PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان غضنفر و هفت کوتوله



Capitan Totti
21st December 2014, 12:55 AM
درود بر شما[golrooz]

درین جس تار, داستانی رو پی می گیرم

باشد که سالهای سال...!

در روزگار قدیم , شخصی بود غضنفر نام

وی که مشاور اعظم حاکم شهر شاطر شهر بود بعنوان سمبل آزادی خواهی و شجاعت در نزد مرد شناخته؛

و از قدرت و نفوذ بسیاری نزد حاکم شهر و شهرهای اطراف بر خور دار بود

غضنفر را روزی هوای شکار به سر زد

در راه به شکارگاه, خر خود را گم کرده, رو به سوی شکارگاه نهاده, و پریشان و اشفته حال سکته نمود...

درین حین , کوتوله ای ؛ شمشاد نام! وی را یافته و به کلبه ای حقیرانه ره سپار گشت

شمشاد غضنفر را به 6کوتوله ی دیگر نشان داد و از وی بعنوان فردی حقیر وفقیر و بیچاره و درمانده و مسکین یاد نمود

6کوتوله, نفری 5 قطره اشک بر روی 4دست و پای غضنفر ریخته و 3روز منتظر گشته و به ناگه 2 چشم غنفضر باز شد و یک عدد کوتوله بدید

اصتاد"حیفم میاد بگم استاد!" غضنفر رو به سوی اوی نهاد و خاطر نشان کرد که اینجا بهشت است؟!

شمشاد بدو فهماند که ماجرا از کجا بوده

غضنفر آهی سرکشد و رو به سوی کوتوله ای فرسنگ, نام ؛ نهاد و وضعیت شهر شاطرشهر را جویا گشته و باز چشم از کلبه, فروبست

ادامه ی داستان, بعدا!

Capitan Totti
21st December 2014, 04:48 PM
غضنفر آهی سرکشد و رو به سوی کوتوله ای فرسنگ, نام ؛ نهاد و وضعیت شهر شاطرشهر را جویا گشته و باز چشم از کلبه, فروبست




گلشاد که از چهره ی غضنفر سر مست و شادمان و در یک کلام دل داده ی وی شده بود

دلشاد را به آوردن مشکی آب از چشمه سارهای جنگل ترغیب نموده, و طی حرکتی تکاوری !

به غضنفر "در عین رعایت شعونات!" تنفس مصنوعی داده و وی را از مرگ حتمی نجات داد

غضنفر وقتی چشمانش را باز کرد, رویش به چهره ی دلفریب و زیبا و کوتاه و چشم های رنگی ! گلشاد

افتاده و سر مست, در آن واحدی که بیمار بود و دغدغه ی شهر و حکومت و شکار و سلامتی داشت

هوس تجدید فراش را با تفکرات خود حمل میکرد

که ناگه دلشاد وارد شده, رو به سوی غضنفر نهاده و مشک را بر دهان وی فرو برد!

گلشاد ازین کار دلشاد بسی آزرده شد, غضنفر این بار خود را عمداً به خفگی زد

تا باز گلشاد وی را تنفس مصنوعی دهد !

اما او در اشتباه بود! برادر بزرگ کوتوله ها دلشاد با نگاهی تند بر صورت گلشاد

وی را ازین کار بر حضر داسته و خود با دهانی بد بو و لبهای برجسته , غضنفر را نفس "مصنوعی" داد

و مقداری از آب دهان خود را نیز بر دهان غضنفر به یادگار نهاد

غضنفر ازین کار کوتوله ها بسیار شاد و مسرور و خوش آهنگ گشته و آهنگ سفر به شاطرشهر را

با گلشاد به میان نهاد, اما مشکلی به وجود آمده بود!

او دل را ز کف رهانیده بود و اندر چشمان رنگی و چهره ی نیمه معصوم ! گلشاد مانده بود

اما مشکلی هم درینجا به وجود آمده بود !

گلشاد یک کوتوله بود و غضنفر یک پهلوان !

درین حین غضنفر یادی از آهنگ یه دل میگه برم برم , یه دلم میگه نرم نرم... عارف و عهدیه نمود

و آن را زمزمه می کرد, گلشاد ازین طبع هوس جوی و شاعرانه و فرهنگ دوستانه ی غضنفر بسی لذت برده

و در حال ساختن جمله ای خطاب به وی بود ! که ناگه دلشاد و شمشاد هم آهنگ با هم

غضنفر را هو کردند و تهدید به بیرون کردن از کلبه !

غضنفر لب فرو بست از طعام و از سخن !

....

ادامه بعدا !

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد