ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حيطه آگاهي



علي پارسا
16th August 2014, 12:52 AM
سلام،
طول چشم شما چند برابر قد یک مورچه است؟
یک مورچه برای اینکه مسافتی برابر طول چشم شما را بپیماید فکر می کند: مثلا" فلان قدم باید بردارم و فلان مدت طول می کشد و ...
حال اگر مورچه بخواهد مسافتی برابر طول بدن شما را بپیماید چی؟ باز هم همان طور می تواند فکر کند.
ولی آیا ما اصلا" به این فکر می کنیم که طول چشم یا طول بدنمان را چگونه بپیماییم؟ خنده دار است، نه؟
حال فکر کنید مورچه را با دستکاری ژنتیک به اندازه انسان سازیم!
آیا دیگر فکر خواهد کرد که مسافتی برابر طول چشم انسان را چگونه بپیماید؟
خوب ......
حال فکر کنید که بزرگی انسان را بتوانیم برابر فاصله بین خورشید و پلوتون سازیم آیا دیگر به این فکر خواهد کرد که شعاع منظومه شمسی را چگونه بپیمایم؟
حال فکر کنید که ارتباط آگاهی انسان با بدن او چیست؟ آیا می توان بدون تغییر فیزیکی بدن آگاهی را وسعت داد؟
در اين صورت اصلا" کل مبحث فضا نوردي و سرعت نور و حرکت و زمان و .... يک شخم حسابي خواهد خورد!
اینها موضوعاتی است که متاسفانه علم امروز با این همه ادعا و دبدبه و کبکبه کمتر به آن فکر می کند!
علم امروز در حیطه بسته ای سر خود را به دیوار می کوبد در حالی که وسعت بیکران دیگری برای تفکر را رها کرده است!
علوم انساني و تفکر راجع به ماهيت آگاهي انسان با ديدگاه فرا مادي! (يا حالا به قولي: متافيزيک) و ....

میترا پوررحیم
29th August 2014, 02:27 AM
سلام،
طول چشم شما چند برابر قد یک مورچه است؟
یک مورچه برای اینکه مسافتی برابر طول چشم شما را بپیماید فکر می کند: مثلا" فلان قدم باید بردارم و فلان مدت طول می کشد و ...
حال اگر مورچه بخواهد مسافتی برابر طول بدن شما را بپیماید چی؟ باز هم همان طور می تواند فکر کند.
ولی آیا ما اصلا" به این فکر می کنیم که طول چشم یا طول بدنمان را چگونه بپیماییم؟ خنده دار است، نه؟
حال فکر کنید مورچه را با دستکاری ژنتیک به اندازه انسان سازیم!
آیا دیگر فکر خواهد کرد که مسافتی برابر طول چشم انسان را چگونه بپیماید؟
خوب ......
حال فکر کنید که بزرگی انسان را بتوانیم برابر فاصله بین خورشید و پلوتون سازیم آیا دیگر به این فکر خواهد کرد که شعاع منظومه شمسی را چگونه بپیمایم؟
حال فکر کنید که ارتباط آگاهی انسان با بدن او چیست؟ آیا می توان بدون تغییر فیزیکی بدن آگاهی را وسعت داد؟
در اين صورت اصلا" کل مبحث فضا نوردي و سرعت نور و حرکت و زمان و .... يک شخم حسابي خواهد خورد!
اینها موضوعاتی است که متاسفانه علم امروز با این همه ادعا و دبدبه و کبکبه کمتر به آن فکر می کند!
علم امروز در حیطه بسته ای سر خود را به دیوار می کوبد در حالی که وسعت بیکران دیگری برای تفکر را رها کرده است!
علوم انساني و تفکر راجع به ماهيت آگاهي انسان با ديدگاه فرا مادي! (يا حالا به قولي: متافيزيک) و .... سلام اقای پارسا بحثتون رو نمیتونم درک کنم؟شما میگید ما نمیتونیم خدا رو بفهمیم چون اگاهیمون اونقدر نیست درسته؟من یه ارزو دارم دوست دارم زمین رو از اون بالا ببینم میدونید چرا؟اخه زمین رو تصور کنید بدون هیچ ستونی بدون هیچ میله ای و بدون طنابی سر جاش وایساده من دوست دارم برم ببینم چه خدای بزرگیه چقدر قدرت داره با حرفتون موافقم که بزرگیش رو نمیتونیم درک کنیم ولی خدا چون ما رو محدود افریده پس با همین محدودیتها هم میتونیم بشناسیمش اگاهیمون کمه ولی من به اندازه خودم میشناسم همونقدری که شما به اندازه خودت میشناسی.اگه مفهوم متنتون رو برام بگید خوشحال میشم

علي پارسا
29th August 2014, 01:19 PM
سلام اقای پارسا بحثتون رو نمیتونم درک کنم؟شما میگید ما نمیتونیم خدا رو بفهمیم چون اگاهیمون اونقدر نیست درسته؟من یه ارزو دارم دوست دارم زمین رو از اون بالا ببینم میدونید چرا؟اخه زمین رو تصور کنید بدون هیچ ستونی بدون هیچ میله ای و بدون طنابی سر جاش وایساده من دوست دارم برم ببینم چه خدای بزرگیه چقدر قدرت داره با حرفتون موافقم که بزرگیش رو نمیتونیم درک کنیم ولی خدا چون ما رو محدود افریده پس با همین محدودیتها هم میتونیم بشناسیمش اگاهیمون کمه ولی من به اندازه خودم میشناسم همونقدری که شما به اندازه خودت میشناسی.اگه مفهوم متنتون رو برام بگید خوشحال میشم
البته اين بحث من ارتباط مستقيم به شناخت خدا ندارد،
در اينجا من اين نکته را گفته ام که دنياي امروز و علم امروز درباره شناخت ماهيت خود انسان کمتر فکر مي کند!
رابطه آگاهي انسان با بدن او چيست؟
شايد با بررسي هاي همه جانبه و پي گير چگونگي ارتباط آگاهي انسان با بدن او را بفهميم! بعد بتوانيم آگاهي خود را جابجا کنيم! بدون اينکه بدنمان را انتقال فيزيکي دهيم!
چيزي مثل خواب ديدن، شما خواب مي بينيد که در يک شهر ديگر هستيد ولي بدنتان همان لحظه در رختخواب است!
اگر اينطور بشود مي دانيد چه انقلابي بوجود مي آيد!؟
البته اين يک مثال بود، کلا" منظورم اين بوده که درباره علوم انساني امروزه کوتاهي دارد صورت مي گيرد.
مثلا" همين الکتريسيته که تمام دنياي امروز از موبايل و اينترنت و برق و .... بر مبني آن است، همچين تفسير مادي ثابت شده اي ندارد! يک سري فرضياتي است که کنار هم گذاشته اند مانند الکترون ، بار مثبت ، بار منفي ، جاذبه و دافعه بارهاي مختلف و ..... هيچکس نمي داند اينها دقيقا" چيست، فقط مي دانيم فلان کار را که مي کنيم فلان عکس العمل بوجود مي آيد و از همين تجربيات عملي اين همه دنياي علمي خود را ساخته ايم!
خوب چرا علوم فرا مادي و علوم انساني و .... توجهي بهش نمي شود؟
نمي دانم باز تونستم منظورم را برسونم يا نه!
البته در کل شايد بتوان گفت که اين بحث ارتباط با شناخت خدا هم پيدا خواهد کرد چون همانطور که در روايات هم آمده: هر که خود را شناخت خداي خود را هم شناخته است.
پس يک راه خدا شناسي خود شناسي است
و اما در مورد شناخت خدا:
ببينيد نکته خيلي ظريف است، من هميشه براي دوستان يک مثال مي زنم، بگذاريد اينجا هم آن مثال را بگويم اشکالي ندارد اگر تکراري باشد! (خوب توجه کنيد):
فرض کنيم شخصي اتومبيلي را طراحي کرده و ساخته باشد و اين اتومبيل "هشت سيلندر" داشته باشد، بعد کسي بگويد: اين اتومبيل که هشت سيلندر دارد، پس ببين خود سازنده اش چند سيلندر دارد!؟ حتما" 1000 تا سيلندر دارد!
يعني منظورم اين است که خالق يک چيز را نمي توان با خصوصيات مخلوقش سنجيد! متوجه منظورم مي شويد؟
سيلندر از خصوصيات مخلوق (اتومبيل) است و نمي توان گفت خالق اتومبيل چند سيلندر دارد!
حالا برگرديم به دنيا و خدا و بشر ...... يک کم فکر کنيد ...... بشر را خدا خلق کرده و نيز تمام صفات و مفاهيم از قبيل بزرگي، قدرت، خشم، عشق و .... را خدا آفريده و بالاتر از اينها زمان، مکان و ... را خدا آفريده، ...... مفهومي که ما از آن به عنوان توانايي ياد مي کنيم را خدا آفريده و ....
پس ما نمي توانيم خدا را با همه اينها که مخلوقاتش هستند بسنجيم، درست است که ما مي گوييم خدا دانا و توانا و .... است، ولي اين به اين خاطر است که ما مجبوريم يک جوري بالاخره درباره آن کمال مطلق صحبت کنيم وگرنه اگر حق مطلب را بخواهيم ادا کنيم بايد هيچ چيز نگوييم!!!!
اگر درست توانسته باشم منظورم را رسانده باشم درک خواهيد کرد که ما با چه عظمتي طرف هستيم (عظمت را هم به ناچار گفتم!)
البته اين درست است که ما محدود آفريده شده ايم و با اين آگاهي قادر به درک خدا نيستيم، ولي با طي آموزه هاي ديني و پالايش نفس و دوري از پليدي هاي دنيا مي توان هر چه بيشتر به صفات باري تعالي نزديک شد و به مرحله اي رسيد که عرفا از آن به عنوان شهود ياد مي کنند، يعني شناخت بي واسطه، مثل دوست داشتن بوي گل که در آن هيچ منطقي دخيل نيست، فقط شما به نحوي با تمام وجود بوي گل را درک و لذت مي بريد.
هرچند ذات اقدسش را کسي نمي تواند درک کند، ولي مرحله اي است تحت عنوان فنا در حق، که در آن ديگر مني وجود ندارد که بخواهد اويي را بشناسد.
اگر نوشته ام زياد شيوا نيست و گنگ است مرا ببخشيد، ديگه من بهتر از اين بلد نبودم بيان کنم (البته انصافا" هم اين موضوعات سنگين است)
به قول مولانا:
متحد نقشی ندارد این سرا
تا که مثلی وا نمایم من ترا
هم مثال ناقصی آورده ام
تا ز حیرانی خرد را وا خرم
فرق و اشکالات آید زین مقال
زآنکه نبود مثل، این باشد مثال
فرقها بی‌حد بود از شخص شیر
تا به شخص آدمیزاد دلیر
لیک در وقت مثال ای خوش‌نظر
اتحاد از روی جانبازی نگر
کآن دلیر آخر مثال شیر بود
نیست مثل شیر در جملهٔ حدود
موفق باشيد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد