Capitan Totti
23rd February 2014, 02:17 AM
امشپسپندان (http://parskoroosh.blogfa.com/post/982)
یداست که امشاسپندان در گاثاها گونها (=صفات) اهرامزدا هستند و نخستین آنها «بهمن» یا اندیشه نیک است که در زبان پهلوی وهومن، و در زبان اوستایی وهومَنَنَگه خوانده میشود...دو دیگر «اشا» (راستی) است که به ویژه در واژهی اَشاوهیشتا، برترین راستی و پاکی و زیبایی گزارش میشود که ویژهی خداوند است...که از همه راستتر و پاکتر و زیباتر است، و نماد گیتیایی آن در ماه اردیبشهت، بیش از هرگاه دیگر، خود می نمایاند...سدیگر «شهریور» است که در زبان پهلوی شترِیوَر خوانده میشود و در اوستا خشَثرَوَئیری است، و گزارش آن «شاهی آرمانی» است که ویژهی خداوند است و افراز آسمانها، و کهکشانها و خورشیدهای بیشمار، تا یک یاخته، ویک آمیب، همه جا فرمان او روان است، و در این گسترهی شگفت، هیچ چیز نیست که یکدم، سر از فرمان او بتابد؛...چهارم «سپندارمز» است که در زبان پهلوی سپندَرمَت، و در زبان اوستایی سپِنت آرمَئیتی خوانده میشود، که بخش پایانین آن مهر و فروتنی است، و نمادِ آشکارِ این گون، دشتهای گسترده ی مزدا داده، و زمین گستراننده ی گیتی است که همه باشندگان جهان، پای بر سر او مینهند، و او با فروتنی و مهر همه را مینگرد و بهمگان برای زیستن یاری میرساند، و همگان را دوست می دارد... پنجم «خرداد» است که در زبان پهلوی خوَردَت و در زبان اوستایی هَئوروَتاتَ خوانده میشود، بالش و رویش همه ی گیاهان و جانداران گیتی را همواره نشان میدهد، که هیچ جانداری نیست که در این همدادِ شگفتِ افزایش و بالندگی همگام نباشد! فزونی و بالش و افزایشِ دمبدم را پایانی و مرگی نیست و همواره است و بدینروی ششم امشاسپند را «امرداد» میخوانیم که در زبان پهلوی اَموردَت، و در اوستا اَمِرِتاتَ خوانده میشود.
در گاثاها از همین شش گون یاد شده، و گاهگاه نام یک امشاسپند، به ویژه وهومن و اشا، به جای اهورامزدا، آمده است.
اینجا نگرشی به زمان باستان، بایسته مینماید!
پیش از زرتشت، ایرانیان بر کیش مهر بودند، که بهنگام پیروزی بر بیوراسب و بابل(=ضحاک) پدیدار شده بود، و پیش از کیش مهر، ایرانیان را کیشی بود که در اوستا، از آن با نام پَئوئیریو-تکَئِِشَ یاد شده است!
این نام از دو بهر «پَئوئیریو» و «تکَئیشَ» برآمده است!
بهر نخست آن، از واژه ی پَئواو۫روَ برابر با «نخست» و «آغاز» برگرفته شده است. از این واژه در زبان پهلوی واژه ی فرتوم برآمده است، برابر با نخستین، و از همین ریشه است که در زبان های اروپایی. first انگلیسی = نخستین، primary انگلیسی و primaire و primaire فرانسوی و primario ایتالیایی و prim آلمانی همه برابرنخستین آمده است.در یکی از زبانهای امروز ایران (سنسگری) نیز خوشبختانه این واژه بگونهء پرونین برجای است.بخش پایانی کیش نخستین تکَئیشَ، با فروافتادن «ک» در زبان پهلوی و فارسی بگونه ی «کیش» درآمد، اما در پیوند با بخش نخستین بگونه ی «پوریوتکیشان» میخوانند که در نامههای پهلوی از آنان یاد شده است و یکی دو «اندرز» نیز از آن هنگام برجای مانده است.گزارش کنندگان اوستا، از پورتکیشان بنام «نخستین آموزگاران دین زرتشتی» یاد کردهاند، اما با گرامیداشت کوشش همهء آنان، بویژه استاد روانشاد «پورداوود» که همهء گزارندگان امروز ایران رهرو راهی هستند که او گشود، این واژه بجز از کیش نخستین، گزارشی ندارد. این کیش نگرش به آسمان و خورشید و ماه و ستارگان داشت و از سرودههای دقیقی در شاهنامه این گفتار دربارهء لهراسب برجای مانده است.
نیایش همی کرد خورشید را
چنان چون که بُد راه، جمشید را
نگرش هموارۀ آنان به گستره ی آسمان، آنان را رهنمون به یافتن ستارگان ایستا و دوازده برج آسمانی، و هفت ستاره ی روان(=سیاره) گردید، و بدینروی شمارههای هفت و دوازده برای آنان سخت گرامی بشمار میرفت...با گذر زمان چون ایرانیان کیش خویش را بسوی «مهر» رهنمون شدند ، نتوانستند ویژگی شمارِ هفت را فراموش کنند، و آنرا، در گذشتن ازهفت زینهء کیش تازه، گرامی داشتند.چون چند هزار سال نیز از گذر کیش مهر بر جان و روان نیاکان گذشت، و زرتشت پدیدار شد، چندی پس از زرتشت آن کشش درونی و یادگار هزاران سال گرامیداشتِ شمارِ هفت آنانرا برانگیخت، تا از اهورامزدا نیز بر سر شش امشاسپند یاد کنند، و بدینسان هفت امشاسپند پدیدار گردید! و این خود، نه برپایه ی داوری اشوزرتشت است، در گاثاهای ورجاوند!نخستین نشانه از آنکه ایرانیان پای را از هفت نیز فراتر نهادند در «بُندهش» دیده میشود. آنجا که در پایان بخش آفرینش مادی چنین آورده است.شانه از آنکه ایرانیان پای را از هفت نیز فراتر نهادند در «بُندهش» دیده میشود. آنجا که در پایان بخش آفرینش مادی چنین آورده است:«آن دوازده ماه را نام از همان امشاسپندان است : فروردینماه، اردیبهشتماه، خرداد ماه، تیر ماه، امرداد ماه، شهریور ماه، مهر ماه، آبان ماه، آذر ماه، دی ماه، بهمن ماه، سپندارمذ ماه»
اما نه بس دیر، نویسنده ی بندهش در بخش چهارم-چگونگی و علت آفرینش آفریدگان برای نبرد– چنین داوری کرده است:
«هرمزد نام سی امشاسپند را بدان سی روز چنین نهاد : که نخست «هرمزد» است، پس شش امشاسپند، = هفت، هشتم «دی» که دادار است، پس شش امشاسپند = هفت، پانزدهم «دی» که دادار سپس هفت امشاسپند = هشت، اینچنین. نام خویش را بر چهار جای، اندر ماهها نشاند.»با چنین داوری شمار امشاسپندان از دوازده، به بیست و شش میرسد، چنانکه در آفرین «برساد» نیز چنین است : «بخشنودی مینوی اورمزد اواگاه سه دی ویسفی شام»
اما نویسنده ی ساده انگار بندهش در بخشی دیگر، بیآنکه جدایی میان اورمزد و سه گاه دی و نام دیگر روزها بیاورد، نام پروردگار را نیز در کنار دیگر امشاسپندان (!)، و با چنین داوری اهورامزدا نیز امشاسپند شمرده شده است...و شگفت تر آنست که در ایران پس از اسلام، نویسندهای بنام شهرستانی در «مِلل و نَحلِ» خویش، آگاهی درستتری درباره ی امشاسپندان میدهد... اینکه از امشاسپندان تنها در گفتار زرتشت (گاثاها) یاد میکند، و نه هیچ دفتر دیگر:«از سخنانی که زرادشت به نصِّ خویش مرقوم داشته، آنستکه عالم را قوّتی الهی، مدبّر است که جمیع آنچه در عالم هست در حیطهء تدبیر آن قوتست و مبادی هر چیز بکمال رسانیدن، در حیز توانایی این قوه تواند بود و آنرا –امشاسپند-گویند.»
اما چون با آمدن «نریمان هوشنگ» فرستاده ی پارسیان هند، زرتشتیان ایران بیدریغ و بیدرنگ یاری به آنان را آغاز کرده، سدهها دنبال کردند، از همه ی دفترهای پهلوی و اوستایی برای آنان فرستادند... مهر ایران، و رنج دوری از میهن و پیدایی یکسونگری... آنان را به تندروی کشانید! پس؛ در خرده اوستای خود از سی امشاسپند یاد کردند، آنگاه برای بزرگداشت «هوم ایزد و برز ایزد و نریوسنگ ایزد» این نامها را نیز بدان افزودند، و شمار امشاسپندان، به سی وسه رسید.
یداست که امشاسپندان در گاثاها گونها (=صفات) اهرامزدا هستند و نخستین آنها «بهمن» یا اندیشه نیک است که در زبان پهلوی وهومن، و در زبان اوستایی وهومَنَنَگه خوانده میشود...دو دیگر «اشا» (راستی) است که به ویژه در واژهی اَشاوهیشتا، برترین راستی و پاکی و زیبایی گزارش میشود که ویژهی خداوند است...که از همه راستتر و پاکتر و زیباتر است، و نماد گیتیایی آن در ماه اردیبشهت، بیش از هرگاه دیگر، خود می نمایاند...سدیگر «شهریور» است که در زبان پهلوی شترِیوَر خوانده میشود و در اوستا خشَثرَوَئیری است، و گزارش آن «شاهی آرمانی» است که ویژهی خداوند است و افراز آسمانها، و کهکشانها و خورشیدهای بیشمار، تا یک یاخته، ویک آمیب، همه جا فرمان او روان است، و در این گسترهی شگفت، هیچ چیز نیست که یکدم، سر از فرمان او بتابد؛...چهارم «سپندارمز» است که در زبان پهلوی سپندَرمَت، و در زبان اوستایی سپِنت آرمَئیتی خوانده میشود، که بخش پایانین آن مهر و فروتنی است، و نمادِ آشکارِ این گون، دشتهای گسترده ی مزدا داده، و زمین گستراننده ی گیتی است که همه باشندگان جهان، پای بر سر او مینهند، و او با فروتنی و مهر همه را مینگرد و بهمگان برای زیستن یاری میرساند، و همگان را دوست می دارد... پنجم «خرداد» است که در زبان پهلوی خوَردَت و در زبان اوستایی هَئوروَتاتَ خوانده میشود، بالش و رویش همه ی گیاهان و جانداران گیتی را همواره نشان میدهد، که هیچ جانداری نیست که در این همدادِ شگفتِ افزایش و بالندگی همگام نباشد! فزونی و بالش و افزایشِ دمبدم را پایانی و مرگی نیست و همواره است و بدینروی ششم امشاسپند را «امرداد» میخوانیم که در زبان پهلوی اَموردَت، و در اوستا اَمِرِتاتَ خوانده میشود.
در گاثاها از همین شش گون یاد شده، و گاهگاه نام یک امشاسپند، به ویژه وهومن و اشا، به جای اهورامزدا، آمده است.
اینجا نگرشی به زمان باستان، بایسته مینماید!
پیش از زرتشت، ایرانیان بر کیش مهر بودند، که بهنگام پیروزی بر بیوراسب و بابل(=ضحاک) پدیدار شده بود، و پیش از کیش مهر، ایرانیان را کیشی بود که در اوستا، از آن با نام پَئوئیریو-تکَئِِشَ یاد شده است!
این نام از دو بهر «پَئوئیریو» و «تکَئیشَ» برآمده است!
بهر نخست آن، از واژه ی پَئواو۫روَ برابر با «نخست» و «آغاز» برگرفته شده است. از این واژه در زبان پهلوی واژه ی فرتوم برآمده است، برابر با نخستین، و از همین ریشه است که در زبان های اروپایی. first انگلیسی = نخستین، primary انگلیسی و primaire و primaire فرانسوی و primario ایتالیایی و prim آلمانی همه برابرنخستین آمده است.در یکی از زبانهای امروز ایران (سنسگری) نیز خوشبختانه این واژه بگونهء پرونین برجای است.بخش پایانی کیش نخستین تکَئیشَ، با فروافتادن «ک» در زبان پهلوی و فارسی بگونه ی «کیش» درآمد، اما در پیوند با بخش نخستین بگونه ی «پوریوتکیشان» میخوانند که در نامههای پهلوی از آنان یاد شده است و یکی دو «اندرز» نیز از آن هنگام برجای مانده است.گزارش کنندگان اوستا، از پورتکیشان بنام «نخستین آموزگاران دین زرتشتی» یاد کردهاند، اما با گرامیداشت کوشش همهء آنان، بویژه استاد روانشاد «پورداوود» که همهء گزارندگان امروز ایران رهرو راهی هستند که او گشود، این واژه بجز از کیش نخستین، گزارشی ندارد. این کیش نگرش به آسمان و خورشید و ماه و ستارگان داشت و از سرودههای دقیقی در شاهنامه این گفتار دربارهء لهراسب برجای مانده است.
نیایش همی کرد خورشید را
چنان چون که بُد راه، جمشید را
نگرش هموارۀ آنان به گستره ی آسمان، آنان را رهنمون به یافتن ستارگان ایستا و دوازده برج آسمانی، و هفت ستاره ی روان(=سیاره) گردید، و بدینروی شمارههای هفت و دوازده برای آنان سخت گرامی بشمار میرفت...با گذر زمان چون ایرانیان کیش خویش را بسوی «مهر» رهنمون شدند ، نتوانستند ویژگی شمارِ هفت را فراموش کنند، و آنرا، در گذشتن ازهفت زینهء کیش تازه، گرامی داشتند.چون چند هزار سال نیز از گذر کیش مهر بر جان و روان نیاکان گذشت، و زرتشت پدیدار شد، چندی پس از زرتشت آن کشش درونی و یادگار هزاران سال گرامیداشتِ شمارِ هفت آنانرا برانگیخت، تا از اهورامزدا نیز بر سر شش امشاسپند یاد کنند، و بدینسان هفت امشاسپند پدیدار گردید! و این خود، نه برپایه ی داوری اشوزرتشت است، در گاثاهای ورجاوند!نخستین نشانه از آنکه ایرانیان پای را از هفت نیز فراتر نهادند در «بُندهش» دیده میشود. آنجا که در پایان بخش آفرینش مادی چنین آورده است.شانه از آنکه ایرانیان پای را از هفت نیز فراتر نهادند در «بُندهش» دیده میشود. آنجا که در پایان بخش آفرینش مادی چنین آورده است:«آن دوازده ماه را نام از همان امشاسپندان است : فروردینماه، اردیبهشتماه، خرداد ماه، تیر ماه، امرداد ماه، شهریور ماه، مهر ماه، آبان ماه، آذر ماه، دی ماه، بهمن ماه، سپندارمذ ماه»
اما نه بس دیر، نویسنده ی بندهش در بخش چهارم-چگونگی و علت آفرینش آفریدگان برای نبرد– چنین داوری کرده است:
«هرمزد نام سی امشاسپند را بدان سی روز چنین نهاد : که نخست «هرمزد» است، پس شش امشاسپند، = هفت، هشتم «دی» که دادار است، پس شش امشاسپند = هفت، پانزدهم «دی» که دادار سپس هفت امشاسپند = هشت، اینچنین. نام خویش را بر چهار جای، اندر ماهها نشاند.»با چنین داوری شمار امشاسپندان از دوازده، به بیست و شش میرسد، چنانکه در آفرین «برساد» نیز چنین است : «بخشنودی مینوی اورمزد اواگاه سه دی ویسفی شام»
اما نویسنده ی ساده انگار بندهش در بخشی دیگر، بیآنکه جدایی میان اورمزد و سه گاه دی و نام دیگر روزها بیاورد، نام پروردگار را نیز در کنار دیگر امشاسپندان (!)، و با چنین داوری اهورامزدا نیز امشاسپند شمرده شده است...و شگفت تر آنست که در ایران پس از اسلام، نویسندهای بنام شهرستانی در «مِلل و نَحلِ» خویش، آگاهی درستتری درباره ی امشاسپندان میدهد... اینکه از امشاسپندان تنها در گفتار زرتشت (گاثاها) یاد میکند، و نه هیچ دفتر دیگر:«از سخنانی که زرادشت به نصِّ خویش مرقوم داشته، آنستکه عالم را قوّتی الهی، مدبّر است که جمیع آنچه در عالم هست در حیطهء تدبیر آن قوتست و مبادی هر چیز بکمال رسانیدن، در حیز توانایی این قوه تواند بود و آنرا –امشاسپند-گویند.»
اما چون با آمدن «نریمان هوشنگ» فرستاده ی پارسیان هند، زرتشتیان ایران بیدریغ و بیدرنگ یاری به آنان را آغاز کرده، سدهها دنبال کردند، از همه ی دفترهای پهلوی و اوستایی برای آنان فرستادند... مهر ایران، و رنج دوری از میهن و پیدایی یکسونگری... آنان را به تندروی کشانید! پس؛ در خرده اوستای خود از سی امشاسپند یاد کردند، آنگاه برای بزرگداشت «هوم ایزد و برز ایزد و نریوسنگ ایزد» این نامها را نیز بدان افزودند، و شمار امشاسپندان، به سی وسه رسید.