند هنگام رسیدن به مقصد از لذتی برخوردار خواهیم بودیم و احساس شعف می کنیم.

مثلا وقتی برای گرفتن مدرک وارد دانشگاه می شوم تا مدرکم بالاتر رود و حقوقم افزایش یابد دارای انگیزه بیرونی خواهم بود، و مرا برای مدتی مشخص خوشحال و راضی نگه میدارد چون همیشه هستند افرادی که مدارک دیگری گرفته اند و حقوقی بیش از من دریافت می کنند بنابراین تاریخ انقضاء موفقیت من نیز تمام خواهد شد .

درس می خوانم تا با معلوماتم به کنجکاوی های خودم پاسخ دهم ، بتوانم برای خودم و دیگران مفید باشم و درآمدی هم داشته باشم تا بتوانم به امور مادی هم بپردازم یعنی با این معلومات و درآمد زندگی کنم، این یک انگیزه درونی است که می تواند مرا خشنود کند و احساس شعف را در من برانگیخته کند ، اگر هم با شکستی مواجه شوم مسئولیت آن را بعهده بگیرم و برای شروع دوباره با انرژی مثبت حرکت کنم .

حسنعلی ابراهیمی سعید
6th February 2016, 08:47 PM
با سلام و تشكر از حضور و همراهي شما و توضيحات خوبتون [golrooz]

شما چند شاخص نام بردين :
-انتخاب محيط مناسب براي زندگي
- داشتن علم و آگاهي
-انتخاب شغل
-انتخاب همسر

البته شما به متكي بودن به افراد هم اشاره كردين ، كمي بيشتر توضيح ميدين كه
چطور وابستگي به افزايش كيفيت زندگي كمك ميكند ولي استقلال فردي ،نه ؟

و كسب علم و آگاهي كه بيان كردين ، ميتونه كسب تجربه رو هم دربر بگيره ؟

سلام
خسته نباشید
به نظر این حقیر ، پیشرفت در زندگی وابسته به جامعهء محیط مثل زنجیر به هم وصل واگر در یکی از این حلقه های زنجیر سستی پیش آید باعث لغزش فرد یا افراد جامعه خواهد بود
مثال
اگر یکی از مدیران یک اداره، شرکت ، و... را در نظر بگیریم ویا همین انجمن را مد نظر مانم باشدبه افراد زنجیر فوق الذگر وابسته است یا بهتر است این انجمن را مثال بزنم
موفقیت مدیریت محترم انجمن در سایه حضور کاربران هست واگر کاربری وجود نداشته باشه موفقیتی وجود ندارد ویا اگر کاربر زیادی از انجمن استفاده کنه موفقیت افزون واگر کاربر کمتری حضور داشته باشه رسیدن به نقطه هدف گذاری شده مشکلتر خواهد بود
پس زنجیرها باید با هم باشند که همان حکم دیکران را دارد

کسب علم وآگاهی ، باعث تسریع در رسیدن به هدف و باز هم میشه گفت علم خود باعث بکار گیری بهینهء افراد ، امکانات ، تجهیزات ، و وسایل مدرن در رسیدن به هدف نهایی که همانا رفاه خود ودرنهایت دیکران هست را در بر خواهد داشت
باز هم ممنونم
حتما در بحث شرکت خواهم کرد ونظر خواهم داد هرچند ابتدایی باشه نظراتم
ارادت

نارون1
8th February 2016, 07:13 PM
ممنون از همه بزرگواران که با نظرات و مطالب مفیدشان ما را همراهی کردن [golrooz]

تا اینجا در مورد شاخص ها ، نگاه و دیدگاه شما نسبت به این مقوله ، بحث و گفتگو داشتیم ، حالا اگر موافق باشید همراه و همسو با این موضوع ، کمی بحث رو جهت بدیم.

ما در پژوهشی که انجام دادیم ، مشخص شد که بین عملکرد خانواده ، سلامت روانی و کیفیت زندگی ، رابطه مثبت و معنادار وجود دارد .

همانطور که در زمینه های مختلف زندگی نقش خانواده و نحوه رشد کودکان و به طور کلی افراد در خانواده در آینده و نقشی که در اجتماع برعهده می گیرد بسیار مهم و حائز اهمیت می باشد . در

مورد کیفیت زندگی و سلامت روانی هم به این مهم دست پیدا کردیم .

به نظر شما چطور میشه این رابطه به دست آمده را تبیین کرد ؟

چه پیشنهاداتی برای خانواده و جامعه خواهید داشت تا جامعه ای داشته باشیم که همه افرادش طعم رضایت از زندگی را بچشند و کیفیت زندگی را احساس کنند ؟

علي پارسا
10th February 2016, 08:51 PM
%%-

با توجه به این مقدمه کوتاه ، از شما دوستان و همراهان عزیز خواستاریم :
تعریف خود از کیفیت زندگی و شاخص ها و برنامه هایتان در جهت ارتقای آن را بیان کنید .

[golrooz]


از نقطه نظر شخصي من اصولا" بيشتر عقايد فرد گرايانه دارم، البته نه به معناي اجتماع گريز!، بلکه از اين بعد که براي شروع هر تحولي بر نقش فرد به صورت مستقل تاکيد بيشتري دارم.
در نتيجه از نظر من براي داشتن جامعه اي با کيفيت برتر، بايد افراد جامعه شاخصه هايي را در درجه اول در خود تقويت کنند و سپس سعي کنند اين شاخصه ها را به خانواده خود و اجتماع سرايت دهند، به عنوان مثال چند مورد عرض مي کنم:

نکته اول: خود باوري و خود اتکايي
اينطور فکر کنيم که مسئوليت رفع تمام احتياجات روزمره ما بر عهده خود ما است، نه کسي نسبت به ما تعهدي دارد نه کسي به ما ظلم کرده، نه بي استعداديم، نه خود را با شخصي مقايسه و تحقير کنيم و ....
اشتباه نکنيد! نمي گويم اينطور است يا اين طور بايد باشد. فقط اينطور فکر کنيم!
به اين طريق با مشکلات خيلي بهتر برخورد کرده و احساس رضايت مي کنيم!
اين موجب مي شود که ما هر پيش آمدي را به عنوان يک مبارزه در زندگي تلقي کنيم و سعي و تلاش کنيم تا با تدبير آن پيش آمد را طبق نظر خود تغيير داده يا خود را با آن وفق دهيم.
ولي وقتي دائم غرغر کنيم يا شخصي را مسئول رخ دادن آن پيش آمد بدانيم يا رفع آن را به عهده شخص ديگري بدانيم يا از اين قبيل موارد، بخش اعظمي از انرژي رواني ما صرف چنين افکاري شده و در نهايت نارضايتي در زندگي و خستگي ذهني را به همراه خواهيم داشت.
البته که ما هالو نيستيم و اشتباهات و کوتاهي ديگران را که مسبب خيلي از رخدادها هست را مي دانيم، ولي بايد آنقدر باهوش باشيم که بي سبب با افکار و روش نامناسب ذهنمان را خسته نکنيم.
وقتي از لحاظ فرد گرايانه چنين روشي در زندگي پياده کنيم و به اطرافيان هم اين روش را ياد بدهيم، رفته رفته جامعه رو به سوي بهبود خواهد نهاد.
کساني که با ما رفت و آمد مي کنند را نيز درگير استرس و غرغر و تشويش نمي کنيم و آنها با ما احساس آرامش مي کنند.
البته اگر ريز شويم جاي بحث و ايراد به ايده فوق هست، من فقط خواستم بگويم خوب است اين ايده را به عنوان يک رويکرد کلي مد نظر داشته باشيم.
بعضي مواقع ناراحتي ما از فلان معضل پيش آمده در زندگي به اندازه 10 واحد انرژي از ما مي گيرد در صورتي که اصل معضل فقط 5 واحد انرژي به ما ضرر زده بوده!، و اين امر سطح رضايتمندي و شادابي و پويايي زندگي روزمره مان را تا حد زيادي کاهش خواهد داد.

نکته دوم: شخصيت قائل شدن براي خود
شخصيت قائل شدن نه به معني غرور! بلکه اين حس را داشته باشيم که "من" شخص با اهميتي هستم که ديگران به من احترام مي گذارند، و توقع دارند انسان خوب و مفيدي باشم.
نمي دانم چطور منظورم را برسانم!!!
فرض کنيد شما يک مقام فرهنگي يا مملکتي هستيد که تمام رسانه ها به شما توجه دارند، حال اگر موقع رانندگي تصادف کنيد آيا پياده خواهيد شد و با طرف مقابل دست به يقه خواهيد شد؟ يا سخنان تند بر زبان خواهيد راند؟ .... خير .... چون شخصيت خود را بالاتر از اين حرفها مي دانيد.
اگر افراد جامعه براي خود شخصيت قايل باشند، خيلي از اقدامات پست را از رفتارشان حذف مي کنند و شاهد جامعه اي متين تر وبرتر خواهيم بود.

يک مثال بهتر بزنم: شما اگر به بچه خود شخصيت بدهيد و احترام بگذاريد اگر يک موقع کار ناشايستي کرد کافي است به او بگوييد: ديگر دوستت ندارم! در اصل به بچه القا مي کنيد که با اين کار زشت ديگر آن فرد با شخصيت مورد احترام و محبت ما نخواهد بود. و در عمل اين حرف از تنبيه بدني هم براي بچه ناراحت کننده تر خواهد بود.
پس شاخصه "احساس شخصيت کردن" آنقدر در زندگي آرامش بخش است که گرفتن آن از کودک حتي از تنبيه بدني هم بدتر خواهد بود.

نکته سومي که مي خواهم اشاره کنم اهميت هدف گذاري در زندگي است
به عقيده من اين طرز فکر که در زندگي ابتدا يک هدف گذاري انجام شود و بعد تلاش گردد و در پي آن انسان به هدفش برسد يک پروسه اي است که در راستاي رشد آدمي است.
ليکن بايد توجه داشت که اين هدف گذاري ها سير به سوي کمال داشته باشد، يعني هدف دوم از هدف اول رتبه بالاتري داشته باشد.
اشکالي ندارد که هدف هاي ابتدايي پست باشند! به شرط اينکه به مرور بعد از ارضاي آنها انسان به افق دورتري نگاه کند، نه اينکه درجا بزند يا دور خودش بگردد!
يک مثال مي زنم:
اشکالي ندارد که يک نفر جهت خريد يک اتومبيل تلاش کند،
ولي اگر يک اتومبيل خريد و بعد اهداف بعدي اش باز (به طور افراطي) خريد يک رنگ ديگر اتومبيل يا يک مدل ديگر اتومبيل شد (به قول معروف ماشين باز شد)، در اين صورت دارد در هدف گذاري درجا مي زند.
چنين اشخاصي به نظرم به نوعي داراي اختلالاتي هستند، يعني فرد از آن چيزي که هدف اوليه اش بوده ارضاء نمي گردد تا به رتبه بالاتر برود.
با چنين شيوه زندگي کردن در اصل سطح زندگي خود را از هر جهت به سوي مرتبه پستي سوق خواهيم داد که عوارض بدي هم براي خود و هم براي اطرافيان به بار خواهد آورد.
در صورتي که يک روان سالم آن است که وقتي از يک چيز ارضاء شد آن چيز برايش عادي شود و روي يک چيز که در مرتبه کمال بالاتري است ارزش گذاري کند.
بايد سعي کنيم هم خودمان چنين روشي داشته باشيم و هم جامعه را به آن تشويق کنيم.
بعد با پالايش گاه به گاه هدفهاي قبلي سعي کنيم هدفهاي بعدي را بهتر انتخاب کنيم تا زندگي مان ارتقا پيدا کند.
هر چند مدت يک بار فرض کنيم فردا زندگي ما متوقف مي گردد، و بايد بينديشيم که کداميک از زحمات قبلي که در راستاي هدفهاي متفاوت صرف کرده ايم به راستي ارزشش را داشته است.

ببخشيد اگر زياد حرف زدم، اميدوارم مطالبم خارج از موضوع بحث نبوده باشد[khejalat]

zoh_reh
11th February 2016, 01:02 PM
به نظر شما چطور میشه این رابطه به دست آمده را تبیین کرد ؟

چه پیشنهاداتی برای خانواده و جامعه خواهید داشت تا جامعه ای داشته باشیم که همه افرادش طعم رضایت از زندگی را بچشند و کیفیت زندگی را احساس کنند ؟

اولین نهاد اجتماعی خانواده است، یعنی نوزاد اولین بار جهان خارج از رحم مادر را در خانواده تجربه می کند،

تعامل اجتماعی و آداب و سنن و مقررات را در همین نهاد یاد می گیرد،

نقش خانواده در شکل دادن این آموزه ها مستقیم و اساسی است،

سبکهای فرزند پروری که اولین بار توسط بامریند دسته بندی شد به این امر اشاره مستقیم میکند،

با مطالعه انواع سیکهای فرزندپروری به همان نکته ای که شما اشاره نمودید ،بین عملکرد زندگی و سلامت روانی ارتباط معنادار وجود خواهد داشت.

بنابراین پیشنهاد من اینست که والدین باید آگاهانه و با مطالعه وارد عرضه فرزندآوری شوند و خود را در در این سلامت دارای نقش اصلی بدانند،

و مسئولین اجتماعی مانند نهاد آموزش و پروش ، آموزش عالی، امور فرهنگی و...کمر همت برای ایجاد زمینه آموزش در این امر فراهم کنند.

نارون1
11th February 2016, 07:51 PM
از نقطه نظر شخصي من اصولا" بيشتر عقايد فرد گرايانه دارم، البته نه به معناي اجتماع گريز!، بلکه از اين بعد که براي شروع هر تحولي بر نقش فرد به صورت مستقل تاکيد بيشتري دارم.
در نتيجه از نظر من براي داشتن جامعه اي با کيفيت برتر، بايد افراد جامعه شاخصه هايي را در درجه اول در خود تقويت کنند و سپس سعي کنند اين شاخصه ها را به خانواده خود و اجتماع سرايت دهند، به عنوان مثال چند مورد عرض مي کنم:

نکته اول: خود باوري و خود اتکايي
اينطور فکر کنيم که مسئوليت رفع تمام احتياجات روزمره ما بر عهده خود ما است، نه کسي نسبت به ما تعهدي دارد نه کسي به ما ظلم کرده، نه بي استعداديم، نه خود را با شخصي مقايسه و تحقير کنيم و ....
اشتباه نکنيد! نمي گويم اينطور است يا اين طور بايد باشد. فقط اينطور فکر کنيم!
به اين طريق با مشکلات خيلي بهتر برخورد کرده و احساس رضايت مي کنيم!
اين موجب مي شود که ما هر پيش آمدي را به عنوان يک مبارزه در زندگي تلقي کنيم و سعي و تلاش کنيم تا با تدبير آن پيش آمد را طبق نظر خود تغيير داده يا خود را با آن وفق دهيم.
ولي وقتي دائم غرغر کنيم يا شخصي را مسئول رخ دادن آن پيش آمد بدانيم يا رفع آن را به عهده شخص ديگري بدانيم يا از اين قبيل موارد، بخش اعظمي از انرژي رواني ما صرف چنين افکاري شده و در نهايت نارضايتي در زندگي و خستگي ذهني را به همراه خواهيم داشت.
البته که ما هالو نيستيم و اشتباهات و کوتاهي ديگران را که مسبب خيلي از رخدادها هست را مي دانيم، ولي بايد آنقدر باهوش باشيم که بي سبب با افکار و روش نامناسب ذهنمان را خسته نکنيم.
وقتي از لحاظ فرد گرايانه چنين روشي در زندگي پياده کنيم و به اطرافيان هم اين روش را ياد بدهيم، رفته رفته جامعه رو به سوي بهبود خواهد نهاد.
کساني که با ما رفت و آمد مي کنند را نيز درگير استرس و غرغر و تشويش نمي کنيم و آنها با ما احساس آرامش مي کنند.
البته اگر ريز شويم جاي بحث و ايراد به ايده فوق هست، من فقط خواستم بگويم خوب است اين ايده را به عنوان يک رويکرد کلي مد نظر داشته باشيم.
بعضي مواقع ناراحتي ما از فلان معضل پيش آمده در زندگي به اندازه 10 واحد انرژي از ما مي گيرد در صورتي که اصل معضل فقط 5 واحد انرژي به ما ضرر زده بوده!، و اين امر سطح رضايتمندي و شادابي و پويايي زندگي روزمره مان را تا حد زيادي کاهش خواهد داد.

نکته دوم: شخصيت قائل شدن براي خود
شخصيت قائل شدن نه به معني غرور! بلکه اين حس را داشته باشيم که "من" شخص با اهميتي هستم که ديگران به من احترام مي گذارند، و توقع دارند انسان خوب و مفيدي باشم.
نمي دانم چطور منظورم را برسانم!!!
فرض کنيد شما يک مقام فرهنگي يا مملکتي هستيد که تمام رسانه ها به شما توجه دارند، حال اگر موقع رانندگي تصادف کنيد آيا پياده خواهيد شد و با طرف مقابل دست به يقه خواهيد شد؟ يا سخنان تند بر زبان خواهيد راند؟ .... خير .... چون شخصيت خود را بالاتر از اين حرفها مي دانيد.
اگر افراد جامعه براي خود شخصيت قايل باشند، خيلي از اقدامات پست را از رفتارشان حذف مي کنند و شاهد جامعه اي متين تر وبرتر خواهيم بود.

يک مثال بهتر بزنم: شما اگر به بچه خود شخصيت بدهيد و احترام بگذاريد اگر يک موقع کار ناشايستي کرد کافي است به او بگوييد: ديگر دوستت ندارم! در اصل به بچه القا مي کنيد که با اين کار زشت ديگر آن فرد با شخصيت مورد احترام و محبت ما نخواهد بود. و در عمل اين حرف از تنبيه بدني هم براي بچه ناراحت کننده تر خواهد بود.
پس شاخصه "احساس شخصيت کردن" آنقدر در زندگي آرامش بخش است که گرفتن آن از کودک حتي از تنبيه بدني هم بدتر خواهد بود.

نکته سومي که مي خواهم اشاره کنم اهميت هدف گذاري در زندگي است
به عقيده من اين طرز فکر که در زندگي ابتدا يک هدف گذاري انجام شود و بعد تلاش گردد و در پي آن انسان به هدفش برسد يک پروسه اي است که در راستاي رشد آدمي است.
ليکن بايد توجه داشت که اين هدف گذاري ها سير به سوي کمال داشته باشد، يعني هدف دوم از هدف اول رتبه بالاتري داشته باشد.
اشکالي ندارد که هدف هاي ابتدايي پست باشند! به شرط اينکه به مرور بعد از ارضاي آنها انسان به افق دورتري نگاه کند، نه اينکه درجا بزند يا دور خودش بگردد!
يک مثال مي زنم:
اشکالي ندارد که يک نفر جهت خريد يک اتومبيل تلاش کند،
ولي اگر يک اتومبيل خريد و بعد اهداف بعدي اش باز (به طور افراطي) خريد يک رنگ ديگر اتومبيل يا يک مدل ديگر اتومبيل شد (به قول معروف ماشين باز شد)، در اين صورت دارد در هدف گذاري درجا مي زند.
چنين اشخاصي به نظرم به نوعي داراي اختلالاتي هستند، يعني فرد از آن چيزي که هدف اوليه اش بوده ارضاء نمي گردد تا به رتبه بالاتر برود.
با چنين شيوه زندگي کردن در اصل سطح زندگي خود را از هر جهت به سوي مرتبه پستي سوق خواهيم داد که عوارض بدي هم براي خود و هم براي اطرافيان به بار خواهد آورد.
در صورتي که يک روان سالم آن است که وقتي از يک چيز ارضاء شد آن چيز برايش عادي شود و روي يک چيز که در مرتبه کمال بالاتري است ارزش گذاري کند.
بايد سعي کنيم هم خودمان چنين روشي داشته باشيم و هم جامعه را به آن تشويق کنيم.
بعد با پالايش گاه به گاه هدفهاي قبلي سعي کنيم هدفهاي بعدي را بهتر انتخاب کنيم تا زندگي مان ارتقا پيدا کند.
هر چند مدت يک بار فرض کنيم فردا زندگي ما متوقف مي گردد، و بايد بينديشيم که کداميک از زحمات قبلي که در راستاي هدفهاي متفاوت صرف کرده ايم به راستي ارزشش را داشته است.

ببخشيد اگر زياد حرف زدم، اميدوارم مطالبم خارج از موضوع بحث نبوده باشد[khejalat]

با سلام خدمت شما

تشكر ميكنم ، خيلي نكات خوب و مهمي رو بهش اشاره كردين .
اگر هركس مسوليت انتخابها و رفتارهاي خودش رو برعهده بگيره ، چنانچه نقص يا اشتباهي
وجود داشته باشه ديگه فرافكني نميكنه و خودش در صدد رفع و بهبود آن برميآيد و در نهايت
به پيشرفت و موفقيت دست پيدا مي كند .

نكته جالب اينكه شما به استقلال اشاره كردين و آقاي ابراهيمي به وابستگي و هردو از ديدگاههاي
خوبي به موضوع پرداختين و نكات خوبي رو بيان كردين و همين نظرات شما و دوستان باعث مفيد
و هدفمندتر شدن بحث ميشه .

از همگي شما سپاسگزارم ...اميدوارم همچنان شاهد همراهي شما بزرگواران باشيم [golrooz]

وحید 0319
14th February 2016, 09:39 PM
با سلام خدمت تمامی همراهان گرامی


موضوع بحث :

کیفیت زندگی و راههای ارتقای آن
((از دیدگاه شما ))


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-


انسانها به طور فطری تلاش می کنند تا شرایط مطلوبی در زندگی برای خود فراهم کنند تا بتواند احساس رضایت کنند و یک زندگی باکیفیت را داشته باشد .
به نظر من هر فرد تعریف و شاخص های خاصی در جهت رسیدن به رضایت و ارتقای کیفیت زندگی خود دارد و به نگاه وی به زندگی بستگی دارد .
همانطور که تعریف هر فرد از موفقیت متفاوت می باشد .

سازمان بهداشت جهانی ،كیفیت زندگی را به مفهوم درك و برداشت هر فرد از موقعیت خود در زندگی با توجه به شرایط فرهنگی
و نظام ارزشی اجتماعی كه در آن زندگی می کند، تفسیر می نمایدو این درك در ارتباط با اهداف اصلی، ادراكات و برداشت های فرد از زندگی،
مفهوم می یابد .


%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-%%-

با توجه به این مقدمه کوتاه ، از شما دوستان و همراهان عزیز خواستاریم :
تعریف خود از کیفیت زندگی و شاخص ها و برنامه هایتان در جهت ارتقای آن را بیان کنید .



امیدوارم بحث مفید و هدفمندی داشته باشیم و در نهایت به نتیجه مطلوبی برسیم [movafaghiyat]


[golrooz]باتشکر[golrooz]







سلام به همه دوستان و خیلی ممنون از دعوت مینا خانم

ما در زندگی 2 جور زندگی میکنیم زندگی فردی و اجتماعی که به نوعی خانواده هم جز اجتماعی است ..... به نظرم بهترین راه ارتقای زندگی تفکیک این دو است ..... فضای زندگی فردی و اجتماعی 360 در جه باهم فرق میکنه..... مهم ایته که در دوتاش بتونیم توازن برقرار کنیم

نارون1
15th February 2016, 10:16 PM
سلام به همه دوستان و خیلی ممنون از دعوت مینا خانم

ما در زندگی 2 جور زندگی میکنیم زندگی فردی و اجتماعی که به نوعی خانواده هم جز اجتماعی است ..... به نظرم بهترین راه ارتقای زندگی تفکیک این دو است ..... فضای زندگی فردی و اجتماعی 360 در جه باهم فرق میکنه..... مهم ایته که در دوتاش بتونیم توازن برقرار کنیم

با سلام و تشكر از حضور شما در بحث [golrooz]

شما معتقدين زندگي فردي و اجتماعي بهم مرتبط نيستن و بهتره به طور كاملا مستقل براي ارتقاي هركدوم به يك اندازه تلاش كنيم ، درسته؟

اگر امكان داره در مورد روشهاي مدنظرتون براي ايجاد اين تعادل و تاثيرات مثبتش كمي توضيح بدين؟

ممنون

وحید 0319
18th February 2016, 01:26 PM
با سلام و تشكر از حضور شما در بحث [golrooz]

شما معتقدين زندگي فردي و اجتماعي بهم مرتبط نيستن و بهتره به طور كاملا مستقل براي ارتقاي هركدوم به يك اندازه تلاش كنيم ، درسته؟

اگر امكان داره در مورد روشهاي مدنظرتون براي ايجاد اين تعادل و تاثيرات مثبتش كمي توضيح بدين؟

ممنون

سلام دوباره به شما و همه دوستان[golrooz]

مینا خانم نه اینکه به هم بی ربط باشن ...... باید بین این دو توازن برقرار بشه ... یعنی مثلا مثال میزنیم ........... توی یک شرکتی یک آقا و خانمی دارن زندگی اجتماعی میکنن ...... و با همکارهاشون در مراوده هستن ..... و کار میکنن ..ارباب رجوع دارن و غیره....

شاید حرف شما درست باشه که از هم جدا هستن چون تداخل این دو ممکنه باعث بروز مشکل در زندگی بشه ..... شما بیشتر از من سر رشته دارین ..... نباید زندگی فردی وارد زندگی اجتماعی بشه ..... مثلا یک مرد همیشه دوست داره در زندگیش ساعتی رو به خلوت بگذرونه ..... حالا کارهای روزمره هست یا فکر برای اینده

اینجاست که زن باید به این خلوت احترام بگذاره .... وبرعکس .... ممکنه زن دوست داشته باشه که در روز ساعتی رو تنها باشه ..... مهم اینه که درک متقابل باشه .... اینجوری زندگی شادتر و بهتر هست

و یادمون باشه که انسان موجودی اجتماعی است ولی اگر خود درونشو شناسایی نکنه در زندگی خیلی مشکلات پیدا میکنه

زهره 0319
18th February 2016, 02:09 PM
با سلام

بهترین راه ارتقای زندگی مشترک یا زندگی مجردی احترام و صبر هست باید به سلایق متفاوت و فکر متفاوت به نوعی احترام بگذاریم و در مقابل ناملایمات صبر پیشه کنیم

ما هیچ کدوم فکرمون باهم یکی نیست بخاطر همینه نیاز به مشورت داریم ...در روانشناسی هیچ موقع 1+1 مساوی با 2 نیست بیشتره .....

نارون1
23rd February 2016, 08:09 PM
یکی از همکاران گرامی و بزرگوار ، در مورد موضوع مورد بحث نظرات خوبی را مطرح کردند که در ادامه قرار خواهم داد .

از ایشان به دلیل مشارکت و ارائه نظرات مفید و سازنده شان تشکر میکنم [golrooz]



*******************************************


هر آدمی دارای یک مجموعه ی بزرگ از کدهای فکری و رفتاریه که نهایتا انسانها رو متفاوت میکنه . مثلا ممکنه دو یا چند نفر دارای یک تیپ شخصیتی و نگرش درباره تعدادی موضوع باشن اما بالاخره در یک نقطه نگاههای متفاوت پیدا خواهند کرد.حالا باید دید این اختلاف نگرش ها در چه موضوع و در چه سطحی هست . آیا قابل اغماض هست یا ؛ نه ، باعث ایجاد مشکل خواهد شد.

ما در دنیا با دوحالت کلی مواجهیم . 1 حالتی که با اختیار و تلاش ما قابل تغییر و ساختن هست.2 حالتی که از توان و اراده ی ما خارجه و ما نمیتونیم تغییرش بدیم و وابسته به نظم طبیعت یا حتی جبر محیط هست.

قسمتی که ما با اراده و اختیار میتونیم بسازیم وابسته به پارامترهای گوناگون هست. معمولا این پارامترها رو ما با نوع نگرش که ارادی هست و حتی شرایطی که خارج از حیطه ی اراده و اختیار ما بوده ، انتخاب میکنیم.

اینکه از بدو تولد در چه خانواده ای متولد بشیم.. در چه منزل و منطقه ای ساکن باشیم .....و اطرافیان ما چه کسانی باشن...با توجه به شرایط خانواده ومحیط در چه شرایط و مدرسه ای تحصیل کنیم...اینها و بسیاری موارد دیگه از حیطه اختیار و اراده و انتخاب ما خارج هستن. اما اینکه در همین خانواده و محیط و منطقه ی سکونت و مدرسه و غیره ، چگونه فکر کنیم و چگونه رفتار کنیم اینها زمینه ساز انتخابهای ما خواهند شد. یعنی بالاترین اراده و کنترل رو ما فقط روی فکر و رفتار خودمون میتونیم داشته باشیم. در این شرایط غیر ارادی باید بررسی کنیم و بدانیم که حداکثر توان ما برای تسلط بر وضعیت موجود و نوع انتخاب به چه میزان خواهد بود. با در نظر گرفتن این حداکثر توان خودمون و شرایط غیر ارادی ، بهترین انتخاب رو داشته باشیم.

حالا این انتخاب با چند روش کلی انجام میشه:
1- انتخاب باگرایش احساسی 2- انتخاب باگرایش منطقی 3- انتخاب بر اساس تعامل احساس و منطق

هر کدوم از این روشها برای آدمهای مختلف با نوع نگرش مرتبط ، دارای ارجحیت هستن. برخی احساسی رو قبول دارن. برخی منطقی رو و برخی دیگه با روش سوم راضی میشن.

رضایت انسانها از زندگی بستگی به نوع فکر کردن ، شخصیت ساخته و آفریده شده اونها در نظام آفرینش داره. هر انسانی با توجه به اطلاعات دریافتی از تجربیات یا مطالعه یا تفکر،استانداردها و ایده آل های خودش رو داره و با رسیدن به اون استانداردها احساس رضایت رو تجربه میکنه.

اما تصورم میکنم . عموما کسانی احساس رضایت میکنن که از نظر روانی و احساسی و یا حداکثر تعامل احساس و منطق به استاندارهاشون رسیده باشن و یا نزدیک شده باشن. حتی ممکنه از منطق برای رسیدن به استاندارد استفاده کنن اما باز هم ارضای نیاز روانی و عاطفی و احساسی نقش آفرینی میکنه و مهر تایید میزنه بر روی تلاش و اراده .

ابراهیم ناظمی
15th March 2016, 07:49 PM
با سلام


به نظر من
کیفیت زندگی و راههای ارتقای آن ؛ باید بدنبال شناخت عشق و شیوه و فنونی باشیم که انسان را به تکامل و رسیدن به عشق میرسونه ,هر چقدر که انسان اون عشق الهی رو در خودش پیدا کنه , و در خودش پرورش بده و در جهت اون کار کنه , کیفیت زندگی اون بهتر میشه؛

حسنعلی ابراهیمی سعید
30th March 2016, 04:37 PM
با سلام


به نظر من
کیفیت زندگی و راههای ارتقای آن ؛ باید بدنبال شناخت عشق و شیوه و فنونی باشیم که انسان را به تکامل و رسیدن به عشق میرسونه ,هر چقدر که انسان اون عشق الهی رو در خودش پیدا کنه , و در خودش پرورش بده و در جهت اون کار کنه , کیفیت زندگی اون بهتر میشه؛

ارادت




عشق الهی در وجود انسان ، فطری هست
و رشد تعالی در این عشق راهم باید با تحقیق و تفحس و مطلعه باید جستجو کرد
واین عرایض من بر میگردد به نوشتهء قبلی من که گفتم مستلزم تکیه بر دیکران خواهد بود
چون انسان بتنهایی نمی تونه تمامی تحقیقاتی را که از عشق به الله نیاز ئاره را تحقیق کنه

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد