ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر حرف بزن ابر مرا باز کن ** دیر زمانی است که بارانی‌ام



M@hdi42
2nd February 2014, 05:51 PM
http://uc-njavan.ir/images/6nioktz4c8rtdxkzczt1.gif (http://uc-njavan.ir/)

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!

محمدعلی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 06:07 PM
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخیِ "نه" گفتنمان را که شنیدیم

وقت است بنوشیم از این پس "بله" ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یکبار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشقِ من، از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را



محمد علی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 06:12 PM
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است


اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است


سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست

درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است


تا این غرل شبیه غزل های من شود

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است


گاهی ترا کنار خود احساس می کنم

اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است


خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را بها کم است


محمد علی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 06:28 PM
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشه ی من ثبت می شود

این لحظه ها عزیزترین یادگار تو

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من

می خواستم که گم بشوم در حصار تو

احساس می کنم که جدایم نموده اند

همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام

خالی تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخر است و غریبانه می رود

تنهاترین مسافر تو از دیار تو

هر چند مثل اینه هر لحظه فاش تر

هشدار می دهد به خزانم بهار تو

اما در این زمانه عسرت مس مرا

ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم

نفرین به روزگار من و روزگار تو.

محمدعلی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 07:34 PM
اززندگی از این همه تکرارخسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

تن خسته سوی خانه دل خسته میکشم

وایا! از این حصار دل آزار خسنه ام

دلگیرم از خموشی تقویم روی میز

از دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

ازاو که گفت یار تو هستم ولی نبود

از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام

با خویش در ستیزم و از دوست در گریز

از حال من مپرس که بسیار خسته ام.


محمدعلی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 07:36 PM
با ساعت دلم,وقت دقیق آمدن توست

من ایستاده ام,مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ هایی از بوسه

با ساعت غرورم اما

من ایستاده ام,با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من,هنگام شعله ور شدن توست

ها...چشم ها را می بندم

ها...گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم,اینک وقت عبور عطر تن توست.

محمد علی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 07:39 PM
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب.

محمد علی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 07:54 PM
می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود

آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

آنگاه بی‌مضایقه‌تر نعره می‌کشم

تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود

آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم

تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود

تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست

«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»

آرامشم همیشه مرا رنج داده‌است

شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟

مرهم به زخم ِ بسته که راهی نمی‌برد

کاشا که عشق مختصری نیشتر شود

محمدعلی بهمنی

Helena.M
2nd February 2014, 08:04 PM
پر میکشم ازپنجره ی خواب تو تا تو

هر شب من و دیدار ، در این پنجره با تو

از خستگی روز همین خواب پر از راز

کافی ست مرا ای همه ی خواسته ها تو

دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو

بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد

با آتش مان سوخته بودی همه را تو

پژواک خودم بودم وخود را نشنیدم

ای هر چه صدا ، هرچه صدا، هرچه صدا ، تو

آزادگی و شیفتگی مرز ندارد

حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟

دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

یعنی همه جا تو ، همه جا تو ، همه جا تو

پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من ؟

تا شرح دهم از همه ی خلق چرا تو

محمدعلی بهمنی

M@hdi42
2nd February 2014, 08:52 PM
با غروب این دل گرفته مرا
می رساند به دامن دریا
می روم گوش می دهم به سکوت
چه شگفت است این همیشه صدا
لحظه هایی که در فلق گم شدم
با شفق باز می شود پیدا
چه غروری چه سرشکن سنگی
موجکوب است یا خیال شما
دل خورشید هم به حالم سوخت
سرخ تر از همیشه گفت : بیا
می شد اینجا نباشم اینک ‚ آه
بی تو موجم نمی برد زینجا
راستی گر شبی نباشم من
چه غریب است ساحل تنها
من و این مرغهای سرگردان
پرسه ها می زنیم تا فردا
تازه شعری سروده ام از تو
غزلی چون خود شما زیبا
تو که گوشت بر این دقایق نیست
باز هم ذوق گوش ماهی ها

Helena.M
2nd February 2014, 10:16 PM
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت

زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت

دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی

دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت

درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد

که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت

دهانت جوجه‌هایش را پریدن گر بیاموزد

کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت

بدین سان که من و تو از تفاهم عشق می‌سازیم

از این پس عشق‌ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت

من و تو عشق را گسترده‌تر خواهیم کرد، آری

که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت

تو خوب مطلقی، من خوب‌ها را با تو می‌سنجم

بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت

جهان پیر ـ این دلگیر هم، با تو، کنار تو

به چشم خسته‌ام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت

Helena.M
2nd February 2014, 10:23 PM
عشقت آموخت به من رمز پريشاني را


چون نسيم از غم تو بي سر و ساماني را


بوي پيراهني اي باد بياور ، ور نه


غم يوسف بكشد ، عاشق كنعاني را


دور از چاك گريبان تو آموخت به من


گل من غنچه صفت ، سر به گريباني را


آه از اين درد كه زندان قفس خواهد كشت


مرغ خو كرده به پرواز گلستاني را


ليلي من ! غم عشق تو بنازم كه كشي


به خيابان جنون ، قيس بياباني را


اينك آن طرف شقايق ، دل من مركز سوزش


داغ بر دل بنهد لاله ي نعماني را


همه ، باغ دلم آثار خزان دارد ، كو ؟


آن كه سامان بدهد اين همه ويراني را

Helena.M
2nd February 2014, 10:31 PM
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست


عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست



شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق



ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست



چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل؟



لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست



عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج



علت عاشق٬ طبیب من! ز علت ها جداست



با غبار راه معشوق است راز آفتاب



خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست



جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس



هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست



خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد



تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست



عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن



تا در این شهریم، آری شهریاری عشق راست



عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ



کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست

yas-90
5th February 2014, 09:51 PM
جـنگل همه ی شب سوخت از صاعقه ی پاییز

زین آتش دامنگیر ای سبز جوان پرهیز



برگ است که می بارد ! چشم تو نبیند کاش ،

این منظره را هرگز در عالم رؤیا نیز



هیهات نمی دانم این شعله که بر من زد

از آتش «تائیس» است یا بارقه ی «چنگیز» ؟



خاکستر من دیگر ققنوس نخواهد زاد ؟

وآن هلهله پایان یافت اینگونه ملال انگیز ؟



تا نیمه چرا ای دوست ؟ لا جرعه مرا سر کش

من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز



مگذار به طوفانم ، چون دانه به خاکم بخش

شاید که بهاری باز صور تو دمد برخیز



از مجموعه ی « گاهی دلم برای خودم تنگ می شود »نوشته محمد علی بهمنی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد