PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث لطیفه سرای نخبگان



امید عباسی
22nd April 2009, 11:41 PM
مرد برای اعتراف نزد کشیش رفت.
پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم
مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم
اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد
خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی،بنابر این بخشیده می شوی
اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟
چی می خوای بپرسی پسرم؟
به نظر شماباید بهش بگم که جنگ تموم شده؟

امید عباسی
23rd April 2009, 11:23 PM
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمی
د که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،
یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم.
آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى در پوش زیرآب وان را بر می‌دارد.
شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد ؟!

sahand
28th April 2009, 10:34 AM
آخرین پیام زلیخا به سوسانو:جومونگ گم گشته باز آید به بویو غم مخور.

MR_Jentelman
23rd August 2009, 04:03 PM
سلام@};-
از همه دوستان تقاضا دارم که لطیفه های جالب خودشون رو تو این بخش بذارند و از همه خواهشمندم که لطیفه ها طبق اصول اخلاقی باشد.منتظر همه دوستان هستیم

Mina_Mehr
23rd August 2009, 04:09 PM
واقعا ممنون آقا مهدي تاپيك خيلي خوبيه ، تنوع خوبي ميتونه باشه{happy}
با اجازه ي دوستان منstart ميزنم;)

يه سوسك ميفته تو دستشوي ميگه منو اين همه خوشبختي محاله!:));)

بخندين ديگه eeeeeeeeeeee :-?:-?;)

MR_Jentelman
23rd August 2009, 06:02 PM
مرسی از مینا خانم لطیفه خوبی بود:)):))

سه نفر در کشتی بودند و برای هم کلاس می گذاشتند. اولی مدام با لپ تاپ اش کار می کرد. دومی با موبایلش مدام پیام کوتاه می فرستاد و دریافت می کرد. سومی دید کم می آورد، رفت یک لوله دستمال توی جیب اش گذاشت و سر دستمال را از جیب اش گذاشت بیرون.یکی از آن دو نفر از او پرسید: «این چیه از جیبت اومده بیرون؟»گفت: «عجب نمی دونم کی برام فکس فرستاده{big green}:))

Mina_Mehr
23rd August 2009, 06:12 PM
:)):))جالب بود:))

غضنفر مي ره تماشاي رقص باله از اول تا آخرش خواب بوده. بعد ازش مي پرسن چه طور بود؟
ميگه آدماي خوبي بودن. ديدن من خوابم میاد، رو نوک انگشت راه مي رفتن!

MR_Jentelman
23rd August 2009, 06:24 PM
:)):)):)):))

روزی، یک پلیس راهنمایی متوجه می شود که خودرویی مدام دور ساختمان بیمارستان و خیابان های اطرافش می چرخد. پلیس مشکوک می شود و خودرو را نگه می دارد و علت این کار را از راننده می پرسد. راننده می گوید: «راستش من تازه رانندگی یاد گرفته ام. اطراف بیمارستان رانندگی می کنم تا اگر تصادف کردم، سریع به بیمارستان بروم

Mina_Mehr
23rd August 2009, 08:58 PM
حیف نون ميره كولر بخره، یارو میگه: كولر آبي مي خواي؟
حیف نون ميگه: فرقي نمي كنه، قرمز بده

MR_Jentelman
23rd August 2009, 08:58 PM
یه روزی از طرف دامپروری میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میكنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه: چلوكباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میكنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!

Memar Bashy
23rd August 2009, 09:10 PM
آموزش جدید عبور از خیابان

اول به سمت چپ که محل عبور ماشینهاست نگاه می کنیم
بعد به سمت راست که محل عبور موتورهاست نگاه می کنیم
بعد به سمت بالا نگاه می کنیم که محل سقوط هواپیماست
سپس با روحی آرام و قلبی مطمئن پا به خیابان می گذاریم
!!!!!!!!

AvAstiN
24th August 2009, 11:08 AM
مرد خودپسندی بالای سرکشاورزی ایستاده بود و کارکردنش را نگاه می کرد.
مرد با غرور گفت: « بکار، بکار، که هر چه بکاری ما می خوریم.»
کشاورز گفت: «یونجه می کارم»

AvAstiN
24th August 2009, 11:09 AM
ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم .
مردگفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند.
چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟
گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله ، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم ان شاءالله!

AvAstiN
24th August 2009, 11:14 AM
كارمندي به دفتر رئيس خود مي رود و مي گويد: معني اين چيست؟ شما 200 دلار كمتر از چيزي كه توافق كرده بوديم به من پرداخت كرديد.
رئيس پاسخ مي دهد: خودم مي دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بيشتر به تو پرداخت كردم هيچ شكايتي نكردي.
كارمند با حاضر جوابي پاسخ مي دهد: درسته، من اشتباه هاي موردي را مي توانم بپذيرم اما وقتي به صورت عادت شود وظيفه خود مي دانم به شما گزارش كنم.

AvAstiN
24th August 2009, 11:24 AM
يك روز كه ملا به روستاي همسايه رفته بود، ساكنان آنجا كه ملا را مي شناختند، از او خواهش كردند .
ملا... لطفا'' بيا و براي ما كمي سخنراني كن.
ملا بار اول و دوم كه از او تقاضا كردند، نپذيرفت ولي بالاخره رضايت داد و بالاي سكويي رفت و گفت:
آهاي مردم ... آيا مي دانيد كه هواي شهر ما شبيه هواي شهر شماست؟
مردم از شنيدن اين سخنان حيرت كردند و يكي از ريش سفيدان روستا با تعجب پرسيد:
از كجا فهميدي كه هواي شهر شما شبيه هواي شهر ماست؟
ملا نگاهي تمسخر آميز به آن مرد انداخت و گفت:شما چه جور ريش سفيدي هستيد كه موضوع به اين سادگي را درك نكرده ايد با آنكه بارها به روستاي ما آمده ايد؟
پيرمرد جواب داد : خوب ... آدم خيلي چيز ها را نمي داند... حالا خودت بگو كه از كجا متوجه شباهت هواي روستاي ما با هواي دهكده خودت شده اي؟
ملا سرش را تكان داد و گفت: از اينجا متوجه شدم كه ستارگان و ماه و خورشيدي را كه در روستاي خودمان مي ديدم ، در اينجا هم مي بينم !

AvAstiN
24th August 2009, 11:27 AM
يك روز حاكم شهر به اتفاق عده اي از اطرافيانش به يكي از جنگل هاي اطراف شهر رفته بودند تا گردش كنند. اتفاقا'' حاكم ناگهان چشمش به ملا افتاد كه از سويي به سوي ديگر مي دود و آواز مي خواند.
حاكم اسب خود را به سوي ملا راند و وقتي به او رسيد،پرسيد:ملا چرا در حال آواز خواندن مي دوي؟
ملا ايستا و نفس نفس زنان جواب داد: قربان... آخه عده اي از دوستانم به من مي گويند كه آواز من از دور خوش صداست ... به همين جهت است كه دارم مي دوم و مي خوانم تا صداي خودم را از دور بشنوم و لذت ببرم !

Mina_Mehr
24th August 2009, 01:51 PM
طرف داشته با خره فوتبال بازي ميكرده.بهش ميگن چرا با خر بازي ميكني؟ ميگه همچينم خر نيست. 3 به 1 جلوئه!

Memar Bashy
24th August 2009, 03:12 PM
پدر برای اولین بار دید كه دخترش به جای اینكه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یك ربع حرف زدن تلفن رو قطع كرد.
پدر پرسید: - كی بود؟
دختر گفت: شماره رو عوضی گرفته بود.{big green}

Mina_Mehr
24th August 2009, 03:33 PM
آقا صاذق انگار چشم دختراي سايت رو دور ديدين هاااااااااااb-):-?{waiting}{waiting};)

Memar Bashy
24th August 2009, 03:38 PM
{i dont want to see}{i dont want to see}{i dont want to see}{i dont want to see}
:">:)):)):)):))
جسارت نکردیم دکتر جون@};-@};-@};-

Mina_Mehr
24th August 2009, 03:40 PM
{i dont want to see}{i dont want to see}{i dont want to see}{i dont want to see}
:">:)):)):)):))
جسارت نکردیم دکتر جون@};-@};-@};-

;){happy}

Memar Bashy
24th August 2009, 03:52 PM
ترس پسرها از ازدواج دل بستن به یه دختر نیست دل بریدن از بقیه دخترهاست!{big green}

اینم علیه پسرا راضی شدین{worried}{worried};;)

Memar Bashy
24th August 2009, 03:54 PM
خوشبینی
اگر گنجشک بر سرت فضله کرد خدا را شکر کن که گاو ها پرواز نمیکنند

Mina_Mehr
24th August 2009, 06:04 PM
ترس پسرها از ازدواج دل بستن به یه دختر نیست دل بریدن از بقیه دخترهاست!{big green}

اینم علیه پسرا راضی شدین{worried}{worried};;)
{big green}{big green}ممنون كه عدالت رو رعايت كردين، يه زماني ميگفتن حقيقت تلخ ولي الان با اين لطيفه من متوجه شدم كه گاهي حقيقت خنده داره{big green};););)

MR_Jentelman
24th August 2009, 09:39 PM
يه روز غضنفر ميره مغازه لوازم خونگي چشش ميافته به فلاسك ميپرسه آقا اون چيه؟ مغازه دار ميگه اون فلاسكه ميپرسه كارش چيه ميگه هر چيز سردي رو بزاري تو ش سرد نگه ميداره هر چيز گرم هم بذاري توش گرم نگه ميداره مرده خوشحال ميشه و يكي ميخره فردا كه ميره اداره باخودش ميبره رييسش وقتي فلاسكو ميبينه ميگه ببينم چي تو اون فلاسكت داري؟ ميگه اقاي رييس 2 تا الاسكا دارم با 3 تا فنجون قهوه!

MR_Jentelman
25th August 2009, 06:59 PM
یه مرده داشته یه طوطی میفروخته.میگه اگه پای چپش رو ببری بالا انگلیسی صحبت میکنه اگه پای راستشو ببری بالافرانسوی . یه نفر میگه اگه جفت پاهاشو ببری بالا کجایی صحبت میکنه. مرده میگه :اسکل اگه جفت پاشو ببری بالا که میخوره زمین

ashena2009
25th August 2009, 07:18 PM
به معتادي گفتند با 45 و 46 و 47 و 48 جمله بساز. گفت : چلا پنجه مي کشي؟ چلا شيشه مي شکني؟ چلا هف نمي زني ؟ چلا هشتي ناراحت؟http://blogfa.com/images/smileys/05.gif

MR_Jentelman
27th August 2009, 06:53 PM
غضنفر (http://irandidar.blogfa.com/) ماه رمضان زولوبيا گرفته بود و گذاشت رو طاقچه و بعد مشغول نماز شد. يه دفعه متوجه شد پسرش سراغ زولوبياها رفته. موقع قنوت گفت : ربنا آتنا في الدنيا الحسنه ... کسي به زولوبيا دست نزنه! :))

Mina_Mehr
28th August 2009, 01:44 PM
یارو می ره و در یخچال رو باز می کنه و می بینه: ژله هه داره مثل بید می لرزه، بهش می گه: نترس میخوام پنیر بخورم{big green}:))

*مینا*
29th August 2009, 01:04 PM
قاضی به خانومه می گه : خانوم آخه شما چرا صندلی رو کوبیدید رو سر شوهرتون ؟
زنه می گه : آخه آقای قاضی من که زورم نمی رسید میز رو بلندش کنم!!!>:)

MR_Jentelman
29th August 2009, 01:40 PM
يه يارو زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ يارو ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم

Mina_Mehr
31st August 2009, 11:04 PM
یه نفر با یه اصفهانی دست به یقه میشه. اصفهانیه التماس کنان بهش میگه: آقا تو رو به خدا یقمو ول کن آ گوشمو بیگیر. آخه یقم پاره میشه!

MR_Jentelman
1st September 2009, 12:51 PM
دكتر از پرستار پرسيد:
امروز قلب بيمار چطوره؟.
پرستار: خيلي خوبه آقاي دكتر، اونقدر كه
سه مرتبه به من پيشنهاد ازدواج داده.
دكتر: پس قلبش خوب شده،
ولي عقلش رو از دست داده.

MR_Jentelman
1st September 2009, 12:54 PM
اولي گفت:
براي پيك نيك جمعه، من يه ناهار حسابي ميارم.
دومي گفت:
من هم يه عصرونه حسابي ميارم.
سومي كه اصفهاني بود گفت:
من هم برادرم رو ميارم.{big green}

shabnamshirin
1st September 2009, 06:06 PM
ساده لوحی سوار تاکسی میشه بعد از چند دقیقه راننده پیاده میشه وقتی برمیگرده میبینه دنده نیست.میگه پس دنده کو؟میگه دیدم از اول راه میخواستی بکنی نتونستی من برات کندمش!

MR_Jentelman
1st September 2009, 06:50 PM
جنازه ای را بر راهی می بردند.
درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند .
پسر از پدر پرسید که بابا در این جا چیست ؟
گفت : آدمی ، گفت : کجایش می برند ؟
گفت : به جایی که نه خوردنی باشد و نه پوشیدنی ، نه نان و نه آب ، نه هیزم ، نه آتش ، نه زر ، نه سیم ، نه گلیم و نه فرش .
پسر گفت : بابا با این حساب به خانه ی ما می برندش .

shabnamshirin
2nd September 2009, 03:32 PM
مستخدمی مشغول تمیز کردن وسایل منزل بود که یهو یه گلدونو میندازه میشکنه.صاحب خونه گفت: این چه کاری بود کردی؟ این گلدون صد ساله بود!..میگه:آخییییییش.. فک کردم تازه خریدینش!!!!!

shabnamshirin
3rd September 2009, 02:06 PM
از یکی پرسیدن:دودوتا میشه چند تا؟ میگه:چهار تا. بهش چهار تا گردو میدن.بعد میگن چهار چهارتا میشه چند تا؟میگه :یک کیسه!!!!!

آبجی
3rd September 2009, 02:21 PM
یکی یه ماشین مدل بالا میخره میره باهاش مسافر کشی:-o.3تا مسافر سوار میکنه.{big green}
اولی به مقصد میرسه و میگه : نگهدار .
راننده میپرسه :تو از این ماشین ها داری؟؟؟
میگه :نه .{worried}
دومی به مقصد میرسه و میگه نگهدار.راننده میپرسه :تواز این ماشین ها داری؟؟؟
میگه نه.{worried}راننده میگه پس تو هم بشین:-/
سومی میگه من از این ماشین ها دارم نگهدار.
راننده میگه قربونت ، بگو ترمزش کدومه؟!!:-o:)):))

MR_Jentelman
3rd September 2009, 06:34 PM
یارو تو صف نونوایی وایساده بود. نانوا بهش گفت: هر کی اومد پشت سرت، بگو نمونه. نون گیرش نمیاد.یارو هر کی اومد بهش گفت: بیا جلو من وایسا. پشت سر من نون گیرت نمیاد{big green}

MR_Jentelman
3rd September 2009, 06:52 PM
غضنفر از تاکسی پیاده می شه درو محکم می بنده می گه پدر سگ خودتی


راننده میگه من که چیزی نگفتم ، غضنفر می گه بعدا که
می گی

آبجی
5th September 2009, 03:32 PM
دو تاخسیس باهم همسایه بودن {big green} هر 30 ثانیه برق یکیشون می رفته :-o تحقیق میکنند میبینند از چراغ راهنمایی برق می دزدیدند ;)):));))

shabnamshirin
6th September 2009, 01:15 PM
یکی چوب کبریت سوخته ای رو در دست گرفته سعی میکنه روشنش کنه. دومی: شاید چوب کبریت خرابه..اولی: نه من همین الان روشنش کردم! :)):))

shabnamshirin
7th September 2009, 03:04 PM
مردی برای تقاضای شغل به یک موسسه ی تجاری رفت. او پرسشنامه کارگزینی را پر کرد و در برابر این سوال که: آیا تاکنون به زندان افتاده اید؟ نوشت: ابدا . و در برابر پاسخ سوال بعدی که پرسیده بود: به چه علت؟ نوشت: چون آنها نتوانستند مچ مرا بگیرند.

matrix
8th September 2009, 01:56 PM
به خنگول میگن کولر لازم نداری؟ میگه: نه اونایی هم که خریدن به دردشون نخورده گذاشتن رو پشت بوم!!!!!!

matrix
17th September 2009, 03:15 PM
سلام به همه!!{happy}

نمیدونم چرا کسی لطیفه نمیگه؟:-?

به افتخار یک ساله شدن سایت یه لطیفه میگم: (تکراری){big green}

به یه معتاد میگن چطور عملی شدی؟ میگه با دوستا قرار گذاشتیم روزایه تعطیل تفریحی بکشیم یهو خوردیم به عید نوروز!!!:)):))

shabnamshirin
17th September 2009, 04:55 PM
روزی از ملاصدرالدین پرسیدند: در هنگام تشییع جنازه بهتر است آدم در جلوی تابوت باشد یا عقب آن؟ ملا گفت: پس و پیش تابوت فرقی نمیکند .مهم این است که آدم درون تابوت نباشد.

shabnamshirin
17th September 2009, 04:56 PM
دو دیوانه وارد مغازه شدند و یک جوراب هزار تومنی خریدندو دوهزار تومان روی میز گذاشتند و فرار کردند.شخصی ار آنها پرسید چرا دو هزار تومان برای جوراب هزار تومنی دادید و فرار کردید؟ یکی از دیوانه ها گفت: آخه یکی از صفراشو خط زده بودیم!!!!!

matrix
19th September 2009, 10:30 AM
به معتاده می گن فرق تو با یه ورزشکار چیه؟:-?
میگه هیچی اونا تکنیکی کار می کنن ما پیکنیکی!{big green}:))

matrix
2nd October 2009, 05:48 AM
مثلکه کسی زیاد اهل لطیفه نیس!:-o

به غضنفر میگن عجب مملکت خر تو خری داریم! میگه آره من سه بار رفتم سربازی کسی نفهمید! {big green}:)):))

MR_Jentelman
4th October 2009, 07:39 PM
غضنفرکیس کامپیوترش رو می بره تعمیرگاه میگه آقا اینو برای ما تعمیرکن. طرف میگه : چه مشکلی داره ؟ میگه : والا نمی دونم چرا چند روزه جا لیوانیش بیرون نمیاد:)):)):))

MR_Jentelman
4th October 2009, 07:42 PM
غضنفر دو تا بلوک سیمانی رو گذاشته بوده رو دوشش،‌ داشته می‌برده بالای ساختمون. صاحب‌کارش بهش میگه: تو که فرقون داری،‌ چرا اینا رو میگذاری رو کولت؟! غضنفر میگه: ‌اون دفعه با فرقون بردم، اون چرخش پشتم رو اذیت می‌کرد

matrix
5th October 2009, 01:20 PM
به یارو میگن تو که روزه نمیگیری چرا سحری میخوری؟ میگه ما که روزه نمیگیریم، نماز هم که نمیخونیم، سحری هم نخوریم؟ بابا مگه ما کافریم؟{big green}:)):))

MR_Jentelman
7th October 2009, 09:59 PM
غضنفر زنگ می زنه فرودگاه و می گه: شیراز تا تهران چقدر راهه؟ کارمنده می گه: یه لحظه… غضنفر می گه: خیلی ممنون! و قطع می کنه.{big green}{big green}

matrix
8th October 2009, 11:58 AM
به غضنفر میگن نظرت درباره ماه رمضان چیه؟ میگه: والا خیلی خوبه فقط یه ذره زولبیا بامیه شو زیاد کنن بهتر میشه!{big green}:))

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد