PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دو شعر با صدای فروغ فرخزاد



تووت فرنگی
27th August 2014, 12:01 PM
شعر اول از خودش:

آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشهء آشفتهء ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهء کوتاهی . پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنهء سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهء بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند ، اما من وتو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنهء یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوختهء بوسهء تو
و صمیمیت تن هامان ، در طراری
و درخشیدن عریانمان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن از زندگی نقره ای آوازیست
که سحر گاهان فوارهء کوچک میخواند
مادر آن جنگل سبزسیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان وان پرسیدیم
که چه باید کرد
همه میدانند
همه میدانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظهء نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیاء بیهده میسوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین مینگرند


شعر دوم از مهدی اخوان ثالث:

ای تکیه گاه و پناهِ
زیباترین لحظه های
پر عصمت و پر شکوهِ
تنهایی و خلوتِ من!
ای شطِ شیرین پر شوکتِ من!
ای با تو من گشته بسیار،
در کوچه های بزرگِ نجابت.
ظاهر نه بن بستِ عابر فریبنده ی استجابت.
در کوچه های سرور و غم راستینی که مان بود.
در کوچه باغِ گلِ ساکتِ نازهایت.
در کوچه باغِ گلِ سرخ شرمم.
در کوچه های چه شبهای بسیار،
تا ساحلِ سیمگونِ سحرگاه رفتن.
در کوچه های مه آلودِ بس گفت و گوها،
بی هیچ از لذت خواب گفتن.
در کوچه های نجیبِ غزل ها که چشمِ تو می خواند،
گهگاه اگر از سخن باز می ماند،
افسونِ پاکِ مَنَش پیش می راند.
ای شطِ پر شوکتِ هر چه زیبایی پاک!
ای شطِ زیبای پر شوکت من!
ای رفته تا دور دستان!
آنجا بگو تا کدامین ستاره ست
روشن ترین همنشینِ شبِ غربتِ تو؟
ای همنشینِ قدیمِ شبِ غربتِ من!
ای تکیه گاه و پناهِ
غمگین ترین لحظه های کنون بی نگاهت تهی مانده از نور،
در کوچه باغِ گلِ تیره و تلخِ اندوه،
در کوچه های چه شب ها که اکنون همه کور.
آنجا بگو تا کدامین ستاره ست
که شب فروزِ تو خورشید پاره ست؟






دانلود (http://s5.picofile.com/file/8137333176/431d79833f1f09509c30a7420fd84599511283.mp4.html)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد