PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : موعود در آيين زرتشت



kamanabroo
29th July 2009, 12:57 AM
موعود در آيين زرتشت /

سيدحسن حسينى (آصف)



چكيده: اعتقاد به موعودى نجاتبخش كه در آينده خواهد آمد تا جهان پر از فساد و تباهى را از نو بنيان كند و مردم را از شر ظلم و بيداد و بدبختى نجات بخشد، تقريباً در تمامى مذاهب و مكاتب الهى و بشرى نمايان است. بسيارى از دين پژوهان و مورخان غربى بر اين باورند كه اين عقيده به دست ايرانيان باستان ميان يهوديان منتشر شده، و سپس از ايشان به مسيحيان و مسلمانان منتقل شده، و در ميان اديان سامى به صورت يكى از معتقدات اصلى دينى درآمده است. نقد و بررسى اين نظريه فرصت ديگرى را مى طلبد، اما اين ديدگاه، گوياى جايگاه والا و برجسته اين باور در اديان ايران باستان، به ويژه آيين زرتشت است. نوشته حاضر عهده دار تبيين و توضيح اين باور زرتشتى است.

بشر از آغاز پيدايى اش تاكنون، همواره چشم انتظار نجاتبخشى اصلاحگر بوده است. اين موعود كه در آيين مزديسنا «سوشيانس» خوانده مى شود، به صورتى همان كالكىِ هندوان (دهمين تجلى ويشنو)، بوداى پنجم بوداييان، مسيحاى يهوديان، فارقليط مسيحيان و حضرت مهدى (عج) مسلمانان است. البته چنين انديشه اى تنها مختص اين اديان نيست، چنين رواياتى در اشكال مختلف از قصص مذهبى گرفته تا اساطير و افسانه ها، بلكه در ميان همه اقوام و ملل متمدن و غيرمتمدن جهان و حتى قبايل بدوى وجود داشته است; مثلا در ميان سرخپوستان امريكاى ميانى، آزتكها از كتسال كواتل (Quetzal Coatl) و تولتكها از سه آكاتل توپيلتسين ( CeAcatl Topiltzin) و ماياها از كوكولكان (Kukulcan) در اساطير خويش ياد مى كنند، كه احتمالا منشأ هر سه يكى است.
ايشان بر اين باور بودند كه اين شخصيتهاى اسطوره اى، كه تدريجاً به مقام خدايى ارتقا يافتند، همان گونه كه به شكل ناگهانى و اسرارآميزى ناپديد شدند، دوباره روزى مراجعت مى كنند و باعث نجات مردم و سامان بخشيدن به اوضاع جامعه خويش خواهند شد.[1] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn1)
اينكاها نيز از ايزدى آفريننده موسوم به ويراكوچا (Virakocha) نام مى برند و معتقدند پس از آن كه كار آفرينش به دست وى پايان يافت، دستورهايى براى مردمش بر جاى گذاشت; و قبل از آن كه در آسمان ناپديد شود، قول داد كه روزى مراجعت خواهد كرد.[2] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn2)
ساكنان جزاير ملانئيد (Melaneid)، واقع در جنوب اقيانوس آرام، در اين باره افسانه اى دارند مبنى بر اين كه در زمانهاى دور، پادشاه يك سرزمين ناشناس ـ كه امريكا نام داشت ـ به ديدار آنها آمده بود. نام اين خدا جان فرام (John Frum) بود، كه به آنها قول داد در روزى از روزها با پنجاه هزار تن از پيروان آسمانى اش از دهانه آتشفشان مازور (Masur) بيرون آيد و زندگىِ فقيرانه بوميان را بهبود بخشد و براى آنها خوشبختى به ارمغان آورد. ولى بوميان مى گويند اين خدا فقط در صورتى نزد آنها باز خواهد گشت كه آنها سنتها را زنده نگاه داشته و خدايان را پرستش كنند.[3] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn3) گذشته از اينها، چنين معتقداتى را مى توان در اساطير كهن مصر باستان، چين و يا افسانه هاى يونانى بازشناخت.
اعتقاد به موعود در عقايد مانوى نيز خودنمايى مى كند. در قطعه شماره 9 اسناد مكشوفه تورفان (كلكسيون لنينگراد) پرسشهايى درباره آخرالزمان و علامات آن مطرح مى شود. اين اسناد سالها پس از زمان مانى نوشته شده است، ولى از آنها چنين بر مى آيد كه پيروان مانى به ظهور وى در آخرالزمان معتقد بوده اند. تكه هايى از كتاب شاپورگان[4] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn4) مانى وجود دارد كه در آنها اشاره به ظهور مانى نمى شود، اما از قراينى چنين به دست مى آيد كه انتظار ظهور عيسى را دارند. در شاپورگان، ترجمه مولر، نام «خرد شهر ايزد» آمده كه در آخرالزمان بايد ظهور بكند. جكسون عقيده دارد كه بى شك عيسى به اين لقب ناميده شده است. در قطعات پهلوى لنينگراد به «آمدشنيه ييشو زندگر» و در جاى ديگر «مردان پوسر» اشاراتى شده است.
به هر حال، وقايعى كه با ظهور مصادف مى شود، عبارت از علامات شگفت انگيزى است كه در آسمان پديد مى آيد و برآمدن «خرد شهر ايزد» دلالت مى كند، و دانش را پيش از تكميل فرشگرد به دنيا مى آورد. فرشتگانى از شرق و غرب به فرمان او فرستاده مى شوند و به همه اهل دنيا پيام مى فرستند. اما اشخاص شرور او را انكار مى كنند و كاذب مى شمارند. از طرف ديگر، پنج تن از نگهبانان پيروزگر آسمانها و زمينها با پرهيزگاران و ديوان فروتن به پرستش او سر فرود مى آورند.[5] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn5)
برخلاف ديگر اديان، كه معمولا منتظر يك موعود نجاتبخش اند، ـ زرتشيان منتظر سه موعود هستند كه هر يك از آنها به فاصله هزار سال از ديگرى ظهور خواهد كرد. در اين جا لازم است قبل از پرداختن به مسئله سه موعود، اشاره اى گذرا به بحث ادوار جهانى يا سال كيهانى در آيين زرتشت داشته باشيم، كه افسانه ظهور اين موعودهاى سه گانه در چنين چارچوبى جاى داده شده است. البته بايد يادآور شويم كه متنهاى زرتشتى درباره اين كه «سال كيهانى» از چند هزاره تشكيل مى شود همسخن نيستند. پاره اى مى گويند از نُه هزاره، و برخى اين دوره جهانى را به مناسبت دوازده برج سال طبيعى و دوازده نشان منطقة البروج متشكل از دوازده هزاره مى دانند. قراينى نيز حكايت مى كند رقم اصلى شش هزار سال بوده و به تدريج به نُه هزار سال و دوازده هزار سال افزايش يافته است.[6] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn6)
اميل بنونيست (Emil Benveniste) در اين باره مى نويسد: نُه هزار سال عقيده زروانيان و دوازده هزار سال اعتقاد مزديسنان غير زروانى است.[9] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn9)
در سه هزاره اول، اهورامزدا عالم فروهر، يعنى عالم روحانى را بيافريد، كه عصر مينوى جهان بوده است. در سه هزاره دوم از روى صور عالم روحانى، جهان جسمانى خلقت يافت. در اين دوره امور جهان و زندگى مردمان فارغ از گزند و آسيب بود و به همين دليل عصر طلايى تاريخ دينى مزديسنان ناميده مى شود. سه هزاره سوم، دوران شهريارى شهرياران و خلقت بشر و طغيان و تسلط اهريمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد; يعنى هنگامى كه بنابر سنتْ دوران واپسين از چهار دوره عمر جهان بود.[10] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn10)
به موجب روايات زرتشتى، و بنا به يشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد مى شود كه با نام عمومى سوشيانس خوانده مى شوند. اين نام بخصوص براى تعيين آخرين موعود تخصيص يافته و او آخرين مخلوق اهورامزدا خواهد بود. كلمه «سوشيانس» كه از ريشه «سو» به معنى سودمند است، در اوستا سئوشيانت (Saoshyant) آمده و در پهلوى به اشكال گوناگونى چون: سوشيانت، سوشيانس، سوشانس، سوشيوس يا سيوشوس آمده است. در فروردين يشت، بند 129، در معنى سوشيانت چنين آمده است: «او را از اين جهت سوشيانت خوانند; براى آن كه او به كليه جهان مادى سود خواهد بخشيد.»[11] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn11)
اين كلمه چندين بار در گاتاها براى شخص زرتشت به كار رفته و پيامبر خود را سوشيانت خوانده; يعنى كسى كه از وجودش سود و نفع برمى خيزد و سود رساننده است.[15] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn15) همين موضوع در يسنا (59/28) نيز تكرار شده است.
در يسنا (24/5) از سوشيانسها با عنوان نوكنندگان جهان و مردانى كه هنوز متولد نشده اند ياد مى شود:
ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين با فروهرهاى همه پاكان; آن پاكانى كه مرده اند و آن پاكانى كه زنده اند و آن مردانى كه هنوز زاييده نشده، سوشيانتهاى نوكننده اند.[16] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn16)
و در فروردين يشت كرده 1 فقره 7 آمده است:
اى سپنتمان! فروهرهاى نخستين آموزگاران دين و فروهرهاى مردانى كه هنوز متولد نشدند و در آينده سوشيانسهاى نوكننده جهان خواهند بود، از فروهرهاى ساير مردمان قويتر هستند.[17] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn17)
در گزارش پهلوىِ ونديداد (19/5) سوشيانت به صورتِ «Sut aumand» سودمند آمده و از آن هنگامى سخن رفته كه ميان زرتشت و اهريمن (انگرمينو) جدالى سخت بوده است. اهريمن ديوان را برمى انگيزد تا زرتشت را هلاك كنند، اما زرتشت با خواندن ادعيه و توسل به كلام مقدس ديوان را مى راند و بر آن مى شود تا آفرينش شر اهريمنى را نابود سازد. اهريمن به تمنا مى خواهد زرتشت را منصرف كند، اما زرتشت در جوابش مى گويد:
اى اهريمن بدسگال! من آفريده هاى ديو ساخته را تباه مى كنم; ديو نسو (Nasu) ]ديولاشه و مردار[ را بر مى افكنم; پرى خنتائيتى[20] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn20)
اما عمده مطالب درباره سوشيانسها در يشتهاى سيزدهم و بويژه نوزدهم آمده است. در يشت 19، بند 88 به بعد، درباره ظهور سوشيانس در آخرالزمان و نو شدن گيتى و سپرى شدن جهان چنين آمده است:
فرّ كيانى نيرومند مزدا آفريده را ما مى ستاييم; (آن فر) بسيار ستوده زبردست، پرهيزگار، كارگر چست را كه برتر از ساير آفريدگان است; كه به سوشيانت پيروزمند و به ساير دوستانش تعلق خواهد داشت.[21] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn21) در هنگامى كه گيتى را نو سازد; (يك گيتىِ) پير نشدنى، نمردنى، نگنديدنى، نپوسيدنى، جاودانِ زنده، جاودانِ بالنده و كامروا. در آن هنگامى كه مردگان دگرباره برخيزند و به زندگان بى مرگى روى كند. پس آن گاه او (سوشيانت) به در آيد و جهان را به آرزوى خود تازه كند.
پس جهانى كه فرمانبردار راستى است فناناپذير گردد. دروغ دگرباره به همان جايى رانده شود كه از آن جا از براى آسيب رساندن به راستى پرستان و نژاد و هستىِ وى آمده بود. تباهكار نابود خواهد گرديد; فريفتار رانده خواهد شد.
در هنگامى كه اَستْوَتْ اِرِتَه (= سوشيانت) پيكِ اهورامزدا، پسرِ «ويسْپَه تَئورْوَئيرى[22] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn22) از آب كيانسيه به در آيد، گرز پيروزمند آزنده; (گرزى) كه فريدون دلير داشت در هنگامى كه اژى دهاك (ضحاك) كشته شد.
كه افراسياب تورانى داشت در هنگامى كه زنگياب[23] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn23) دروغگو كشته شد، كه كيخسرو داشت در هنگامى كه افراسياب تورانى كشته شد، كه كى گشتاسب داشت (آن) آموزگار راستى از براى سپاهش، با اين (گرز) او (استوت ارته) دروغ را اين جا از گيتى بيرون خواهد كرد.
او (استوت ارته = سوشيانس) با ديدگان خرد بنگرد. به همه آفريدگان او نگاه خواهد كرد; آنچه زشت نژاد است، او با ديدگان بخشايش سراسر جهان مادى را خواهد نگريست و نظرش سراسر جهان را فنا ناپذير خواهد ساخت.
يارانِ استوت ارته پيروزمند به در خواهند آمد. نيك پندار، نيك گفتار، نيك كردار و نيك دين اند و هرگز سخن دروغ به زبان نياورند. در مقابل آنان خشم خونين سلاح بى فرّ رو به گريز نهد. راستى به دروغ زشتِ تيره بدنژاد غلبه كند.
منش بد شكست خواهد يافت. منشِ خوب به آن چيره شود. (سخن) دروغ گفته شده، شكست خواهد يافت. سخن راست گفته شده به آن چيره خواهد شد. خرداد و اَمرداد هر دو را شكست دهند: گرسنگى و تشنگى را. خرداد و اَمرداد گرسنگى و تشنگى زشت را شكست دهند. اهريمن ناتوان بدكنش رو به گريز خواهد نهاد.[24] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn24)
بر اساس روايات پهلوى، نطفه زرتشت در درياچه هامون، ]كيانسيه يا كَسَه اُيه (Kasaoya) [قرار دارد. در آخرين هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهم) سه دوشيزه از اين نطفه بارور مى شوند و سه موعود مزديسنان را مى زايند. در يشت سيزدهم، بند 62، آمده است:
فروهرهاى نيك تواناى پاك مقدسين را مى ستاييم كه نُه و نود و نهصد و نه هزار و نُه بار ده هزار (يعنى 99999) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانى مى كنند.[25] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn25)
اما در يشت سيزدهم، بندهاى 128 و 129 مهم و قابل توجه هستند. در بند 128 مجموعاً از نُه پارسا ـ كه شش تن از آنها ياران سوشيانس و سه تن ديگر موعودهاى آينده اند ـ ياد شده و فروشى شان ستوده شده است.
بنا به مندرجات كتاب پهلوى دادستان دينيك، هنگامى كه در آخرالزمان سوشيانس ظهور كند، قيامت مردگان به مدت 57 سال به طول مى انجامد. در اين مدت، سوشيانس در كشور مركزى، يعنى خونيرس،[26] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn26) فرمانروا خواهد بود، و شش تن از يارانش در شش كشور ديگر. اينان در طى مدت فرمانروايى شان، كه بايد به نوعى فرمانروايى معنوى و روحانى تلقى شود، همواره در حال اطاعت از سوشيانس و مجرى فرمانهاى وى خواهند بود. اين شش پارساى جاودانى عبارت اند از:
1. رَئوچَسْ چَئِشمَن (Raocas - Caesman) يعنى روشنى پاشنده، كه در دادستان دينيك (فصل 36، فقره 4) روشن چشم (Rosan Casm) ياد شده است، و در كشور اَرِزَه (Arezah) يعنى كشور غربى فرمانده خواهد بود.
2. هوَرِ چَئِشمَن ( Caesmanـ Hvare) يعنى فروغ خورشيد پاشنده، كه در دادستان دينيك خور چشم(Xor Casm) آمده است، و در سَوَه (Savah) يعنى كشور شرقى، فرمانده خواهد بود.
3. فْرادَت خوارِنَه (Fradat xvarenah) يعنى فرّپرور، كه در دادستان دينيك فْرادَت ـ فرّه (Fradat Frrah) آمده است، و در كشور فْرَدَ ذَفش (Fradzafs) يعنى كشور جنوب شرقى فرمانده خواهد بود.
4. ويذَت خوارِنَه (Vidhat xvarenah) يعنى از فرّ برخوردار، كه در دادستان دينيك وَرِدَت فَرّه (Varedat Farrah) آمده است، و در كشور ويدَ ذَفشْ (Vida zafs) يعنى كشور جنوب غربى فرمانروا خواهد بود.
5. وُئورو ـ نِمَه (Vouru nemah ) يعنى فراخ نيايش، كه در دادستان دينيك كامك نيايش (Kamak Vaxsisn) آمده است، و در كشور وُروبَرِشت (Vorubarest) يعنى كشور شمال غربى فرمانروا خواهد بود.
6. وُئورو ـ سوه (Vouru Savah) يعنى فراخ سود، كه در دادستان دينيك كامَك سود (Kamak Sud) آمده است، و در كشور وُروجَرِشت (Vorujarest) يعنى كشور شمال شرقى فرمانده خواهد بود.[27] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn27)
پس از اين شش نام، در بند 128، يشت سيزدهم، از سه تن ديگر نيز ياد شده و فروشى شان مورد ستايش قرار گرفته است. اينها در اصل همان سه پسرِ آينده زرتشت يا موعودهاى نجاتبخشى هستند كه در هزاره آخر عمر جهان، به فاصله هزار سال از همديگر، ظهور خواهند كرد. اين سه تن عبارت اند از:[28] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn28)
اوخْشْيَت اِرتَه (Ukhsyat ereta) يعنى پروراننده قانون مقدس (نيرو دهنده و رواكننده قانونِ دين و دادِ زرتشت).[29] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn29) امروزه اين نام را اوشيدريا هوشيدر گويند، و در كتب پهلوى به صورت خورشيتدر يا اوشيتر آمده است. گاه كلمه بامى را به آن افزوده، هوشيدربامى مى گويند، كه به معنى هوشيدر درخشان است.
اوخْشْيَت نِمَه (Ukhsyat nemah) يا اوخْشْيَت نِمَنگه، يعنى پروراننده نماز و نيايش. امروزه آن را اوشيدرماه يا هوشيدرماه گويند، ولى در كتب پهلوى به صورت خورشيتماه و اوشيترماه ضبط شده است. استاد پورداود مى نويسد: «در واقع بايستى اوشيدر نماز بگويند; چه، كلمه نِمَنگه به معنى نماز است.»[30] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn30)
اَستْوَتْ اِرِتَه (Astvat ereta)، يعنى كسى كه مظهر و پيكر قانون مقدس است. در خود اوستا نيز به معنى لفظى اين كلمه اشاره شده و در بند 129، يشت سيزدهم، مى خوانيم:
كسى كه سوشيانت پيروزگر ناميده خواهد شد و اَستْوَتْ اِرِتَه ناميده خواهد شد. از اين جهت سوشيانت، براى اين كه او به سراسر جهان مادى سود خواهد بخشيد; از اين جهت اَستْوَتْ اِرِتَه، براى اين كه او آنچه را جسم و جانى است پيكر فناناپذير خواهد بخشيد، از براى مقاومت كردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر). از براى مقاومت كردن در ستيزه اى كه از طرف پاكدينان برانگيخته شده باشد.[31] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn31)
و اين اَستْوَتْ اِرِتَه همان سوشيانس، يعنى سومين و آخرين موعود در آيين مزديسناست. در اوستا هر جا كه سوشيانت به صورت مفرد آمده، از او آخرين موعود، يعنى اَستْوَتْ اِرِتَه اراده گرديده است; چنان كه امروزه نيز هر وقت به طور عام سوشيانس مى گوييم، مقصود همان آخرين نجاتبخش و موعود است; مثلا دريسنا كه ذكرش گذشت، (26/10) در آن جايى كه به فروهر نخستين بشر كيومرث تا به سوشيانت درود فرستاده مى شود. و يا دريسنا (59/28) كه آمده است: «به سوشيانت پيروزگر درود مى فرستيم.» همچنين در ويسپرد (2/5) به كسى درود فرستاده مى شود كه به كلام سوشيانت ـ كه از پرتوش جهان راستى برپا خواهد شد ـ متكى باشد. بى شك مقصود از سوشيانت در فقرات مذكور، همان اَستْوَتْ اِرِتَه يا آخرين موعود است.[32] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn32)
چنان كه اشارت رفت، اين سه برادر از پشت و نطفه زرتشت پيامبر ايران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ايزد نريوسنگ برگرفت و به فرشته آب ناهيد سپرد، كه آن را در درياچه كيانسيه (هامون) حفظ كرد. در آغاز هزاره يازدهم دوشيزه اى از خاندان بهروزِ خداپرست و پرهيزگار در آن درياچه آبتنى مى كند و از آن نطفه آبستن مى شود. پس از سپرى شدن نُه ماه، هوشيدر پا به عرصه دنيا خواهد گذاشت. اين پسر در سى سالگى از طرف اهورامزدا برانگيخته مى شود و دين در پرتو ظهور وى جان مى گيرد. از جمله علامات ظهور وى اين است كه خورشيد دَه شبانه روز غيرمتحرك در آسمان خواهد ماند و به هفت كشور روى زمين خواهد تابيد. آن كه دلش با خدا نيست، با ديدن اين شگفتى، از هول و هراس، جان خواهد باخت و زمين از ناپاكان تهى خواهد گشت.
در آغاز هزاره دوازدهم دگرباره دوشيزه اى از خاندان بهروز در درياچه هامون تن خود را مى شويد و از نطفه زرتشت بارور مى شود، و از او هوشيدرماه زاده خواهد شد و در سى سالگى به رسالت خواهد رسيد. در هنگام ظهور وى، خورشيد بيست شبانه روز ميان آسمان مى ايستد. در دورانِ شهريارىِ روحانىِ هوشيدرماه، ضحاك از كوه دماوند زنجير گسيخته، و به ستمگرى و بيداد مى پردازد. به فرمان اهورامزدا يَلِ نامور، گرشاسب، از دشت زابلستان به پا مى خيزد و آن ناپاك را هلاك مى كند.
در پايان هزاره دوازدهم، باز از خاندان بهروز، دوشيزه اى در آب هامون شست و شو مى كند و بارور مى شود و از او سوشيانس، آخرين آفريده اهورامزدا، متولد مى شود. در سى سالگى مزديسنا امانت رسالت را به وى واگذار مى كند. به واسطه نشانه متوقف شدن خورشيد در وسط آسمان، به عالميان ظهور سوشيانس و نوكننده جهان بشارت داده خواهد شد. از ظهور وى اهريمن و ديو دروغ نيست و نابود گردد. ياران آن موعود، كه از جاودانان هستند، قيام مى كنند و همراه وى خواهند بود تا مردگان برخيزند و جهان معنوى روى نمايد.[33] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn33)
اسامى مادران اين سه موعود در اوستا محفوظ مانده، چنان كه در يشت سيزدهم، بند 141 ـ 142، در اين باره آمده است: فروهر پاكدين دوشيزه سْروتَتْ فِذْرى را مى ستاييم. فروهر پاكدين دوشيزه وَنْگهوفِذْرى را مى ستاييم. فروهر پاكدين دوشيزه اِرِدَت فِذْرى را مى ستاييم. كسى كه همچنين ويسپه تئوروئيرى ناميده (خواهد شد). از اين جهت ويسپه تئوروئيرى، براى اين كه كسى را خواهد زاييد كه همه آزارهاى ديوها و مردمان را دور خواهد نمود.[34] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn34)
شرح اسامى مذكور به ترتيب ذكر نام ايشان چنين است: سْروتَتْ فِذْرى (Srutat fedhri)، مادرهوشيدر، و به معناى كسى كه پدرش نامى و مشهور است. وَنگْهْوفِذْرى (Vanghu fedhri)، مادر هوشيدرماه، و به معناى كسى كه از پدرى شريف و نيك است. اِرِدَت فِذْرى ( Eredatfedhri)، مادر سوشيانس، و به معناى كسى كه موجب آبروى پدر و شرف اوست. ويسْپَه تَئورْوئيرى (Vispa taurvairi) نام ديگر وى است، و به معناى كسى كه همه را شكست مى دهد.[35] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn35)
گفتنى است كه دريشت سيزدهم هيچ گونه اشاره اى به اين موضوع كه اين دوشيزگان مادران سه موعودند وجود ندارد. اما در يشت نوزدهم، مادر سوشيانس، يعنى سومين موعود، با صراحت مشخص گرديده است; آن جا كه مى گويد:
در هنگامى كه اَسْتوَتْ اِرِتَه پيك اهورامزدا، پسر ويسپه تئوروئيرى از آب كيانسيه (هامون) به در آيد ... .
چنان كه گفته شد، ويسْپَه تئَورْوَئيرى نام ديگرِ مادر سوشيانس (اَسْتوَتْ اِرِتَه) يعنى اِرِدَت فِذْرى است.
در كتاب هفتم دينكرد (فصول 7 ـ 10) شرحى درباره موعودها و مادران آنها آمده است. در كتاب مذكور اين دوشيزگان پانزده ساله، كه هر كدام مادر يكى از موعودها خواهند بود، از خاندان بهروز پسر فريان اند. اسامى اين مادران در روايت دينكرد به ترتيب: شميگ ابو (Shemig - abu)، شپير ابو (Shapir - abu)، گوباك ابو (Gubak - abu) ذكر گرديده اند.[37] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn37)
بنا به روايات، زرتشت در آغاز هزاره دهم يا در آغاز دوران چهارم متولد شده است. پس از وى سه پسر آينده او، كه موعودهاى نجاتبخش در آيين مزديسنا هستند، به ترتيب: هوشيدر در آغاز هزاره يازدهم، هوشيدرماه در آغاز هزاره دوازدهم و سوشيانس در پايان هزاره دوازدهم ظهور مى كنند. ايشان مى آيند تا ادامه دهنده راه زرتشت، زداينده پيرايه ها از دين او و پالاينده جهان از فساد و تباهى، و سرانجام، منجيان مردمان و برپاكننده رستاخيز مردگان باشند.
در مينوى خرد (پرسش 1، بند 95) مى خوانيم:
اگر كيخسرو بتكده (ساحل) درياچه چيچست[39] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn39)كردن ممكن نبود.
در بندهش (ص 142) آن جا كه از هزاره ها ياد شده، درباره چگونگى ظهور اين سه موعود توضيحاتى داده شده است. در زندوهومن يسن (فرگرد 7 ـ 9) نيز پيرامون ظهور اوشيدر و زمان ظهور و وقايعى كه رخ مى دهد، مطالبى آمده است. همچنين در روايت پهلوى (فرگرد 48) نيز درباره اين سه موعود شرحى مفصل نقل شده،[40] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn40) اما شرحى كه در صد در بندهش آمده مفصل تر و جامع است و تحول شفاهى روايت و تغييرات تازه آن را نيز نشان مى دهد.

هزاره اوشيدر
اندر دين پيداست كه زراتشت اسفنتمان از نزديك ايزد تعالى بيامد و گفت: اى دادار وهِ افزونى بعد از اين، كه باشد كه بدين منزلت رسند كه من رسيده ام و از تو چيزها توانند پرسيدن؟ ايزدتعالى گفت تا آن كه اوشيدر سى ساله شود به نزديك من بيايد و اين دين ديگر باره از من پذيرد و هيچ كس به مناجات من نتواند رسيدن و سخن گفتن الا اوشيدر. و اكنون ببايد دانستن آن گاه كه زراتشت اسفنتمان انوشه روان باد، دين در جهان روابكرد، و آشكار. و ديگر به هفت كشور زمين برسيد و مردمان بر دين استوار و بى گمان شدند. زراتشت برخاست كه به ايران ويج شود. در مدت سه ماه با زن خويش نزديكى كرد، هر بار كه آن زن برخاستى و برفتى و چشمه آب هست از آن قُهستان (كوهستان) و آن را «كانفسه» خوانند و در آن آب نشستى و سر و تن بشستى و منى در آن آب بگميختى.
دادار اورمزد نُه بيوَر و نُه هزار و نُه صد و نود و نُه ]99999[ فروهر اَشُوان بر آن منى موكل كرده است تا آن منى نگاه مى دارند. چون هزاره زراتشت اسفنتمان برآيد، جايى و كوهى است كه آن جا را كوهِ خدا خوانند و قومى بسيار از جمله بهدينان آن جا نشسته اند و هر سال روز نوروز و چون مهرجان آيد، آن مردمان دخترانِ خانه را بفرستند تا در آن آب نشينند.[42] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn42) باشد، و آن دختر از آن آب آبستن شود. ـ و چون دشتان باشد نيز دشتان شود، مادر داند. ـ او را نگاه دارند تا نُه ماه برآيد. پس اوشيدر از او بزايد. و چون سى ساله شود، به نزديك اورمزد شود، و با ايزد تعالى همپرسگى كند. و ده شبانه روز خورشيد در ميان آسمان بايستد و فرو نشود تا همه كس بدانند كه كارِ نوپديدار خواهد آمدن.
پس چون دين بپذيرد و بيايد به ايرانشهر روا بكند و ديگر باره دين تازه شود. همچنان كه در آن روزگار كه كسى چيزى از كسى نيايش نكند يا گاهنبار نسازد او را به داور برند و باد اَفراد نمايند و مردم در راحت و ايمنى باشند. و چون تيرست (100) سال از روزگار اوشيدر بگذرد، همه دَد و دام هلاك و نيست شوند. پس چون گرگى پديدار آيد سخت بزرگ و سهمناك، و مردمان از سبب آن گرگ به رنج آيند و بنالند و بسيار كسى هلاك كند. پس به اوشيدر شكايت كنند و اوشيدر يَزشنِ يزدان بكند و مردمان را گويد شما سلاح برداريد و به جنگ او شويد. مردم به جنگِ او روند و آن گرگ را هلاك كنند. و بعد از آن هيچ دَد و دام، چون گرگ و شير و پلنگ و مانند ايشان، هيچ نباشند و جهان از همه بلاها پاكيزه و صافى شود.
و چون تيرست (100) سال از روزگار اوشيدر بگذرد، ديوى پديدار آيد كه آن ديو را «مَلكوس»[44] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn44) و ايران ويج و كنگ دژ و كشمير اندرون راهها و گذرها گشاده شود، بدين كشور آيند و عالم آبادان كنند و ديگر باره دين در ايرانشهر روا شود.

هزاره اوشيدر ماه
و چون هزاره برآيد، سى سال مانده باشد، ديگر باره دختران در آب نشينند. دخترى باشد كه او را نام «وه بُد»[45] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn45) باشد. از آن رو آبستن شود. چون نُه ماه برآيد، اوشيدرماه از وى بزايد. چون سى سال شود، به همپرسه دادار اورمزد شود. بيست روز و شبان خورشيد در ميان آسمان بايستد و فرو نشود و مردم عالم بدانند ديگر باره عجايبى پديدار خواهد آمدن. و چون دين بپذيرد و بيايد و در همه جهان روا بكند و مار سرده (=انواع مار) جمله هلاك شوند. و اژدهايى پديدار آيد سخت بزرگ. مردمان به رنج شوند. بيايند و معلوم كنند. و اوشيدرماه يَزِشنِ امشاسفندان بكند و مردمان را فرمايد شما سلاح برگيريد و به كارزار شويد. و مردمان به حربِ او روند و او را بكشند و جهان از همه خْرَفَسْتَران (= جانوران موذى) و جمبندگان پاكيزه و پاك شود و مردم از بلاها ايمن شوند. ـ و دار و درخت كه در جهان بوده باشد باز ديدار آيد و ديگر هيچ بنخوشد و به زيان نشود و تا رستاخيز بر جاى باشد. و مردمان چنان سير شوند كه هيچ حركتى و قوتى در ايشان نباشد. و اگر بنميرند و نان و آب به كار نيايد و بى آن كه چيزى خورند سير شوند. و همه مردم دينِ بهِ مازدَيَسنان دارند. به پيغامبرىِ زرتشت اسفنتمان انوشه روان باد را اوشيدر. ـ اوشيدرماه اقرار آورند. دين بهِ مازدَيَسنان بستايند و بپذيرند و كيشهاى ديگر همه باطل شود، و خشم و كين و آز و نياز و شهوت كم شوند و مردم اندر راحت و آسانى باشند.
پيدايىِ سوشيانس
و چون روزگار اوشيدرماه به سر شود، دختران بروند بر آب كانفسه نشينند. دخترى باشد كه نام او «ارددبُد»[47] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_edn47)

منابع
1. آفرينش در اساطير امريكا، تأليف نگارنده، زيرچاپ.
2. اساطير و فرهنگ ايران در نوشته هاى پهلوى، دكتر رحيم عفيفى، انتشارات توس، 1374.
3. ايران در زمان ساسانيان، آرتوركريستين سن، ترجمه رشيد ياسمى، انتشارات دنياى كتاب، چاپ نهم، 1374.
4. بندهش، فرنبغ دادَگى، گزارنده مهرداد بهار، انتشارات توس، 1369.
5. بندهش هندى، تصحيح و ترجمه: رقيه بهزادى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1368.
6. پژوهشى در اساطير ايران (پاره نخست و دويم)، مهرداد بهار، انتشارات آگاه، 1375.
7. پيام آور گذشته ها، اريك فون دانيكن، بدون نام مترجم و تاريخ چاپ.
8. تاريخ اديان، هاشم رضى، انتشارات كاوه، ج 5، 1345.
9. تاريخ كيش زرتشت، مرى بويس، ترجمه همايون صنعتى زاده، انتشارات توس، 1374.
10. جستار درباره مهر و ناهيد، محمد مقدم، مركز ايرانى مطالعه فرهنگها، دفتر نخست، 1357.
11. جشنهاى باستانى ايران، نوشته على خوروش ديلمانى، تهران، 1342.
12. دانشنامه مزديسنا، دكتر جهانگير اوشيدرى، نشر مركز، 1371.
13. در جستجوى افسانه هاى قديمى، اريك فون دانيكن، ترجمه شيرين رادان، انتشارات فردوسى، 1372.
14. دين ايرانى بر پايه متنهاى معتبر يونانى، اميل بنونيست، ترجمه دكتر بهمن سركاراتى، نشر قطره، 1377.
15. دينكرد، به كوشش مدن، بمبئى، 1911 م.
16. دين و اسطوره در امريكاى وسطا، مهران كندرى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1372.
17. دينهاى ايران باستان، هنرى ساموئل نيبرگ، ترجمه دكتر سيف الدين نجم آبادى، مركز ايرانى مطالعه فرهنگها، 1359.
18. رساله سوشيانس، استاد پورداود، انتشارات فروهر، چاپ دوم، 1374.
19. زندوهومن يسن، صادق هدايت، بدون تاريخ چاپ.
20. صد در نثر و صد در بندهش، تصحيح و حواشى دهابهر (Dhabhar)، بمبئى، 1909 م.
21. فرهنگ نامهاى اوستا، هاشم رضى، ج 2، انتشارات فروهر، 1346.
22. فرهنگ و تمدن امريكاى جنوبى، مهران كندرى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1371.
23. گاتاها، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1354.
24. گاه شمارى و جشنهاى ايران باستان، هاشم رضى، انتشارات بهجت، 1371.
25. مينوى خرد، ترجمه احمد تفضلى، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1354.
26. نجات بخشى در اديان، محمدتقى راشد محصّل، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1369.
27. ونديداد، ترجمه و يادداشتها: هاشم رضى، ج 1 و 4، انتشارات فكر روز، 1376.
28. ويسپرد، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1357.
29. يسنا، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، ج 1، چاپ سوم، 1356.
30. يشتها، گزارش پورداود، دو مجلد، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1356.

[1] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref1). ر. ك: دين و اسطوره در امريكاى وُسطا، ص 118 ـ 124; هاشم رضى، تاريخ اديان، ج 5، ص 678 ـ 680، 734; آفرينش در اساطير امريكا، تأليف نگارنده، زيرچاپ.

[2] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref2). در جستجوى افسانه هاى قديمى، ص 101; فرهنگ و تمدن امريكاى جنوبى، ص 250 ـ 252.

[3] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref3). پيام آور گذشته ها، ص 244.

[4] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref4). شاپورگان يا شاهپورگان يكى از كتب مانى است كه به زبان پهلوى ساسانى نوشته شده است. اين كتاب به نام شاهپور اول، و حاكى از مطالب متعلق به مبدأ و معاد بود. بعضى از قسمتهاى آن و ترجمه پهلوى انجيل، در ضمن قطعات مكشوفه تورفان به دست آمده است. عربها شاپورگان را شبورقان گفته اند. ر. ك: ايران در زمان ساسانيان، ص 284; دانشنامه مزديسنا، ص 342.

[5] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref5). زند وهومن يسن، پيشگفتار، ص 25 ـ 26.

[6] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref6). تاريخ كيش زرتشت، ص 391.

[7] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref7). دين ايرانى بر پايه متنهاى معتبر يونانى، ص 70 به بعد.

[8] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref8). ر.ك: دينهاى ايران باستان، ص 387. آرتوركريستن سن درباره اين اختلاف مى نويسد: «به نظر من اختلاف در عدد سنوات حاكى از اختلافات اين دو فرقه نيست; سبب اين تفاوت آن است كه چه زروانيان و چه مزديسنان گاهى سه هزار سال آغاز جهان را، كه كاينات در حال امكانى و جنينى بوده، به حساب مى آورند و گاهى نمى آورند. در تمام روايات، اعم از زروانى و غير زروانى، مدت جنگ بين اهريمن و اهورامزدا را نُه هزار سال گفته اند. اما اين كه در تواريخ ازنيك (Eznik) و اليزه (Elisee) آمده است كه زروان قبل از تولد اهريمن و اهورامزدا هزار سال قربانى داد، دليل اين است كه زروانيان قبل از نُه هزار سال باز به يك مدتى از عمر جهان قائل بوده اند.» ر.ك: ايران در زمان ساسانيان، ص221.

[9] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref9). درباره سالشمار تا زمان تازيان، كه دوازده هزار سال بود، ر. ك: بندهش، فصل 22، ص 155 ـ 156; بندهش هندى، فصل 29، ص 120 ـ 121.

[10] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref10). ر. ك: فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 771 ـ 772.

[11] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref11). يشتها، 2: 101.

[12] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref12). يسنا، 45/11، 48/9، 53/2.

[13] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref13). ر.ك: رساله سوشيانس، ص 7 ـ 13; فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 769 ـ 770. همچنين درباره كلمه سوشيانس و اشتقاق آن و كاربرد مفرد و جمع آن در اوستاى گاهانى و جديد نگاه كنيد به: نجات بخشى در اديان، ص 4 ـ 9.

[14] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref14). ر.ك: يسنا، 12/7، 13/3، 14/1، 20/3، 61/5، 70/4; ويسپرد، 5/1، 11/13، 22/1; سروش يشت 17; فروردين يشت 38، به نقل از رساله سوشيانس، ص 10 ـ 11.

[15] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref15). يسنا 1:229 .

[16] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref16). همان، ص 222ـ223.

[17] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref17). رساله سوشيانس، ص 12 ـ 13.

[18] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref18). خنتائيتى (Khnatہiti)، خناثئيتى يا خنه ثئيتى (Khnathaiti)، نام يكى از پريهايى است كه گرشاسب را فريفته است. معنى لفظى اين كلمه معلوم نيست و بارتولومه آن را يك واژه اوستايى يا ايرانى نمى داند. گزارش تفسيرهاى پهلوى اين نام را به ساحره اى نسبت مى دهند كه گرشاسب را به سوى بت پرستى سوق داده است. در ونديداد، فرگرد 19، بند 5، و نيز در نهمين فرگرد، از اين پرى ياد شده و در فرگرد 19 از خناثئيتى يك زن بد عمل اراده شده است. ر. ك: دانشنامه مزديسنا، ص 262; هاشم رضى، ونديداد، 1:222.

[19] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref19). درياچه كسو، كسويه (Kasavya) يا كَسَه اُيه (Kasaoya)، همان درياچه هامون واقع در سيستان است. اين درياچه در اوستا كنس اُيه (Kansaoya) و در پهلوى كيانسيه (Kyہnsih) و در كتب فارسى همچون صد در بندهش و روايات هرمزديار به صورت كانفسه ضبط شده است. اين نام با قرائت ديگرى در اوستا كنسو (Kansu) و در پهلوى و پازند كانسيه خوانده شده است. در اوستا از اين درياچه در سه جا (يشت، 19/66، 92; ونديداد، 19/5) نام برده شده، و تصريح شده است كه سوشيانسها از اين محل ظهور خواهند كرد. ر. ك: يشتها، 2: 299; رساله سوشيانس، ص 19 ـ 25; جستار درباره مهر و ناهيد، ص 25 ـ 29; فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 950 ـ 958.

[20] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref20). فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 781.

[21] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref21). دوستان سوشيانس جاودانهايى هستند كه در روز واپسين رستاخيز كرده و وى را در كار نو نمودن جهان و تازه ساختن گيتى يارى خواهند كرد; مانند كيخسرو، نرسى، طوس، گودرز، پشوتن، اَغريرَث و گرشاسب.

[22] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref22). مادر استوت ارته، اردت فذرى نام دارد، كه عنوانش ويسپه تئوروئيرى است.

[23] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref23). زنگياب در اوستا به صورت زئينيگاو (Zainigao) و در پهلوى زين گاو (Zenigav) و در فارسى زنگياب يا زنگياو آمده است. وى يكى از دشمنان ايران در دوره كيكاووس بود كه سرانجام به دست افراسياب كشته شد. معنىِ لفظى اين واژه معلوم نيست، اما يوستى (Yusti) آن را «دارنده گاو زنده» معنى كرده است. ر. ك: يشتها، 2: 350; اساطير و فرهنگ ايران، ص 547; فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 571 ـ 575.

[24] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref24). ر. ك: يشتها، 2: 348 ـ 351.

[25] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref25). همان، 2: 73.

[26] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref26). خونيرَس، نام كشور ميانه از هفت كشور زمين است كه بنا به اساطير ايرانى در هزاره هفتم پديد آمده است. اين نام در اوستا به صورت خونيرث (XvanإroaQa)، و در پهلوى خونيرس (Xvanإras) و در نوشته هاى فارسى خنيره (Xvanإrah)، خنيرث و خنيرس آمده، و صفتى كه براى آن آورده شده، نامى به معنى درخشان است. اساطير و فرهنگ ايران، ص 505. براى آگاهى بيشتر درباره هفت كشور، ر.ك: يشتها، 1: 431 ـ 433; ويسپرد، ص 109 ـ 117; فرهنگ نامهاى اوستا، 3: 1428 ـ 1440.

[27] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref27). ر.ك: يشتها، 2: 100، حاشيه 1; ونديداد، 4: 1775 ـ 1776.

[28] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref28). ر.ك: رساله سوشيانس، ص 14 ـ 16; يشتها، 2: 101 ـ 100; فرهنگ نامهاى اوستا، 2: 777.

[29] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref29). ونديداد، 4: 1757.

[30] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref30). رساله سوشيانس، ص 15.

[31] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref31). ر. ك: يشتها، 2: 101 ـ 102.

[32] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref32). رساله سوشيانس، ص 16 ـ 17; يشتها، 2: 91.

[33] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref33). يشتها، 2: 101; ونديداد، 4: 1757 ـ 1758.

[34] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref34). ر. ك: يشتها، 2: 107 ـ 108.

[35] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref35). همان، 2: 108، حاشيه 1.

[36] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref36). رساله سوشيانس، ص 18 ـ 19. كلمه «ابو» در اسامى مذكور به معنى پدر است.

[37] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref37). صددر بندهش، در 35، بندهاى 10، 27، 40. شادروان استاد پورداود در رساله سوشيانس، ص 18 درباره اين اسامى مى نويسد: «در اين كلمات بُد به معنى دارنده و صاحب است; مثل بُد در سپهبد و موبد.»

[38] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref38). چيچست (Caecast) نام درياچه اروميه است. اين نام در اوستا به صورت چيچسته (Caecasta) به معنى تابان و درخشان است و صفاتى كه براى آن آمده، ژرف، پهن و دور كرانه است. اين درياچه را كبودان و درياچه ارميه و ارمينيه و شاهى و درياچه تلا و شور دريا هم خوانده اند. در اين چند سال اخير درياچه رضائيه ناميده شده است. در بندهش (بند 92) و گزيده هاى زاد سپرم (فصل 3، بند 24) اين درياچه چنين وصف شده است: آب آن گرم و شور و هيچ جانورى در آن زيست نمى كند. بنش به درياى فراخكرد پيوسته است. آتشكده آذرگشسب در ساحل آن قرار داشته است. در ساحل همين درياچه است كه بنا به روايات كيخسرو، ايزد ناهيد و درواسپ را نياز مى برد (يشت، 5/49ـ52، 9/20 ـ 23) و از آنان مى خواهد كه او را يارى دهند تا بتكده اى را كه در كرانه آن است ويران سازد. در بندهش (بند 125) و دينكرد (ص 99) نيز به برانداختن اين بتكده اشاره شده است. ر.ك: اساطير و فرهنگ ايران، ص 494; يسنا، 2: 144 به بعد; فرهنگ نامهاى اوستا، 1: 419 ـ 426.

[39] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref39). تن پسين يا آخرين بدن، تنى است كه در روز قيامت مردگان با آن برمى خيزند و براى هميشه در آن باقى مى مانند. تن پسين كردن معمولا مترادف با رستاخيز و فرشگرد كردن (به كمال رسانيدن موجودات) به كار رفته است. در زندوهومن يسن (ص 33) اهورامزدا به زرتشت مى گويد: «اگر تو را انوشه (= بى مرگ) كنم توربِرادْروش (=كشنده زرتشت) هم انوشه باشد، و رستاخيز و تن پسين كردن نشايد ... .» ر.ك: اساطير و فرهنگ ايران، ص 476 ـ 477; مينوى خرد، ص 11، حاشيه 2.

[40] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref40). آقاى محمدتقى راشد محصّل در نجات بخشى در اديان (ص 44 ـ 24) به تفصيل و با استفاده از منابع متعدد درباره ظهور هر يك از اين سه موعود مطالبى آورده است. همچنين آقاى احمد تفضلى در تعليقات مينوى خرد (ص 95 ـ 87) با استفاده از سه كتاب بندهش، دينكرد و روايات پهلوى به بحث هزاره ها پرداخته است.

[41] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref41). درباره چگونگى انجام اين مراسم در نوروز ميان مردم سيستان و ساكن كنار درياچه هامون، ر.ك: على خوروش ديلمانى، جشنهاى باستانى ايران، ص 30 به بعد; گاه شمارى و جشنهاى ايران باستان، ص 286 ـ 288.

[42] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref42). پهلوى: ناميگ پد (namig - pid) به معناى كسى كه داراى پدرِ نامدار است.

[43] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref43). پهلوى: malkus، اوستا: mahrkusa، از ريشه mar k به معناى كشتن و ميراندن. نام موجودى اهريمنى است كه در پايان هزاره هوشيدر زمستان هولناكى پديد آورد و در مدت سه سال زمين را دچار باران و تگرگ و برف و باد و سرما نمايد.

[44] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref44). پهلوى: warijamkard، به معناى باروى جم ساخته. بنايى است منتسب به جمشيد كه بنا به روايت ونديداد (فرگرد دوم) جمشيد آن را مى سازد تا گزيده اى از موجودات را در برابر گزند برف و سرماى عظيمى كه در عصر او اتفاق مى افتد، حفظ كند. بنا به ديگر روايتها، بدان سبب آن را مى سازد تا گزيده اى از مردم را در آن حفظ نمايد تا در پايان هزاره اوشيدر كه بر اثر گزندهاى ملكوس، مردم و جانوران مفيد نابود شده اند، درهاى اين بارو را بگشايند و جهان از نو پُر مردم و گوسفند شود. در هر دو مورد برف سنگينى مى افتد. مرحوم مهرداد بهار مى نويسد: به احتمال، در اصل بارو در ارتباط با همين منظور واپسين بوده است. سپس بر اثر تأثير اساطير سامى بر اساطير ايرانى و اختلاط داستان نوح و كشتى وى با داستان جمشيد و باروى او، داستان ونديدادى شكل گرفته است. ر. ك: پژوهشى در اساطير ايران، ص 201.

[45] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref45). پهلوى: وه پد (weh - pid) به معناى كسى كه داراى پدر خوب است.

[46] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref46). پهلوى: گواگ پد (gawag - pid) به معناى كسى كه داراى پدر موفق است.

[47] (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7#_ednref47). به نقل از: ونديداد، 4: 1760 ـ 1763.




منبع (http://www.religions.ir/mag/mag.php?magid=3&section=7)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد