ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آموزشی آموزش جامع لهجه اصفهانی + قواعد



Almas Parsi
17th August 2014, 12:34 AM
آموزش جامع لهجه اصفهانی (http://websavar.ir/fa/news/3863/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D9%84%D9%87%D8%AC%D9%87-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C)




لهجه اصفهانی یکی از لهجه‌های زبان پارسی است. فارسی اصفهانی لهجه‌ای از فارسی استاندارد (معیار) است که با آن تفاوت‌های آوایی، واژگانی و گهگاه ساخت‌واژه‌ای دارد.

تفاوت لهجه اصفهانی با دیگر لهجه‌های زبان پارسی، هم در زیر و زبر آوایش واژه‌ها می‌باشد، و هم در آهنگ ادای جمله‌ها است.

در لهجه‌ی اصفهانی، واژه‌هایی نیز بکار می‌رود که در دیگر لهجه‌ها کمتر بکار می‌روند و یا فراموش شده‌اند.


http://websavar.ir/files/fa/news/1393/5/7/24429_297.jpg



آموزش دستور زبان اصفهانی

1- مضاف و موصوف همیشه «ی» می‌گیرد

مثال:
درِ باغ ---» دری باغ
گل قشنگ ---» گلی قشنگ
آدم خوب ---» آدمی خُب

2- «د» ما قبل ساکن قلب به «ت» می‌شود
مثال:
پراید ---» پرایت
آرد ---» آرت
کارد ---» کارت
دختر ---» دُختر

3- واو ساکن آخر کلمه قلب به «ب» می‌شود
مثال:
گاو ---» گاب

4-اصولاً در هر کجا که فتحه قشنگ باشد کسره بکار می‌رود و هر کجا که کسره کلمه را زیبا می‌کند فتحه بکار میرود!
مثال برای فتحه:
اَز ---» اِز
قفَس ---» قفِس
اَزَش ---» اِزِش
بِزَن ---» بِزِن
مثال برای کسره:
اِمروز ---» اَمروز
جمعِه ---» جمعَه
سِفید ---» سَفید (سیفید)
حِیفِ ---» حَیف
فِشار ---» فَشار

5- صدای « اُ » هیچ جایگاهی نداشته و به «او» تبدیل می‌شود.
مثال:
شما ---» شوما
کجا ---» کوجا
چادر ---» چادور

نکته: در مورد کلمه «پس»؛ اغلب "س" آن حذف مي‌شود.
کجايين پس ؟ ---» کوجاين پَ ؟
پس تو کجايي ؟ ---» پَ تو کوجاي ؟
پس کجایید؟ ---» (http://websavar.ir/fa/news/3863) پَ کوجایْن؟
پس چرا نمی‌آیی؟ ---» پَ چرا نیمییَیْ؟

6- حرف «و» در قالب حرف ربطی به «آ» تبدیل می‌شود
مثال:
من و تو و حسن ---» منا تو آ حسن

7- اصولا خود « آ » به عنوان یک حرف ربط به کار می‌رود
مثال:
من هسم، آ بابامم حسن
گل و بلبل و سنبل ---» گلا بلبلا سنبل
خوبی و بدی ---» خُبیا بدی
شیرین و فرهاد ---» شیرینا فرهاد
* درضمن حرف « آ » به معنای «به علاوه» هم به کار می‌رود
مثال:
5+4+3 ---» 5 آ 4 آ 3

8- حرف « ه » در لهجه اصفهانی به نوعی نابود شده!
مثال:
بچه‌ها ---» بِچا
گربه‌ها ---» گربا
می‌جهد ---» میجد
تبصره1: حرف «ه» در آخر افعال به «د» ساکن بدل مي‌شود.
مثال:
بره ---» برد
بشه ---» بشد
تبصره2: «ه» (جایی که به معنای «است» بکار رود) به «ي» تبديل مي‌شود:
بهتر ---» بيتِرِس
سر راهي ---» سري رايِس
* مواقعی که «ه» به «ش» تبديل مي‌شود:
مثال:
بهش ميگم ---» بشش ميگم
* مواقعی که « ه » به « و » بدل مي‌شود.
مثال:
ما هم مي‌آييم ---» ما وَم ميَيم
نكته: به غير اول شخص مفرد حروف « خوا » به « خ » تبديل مي‌شود
مثال:
مي‌خواهي ---» مي‌خَي

9- در برخي افعال حرف « ي » به « اوي » تبديل مي‌شود!
مثال:
مي‌شنوي ---» ميشنُوی
ميگي ---» ميگوی

10- اگر حرف اول كلمه «ب» يا «ن» باشد و حرف سوم « ي »، يك « ي » بعد از « ب » يا « ن » اضافه می‌شود
مثال:
بگير ---» بيگير
بشين ---» بيشين
بريز ---» بيريز
ببين ---» بيبين

11- «و» ما قبل «ي» به «ف»
مثال :
ديوار ---> ديفال

تبصره : در لهجه‌های سوپر اصفهانی «د» به «ز» تبديل مي‌شود
مثال:
گنبد ---> گنبِز

12- گاهی برای تاکید بر انجام کاری از دِ استفاده می‌شود:
دِ بیا دِ
دِ برو دِ
دِ پَ چرا نیمیای؟
دِ جَل باش دِ

نکته: نوع دیگر تاکید امر، با افزودن یا به کارواژه امر، (http://websavar.ir/fa/news/3863)ایجاد می‌شود:
بُخوریا، بسونیا، بوگویا

13- شناسهٔ واژه دوم جمع، در بیشتر موارد این in است
رفتید ---> رَفدین
گفتید ---> گفدین
می‌رَوید ---> می‌رین
می‌گویید ---> می‌گویْن miguːyn

14- گاهی حرف «ر» تبدیل به «ل» می‌شود.
بلگ ---> برگ
قیل ---> قیر
مالمالی ---> مارمولک.

15- در برخی موارد حرف «ژ» به «ج» تبديل مي‌شود.
مثال‌:
ماساژ ---> ماساج
پاساژ ---> پاساج


برخی نسبت‌های فامیلی:

بُسوره: پدر زن یا پدر شوهر

خارسو: مادر شوهر یا مادر زن.

همریش: باجناق

یاد: جاری. نسبت همسر دو برادر


چند اسم با تلفظ اصفهانی:

مُژدوا: مجتبی

حَسِجّلال: حاج سید جلال (قاعده ادغام بنیادی).

حَج مَن باقر: حاج محمد باقر

حَج مَن دَسن: حاج محمد حسن

حَبّاد: حبیب آباد. مکانی نزدیک اصفهان. قاعده اضمحلال 5 حرف در یک تشدید


چند لغت و اصطلاح اصفهاني

چُماله: مُچاله تهرونی

آونگون: آویزون

بولونی: خمره. گاهی جهت ابراز محبت به دیگران هم به کار میزود. مثال: بولونی پَ کوجای پَ؟ (معادل عبارت"پس کجایی عزیزم؟").

بلکی: شاید

چرکوندِی: همان چرک و کثیف است که بار تنفری زیادتری دارد. مثال: دِ آره دِ جونم مرگ شده با یه زا لباسی چرکوندی اومِده بود.

دَمادولا: نزدیکی‌ها. مثال: لباسا من کوجاس؟ -همین دمادولاس

چوری: جوجه

ورمالید: رفت. مثال: چوریا ورمالیدن تو سیبه. یعنی جوجه‌ها داخل بن‌بست رفتند. مثال: وَرپِریده پاچاشا ورمالیدس. یه اصطلاحیه در مورد شلوارای برمودا

مادی: جوی آب. در اصفهان مواقعی که از واژه مادی (http://websavar.ir/fa/news/3863)استفاده نمیشود از واژه «جوق» یا «جوقچی» استفاده می‌شود.

سَکاسینه: سر و سینه با هم. سکا سینِم گرفتس.

سَکاصورت: صورت

ناقولوسی: نای و یا همان خرخره. مثال: اتوبوسِ تا تو ناقولوسیش پر کردس.

سمسوری: طالبی

بُندرتخت: پا تختی (مراسم روز عروسی)

چِمچِمال: آماده لبریز شدن ، پُر.
مثال: هوا چمچمالس: آماده بارش.
طرف چمچمالس: مظطرب و آماده طغیان
دلم انقلابِس: همون تو دلم چمچماله یا وضعیت مزاجیم خوب نیست.

دلمالِش: یه نوع خاصی از حالات نامساعد مزاجی

یه زا: یه مشت، یک عده . مثال: یه زا آدمی بی معنی

گوترِی: بدون نظم

الحدگی: از روی عمد (alhadeghi)

توتولی: زگیل.

آکله: خوره. مثال: اِلای آکِله بیگیری: یعنی الهی مرض خوره بگیری.

پُکیدن: ترکیدن. مثال: الای بُپُکی: الهی بترکی (معمولا به شخص گفته می‌شود که پرخوری کرده باشد)

جَخ: تازه مثال: من جَخ رسيدم (که در بعضي موارد با هم بکار مي‌رود ---> من جَخ تازه رسيدم )

کلمه سيزده که "سينزَ " تلفظ مي شود و نوزده که "نونزَ " و دوازده که "دوازَ" خوانده مي‌شود.

فعل «اِسِدم» به معنای «گرفتم» (ستاندن). صرف آن به شرح زير است:
اِسِدم - اِسِدي - اِسِد -اِسِديم - اِسِديد - اِسِدند

جل باش: "عجله کن" (زود باش) که (ع) و (ه) اول و آخر کلمه از بين رفته است.

غِلاغ: کلاغ

دُكان(مغازه): دُکون

تُریدن: چرخ خوردن

چزوندن: چزاندن (زخم زبان زدن). مثال: آدِما می‌چِزونِد. یعنی به آدم، زخم زبان می‌زند

درا پیش کردن: در را کامل نبستن

لووه زِدِس: التماس کرده

گوسولدن: گوسلیدن، گسلاندن (پاره کردن)
گوسوختن: گسیختن

خِف افتادِس: گیر کرده

کُچه زِدِس: جوانه زده، رشد کردده

چوقولی کردن (chogholi): بدی کسی را به دیگری گفتن. مثلا به بچه‌ای شیطونی میکنه میگن: خره حالا باباد که اومِد چوقولیدا بِش میکونم!

یه کُپه وخت: زمان زیاد

سَتمه خوردن: زحمِت کشیدن

بیبین کارادا: معمولا زمانی گفته می‌شود که شخصی کاری را درست انجام ندهد یا خرابکاری کند.


مراحلی تعجبی یك اصفانی:

ﭼﯿﻄﻮ مِگه؟
حضرتباسی؟
جونی ننِد؟
برا ﭼﯽ ﭼﯽ؟
ﺧﺪﺍ ﻭﮐﯿﻠﯽ؟
جونی دوتای؟
ﻧﺎﻣﻮسن؟
ﻧﻪ آمو؟ (آمو: عمو)
ﺁﻣﻮ ﻓﯿﻠﻤﻤﻮن نكون!


چند اصطلاح پیچیده:

ازتسمسش (eztesmeshes): اصطلاح یک مکانیک اصفهانی (http://websavar.ir/fa/news/3863)زمانیکه تسمه ماشین ایراد فنی دارد.

پکوکومنکو (pakookoomankoo): جمله‌ی یک اصفانی اصیل سری سفره برا خوردنی کوکو!

پَ یالین سِسا: پس زود باشین ساعت سه شده دیر شد.

آدُووندَندِدون (adovoondandedoon): پرسش یک مادر اصفانی از پسر سربازش: "آیا شما را وادار به دویدن کردند؟"

اِز نِیشِسّاوا : جمله‌ی یک اصفانیه اصیل زمانیکه قلیونش خوب کام نمیده و مشکل از نی قلیونشه!

چَند مِگِس مِگِه؟! : تعجب یک اصفهانی از حجم فلش مموری!


گردآوری: وبسوار (http://websavar.ir/)

مهندس نوجوان
17th August 2014, 12:50 AM
جالب بود ... ولی شماره 2 - 3 - 11 اشکال داشت
اصفهانی ها که بیسواد نیستند [khanderiz]

Almas Parsi
17th August 2014, 12:58 AM
جالب بود ... ولی شماره 2 - 3 - 11 اشکال داشت
اصفهانی ها که بیسواد نیستند [khanderiz]

سلام به مهندس نوجوان عزیز [golrooz]
ممنون از حضورتون و نظر ارسالی تون
این نوع گویش در لهجه اصفهانی برمیگرده به تاریخ قدیمی تر اصفهان و
الان گویش هاشون متفاوته ولی قدیمی ها این عبارت ها رو به همین شکل ادا میکردند
و این عبارات به منزله بی سواد قلمداد کردنشون نیست
صرفا سبک گویش به این شکل بوده و در برخی مناطق شاید هنوز باشه
البته باز دوستان عزیز اصفهانی مون ممکنه اطلاعات دقیق تری در این زمینه داشته باشند
که ممنون میشیم در این خصوص نظراتشون رو ثبت کنند


مرسی از توجه شما [golrooz]

mohandes_elec
17th August 2014, 02:44 AM
ســـــــــــلام

ممنون خیلی خوشم اومد
من لهجه ی اصفهونی رو دوس میدارم[nishkhand][golrooz]

parnian 80
17th August 2014, 12:36 PM
سلام...
نه آمو رو زیاد نمیگن...
کلا آمو رو زیاد به کار نمیبرن[nishkhand]

محسن مهابادی زاده
17th August 2014, 03:56 PM
...

optici
17th August 2014, 05:34 PM
برای اینکه بفمیم لهجه را خُب یاد گرفتِین این جمله را ترجمه کونید
من 32ن گفتس حساب 323ن از حساب3103 ن جداس
[golrooz]

zarinaz
17th August 2014, 09:24 PM
جالب بود,سپاس. من اصفهانيم اما تاحالاانقدر به دستورزبامنون دقت نکرده بودم.
اما تاجايى که من ميدونم کلمه ى جل درواقع جلد به معناى چابک هست که درفرهنگ معين هم بهش اشاره شده. جخ هم ريشه ى ترکى داره که اززمان شاه عباس وارداين لهجه ميشه.
کلمه ى چوم هم پيشنهاد منه, به معناى چه ميدانم يانميدانم.درکل ممنون.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد