PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار میرزادۀ عشقی



Capitan Totti
20th October 2014, 07:19 PM
درود بر شما

درین تاپیک در

هر پست ، شعری ازین شاعر بزرگ ممیهن دوست و معاصر قرار میدهیم

http://d.gr-assets.com/authors/1237732700p5/1105462.jpg (http://www.goodreads.com/photo/author/1105462._)




میرزادۀ عشقی

میرزاده عشقی نام اصلیش «سید محمدرضا کردستانی» و فرزند «حاج سید ابوالقاسم کردستانی» بود و در تاریخ دوازدهم جمادی‌الآخر سال ۱۳۱۲ هجری قمری مطابق 20 آذرماه ۱۲۷3 خورشیدی و سال ۱۸۹4 میلادی زاده شد.

سالهای کودکی را در مکاتب محلی واز سن هفت سالگی به بعد در آموزشگاههای «الفت» و «آلیانس» به تحصیل فارسی و فرانسه اشتغال داشته، پیش از آنکه گواهی نامه از این مدرسه دریافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسه مسلط شد.

دوره تحصیلی وی تا سن هفده سالگی بیشتر طول نکشید، در آغاز سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد، بیش از سه ماه نگذشت که به همدان باز گشت وچهار ماه بعدش به اصرار پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار واز آنجا به مرکز باز آمد.

هنگامی که در همدان بسر می‌برد اوائل جنگ بین المللی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او هم به آنها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت.

عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی جزء مستمعین آزاد حضور می‌یافت، پیش از این سفر هم یک باربه همراهی آلمانیها به بیجار و کردستان رفته بود.


«اپرای رستاخیز شهریاران ایران» را عشقی در استانبول نوشت. این منظومه اثر مشاهدات اواز ویرانه‌های مدائن هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول بوده‌است.

در سال ۱۳۳۳ ه. ق. «روزنامه عشقی» را در همدان انتشار داد. «نوروزی نامه» را نیز در سال ۱۳۳۶ ه. ق. پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول سرود.

عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. او چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، قطعه «کفن سیاه» را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر با ثمرش تاریخچه‌ای تز انقلابات مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست می‌باشد.

عشقی گاه گاهی در روزنامه‌ها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر می‌ساخت که بیشتر جنبهٔ وطنی واجتماعی داشت، چندی هم شخصا روزنامه «قرن بیستم» را باقطع بزرگ در چهار صفحه منتشر می‌کرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن بیش از ۱۷ شماره انتشار نیافت.

در آخرین کابینه حسن پیرنیا، مشیرالدوله از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی نپذیرفت.

در آغاز زمزمه جمهوریت عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را باقطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد

Capitan Totti
20th October 2014, 07:21 PM
(http://delgire3.blogfa.com/post/35)








عصیان بندگی

خلقت ِ من در جهان یک وصله ی ناجور بود
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟

خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق ِ خویش
از عذاب ِ خلق و من یارب چه ات منظور بود؟

حاصلی ای دهر از من غیر ِ شرّ ُ و شور نیست
مقصدت از خلقت ِ من سیر شرّ ُ و شور بود؟

ذات ِ من معلوم بودت ، نیست مرغوب از چه ام
آفریدستی ، زبانم لال چشمت کور بود؟

ای چه خوش گر چشم می پوشیدی از تکوین ِ من
فرض می کردی که ناقص خلقت ِ یک مور بود

ای طبیعت گر نبودم من جهانت عیب داشت؟
ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟
قصد ِ تو از خلق ِ عشقی من یقین دارم فقط
دیدن ِ هر روز یک گون رنج ِ جوراجور بود

گر نبودی تابش ِ استاره ی من در سپهر
تیر و بهرام و خور و کیوان و مه بی نور بود؟

راست گویم ، نیست جز این علت ِ تکوین ِ من
قالبی لازم برای ساحت ِ یک گور بود

آفریدن مردمی را بهر گور اندر عذاب
گر خدایی هست ! ز انصاف ِ خدایی دور بود

مقصد ِ زارع ز کشت و زرع ، مشتی غله است
مقصد ِ تو زآفرینش مبلغی قاذور بود؟

گر من اندر جای تو ، بودم امیر ِ کائنات
هر کسی از بهر ِ کار ِ بهتری مامور بود

آنکه نتواند به نیکی پاس ِ هر مخلوق داد
از چه کرد این آفرینش را ، مگر مجبور بود

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد