PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر شعري از حميد مصدق +‌ نقد



مهشاد ولی
30th July 2014, 12:01 AM
سلام به دوستان با تبریک عید سعید فطر به همگان امیدوارم جبران روزهای ماه مبارک رمضان رو کرده باشید و طی یکسال خودتان را برای مهمانی دیگر اماده کنید
خب من یک شعر زیبا از جناب اقای حمید مصدق میگذارم و میخوام خودتون ادامش بدید


تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب الوده به من کرد نگاه

سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی
وهنوز
سالها هست که در گوش من
ارام
ارام
خش خش گام تو تکرارکنان
میدهد ازارم
ومن اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت

sr hesabi
30th July 2014, 01:55 AM
اینم جواب فروغ فرخزاد



من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پا
سخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...

مهشاد ولی
30th July 2014, 02:00 AM
خب تا اینجاش رفتید از زبان سیب چی؟؟؟؟؟؟؟؟

sr hesabi
30th July 2014, 02:14 AM
خب تا اینجاش رفتید از زبان سیب چی؟؟؟؟؟؟؟؟

از زبان سیب نمیشه حرف زد الان ،چون سیب نقش کاذب بازی میکنه ،این سیب حرفی نداره برای گفتن
البته به نظر من
شما چیزی گفتی براش ؟؟

مهشاد ولی
30th July 2014, 02:24 AM
اقای حسابی نخوابیدی هنگ کردی گفتم برو بخواب

sr hesabi
30th July 2014, 02:35 AM
اقای حسابی نخوابیدی هنگ کردی گفتم برو بخواب

خب بنویسید شعرشو من واقعا نمیدونم حرف زده
بگید منم بدونم
سیب حرف نزده ،زده ؟؟؟شاید من شعر کامل رو نخوندم،دل حرف زده و شعر ولی سیب نه ها[soal]
بازم ممنون میشم برام بزارید

مهشاد ولی
30th July 2014, 02:45 AM
خب بنویسید شعرشو من واقعا نمیدونم حرف زده
بگید منم بدونم
سیب حرف نزده ،زده ؟؟؟شاید من شعر کامل رو نخوندم،دل حرف زده و شعر ولی سیب نه ها[soal]
بازم ممنون میشم برام بزارید

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت


جواد نوروزی

sr hesabi
30th July 2014, 02:59 AM
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت


جواد نوروزی


نه خب گفتن که کاری نداره،اینجا مسئله حس شعر هست که چی میخواد برسونه ،اینجا سیب دوباره داره ناظر میشه ،شما برای اون خاک هم میتونی بنویسی خیلی قشنگ تر هم میتونی بنویسی
ولی شعر فروغ بعد دیگه ایی رو اضافه کرد و شعر رو کامل کرد ،شاخه ایی که کندن سیب رو بابا طرف
شعر سیب هیچی نگفت و فقط تیره کرد و خوبی که داشت شعر فروغ و مصدق داشت این در واقع از خود گذشتن حالا برای ندیدن اشک یا سرزنش پدر رو میگه
پسر شاید ندیده باشه دختر برای چی رفته
ولی سیب که دیده و دختر زیر لب اینو زمزمه نمیکنه ،چون در اون لحظه تمام فکرش پسر هست و شکسته شدن پسر
همونطور پسر که برای دختر رفت ،سیب اینجا یعنی ناظر هست ولی داره دوباره برداشتی اشتباه رو ادامه میده
شعر فروغ و مصدق فکر عاشق و معضوق رو تصحیح میکنه و در واقع برداشت واقعی از صحنه رو میده ولی سیب نه

من شاعر نیستم ولی این شعر ضعف داره

مهشاد ولی
30th July 2014, 03:05 AM
نه خب گفتن که کاری نداره،اینجا مسئله حس شعر هست که چی میخواد برسونه ،اینجا سیب دوباره داره ناظر میشه ،شما برای اون خاک هم میتونی بنویسی خیلی قشنگ تر هم میتونی بنویسی
ولی شعر فروغ بعد دیگه ایی رو اضافه کرد و شعر رو کامل کرد ،شاخه ایی که کندن سیب رو بابا طرف
شعر سیب هیچی نگفت و فقط تیره کرد و خوبی که داشت شعر فروغ و مصدق داشت این در واقع از خود گذشتن حالا برای ندیدن اشک یا سرزنش پدر رو میگه
پسر شاید ندیده باشه دختر برای چی رفته
ولی سیب که دیده و دختر زیر لب اینو زمزمه نمیکنه ،چون در اون لحظه تمام فکرش پسر هست و شکسته شدن پسر
همونطور پسر که برای دختر رفت ،سیب اینجا یعنی ناظر هست ولی داره دوباره برداشتی اشتباه رو ادامه میده
شعر فروغ و مصدق فکر عاشق و معضوق رو تصحیح میکنه و در واقع برداشت واقعی از صحنه رو میده ولی سیب نه

من شاعر نیستم ولی این شعر ضعف داره

نظر شما کاملا متین خود من هم از زبان پدر دختر که میشه باغبان شعر سرودم توجه کنید که اقای نوروزی شاعرند م این ماییم که شاعر نیستیم حالا شما از زبان خاک قشنگتر بگو
شنیدم شاعری

sr hesabi
30th July 2014, 03:23 AM
نظر شما کاملا متین خود من هم از زبان پدر دختر که میشه باغبان شعر سرودم توجه کنید که اقای نوروزی شاعرند م این ماییم که شاعر نیستیم حالا شما از زبان خاک قشنگتر بگو
شنیدم شاعری

شعر رو بررسی کنیم
اتفاق چی بوده،افتادن سیب و دور شدن دختر و پسر از هم درست ؟؟
حالا چه فکری کردن این دوتا
پسر در اون لحظه میره ،تا شرمندگی دختر جلوی پدر رو نبینه و فکرش تمام به دختر و پشیمون از این سیب کنده شده ،درست؟؟
دختر چه فکری میکنه ،ناراحت از شکسه شدن پسر و ندیدن بغض ،ان طرفم تمام فکر اون عشق هست و نه چیز تیره ایی درسته؟؟
الان هم فکر دختر و هم فکر پسر به معشوقشون هست و رفتن خودشون رو تابع رسم عشق و عاشقی میدونن
ولی بعدا برداشتی ناروا از برخورد هم دارن،نه دراون لحظه
دختر زمانی که نگران عشقش هست ،که نمیگه میاد دست منو میگیره ،اون الان میگه کار درست این بوده و چیزی جز شکسته نشدن عشقش نیمخواد
همینطور پسر
حالا سیب ناظر هر دو طرف هست ،در اون لحظه داره میبینه این رفتن از سر چی بوده ،پسری که میره که دختر شرمنده نشه به عشقش میگه ،پشیمان شده برمیگردد ؟؟ نمیگه دیگه

ایشون شاعر هستن ولی دست گذاشتن روی شعر این بزرگان ،خیلی سخته ،چون شعر معنی لفظی و درک صحنه داره مخصوصا شعرای فروغ که تمام توصیفی هست

نه من که نمیتونم بگم ،ب نظرم شعر به جز قسمتیش ،کامله و نیاز به توصیف نداره
این شعر رو من زیاد دیدم ولی در هیچ کتابی و یامنبعی این شعر امید نوروزی رو به عنون بخشی از مناظره نمیخونن وگرنه شاعران زیادی هستن شعر های شاملو رو پاسخ میدن ولی دلیلی بر درستی شعرشون نیست

ولی شعرتون رو بنویسید ،شاید تنهاقسمت جذاب باقی مونده شعر همون پدر باشه

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد