PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاپيك هاي ماندگار : " نثر: چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ "



مدیر تالار ادبیات
8th July 2014, 11:09 PM
يكي از تاپيك هاي ماندگاري كه از بهمن ماه 1391 آغاز و تا كنون ادامه داشته، تاپيك "نثر : چند شعر از استاد فريدون مشيريـ " مي باشد كه توسط گاربر گرامي سايت سركار خانم هارمونی کا (http://www.njavan.com/forum/member.php?111421-%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7) پايه گذاري و توسط ديگر كاربران ادامه يافته به نحوي كه اين تاپيك هم اكنون نيز با اشعار استاد مشيري و با فاصله هاي زماني متناوب مطلب گذاري مي شود.

زنده ياد استاد فريدون مشيري ( 1379 -1305 ) از شعراي بنام بوده اند كه حتي اشعار ايشان در 5 برنامه از برنامه هاي "گل هاي تازه " از برنامه هاي موسيقيايي سنتي راديو ايران ( توليد شده در فواصل سال هاي 1352 تا 1357 در نزديك به 200 برنامه )مورد استفاده قرار گرفته است كه نسبت به شعراي معاصر خود، تعداد بيشتري از اشعار را به خود ختصاص داده اند.

اين تاپيك در برهه هاي زماني محتلف توسط كاربران همچنان فعال نگه داشته شده كه بيشترين فعالت اين تاپيك در حال حاضر توسط سركار خانم *FATIMA* (http://www.njavan.com/forum/member.php?69688-*FATIMA*) انجام مي پذيرد. گرچه در همين جا از فعاليت تمام كاربران اين تاپيك تشكر به عمل مي آيد.


با آرزوي موفقيت براي اين عزيزان در تمامي مراحل زندگي



"نثر : چند شعر از استاد فريدون مشيريـ " (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?115818-%DA%86%D9%80%D9%80%D9%86%D8%AF-%D8%B4%D9%80%D9%80%D9%80%D8%B9%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%80%D9%80%D9%80%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80%D8%AF%D 9%88%D9%86%D9%80%D9%80%D9%80%D9%80-%D9%85%D9%80%D9%80%D9%80%D9%8F%D8%B4%D9%80%D9%80%D 9%80%DB%8C%D9%80%D9%80%D9%80%D8%B1%DB%8C%D9%80%D9% 80%D9%80)

مدیر تالار ادبیات
8th July 2014, 11:11 PM
کوچه

بی تو، مهتاب‌ شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»
با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»

باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .
بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد