سید لفته فردزاده
28th July 2014, 12:45 PM
حمدت و عظمت من عظمت منته و سبغت نعمته و سبقت رحمته غضبه و تمت کلمته و نفذت مشيئته و بلغت قضيته، حمدته حمد مقر لربوبيته، متخضع لعبوديته، متنصل من خطيئته، معترف بتوحيده، مومل من ربه مغفره تنجيه، يوم يشغل عن فصيلته و بنيه و نستعينه و نسترشده و نستهديه و نومن به و نتوکل عليه و شهدت له تشهد مخلص موقن و فردته تفريد مومن متيقن و وحدته توحيد عبد مذعن، ليس له شريک في ملکه و لم يکن له ولي في صنعه، جل عن مشير و وزير و عون و معين و نظير، علم فستر و نظر فخبر و ملک فقهر و عصي فغفر و حکم فعدل، لم يزل و لن يزول ليس کمثله شيء و هو قبل کل شيء و بعد کل شيء، رب متفرد بعزته متمکن بقوته متقدس بعلوه متکبر بسموه، ليس يدرکه بصر و ليس يحيط به نظر، قوي منيع بصير سميع حليم حکيم رووف رحيم، عجز عن وصفه من يصفه و ضل عن نعته من يعرفه، قرب فبعد و بعد فقرب، يجيب دعوه من يدعوه و يرزقه و يحبوه، ذو لطف خفي و بطش قوي و رحمه موسعه و عقوبه موجعه، رحمته جنه عريضه مونقه و عقوبته حجيم ممدوده موبقه و شهدت ببعثه محمد عبده و رسوله و صفيه و نبيه و خليله و حبيبه صلي عليه ربه صلوه تحظيه و تزلفه و تعليه و تقربه و تدنيه، بعثه في خير عصر و حين فتره و کفر و رحمه لعبيده و منه لمزيده، ختم به نبوته و وضح به حجته فوعظ و نصح و بلغ و کدح، رووف رحيم بکل مومن، رضي ولي زکي، عليه رحمه و تسليم و برکه و تکريم من رب غفور رحيم قريب مجيب.
وصيتکم جميع من حضر بوصيه ربکم و ذکرتکم سنه نبيکم، فعليکم برهبه تسکن قلوبکم و خشيه تذري دموعکم و تقيه تنجيکم قبل يوم يذهلکم و يبليکم، يوم يفوز فيه من ثقلت وزن حسنته و خف وزن سيئته، ولتکن مسئلتکم و ملقکم مسئله ذل و خضوع و شکر و خشوع و توبه و نزوع و ندم و رجوع وليغتنم کل مغتنم منکم صحته قبل سقمه و شبيبته قبل هرمه و کبره و فرصته و سعته و فرغته قبل شغله و غنيته قبل فقره و حضره قبل سفره، من قبل يهرم و يکبر و يمرض و يسقم و يمله طبيبه و يعرض عنه حبيبه و ينقطع عمره و يتغير لونه و يقل عقله قبل قولهم: هو موعوک و جسمه منهوک، قبل جده في نزع شديد و حضور کل قريب و بعيد قبل شخوص بصره و طموح نظره و رشح جبينه و خطف عرنينه و سکون حنينه و حديث نفسه و بکي عرسه و يتم منه ولده و تفرقت عنه عدوه و صديقه و قسم جمعه و ذهب بصره و سمعه و کفن و مدد و وجه و جرد و عري و غسل و نشف و سجي و بسط له وهيي و نشر عليه کفنه و شد منه ذقنه و قمص و عمم و ودع و سلم و حمل فوق سريره و صلي عليه و نقل من دور مزخرفه و قصور مشيده و حجر منجده فجعل في ضريح ملحود ضيق، مرصود بلبن منضود، مسقف بجلمود و هيل عليه عفره و حثي عليه مدره تحقق حذره و نسي خبره و رجع عنه وليه و صفيه و نديمه و نسيبه و تبدل به قريبه و حبيبه فهو حشو قبر و رهين قفر، يسعي في جسمه دود قبره و يسيل صديده علي صدره و نحره، يسحق برمته لحمه و ينشف دمه و يرم عظمه حتي يوم حشره و نشره فينشر من قبره و ينفخ في صدره و يدعي بحشره و نشوره، فثم بعثرت قبور و حصلت سريره صدور وجيء بکل نبي و صديق و شهيد و نطيق و قعد للفصل رب قدير، بعبده بصير خبير فکم من زفره تعنيه و حسره تقصيه في موقف مهيل و مشهد جليل بين يدي ملک عظيم، بکل صغيره و کبيره عليم، حينئذ يلجم عرقه و يحصره قلقه، عبرته غير مرحومه و صرخته غير مسموعه و حجته غير مقبوله، تنشر صحيفته و تبين جريرته، حيث نظر في سوء عمله و شهدت عينه بنظره و يده ببطشه و رجله بخطوه و فرجه بلمسه و جلده بمسه و تهدده منکر و نکير و کشف عن حيث يصير، فسلسل جيده و غلغل ملکه يده و سيق يسحب وحده، فورد جهنم بکرب و شده و ظل يعذب في جحيم و يسقي شربه من حميم تشوي وجهه و تسلخ جلده و تضرب زبنيته بمقدم من حديد يعود جلده بعد نضجه کجلد جديد، يستغيث فتعرض عنه خزنه جهنم و يستصرخ فلم يجب ندم حيث لم ينفعه ندمه، نعوذ برب قدير من شر کل مصير و نسئله عفو من رضي عنه و مغفره من قبل منه، فهو ولي مسئلتي و منجح طلبتي فمن زحزح عن تعذيب ربه جعل في جنته بقربه و خلد في قصور مشيده و ملک حور عين و حفده و طيف عليه بکوس و سکن حظيره قدس في فردوس و تقلب في نعيم و يسقي من تسنيم و شرب من سلسبيلل قد مزج بزنجبيل ختم بمسک، مستديم للملک، مستشعر للسرور و يشرب من خمور في روض مغدق ليس ينزف عقله، هذه منزله من خشي ربه و حذر نفسه و تلک عقوبه من عصي منشئه و سولت له نفسه معصيته فهو قول فصل و حکم عدل، قصص قص و وعظ نص، تنزيل من حکيم حميد نزل به روح قدس منير مبين، من عند رب کريم علي قلب نبي مهتد رشيد و سيد صلت عليه رسل سفره، مکرمون برره، عزت برب عليم
حکيم قدير رحيم، من شر عدو لعين رجيم، يتضرع متضرعکم و يبتهل مبتهلکم و نستغفر رب کل مربوب لي و لکم.
ثم قرا اميرالمومنين عليهالسلام الايه الکريمه:
«تلک الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين».
ترجمه:
حمد و تعظيم ميکنم خدايي را که منتش بس بزرگ و نعمتش بس فراوان و سرشار است، (خدايي که) رحمتش بر غضبش پيشي گرفته و کلماتش به سر حد کمال و تمام رسيده است، ارادهاش در همه چيز نافذ و حکمش همگان را فراگير است.
او را حمد و ستايش ميکنم همانند حمد و ثناي کسي که به خدايياش اقرار نموده و در بندگياش کمال خضوع و خشوع را دارا بوده و از خطاهايش بيزار گشته، به يگانگي او معتقد بوده و آرزومند مغفرت نجاتبخش او است، در روزي که انسان از فرزند خود غافل و در انديشهي سرانجام خويش است.
از او کمک ميطلبيم و درخواست ميکنيم که ما را ارشاد کند و به راه راست رهنمون نمايد و به او ايمان ميآوريم و بر او توکل ميکنيم. شهادت به خداوندي او ميدهم، شهادتي خالصانه و از روي يقين و با علم و ايمان. او را يکتا ميدانم و چون بندهاي که قلبا اقرار ميکند او را ميستايم.
او در ملک خويش شريک و همتايي ندارد و در آفريدن مخلوقات او را يار و ياوري نيست. او برتر از اين است که داراي مشاور و وزير و ياور و معين و ياريکننده و هم نظير باشد.
او ميداند (ولي) پردهپوشي ميکند و ميبيند و از همه چيز آگاه است و مالک و غالب بر همه چيز است. او معصيت ميشود ولي درميگذرد و هنگام حکم به عدالت حکم ميراند. در گذشته و آينده کسي به مانند او نبوده و قبل از همهي موجودات و بعد از همهي آنها باقي خواهد بود.
پروردگاري است که در عزت خويش يکتا و با قوت خويش قوي و با برتري خويش در نهايت پاکي و با بلندمرتبگي خود در نهايت کبريايي به سر ميبرد.
هيچ چشمي او را نميبيند و هيچ ديدهاي او را نمييابد. او قوي و بلندمرتبه، بينا و شنونده، مهربان و بخشنده است. وصفکنندگان از وصف او عاجز و عارفانش نسبت به اوصاف او حيران و متحيرند. به همه چيز نزديک است. دعاي دعاکنندهاش را اجابت ميکند و از رزق و عطاي خويش او را بهرهمند ميسازد. او داراي لطفي پنهان بوده و سختگيري نيرومند است. داراي رحمتي وسيع و عذابي دردناک است. رحمتش بهشت پهناوري است بسيار خوشايند و عذابش دوزخي است بيپايان و نابودکننده.
و شهادت ميدهم به بعثت و رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم عبد و رسول و برگزيده و نبي و حبيب و دوست او که درود خدا بر او باد، درودي که او را بهرهمند کند و به بالا و قرب خويش نزديک گرداند.
خداوند او را در بهترين عصر برانگيخت، هنگامي که هيچ پيامبري در ميان نبوده و کفر همه جا را فراگرفته بود و اين بعثت براي رحمت بر بندگانش و عطاي نعمتي بيشتر، صورت پذيرفت.
خداوند او را خاتم پيامبران قرار داد و به سبب او حجت خويش را بر همگان آشکار ساخت و پيامبر نيز دستورات الهي را به مردم ابلاغ و در اين راه سعي و کوشش بسيار نمود. نسبت به هر مومني دلسوز و مهربان و بخشنده و در عين حال مورد رضاي خداوند بود و نسبت به بندگان او سرپرستي پاک و پاکيزه بود. سلام و برکت و تکريم خداوند بخشندهي مهربان و نزديک و اجابتکنندهي بندگان، بر او باد.
اي کساني که در حضور من هستيد شما را توصيه ميکنم به آنچه خداوند شما را به آن توصيه کرده است و سنت پيامبرتان را به شما گوشزد ميکنم. بيم و ترس از خداوند را به گونهاي در دل خويش جاي دهيد که اشکتان را از ديدگان جاري سازد و تقوايي پيشه کنيد که نجاتبخش شما در روزي باشد که آن روز، شما را از همه چيز فارغ نموده و تنها به خويش مشغول ساخته و به بلاهاي بسيار گرفتار ميسازد، روزي که رستگار و خوشبخت ميشوند کساني که خوبيهاي آنان بيشتر و بديهاي آنان کمتر بوده است. درخواست شما از خداوند و تمجيد شما نسبت به او بايد با کمال ذلت و خضوع و سپاسگزاري و خشوع و توام با توبه و دوري از معصيت و پشيماني و بازگشت از گناه باشد.
هر يک از شما بايد سلامت خويش را قبل از بيماري و جواني خويش را قبل از پيري و بزرگسالي و دارايي خويش را قبل از ناداري و آسايش خويش را قبل از گرفتاري و زندگي خويش را قبل از مرگ دريافته و غنيمت شمارد. (آري بايد غنيمت شمارد) قبل از اينکه پا به سنين بالا و پيري گذارد و به بيماري و دردي مبتلا گردد که طبيب از او دلتنگ شده و دوست از او روگردان گشته و رشتهي عمر او قطع و عقل او دگرگون گردد. (بايد فرصت را غنيمت شمارد) قبل از اينکه به او گفته شود: گرفتار تب شديد و جسمي ضعيف شده است. (بايد فرصت را غنيمت شمارد) قبل از اينکه به حالت جان دادن بيفتد و بستگان دور و نزديک به کنارش بيايند و ديدهاش مبهوت شود و نظرش به بالا خيره گردد و عرق مرگ بر پيشانياش بنشيند و بينياش خميده و صدايش قطع و با خويش به سخن بپردازد.
(در اين هنگام است که) همسرش بر او گريان شده و فرزندانش يتيم گشته و دشمن و دوستش از او جدا گرديده و آنچه جمع کرده بود بين ديگران تقسيم شده است.
(در اين هنگام است که) چشم و گوشش از کار افتاده و او را به سوي قبله خوابانده و لباسهايش را از تن بيرون آورده و او را عريان نموده و غسل داده و خشک کرده و ردايي برايش گشوده و کفنش را باز کرده (و وي را در آن قرار داده) و با پارچهاي چانهاش را بسته و پيراهني بر او پوشانده و بر سرش پارچهاي بستهاند و (دور و نزديکانش) با او وداع کرده و بر روي تابوتي بدنش را حمل نموده و بر وي نماز خوانده و از خانهي پر زر و زيور و قصر محکم و استوار و خانهي از سنگ ساخته شده، وي را جدا نموده و در گوشهي قبر و در جايي تنگ و بيآب و علف در کنار خشتهاي چيده شده در زير سنگهاي سخت قرار داده و خاکها و ريگها را بر او ريختهاند.
(اکنون) از آنچه ميترسيده به سرش آمده و (ديگر) خبري از وي به ياد نخواهد ماند و از کنار مزارش دوست و همراه و اقوام و خويشانش برميگردند و همسر و محبوب او راهي دگر را در پيش ميگيرند. (و از اين پس) او همآغوش قبر و اسير سرزمين بيآب و علف خواهد بود. جسم او مرکز جنب و جوش کرمهاي قبر خواهد شد و خونابهي (صورتش) برگردن و سينهاش جاري خواهد گشت. خاک قبر، گوشت بدن وي را پراکنده ميکند و خون بدنش را خشک ميکند و استخوانش را ميپوساند و چنين است تا روز محشر.
و آنگاه که از قبر، او را بيرون ميآورند و روح بر پيکر او ميدمند و براي حشر و نشر صدايش ميزنند، در اين هنگام است که قبرها درهم ريخته ميشود (و مردگان بپا ميخيرند) و باطن هر انساني آشکار ميشود و هر نبي و صديق و شهيدي را به صحنهي محشر ميآورند و خداوند تواناي داناي بينا خود عهدهدار جدايي حق از باطل ميگردد. پس چه بسيار نالههاي جانسوزي که گريبانگير او ميشود و حسرتي که وي را به نابودي ميکشاند، در جايگاهي هولناک و ديدگاهي عظيم در حضور پادشاهي بسيار بزرگ که بر هر کوچک و بزرگي دانا است. در اين هنگام است که (از شدت گرماي قيامت) عرق سر و صورتش، همچون لجامي بر دهانش گشته (که او را از سخن گفتن بازميدارد) و اضطراب و نگراني سراسر وجود او را فراگرفته است. به گريه و فريادش گوش فرانميدهند و عذر و حجت او را نميپذيرند. نامهي اعمالش بازميگردد و آنگاه که به کردارهاي زشت خويش مينگرد و ديدهاش به نگاههاي بدي که کرده شهادت ميدهد و دستش به آنچه سرسختانه گرفته و پايش به جاهايي که گام نهاده و عورتش به آنچه انجام داده و پوستش به آنچه لمس کرده، شهادت ميدهند، در اين هنگام است که صفحهي کردارش آشکار ميشود. (آنگاه) منکر و نکير وي را تهديد ميکنند و از عاقبت و سرانجام او پرده برميدارند و او را به زنجير و دستش را به بند و بدنش را به زمين ميکشند و روانهي دوزخش ميکنند. پس با سختي و شدت بسيار وارد جهنم ميشود و براي هميشه او را در آتش سوزان به عذاب ميرسانند و جرعهاي از چشمههاي گداختهي جهنم به او مينوشانند که چهرهاش را بريان و پوستش را جدا ميسازد.
(ملائکهي عذاب) با گرزهاي آهنين بر سرش ميکوبند و پوستش که بر اثر سوختن از بين رفته بود بار ديگر تجديد ميگردد. (در آنجا) از مامورين دوزخ فريادخواهي ميکند، ولي آنان از او روميگردانند و به او پاسخ نميدهند. فرياد دلخراش سر ميدهد ولي هيچ نگهباني پاسخ آنان را نميدهد و (ديگر) پشيمانيش سودي به او نميرساند.
از شر هر پاياني به خداوند پناه ميبريم و از او عفو و بخششي را ميطلبيم که نسبت به بندگان مورد رضايت و قبول خويش، عطا فرموده است و او است عهدهدار درخواست و برآورندهي حاجات من.
و کسي را که از عذاب خداوند دور کنند، در بهشت الهي و در قصرهاي محکم و استوار جاودانه جاي خواهند داد و در اختيارش حوران و خادمان خواهند گذاشت که با جامهايي پر از شراب، گرد وي به گردش درخواهند آمد و در محضر قدس الهي در بهشت فردوس سکونت خواهد گزيد و غرق در نعمتهاي بهشتي خواهد شد و از آب گواراي تسنيم و چشمهي سلسبيل که آميخته به زنجبيل و بر آن نشاني از مشک و عبير است خواهد نوشيد. وي را پادشاهي و ملکي است جاودانه و شادي و سروري است که قلب و جانش را خواهد گرفت. در بوستاني خرم و سرسبز، از شرابهايي خواهد نوشيد که عقل او را سلب نخواهد کرد. اين مقام و منزلت مخصوص کسي است که از پروردگارش ترسيده و از معصيت او خويش را برحذر داشته است و آن عذاب سزاي کسي است که سرپيچي خالق خويش را کرده و معصيت خداوند را نزد خود نيک و زيبا شمرده است.
(و قرآن) سخني است که حق و باطل را از هم جدا کرده و به عدل حکم نموده و گوياي داستان کساني است که داستانشان بيان گرديده و بيانگر موعظهاي است که به روشني ذکر شده است.
و آن کتابي است که روحالقدس (جبرئيل امين) آن را از طرف خداوند بر قلب پيامبر هدايت شده، نازل نموده است.
درود آن ملائکهاي که سفراي بزرگوار و نيکو رفتار الهي هستند، بر پيامبر باد.
پناه ميبرم به پروردگار داناي رحيم و حکيم و کريم از شر شيطان، آن دشمن دور از رحمت خدا و رانده شده از درگاه او.
گريه و زاريکنندگان شما بايد (در پيشگاه خداوند) به گريه و زاري بپردازند و دعاکنندگان شما بايد به دعا مشغول گردند و من براي خودم و شما از خداوند طلب مغفرت ميکنم.
آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت کردند:
«آن خانهي آخرت را مخصوص کساني قرار ميدهيم که خواهان برتري و فساد در زمين نباشند و سرانجام خوش از آن تقويپيشگان است».
وصيتکم جميع من حضر بوصيه ربکم و ذکرتکم سنه نبيکم، فعليکم برهبه تسکن قلوبکم و خشيه تذري دموعکم و تقيه تنجيکم قبل يوم يذهلکم و يبليکم، يوم يفوز فيه من ثقلت وزن حسنته و خف وزن سيئته، ولتکن مسئلتکم و ملقکم مسئله ذل و خضوع و شکر و خشوع و توبه و نزوع و ندم و رجوع وليغتنم کل مغتنم منکم صحته قبل سقمه و شبيبته قبل هرمه و کبره و فرصته و سعته و فرغته قبل شغله و غنيته قبل فقره و حضره قبل سفره، من قبل يهرم و يکبر و يمرض و يسقم و يمله طبيبه و يعرض عنه حبيبه و ينقطع عمره و يتغير لونه و يقل عقله قبل قولهم: هو موعوک و جسمه منهوک، قبل جده في نزع شديد و حضور کل قريب و بعيد قبل شخوص بصره و طموح نظره و رشح جبينه و خطف عرنينه و سکون حنينه و حديث نفسه و بکي عرسه و يتم منه ولده و تفرقت عنه عدوه و صديقه و قسم جمعه و ذهب بصره و سمعه و کفن و مدد و وجه و جرد و عري و غسل و نشف و سجي و بسط له وهيي و نشر عليه کفنه و شد منه ذقنه و قمص و عمم و ودع و سلم و حمل فوق سريره و صلي عليه و نقل من دور مزخرفه و قصور مشيده و حجر منجده فجعل في ضريح ملحود ضيق، مرصود بلبن منضود، مسقف بجلمود و هيل عليه عفره و حثي عليه مدره تحقق حذره و نسي خبره و رجع عنه وليه و صفيه و نديمه و نسيبه و تبدل به قريبه و حبيبه فهو حشو قبر و رهين قفر، يسعي في جسمه دود قبره و يسيل صديده علي صدره و نحره، يسحق برمته لحمه و ينشف دمه و يرم عظمه حتي يوم حشره و نشره فينشر من قبره و ينفخ في صدره و يدعي بحشره و نشوره، فثم بعثرت قبور و حصلت سريره صدور وجيء بکل نبي و صديق و شهيد و نطيق و قعد للفصل رب قدير، بعبده بصير خبير فکم من زفره تعنيه و حسره تقصيه في موقف مهيل و مشهد جليل بين يدي ملک عظيم، بکل صغيره و کبيره عليم، حينئذ يلجم عرقه و يحصره قلقه، عبرته غير مرحومه و صرخته غير مسموعه و حجته غير مقبوله، تنشر صحيفته و تبين جريرته، حيث نظر في سوء عمله و شهدت عينه بنظره و يده ببطشه و رجله بخطوه و فرجه بلمسه و جلده بمسه و تهدده منکر و نکير و کشف عن حيث يصير، فسلسل جيده و غلغل ملکه يده و سيق يسحب وحده، فورد جهنم بکرب و شده و ظل يعذب في جحيم و يسقي شربه من حميم تشوي وجهه و تسلخ جلده و تضرب زبنيته بمقدم من حديد يعود جلده بعد نضجه کجلد جديد، يستغيث فتعرض عنه خزنه جهنم و يستصرخ فلم يجب ندم حيث لم ينفعه ندمه، نعوذ برب قدير من شر کل مصير و نسئله عفو من رضي عنه و مغفره من قبل منه، فهو ولي مسئلتي و منجح طلبتي فمن زحزح عن تعذيب ربه جعل في جنته بقربه و خلد في قصور مشيده و ملک حور عين و حفده و طيف عليه بکوس و سکن حظيره قدس في فردوس و تقلب في نعيم و يسقي من تسنيم و شرب من سلسبيلل قد مزج بزنجبيل ختم بمسک، مستديم للملک، مستشعر للسرور و يشرب من خمور في روض مغدق ليس ينزف عقله، هذه منزله من خشي ربه و حذر نفسه و تلک عقوبه من عصي منشئه و سولت له نفسه معصيته فهو قول فصل و حکم عدل، قصص قص و وعظ نص، تنزيل من حکيم حميد نزل به روح قدس منير مبين، من عند رب کريم علي قلب نبي مهتد رشيد و سيد صلت عليه رسل سفره، مکرمون برره، عزت برب عليم
حکيم قدير رحيم، من شر عدو لعين رجيم، يتضرع متضرعکم و يبتهل مبتهلکم و نستغفر رب کل مربوب لي و لکم.
ثم قرا اميرالمومنين عليهالسلام الايه الکريمه:
«تلک الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين».
ترجمه:
حمد و تعظيم ميکنم خدايي را که منتش بس بزرگ و نعمتش بس فراوان و سرشار است، (خدايي که) رحمتش بر غضبش پيشي گرفته و کلماتش به سر حد کمال و تمام رسيده است، ارادهاش در همه چيز نافذ و حکمش همگان را فراگير است.
او را حمد و ستايش ميکنم همانند حمد و ثناي کسي که به خدايياش اقرار نموده و در بندگياش کمال خضوع و خشوع را دارا بوده و از خطاهايش بيزار گشته، به يگانگي او معتقد بوده و آرزومند مغفرت نجاتبخش او است، در روزي که انسان از فرزند خود غافل و در انديشهي سرانجام خويش است.
از او کمک ميطلبيم و درخواست ميکنيم که ما را ارشاد کند و به راه راست رهنمون نمايد و به او ايمان ميآوريم و بر او توکل ميکنيم. شهادت به خداوندي او ميدهم، شهادتي خالصانه و از روي يقين و با علم و ايمان. او را يکتا ميدانم و چون بندهاي که قلبا اقرار ميکند او را ميستايم.
او در ملک خويش شريک و همتايي ندارد و در آفريدن مخلوقات او را يار و ياوري نيست. او برتر از اين است که داراي مشاور و وزير و ياور و معين و ياريکننده و هم نظير باشد.
او ميداند (ولي) پردهپوشي ميکند و ميبيند و از همه چيز آگاه است و مالک و غالب بر همه چيز است. او معصيت ميشود ولي درميگذرد و هنگام حکم به عدالت حکم ميراند. در گذشته و آينده کسي به مانند او نبوده و قبل از همهي موجودات و بعد از همهي آنها باقي خواهد بود.
پروردگاري است که در عزت خويش يکتا و با قوت خويش قوي و با برتري خويش در نهايت پاکي و با بلندمرتبگي خود در نهايت کبريايي به سر ميبرد.
هيچ چشمي او را نميبيند و هيچ ديدهاي او را نمييابد. او قوي و بلندمرتبه، بينا و شنونده، مهربان و بخشنده است. وصفکنندگان از وصف او عاجز و عارفانش نسبت به اوصاف او حيران و متحيرند. به همه چيز نزديک است. دعاي دعاکنندهاش را اجابت ميکند و از رزق و عطاي خويش او را بهرهمند ميسازد. او داراي لطفي پنهان بوده و سختگيري نيرومند است. داراي رحمتي وسيع و عذابي دردناک است. رحمتش بهشت پهناوري است بسيار خوشايند و عذابش دوزخي است بيپايان و نابودکننده.
و شهادت ميدهم به بعثت و رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم عبد و رسول و برگزيده و نبي و حبيب و دوست او که درود خدا بر او باد، درودي که او را بهرهمند کند و به بالا و قرب خويش نزديک گرداند.
خداوند او را در بهترين عصر برانگيخت، هنگامي که هيچ پيامبري در ميان نبوده و کفر همه جا را فراگرفته بود و اين بعثت براي رحمت بر بندگانش و عطاي نعمتي بيشتر، صورت پذيرفت.
خداوند او را خاتم پيامبران قرار داد و به سبب او حجت خويش را بر همگان آشکار ساخت و پيامبر نيز دستورات الهي را به مردم ابلاغ و در اين راه سعي و کوشش بسيار نمود. نسبت به هر مومني دلسوز و مهربان و بخشنده و در عين حال مورد رضاي خداوند بود و نسبت به بندگان او سرپرستي پاک و پاکيزه بود. سلام و برکت و تکريم خداوند بخشندهي مهربان و نزديک و اجابتکنندهي بندگان، بر او باد.
اي کساني که در حضور من هستيد شما را توصيه ميکنم به آنچه خداوند شما را به آن توصيه کرده است و سنت پيامبرتان را به شما گوشزد ميکنم. بيم و ترس از خداوند را به گونهاي در دل خويش جاي دهيد که اشکتان را از ديدگان جاري سازد و تقوايي پيشه کنيد که نجاتبخش شما در روزي باشد که آن روز، شما را از همه چيز فارغ نموده و تنها به خويش مشغول ساخته و به بلاهاي بسيار گرفتار ميسازد، روزي که رستگار و خوشبخت ميشوند کساني که خوبيهاي آنان بيشتر و بديهاي آنان کمتر بوده است. درخواست شما از خداوند و تمجيد شما نسبت به او بايد با کمال ذلت و خضوع و سپاسگزاري و خشوع و توام با توبه و دوري از معصيت و پشيماني و بازگشت از گناه باشد.
هر يک از شما بايد سلامت خويش را قبل از بيماري و جواني خويش را قبل از پيري و بزرگسالي و دارايي خويش را قبل از ناداري و آسايش خويش را قبل از گرفتاري و زندگي خويش را قبل از مرگ دريافته و غنيمت شمارد. (آري بايد غنيمت شمارد) قبل از اينکه پا به سنين بالا و پيري گذارد و به بيماري و دردي مبتلا گردد که طبيب از او دلتنگ شده و دوست از او روگردان گشته و رشتهي عمر او قطع و عقل او دگرگون گردد. (بايد فرصت را غنيمت شمارد) قبل از اينکه به او گفته شود: گرفتار تب شديد و جسمي ضعيف شده است. (بايد فرصت را غنيمت شمارد) قبل از اينکه به حالت جان دادن بيفتد و بستگان دور و نزديک به کنارش بيايند و ديدهاش مبهوت شود و نظرش به بالا خيره گردد و عرق مرگ بر پيشانياش بنشيند و بينياش خميده و صدايش قطع و با خويش به سخن بپردازد.
(در اين هنگام است که) همسرش بر او گريان شده و فرزندانش يتيم گشته و دشمن و دوستش از او جدا گرديده و آنچه جمع کرده بود بين ديگران تقسيم شده است.
(در اين هنگام است که) چشم و گوشش از کار افتاده و او را به سوي قبله خوابانده و لباسهايش را از تن بيرون آورده و او را عريان نموده و غسل داده و خشک کرده و ردايي برايش گشوده و کفنش را باز کرده (و وي را در آن قرار داده) و با پارچهاي چانهاش را بسته و پيراهني بر او پوشانده و بر سرش پارچهاي بستهاند و (دور و نزديکانش) با او وداع کرده و بر روي تابوتي بدنش را حمل نموده و بر وي نماز خوانده و از خانهي پر زر و زيور و قصر محکم و استوار و خانهي از سنگ ساخته شده، وي را جدا نموده و در گوشهي قبر و در جايي تنگ و بيآب و علف در کنار خشتهاي چيده شده در زير سنگهاي سخت قرار داده و خاکها و ريگها را بر او ريختهاند.
(اکنون) از آنچه ميترسيده به سرش آمده و (ديگر) خبري از وي به ياد نخواهد ماند و از کنار مزارش دوست و همراه و اقوام و خويشانش برميگردند و همسر و محبوب او راهي دگر را در پيش ميگيرند. (و از اين پس) او همآغوش قبر و اسير سرزمين بيآب و علف خواهد بود. جسم او مرکز جنب و جوش کرمهاي قبر خواهد شد و خونابهي (صورتش) برگردن و سينهاش جاري خواهد گشت. خاک قبر، گوشت بدن وي را پراکنده ميکند و خون بدنش را خشک ميکند و استخوانش را ميپوساند و چنين است تا روز محشر.
و آنگاه که از قبر، او را بيرون ميآورند و روح بر پيکر او ميدمند و براي حشر و نشر صدايش ميزنند، در اين هنگام است که قبرها درهم ريخته ميشود (و مردگان بپا ميخيرند) و باطن هر انساني آشکار ميشود و هر نبي و صديق و شهيدي را به صحنهي محشر ميآورند و خداوند تواناي داناي بينا خود عهدهدار جدايي حق از باطل ميگردد. پس چه بسيار نالههاي جانسوزي که گريبانگير او ميشود و حسرتي که وي را به نابودي ميکشاند، در جايگاهي هولناک و ديدگاهي عظيم در حضور پادشاهي بسيار بزرگ که بر هر کوچک و بزرگي دانا است. در اين هنگام است که (از شدت گرماي قيامت) عرق سر و صورتش، همچون لجامي بر دهانش گشته (که او را از سخن گفتن بازميدارد) و اضطراب و نگراني سراسر وجود او را فراگرفته است. به گريه و فريادش گوش فرانميدهند و عذر و حجت او را نميپذيرند. نامهي اعمالش بازميگردد و آنگاه که به کردارهاي زشت خويش مينگرد و ديدهاش به نگاههاي بدي که کرده شهادت ميدهد و دستش به آنچه سرسختانه گرفته و پايش به جاهايي که گام نهاده و عورتش به آنچه انجام داده و پوستش به آنچه لمس کرده، شهادت ميدهند، در اين هنگام است که صفحهي کردارش آشکار ميشود. (آنگاه) منکر و نکير وي را تهديد ميکنند و از عاقبت و سرانجام او پرده برميدارند و او را به زنجير و دستش را به بند و بدنش را به زمين ميکشند و روانهي دوزخش ميکنند. پس با سختي و شدت بسيار وارد جهنم ميشود و براي هميشه او را در آتش سوزان به عذاب ميرسانند و جرعهاي از چشمههاي گداختهي جهنم به او مينوشانند که چهرهاش را بريان و پوستش را جدا ميسازد.
(ملائکهي عذاب) با گرزهاي آهنين بر سرش ميکوبند و پوستش که بر اثر سوختن از بين رفته بود بار ديگر تجديد ميگردد. (در آنجا) از مامورين دوزخ فريادخواهي ميکند، ولي آنان از او روميگردانند و به او پاسخ نميدهند. فرياد دلخراش سر ميدهد ولي هيچ نگهباني پاسخ آنان را نميدهد و (ديگر) پشيمانيش سودي به او نميرساند.
از شر هر پاياني به خداوند پناه ميبريم و از او عفو و بخششي را ميطلبيم که نسبت به بندگان مورد رضايت و قبول خويش، عطا فرموده است و او است عهدهدار درخواست و برآورندهي حاجات من.
و کسي را که از عذاب خداوند دور کنند، در بهشت الهي و در قصرهاي محکم و استوار جاودانه جاي خواهند داد و در اختيارش حوران و خادمان خواهند گذاشت که با جامهايي پر از شراب، گرد وي به گردش درخواهند آمد و در محضر قدس الهي در بهشت فردوس سکونت خواهد گزيد و غرق در نعمتهاي بهشتي خواهد شد و از آب گواراي تسنيم و چشمهي سلسبيل که آميخته به زنجبيل و بر آن نشاني از مشک و عبير است خواهد نوشيد. وي را پادشاهي و ملکي است جاودانه و شادي و سروري است که قلب و جانش را خواهد گرفت. در بوستاني خرم و سرسبز، از شرابهايي خواهد نوشيد که عقل او را سلب نخواهد کرد. اين مقام و منزلت مخصوص کسي است که از پروردگارش ترسيده و از معصيت او خويش را برحذر داشته است و آن عذاب سزاي کسي است که سرپيچي خالق خويش را کرده و معصيت خداوند را نزد خود نيک و زيبا شمرده است.
(و قرآن) سخني است که حق و باطل را از هم جدا کرده و به عدل حکم نموده و گوياي داستان کساني است که داستانشان بيان گرديده و بيانگر موعظهاي است که به روشني ذکر شده است.
و آن کتابي است که روحالقدس (جبرئيل امين) آن را از طرف خداوند بر قلب پيامبر هدايت شده، نازل نموده است.
درود آن ملائکهاي که سفراي بزرگوار و نيکو رفتار الهي هستند، بر پيامبر باد.
پناه ميبرم به پروردگار داناي رحيم و حکيم و کريم از شر شيطان، آن دشمن دور از رحمت خدا و رانده شده از درگاه او.
گريه و زاريکنندگان شما بايد (در پيشگاه خداوند) به گريه و زاري بپردازند و دعاکنندگان شما بايد به دعا مشغول گردند و من براي خودم و شما از خداوند طلب مغفرت ميکنم.
آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت کردند:
«آن خانهي آخرت را مخصوص کساني قرار ميدهيم که خواهان برتري و فساد در زمين نباشند و سرانجام خوش از آن تقويپيشگان است».