PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حضرت شعیب (ع)



"VICTOR"
29th January 2014, 10:59 AM
'' بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ''

داستان زندګی حضرت شعیب (ع) در قرآن و تورات :

خداوند در قرآن می فرماید:

«و إلى مدین أخاهم شعیبا قال یقوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره و لا تنقصوا المکیال و المیزان إنى أرام بخیر و إنى أخاف علیکم عذاب یوم محیط* و یقوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدین*بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ* قالوا یشعیب أ صلوتک تأمرک أن نترک ما یعبد ءاباؤنا أو أن نفعل فى أمولنا ما نشؤا إنک لانت الحلیم الرشید* قال یقوم أرءیتم إن کنت على بینة من ربى و رزقنى منه رزقا حسنا و ما أرید أن أخالفکم إلى ما أنهام عنه إن أرید إلا الاصلح ما استطعت و ما توفیقى إلا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب* و یقوم لا یجرمنکم شقاقى أن یصیبکم مثل ما أصاب قوم نوح أو قوم هود أو قوم صلح و ما قوم لوط منکم ببعید* و استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه إن ربى رحیم ودود* قالوا یشعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و إنا لنراک فینا ضعیفا و لو لا رهطک لرجمنک و ما أنت علینا بعزیز* قال یقوم أرهطى أعز علیکم من الله و اتخذتموه وراءکم ظهریا إن ربى بما تعملون محیط* و یقوم اعملوا على مکانتکم إنى عمل سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و من هو کذب و ارتقبوا إنى معکم رقیب* و لما جاء أمرنا نجینا شعیبا و الذین ءامنوا معه برحمة منا و أخذت الذین ظلموا الصیحة فأصبحوا فى دیرهم جثمین* کأن لم یغنوا فیها ألا بعدا لمدین کما بعدت ثمود» (هود، 84-95)

ترجمه:

همچنین به برادر مردم مدین، یعنى شعیب، وحى کردیم. او نیز به مردمش ‍ گفت: اى قوم، خدا را بپرستید، چون غیر او معبودى ندارید و در معاملات، ترازو و قپان را به نفع خود زیاد و به ضرر مردم کم نگیرید. من خیرخواه شما هستم. من بر شما از عذاب روزى مى ترسم که عذابش از هر جهت فراگیر است. و اى مردم، پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.سودى که خدا در معامله برایتان باقى مى گذارد، برایتان بهتر است و بدانید که (ضامن کنترل شما در دورى از کم فروشى و قناعت به خیر خدا، تنها و تنها ایمان شماست و) من مسؤول کنترل شما نیستم. گفتند: اى شعیب، آیا نمازت به تو دستور مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک گوییم و آنچه را مى خواهیم، در اموالمان انجام ندهیم؟ که همانا تو مرد بردبار و رشیدى هستى. شعیب گفت: اى قوم من، هرگاه من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته (باشم و او) رزق خوبى به من داده باشد، (آیا مى توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم؟). من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم، خودم مرتکب شوم. من جز اصلاح، تا آنجا که توانایى دارم، نمى خواهم و توفیق من جز به خدا نیست، بر او توکل کردم و به سوى او بازگشت. و اى قوم من، دشمنى و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتى که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید، و قوم لوط از شما چندان دور نیست. از پروردگار خود آمرزش بطلبید و به سوى او باز گردید، که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است. گفتند: اى شعیب، بسیارى از آنچه را مى گویى، ما نمى فهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف مى یابیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار مى کردیم، و تو در برابر ما قدرتى ندارى. گفت: اى مردم (همشهریان من)، آیا چند نفر خویشاوند من در نظر شما عزیزتر از خدایند که او را بکلى از یاد برده اعتنایى به او ندارید با اینکه پروردگار من بدانچه شما مى کنید، محیط است. و اى قوم من، شما هر قدرتى که دارید، به کار بزنید، من نیز کار خودم را مى کنم. بزودى مى فهمید که عذاب خوارکننده به سراغ چه کسى مى آید و چه کسى دروغگوست. شما منتظر باشید که من نیز با شما منتظر مى مانم.

و همین که امر ما (عذاب موعود) آمد، شعیب و گروندگان به وى را با رحمت خود نجات دادیم و صیحه همه آنهایى را که ستم کردند، بگرفت و در محل سکونتشان به صورت جسدى بیجان درآورد. آنچنان که گویى اصلا در آن سرزمین زندگى نکرده اند. (و فرمان الهى رسید) که قوم مدین از رحمت من دور باشند، همان طور که قوم ثمود دور شدند.


شعیب (ع) سومین پیامبر عرب بود :

منظور این است که آن جناب سومین پیامبر عربى است که نام شریفشان در قرآن کریم آمده و پیامبران عرب عبارتند از: هود و صالح و شعیب و محمد (ص)، که پاره اى از سرگذشت هاى زندگى شعیب (علیه السلام) در سوره هاى اعراف و هود و شعراء و قصص و عنکبوت آمده است.

شعیب (علیه السلام) از اهل مدین بوده (و مدین شهرى بوده در سر راه شام، راهى که از شبه جزیره عربستان به طرف شام مى رفته) و آن جناب با موسى بن عمران (علیه السلام) معاصر بوده و یکى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت کند خودش داوطلب شده و این دو سال جزء قرار داد نبوده، موسى (علیه السلام) ده سال وى را خدمت کرد و سپس از آن جناب خدا حافظى نموده، با خانواده اش از مدین به طرف مصر رهسپار شد. و قوم این پیغمبر یعنى اهل مدین بت مى پرستیدند، مردمى برخوردار از نعمتهاى الهى بودند. امنیت و رفاه و ارزانى قیمت ها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بینشان شیوع یافت مخصوصا کم فروشى و نقص در ترازو و قپان، لذا خداى تعالى شعیب را بسوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بتها و از فساد در زمین و نقص کیلها و میزانها نهى کند و آن جناب مردم را بدانچه مأمور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد، و مصایبى که به قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد، و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد اما جز بیشتر شدن طغیان و کفر و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت.

مردم مدین بجز چند نفر به وى ایمان نیاوردند بلکه در عوض شروع به اذیت او و مسخره کردن و تهدیدش نموده، مردم دیگر را از پیروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از اینکه نزد شعیب بروند مى ترساندند و کسانى که به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع مى کردند و راه خدا را کج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند.و سپس شروع کردند به تهمت زدن، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهیم کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان مى کنیم مگر اینکه به کیش بتپرستى ما برگردید. و به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آنکه آن حضرت از ایمان آوردنشان بکلى ماءیوس گردید و بناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا کرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده، عرضه داشت: «ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین». دنبال این دعا خداى تعالى عذاب یوم الظله را نازل کرد، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا ببارید، اهل مدین آنجناب را مسخره مى کردند که اگر از راستگویانى قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن، پس صیحه آسمان آنها را بگرفت در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو در آمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤمنین به وى را نجات داد، پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده، گفت: چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم.


نظر تورات درباره آن حضرت :

در تورات داستان شعیب و قوم او نیامده، تنها یادى که از آن جناب کرده این است که در اصحاح دوم از سفر خروج گفته: بعد از آنکه موسى (علیه السلام) آن مرد قبطى را کشت از مصر به مدین فرار کرد، هنگامی که خبر کشته شدن آن مصری به گوش فرعون رسید، دستور داد موسی را بگیرند و بکشند، اما موسی به سرزمین مدین فرار کرد، روزی در آنجا سر چاهی نشسته بود. هفت دختر یترون (شعیب) کاهن مدین آمدند تا از چاه آب بکشند و آبشخورها را پر کنند تا گله پدرشان را سیراب نمایند؛ ولی چوپانان دختران یترون را کنار زدند تا گله های خود را سیراب کنند، موسی جلو رفت و چوپانان را عقب راند و به دختران کمک کرد تا گوسفندانشان را آب دهند، هنگامی که دختران به خانه برگشتند، پدرشان پرسید چطور شد که امروز این قدر زود برگشتید؟ گفتند یک مرد مصری به ما کمک کرد و چوپانان را کنار زد و برایمان آب کشید و گله را سیراب کرد.

پدرشان پرسید آن مرد حالا کجاست؟ چرا او را با خود نیاوردید؟ بروید و او را دعوت کنید تا با ما غذا بخورد. موسی دعوت او را قبول کرد و از آن پس در خانه یترون ماند. یترون هم دختر خود صفوره را به عقد موسی در آورد» (کتاب خروج / باب 3 / آیات 15 ـ 22).


نام صفورا در قرآن و تورات :

صفورا (عبری:צִפּוֹרָה (زیپوره) به معنی گنجشک ماده) که نام او را صپوراه،صفوره و زفرع نیز گفته اند، بنا به روایت تورات، دختر حباب یا رعوئیل یا جثرو کاهن مدین است.با استناد به تورات، صفورا و پدرش از قبیلهٔ قینی بوده اند. صفورا به پدرش پیشنهاد کرد که موسی را برای خدمت شبانی بگیرند و حوباب دخترش صفورا را به موسی پسر عمران تزویج کرد. (خروج ۱۶:۲) صفورا برای موسی دو پسر به نام های گرشوم و الیصر زایید.
(خروج ۴:۱۸) تنها واقعه ای که در زندگی او ثبت شده است در رابطه با ختنه گرشوم می باشد (خروج ۲۶:۴). در قرآن، نام صفورا ذکر نشده است، بنا به روایت قرآن موسی با دختر شعیب پیغمبر مدین ازدواج کرده است. بر اساس قرآن، موسی گوسفندان دختران شعیب را آب داد و سپس به سایه ای پیش رفت تا در آن جا بیاساید. آن گاه به دعوت شعیب، به خانهٔ او رفت و داستان زندگی خود را برای شعیب حکایت کرد. دختر شعیب، از پدر خواست که موسی را به خدمت بگیرد. موسی هشت سال و به روایتی ده سال برای شعیب چوپانی کرد. شعیب دخترش را برای همسری به موسی پیشنهاد کرد و موسی پذیرفت. دختر شعیب، در نزد مسلمانان نیز زنی صالح و با عفت است.

"VICTOR"
29th January 2014, 11:04 AM
شعیب بن مکیل بین یشجب از پیامبران الهی است که نام و قصّه او در قرآن مجید آمده است گفته شده که مکیل که پدر شعیب است مادرش دختر لوط (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D9%84%D9% 88%D8%B7+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8% B3%D9%84%D8%A7%D9%85) علیه السلام است.

به شعیب، خطیب الانبیاء گفته می شود زیرا قوم خود را با سخنانی نیکو و فصیح و مستدل دعوت به توحید و خداپرستی می نمود.

امام سجاد علیه السلام (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%A7%D9% 85%D8%A7%D9%85+%D8%B3%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%D8%B9%D9% 84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%8 5) می فرماید: اول کسی که توزین و ترازو را به کار گرفت شعیب بود که به وسیله پیمانه و ترازو اجناس را وزن می کرد و مردم نیز به پیروی از او وزن و ترازو به کار می بردند. سپس در پیمانه و ترازو راه انحراف و کم فروشی پیش گرفتند و به نصایح و توصیه های شعیب اعتنا نکردند تا اینکه عذاب الهی نازل شد و همه آنها را از بین برد.

حضرت موسی (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D9%85%D9% 88%D8%B3%DB%8C+%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87+%D8%A7%D9% 84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85) هنگامی که از مصر (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%85%D8%B5%D8%B1) فرار کرد، به مدین (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%86) رفت و به حضور شعیب رسید وقتی داستان خود را بیان کرد، شعیب به او گفت: از قوم ستمکار نجات پیدا کردی و یکی از دختران خود را به حضرت موسی تزویج نمود و در مقابل حضرت موسی هشت سال یا ده سال برای حضرت شعیب کار کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D9%85%D8% AD%D9%85%D8%AF+%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C+%D8% B5%D9%84%DB%8C+%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D8%B9%D9% 84%DB%8C%D9%87+%D9%88+%D8%A2%D9%84%D9%87) فرموده است که شعیب از محبّت خدا آنقدر گریست تا نابینا شد و خداوند بینائی او را بازگرداند و باز آنقدر گریست تا نابینا شد . . . . . خداوند به او وحی نمود: ای شعیب اگر گریه تو برای ترس از آتش است من تو را از آتش حفظ می کنم و اگر گریه تو برای شوق به بهشت است تو را بهشت (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA) می دهم!

شعیب عرض کرد : پروردگارا تو خود می دانی که سبب گریه من نه ترس از آتش تست و نه شوق به بهشت تو، بلکه عشق و محبت تو در دلم جا گرفته و نمی توانم صبر کنم مگر آنکه به زیارت و دیدار تو نائل شوم!

خداوند به او وحی نمود: حال که چنین است به علت این محبت و عشق تو به زودی کلیم خود موسی بن عمران را به خدمت تو خواهم فرستاد تا خادمت باشد.

"VICTOR"
29th January 2014, 11:07 AM
حضرت شعیب علیه السلام یکی از پیامبران عرب است که از طرف خدا به پیغمبری رسید. نام او در قرآن کریم در سوره های اعراف، هود، شعرا، قصص و عنکبوت چندین بار آمده است. از سیاق آیات قرآن استفاده میشود که این پیغمبر خدا پس از انقراض قوم حضرت لوط علیه السلام، به پیامبری مبعوث شد. او در مدین که در شمال حجاز و جنوب سوریه است زندگی میکرد. معاصر دوران حضرت موسی علیه السلام و پدر زن اوست. از ویژگیهای شعیب اینکه بسیار خائف از خدا بود. مصلح، رسول امین و جزو صالحان بود و به فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت شعیب، خطیب انبیاست.



نسب او از طرف مادر به حضرت لوط پیغمبر، و از طرف پدر، در تاریخ اختلاف است؛ جمعی او را از فرزندان "مدین بن حضرت ابراهیم علیه السلام" میدانند؛ ولی جمعی دیگر می گویندکه نسب او از طرف پدر به برخی از مردمانی میرسد که به ابراهیم ایمان آوردند.

در نزدیکی شهر مدین، قومی زندگی میکردند که شعیب، به سوی آنها مبعوث شد. گویند که این قوم که در قرآن از آن بعنوان «اصحاب الایکه» یاد میشود، همان مردمان مدین و قوم شعیب هستند. آنها خدا را نمی پرستیدند و در معاملاتشان کم فروشی میکردند و به حقوق یکدیگر تجاوز مینمودند. حضرت شعیب در آغاز با بیان شیوا و منطق محکم، آنها را نصیحت کرد و به پرستش خداوند هدایت نمود و گفت که دست از این انحرافات بردارید و گرنه، عذاب خدا می آید و شما را از بین میبرد. اما قوم شعیب، لجاجت و دشمنی کردند و او را مسخره نمودند و گفتند: تو جادوگر شده ای و دروغ میگوئی. تو یک بشر مثل ما هستی و قدرتی نداری. حضرت شعیب بدنبال ارشاد خود، صمیمیت بیشتری با آنها برقرار میکرد تاشاید آنها از گمراهی بدر آیند.

بعضی از مفسرین و مورخان میگویند که مردم مدین با "اصحاب ایکه" تفاوت داشتند و آن ها دو قوم بودند. لذا مرتبه بعد حضرت بسوی آن قوم دیگر روانه شد و دعوت خود را شروع کرد و گفت که من از شما پاداش و مزدی نمیخواهم. ای مردم بیائید از مخالفت با خدا دوری کنید و از او بترسید. پیمانه را کامل کنید و کم ندهید و در زمین فساد مکنید. به آنان یاد آوری کرد که از پیشینیان که قوم حضرت نوح علیه السلام و حضرت هود علیه السلام و لوط بودند، درس بگیرید تا به سرنوشت آنها دچار نشوید.

این پیامبر الهی، در راه مبارزه و دعوت خود، کوشش زیادی کرد؛ اما فقط عده کمی به او ایمان آوردند و بقیه با او مخالفت کردند و گفتند: ای شعیب، تو و همراهانت را از شهر بیرون و تبعید میکنیم و اگر اقوام تو در بین ما نبودند، تو را سنگسار میکردیم. اگر تو در ادعای خودت راستگوئی، صاعقه و عذاب بر ما فرو بفرست. حضرت شعیب در پاسخ آنان گفت: خدایم به اعمال شما دانا تر است. سرانجام این قوم پس از لجاجت ها و سرسختیهایشان، به عذاب خدا گرفتار شدند. ابری بالای سر آنها تمام آسمان را گرفت، گویا که آن حامل آتش بود که آنها را سوزانید و زلزله ای آمد و تمام آن قوم در خانه های خود نابود شدند. دراین میان شعیب با عده کمی از پیروانش که به او ایمان آورده بودند، زنده ماندند.

نقل است که حضرت شعیب بعد از این واقعه، با همراهانش به مکه آمدند و نقل دیگری است که او پس از نابودی قومش در مدین بود تا وقتی که حضرت موسی به خدمتکاری او آمد و با او ملاقات کرد. مدت عمر آن حضرت بنا بر بیشتر اقوال،حدود 240 سال بود. در مورد مدفن او، اختلاف است. بعضی گویند در سرزمین حضرموت و بعضی گویند در شمال شبام که تا حضرموت دو ساعت فاصله است، مدفون است.

"VICTOR"
29th January 2014, 11:17 AM
حضرت‌ شعيب ‌(ع‌) :




شعيب‌ از نسل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بوده‌ است‌ كه‌ در سرزمين‌ مديَن‌ كه‌ امروزه‌ بنام‌«معان‌» خوانده‌ مي‌شود وبين‌ اردن‌ وعربستان‌ است‌ زندگي‌ مي‌كرد.او نخستين‌ كسي‌بود كه‌ براي‌ معاملات‌ ترازو وپيمانه‌ ساخت‌ و مردم‌ در معاملاتشان‌ از آنا استفاده‌مي‌كردند ولي‌ بعد از مدتي‌ شروع‌ به‌ كم‌ فروشي‌ نمودند و كافر شده‌ وپيامبران‌ الهي‌را تكذيب‌ مي‌نمودند.بر اثر كفرشان‌ خداوند بر آنها عذاب‌ خود را كه‌ زلزله‌ وگرماي‌ وآتش‌ شديدي‌ بود فرستاد وآنان‌ را بجز شعيب‌ ويارانش‌،نابود ساخت‌.

شعیب در قرآن

به‌ سخنان‌ شعيب‌ وقومش‌ توجه‌ فرمائيد:


شعيب‌ به‌ مردم‌ مي‌گفت‌:اگر ايمان‌ بياوريد بقية‌ الله براي‌ شما بهتر است‌ ومن‌نگهبان‌ شما نيستم‌.قومش‌ مي‌گفتند:آيا نماز تو به‌ ما فرمان‌ مي‌دهد تا از معبودان‌ اجدادمان‌ دست‌ بكشيم‌ يا در اموالمان‌ آنچه‌ را مي‌خواهيم‌ بكنيم‌ انجام‌ ندهيم‌؟ما تو را بردبار وخردمند مي‌دانستيم‌! شعيب‌ مي‌گفت‌:اي‌ قوم‌ من‌! آيا نمي‌بينيد كه‌ خدابه‌ من‌ معجزه‌ داده‌ ورزق‌ نيكو عطا كرده‌ است‌؟مخالفت‌ من‌ با شما از سر خيرخواهي‌است‌ .ومن‌ از خدا در اين‌ كار توفيق‌ مي‌خواهم‌ و بر او توكل‌ نموده‌ و بسوي‌ او انابه‌ و دعا مي‌نمايم‌..اي‌ قوم‌ من‌! نكند با مخالفت‌ با من‌ دچار همان‌ عذابي‌ شويد كه‌ بر سرقوم‌ نوح‌ ياهود يا قوم‌ صالح‌ آمد و فاصله‌ چنداني‌ با قوم‌ لوط‌ نداريم‌. بايد از خداطلب‌ آمرزش‌ كنيد وتوبه‌ نمائيد كه‌ خدايم‌ مهربان‌ ودوستدار توبه‌ كنندگان‌ است‌. امام‌آنها گفتند:اي‌ شعيب‌ بسياري‌ از حرفهاي‌ تو را نمي‌فهميم‌ و تو در ميان‌ ما ناتوان‌ هستي‌ و اگر بخاطر خويشانت‌ نبود تو را سنگسار مي‌كرديم‌! تو در ميان‌ ما گرامي‌نيستي‌! شعيب‌ گفت‌: آيا خويشان‌ من‌ نزد شما از خدا گرامي‌ ترند؟همانا خداي‌ من‌ به‌اعمال‌ شما عالم‌ است‌. اي‌ قوم‌ من‌! شما كارهاي‌ خود را بكنيد من‌ هم‌ كارهاي‌ خود را انجام‌ مي‌دهم‌ كه‌ بزودي‌ خواهيد دانست‌ كه‌ كيست‌ آنكه‌ عذاب‌ رسوا كننده‌ به‌ اومي‌رسد و دروغگو كيست‌؟وچشم‌ براه‌ باشيد كه‌ من هم‌ چشم‌ براه‌ هستم‌.»

«شعيب‌ به‌ قومش‌ گفت‌:چرا تقوا نداريد؟من‌ براي‌ شما پيامبري‌ امينم‌. پس‌ تقوا داشته‌ و از من‌ پيروي‌ كنيد. من‌ از شما مزد نمي‌خواهم‌ كه‌ مزدم‌ با خداست‌.پيمانه‌را كامل‌ دهيد و كم‌ فروشي‌ نكنيد!ب ا ترازوي‌ درست‌ معامله‌ كنيد و كالاي‌ مردم‌ را كم‌ندهيد ودر زمين‌ فساد نكنيد و از آن‌ خدايي‌ كه‌ شما و مخلوقات‌ پيشين‌ را آفريد پرواكنيد. آنها گفتند: تو جادو شده‌اي‌! تو انساني‌ مثل‌ ما هستي‌ و ما تو را دروغگو مي‌دانيم‌.اگر راست‌ مي‌گوئي‌ تكه‌اي‌ از آسمان‌ بر ما فرو افكن‌! شعيب‌ گفت‌:خدايم‌به‌ آنچه‌ مي‌كنيد آگاه‌ است‌.»

«شعيب‌ به‌ قومش‌ گفت‌:اي‌ قوم‌ من‌! الله را بپرستيد كه‌ جز او خدايي‌ نداريد.ازطرف‌ خدا براي‌ شما معجزه‌ آورده‌ شده‌ پس‌ پيمانه‌ وترازوها را كامل‌ قرار دهيد وكم‌فروشي‌ نكنيد و بعد از اينكه‌ زمين‌ به‌ سامان‌ شده‌ آن‌ را فاسد ننمائيد. اگر ايمان‌داريد اين‌ براي‌ شما بهتراست‌.

در سر راها نشنيد و مردم‌ را نترسانيد ومانع‌ مردم‌ از راه‌ الهي‌ با كج‌ نشان‌ دادن‌ آن‌ نباشيد.ي ادتان‌ باشد كه‌ شما اندك‌ بوديد وخدا شما را بسيار كرد وبيانديشيد كه‌ عاقبت‌ مفسدين‌ چگونه‌ است‌؟واگر عده‌اي‌ از شما به‌ نبوت‌ من‌ ايمان‌ آورده‌وعده‌اي‌ ديگر ايمان‌ نياورده‌ايد پس‌ صبر كنيد تا خدا بين‌ دوگروه‌ حكم‌ كند كه‌ اوبهترين‌ حكم‌ كننده‌ گان‌ است‌.

عده‌اي‌ از گردنكشان‌ قومش‌ گفتند:اي‌ شعيب‌! يا تو وياران‌ مؤمنت‌ را از روستايمان‌ بيرون‌ مي‌كنيم‌ يا بايد به‌ آئين‌ ما برگرديد!

شعيب‌ گفت‌:حتي‌ اگر ما نخواهيم‌؟ اگر بعد از اينكه‌ خدا ما را از بت‌ پرستي‌نجات‌ داد به‌ كيش‌ شما برگرديم‌ ،بي‌ گمان‌ بر خدا دروغ‌ بسته‌ايم‌!ما نمي‌توانيم‌برگرديم‌ مگر خدا بخواهد كه‌ دانش‌ خدا همه‌ چيز را فرا گرفته‌ است‌ وما بر خداتوكل‌داريم‌.خدايا!بين ما واين‌ قوم‌ راه‌ حق‌ را باز كن‌ كه‌ تو بهترين‌ راهگشاياني‌. عده‌اي‌ ازكافران‌ قوم‌ او گفتند:اگر از شعيب‌ پيروي‌ كنيد شما زيانكار خواهيد بود.

ناگاه‌ عذاب‌ الهي‌ آنان‌ را فرا گرفت‌ ودر خانه‌ هاي‌ خويش‌ به‌ رو درافتادند و مردند.آنان كه‌ شعيب‌ را تكذيب‌ مي‌كردند گويي‌ هرگز در آنجا نبودند و آنان‌ كه‌شعيب‌ را تكذيب‌ كردند زيانكار شدند. در اين‌ هنگام‌ شعيب‌ به‌آنها(مردگانشان‌)خطاب‌ كرد:اي‌ قوم‌ من‌! من‌ پيام‌ خدا را رساندم‌ وشما را نصيحت‌كردم‌ .پس‌ چگونه‌ بر گروهي‌ كافر(كه‌ عذاب‌ شده‌اند)ناراحت‌ باشم‌؟

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد