PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد و بررسي فيلم هاي روز ايران



AvAstiN
6th July 2009, 11:56 AM
فرار به جلو!( نگاهی به درباره ی الی)


جام جم آنلاين: قبل از پرداختن به نقد و بررسي فيلم «درباره الي» ذكر يكي دو نكته حاشيه‌اي درباره اين فيلم شايد خالي از لطف نباشد. سينماي غبار گرفته ايران؛ آنقدر غريب است كه هرازگاه وقتي كه حتي يك فيلم متوسط هم رو مي‌كند؛ مايه قوت قلب مي‌شود. بحث جوگير شدن و اين حرف‌ها نيست.

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1388/04/13/100911156882.jpg

درباره الي البته به تعبير بعضي كج‌انديشان اين‌گونه تفسير شد كه موج جوزدگي باعث شده اين فيلم به هر حال در اكراني نامتناسب گل كند و اين جور حرف‌ها. دست بر قضا درباره الي نه‌تنها فيلم متوسطي نيست كه اثري بسيار خوب است و آنچه درباره اين فيلم گفته شده و نوشته شده اغراق‌آميز از نوع شيك و قمپز در كردن هم نيست. اين قلم‌هاي خسته از ديدن و سپس نوشتن از فيلم‌هاي بي‌كيفيت، طبيعي است كه وقتي به درباره الي مي‌رسند، از خود بي‌خود شوند. مگر در سينماي ما هرچند وقت يكبار فيلمي كه قواعد ژانرش را رعايت كرده باشد و ميزانسن‌اش استاندارد روز باشد به اكران درمي‌آيد؟ روي ديگر ماجرا به كپي‌برداري فرهادي برمي‌گردد و اين‌كه مي‌گويند او از روي دست مرحوم آنتونيوني نگاه كرده. فيلم «ماجرا» را به ياد بياوريد آن وقت اين گفته را قبول مي‌كنيد، اما اگر اين اتفاق هم رخ داده باشد جاي نگراني نيست چون از يك اثر ماندگار به تناسب وزن و شأن آن فيلم، يك كپي برابر اصل و برمبناي مقتضيات سينماي ما به دست آ‌ورده است.

يك نكته با مزه ديگر اين است كه سازنده درباره الي خانه اصلي‌اش تلويزيون است و حالا كه به سينما آمده در همين چند قدم به اندازه خيلي از كساني كه حضور 2 دهه‌اي در اين وادي دارند كار كرده و به سهم خودش در سينما دارد رشد مي‌كند؛ نه جاي كسي را تنگ كرده و نه چيز ديگري فقط نشان داده همان‌قدر كه مديوم قبلي يعني كار در تلويزيون را مي‌شناخته حالا در اين عرصه نيز علاقه‌مند به پيشرفت است.
درباره الي لوكيشن محدودي دارد با كاراكترهاي تقريبا زياد، از يك سناريوي چفت و بست‌دار و كمي تا قسمتي استاندارد بهره برده و حركت دوربين هوشمندانه دارد. و از امتيازهاي ديگري نيز نظير بازي خوب بازيگرانش و روايت خلاقانه استفاده مي‌كند و نتيجه‌اش حداقل فيلمي را روبه‌رويمان قرار داده كه افتتاحيه‌اش در سكانس آغازين اگر چه كمي كند اما سكانسي رئال است. شروع سوال‌ها و جواب‌ها درباره كاراكترها و حدس و گمان‌هاي تماشاگر از همين سكانس آغازين است كه اتفاق مي‌افتد. تماشاگر از همان ابتدا مي‌‌‌خواهد خودش را درگير داستان و قصه‌ ماجرا كند اين روند را بگيريد تا برسيم به سكانس اختتاميه فيلم. (مرگ الي و اعلام رسمي مرگ او)! حتي پس از پايان اين سكانس و تمام شدن فيلم هنوز حدس و گمان‌هاي تماشاگر سرجاي خودش باقي مانده و عمده‌ترين آنها اين‌كه چرا اين مرگ اتفاق افتاده؟ پس فلسفه اين مسافرت و سرخوشي‌ها چه بوده؟ و چيزهايي ديگر. همين كه الي 2 سكانس افتتاحيه‌اش و اختتاميه‌اش اين قدر خوب از كار درآمده و تقريبا يك جورهايي نوآوري داشته دليلي است كه باعث مي‌شود درباره اين فيلم بيشتر نوشته شود و در مركز توجهات قرار گيرد. حتي اگر پايان‌بندي‌اش به مدرني پايان‌بندي فيلم «ماجراي» مرحوم آنتونيوني نباشد. (فيلم ماجرا محصول 1960 با بازي گابريل فرزتي و مونيكا ويتي)‌.
اما حالا ماجراي قصه چيست؟ همه ماجرا در اين است كه حدس و گمان‌ها به هيچ مي‌رسد، اما طرح آن يك قضيه راستكي است. يعني رخدادي كه همگان مي‌توانند آن را درك كنند؛ ببينيد قصه 2 خطي درباره اين فيلم اين است كه: دختري بسيار سرزنده و شاداب به نام الي به مسافرتي مي‌رود كه بسيار عادي است؛ مسافرتي كه همه مردم مي‌روند؛ او در اين سفر با پسري آشنا مي‌شود به نام احمد و اين طور كه از ظواهر قضايا بر مي‌آيد هر 2 از هم خوششان مي‌آيد. اين هم اتفاقي عادي است.
مدتي كوتاه كه از سفر مي‌گذرد. اين الي خانم دست از جان مي‌شويد، يعني مي‌ميرد. اين اتفاق اگر چه عادي نيست اما در طي فيلم ما چيزي از ناراحتي او نمي‌بينيم كه منجر به خودكشي او شده باشد. تا اينجاي كار داستان ساده است؛ اما آيتم اصلي اينجاست كه الي نامزد دارد! حالا اين نشانه را به اول سطور بالا اضافه كنيد! مي‌بينيد كه فيلمنامه خاص شده است. دختري كه نامزدي رسمي و قصد ازدواج دارد، به يك مسافرت دسته‌جمعي با همسن و سالانش مي‌رود. مسافرتي كه سرخوشانه است و در اين مسافرت با احمد آشنا مي‌شود و بعد هم مي‌ميرد؟ اين سناريوي غني با پرداخت خوب سينمايي شده فيلم درباره الي فقط همين و هيچ رمل و اسطرلابي هم در كار نبوده به جز همان شناخت سينما توسط فرهادي.
داستان او سرشار از روايت بصري است و همذات‌پنداري تماشاگر بر آن صحه مي‌گذارد. مزيت داشتن يك سناريوي استاندارد و ترجمه اين نوشتار به زبان سينما يعني دكوپاژ هوشمندانه، نتيجه‌اش اين است كه تماشاگر به پرسش و پاسخ برسد، حتي پس از پايان فيلم. يعني تمام آن ميزانسن‌هاي نازنين و حساب شده و دقيق فيلمي را باعث شده كه حسابي آشوبگرانه جلوه‌گري‌اش مي‌كند و كمي تا قسمتي هم تو در تو و پيچيده. اينجا با روح يك كاراكتر طرفيم. با ويژگي‌هاي او در طول مسافرت آشنا شده‌ايم اما به دنبال اين هستيم كه چرا او نامزد كرده؟ و وقتي در شرف ازدواج است مجردي به مسافرت مي‌رود؟ آيا مي‌خواهد از شر نامزدش خلاص شود؟
يا اين كه اصلا چه ويژگي در احمد است كه الي مي‌خواهد به او برسد و زير قول و قرارش با شخص ديگري بزند؟ و اصلا نكند الي با برنامه قبلي و براي اين كه فقط با احمد بيشتر آشنا شود و او را تصاحب كند به اين مسافرت رفته و هزار سوال ديگر... .
روايت فرهادي از كاراكتري به نام الي اگرچه به صورت جامع نيست، اما قطره‌چكاني هم نيست. اگرچه تا آخر ماجرا (اين ماجرا اصلا ربطي به آن عنوان فيلم و مرحوم آنتونيوني ندارد)‌ تماشاگر الي را آن طور بايد و شايد نمي‌شناسد، اما روايت كارگردان از كاراكتر الي به گونه‌اي ترسيم مي‌شود كه همذات‌پنداري با او از همان سكانس افتتاحيه آغاز شود و اين مهم هرگز چيز كمي نيست.
ضمن اين كه فرهادي با اين گونه ترسيم كردن‌ها، فضاي تعليق را در فيلمش سيال و رها كرده است و به همه اينها در اين فضاي محدود، كاراكترهاي زياد ديگري را هم اضافه كنيد كه عمده آنها در شكل‌گيري شخصيت الي تعامل خوب و كافي دارند و اين مهم وقتي به دست مي‌آيد كه بدانيم در لوكيشن محدود به كاراكتر زياد مي‌تواند كار را دوچندان سخت كند. لحظات خلسه‌مانند و اگر درست باشد مكاشفه‌اي آنجا كه روح گويي از بدن بيرون مي‌آيد با حركات دوربين به گونه‌اي فيزيكي و باورپذير جلوه‌گري مي‌كند كه پنداري آنچه كاراكتر در مغزش مي‌گذرد لحظاتي بعد در ناخودآگاه تماشاگر رقم مي‌خورد. اين معجزه ضرباهنگ در فيلم است. در هر فيلمي ضرباهنگ است كه معجزه مي‌كند و ميزانسن هوشمندانه چنين لحظاتي در فيلم درباره الي كم اتفاق نمي‌افتند و در آخر اين كه احتمالا درباره الي ستاره ندارد. از مريلا زارعي تا گلشيفته فراهاني و از شهاب حسيني تا ماني حقيقي و بقيه بازيگران همگي در خدمت داستان و به سرانجام رسيدن آن هستند. فرهادي كاراكتر اول را بهينه و لازم پرداخت كرده كه كاراكترهاي دوم و سوم را. اين گونه است كه سهم هر كس در پرداخت نهايي به حداكثر مي‌رسد و اين حداكثر تبديل مي‌شود به فيلمي خوش‌ساخت كه بدنه سينماي ايران به وجود اين گونه آثار بدجوري نياز دارد.


فريبا نيك‌نژاد

AvAstiN
31st July 2009, 12:12 PM
http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/36398.jpg بعید است دسته جمعی به سالن سینما بروید و درباره الی را ببینید و بعدش در خیابان و رستوران و خانه و محل کار درباره موضوعات اجتماعی این فیلم به شدت ایرانی جر و بحث نکنید. موضوعات اجتماعی مختلفی که...
قصه ما دورغ بود!
بهترین فیلم امسال سینمای ایران «درباره الی» ما را با یکی از واقعیت‌های زندگی‌مان رو به رو می‌کند؛ دروغ.
« قصیر سپیده بود، الی رو آورد شمال»، «نه خیر خود الی مسؤوله»، «امیر آتیشی بود که سپید رو زد» «به نظرم که الی زنده اس و تهرانه»، «ببین قضاوت چه بلایی سر آدم می‌آره» «دروغ‌گویی عاقبتش همینه» ... بعید است دسته جمعی به سالن سینما بروید و درباره الی را ببینید و بعدش در خیابان و رستوران و خانه و محل کار درباره موضوعات اجتماعی این فیلم به شدت ایرانی جر و بحث نکنید. موضوعات اجتماعی مختلفی که اصغر فرهادی 33 ساله در چهارمین فیلمش قرار داده تنوع زیادی دارد. آیا درباره الی، درباره دروغ است، درباره قضاوت، درباره خیانت یا چی ... هر چی که باشد فرهادی با درباره الی خیلی خوب توانسته ما را درگیر تفکراتش بکند. تفکراتی که به واسطه بازی‌های درخشان، فیلم‌برداری فوق العاده، دیالوگ‌های مستحکم و شخصیت پردازی متنوع کاملا ً ملموس شده. ما بلافاصله بعد از شروع فیلم، خودمان را وسط ماجرا می‌بینیم و با یکی از شخصیت‌های 9 گانه احساس نزدیکی می‌کنیم. درباره الی با همه حاشیه‌های ساخت و نمایش و اکرانش، پدیده متفاوتی در سینمای ماست. این فیلم فرصتی شد تا با نگاهی اجتماعی تر برویم سراغ دروغ؛ یکی از مفاهیم اصلی درباره الی. در این پرونده، شخصیت ها و دروغ ها را تحلیل می‌کنیم.

علیرضا: به هم ریخته. 5 دقیقه وقت می‌خواهد که تنها باشد. بعد وضو می‌گیرد، اما به جای اینکه نماز بخواند از نازی درباره الی می‌پرسد. احمد را می‌زند. گریه می‌کند. سیگار می‌کشد. به هم ریخته است. انگار این موضوع چندان هم ارتباطی به مرگ الی ندارد. از آن آدم‌هایی که بشناسی‌شان به راحتی عاشقشان می‌شوی اما به سختی می‌توانی عشقشان را از سر بیرون کنی؛ الی او را شناخته بود.
دروغ سنج: دروغگوی مصلحت اندیش است. در تهران خودش را برادر الی جا می‌زند.


امیر: محافظه کار. در ابتدای فیلم به پیمان تذکر می‌دهد که در جاده تند نراند. اصلا ً نمی‌بینیم که با کسی گرم بگیرد. اختلاف سن زیادی با سپیده دارد. از آن مردهایی است که وقتی در بالکن تخمه می‌شکند، سپیده باید بیاید و کاسه پوست تخمه را خالی کند. کانون خانواده برای او و سپیده معنایی ندارد. شبی که کنار ساحل دنبال جسد الی هستند، سپیده در ماشین می‌خوابد، امیر در آشپزخانه و مروارید کنار بچه‌های دیگر در اتاق. غیر قابل پیش بینی.
دروغ سنج: دروغگو نیست. اما جایی که دروغگویی دیگران را می‌بیند هم واکنشی ندارد.


نازی: با وجود سرو وضع مدرن، کاملا ً سنتی است. وقتی برای اقامت در ویلا رای گیری می‌کنند، موضع نمی‌گیرد؛ «هر چی آقامون بگه». زمانی هم که الی غرق شده و او با همسرش در اتومبیل حرف می‌زند، ارجاع می‌دهد به خواب بدی که شب پیش دیده؛ کاری که فقط از زن‌های سنتی سر می‌زند. او در پانتومیم «خواب دندان افتادن» را اجرا می‌کند. زن آرامی ‌است و کم حرف و پشت شوهرش پنهان می‌شود. جایی که او با سینی کالباس و نان لواش به پذیرایی علیرضا می‌رود، اولین دروغ را بر زبان می‌آورد؛ «الی همش ازتون تعریف می‌کرد».
دروغ سنج: هول می‌شود و دروغ می‌گوید.


منوچهر: جایی که با علیرضا به خانه زن شمالی می‌روند و زن شمالی ماجرا را لو می‌دهد، به جای آن که با دروغ سر و ته ماجرا را به هم بیاورد، دست و پایش را گم می‌کند و پا به فرار می‌گذارد. از آن مردهایی که با زنشان خلوت می‌کنند، از آن مردهایی که حتی اگر بخواهند دلقک بازی در بیاورند. سخت به سمت دروغ می‌رود و راحت دروغ را لو می‌دهد. به جمع رفقا خبر می‌دهد مادر الی تلفن را جواب نداد و تنها چند ساعت بعد از دهانش در می‌رود که مادر الی جواب داده بود. تنها عضو جمع رفقا که علیه یا در حمایت از الی موضع گیری نمی‌کند. اصلا ً اهل موضع گیری نیست. ابتدای فیلم وقتی برای اجاره ویلا رای‌گیری می‌کنند، صبر می‌کند ببیند اکثریت چه موضعی دارند، بعد به آن سو متمایل می‌شود. حتی زمانی که برای دروغ گفتن به علیرضا رای می‌گیرند، تابع است.
دروغ سنج: ترسوها راحت تر به سمت دروغ می‌روند.


پیمان: آرش را کنار ساحل می‌خوابانند تا به بچه تنفس مصنوعی بدهند. پیمان سرآسیمه بالای سر آرش می‌رسد، اما وقتی امیر او را به کناری می‌برد و با دست چشمش را می‌گیرد، پیمان تقلایی نمی‌کند. فلسفه زندگی پیمان همین است. برای رسیدن به واقعیت دست به هر کاری می‌زند، اما به راحتی چشم بر حقیقت می‌بندد. زمانی که الی غرق شده و به دنبال شکست کاسه و کوزه ها بر سر الی هستند، او تنها کسی است که به یاد می‌آورد: «پس آبروی الی چی میشه؟». در بحثی منطقی با زنش حق را به الی می‌دهد که برای نجات آرش به دریا رفته و غرق شده. اما با وجود این در انتهای فیلم انگار باز هم دستی چشمانش را می‌گیرد تا او رای مثبت می‌دهد به این که دروغ تحویل علیرضا بدهند. منطقی‌تر از دیگران و البته این منطق جایی برای قانع کردن دیگران برای دروغگویی علیه الی استفاده می‌شود و تنها کسی که در دعوای امیر و سپیده میانجی می‌شود.
دروغ سنج: با مخلوطی از منطق و دروغ ناجی جمع رفقاست.


احمد: آدم ساده گیری است؛ به همان سادگی که با زنی آلمانی به هم می‌زند، با دیدن عکس دختری دیگر دلبسته می‌شود؛ از آن پسرهایی که زن‌ها برای دختر دم بخت فامیل لقمه می‌گیرند؛ مقیم آلمان، تنها کسی که با نامزدی الی و علیرضا راحت کنار می‌آید، مسؤولیت پذیر. وقتی مستقر می‌شوند برای ویلا خرید می‌کند. زمانی هم که علیرضا به چالوس می‌رسد، اوست که به دنبالش می‌رود.
دروغ سنج: نه دروغگو است نه راستگو.


الی: معلق. نه می‌خواهد در شمال بماند، نه می‌تواند به تهران برگردد. نه می‌تواند با علیرضا تمام کند، نه می‌تواند با احمد آغاز کند. وقتی می‌خواهند ویلا را بگیرند، شرط می‌کند که «تمیزی ویلا با من». سفره پهن می‌کند، ظرف می‌شوید اما برخلاف تصور پیمان که او را دختر «گرمی» می‌دانست، اصلا ً با کسی گرم نمی‌گیرد. حتی با سپیده هم خلوت نمی‌کند؛ جز وقتی که برای بازگشت به تهران ساکش را می‌بندد. در انتخاب بین «پایان تلخ» و «تلخی بی پایان» سرگردان مانده. برای نجات آرش کوچولو از پایانی تلخ اسیر یک تلخی بی پایان می‌شود.
دروغ سنج: آدم دروغگویی نیست. آدمی ‌است که راست نمی‌گوید.


سپیده: زندگی زناشویی خوبی ندارد. این را می‌توان از مدل مو و شلخته لباس پوشیدنش فهمید. در تمام 2 روزی که در ویلا هستند، حتی برای یک بار هم دخترش مروارید را بغل نمی‌کند. در جاده چالوس هم زمانی که مروارید دستشویی می‌رود، الی همراهش می‌رود، نه سپیده. ارتباط خوبی با شوهرش امیر ندارد. هر جایی که با شوهرش خلوت می‌کند، واقعیت های زیادی را از شوهرش پنهان می‌کند که اصلا ً نشانه خوبی در زندگی زناشویی نیست. هسته مرکزی جمع رفقاست؛ همه را دور هم جمع می‌کند و البته تنهاترین شخصیت داستان هم هست. از آدم‌هایی است که اعتقاد دارند «هدف وسیله را توجیه می‌کند» برای همین هم بدون این که ویلا اجاره کند رفقا را به شمال می‌آورد. از ماجرای نامزد الی حرفی نمی‌زند و نه تنها به رفقا که حتی به الی هم دروغ می‌گوید.
دروغ سنج: دروغ را وسیله ای می‌داند برای رسیدن به خیر.


شهره: تمامیت خواه. همه باید در خدمت بچه‌هایش باشند. وقتی به ویلا می‌رسند، به خاطر این که آرش لب دریا بازی نکند، با اجاره ویلا مخالفت می‌کند. مادری است که آرش را به دیگران می‌سپارد تا به خرید برود. در وضعیتی هم که جمع رفقا نگران الی هستند، تنها نگران صبحانه بچه‌هاست. عقاید مذهبی روتری دارد. تسبیح دست می‌گیرد و زیر لب ذکر می‌گوید. وقتی علیرضا می‌خواهد نماز بخواند، جانماز را شهره پهن می‌کند و به سمت قبله اشاره می‌کند. سنتی است. با پیمان تنها زوجی می‌شوند که به دنبال اتاق مستقل در ویلا هستند.
دروغ سنج: برای فرار از مسوولیت اشتباهش، راهی جز دروغ ندارد.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture (http://www.seemorgh.com/culture)
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 218
بازنشر اختصاصی سیمرغ

LaDy Ds DeMoNa
3rd November 2009, 07:51 AM
تايپيك مخصوص معرفي نقد و بررسي فيلم هاي روز ايران

LaDy Ds DeMoNa
3rd November 2009, 07:58 AM
نقد فيلم دوخواهر و قضيه اختلاف نيكي كريمي و محمدرضا گلزار در اين فيلم

دوخواهر در زمان فيلم‌برداري هم گرفتار حاشيه بود. اين نخستين بار بود كه گلزار و نيكي كريمي در يك فيلم كنار يكديگر ظاهر مي‌شدند. شايد همين دليل برايشان كفايت مي‌كرد تا به تيپ و تارهم بزنند و دچار اختلاف شوند. در هر حال نيكي كريمي بازيگري صاحب سبك و شناخته شده در سينما است و قطعاً زيربار ادا و اصول‌هاي تازه واردها نمي‌رود. گلزار هم تنها سوپر استار حال حاضر سينمايمان است و قواعد خاص خودش را دارد! ريشه اين اختلاف‌ها هرچه باشد، نتيجه‌اش اين است كه احتمالاً توشات‌هاي (نماهاي دو نفره) كمتري از اين دو بازيگر بر روي پرده خواهيم ديد!
اما اختلاف نيكي كريمي تنها به گلزار ختم نشد. اين بازيگر پس از ساخت دو فيلم قابل قبول، حالا ديگر براي خودش يك پا كارگردان است و تريپ روشنفكري دارد. داوري و حضور در جشنواره‌هاي معتبر جهاني از جمله كن نيز جايگاه ويژه‌اي برايش رقم زده است. اين دلايل كافي است تا نيكي كريمي با محمد بانكي در نخستين تجربه كارگرداني‌اش به اختلاف نظر و نهايتاً بن بست برسد و آقاي كارگردان و خانم بازيگر در طول فيلمبرداري باهم قهر باشند! از آنجا كه فيلمبرداري در شهر اصفهان انجام مي‌شد، نيكي كريمي اواخر فيلمبرداري براي انجام كاري به تهران مي‌رود، اما ظاهراً قصد بازگشت و ادامه كار را ندارد.
قضيه با پادرمياني فيلمبردار (غلامرضا آزادي) ختم به خير مي‌شود و اين بازيگر براي اتمام سكانس‌هاي باقيمانده به اصفهان باز مي‌گردد.

http://www.iran-world.com/uk87/pic22/906461.jpg
دو خواهر نسخه بدلي فيلمي نه چندان جذاب

سوژه دوقلوها سالهاست كه در سينماي جهان مورد استفاده قرار گرفته و همچنان طرفداران خاص خود را نيز دارد.
در سينماي ايران نمونه هايي همچون خواهران غريب اثر(كيومرث پوراحمد) و دو نيمه سيب به كارگرداني كيانوش عياري با استفاده از اين فرمول قديمي ساخته شده و در زمان خود بسيار مورد استقبال تماشاگران نيز قرار گرفت.
اين دو فيلم نشان مي دهد كه هنوز تماشاگر وطني نسبت به اين سوژه سمپاتي داشته و مي توان با تركيب آن با داستاني تماشاگر پسند ،به فروشي فوق العاده دست يافت. اين كار را محمد بانكي (تهيه كننده و كارگردان دو خواهر) انجام داده و ماجراهاي كلاه برداري جواني زيرك و خوش چهره را با داستان دو خواهر ثروتمند تركيب كرده و معجوني تماشاگر پسند را به وجود آورده است.
كپي برداري از فيلم هاي موفق خارجي هم چيز جديدي نيست كه به عنوان نمونه مو به مو بازسازي شده مي توان به فيلم عيالوار ساخته پرويز صبري براساس فيلم تنها در خانه ساخته كريس كلمبوس اشاره نمود.
اما همين تماشاگر آسان پسند امروزي ديگر شباهتي با تماشاگر دور از جريان سينماي جهان بيست سال پيش نداشته و قادر به تشخيص كپي از اصل مي باشد.
بانكي براي نگارش فيلمنامه اش زحمت زيادي به خود نداده و تنها با تهيه كپي فيلم دو تا هم زياده(two much) ساخته فرناندو تروبا به اين مهم دست يافته است!
اين فيلم نه چندان شناخته شده كه در اواخر دهه 1990 ساخته شده،داستان كلاه بردار جواني با بازي انتونيو باندراس است كه از روي آگهي هاي ترحيم نشاني متوفي را پيدا كرده و با يك تابلوي نقاشي به سراغشان رفته و آنها را تلكه مي كند.در يكي از اين كلاه برداري ها وي با دو خواهر آشنا شده و به يكي از آنها علاقه مند مي شود و ...
حال مي رسيم به فيلم دو خواهر كه متاسفانه كار را از اقتباس گذرانده و به بازسازي نما به نما روي آورده و جالب اينكه در تيتراژ فيلم نيز اثري از اين موضوع به چشم نمي خورد!
تصادف اتومبيل مينا با امير به شكل غريبي به فيلم two much شباهت داشته و رنگ تيره لباس الناز شاكر دوست و ماشين كروكي گلزار نعل به نعل و بدون سر سوزن تغييري مانند فيلم فوق بازسازي شده است!باندراس در اين فيلم با موهاي بلند ظاهر شده و با بستن پشت موها و باز كردنش دو شخصيت متفاوت را خلق كرده كه به باور تماشاگر مي نشيند.
در دو خواهر نيز گلزار از همين ترفند استفاده كرده و نهايت تلاشش را كرده تا باندراسي وطني را خلق كند؛اما به هزار و يك دليل نتوانسته چرا كه نويسنده و كارگردان از شوق به دست آوردن فيلمنامه اي براي فروش، ديگر به روابط گرم و جذاب كاراكترهاي فيلم two much توجه نكرده و مثلث گلزار،كريمي و شاكر دوست را براي ركورد شكني كافي دانسته است .جالب اينكه در حركتي ساختارشكنانه ،به جاي دني آيلوي ميانسال از حامد كميلي جوان بهره گرفته و گيشه اش را تسكين نموده است.
مشكل بزرگ اين فيلم كه به سادگي فيلمي هاليوودي را كپي كرده ،بازيگري است به نام گلزار.وي در طي دوازده سال كار حرفه اي در سينما هنوز با مفاهيم اوليه اين رشته مشكل داشته و متاسفانه قادر به حل آن هم نمي باشد.باندراس هيچگاه بازيگر كمدي نبوده و حتي فيزيك اين سبك را هم ندارد.اما در اين فيلم با اندك تغييراتي در ميميك چهره و زبان بدنش، كلاه برداري با مزه و زيرك را خلق كرده كه هر تماشاگري از هر جاي دنيا باورش مي كند.اما گلزار با بازي سرد و بي روحش با لبخندهاي هميشگي اش ،كاراكتر متفاوتي را خلق نكرده و تنها نام ديگري را به كارنامه كم مايه سينمايي اش اضافه كرده است.
در بخش هايي از فيلم اصلي بخشي از جذابيت هاي داستان به هول و ولاي باندراس براي لو نرفتن باز مي گردد كه اين امر در دو خواهر و بازي خشك و عصا قورت داده گلزار ديده نمي شود!
http://www.iran-world.com/uk87/pic22/6254682.jpg
نظير چنين اتفاقاتي در بازي دو ضلع ديگر مثلث گيشه(كريمي و شاكر دوست )هم ديده مي شود به ويژه كريمي كه كاراكتر مهسا را به كليشه اي ترين شكل ممكن به تصوير كشيده و در قياس با نمونه غير ايراني اش يعني داريل هانا فوق العاده ضعيف است.بازي نيكي كريمي در چنين فيلمي با توجه به سخت گيري هاي وي در ال هاي اخير بسيار تعجب برانگيز بوده و جز دستمزد بالا دليل چنداني نمي تواند داشته باشد!
در سال هاي گذشته در سياست هاي معاونت سينمايي در بخش توليد بندي وجود داشت مبني بر توقيف فيلمي كه بازسازي كاري غير ايراني بود.در اواسط دهه 1370 فيلم قرمز ساخته فريدون جيراني با چنين مشكلي مواجه شد و تشابهات آن با فيلم ماتيك دردسرساز شد كه با رايزني هاي تهيه كننده و عدم اثبات ادعاي مذكور، مشكل حل شد و فيلم نيز مورد اقبال عموم قرار گرفت.
حال تكليف با فيلمي چون دو خواهر كه كپي نعل به نعل فيلمي هاليوودي است، چيست و اينكه آيا قانون ياد شده تنها در دهه 1370 اعتبار داشته و اكنون از درجه اعتبار ساقط شده است؟

نكته آخراينكه، قطعا بسياري از ما دوست نداريم نيكي كريمي را در هر فيلمي و هر نقشي ببينيم و ترجيح مي‌دهيم او پرستيژ بازيگري‌اش را حفظ كند، اما به هر دليلي كه كريمي، بازي دراين فيلم (و فيلم‌هاي مشابه) را پذيرفته است، خوشبختانه همچنان حضورش چيزي به فيلم افزوده و موجب شده كه حتي برخي لحظات سهل‌انگارانه فيلم، جديت بيشتري به خود بگيرد.
http://www.iran-world.com/uk87/pic22/4356244.jpg



http://www.iran-world.com/uk87/pic22/1891942.jpg



با اين وجود اگر همين انتخاب‌ها ادامه پيدا كند بعيد نيست كه با گذشت زماني نه چندان طولاني، نه تنها كريمي نتواند چيزي به فيلم بيفزايد بلكه فيلم‌ها آهسته آهسته از او بكاهند و ما يكي از بازيگران انديشمند، دوست داشتني و خوش سابقه سينمايمان را به همين سادگي از دست بدهيم. ترديدي نيست كه با ذكاوتي كه از كريمي مي‌شناسيم نخواهد گذاشت كه سر رشته كار آسان از دستش بيرون برود.


این شباهت‌های زیادی اتفاقی «دو خواهر» و فیلم هالیوودی two much!!تعداد بازدید: 573http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/46858.jpg
گلزار برای اینکه بتواند از شر قرار شام با الناز شاکردوست راحت شود و به فرار شام با آن یکی خواهر یعنی نیکی کریمی ‌برسد، توی نوشابه پرتقالی شاکردوست قرص خواب‌آور می‌ریزد. گارسن رستوران...
جز فضا سازی که در two much گرم و پر از سیاه لشکرهایی بود که به عنوان آدم‌های عادی در عمق فضا حرکت می‌کردند و حضور داشتند و بر عکس دو خواهر اتفاق‌ها در خلوت‌ترین فضا بدون حضور حتی یک نفر در خیابان می‌گذرد. باقی نکات از شکل خانه‌ها و ماشین‌ها گرفته تا جمله‌های دیالوگ‌ها و حتی تقریبا گریم تمام کاراکتر در دو خواهر کپی two much است. این جدول فقط اشاره ای به شباهت اتفاق‌های کلیدی دو خواهر با two much است.


1. two much
فیلم با این صحنه شروع می‌شود: آنتونیو باندراس با کت و شلوار و موهای بسته با ماشین کروکی‌اش، یک تابلو نقاشی دستش است و در خانه ای را می‌زند که مرد خانه تازگی‌ها مرده و تابلو نقاشی را به عنوان سفارش مرده به همسرش قالب می‌کند.
1. دو خواهر
فیلم با این صحنه شروع می‌شود: گلزار با یک پیراهن شیک، یک شال گردن پارچه ای، موهای بسته و سوار بر ماشین کروکی‌اش، یک تابلو نقاشی دستش است و در خانه ای را می‌زند که پدر خانه تازگی مرده و تابلو را به عنوان سفارش مرده به دخترهای مرد قالب می‌کند.

2. two much
آنتونیو باندراس از روی روزنامه آگهی‌های ترحیم را می‌بیند و سراغ خانواده‌های متوفی می‌رود.
2. دو خواهر
محمد رضا گلزار از روی در و دیوار آگهی ترحیم می‌بیند و سراغ خانواده‌های متوفی می‌رود.

3. two much
ملینا گریفیث جلوی خانه پدر همسر سابقش که مرده با ماشین آنتونیو باندراس تصادف می‌کند. با ماشین کروکی‌اش از پشت به ماشین کروکی باندراس می‌زند. ملینا گریفیث سر تا پا لباس مشکی شیکی پوشیده.
3. دو خواهر
الناز شاکردوست جلوی خانه پدر همسر سابقش که مرده با ماشین گلزار تصادف می‌کند. او با ماشین کروکی‌اش از پشت به ماشین کروکی گلزار می‌زند. الناز شاکر دوست سر تا پا لباس سیاه شیکی پوشیده.

4. two much
پسر یکی از مرده‌ها که مرد میانسالی است و بعد‌ها می‌فهمیم شوهر سابق یکی از دو خواهری است که به باندراس علاقه‌مند می‌شوند. متوجه حقه باندراس می‌شود.
مرد میانسال: اما پدر من دوشنبه گذشته بستری بوده.
باندراس: من گفتم دوشنبه گذشته؟ شاید منظورم دوشنبه قبلش بوده.
4. دو خواهر
پسر مرده مرد (حامد کمیلی) که بعدها می‌فهمیم شوهر سابق یکی از دو خواهری است که به گلزار علاقه‌مند می‌شوند. (الناز شاکر دوست) متوجه حقه گلزار می‌شود.
حامد کمیلی: پدر من دوشنبه پیش بستری بوده.
گلزار: من گفتم دوشنبه پیش؟ خب منظورم دوشنبه قبلش بود.

5. two much
آنتونیو باندراس برای اینکه بتواند از شر قرار شام با ملینا گریفیث راحت شود و به قرار شام با خواهر بزرگ‌تر یعنی داریل ‌هانا برسد توی نوشیدنی ملینا قرص خواب آور حل می‌کند. گارسن رستوران یک مرد نیمه کچل، پاپیون زده و با چشم‌های خیره است. بعد از اینکه ملینا حالش بد می‌شود و باندراس به قرار بعدی اش می‌رسد. دوباره با داریل ‌هانا به همان رستوران می‌روند، این بار باندراس موهایش را باز کرده و عینک زده و گارسن چپ چپ نگاهش می‌کند.
5. دو خواهر
گلزار برای اینکه بتواند از شر قرار شام با الناز شاکردوست راحت شود و به فرار شام با آن یکی خواهر یعنی نیکی کریمی ‌برسد، توی نوشابه پرتقالی شاکردوست قرص خواب‌آور می‌ریزد. گارسن رستوران یک مرد نیمه کچل، پاپیون زده با چشم‌ها و نگاه‌های خیره است و بعد از اینکه شاکر دوست حالش بد می‌شود و گلزار به قرار بعدی‌اش با نیکی کریمی ‌می‌رسد. دوباره به همان رستوران می‌روند. این بار گلزار موهایش را باز کرده و عینک زده. گارسون به او مشکوک است.

6. two much
آنتونیو باندراس که در خانه مشترک ملینا گریفیث و داریل ‌هانا ست از آشپز خانه به داریل ‌هانا زنگ می‌زند بعد تلفن را در حالت اشغال می‌گذارد، دو تا لیوان نوشیدنی بر می‌دارد. از آشپزخانه بیرون می‌رود و توی بالکن داریل ‌هانا گوشی را به او می‌دهد تا با برادر دوقلویش حال و احوال کند. بعد برای اینکه بتواند گوشی تلفن توی آشپزخانه را قطع کند، دوباره لیوان نوشیدنی را بر می‌دارد و به بهانه اینکه یخ یادش رفته دوباره به آشپزخانه برمی‌گردد.
6. دو خواهر
گلزار در خانه پدری الناز شاکردوست و نیکی کریمی ‌است. از آشپزخانه به نیکی کریمی ‌زنگ می‌زند (در نقش افشین) بعد تلفن را در حالت اشغال می‌گذارد دو تا لیوان آبمیوه بر می‌دارد، از آشپزخانه بیرون می‌رود و توی بالکن نیکی کریمی ‌گوشی را به او می‌دهد تا با برادرش افشین حال و احوال کند. اینجا گلزار در نقش امیر است. بعد برای اینکه بتواند گوشی تلفن توی آشپزخانه را قطع کند، دوباره لیوان‌های آبمیوه را بر می‌دارد و به بهانه یخ ریختن دوباره به آشپزخانه می‌رود.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

LaDy Ds DeMoNa
3rd November 2009, 07:59 AM
ماجرای عاشق شدن یک مدیر دولتی -



روزنامه خبر نوشت:


فیلمی که 2 سال در انتظاراکران مانده بود و مسئولان معاونت امور سینمایی وقت ؛محتوی داستانش را به گفته ی سازندگان اش در خط منافع امپریالیسم تشخیص داده بودند، بالاخره در اکران پائیزی رنگ پرده ی نقره ای رابه خود دید.طرفه آنکه هیچ دلار سبزی هم از لای " کتاب قانون " بیرون نیفتاد.


کمدی موقرو اجتماعی "کتاب قانون " با زیرساختی سرشار از نقد و طنز گزنده؛ بدرستی آستانه ی تحمل مسلمان مادرزاد را به تماشاگر عرضه می کند.در جایی که همه خودرا بی نیاز از توصیه ی می دانند ، و خود را مسلمان ترین می خوانند ،یک تازه مسلمان صفر کیلومتر به زندگی مسلمانی شان و بدرستی ایراد می گیرد. حرف او بحث انجام فرایض نیست . در مقوله های اجتماعی و سنت های خانوادگی است که این چالش ها بروز پیدا می کند. و این دیندار صفرکیلومتر کیست ؟ دختری به نام ژولیت ،یک دختر زیبای لبنانی که پیش از این مسیحی بوده و دانشجوی زبان و ادبیات فارسی و دورگه هم هست و از والدین فرانسوی و لبنانی . اما چطور مسلمان شده و مچ بگیر مسلمانان مادرزاد ؟ اینگونه که از قضای روزگار یک مدیر ایرانی به اسم مهندس رحمان توانا که پژوهشگری خبره نیز هست و تحصیلات عالی راستکی هم دارد (نخندید؛ فیلم است دیگر و مدیر دولتی اش هم آدم حسابی است)در یک سفر کاری و حرفه ای به لبنان ،این این خانم زیبارو را می بیند و یکدل که نه صد دل عاشقش می شود.خب آدمی است و دلش . اما این مهندس توانا دیگر دارد با سالهای جوانی اش خداحافظی می کندو در طی این سالها هم هیچ دختری دلش را نلرزانیده بود تا اینکه رسیده به این سن و سال . اما باز هم اشکالی ندارد. عشق در هر سنی اگر لیاقتش باشد در دل آدم را می زند و یا قفل آن را می شکند. اما اشکال کار برای ابراز این عشق از سوی این مرد ایرانی باکفایت در چیست؟یکی تفاوت سنی زیاد مهندس توانا با ژولیت است ، دیگر اینکه این دختر مسیحی است ،و اگر اصلا او پا پیش بگذارد و جواب هم بگیرد با تفاوت های دینی و فرهنگی و اجتماعی چه کند ؟ و مطلب آخر او یک مدیر دولتی است . پس باید بی گدار به آب نزند...


سکانس های حضور ژولیت در ایران ؛ زمانی که دیگر همسر توانا شده و اسلام آورده و نامش نیز به آمنه تغییر کرده ، اما عینیت یافتن های همان زینهارهایی است که ،توانا این مدیر دولتی سنتی از قبل در ذهن داشت . ژولیت اسلام را پذیرفته و اجرای مبانی آن را در زندگی نوع بشر بسیار راهگشا و مفید می داند.و خود را بسیار مقید به انجام این مبانی می داند. اگر این فیلم را دیده اید ، سکانس بازار و خرید کردن ژولیت را به یاد بیاورید . او میوه فروش را به سبب دغل بازی رسوا می کند و مسلمانی اش را زیر سئوال می برد چراکه برخلاف ما او این دستورات اسلام را جدی گرفته و به آن علاقه مندی و پایبندی نشان می دهد.او حتی دستورات و روایات ائمه را هم مطالعه کرده و در باره آنها بی تفاوت نیست .


برای ژولیت اما نوع سلایق و سنت ها ی خانواده ی شوهرش هم مورد تعجب است . از منظر او یک خانواده سوپر مسلمان شیعه چطور می تواند مثل ریگ دروغ به هم ببافد و قطار قطار غیبت ردیف کنند.ژولیت این ناهنجاری ها را می بیند ، مثل همه ی ما ، اما فرق او با عمده ی ما به عنوان مسلمانان مادرزاد ؛ این است که در باره ی این ناهنجاری های اجتماعی ، و لاف زدن های دینی ، دیالوگ می کند . هم در اجتماع مثل همان قضیه بازار که در بالا گفتم و هم در خانواده این کار را انجام می دهد . اما هیچ یک از افراد خانواده ی توانا با این رفتارهای ژولیت موافق نیست که هیچ ؛ دلشان می خواهد سر به تنش نباشد.حتی خود رحمان هم اگرچه هنوز عاشق ژولیت است اما از این رفتارش به ستوه آمده و نمی تواند اینگونه چالش های منطقی را هضم کند. فقط این کوکب خواهر رحمان است که واقعا ژولیت را درک می کند و او را می فهمد . با همه ی این حرفها ، ژولیت مجبور می شود بگذارد به برود به دیارش و کسی هم البته جلویش را نمی گیرد.اگرچه مدیر دولتی داستان ؛ ته دلش واقعا ژولیت را دوست دارد.


"کتاب قانون" اگرچه در ساختارش با طنزی گزنده اوضاع و احوال دینداری ما را به چالش می گیرد اما تعادل را هم حفظ می کند. بالاخره ایرانی مسلمان شیعه باید چیزی برای روکردن داشته باشد. "محمد رحمانیان" واقعا در پایان داستان نبوغ به خرج داده تا این توانمندی بدرستی به چشم بیاید.چراکه بعد از رفتن ژولیت در حالیکه او بسیار به زندگی اجتماعی ایرانی ها و دینداری شان بد گمان شده بود ، حادثه بم سرمنشا این توانمندی میشود . چرا که وقتی ژولیت قضیه زلزله بم را می فهمد و جانفشانی ایرانی ها را می بیند، در می یابد که نه اینجوری ها هم نیست . دینداری ایرانی و فرهنگ اجتماعی اش در موقع لزوم چه کارها که نمی کند.


خوبی کتاب قانون در این است که اگرچه مارا پاستوریزه نشان نمی دهد اما زیرساخت داستانش هم به لودگی نمی افتد. این فیلم یک طنز تلخ اجتماعی و وافعی را رو می کند که البته سرشار از حقایق ناگفته هم هست . هرچه بود ماجرای عاشق شدن یک مدیر دولتی و اسلام آوردن یک دختر مسیحی و ازدواج این دو با هم هیچ ربطی و دخلی به امپریالیسم نداشت . اما ظن مسئولان سابق ؛این فیلم مستحق ترفیع را به توقیف کشانید.

کتاب قانون"؛ هدر رفتن یک ایده درخشان
دوشنبه 25 آبان ماه سال 1388

http://www.iranhall.com/news/upload/29934-2009-10-18-9-6-2.gif

پارس فیلم ـ فیلم سینمایی "کتاب قانون" به کارگردانی مازیار میری ایده اولیه خوبی دارد که در فیلمنامه به خوبی به آن پرداخته نشده است و این ایده جذاب و تازه در فیلمنامه هدر رفته است.
گروه فرهنگ و هنر: وقتی به توقیف طولانی مدت "کتاب قانون" فکر می‌کنم دلم می‌خواهد با نگاه مهربان‌تری به نقایص و کاستی‌های آن نگاه کنم، وقتی به جبهه گیری‌های مختلف در مورد آن فکر می‌‌کنم خیلی دلم می‌خواهد بار دیگر و این بار خوش‌بینانه فیلم را ببینم تا شاید با نگاهی تلطیف شده در مورد آن بنویسم و وقتی یادم می‌افتد که محمد رحمانیان نویسنده آن است می‌خواهم سرم را به دیوار بکوبم تا شاید نظرم در مورد فیلم عوض شود.
اما متاسفانه "کتاب قانون" فیلم قابل دفاعی نیست. سر هر رشته‌‌ای را که بگیری چند تکه می‌شود تا به انتها برسد. همه چیز پا در هوا و بی‌منطق است، مردی با این میزان سرسپردگی به خانواده‌اش، بدون مطلع کردن آن‌ها ازدواج می کند و بعد همسرش را به همان خانه می‌آورد و دست آن‌ها می سپارد و زن هم که تحصیل‌کرده، زرنگ و باهوش است و پدر و مادری هم دارد، بدون هیچ آشنایی درستی و بدون هیچ شناختی و بدون کوچکترین واکنشی از طرف خانواده‌اش، با مردی بسیار مسن‌تر از خودش و متعلق به یک کشور دیگر ازدواج می‌‌کند و کارو تحصیل و زندگی‌اش را رها می‌کند تا به خانه مادری او بیاید و با تعدادی خاله خانباجی زندگی بگذراند و به معلم اخلاق شبانه روزی شان بدل شود!

ولیت در شرایطی این وظیفه را بر عهده می‌گیرد که شخصیت منفی فیلم نیست. تصور کنید که یک آدم صبح زود شما را با پاشیدن آب سرد روی صورتتان بیدار کند و در تمام طول روز نیز دائما مراقب‌تان باشد و با دیدن هر حرکتی از شما موجی از نصیحت‌‌های تند و تیز را بدون هیچ شگرد و ظرافتی به سویتان روانه سازد و حتی سی دی ضبط خودرو را عوض کند و قبل از خواب هم مسواک زدنتان را چک کند. چه احساسی‌ به جز تنفر نسبت به این موجود سمج پیدا خواهید کرد؟ همین‌هاست که فیلم را به یک سخنرانی اخلاقی تبلیغاتی بدل می‌کند و نه چیزی بیش از آن.
متاسفانه در "کتاب قانون" صرفا به سطحی‌ترین لایه‌های فرهنگی توجه شده است. عمه و مادر و خواهر رحمان از خلا به قول فیلم گناهکار(!) پدید نیامده‌اند و اساسا مقایسه آن‌ها با آن زندگی محدودشان با دختری تحصیل‌کرده و آشنا به فرهنگ‌ها و زبان‌‌های مختلف به شدت ساده انگارانه است.
چگونه می‌شود ژولیت را با خواهر و مادر رحمان مقایسه کرد، او برای خودش درآمدی دارد و در کشوری دیگر خانه و زندگی دارد و اگر بخواهد رحمان را ترک می‌کند می‌تواند به سر خانه و زندگی اش برگردد (که این کار را هم می‌کند) و در این صورت منطقی است که مهریه اش آب باشد.چرا خواهران رحمان ، بدون هیچ شغل و درآمدی باید گناهکار تلقی شوند ،آن ها در صورت جدا شدن از همسرشان با مهریه ی آب کجا می توانند خانه بگیرند و زندگی شان را بگذرانند؟
گذشته از تمام این‌ها تکلیف فیلم با شخصیت اصلی یعنی رحمان اصلا مشخص نیست. شخصیت رحمان فاقد هسته مرکزی است، هیچ ویژگی ندارد که او رااز سایران متمایز کند، او بسیار به خانواده اش وابسته است اما بی‌خبر و با آن شرایط عجیب ازدواج می‌کند، در ظاهر همسرش را دوست دارد اما از مردی که از او متنفر است اطاعت می‌کند تا به خاطر دلایلی که حتی به درستی به زبان هم نمی‌آیند همسرش را آزار دهد، خانواده‌ای به شدت مذهبی و سخت‌گیر دارد اما آن‌‌ها برای نماز صبح بیدارش نمی‌کنند و...
از آن سو واقعا نمی‌توان فهمید که حاج آقای سختگیر اداره به چه مناسبتی و چگونه از داخل خانه رحمان و روابط خانوادگی او با جزئیات با خبر است؟ آیا مادر به شدت سنتی او با مرد غریبه ی ناشناسی (که اتفاقا دوست فرزندش هم نیست!) تماس می‌‌گیرد و وقایع روز مره خانه را برای او بازگو می‌‌کند؟ اگر فیلم افراط را نقد می‌‌کند پس چرا وقتی از ژولیت (بعنوان فرشته نجات و بهترین آدم روی کره زمین !) هم می‌خواهند برای گزینش اداره نماز بخواند نماز جعفر طیار می‌خواند؟
ارتباط خمسه خمسه با ژولیت که تنها فامیلش خمسه است چیست و اصلا چرا باید چنین موضوعی مطرح شود؟ اهل جنگ بودن یا نبودن رحمان غیر از این که سن و سالش را مشخص و ازدواج آسان ژولیت را با او غیر قابل باورتر می‌کند در کجای فیلم به کار می‌آید؟در اوایل فیلم ژولیت از کمک فراوان رحمان می‌گوید، آیا منظور او از آن همه کمک فراوان همان بیرون بردن مرد مست و خواب آلوده از کافه است؟
البته در کنار تمام این‌‌ها صحنه‌های جالبی هم در فیلم پیدا می‌شود، می‌‌توان گفت که نیم ساعت اول فیلم بهترین دقایق آن را تشکیل می‌‌دهد اما بعد از آن هم لحن داستان تغییر می‌کند و هم از بار کمدی آن کاسته می‌شود و در نتیجه تماشاگران زیادی درست در همین حول و حوش زمانی سینما را ترک می‌‌کنند.
اعزام هیئت ایرانی به لبنان و برگزاری جلساتی که حتی موارد قرائت شده در آن‌ها هر بار به همان شکل تکرار می‌شود و هدایای نفیسی که هر بار نصیب طرف مذاکره می‌شود موضوع بسیار جالبی است. خوشبختانه این صحنه‌ها خیلی خوب از آب درآمده و به موجزترین شکل هم حرفش و هم طنزش را می‌رساند. این از همان بخش‌هایی است که ما را یاد نوشته‌های زیبای محمد رحمانیان می‌اندازد. ای کاش در کنار خط اصلی داستان (و یا حتی به جای آن) تا انتها ادامه پیدا می‌کرد و سمت و سویی تازه میافت.
در انتها نمی‌توان از یاد برد که این فیلم مدت‌ها پس از ساخته شدن روی پرده آمده و در مورد فیلم‌های دارای تاریخ مصرف، این موضوع می‌تواند نابود کننده باشد. اگر "کتاب قانون" در زمان خودش اکران می‌شد این فرصت را می‌یافت که ارتباط درست تری با تماشاگر آن زمان برقرار کند و با قضاوتی متناسب با حال و هوای تولیدش مواجه شود و از آن سو، منتقدان و نویسندگان نیز در نقد آن دچار عذاب وجدان نمی‌شدند.
- - - - - - - - - - - - - -
نیوشا صدر
منبع: مهر

LaDy Ds DeMoNa
3rd November 2009, 08:02 AM
درباره الي ... - 26-07-2009



مهم‌ترین، غایب‌ترین و دروغگوترین شخصیت‌های «درباره الی»
http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/36953.jpg
او بعد از سپیده، دروغ آخر داستان را می‌گوید. نمی‌گوید نامزد الی است، نمی‌گوید الی می‌خواسته او را ترک کند، نمی‌گوید حدس چنین روزی را می‌زده؛ روزی که الی او را بگذارد و برود. علیرضا...




دروغگوهای غایب
دو شخصیت فیلم با اینکه همیشه نیستند ولی خیلی موثرند
الی و علیرضا مهم‌ترین و غایب ترین شخصیت های داستانند؛ شخصیت های غایبی که در همه لحظه‌ها حضورشان را حس می‌کنیم. حضور علیرضا را شاید از همان دل نگرانی توی چشم‌های الی فهمید، از همان حس تنهایی‌ای که وقتی جمع دور سفره با هم حرف می‌زنند و می‌خندند باعث می‌شود الی به بهانه نمکدان چند دقیقه در آشپزخانه معطل کند. علیرضا از قبل از اینکه جمع به بودنش پی ببرند حضور دارد و حضور الی بعد از غرق شدن، حتی پررنگتر از قبل می‌شود. جمع دقیق‌تر اخلاق و حرکات الی را بالا و پایین می‌کنند و دیگر مثل شب قبل، راحت و با یک جمله «دختر خوبیه» از کنارش نمی‌گذرند. الی و علیرضا مهم‌ترین، غایب‌ترین و دروغگوترین شخصیت‌های داستانند؛ دروغگویی‌ای که بیشتر یک پنهان کاری بزرگ است؛ یک پنهان کاری دردسر درست کن. الی جز یک دروغ واضح به مادرش که «با خانواده بچه‌های مهد اومدیم شمال»، در باقی لحظه ها دروغ نمی‌گوید اما پنهان می‌کند. با اینکه روز اول همه واقعیت را به سپیده گفته اما از او می‌خواهد به کسی چیزی نگوید. او وقتی با احمد برای خرید کردن رفته اند، وقتی گوشی موبایلش زنگ می‌خورد، وجود علیرضا در زندگی‌اش را پنهان می‌کند. الی پنهان می‌کند و پنهان کاری‌اش به بزرگترین و خطرناکترین دروغ ماجرا تبدیل می‌شود. الی همه دل نگرانی خودش، وجود علیرضا و کشمکش بزرگ زندگی‌اش را از جمع پنهان می‌کند، شاید برای اینکه کمی ‌آزادی تجربه کند، کمی‌ رهایی مثل همان پرواز بادبادک اما ....

علیرضا هم که دنبال حقیقت آمده _ دنبال آن حقیقتی که در ذهن الی می‌گذشته – دروغ می‌گوید. دروغ که نه، او هم وجود خودش را پنهان می‌کند. پشت تلفن خودش را برادر الی جا می‌زند و در تمام مدتی که در گیرو دار کشف حقیقت است، باز هم به پنهان‌کاری‌اش ادامه می‌دهد. هیچ وقت به زبان نمی‌آورد نامزد الی است. حتی وقتی سپیده را سوال پیچ می‌کند مستقیم به خودش اشاره نمی‌کند. او بعد از سپیده، دروغ آخر داستان را می‌گوید. نمی‌گوید نامزد الی است، نمی‌گوید الی می‌خواسته او را ترک کند، نمی‌گوید حدس چنین روزی را می‌زده؛ روزی که الی او را بگذارد و برود. علیرضا واقعیت شخصیت الی را که 3 سال از زندگی‌اش را پر کرده پنهان می‌کند تا الی در نظر جمع متهم ردیف اول بماند.

LaDy Ds DeMoNa
4th November 2009, 08:08 AM
سیاوش یا هملت؟ مساله این است....؟!http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/46832.jpg
فیلم تردید چند سکانس عالی دارد که معلوم است برای فیلم برداری‌اش وقت و هزینه زیادی صرف شده است؛ مثلا سکانس گفت و گوی...
واروژ کریم مسیحی بعد از بیست سال با فیلمی ‌به سینما برگشت که ایرانی شده هملت شکسپیر است
واروژ کریم مسیحی فیلم اولش را 20 سال پیش ساخت و حالا فیلم دومش در هیاهوی اکران دو خواهر و بی‌پولی به نمایش در آمده است. تردید با بازیگران مشهور و داستان جذابش کم کم دارد مخاطبش را بین سینمارو‌ها پیدا می‌کند. در سینمای ما با این الزامات اقتصادی و فضای راز بقایی دشواری که حاکم است، کمتر پیش می‌آید که کارگردانی ریسک کند و سراغ یک اثر ادبی کلاسیک برود. واروژ این دل و جرات را به خرج داده و حالا بعد از کشمکش و اتفاقات عجیبی که در طول پروسه تولید روی داد، تردید روی پرده است: یک اقتباس ادبی آزاد، معاصر و البته ایرانی.... آقای کارگردان به خاطر این فیلم جایزه بهترین کارگردانی فیلم اول و دوم را از جشنواره فجر سال گذشته گرفت.

ویلیام شکسپیر انگلیسی از نسل نویسنده‌هایی بود که در تمام عمرشان بی‌وقفه کتاب می‌نویسند و داستان می‌سازند. مثل امروزی‌ها نبود که در کل دوران فعالیت‌شان چهار تا کتاب 100 صفحه ای می‌نویسند و بعد به آسان‌طلبی بعد از شهرت گرفتار می‌شوند و قلم محترمشان می‌خشکد!
هملت، اتللو، رومئو و ژولیت، مکبث، شاه لیر...، نوشتن هر کدام از این آثار برای ابدی شدن نام یک نویسنده کافی است. حالا تصور کنید که شکسپیر تمام این آثار و خیلی‌های دیگر را نوشته و تازه اگر اجل مهلتش می‌داد باز هم می‌خواست بنویسد. پس طبیعی است که نام و شهرت این نمایشنامه‌نویس زوال ناپذیر به ابدیت تاریخ ادبیات بپیوندد. حالا اینها که گفتیم، چه ربطی به صفحه سینما داشت؟


شکسپیر در ایران و جهان
ربطش در این است که نمایشنامه‌های شکسپیر به خاطر ساختار توصیفی و تصویرسازی قدرتمندشان از همان ابتدای تاریخ سینما خوراک تبدیل شدن به فیلم بوده اند. بگذریم که مهم‌ترین منبع آفرینشی سینما در بدو پیدایش، تئاتر بود و مهم‌ترین آثار دراماتیک تئاتر هم نوشته‌های شکسپیر بود. در نبیجه به شکلی کاملا منطقی، آثار شکسپیر پشت سر هم روانه پرده عریض شدند که هنوز هم دارند می‌شوند. یک تعداد آدم درام‌شناس و بازیگر برجسته هم داریم که به خاطر ریشه‌های تئاتری، عمرشان را وقف اجرای آثار شکسپیر کرده اند و بهشان می‌گویند "شکسپیرین". این افراد از آمریکا تا ژاپن همه جا فعال هستند و نمایشنامه‌هایی مثل هملت را به صورت مستقیم و اقتباسی به فیلم در می‌آورند. حتی آکیرا کوروساوای بزرگ هم یکی دو تا اقتباس از شکسپیر در کارنامه اش دارد یا مثلا سر لارنس الیویه، کنت برانا و حتی سالوادور دالی.... در کشور ما هم که ضعف داستان پردازی و طراحی شخصیت بیداد می‌کند، هر از چند گاهی سینماگری پیدا می‌شود که لابه لای داستان فیلمش گریزی به یکی از فرازهای دراماتیک شکسپیر می‌زند و با الهام از روابط پیچیده‌ای که میان شخصیت‌های این نویسنده برقرار است داستانش را می‌سازد ولی اقتباس جدی و به خصوص یکپارچه از آثار شکسپیر در سینمای ما انجام نشده یا خیلی کم انجام شده است.
واروژ کریم مسیحی که در اولین فیلم بلند سینمایی‌اش پرده آخر علایق و وابستگی‌هایش به تئاتر را نشان داده بود، حالا بعد از یک وقفه 20 ساله در فیلم دومش سراغ هملت رفته تا یک اقتباس ایرانی از مشهورترین نمایشنامه شکسپیر ارائه دهد.


بازسازی یا اقتباس؟
معمولا وقتی فیلم‌سازان مشهور دنیا سراغ نمایشنامه‌های شکسپیر رفته اند. در مواجهه با این متون یکی از این دو رویکرد اساسی را داشته اند: یا برگردان کامل نمایشنامه به فیلم یا اقتباس آزاد از تم اصلی نمایشنامه. کم و بیش تمامی‌ برگردان‌های کامل آثار شکسپیر کار شکسپیرین‌ها است. از این جهت مثلا می‌گوییم هملت لارنس الیویه یا هملت کنت برانا. اما اقتباس آزاد یعنی اینکه شما به پرده سینما خیره مانده اید و تصور می‌کنید که قرار است "رومئو و ژولیت" ببینید ولی ناگهان لئوناردو دی کاپریو با یک ماشین گران‌قیمت رو باز در نقش رومئو جلوی چشمتان ظاهر می‌شود. در حالی که برای رسیدن به وصال ژولیت اسلحه می‌کشد و از دیوار ویلای شیک محل سکونت معشوق بالا می‌رود! این فیلمی ‌نیست که قبلا تئاترش را روی صحنه دیده باشید، این رومئو و ژولیتی است که با نمایی طولانی از آسمانخراش‌های مدرن شروع می‌شود و در حاشیه صوتی‌اش به جای نوای ملایم پیانوی کلاسیک، آهنگ‌های الکترونیکی سبک ‌هاردراک می‌شنوید. تردید نوعی اقتباس آزاد است که به خوبی ایرانی شده و به زمان معاصر انتقال پیدا کرده است. اینجا دیگر کسی به سبک پیش از رنسانس لباس نمی‌پوشد و از فضای اسرار آمیز قصرهای نیمه تاریک خبری نیست. آنچه در "تردید" اهمیت دارد، بن مایه تماتیک توطئه و خیانت خانوادگی است. "تردید" داستان جوانی است که پدرش در حادثه ای مشکوک از دنیا می‌رود. مادر و عموی سیاوش سعی می‌کنند این ذهنیت را برای همه ایجاد کنند که پدر سیاوش به دلیل ورشکستگی خودکشی کرده ولی سیاوش بدگمان است و ته دلش این موضوع را باور ندارد. کم کم سر و کله روح پدر سیاوش نیز پیدا می‌شود و او پسرش را از راز مرگش آگاه می‌کند. روح پدر سیاوش می‌گوید به دست همسر و برادرش کشته شده. سیاوش خودش را به دیوانگی می‌زند و مسیری خطرناک را برای انتقام گیری انتخاب می‌کند.


در حصاری از توطئه و جنون
شکسپیر، هملت را از روی سرگذشت واقعی یک شاهزاده قرون وسطایی دانمارکی الهام گرفته بود و با نگاه هنرمندانه‌اش ظرایف و جزئیاتی به داستان اصلی اضافه کرده بود که باعث غنا و پیچیدگی آن شده. داستان اصلی بر دو پایه توطئه و جنون بنا شده است و البته عشق که جزء جدانشدنی نمایشنامه‌های شکسپیر است. هملت یک داستان متافیزیکی است که تا به حال پژوهش‌های بسیاری درباره جنبه‌های معمایی و نمادهای مذهبی آن انجام شده است. معروف‌ترین دیالوگ تاریخ نمایش (که البته درباره اش لفظ مونولوگ صحیح‌تر است) در هملت و از زبان شخصیت هملت گفته شده: "بودن یا نبودن، مساله این است...." هملت‌های تاریخ سینما در هر کشوری معمولا جوان اول سینمای آن کشور بوده اند و از این جهت بازی در نقش هملت می‌تواند برای هر بازیگر جوانی یک اعتبار بزرگ باشد. خیلی‌ها آرزوی بازی در نقش هملت را آن قدر در ذهنشان نگه می‌دارند تا پیر می‌شوند و دیگر سن و سال هملت را رد می‌کنند. این موضوع زیاد هم ربطی به توانایی و قابلیت‌های فیزیکی بازیگر ندارد. فرانکو زفیرلی کارگردان معروف ایتالیایی در سال 1990 هملت مخاطب پسندی ساخت که نقش اولش را مل گیبسون بازی می‌کرد. همان بازیگر و کارگردان مشهوری که "مصائب مسیح" و "دلاور" را ساخته و تا همین چند سال قبل پای ثابت اکشن‌های خونبار آمریکایی بود. حامد بهداد هم چند وقت پیش می‌گفت که یکی از آرزوهای بازیگری‌اش بازی در نفش هملت است. خودتان تصور کنید هملتی که بهداد بازی کند چه هملت پر جنب و جوشی از آب در خواهد آمد!


شبحی که در بیداری ظاهر می‌شود
فیلم تردید چند سکانس عالی دارد که معلوم است برای فیلم برداری‌اش وقت و هزینه زیادی صرف شده است؛ مثلا سکانس گفت و گوی رادان و کمیلی در ساختمان که در حال بازسازی نمایش خانه هستند یا اولین نمای ظاهر شدن روح پدر هملت که با دقت فراوان طراحی و اجرا شده اند. استفاده از دوربین ثابت و تراولینگ در مسیرهای طولانی نیاز به مهارت و تسلط زیادی دارد که کریم مسیحی با تجربه و مهارتی که بر اثر سال‌ها نشستن پشت میز موویلا به دست آورده، به خوبی از پس آن بر آمده است. کارگردان تردید یکی از تدوین‌گران چیره دست و قدیمی ‌سینمای ماست. حاصل این نگاه تدوین گرانه در تقطیع نماها و قاب بندی فیلم کاملا مشهود است. در یکی از به یاد ماندنی‌ترین سکانس‌های تردید بهرام رادان روی نیمکتی در سالن نمایش خانه نشسته و پشت سرش پوستر یا در واقع پرده نقاشی بزرگ نمایش هملت به چشم می‌خورد. تقارن تصویر رادان (که در فیلم نقش هملت را بازی می‌کند ) و هملت واقعی، آدم را یاد نظریه تکثر شخصیت و گسیختگی روانی هملت در اوج کشمکش‌های درام می‌اندازد و بر دو گانگی شخصیت او تاکید می‌کند. او از طرفی یک دیوانه سرشار از توهمات اسکیزوفرنیک است و از طرفی انسان رنجیده‌ای که نزدیک‌ترین کسانش با خیانتی بزرگ حقش را ضایع کرده اند. دیالوگ‌های پینگ پنگی و گفت و گوهای دو نفره رادان و کمیلی بسیار جذاب در آمده اند و به شیوه تئاتری پر از درهم‌آمیزی حرکت و بیان هستند. ترانه علیدوستی به اندازه ای که از معادل شخصیت اوفلیا انتظار می‌رود شکننده و احساساتی نیست ولی نوعی شیطنت دخترانه در رفتارش وجود دارد که به لطافت و باورپذیری نقش منجر شده است. در همان سکانس ابتدایی کابوس و بعد هم در نمای بلند احضار روح وقتی پدر سیاوش او را از جمع جدا می‌کند و راز مرگ یا در حقیقت راز قتلش را برای او فاش می‌کند. فضاسازی راز آلوده فیلم با موسیقی محلی، نمادهای سنتی و آداب مذهبی اقوام بدوی طوری تاثیرگذار است که حس مالیخولیایی و متافیزیکی صحنه کاملا به تماشاگران منتقل می‌شود. برای تماشاگر طبیعی به نظر می‌رسد که روح مرده ای از دنیای مردگان باز گردد و فرزندش را برای انتقام گرفتن از خائنان راهنمایی کند. اما عیب مهم تردید ریتم کند و کشدار آن است. فیلم در نسخه اکران شده حدود 20 دقیقه نسبت به نسخه جشنواره کوتاهتر شده است اما به نظر می‌رسد هنوز کمی ‌اطناب دارد. خلاصه اگر وسط‌های فیلم دیدید تماشاگری روی صندلی بغل دستی شما چرت می‌زند زود قضاوت نکنید و آن عبارت معروف "بی فرهنگ" را توی دهنتان نگه دارید!


از کجا شروع شد و به کجا رسید؟
واروژ کریم مسیحی فکر ساختن یک هملت ایرانی را از مدت‌ها قبل در ذهن داشت. چند بار نگارش و باز نویسی فیلمنامه تکرار شد تا در نهایت تردید به شکل کنونی رسید. یکی دو بار هم تا مرز پیش تولید و انتخاب عوامل جلو رفتند که هر بار به دلایلی کار معوق ماند و به آینده موکول شد تا در نهایت با اعلام آمادگی یک تهیه کننده پای کار و جور شدن امکانات لازم، فیلم تردید کلید خورد و فیلم برداری آغاز شد. نزدیک نیمی‌ از سکانس‌های مهم فیلم ضبط شده بود که به دلیل بیماری قلبی آقای کارگردان همه چیز نیمه تمام ماند و پروژه دچار وقفه ای طولانی شد. سپس وقتی شرایط جسمی ‌واروژ به حالت مطلوب نزدیک شد، قرار شد فیلم برداری صحنه‌های باقی مانده از سر گرفته شود اما حالا یک مشکل جدید وجود داشت؛ بعد از گذشت ماه‌ها بیشتر بازیگرانی که برای بازی در تردید قرارداد امضا کرده بودند، وارد تعهدات دیگری شده بودند و در پروژه‌های دیگر مشغول کار بودند. در نتیجه واروژ کریم مسیحی چند بازیگر اصلی‌اش را از دست داد و مجبور شد علی رغم میل باطنی‌اش بازیگران دیگری را جایگزین آن چند نفر کند. محمد رضا فروتن جایش را به حامد کمیلی داد و محمد مطیع جایگزین خسرو شکیبایی شد. نمی‌توان به طور دقیق حکم صادر کرد که این تغییرات به نفع فیلم تمام شده یا ضررش ولی الان که فیلم روی پرده است با دیدن بازی بازیگران فعلی می‌توان تصور کرد که مثلا اگر فروتن به جای کمیلی به عنوان شخصیت مقابل بهرام رادان بازی می‌کرد چه سکانس‌های محشری ممکن بود شکل بگیرد. اما با اتفاقاتی که افتاد، سینمای ایران یک فرصت آرمانی برای ثبت نماهای دو نفره و دو گانه بازیگری رادان و فروتن را از دست داد.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

s@ba
16th January 2010, 11:25 AM
درباره سريال آشپزباشي

آشپزباشي زير «تيغ»

http://www.etemaad.ir/Released/88-10-24/tv3.jpg



سيدرضا صائمي
http://www.etemaad.ir/Released/88-10-24/tv-saemi.jpg






لذت تماشاي «زير تيغ» آنقدر شيرين بود که با نوستالژي آن به استقبال «آشپزباشي» رفتيم، هرچند طعم و بوي اين دو کار به لحاظ ژانري و حس و حال دراماتيکي متفاوت است اما حضور محمدرضا هنرمند و بازيگراني چون پرستويي و معتمدآريا که خاطره «زير تيغ» را براي ما رقم زده بودند بار ديگر مخاطبان را متوجه تلويزيون کرد، آن هم در فضاي ملتهب سياسي و بي حوصلگي اجتماعي. اما «آشپزباشي» تا اين لحظه نتوانست خود را از کشدار شدن و پرداختن به جزييات حاشيه يي و کم حادثه نجات دهد.

لطفاً نگوييد سريال در حال بسط مقدماتي درام خويش بوده و به پرورش موقعيت و گره افکني در داستان مي پردازد که همه اينها در صورتي پذيرفتني است که با تمهيدات سروقت و باحوصله، تعليق زايي نيز صورت بگيرد. همان فرآيندي که به درستي در «زير تيغ» طي شده بود تا مخاطب به درک دقيقي از موقعيت و شخصيت هاي قصه برسد و با آنها ارتباط برقرار کند. در اينجا اما روايت در همين مقدمه چيني و پردازش جزييات مانده است و قصه جلو نمي رود. محمدرضا هنرمند عجله يي در تعريف داستان خود ندارد و سر صبر و با ضرباهنگي کند، به چيدن عناصر درام و شخصيت هاي قصه خود مشغول است و اين در نسبت با سريال هايي که شتاب زده و سرسري از کنار اين عناصر مي گذرند و غذا را نپخته به خورد مخاطب مي دهند، ارزشمند است اما اگر قرار باشد اين پختگي بيش از اندازه طولاني شود طعم سوختگي به خود مي گيرد.

در اين چند قسمتي که از «آشپزباشي» گذشته جز يک حادثه هيچ اتفاق ديگري نيفتاده است و بقيه ماجرا بسط همين دعواي زن و شوهري است که مقدمه حادثه ديگري نشده جز شاخ و برگ دادن به همين اتفاق. در حالي که خود همين کشمکش و موقعيت قهرآميز زناشويي، پتانسيل دراماتيک بالايي دارد و مي تواند سرآغاز تعليق هاي بيشتري شود. تا اينجاي کار بيش از آنکه قصه کشمکش داري ببينيم، داستان کشداري را مشاهده مي کنيم که دائم خود را در جزييات ديگر بازتوليد مي کند. جزيياتي که اگرچه ممکن است بخشي از بار کميک داستان را بازنمايي کند اما اتفاق جديدي را رقم نمي زند و گرهي بر گره آن نمي اندازد. مثلاً دعواي دو تا از کباب زن ها و قهر و آشتي آنها يا اختلاف منوچهر با پدرش و داستانک هايي که فرزندان اکبر و مينو واسطه آن هستند.

بيش از همه اينها بايد به تاکيد بر خود آشپزي و کارکرد و زيبايي شناسي آن اشاره کرد که يک کلاس درس آشپزي و سفره آرايي را ترتيب داده است؛ چنانچه به نحوه طبخ و فرآيند تزيين غذا در اين سريال توجه شده که در جاي خود زيبا است و نگاه مخاطب را به غذا خوردن و آشپزي کردن تغيير مي دهد اما هيچ نسبت دراماتيکي با کليت قصه ندارد. «آشپزباشي» اشتها آور است اما التهاب آور نيست و مثل «زير تيغ» مخاطب را منقلب نمي کند و به هيجان درنمي آورد. اگرچه در زير تيغ نيز اين قصه پردازي آرام و جزيي نگر وجود داشت اما در پايان هر قسمت، تعليق رواني و روايي خلق مي شد و تماشاگر همواره منتظر يک اتفاق تازه بود. شايد هنوز قضاوت کردن درباره اين سريال زود باشد اما وقتي تجربه «زير تيغ» از همين کارگردان در پس ذهن مان وجود دارد مدام به آن مراجعه مي کنيم و توقع بيشتري از آن داريم.

شخصيت پردازي ها نيز در سريال قبلي داراي تنوع بيشتري بود اما در اينجا بيشتر دو پرسوناژ اکبر و مينو هستند که به واسطه بازيگرانش، در ذهن مي مانند. هرچند روانشناسي اين پرسوناژ ها نيز گاهي مخدوش مي شود؛ مثلاً اکبر آقا از ظاهرش پيدا است که از رفتار مينو در عذاب است و دائم خودخوري مي کند و بالطبع بايد افسرده و بي حوصله باشد اما باحوصله تر از قبل آشپزي مي کند و مدام در حال طبخ انواع و اقسام غذاها است.

زمان زيادي از سريال نيز سر همين آشپزي ها گرفته شده و تلف مي شود. ريتم کند «زير تيغ» چيزي از تعليق و جاذبه داستان کم نمي کرد اما در اينجا تناسب دراماتيکي با گره داستان ندارد و در جزييات درجا مي زند. هر دو سريال اما بر پايه موقعيت مشترک داستاني بنا شده اند يعني تنش و درگيري خانوادگي. اگرچه در «آشپزباشي» اين دعوا و تنش درون خانواده رخ مي دهد و به کشمکش اعضاي اصلي خانواده منجر مي شود اما اين تنش به لحاظ احساسي در «زير تيغ» به مخاطبان نيز سرايت کرده و آنها را نيز به لحاظ رواني درگير اين کشمکش مي کرد و حتي تا سرحد اضطراب پيش مي رفت اما در اينجا همذات پنداري کمتري با شخصيت هاي قصه اتفاق مي افتد و خيلي جدي گرفته نمي شود. اين مساله تا حد زيادي به تفاوت ژانري اين دو سريال برمي گردد. روايت طنزآميز «آشپزباشي» با موقعيت پرتنش قصه، يک پارادوکس دراماتيک ايجاد کرده و به دوگانگي در لحن روايت دامن مي زند.

انگار سويه کميک ماجرا موجب شده مخاطب، تنش هاي ميان اکبر و مينو را جدي نگيرد و آن را در حد يک لجبازي کودکانه و کمدي تقليل دهد. شايد اگر لحن قصه واجد اين طنز نبود تناقض موجود در ترسيم موقعيت اکبر و مينو هم شکل نمي گرفت. با اين حال «آشپزباشي» ويژگي هاي ارزشمند کم ندارد؛ از زيبايي شناسي بصري گرفته تا جذابيت هاي بازيگري. همين که نمي تواني از تماشاي آن صرف نظر کني و همچنان منتظر اتفاق تازه يي در آن هستي، چيز کمي نيست. اگر قرار است تلويزيون سريال هايي در حد و اندازه هاي «دلنوازان» به خورد ما بدهد همان بهتر که مشتاقانه پاي تماشاي «آشپزباشي» بنشينيم؛ حتي اگر در هر قسمت فقط روش تهيه غذاي جديدي را ياد بگيريم.

s@ba
9th April 2010, 07:53 PM
http://khabaronline.ir/images/position1/2010/4/10-4-9-9435623_881210_l600.jpg

مسعود ده‌‌نمکی :«دارا و ندار» فیلم فارسی نیست

کارگردان مجموعه تلویزیونی «دارا و ندار» با اشاره به اینکه تعدادی از منتقدان نمی‌توانند گزندگی موجود در یک کار را تاب بیاورند، هرگونه شباهت این مجموعه با فیلمفارسی را رد کرد.
به گزارش خبرآنلاین، ده‌نمکی که به همراه محمدتقی فهیم منتقد و حمید رسایی نماینده مجلس شورای اسلامی در برنامه نقد بررسی مجموعه «دار و ندار» اجرای جعفر خسروی حضور یافته بود، در پاسخ به پرسش مجری برنامه در این مورد که پیش از انقلاب تلویزیون می دیده و یا به سینما می رفته، گفت: «در سال های 54 و 55 در روستایی که زندگی می‌کردیم تلویزیون داشتیم و همسایه‌ها هم برای دیدن برنامه‌ها به خانه ما می‌آمدند، چند باری قبل از انقلاب سینما رفتم.»
او ادامه داد: «با شروع جنگ به جبهه رفتم و بعد از آن هم تا حدودی سینما را دنبال می کردم و به این ترتیب می‌دانم منظور از فیلمفارسی چیست، اما «دارا و ندار» هیچ ارتباطی با فیلمفارسی ندارد.»
پس از سخنان ده نمکی فهیم با ارائه توضیحی فیلمفارسی را تعریف کرد و گفت: «آثاری عنوان فیلمفارسی می گیرند که اتفاقات موجود در آن براساس تصادف پیش برود و دارای منطق و قصه درستی نباشد. البته عواملی چون نگاه سطحی و مسائلی از این دست هم موجب می شود تا کاری را فیلمفارسی بنامیم.»
ده‌نمکی در ادامه سخنان فهیم گفت: «من به توضیحات آقای فهیم نکته دیگری را در مورد فیلمفارسی اضافه می کنم . آن هم نگاه برخی منتقدان به فیلمفارسی است، برخی که نمی‌توانند گزندگی موجود در یک کار را تاب بیاورند آن را زیر سئوال می برند و فیلمفارسی می‌نامند تا از ارزش‌های آن بکاهند.»
او ادامه داد: «یک فیلم را می توان از دو جنبه محتوا و فرم مورد توجه قرار داد. در انتهای مناظره امشب مردم می‌توانند به این جمع‌بندی برسند که «دارا و ندار» دارای ارزش‌هایی در دو جنبه فرم و محتوا بوده یا خیر؟»
رسایی نیز در ادامه این بحث در مورد «دارا و ندار» گفت: «علاوه بر توضیحاتی که آقای فهیم ارائه کردند، تصور می کنم کاری عنوان فیلمفارسی به خود می گیرد که به لحاظ فرم و محتوا و نوع پرداخت به مخاطب خود توهین کند.»
رسایی با اشاره به اینکه تاکنون فیلمفارسی از جنس آثاری که قبل از انقلاب تولید شده را ندیده، تاکید کرد ویژگی های موجود در این کارها را به درستی می شناسد.
ده‌نمکی در ادامه بحث در پاسخ به پرسش مجری برنامه درباره ژانر «دارا و ندار»، گفت: «فیلم حدیث نفس کارگردان است. یک کارگردان باید اصول اولیه نگارش فیلمنامه و کارگردانی را بداند و بعد از آن می‌تواند هرگونه که مایل است کار خود را پیش ببرد.»
او ادامه داد: «لازم نیست کارگردانان همانند هم عمل کنند تا کارشان مورد قبول باشد. من طنز را به عنوان ابزاری برای بیان مفاهیمی که مورد نظر دارم استفاده می کنم. مفاهیم موجود در این فیلم دارای دو بعد بود، یکی اشاره به اینکه دعا تا چه حد می‌تواند تاثیرگذار باشد و آه مظلوم حتماً می گیرد و مسئله بعدی، بعد معناگرایی کار بود که سعی کردم چندان علنی نباشد و در لفافه به آن بپردازم.»
ده‌نمکی گفت: « لایه‌های سطحی کار فقر و غنا را مورد توجه قرار داد و بعد از آن در لایه‌های زیرین مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نقد و بررسی شد.»

s@ba
9th April 2010, 07:54 PM
http://khabaronline.ir/images/position1/2010/4/10-1-10-151934.jpg

ده‌نمکی: خطوط قرمز را به بازی می‌گیرم / رسایی: «دار و ندار» شعارزده است

کارگردان مجموعه تلویزیونی «دارا و ندار» تاکید کرد در کارهایش خطوط قرمز را به بازی می‌گیرد و یادآور شد در آثارش سراغ انتقاد مصلحانه می‌رود.
به گزارش خبرآنلاین، حمید رسایی، نماینده مجلس شورای اسلامی که در برنامه نقد و بررسی مجموعه «دارا و ندار» حضور یافته بود، با انتقاد از شعارزدگی مجموعه در بعضی بخش‌ها گفت: «اینکه افراد نوکیسه حاضر در «فیلم»، مورد شوخی قرار بگیرند قابل قبول است، اما گاه این شوخی‌ها با کمترین ظرافت اتفاق می‌افتاد. اینکه یکی از همین نوکیسه ها تمام کلمات حتی ساده‌ترین و بدیهی‌ترین کلمات را هم اشتباه بیان کند، غیر از شعارزدگی هیچ مسئله دیگری را بیان نمی‌کند.»
او خطاب به ده‌نمکی گفت: «گاه در این شعارزدگی‌ها توهین‌هایی به مردمان پایین شهر کردید به این ترتیب که آنان را افرادی عوام نشان دادید. چنین گرایش‌هایی صرفاً بی‌احترامی به فقرا بود. جایی که تیمور به مسجد می‌رود و در مورد جنابازان صحبت می‌کند بدون هیچ ظرافتی ساخته شده است. شما می‌توانستید یک بلندگو دست بازیگر بدهید تا تمام این حرف ها را بزند. اینها در شرایطی است که از یک کارگردان انتظار می‌رود بتواند غیرمستقیم و در لفافه و با زیبایی سخنان خود را مطرح کند.»
ده‌نمکی پاسخ رسایی را چنین بیان کرد: «آقای رسایی اجازه بدهید من کار خودم را انجام دهم و کارگردانی کنم. شما هم روی منبر بروید و صحبت کنید. اگر قرار بود من همانند نظر شما کار کنم که باید روی منبر می‌رفتم.»
رسایی در واکنش به این سخنان گفت: «من هنرمندی شما را قبول دارم، اما باید بدانید من یک هنرمند خطاط هستم که نقاشی هم می کنم و اتفاقاً تجربه کارگردانی هم دارم و با علم به مسائلی که نسبت به آنها کاملاً آگاهم نظرم را در مورد کارتان بیان می‌کنم.»
ده نمکی نیز گفت: «زبان من این طوری است و صریح حرفم را می‌زنم و در کارهایم نیز این طور عمل می‌کنم.»
فهیم در جمع‌بندی این بخش از سخنان گفت: «دو مسئله در مورد محتوا و فرم مجموعه «دارا و ندار» مطرح شد که ما در مورد محتوا متفق‌القول موافق بودیم، اما فرم کار به چالش کشیده شد. به اعتقاد من مشکلی که موجود است متوجه شتاب‌زدگی در نگارش فیلمنامه و تعدد شخصیت‌ها است که شاید مانع از رسیدن به برخی ظرافت‌ها شده است.»
خسروی مجری برنامه با طرح این پرسش که بیشتر «دارا و ندار» مورد بحث است یا شخص مسعود ده نمکی، فضای بحث را تغییر داد.

رسایی در پاسخ به این پرسش گزینه «دار و ندار» را انتخاب کرد و فهیم هم در مرتبه اول «دارا و ندار» را قرار داد و حواشی موجود را به شخصیت و جایگاه ده‌نمکی مرتبط دانست و ده‌نمکی هم کارش و خودش را از هم تفکیک نکرد و گفت: «فرقی نمی‌کند مهم این است که حرفمان را زدیم.»
پرسش خسروی از ده‌نمکی مبنی براینکه شنیده می‌شود حمایت او از محمود احمدی‌نژاد در جریان انتخابات فضای کار برای او را در تلویزیون فراهم کرده، با این پاسخ مواجه شد: «من در هر دولتی کار کرده‌ام و در همه مقاطع کارهای منتقدانه ساخته‌ام و البته سراغ انتقاد مصلحانه رفته‌ام.»
فهیم نیز در این مورد گفت: «اکنون کسانی در رسانه ملی کار می‌کنند که شبه‌روشنفکران مخالف نظام هستند، اما به دلیل نیاز به پول با تلویزیون کار با این سازمان را می‌پذیرند. این ها نشان دهنده فراجناحی عمل کردن رسانه ملی است.»
خسروی در پایان برنامه با وعده اینکه هفته آتی نیز در ساعت 20 برنامه نقد و بررسی «دارا و ندار» با حضور ده نمکی، رسایی و فهیم ادامه خواهد یافت، نتیجه نظرسنجی صورت گرفته در برنامه را اعلام کرد.
بییندگان برنامه در پاسخ به این پرسش که به چه دلیل به تماشای «دارا و ندار» نشسته اند از میان چهار گزینه موجود، 75 درصد گزینه بیان تقابل فقر و غنا، هشت درصد حضور هنرمندان، شش درصد سرگرمی را انتخاب کردند و 11 درصد هم به گزینه چهار یعنی ندیدن مجموعه رای دادند.

neginekimiya
6th July 2010, 12:16 PM
یادداشت امیر قادری درباره «کیفر» ساخته حسن فتحی
ادعا و شجاعت در زمانه‌ای که دیگر کسی از این حوصله‌ها ندارد



http://www.cinemaema.com/parameters/cinemaema/images/cache/3645d9a8d3500c7da3930619743c378e.jpg


کیفر ساخته حسن فتحی بالاخره از چهارشنبه هفته گذشته اکران شد. فیلمی که این روزها شبیه‌اش را در سینمای ایران نه این که کمتر ببینیم، که راست‌اش نمی‌بینیم. فیلمی که پایش روی زمین است. فیلمی که بر این خاک استوار است. فیلمی که برای تماشاگری ساخته شده که می‌خواهد به سینما برود تا یک تجربه جذاب عشق و مرگ را از سر بگذراند. فیلمی که سازندگان‌اش خواسته‌اند و توانسته‌اند (این‌ها دو تاست) داستان تعریف کنند. فیلمی که قهرمان و ضد قهرمان دارد. فیلمی که می‌کوشد نه در فرآیندی جدا از تعریف کردن داستان‌اش، که در دل آن و در سیر منطقی آن، تصویر انتقادی قانع کننده‌ای از اجتماع امروز ما بیرون بدهد. این تصویر البته خوش بینانه و تمیز نیست. اما نکته این است که این فیلمی است که برای مردم این کشور و برای حضور در این خاک ساخته شده، پس نگاه تیره مردانی از همین دیار است که مملکت‌شان را بهتر از این می‌خواهند. سازندگان کیفر نه دل‌‌شان به چند مثلا تجربه روایتی و تصویری خوش است (مشکل البته این تجربه‌ها نیست. مشکل اشتباه‌ها و نابلدی‌هایی است که اسم‌اش را تجربه می‌گذاریم و اصلا مگر قرار است مدام تجربه کنیم؟) و نه به جایزه دولتی و حمایت رسانه‌ای و دعوت جشنواره‌ای. کیفر محصولی است با ادعا و شجاع در زمانه‌ای که دیگر کسی از این حوصله‌ها ندارد. فیلمی جاه طلب که از تماشاگرش می‌خواهد به درون دنیا و شخصیت‌ها بیاید و تهران امروز را از درون تجربه کند. آن جا که نمایش تباهی و شکوه هنر، همدیگر را متعادل می‌کنند. که تماشای فیلم را به تجربه‌ای لذت‌بخش بدل می‌سازند. کیفر به قهرمانی در شهر فکر می‌کند. یک قهرمان که فشارها و کمبودها و فساد و دروغ یک متروپلیس می‌سازدش. که از میان این همه گناه باید به رستگاری برسد. یک جور نگاه به انسان که نمونه‌اش را در این سال‌های سینمای ایران نداشته‌ایم. معمولا نداشته‌ایم.

ساخته شدن چنین فیلمی با چنین ویژگی‌های البته صد و بیست سال بعد از اختراع سینما، نباید اتفاق چندان مهمی باشد. اما نگاه ظاهرا روشنفکرانه و منتقدانه و جشنواره‌ای و دولتی، تا به حال جلوی ساخت چنین فیلم‌هایی را در این کشور گرفته است. فیلمسازهای ما به تجربه و نماد باور دارند تا به واقعیت و به انسان. این است که تماشاگر جلوه‌ای از یک قهرمان را بر پرده سالن‌های سینمای کشور از یاد برده است. او عادت کرده بر پرده بزرگ سینما یا کاریکاتور ببیند یا توهمی کج و کور از شرایط منهدم کننده که اعتقادی به انسان و رستگاری‌اش ندارد. حسن فتحی کارگردان، علیرضا نادری نویسنده، سعید سعدی تهیه کننده و مصطفی زمانی بازیگر به ما قهرمان داده‌اند. مدیون‌شانیم. حالا حالاها باید درباره‌شان بنویسیم.





منبع : وبلاگ امیر قادری

neginekimiya
30th July 2010, 05:21 PM
نگاهی به بازی لیلا حاتمی در "چهل سالگی"
تصویر باورپذیر از میان‌سالی

http://www.cinemaema.com/parameters/cinemaema/images/cache/371c041180b77af121c5cf9f6bbc438c.jpg

لیلا حاتمی در فیلم سینمایی "چهل سالگی" تصویری باورپذیر و تاثیرگذار از دوران میانسالی یک زن ارائه می‌دهد. لیلا حاتمی پیش از این در فیلم سینمایی "ایستگاه متروک" با علیرضا رئیسیان همکاری کرده و بخشی از حضورش در "چهل سالگی" را می‌توان به حساب این همکاری مشترک نوشت، همکاری در فیلمی که به گفته بسیاری یکی از مهمترین امتیازهایش حضور لیلا حاتمی بود.

حاتمی در "چهل سالگی" نقشی متفاوت با تجربه قبلی‌اش در کنار رئیسیان بازی کرده است. فیلم روایت روزهای خاصی از زندگی یک زوج است و زن در مرکز این ماجرا است. نگار (لیلا حاتمی) به دلیل حرفه‌اش با مردی که در سالهای جوانی به او علاقمند بوده دیدار می‌کند و این دیدار بهانه‌ای است تا خاطرات روزهای گذشته مرور شوند.

فیلم فضایی سرد و آرام دارد که سکون و یکنواختی حاکم بر روزهای میانسالگی قهرمانهایش را نشان می‌دهد. بازی حاتمی و محمدرضا فروتن (فرهاد) در راستای همراهی با این فضای ملال‌آور، درونی و با واکنشهای محدود همراه است. حاتمی کوشیده مانند تجربه‌ای مثل "لیلا" (داریوش مهرجویی) تصویر رنج و دغدغه درونی نگار را با آرام کردن حرکتها و تن صدایش به تماشاگر منتقل کند.

سیمای او در فلاش‌بک‌ها و در قالب دختری 20 ساله باورپذیر است اما به اندازه روزهای میانسالگی نگار قابل قبول نیست. همانطور که فرزان اطهری در دوره جوانی قابل باورتر است تا زمانی که قصه مقطع میانسالگی‌اش را نشان می‌دهد. یکی از اتفاقهای خوبی که در بازی حاتمی در این فیلم افتاده نمایش حس و عاطفه‌ای است که نگار به کیان دارد. در جوانی او شیفته مرد جوان است و در میانسالگی این قدرت را پیدا کرده که شخصیت واقعی مرد را با درکی عمیق‌تر از او ببیند.

بازی حاتمی در "چهل سالگی" در مقایسه با نقاط اوج کارنامه این بازیگر در فیلمهایی مثل "بی‌پولی"، "سالاد فصل"، "حکم"، "لیلا" و نمونه‌هایی از این دست فاصله دارد و به یکدستی بازیهایش در این فیلمها نیست. اما حضور او در "چهل سالگی" یکی از امتیازهای فیلم است.

لیلا حاتمی مانند هر بازیگر حرفه‌ای طراز اولی با حضورش به فیلم وزن و وقار داده هر چند سکانس‌هایی که حس و حال این زن را نشان بدهند در فیلم محدود است و این موضوع بر باور تماشاگر درباره این زن و احساسی که در میانسالگی دارد تاثیر گذاشته است.

این اولین بار است که حاتمی می‌کوشد در قالب زنی میانسال جای بگیرد و این کار را به خوبی و بدون نمایش اغراق آمیز سکون و ملال روزهای بی‌اوج و فرود میانسالی انجام می‌دهد اما اگر فیلمنامه مصالح بیشتری در اختیار این بازیگر می‌گذاشت او یکی از بهترین بازیهایش را در "چهل سالگی" به نمایش می‌گذاشت.

فیلم سینمایی "چهل سالگی" به کارگردانی علیرضا رئیسیان با بازی محمدرضا فروتن، لیلا حاتمی، عزت‌الله انتظامی، سهیلا گلستانی و فرزان اطهری به تازگی روی پرده رفته است.




منبع : مهر

neginekimiya
30th July 2010, 05:23 PM
خاطره اسدی معتقد است فيلم « هفت دقيقه تا پاييز» نتوانسته به شكل مناسبي مناسبات طبقه متوسط جامعه را به تصوير بكشد
رد شدن از روي جزييات


http://www.cinemaema.com/parameters/cinemaema/images/cache/8ea7fb831dbc22dc43ba4325671968e6.jpg

محبوبه افتخاري: «هفت دقيقه تا پاييز» جز معدود فيلم هايي است كه قهرمانانش جز طبقه متوسط جامعه هستند. قشري كه در سينماي ايران يا كمتر به آْنها پرداخت شده و يا تصوير درستي از آنها ارائه نشده است. خاطره اسدي يكي از چهار قهرمان فيلم جديد اميني است. بازيگر جواني كه معتقد است اين فيلم به دليل تغييرات عمده فيلمنامه اش در زمان توليد با كاستي هايي روبه روشده است. به اعتقاد او وجود همين كاستي ها و تعجيل در نگارش فيلمنامه و تغيير به يكباره داستان موجب شده تا جزيياتي كه بايد در روايت داستان زندگي قشر متوسط مد نظر قرار بگيرد از بين برود . خاطره اسدي كه پيش از اين تجربه بازي در فيلم هاي اجتماعي «ديشب باباتو ديدم آيدا» و «تقاطع» را دارد در اين گفت و گو درباره «هفت دقيقه تا پاييز» و كاستي هاي آن گفته است.
در «هفت دقیقه تا پاییز» ما با آدم هایی رو به رو هستیم که احساس می کنیم از طبقه متوسط جامعه هستند. طبقه متوسطی که قشر بیشتری از جامعه را ما تشکیل می دهند ولی سینما و تلویزیون کمترین جا را به آنها اختصاص داده است. خانواده هایی که همه ما الان با آنها در ارتباط هستیم، خانواده هایی که ممکن است با کمبود 5-4 میلیون زندگی شان به چالش کشیده شود. مثل همین آدم هایی که در «هفت دقیقه تا پاییز» می بینیم. به نظر شما تصویر این خانواده های متوسط چه طور باورپذیر از آب در می اید؟
خب، به نظر من با دقت زیاد روی جزییات. از دقت روی این مساله گرفته که این خانواده متوسط خانه شان چه دکوری دارد، آشپزخانه چه شکلی است، مبلمانشان چه رنگی است تا این که روابط آدم ها با هم چه طور است. جزییات خیلی مهم است و همین جزییات است که یک کل را می سازد.
و این اتفاق در «هفت دقیقه تا پاییز» افتاده؟
قرار بود این اتفاق بیفتد و یک جاهایی هم روی جزییات دقت شد اما یک جاهایی هم اصلا نه. یعنی یک سری جزییات در فیلم وجود دارد که اصلا به آن توجه نشده و انگار اصلا مهم نبوده و همه از رویش رد شدند و همین ها به کلیت فیلم ضربه زده. مثلا حامد بهداد پول ندارد و از زندان آزاد شده ولی جلوی عروسک فروشی مرتب برای عروسک به بچه اش پول می دهد. خوب این پول را از کجا
آورده؟ اصلا چرا باید این کار را بکند؟
دقیقا! ما جواب این سوال ها و سوال های دیگری را در «هفت دقیقه تا پاییز» نداریم. اما مثلا در «درباره الی» و «به همین سادگی» که به نظر خیلی ها بهترین نمونه های فیلم های طبقه متوسط سینمای ایران هستند، همه چیز کنار هم خیلی خوب چفت شده و باور کردنی است.
چون روی مهمترین نکته که پرداختن به جزییات است دقت شده و همینطور دادن اطلاعات درست. در «درباره الی» شخصیت ها همه قد هم هستند و در کل فیلم هیچ چیزی فدای چیز دیگری. در «به همین سادگی» هم جزییات فوق العاده بود .کارگردان آنقدر با دقت دیده بود و خانم قاضیانی درست بازی کدره بود که ریتم کند فیلم هم آزرات نمی داد.
یعنی اگر در «هفت دقیقه تا پاییز» هم روی اتفاقی فوکوس نمی شد، فیلم روان تر و باورپذیرتر بود؟
نه، من مخالف نیستم روی یک نفر فوکوس شود اما این فوکوس شدن باید در بیاید. ببینید مثلا در فیلمنامه اولیه دوباره تصادف را می بینم و اینبار بچه من می میرد. در لحظه تصادف میترا (هدیه تهرانی) نمی گذارد من بچه ام را نجات دهم. بعد شوهر مریم (حامد بهداد) با میترا و محسن دعوا می کند که چر اینها را بی اجازه بردی شمال و من هم دعوا می کنم که چرا تگذاشتی بچه ام را نجات بدهم؟ اما ما قبلش دیدیم که میترا با حس خواهرانه ای که مادری هم می کند، مثل باقی جاهای فیلم که می خواهد مشکلات مریم را حل کند، نگذاشته او سمت ماشین در حال انفجار برود. خوب در آن فیلمنامه رابطه این دو خواهر خیلی خوب درآمده بود. میترا خواهر بزرگتر بود که مادری می کرد و مریم حرف گوش می کرد. ولی در چیزی که الان می بینیم رابطه خواهرانه از بین رفته! میترا بعد از تصادف و مرگ بچه اش انگار دیوانه شده اما مریم همان لحظه ها رفته سراغ پول هایش. انگار نه انگار برای خواهرش اتفاقی افتاده. این غلط است. خیلی غاط است. نهایتش مریم باید وارد خانه می شد و می نشست و مات نگاه می کرد.
خوب به نظر من رفتار کلی که از مریم می بینم، چندان باور پذیر نیست. من با اصل کاری که مریم انجام می دهد مساله دارم. خانمی که در این طبقه زندگی می کند به همین راحتی برای حل مشکلش معامله نمی کند. در این طبقه مسائل ناموسی نسبت به قشر مرفه کمتر حل شده. در این طبقه باید پروسه طولانی ای طی شود تا زنی حاضر به کاری شود که مریم انجام می دهد و بهش می گوید «خیانت».
همه حرف من و ایراد من هم به فیلمنامه همین است. مریم اصلا حق خیانت را ندارد. وقتی به رغم تمام سختی ها با شرایط زندگی اش کنار آمده، بچه را تنهایی بزرگ کرده و می خواهد شوهرش بالای سرش باشد، نمی آید همچین کاری بکند یا اگر این کار را انجام دهد، نمی آید بگوید که من نفقه و مهریه می گیریم. همچین آدمی اصلا زودتر این کار را انجام می دهد و این 7-6 سال را تحمل نمی کند.
پس مریم چه شناسنامه ای دارد؟
از همان سال اولی که ما روی فیلمنامه حرف زدیم و تمرین کردیم، قرار بود این خانواده از قشر متوسط و سنتی باشند . آدم هایی که خیلی جنس ادم های الان نیستند. مثلا الان در دخترهای نسل ما صبوری از جنس صبوری مادران خودمان نیست اما مریم این صبوری را دارد . مریم آدمی بود که ازدواج کرده شاید به خاطر فرار از شرایط و تصویری که از ازدواج داشته یک زندگی بی دغدغه و آرام بوده. ولی همه چیز کاملا برعکس شده. مریم مجبور می شود در خانه مادر شوهرش زندگی کند. به هر حال آنجا استقلال عمل ندارد . حالا شوهر هم مشکل دارد و زندان می رود ولی با تمام این مسائل زن صبوری است و می خواهد این زندگی را از منجلاب بیرون بکشد و نجات دهد. من اصلا مریم را اینجوری ندیدم که خیانت کند. این آسان ترین راه است ولی این جنس آدم ها راه آسان را انتخاب نمی کنند. همه کار می کنند تا زندگی شان نجات پیدا کند.
وقتی فهمیدید قرار است خیانت به شناسنامه مریم اضافه شود، مخالف نکردید؟
ببینید من روی همه کارها و اخلاق های مریم ریز شده بودم و برایش پشتوانه داشتم. مثلا مریم بچه اخر بود و من می دانم بچه های آخر چه چیزهایی در ذهنشان دارند. چون من خودم بچه اخر هستم این حس ها را کاملا درک می کردم. بچه های آخر به وقتی کسی بهشان می گوید این کار را بکن و این کار را نکن، برای این که نشان بدهند بزرگ شده اند، یک رفتارهایی می کنند. بخشی از رفتارهای مریم ههم مقابل بکن و نکن میترا به این دلیل است. من روی اسن شحصیت کار کردم و برایش شناسنامه ساخنم. به آقای امینی گفتم رفتار مریم این نیست. خیانت توی قاموس مریم نیست. اما علیرضا امینی گفت چرا هست. تو خاطره نیستی مریم هستی . من اعتراض کردم اما زورم نرسید قانعشان کنم. به نظر من مریم خیانت نمی کرد ته تهش خودش را می کشت و بچه اش را پیش خواهرش می گذاشت. خر کار دیگری می کرد اما خیانت نه.
چرا زورت نرسید؟ به هر حال تو یکی از بازیگرهای فیلم، و بازیگر نقش مریم بودی؟
من با انگیزه و توانایی رفتم سر کار. در صحنه تصادف نمی دانید چه بلایی سرم آمد دوتا آمپول خورده بودم با شرایط مریض و تمام لباس هایم خیس و گلی بود. زانوهایم باد کرده بود و کبود بود. می رفتم توی ماشینی که هر لحظه ممکن بود آتش بگیرد و هیچ کس این کار را نمی کرد اما من برای نقشم انگیزه داشتم. هم برای نقش خودم و هم برای کل کار. اما وقتی با تو تند برخورد می کنند انگیزه ات از بین می رود. حرف الان من هم همین است، آقای امینی منم بازیگر فیلم بودم. درست است که سوپراستار نیستم اما بازیگرت هستم پس وقتی می خواهی داستان را تغییر بدهی باید موقع تغیر به من هم خبر می دادی و مثلا می گفتی می خواهیم همچین بلایی سر فیلم دربیاوریم .
یعنی شما خبر نداشتید فیلمنامه در حال تغییر است؟
نه. اما سه روز موقع فیلمبرداری به من می گفتند حس کن در نگاهت و بازیت داری یک چیزی را پنهان می کنی. می پرسیدم چی؟ می گفتند مهم نیست فقط این حس را داشته باش. بعد از سه روز گفتند تو (مرینم) خیانت کرده. این احمقانه نیست؟ من بازیگر حق نداشتم بدانم؟ بعد آقای امینی می گوید من از بازی خاطره راضی نبودم! خوب من نمی دانستم دارم چه کار می کنم. این ادم گم شده بود و من نمی دانستم این صحنه ها به کجا می خورد و رها کرده بودم .
یعنی اگر می دانستید داستان به این سمت می رود و مریم موضوع خیانت را دارد مدل دیگری بازی می کردید؟
بله قطعا . این کاراکتر ان چیزی که قرار بود بازی کنم نبود. به هر بازیگری ده روز مانده به پایان کار بگویند نقش و داستان عوض شده طبیعی است که قطعا نمی تواند همه چیز را صحیح پیش ببرد. من رفته بودم دنبال مریمی که شبیه نسل خودش نبود و طلاق را فاجعه می دانست. اگر قرار بود این کاره باشد یک جور دیگر بازی می کردم. وقتی زنی خیانت می کند ته چشمهایش یک چیزی دارد که نگاهش را از نزدیک هایش می دزدد. اما الان مریم همینطوری زندگی می کند و یکهو خیانت می کند.
با این همه گله ای که از فیلم داری، فکر نمی کنی «خفت دقیقه در پاییز» برایت سکوی پرتاب هم هست؟ چون خیلی ها معتقدند خوب بازی کردید و نقش را درآوردید؟
الان اصلا در این باره نظری ندارم. من فقط توی این فیلم یک چیزهایی را تجربه کردم که خیلی بزرگم کرد. ممکن است از قالب دختر معصوم بیرونم آورده باشد اما این مریم، چیزی نبود که من برایش دو سال تمرین کرده بودم.




منبع : همشهری جوان

neginekimiya
31st July 2010, 09:28 PM
كيفر يك جاي خالي محسوس در سينماي ايران


يك منتقد و مدرس سينما گفت: «حسن فتحي» در فضاي متفاوت - در مقاسيه با دو فيلم سينمايي قبلي خود دست به توليد كاري زده است كه در سينماي ما جاي خالي آن به راستي حس مي شد.

جمشيد هاشم پور و مصطفي زماني در كيفر
http://media.farsnews.com/Media/8808/ImageNews/880812/26_880812_L600.jpg

«عزيز الله حاجي مشهدي» منتقد و مدس سينما در گفت وگو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد فيلم سينمايي «كيفر» ساخته حسن فتحي، اظهار داشت: فيلم سينمايي «كيفر» سومين تجربه سينمايي «حسن فتحي» كه پيش از اين ها، در تلويزيون، با ساخت مجموعه هاي چون: «شب دهم»، «ميوه ممنوعه» و «مدار صفر درجه» درخشش چشم گيري داشته است، به خوبي نشان مي دهد كه اين كارگردان، در فضاي متفاوت - در مقاسيه با دو فيلم سينمايي قبلي خود (ازدواج به سبك ايراني و پستچي سه بار در نمي زند) دست به توليد كاري زده است كه در سينماي ما جاي خالي آن به راستي حس مي شود.


جمشيد هاشم پور و مصطفي زماني در كيفر

http://media.farsnews.com/Media/8810/ImageNews/881001/12_881001_L600.jpg


وي در ادامه تاكيد كرد: فيلم سينمايي «كيفر» را مي توان فيلمي معلق به گونه «سينماي نوآر» (فيلم سياه Film- Noir) دانست. گونه اي كه فيلمسازان بزرگي همچون «فريتز لانگ»، «اورسن ولز»، «ژان پيرملويل» و ... نيز در آن فضا، فيلم هايي به يادماندني پديد آورده اند.
حاجي مشهدي تصريح كرد: در تازه ترين فيلم سينمايي «حسن فتحي» (كيفر) كه از متن، فيلمنامه تا اجرا و كارگرداني آن، به كهن الگوهاي گونه «فيلم نوآر» وفاداري نشان داده مي شود، سعي شده است تا به كمك فيلمنامه نويس اصلي «عليرضا نادري» شخصيت هايي طراحي شود كه هريك به نوبه خود، همان ويژگي هاي آشناي اين گونه سينمايي را در خود جمع كرده باشند.
اين منتقد در ادامه خاطرنشان كرد: به همين روي، همه ضدقهرمان هاي چنين اثري، نشانه هايي از بدگماني، بي اعتمادي، تنهايي و انزواطلبي را با خود همراه دارند. زنان چنين اثري در فضايي از روابط اغواگرايانه همراه با ويژگي هاي شخصيت هاي «خون آشام» و «هيولاوار» ظاهر مي شوند كه همه وظيفه شان در قرار دادن مردان در موقعيت هاي دشوار و مرگ آور خلاصه مي شود!
نايب رئيس كانون ايراني مدرسان سينما در ادامه تصريح كرد: «برزو» (هومن برق نورد)، برادر محكوم به اعدام «سيامك» (مصطفي زماني) به دليل دزديده شدن پول ديه كه خانواده اش براي خلاصي او از زندان آماده كرده اند، به چوبه دار سپرده مي شود و «سيامك» براي پي گيري چرايي دزديده شدن پول ديه در مسير بانك، به نهانگاه ها و جاهايي سرك مي كشد كه شبيه تمامي فيلم هاي متعلق به «سينماي نوآر» موقعيت هاي پرخطر و مرگ آفرين به نظر مي رسند.
وي اظهار داشت: در فيلم سينمايي «كيفر» با اشاره ضمني به مسائلي چون دوره مهاجرت جوانان جوياي كار ايراني به ژاپن و پيامدهاي اجتماعي- رواني چنين پديده ، نويسندگان فيلمنامه، قصد واكاوي مسائل جامعه شناختي را در سر داشته اند تا از اين طريق تضادها و تناقض هاي رفتاري جامعه ما را به نمايش بگذارند.
وي همچنين به فارس، گفت: متناسب با فضاي «كيفر»، فيلمبرداري، تدوين و حتي موسيقي متن اين فيلم سينمايي نيز درخدمت چنين اثري است. «امير جعفري» (جمال) و «مريلا زارعي» (سپيده) هر دو، گويي در نقش هايي متفاوت و تازه، حضوري گرم و گيرا دارند.
حاجي مشهدي در پايان اين گفت و گو نيز اظهار داشت: شايد اصلي ترين اشكال فيلم سينمايي «كيفر» را بايد در فضاسازي هاي مربوط به مخفي گاه هاي مخوف، آن فضاي زيرزميني (باشگاه مشت زني!!) و حضور «ياكوزاهاي ژاپني» در فيلم سينمايي «كيفر» دانست كه تا حدودزيادي، باورپذيري چنين فضايي را براي تماشاگر ايراني ، دشوار مي سازد.


منبع : سینما در سی نما

neginekimiya
31st July 2010, 09:29 PM
فیلمی که پس از سه سال انتظار برای اکران به شبکه نمایش خانگی رفت
آیا فیلم «نسل جادویی» اشکال شرعی دارد؟!

http://www.cinemaema.com/parameters/cinemaema/images/cache/34c9f9f109a63fba672049112433db2a.jpg

سینمای ما- محمد صابری: جهانگیر کوثری در اظهاراتی یکی از مهترین دلایل اکران نشدن فیلمش را «غیرشرعی» دانستن فیلم از سوی مسئولان وقت خواند! فیلم «نسل جادویی» درباره تبحر و توانایی‌های ویژه تعدادی جوان است. اما در انتخاب و اجرای بعضی از این توانمندی‌ها به گونه‌ای عمل شده‌است که کارها صورت «معجزه» و «جادو» به خود گرفته و همین از نگاه ناظران آن زمان نکته‌ای خارج از «چارچوب‌های شرع» اعلام شده بود.
در بازار داغ آمد و شد فیلم‌های رنگارنگ ویدئویی به شبکه نمایش خانگی و در لابلای عناوین پرطمطراق بفروش‌های سینمایی، برخی آثار بی‌سروصدا راه به سوپرمارکت‌ها و فروشگاه‌های محصولات تصویری می‌گشایند که بواسطه همین سکوت کمتر دیده می‌شوند و احتمالاً کمتر پیرامونشان بحث و گفت‌وگو رقم می‌خورد. از این دست آثار بهترین نمونه فیلم‌های ناکام در اکران عمومی هستند که پس از چند سال انتظار در صف اکران ناگزیر از قبول توزیع در شبکه نمایش خانگی شده‌اند و فرصت سنجش در میان فیلم‌های در حال اکران را از دست داده‌اند. اینکه این آثار با ورود به شبکه نمایش آیا راهی برای ارتباط با مخاطب یافته و دیده می‌شوند و یا راهی آرشیو‌های خانگی شده و تا ابد نادیده می‌مانند بحثی است که کم‌وبیش مدنظر اهالی رسانه و محافل سینمای بوده است اما ریز شدن در چرایی عدم توفیق برخی از این آثار در امر اخذ مجوز اکران و یا حتی ناکامی به‌رغم اخذ پروانه نمایش، سویه‌ای متفاوت به آسیب‌شاسی این پدیده می‌دهد. روند بازماندن فیلم سینمایی «نسل جادویی» از اکران حکایتی از این جنس است، حکایتی که مرورش در این بازار شعار و تحلیل پیرامون «لزوم ممیزی در سینما» خالی از لطف نیست.

3 سال انتظار بی‌ثمر
«نسل جادویی» بعنوان چهارمین تجربه بلند سینمایی ایرج کریمی در حالی از هفته گذشته راهی شبکه نمایش خانگی شده‌است که مرور اخبار و اظهار نظرات پیرامون این فیلم نشان از دلیلی غریب برای انتظار 3 ساله این فیلم در صف اکران دارد. نسل جادویی پس از «از کنار هم می‌گذریم» (۱۳۷۹)، «چند تار مو» (۱۳۸۲) و «باغ‌های کندلوس» (۱۳۸۳)، در سال 85 مقابل دوربین ایرج کریمی رفت. کارگردانی که به‌موازات آشنایی با مختصات «سینما» بواسطه تسلط بر «ادبیات»، جایگاه ویژه‌ای در نقد ادبی و سینمایی هم داشته و به همین دلیل آثارش مورد توجه منتقدان بوده‌است. هر چند هیچ یک از آثارش تا به امروز بعنوان اثری مخاطب‌پسند در گیشه خودنمایی نکرده، اما توجه منتقدان به آن‌ها همواره بستری مناسب برای نقد و نظر درباره تعامل سینما و ادبیات را فراهم آورده‌است. چهارمین تجربه سینمایی این کارگردان شناخته شده اما سرنوشتی متفاوت یافت و به دلیلی که هنوز هم غریب می‌نماید، 3 سال در صف اکران ماند. اما داستان این توقیف چه بود؟

پروانه داشت، پروانه نداشت!
در خلاصه داستان فیلم «نسل جادویی» تنها به این جملات بسنده شده است: «نسل جادویی از جوانان امروز می‌گوید. از استعدادها، خلاقیت‌ها و زمینه‌های زندگی، عشق، جسارت و شادابی. نسل جادویی حدیث جوانانی است که آینده را می‌سازند.» اما نکته جالب توجه درباره این فیلم، که بازماندنش از اکران را از همان ابتدا کمی عجیب می‌نمود، نه تنها عوامل معتبر و نام آشنایی چون «جهانگیر کوثری» در مقام تهیه‌کننده و «ایرج کریمی» در مقام کارگردان، که حضور پررنگ بازیگران نام‌آشنایی چون هدیه تهرانی، رامبد جوان، باران کوثری، شاهرخ فروتنیان و نگار جواهریان بود. بازیگرانی که بسیاری بواسطه حضورشان اکران امیدوارکننده‌ای را برای فیلم پیش‌بینی کرده بودند. اما مشکل اکران این فیلم در کجا بود؟ اگر پروانه نمایش برای فیلم صادر شده بود، پس چه دلیلی برای عدم اکران فیلم وجود داشت و اگر اینگونه نیست، چرا مردادماه 86 تهیه‌کننده فیلم خبر از صدور پروانه نمایش داده و در پاسخ به دلایل عدم اکران گفته بود: «با جابجایی‌هایی که اخیراً در برنامه سینماها رخ داد، تقریباً تمامی قراردادهایی که با سینماها بسته شده بود بهم خورد، که نسل جادویی هم قربانی این جابجایی‌ها شد.» کوثری در حالی سال 86 خبر از «بهم خوردن قرارداد با سینماها» داده بود که مطابق قانون عقد قرارداد برای فیلم بدون پروانه نمایش مقدور نبود است و طبیعتا اینکه برخی عدم اکران فیلم را ناشی از «صادر نشدن پروانه نمایش» می‌دانستند هم دیگر محلی از اعراب نمی‌یافت. در کنار روایت تهیه‌کننده اما کارگردان فیلم نگاه دیگری به معضل در راه ماندن فیلمش داشت و همواره می‌گفت: «آدمی با امید زنده است و ما همچنان امیدواریم که نسل جادویی اکران شود. به هر حال شرایط به گونه‌ای است که نمی‌توان به شکل قاطع راجع به موضوعی صحبت کرد، اما در حال حاضر با توجه به صحبت‌هایی که با آقای کوثری داشته‌ایم به جمع‌بندی رسیده‌ایم تا با عقد قرارداد با یک پخش‌کننده معتبر شرایط اکران فیلم در ماه‌های آینده را مهیا کنیم.» ایرج کریمی در حالی از «امیدواری برای عقد قرارداد» می‌گفت که پیش‌تر حتی اعلام شده بود «نسل جادویی» را شرکت «باران فیلم» پخش خواهد کرد. او اما در این باره گفته بود: «اصلا چنین موضوعی وجود ندارد و قراردادی برای پخش این فیلم با هیچ پخش‌کننده‌ای منعقد نشده‌است.» کریمی وجود هرگونه مشکل محتوایی را در این فیلم رد می‌کرد و می‌گفت: «برخی اختلافات داخلی بین تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار باعث بروز مشکلاتی در این زمینه شد.»

اصل داستان چه بود؟
درست در روزهای اوج گیری این حرف‌وحدیث‌ها بود که سرانجام جهانگیر کوثری در اظهاراتی یکی از مهترین دلایل اکران نشدن فیلمش را «غیرشرعی» دانستن فیلم از سوی مسئولان وقت خواند! فیلم «نسل جادویی» درباره تبحر و توانایی‌های ویژه تعدادی جوان است. اما در انتخاب و اجرای بعضی از این توانمندی‌ها به گونه‌ای عمل شده‌است که کارها صورت «معجزه» و «جادو» به خود گرفته و همین از نگاه ناظران آن زمان نکته‌ای خارج از «چارچوب‌های شرع» اعلام شده بود؛ چارچوب‌هایی که تأکید دارد غیرپیامبران و غیرمعصومان از معجزه ناتوانند و این نکته است که فیلم را به تعبیر «مسئولان وقت اکران»، تبدیل به اثری غیرقابل نمایش کرده بود! نکاتی از این دست که؛ هدیه تهرانی می‌تواند از پشت دیوار اتفاقات را بببیند، رامبد جوان صداها را از تمام نقاط دنیا می‌شنود و باران کوثری می‌تواند با یک فوت حشرات و حیوانات را برای حجوم به سمت شخصی خاص هدایت کند و... از نگاه مسئولان صدور اجازه نمایش فیلم (نه پروانه نمایش!)، جزو معجزات شناخته شده و با این استدلال که جوانان عادی نمی‌توانند حائز چنین ویژگی‌هایی باشند فیلم را باوجود صدوره مجوز اکران، از نمایش عمومی بازداشته بود. جالب اینکه این فیلم در سال 84 و توسط همان «مسئولان وقت» مجوز ساخت گرفته بود، اما گویی اعلام دلایل اصلی عدم اکران فیلم چندان به صلاح شمرده نمی‌شد و سعی بر این بود که با حذف نام فیلم از اخبار، کم‌کم آن را به محاق فراموشی بسپارند. با اکران فیلم در جشنواره فیلم شهر اما بخشی از منتقدان موفق به تماشای آن شده و متعجب از نظر ناظران، قلم به نقد دلایل از اکران بازماندن فیلم بردند.


رونمایی در شبکه نمایش خانگی
پس از 3 سال اما سرانجام فرصت مواجهه مخاطب با این فیلم متفاوت کریمی فراهم آمد تا خود قضاوت کنند دلایل پیش‌گفته را. البته فیلم به لحاظ مضمون و ساختار به مانند بسیاری دیگر از تولیدات سینمایی جای نقد و بررسی بسیاری دارد. چه آنکه حتی در کارنامه کارگردان هم «نسل جادویی» هم‌طراز با دیگر آثار کریمی نیست. اما آسیب‌شناسی برخوردهایی از این دست که کاملاً خارج از چارچوب تعریف شده در قانون سرانجام فیلمی را اینچنین دچار ابهام و حتی ناکامی می‌کند و نامی جز «برخورد سلیقه‌ای» نمی‌توان بر آن گذاشت، حکایتی فراتر از سرنوشت یک اثر خاص دارد. فیلم‌هایی از جنس «نسل جادویی» کم نیست. «آدم» نخستین ساخته عبدالرضا کاهانی هم به‌رغم در دست داشتن پروانه نمایش این روزها در شبکه نمایش خانگی رونمایی شده‌است. «ستاره بود» ساخته فریدون جیرانی با بازی زنده‌یاد خسرو شکیبایی سال گذشته این سرانجام را یافت. آثاری چون «صندلی خالی»(سامان استرکی)، «آتشکار»(محسن امیریوسفی»، «شبانه روز»‌(کیوان علیمحمدی،امید بنکدار)، «دوزخ، برزخ، بهشت»(بیژن میرباقری)، «سنتوری»(داریوش مهرجویی) و بسیاری آثار دیگر ازاین دست هم در نوبت تجربه پایانی مشابه هستند. و سوال این است که این حکایت را پایانی هست؟
اگرچه برخی معتقدند برخی از این فیلم ها به هیچوجه توانایی حضور در سینما و همچنین کشش جذب مخاطب را ندارد اما آیا نباید به همین فکر و ایده نیز اجازه امتحان را داد و اگر طبق معمول نتوانست کف فروش را به دست آورد، آن را از چرخه خارج ساخت و...




منبع : خبر آنلاین

NeshaNi
14th July 2011, 03:08 PM
نقد فيلم «قصه پريا»
تفاوت مضمون و ساختار


سوره سينما: «قصه پريا» تازه ترين اثر فريدون جيراني فيلم قبل تامل است كه مي توان آن را به لحاظ مضمون بسيار موفق توصيف كرد كه تا حدودي در پرداخت موفق نبوده است


http://www.sourehcinema.ir/files/articles_115706.jpg «قصه پريا» تازه ترين اثر فريدون جيراني مدتي است به اكران سينما ها رسيده است.فيلمي كه به لحاظ فيلمنامه و پرداخت قصه اي پر از تعليق مي توان آن را موفق توصيف كرد كه تا حدود ي در پرداخت آنچنان كه بايد موفق نيست «قصه پريا» روايت گر قصه نسلي است كه با يكسري دغدغه هاي اجتماعي دست و پنجه نرم مي كند و اعتيادي كه به شكل امروزي خود گريبان گير بسياري از جوان ها است با توجه به مضمون قصه به خوبي نگاشته شده است.روايت همزمان قصه اي كه در زمان حال و گذشته روايت مي شود به فرم داستان جذابيت بيشتري بخشيده است و تنها نقطه ضعف فيلم به لحاظ رفت و برگشت هاي زماني را مي توان به نحوه تدوين فيلم نسبت دادو البته ريتم كند فيلم در لحظات ابتدايي كمي مخاطب را بي حوصله مي كند.
شخصيت هاي «قصه پريا» با توجه به موقيعت آن ها در فيلم به خوبي تصوير شده است اما شايد مخاطب اين فيلم انتظارش در شناخت كامل يك شخصيت در فيلم آنچنان كه بايد برآورده نشود.در اين فيلم حديث با بازي باران كوثري كه شايد مي توان آن را به لحاظ گريم و شخصيت پردازي يكي از متفاوت ترين كارهاي كوثري دانست آنچنان كه بايد در لحظات اوليه فيلم پرداخت نشده است و تنها چهره دختري عاشق و پابند اخلاقياتي را مي بينيم كه در سكانس هاي پاياني تا حدودي به وجوهات اخلاقي اش پي مي بريم و از طرف ديگر مهناز افشار كه مي توان گفت به خوبي از پس اجراي نقش دختري معتاد بر آمده است .مصطفي زماني نيز كه به دنبال اجراي هاي متفاوت است تا حدودي توانسته است بازي متفاوتي را از خود به نمايش بگذارد .زماني كه در ابتداي فيلم با چهره يك روزنامه نگار موجه و خوش آتيه به مخاطب روبرو مي شود در انتها و رفته رفته در طول فيلم به سمت جدا شدن از زندگي سابق و رفتن به سمت تباهي كشيده مي شود كه سكانس هاي برخوردها و دعواهاي او با سروين (مهناز افشار)در فيلم از لحظات تاثير گذار بازي اواست.
در كل تازه ترين اثر فريدون جيراني را مي توان به لحاظ مضمون فيلم بسيار قابل قبول و موفقي دانست كه به لحاظ پرداخت شايد با كاستي هايي رو برو است .مثل برخي از ديالوگ ها يا صحنه هاي اضافي كه نبودشان در فيلم در كليت كار تاثير چنداني ندارد و بايد منتظر ماند و ديد استقبال مخاطبان سينما از تازه ترين اثر جيراني چيست؟


منبع:سوره سینما

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد