PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : لكوز لمفوئيد Lymphoid leucosis



Dr.vet
8th February 2015, 02:17 PM
مقدمه :




لكوزلمفوئيد تنها عارضه ايست كه در ميان نئوپلاسم هاي حاصله از ويرو سهاي R N A گروه لكوويروسها داراي اهميت اقتصادي است .نئوپلاسم هاي ديگر مثل اريتروئيد ، ميليوئيد، ساركم، اندوتيليوما، همانژيوما، نفروبلاستوما و استئوپتروزيس داراي اهميت اقتصادي نيستند .
انتقال پذيري لكوزاريتروئيد بوسيله تزريق پاليده بافتهاي آلوده به مرغان حساس در سال 1908 توسط الرمن (Ellerman) و بانگ (Bang) و يك نوع ساركم توسط روس ( Rous) در سال 1911 نشان داده شد .اين مشاهدات اولين شاهد دال بر ويروسي بودن بعضي تومورها بود تا اينكه در سال 1947 بورمستر و همكارانش (Burmester) ثابت نمودند كه بيماري لكوزلمفوئيد يك بيماري ويروسي است.

عامل بيماري :
ويروسهاي موجود تومورهاي گروه لكوز-ساركم در جنس اونكورنا ويروس كه شبيه ميكزوويروس است طبقه بندي گرديده اند در اين دسته عامل لكوز – ساركم گربه و موش و همچنين عامل تومورهاي پستان موشها نيز قرار دارند .اين ويروس كروي شكل و در حدود 90 ميلي ميكرن قطر دارد و اسيد نوكلئيك آن از نوع R N A مي باشد اين ويروس داراي پوشش خارجي است .نسبت به اتر حساس بوده و مقاومت زيادي در برابر حرارت نداشته و قدرت بيماريزائي خود را در سرماي -70 درجه مدتها حفظ مي كند .
بخاطر پيدايش روشهاي كشت ويروس لكوز در كشت بافت در طي ساليان اخير پيشرفتهاي زيادي درباره اين بيماري حاصل شده است .قبل از آن تزريق به مرغهاي حساس كه ماهها (حدود 9 ماه) براي نتايج وقت لازم داشت تنها وسيله بررسي اين بيماري بود .پي بردن به ارتباط نزديكي كه بين سويه هاي مختلف ويروس ساركم روس (Rous sarcoma virus RSv) و ويروس لكوزلمفوئيد (Lymphoid leucosis virus, LLV) وجود دارد منجر به ايجاد روشهائي گرديد كه بوسيله آنها مي توان بسهولت وجود ويروس لكوز و يا وجود پادتن آنرا نشان داد .
ضمناً بايد خاطرنشان ساخت كه RSV در حال حاضر در شرايط طبيعي كمتر كاوش مي شود بلكه اين ويروس در اثر پاساژهاي متوالي از سويه اصلي كه توسط روس جدا گرديده در آزمايشگاهها نگهداري شده است .اين پاساژها در آزمايشگاههاي مختلف باعث پيدايش سويه هاي مختلفي از RSV گرديده كه بسياري از آنها با هم فرق دارند .اهميت علمي سويه هاي مختلف RSV در مشخص كردن و مطالعه خواص LLV است كه با استفاده از آزمايشهاي زير صورت مي گيرد .

1 – آزمايش RIF (Resistans – inducing factor)
براي تشخيص ويورس لكوزلمفوئيد
اگر ويروس ساركم روس RSV را در كشت فيبروبلاست جنين جوجه رشد داده و روي آن آگار غذايي بزنند پس از چند روز كانونهائي از ياخته هاي توموري در آن ظاهر مي شود (CPE) .در حاليكه ويروس لكوزلمفوئيد بدون ايجاد چنين كانونهائي در اين سلولها رشد مي نمايند .رابين (Rubin) در سال 1960 متوجه گرديد كه فيبروبلاست آلوده به LLV در مقابل آلودگي ثانوي به RSV مقاومت پيدا مي كند و از روي اين مشاهدات پديده RIF را براي تشخيص LLV ابداع نمود كه بوسيله آن مي توان در ظرف 21-14 روز اين ويروس را در بافت هاي آلوده شناخت .قدرت LLV به تعارض با RSV بخاطر پوشاندن گيرنده هاي ويروسي در سطح سلول است كه باعث جلوگيري از عفونت ثانوي مي شود .

2 – ويروسهاي ناقص :
تعدادي از سويه هاي ويروس ساركم روس (RSV) از جمله سويه بريان (Bryan) ناقص مي باشند بدين معني كه ژن مخصوص لازم را كه باعث توليد پروتئين بيماريزا مي باشد ندارند و بدين جهت بتنهائي قادر به ايجاد ويروس بيماريزا نبوده و فقط موقعي كه در مجاورت ويروس لكوزلمفوئيد (LLV) رشد نمايند خاصيت بيماريزائي خود را بدست مي آورند .در حقيقت پروتئين بيماريزاي خود را از پروتئين بيماريزاي LLV تأمين مي نمايند .در چنين مواردي ويروسLLV را ويروس كمك كننده (Helper virus) مي نامند .
ويروس ساركم روس (RSV) بيماريزاي حاصله كه با ويروس لكوزلمفوئيد (LLV) مخلوط مي باشد داراي همان ساختمان پادگني و خواص رديف ميزباني (Host range) ويروس كمك كننده مي باشد (رديف ميزباني به قدرت ويورس در آلوده كردن سلولهاي جوجه با منشاء هاي ژنتيكي مختلف اطلاق مي شود) .
در چنين ويروسهاي مخلوطي (RSV ناقص و LLv كمك كننده) به ويروس لكوز لمفوئيد كمك كننده ويروس همراه ويروس روس (Rous associated virus) RAV نيز نام داده اند .
ويروس ساركم روس حاصله Pseudotype ناميده شده زيرا كه خواص غشاء خود را كسب كرده است .سلولهائي كه تحت تأثير ويروس ساركم روس (RSV)قرار مي گيرند نمي توانند ايجاد ويروس ساركم روس بيماريزا نمايند و بنام سلولهاي NP يا (Non producer) ناميده مي شوند .سلولهاي NP براي تشخيص ويروس لكوز لمفوئيد بكار مي رود و آزمايش مربوط را آزمايش NP مي نامند .
اساس اين آزمايش متكي بر اين است كه سلولهاي NP هرگاه تحت تأثير LLV قرار گيرند قادر به ايجاد ويور ساركم روس بيماريزا مي گردند كه بر اساس نوع RSV بيماريزاي حاصله نوع ويروس لكوز لمفوئيد مشخص مي شود.

3 – آزمايش ثبوت عناصر مكمل Cofal براي تشخيص ويروسهاي لكوز طيور
(Complement-fixation test for avian leucosis)

ويروسهاي گروه لكوز – ساركم طيور داراي پادگن مشتركي مي باشند كه در مركز ويروس متمركز شده و به نام پادگنهاي (groups – specific gs) نامگذاري شده اند .بعضي از سويه هاي RSV در هامسترهاي شيرخوار ايجاد ساركم مي نمايند و هامسترهائي كه در شيرخوارگي بدينوسيله دچار تومور شده اند در سرمشان پادتن ثابت كننده مكمل CF بر ضد پادگن هاي gs گروه لكوز ساركم توليد مي شود . اين پادتن CF را مي توان با تزريق ويروس پاره شده مييلوبلاستوز در خرگوش يا تزريق RSV به كبوتر نيز بدست آورد .سرم اين حيوانات در تعيين وجود پادگن هاي gs در عصاره كشت فيبروبلاست آلوده به LLV بكار مي رود كه اساس آزمايش Cofal براي تعيين نوع LLV است .عصاره بعضي جنين هاي طبيعي يا سلول آنها نيز ممكن است واكنش مثبت ضعيفي بخاطر وجود LLv هاي تحت گروه E را نشان دهند همچنين مي توان با استفاده از سرم هاي ضد پادگن gs آنتي ژن هاي اختصاصي را در بافتهاي آلوده يا عصاره آنها با آزمايش فلورسنت آنتي بادي FA (9) يا آزمايش ايمونوديفوزيون يا خنثي ساختن ويروس تعيين نمود .

4 – آزمايش خنثي كردن ويروس (SN)
در سرم خون طيور مبتلا به LLV پادتن خنثي كننده اي موجود است كه مي تواند ويروس ساركوم روسي را كه غشائش از نظر پادگني مشابه ويروس لكوزلمفوئيد توليد كننده پادتن بوده است خنثي نمايد (7) .خنثي شدن ويروس را براساس جلوگيري از ايجاد نواحي مشخص CPE در كشت فيبروبلاست جنين جوجه يا توليد جراحات آبله مانند (Pock) در غشاء كوريوآلانتوئيك جنين جوجه مي توان سنجيد .

تحت گروه هاي ويروس لكوزلمفوئيد
بررسي هاي انجام شده بين سويه هاي مختلف LLv و RSV با استفاده از آمايش RIF و خنثي كردن ويروس و host ranger كه در حقيقت بررسي غشاء خارجي اين ويروسها مي باشد نشان داده كه حداقل 5 تحت گروه در اين گروع ويروس قرار دارند كه به نامهاي E , D , C , B , A ناميده شده اند .هريك از تحت گروههاي LLV با تحت گروه مشابه RSV خود واكنش RIF مثبت داشته و در آزمايش SN پادگنهاي غشائي مربوط به هم را خنثي كرده و سلولهاي فنوتيپ مشابه را آلوده مي سازد .فقط تحت گروههاي B , A از LLV در توليد بيماري در گله هاي تجارتي مهم بوده و تحت گروههاي C , D در پاساژهاي ويروسي در آزمايشگاه بدست آمده اند .بنظر مي رسد كه تحت گروه E ويروس LLV در وضعيت نهان، غير توليد كننده و غير بيماريزا در تمام مرغداريها پخش باشد .اهميت علمي اين تحت گروهها بخصوص تحت گروههاي B , A در اين است كه ويروس لكوزلمفوئيد و يا پادتن مربوط به آن فقط در صورتي بوسيله آزمايش RIF و يا SN قابل تشخيص است كه RSV همان تحت گروه مورد استفاده قرار گيرد .

اپيدميولوژي بيماري – ويروسهاي تحت گروه B , A
ويروسهاي لكوزلمفوئيد در بين مرغان انتشار وسيعي داشته و كمتر مرغداري صنعتي را مي توان يافت كه عاري از اين عفونت باشد .ويروسهاي تحت گروه B , A هر رو در شرايط طبيعي وجود دارند و احتمالاً ميزان آلودگي با تحت گروه A بيشتر است و بوسيله وجود لكوزلمفوئيد در گله يا بوسيله آزمايش RIF و يا آزمايشهاي سرمي مي توان آلودگي مرغان بالغ و يا جوجه ها و يا جنين مرغ را به اثبات رسانيد ولي بايد در نظر داشت كه در گله هاي مبتلا همواره تعداد مرغاني كه از بيماري تلف مي شوند خيلي كمتر از مرغان آلوده مي باشند .
وجود ويروس عامل بيماري را مي توان در سرم و يا اندامهاي حيوانات مبتلا و يا ناقلين و يا جنين بوسيله آزمايشات FA , COFAL , NP , RIF نشان داد و همچنين با استفاده از آزمايشات SN و يا FA مي توان وجود پادتن خنثي كننده را در سرم و يا زرده تخم به اثبات رساند .
بطور كلي مرغان را از نظر آلودگي به LLV مي توان به 4 گروه تقسيم كرد (12) .
(1) مرغاني كه هم فاقد ويروس و هم فاقد پادتن ضد آن مي باشند (- V-A)
(2) مرغاني كه فاقد ويروس ولي داراي پادتن مي باشند (V-A+)
(3) مرغاني كه هم داراي ويروس و هم داراي پادتن مي باشند (V+A+)
(4) مرغاني كه داراي ويروس ولي فاقد پادتن مي باشند (V+A-)
مرغاني كه در يك گله عاري از بيماري نگاهداري مي شوند و يا مرغاني كه از نظر ژنتيكي در برابر لكوزلمفوئيد مقاومت دارند در گروه اول (V-A-) قرار دارند .
مرغان حساس در يك گله آلوده ممكن است در يكي از سه گروه ديگر قرار گيرند كه اغلب جزء گروه V-A+ و معدودي احتمالاً 10 درصد جزء گروه V+A- مي باشند مرغاني كه داراي ويروس و فاقد پادتن هستند (V+A-) دائماً و مرغاني كه هم داراي ويروس و هم پادتن مي باشند (V+A+) بتناوب ويروس را از طريق تخم مرغ دفع مي كنند .جنين هائي كه از اين تخم ها حاصل مي شوند نسبت به ويروس تحمل پادگني (Tolerance) پيدا مي نمايند و بدين جهت پس از خروج از تخم بدون اينكه برضد آن پادتن ايجاد كنند همواره ويروس در خون و اندامهايشان موجود مي باشند (V+A-) و آن را پراكنده مي سازند .
بنظر مي رسد كه خروسهاي آلوده ويروس را از راه نطفه به تخم و به جنين انتقال نمي دهند .مرغان مبتلا عامل بيماري را توسط بزاق و مدفوع خود دفع مي كنند و ممكن است مرغان حساس در اثر مجاورت با اين مواد مبتلا گردند .LLV در محيط خارج مقاومتي ندارد و احتمالاً در مدت چند ساعت از بين مي رود . جوجه هاي جوان حساس تر از مرغان بالغ مي باشند ، گرچه پادتني كه از راه زرده جذب نموده اند جوجه ها را تا يكي دو هفته اول تاحدي در برابر ابتلا حفظ مي كند .فقط تعدادي از مرغان گروه V+A+ و V+A- در اثر لكوزلمفوئيد تلف مي شوند و بقيه بصورت ناقل و دفع كننده ويروس عمل مي كنند .تصور مي كنند كه تلفات در مرغان گروه V+A+ بخاطر وجود پادتن چندين بار كمتر از مرغان گروه V+A- باشد .

ويروس تحت گروه E
در طي چند سال اخير نشان داده شده كه بيشتر جنين جوجه هاي سالم حامل اطلاعات ژنتيكي براي توليد ويروس شبكه لكوزلمفوئيد مي باشند (15) .ظاهراً ژن سلول ميزبان است كه باعث مي شود ژن ويروسي بعنوان آنتي ژن ويروسي و يا بعنوان ويروس بيماريزا تظاهر كند .ميزان كم آنتي ژن gs كه در آزمايش COFAL در سلولهاي جنيني عاري از عفونت بوسيله تحت گروههاي A و B ويروس لكوزلمفوئيد تعيين شده، بنظر مي رسد كه در اثر اين عامل داخل سلولي ويروس تحت گروه E باشد .
سلولهائي كه ويروس تحت گروه E را بصورت نهان و بدون قدرت تزايد در خود دارا مي باشد وقتي كه تحت تأثير مواد شيميائي سرطان زا و يا اشعه قرار مي گيرند ممكن است توليد ويروس بيماريزا بنمايند .بطور كلي نقش ويروس لكوزلمفوئيد تحت گروه E با منشاء داخلي مشخص نشده است .اين ويروس تحت گروه E با منشاء داخلي در موش و گربه و ميمون و ويروس تومورزاي با منشاء خارجي در تمام گونه ها ممكن است موجود باشد .
ابن كشفيات از نظر فرضيه سرطانزائي كه بوسيله Huebner و Todaro پيشنهاد شده جالب است. در اين نظريه سعي مي شود كه وجود نئوپلازي ها را در تمام گونه ها با مسلم فرض نمودن انتشار زياد و شايد وقوع جهاني ويروسهاي توموري RNA در شرايط نهاني و خاموش روشن نمايد .عامل معيني بخصوص آنهائي كه با نئوپلازي ها متداول هستند مثل مواد سرطانزاي شيميائي، اشعه X و پيري بنظر مي رسد كه باعث روشن كردن ويروسهاي نهاني و خاموش شده و در نتيجه توليد تومور مي نمايند .

طرز ايجاد بيماري و واگيري :
طيور از دو راه به ويروس لكوزلمفوئيد آلوده مي شوند يا از طريق مادر آلوده يعني در تخم مرغ و در زندگي جنيني و يا پس از توليد در نتيجه زندگي در محيط آلوده .ويروس در بدن بطور عمومي منتشر شده بطوريكه مي توان وجود ويروس را در تمام اندامها باثبات رسانيد ولي اين انتشار توام با بروز جراحات لكوزي نمي باشد .تبديل ياخته هاي لمفوئيدي كه منجر به ايجاد و رشد تومورهاي لمفوئيدي مي شود ابتدا در يك فرمول لمفوئيدي در كيسه فابريسيوس انجام مي گبرد.اين تغييرات معمولاً 5 هفته بعد از عفونت جوجه يك روزه به ظهور مي رسد و فولكول تغيير شكل يافته بزرزگ و تبديل به توده اي از تومورهاي لمفوبلاستي مي گردد كه در اين مرحله بدون فعاليت و خاموش باقي مي ماند . وقتي مرغ به سن 5-4 ماهگي رسيد سلولهاي توموري لمفوبلاستي در ساير بافتها مانند كبد، طحال، غدد تناسلي، مغز و استخوان و كليه ها انتشار حاصل مي كند و بطوريكه ذكر شد موجب بزرگ شدن و ايجاد تومورهاي مجزا و يا پراكنده در اين اندامها مي نمايد و به مرگ منجر مي شود .در آزمايش ريزبيني اين جراحات توده هاي لمفوسيتهاي نارس (لمفوبلاست) خارج از عروق ديده مي شوند و اين موضوع جراحات لكوزلمفوئيد را از مارك متمايز مي سازد زيرا در جراحات مارك معمولاً انواع سلولهاي لمفوسيتي كه رشد كامل كرده و از مرحله لمفوبلاست گذشته اند وجود دارند .از آنچه ذكر شد مي توان نتيجه گرفت كه لكوزلمفوئيد تومور بدخيم سيستم لمفوئيد كيسه فابريسيوس است و اگر اين كيسه را تا 5 ماه پس از آلودگي و قبل از انتشار سلولهاي توموري در اندامها بردارند مانع ايجاد تومور خواهد گرديد .
همچنين با تجويز تستوسترون (Testosterone) و كورتيكواستروئيدها (Corticosteroides) موجب از بين رفتن اين كيسه در جوجه هاي جوان گرديده اند ولي نظر به اينكه اين داروها در روي توليد تخم مرغ اثر زيان آوري دارند از اين روش در عمل استفاده نمي شود .بطور كلي عوامل زير در بروز نشانيهاي لكوز لمفوئيد دخالت دارند ؛
1- وشع ژنتيكي پرنده – وضع ژنتيكي پرنده در حساسيت آن و احتمالاً تبديل لمفوئيد به تومور موثر است .
2- طرز آلودگي – جوجه ها ئي كه از راه تخم آلوده مي شوند بيشتر از آنهائي كه در محيط مبتلا مي شوند جراحات لكوزي را نشان مي دهند .
3- وضع ايمني – پادتن مادري كه از راه تخم به جوجه منتقل مي شود باعث افزايش مقاومت مي گردد .
4- مقدار ويروس – در صورتيكه جوجه با مقدار زيادي ويروس آلوده شده باشد احتمال بروز آثار و جراحات لكوزي در آن بستر بيشتر است و مي توان با تزريق مقدار زيادي ويروس لكوزلمفوئيد ايجاد اريتروبلاستوز نمود .
5- راه ورود ويروس – احتمال بوجود آمدن جراحات با ورود ويروس از راه هاي مختلف بترتيب بقرار زير است :
داخل وريدي، داخل صفاقي، زير جلدي و داخل بيني .
6- سن آلودگي – حساسيت جنين به آلودگي بيشتر از جوجه و در جوجه اين حساسيت بيشتر از مرغ بالغ است .

نشانيهاي كلينيكي :
تلفات از بيماري لكوزلمفوئيد تا قبل از 4 ماهگي ديده نمي شود و بيشتر حالات بين سنين 5 تا 9 ماهگي است .مرغان مبتلا نشانيهاي كلينيكي مشخصي را نشان نداده و گاهي تا قبل از مرگ ظاهري طبيعي داشته و بعضي موارد ضعف و لاغري عمومي همراه با بي رنگي تاج و ريش وجود دارد .كبد بزرگ شده كه گاهي از خارج محسوس است .

جراحات كالبد گشائي :
در كالبد گشائي آثار تومورهاي حاصل از نفوذ لمفوبلاست ها در كبد جلب توجه مي نمايد .كه معمولاً به دو صورت گرهي (Nodular) و منتشره (Diffuse) كه در اولي آثار بيماري بشكل توده ها توموري مانند خاكستري رنگ در نقاط مختلف اندام مبتلا ديده مي شود و در دومي اين آثار تمام عضو را يكنواخت قرار گرفته است .كبد فوق العاده بزرگ مي گردد و دانه هاي ريز خاكستري رنگ در آن به چشم مي خورد .گاهي بزرگ شدن كبد بحدي است كه آنرا بيماري كبد بزرگ (Big liver disease) هم ناميده اند .بيشتر اوقات حفره شكمي حاوي مقداري مايع مي باشد .توموري شدن كيسه فابريسيوس تقريباً در تمام حالات ديده مي شود .كليه ها، طحال، تخمدان، قلب، ريه، روده ها و تقريباً تمام اندامها نيز ممكن است مبتلا گردند .

كنترل و پيشگيري
براي LL درمان و يا واكسني وجود ندارد و پيشگيري بايد متكي بر رعايت شديد اصول بهداشت و مديريت دقيق مرغداري باشد تا بتوان از ميزان آلوده شدن در محيط كاست .بايد از جوجه هاي عاري از بيماري و يا از نژادهائي كه از نظر ژنتيكي در برابر لكوز مقاوم مي باشند براي پرورش استفاده نمود.
جوجه هائي را كه از منابع مختلف حاصل شده اند بايد بطور جداگانه پرورش داد كه انجام اين عمل در مرغداريهاي جديد و بزرگ بسيار دشوار است .
جوجه هاي جوان ممكن است بخاطر پادتن مادري در برابر ويروسهاي منتقل از مادر مقاومت داشته باشند ولي ممكن است كه در برابر ويروسهاي ديگر موجود در محيط حساس باشند بنابراين بايد جوجه ها را دور از بالغين و در محيط پاك پرورش داد .بعلت اينكه بيماري از راه تخم نيز قابل انتقال است بنابراين تنها با دور نگهداشتن آنها از محيط آلوده نمي توان گله عاري از بيماري بوجود آورد و بايد گله هاي مادر عاري از بيماري تهيه نمود .


انتخاب گله هاي مقاوم به بيماري از نظر ژنتيكي :
ايجاد گله هاي مقاوم در برابر تحت گروه معين به ويروس ساركم روس در حقيقت ايجاد گله مقاوم در برابر همان تحت گروه از ويروس لكوزلمفوئيد نيز مي باشد براي اين منظور از آزمايش اولاد (Progeny test) استفاده مي شود .يعني وضعيت ژنتيكي غير مشخص يك گله را با جفت گيري كردن آنها با گله مشخصي كه مقاوم در برابر ويروس تحت گروه معين است مشخص مي نمايند .براساس تعداد اولادان حساس و مقاوم حاصله در يك جفت گيري معين وضعيت ژنتيكي نامشخص گله تعيين مي گردد
ژن حساسيت غالب مي باشد .فنوتيپ اولادان را به يكي از دو طريق زير تعيين مي كنند :
1- تزريق ويروس ساركم روس در غشاء كوريوآلانتوئيك جنين جوجه بر حسب تشكيل جراحات آبله مانند Pock جنين را مقاوم يا حساس مي نامند .
2- تزريق ويروس ساركم روس به جوجه هاي بدنيا آمده از راه داخل مغزي بر حسب مردن يا زنده ماندن جوجه مقاوم و يا حساس خوانده مي شود .
طريقه اول بمراتب مطمئن تر از طريقه دوم است .فنوتيپ هر پرنده را نيز ممكن است از كشت ويروس ساركم روس روي كشت فيبروبلاست كنده شده از گوشت ناحيه اطراف پر آن پرنده مشخص نمود .
جوجه انتخاب شده در آزمايش اولاد بعنوان جوجه مقاوم در برابر ويروس ساركم روس نسبت به ويروس لكوزلمفوئيد از همان تحت گروه نيز مقاوم است .

ايجاد گله هاي عاري از ويروس لكوزلمفوئيد :
ريشه كني كامل LLV تحت گونه هاي A و B از يك مرغداري گرچه امكان پذير است ولي در حال حاضر نظر به گران بودن اين روش فقط از آن بمنظور ايجاد گله هاي عاري از عوامل بيماريزا (SPF) براي بررسي هاي علمي و يا براي فراهم نمودن تخم مرغ جهت تهيه واكسن بر ضد ساير بيماريهاي ويروسي استفاده مي شود .
براي ايجاد گله هاي عاري از LLV (عاري از RIF) بايد در مكانهاي كاملاً مجزا شده جوجه كشي و پرورش جوجه از تخم مرغهاي عاري از ويروس بعمل آيد .اينگونه تخم مرغها را مي توان از مادراني كه از يكي از طبقات زير باشند بدست آورد .
1- ايمن و عاري از ويروس (V-A+)
2- غير ايمن و عاري از ويروس (V-A-)
بوسيله آزمايش SN مي توان بوجود پادتن پي برد و با آزمايش اولادان از هر مادر و استفاده از واكنشهاي RIF و NP و COFAL وجود ويروس را در بدن مرغ مادر تعيين نمود .
گله هاي عاري از LLV را بايد در شرايط كاملا مجزا نگهداشت و متواليا عدم ابتلاء آنها را بوسيله واكسن SN با تحت گروههاي A و B معين ساخت .



تشخيص تفريقي مارك و لكوزلمفوئيد
با توجه به خصوصيات ويروسهاي توليد كننده اين دو بيماري و ضايعات كالبدي و ريزبيني و خصوصيات بيماري مي توان اين دو بيماري را با يكديگر مقايسه نمود .

1- خصوصيات ويروسهاي توليد كنند ؛
ويروس توليد كننده لكوز لمفوئيد از انكورنا ويروسهاست كه تاكنون 5 تحت گروه از آن تشخيص داده شده و داراي واكنشهاي RIFو COFAL مثبت بوده و غير همراه با سلول است در حاليكه ويروس توليد كننده بيماري مارك از گروه B هرپس ويروس بوده و واكنشهاي RIF و COFAL منفي و همراه با سلول مي باشد .

2- بيماري شناسي ؛
دوره نهفته بيماري لكوزلمفوئيد طولاني و انتقال از راه تخم اتفاق مي افتد ميزان واگيري اين بيماري زياد نيست .در بيماري مارك دوره نهفته كوتاهتر و انتقال از راه تخم اتفاق نمي افتد .ميزان واگيري در اين بيماري زيادتر است .بيماري لكوزلمفوئيد در طيور كمتر از 16 هفته ديده نشده و بيشتر از 24 هفته به بعد است .بيماري مارك در هر سني بعد از 6 هفتگي ظاهر مي شود و بيشتر بين سنين 24-12 هفتگي است .علائم فلج و توموري شدن چشم كه از نشانيهاي مشخص بيماري مارك است در بيماري لكوزلمفوئيد ديده مي شود .

3- جراحات كالبد گشائي ؛
تورم اعصاب از نشانيهاي بيماري مارك است كه در بيماري لكوزلمفوئيد ديده نمي شود .هرچند كه تومورهاي لمفوئيدي تقريباً در تمام اندامها در هر دو بيماري ديده مي شود ولي درگيري غدد تناسلي در مارك و كبد و طحال در لكوزلمفوئيد بيشتر است .نشانيهاي ديگر مارك توموري شدن پوست، عضلات و پيش معده است كه بندرت در لكوزلمفوئيد مبتلا مي شود .توموري شدن ريه ها و قلب بيشتر در مارك ديده مي شوند .نشاني قابل ملاحظه اي كه در تشخيص مهم است توموري شدن كيسه فابريسيوس در لكوزلمفوئيد است .اين اندام در بيماري مارك هم مبتلا مي شود ولي ميزان ابتلاء خيلي كمتر و معمولاً بشكل منتشره بوده در حاليكه در لكوزلمفوئيدي تظاهر گره اي دارد .

4- جراحات ريز بيني ؛
جراحات ريز بيني در اعصاب سطحي كه بيشتر از جراحات كالبدي در مارك متداول است، در لكوزلمفوئيد ديده نمي شود .نفوذ سلولي در اطراف عروق و جراحات آنسفالوميليت ويروسي در اعصاب مركزي در مارك وجود داشته ولي در لكوزلمفوئيد ديده نمي شود .تومورهاي كيسه فابريسيوس در مارك بين فوليكولها (Interfolliculler) و در لكوز لمفوئيد داخل (Interafollicular) فوليكولها است . افزايش سلولي در بيماري مارك در كبد اطراف رگي است در حاليكه در لكوزلمفوئيد ناحيه اي يا منتشره مي باشد . ضمناً نفوذ سلولي را در بيماري مارك در پوست و ريشه پرها مي توان ديد كه در بيماري لكوزلمفوئيد ديده نمي شود .
سلولهاي موجود در بيماري مارك از لمفوسيتهاي كوچك و متوسط و سلول مارك و استثنائاً از لمفوبلاستها و پلاسماسل تشكيل شده و در حاليكه اين سلولها در لكوز بطور يكنواخت لمفوبلاست مي باشد .بطور كلي با درنظر گرفتن ميزان واگيري، سن ابتلا، وجود فلج و انتشار جراحات مي توان اين دو بيماري را از يكديگر تميز داد ولي در مواردي كه واگيري ها و يا حتي مشاهدات انفرادي در سن بعد از 16 هفتگي ديده شود كه بدون علائم و جراحات فلجي باشد آزمايشات آسيب شناسي براي تشخيص لازم است .گاهي ممكن است دو بيماري همزمان در گله ظاهر و نشاني ها مخلوط شود .



اريتروبلاستوز

دوره كمون اين نوع لكوز كه بوسيله گروهRIF مثبت توليد ميشود برحسب نوع ويروس، ميزان و رله ورود، سن و وضعيت ژنتيكي ميزبان فرق مي كند .
دوره نهفته بعد از تزريق داخل حفره بطني سويه 12RPL ويروس در جوجه هاي حساس يكروزه از 110-21 روز بوده است .ضعف عمومي، رنگ پريدگي تاج و يا سيانوزه شدن آن ديده مي شود .گاهي اسهال و لاغري مفرط نيز ديده مي شود .دوره بيماري از چند روز تا چند ماه طول مي كشد .در كالبد گشائي كبد و طحال حجيم شده و رنگ آنها قرمز گيلاسي است .
لكه هاي خونريزي در اندامهاي مختلف مثل عضلات و احشاء وجود دارد . پارگي كبد و طحال نيز گاهي ديده مي شود .مغز استخوان پريده رنگ و مجراي استخوان گاهي بزرگ شده و توسط استخوان اسفنجي شكل شبيه استئوديستروفي فيبروزه (OSTEODYSTROPHIA BIBROSA) درآمده است .در آزمايش ريزبيني سلولهاي نارس اريتروبلاست در سراسر مغز استخوان ديده مي شود .مويرگهاي كبد و طحال و مغز استخوان نيز از اجداد اوليه اريتروبلاستي انباشته شده اند .






مييلوبلاستوز
سويه BAI ويروس گروه لكوز ساركوم تنها سويه ايست كه بطور ثابت ايجاد مييلوبلاستوز مي نمايد .بعد از تزريق اين ويروس بمقدار زياد به جوجه هاي يكروزه حساس، تغييرات خوني در ظرف 10 روز ايجاد شده و بعد از چند روز تلف مي شود .تلفات معمولاً يكماه ادامه مي يابد .
نشانيهاي باليني به اريتروبلاستوز شباهت زيادي داشته، رنگ پريدگي تاج، از بين رفتن آب بدن، بي اشتهائي، لاغري و اسهال ديده مي شود .كم خوني مغز، حجيم شدن كبد و طحال، مغز استخوان برنگ قرمز خاكستري يا خاكستري در روي لاشه ديده مي شود .در آزمايش ريزبيني تراكم سلولهاي مييلوبلاست و اجدادي گلبولهاي سفيد در داخل و همچنين در خارج مويرگها در بافت كبد و طحال ديده مي شود .در مغز استخوان سلولها فقط در خارج مويرگها ديده مي شوند .





استئوپتروز
بعد از تزريق سويه 29L-12RPL ويروس به جوجه حساس يكروزه بيماري در هر سني بعد از يكماهگي ديده مي شود كه بيشتر بين 12-8 هفتگي است .بنظر مي رسد كه در طبيعت نيز دوره نهفته بهمين اندازه باشد .بيماري بيشتر در استخوانهاي درازپا ديده مي شود .ناحيه مبتلا گرم و ضخيم شده و تغيير شكل يافته مي باشد .در حالات پيشرفته پرنده مبتلا بطور نامرتب قدم برداشته و در نواحي بدون پر بي رنگي و علائم كم خوني مشاهده مي شود .مجراي داخل استخوان تنك و يا بكلي مسدود مي شود .معمولاً در يك پرنده استئوپتروزولكوز لمفوئيد توماً ديده مي شود .



همانژيوم
اين بيماري بطور كلي تومور سيستم خوني است .بعد از تزريق تجربي ويروس طبيعي به جوجه هاي جوان بيماري بعد از سه هفته تا چهارماه ظاهر مي شود .بيشتر سويه هاي جدا شده ويروسي از اين گروه توليد همانژيوم در سنين مختلف مي نمايند .همانژيوم اغلب در پوست ظاهر شده ولي گاهي همراه آن در اندامهاي ديگر نيز ديده مي شود .پرهاي نزديك تومور خون – آلوده بوده و پرنده كم خون شده و از خونريزي زياد تلف مي شود .تومور خوني در روي پوست يا در سطح احشاء را مي توان بشكل يك طاول خوني توصيف نمود .غالباً پارگي مويرگها همراه با لخته هاي خون در سطح احشاء وجود دارد .همانژيوم جلدي را بايد از زخمها و خونريزي ريشه پرها و كاني باليسم و همانژيوم داخل را از خونريزيها و ساركم ها تميز داد .

منبع: http://fars.ivo.ir/Portal/Home/ShowPage.aspx?Object=GeneralText&ID=98306af4-7b4f-4705-84d0-0e51f0cf8d5e&LayoutID=4513b18e-1874-43fa-8909-f9b5b203f3c3&CategoryID=bfbc4f23-1c63-4e3d-bd8c-1fc3622152a1

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد