ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا «احسن الحال» تغییری در ما ایجاد نمی‌کند؟



zoh_reh
2nd April 2014, 04:13 PM
چرا «احسن الحال» تغییری در ما ایجاد نمی‌کند؟




یازدهم فروردین امسال، به نوروزمان معنای جدیدی بخشید، پیمان بستیم که هوای هم را داشته باشیم و در دوازده ماه آینده این دوازده عیب را از خود دور کنیم.


http://img1.tebyan.net/big/1392/12/11415240131220161140125561554623413821056.jpg


یازدهم فروردین بود و خنکای نسیمی که از میان برگ های نورسته سرک می کشید و گونه های ما تفریح کنان بستان را نوازش می داد، به جوان پر از نشاطی که در جمع ما بود و یک لا پیرهن به این سو و آن سو می دوید گفت: زمستان سرد کوچ کرده و جای خود را به بهار دل انگیز داده است، اما هوا آن چنان هم گرم نیست که با پوششی این چنین نازک تن خود را به سوز سرما بسپاری خندید و گفت مگر از زبان خواجه بلخ نشنیده ای:

گفت پیغمبر به اصحاب کبار
تن مپوشانید از باد بهار
زان که با جان شما آن می کند
کان بهاران با درختان می کند

سخن شناسی و حاضر جوابی او را غنیمت شمردم و از او خواستم به دیوان حافظ که با من بود تفالی بزند تا یاد این نغمه او در جانمان زنده شود.
کنار آب و پای بید و طبع شعر و شاعری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش



دوست جوان حافظ را گرفت، چشم هایش را بست، ذکری گفت و دفتر عشق را گشود:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

آن پریشانی شب های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست زبد عهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد

نشانه های شادی و شگفتی، در سیمای همه دوستان نمایان شد. «خدا را شکر» و «احسنت».


و بسیار زیبا بود که از دهان آن ها جاری می شد و از طریق آن رود به رکن آباد و گلگشت مصلای شیراز روانه می گشت از آن جمع تنها دوستی میان سال و جهاندیده با چهره ای گرفته و غمگین به دوردست ها نگاه می کرد و با تکان دادن سر، نشاط و دست افشانی ها را به سخره می گرفت با لحنی پر اعتراض پرسیدم: مگر کشتی هایت غرق شده که نه از خرّمی زمین و زمان شاد می شود و نه از شعرخوانی و خنده ی دوستان به سرور می آیی؟


نگاهم کرد و گفت: براستی باور داری که پریشانی شب های دراز و غم دل به پایان رسیده است؟


گفتم: این را حافظ می گوید و زبان حالش هماهنگ زمین و زمان است.

آهی کشید و پرسید: سال های سال است که از دیوان خواجه اهل راز فال می گیریم و در آغاز سال نو یا «مدبر اللیل و النهار» می خوانیم و از آفریدگار هستی می خواهیم که حال ما را به نیکوترین حال در آورد؛ اما هنوز چند روزی و حتی چند ساعتی از تحویل سال و حافظ خوانی نگذشته که دوباره تازیانه ی هیجان های منفی روان مان را می آزارد و ابرهای تندخویی، نراستی و فریب کاری، آسمان وجودمان را تیره می سازد چرا باور نمی کنیم که افزایش نومیدی ها و بدبینی و گسترش بی اعتمادی و پرخاشگری و نیز بالا رفتن آمار آسیب های اجتماعی؛ نشان دهنده این است که «قصه غصه» به سر نیامده و «احسن حالی» پیدا نشده است؟!

به قول زنده یاد قیصر امین پور:
عمری به جز بیهوده گویی سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم!



خنده ها و پایکوبی ها جای خود را به سکوت و ترس داد از خلسه ی بهت و غم که در آمدیم قرار شد در این باره صحبت کنیم که راستی چرا با آمدن سال نو جز رخت و ظاهرمان- آن هم برای چند روزی- تغییر نمی کند. تا نزدیکی غروب بحث کردیم و راز و رمز تکرارهای بیهوده و عقب گردهای مشکل زای خود را در اینها یافتیم:
1- گذر پر شتاب عمر را باور نداریم.
2- توانایی ها و ضعف های خود را نمی شناسیم.
3- هدف های بلند و روشنی برای خود ترسیم نکرده ایم:
4- به آن چه داریم قانع و دل خوشیم.
5- اگر زندگی مان یک نواخت و بدون گرفتاری باشد، برای تغییر آن احساس نیاز نمی کنیم.
6- می اندیشیم که سرنوشت ما با عوامل غیراز خودمان تغییر می کند.
7- ایمان نداریم که می توانیم حال و آینده مان را بسازیم.
8- بی آنکه برنامه ای برای اصلاح خود داشته باشیم؛ حسرت گذشته را می خوریم و از اضطراب آینده رنج می بریم.
9- زیربنای فعالیت هایمان احساس ها و هیجان های گذر او تند است.
10- زمین که می خوریم از جا بر نمی خیزیم و برای بازسازی خود نمی کوشیم و بقیه راه را با استواری گام ها ادامه نمی دهیم.
11- با برنامه ای منظم به خود پایی و ارزیابی خویشتن که در اخلاق اسلامی به آن محاسبه نفس می گویند، نمی پردازیم.
12- نه راهنما و معلمی آگاه و دلسوز داریم و نه به خاطر خودخواهی و غفلت، حاضریم از رهنمودهای ناصحان عاقل بهره ببریم.

آن روز خوش، یازدهم فروردین امسال، به نوروزمان معنای جدیدی بخشید، پیمان بستیم که هوای هم را داشته باشیم و در دوازده ماه آینده این دوازده عیب را از خود دور کنیم.

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
شطح و طامات به بازار خرافات بریم
شرممان باد ز پیشینه ی آلوده خویش
گربدین فضل و هنر نام کرامات بریم
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که ازین حاصل اوقات بریم
در بیابان فنا گم شدن آخر تاکی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

تبیان (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=273882)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد