PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر کهربای آرزو



Almas Parsi
1st March 2014, 02:40 PM
کهربای آرزو
چه فکر میکنی که بادبان شکسته، زورق به گل نشسته ای است زندگی

در این خراب ریخته


که رنگ عافیت از او گریخته

به بن رسیده، راه بسته ایست زندگی.

چه سهمناک بود سیل حادثه

که همچو اژدها دهان گشود

زمین و آسمان ز هم گسیخت

ستاره خوشه خوشه ریخت

و آفتاب

در کبود دره های آب غرق شد...

هوا بد است!

تو با کدام باد میروی

چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را

که با هزار سال بارش شبانه روز هم

دل تو وا نمی شود!

تو از هزاره های دور آمدی

در این درازنای خون فشان

به هر قدم نشان نقش پای توست؛

در این درشت نای دیو لاخ

ز هر طرف طنین گامهای ره گشای توست؛

بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام

به خون نوشته نامه وفای توست؛

به گوش بیستون هنوز

صدای تیشه های توست...

چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود

چه دارها که از تو گشت سربلند

زهی که کوه قامت بلند عشق

که استوار ماند در هجوم هر گزند.

نگاه کن هنوز آن بلند دور

آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور

کهربای آرزوست

سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست

به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن

سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز

رو نهی بدان فراز.

چه فکر میکنی

جهان چو آبگینه شکسته ایست

که سرو راست هم در او

شکسته مینماید

چنان نشسته کوه

در کمین این غروب تنگ

که راه

بسته مینماید.

زمان بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج

به پای او دمی است این درنگ درد و رنج

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند

رونده باش...

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش...!



http://1doost.com/Files/Pictures/1392/12/10/1393648093.jpg

هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد