PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هدف من از زندگی چیست



draz
29th June 2009, 01:24 PM
این تقلای بیهوده از آب بیرون پریدن است. خود را به در و دیوار می کوبیم, که برسیم؟! مگر نه رفتن رسیدن است؟؟
پس بیا برویم. بیا رها کن کلاف سر در گم این آداب را... ببین : آب در چند قدمی است...

در طلب آب از دریا بیرون زده ایم. تن بر ساحل می کوبیم. دهانمان را تند تند باز و بسته و آب! آب! را فریاد می کنیم.

عزیز دلم! ما همه ماهی خلق شده ایم :

عاشق/ عاشق/ عاشق :

سلام/ سلام/ سلام ...

هدف من در زندگي چيست؟

من هميشه عقيده داشتهام كه زندگي بايد معنادار باشد. منظورم اين نيست كه هر لحظه و هر روز زندگي اينگونه باشد. شستن لباس كاري نيست كه بتوان در آن معنا و مفهومي پيدا كرد و در ضمن زندگي نبايد هميشه جدي و بدون تفريح باشد. همه ما احتياج به اوقات خوش و تفريح زياد داريم. اما مفهوم زندگي را نبايد فقط در لذت بردن خلاصه كرد چرا كه لذتهاي زندگي هيچكدام پايدار نيستند، بلكه موقت و گذرا هستند. نويسندهاي به نام راوي زاكارياس ميگويد: «اگر زندگي معنايي وسيعتر از اين ندارد، پس بايد اذعان داشت كه زندگي فاقد هر گونه نيروي محرك است و كاملاً بي محتوا و بيمعناست.» براي حضور هر كدام از ما در اين دنيا دليل و هدفي وجود دارد كه هيچكس قادر نيست اين دليل و مقصود را براي تو آشكار كند. تنها خداوند است كه ميتواند دليل بودنت را در اين دنيا برايت آشكار كند يك چكش را در نظر بگيريد. چكش به منظور ضربه زدن به ميخ طراحي شده است. اين كاري است كه چكش به منظور انجام آن خلق شده است. حالا تصور كنيد كه از چكش هرگز استفاده نشود، و آن را در جعبة ابزار بگذارند. براي چكش اهميتي ندارد. حال همين چكش را با روح و حس آگاهي تصور كنيد. روزها پشت سر هم ميگذرند و چكش درون جعبه باقي ميماند. چكش از درون احساس مضحكي دارد اما مطمئن نيست دليل اين احساس چيست. چكش احساس ميكند چيزي كم دارد ولي نميداند آن چيست.
بعد يك روز كسي او را از داخل جعبة ابزار بيرون ميكشد و براي شكستن شاخههاي درخت جهت استفاده در شومينه بكار ميگيرد. چكش از اينكه كسي او را در دستان خود گرفته است و ميچرخاند و با او به شاخهها ضربه ميزند، احساس شادي و نشاط ميكند . . . چكش از اين كار خيلي خوشش ميآيد. اما در پايان روز باز هم احساس ميكند كه آن رضايت كامل را ندارد. ضربه زدن به شاخهها مفرح بود، اما كافي نبود. هنوز هم چيزي كم است. در روزهاي بعد نيز اغلب او را به كار ميبرند. او سپر ماشينها را صاف ميكند، تخته سنگها را در هم ميشكند و يا پاية ميز را سر جاي خود محكم ميكند. اما هنوز هم احساس رضايتمندي ندارد. بنابراين در آرزوي داشتن فعاليت بيشتر است. چكش ميخواهد تا جايي كه ممكن است از او استفاده كنند. چكش ميخواهد به اشياء پيرامون خود ضربه بزند، آنها را بشكند، چيزها را بتركاند و دندانه دندانه كند. او اينگونه ميپندارد كه دليل نارضايتي وي اين است كه به اندازة كافي اين وقايع را تجربه نكرده است. او باور دارد كه داشتن مقدار بيشتري از اين تجربيات راه حل رسيدن به رضايتمندي است.
سپس يك روز كسي او را براي كوبيدن ميخ به كار ميبرد. ناگهان درون روح چكشي او نوري ميدرخشد. حالا او متوجه ميشود كه واقعاً براي چه كاري طراحي شده است. منظور از خلق او، كوبيدن ميخ بوده است. چكش تازه متوجه ميشود كه در مقايسه با كوبيدن ميخ، ضربه زدن به چيزهاي ديگر چقدر كمرنگ است. حالا او ميداند كه روح چكشي وي در تمام اين مدت به دنبال چه ميگشت.
ما با تصوير خداوند خلق شدهايم تا با او رابطه داشته باشيم. تنها چيزي كه قادر است به ما رضايت خاطر كامل بدهد، داشتن رابطه با خداوند است. تا زماني كه خدا را نشناختهايم، تجربيات فوقالعادة زيادي را پشت سر ميگذاريم، اما به ميخ ضربه نميزنيم. از ما براي اهداف باشكوهي استفاده شده است، اما نه آن هدف غايي كه براي آن طراحي شدهايم، هدفي كه تنها از طريق آن ميتوانيم كاملترين رضايت را تجربه نماييم.
آگوستين به طور مختصر اين موضوع را اينگونه بيان ميكند: «تو [خداوند] ما را براي خود آفريدي و قلوب ما بيقرار است تا زماني كه در تو آرامي يابيم.»
تنها چيزي كه قادر است شعلة اشتياق روح ما را فرو نشاند داشتن رابطه با خدا است. عيسي مسيح فرمود: «من نان حيات هستم. كسي كه نزد من آيد، هرگز گرسنه نشود و هر كه به من ايمان آرد، هرگز تشنه نگردد.»
تا زماني كه نزد خدا نياييم در زندگي گرسنه و تشنه هستيم. ما سعي ميكنيم تا انواع و اقسام چيزها را «بخوريم» و «بنوشيم» تا بلكه اين تشنگي و گرسنگي رفع شود ولي ميبينيم كه هنوز اين احساس در ما باقي است.
ما شبيه آن چكش هستيم. ما نميدانيم كه چه چيزي قادر است اين احساس پوچي و عدم رضايت را در زندگي ما پر سازد. «كري تن بوم» حتي در اردوگاه زندان نازيها نيز قادر بود تا رضايتمندي كامل را در خداوند بيابد: «بنياد و اساس خوشحالي ما اين بود كه ميدانستيم با مسيح در خداوند پناه داريم. ما ميتوانستيم به محبت خدا ايمان داشته باشيم . . . صخرة ما كه حتي از سياهترين تاريكيها نيز نيرومندتر است.»
معمولاً وقتي كه خدا را خارج از زندگي خود نگاه ميداريم، سعي ميكنيم تا رضايت و خشنودي را در چيز ديگري بجز خدا پيدا كنيم، اما هرگز موفق نميشويم تا به اندازة كافي از آن چيز مورد نظر به دست آوريم. ما همچنان به «خوردن» و «نوشيدن» هر چه بيشتر ادامه ميدهيم، با اين تفكر اشتباه كه پاسخ مشكل ما در «بيشتر» نهفته است. اما سرانجام نيز هرگز رضايتمندي كامل را به دست نميآوريم.
بزرگترين خواست و اشتياق ما شناخت خدا و داشتن رابطه با او است. چرا؟ زيرا ما به همين منظور خلق شدهايم. آيا تا به حال به يك ميخ ضربه زدهايد؟
نکته ی 1 .
برای روزی خلق نشده ایم. رزق و روزی تمام زندگی نیست!
از شعارهایی که در زمان انقلاب چریک های فدایی باب کرده بودند این بود: کار، کار، کار !
یعنی تبدیل انسان به یک ماشین تولید. انسان ماشین تولید نیست! ما برای کار خلق نشده ایم؛ خلق شده ایم برای اینکه خیلی بالاتر برویم. برای تکامل خلق شده ایم.

نکته ی 2 .
خالقی که مار ا خلق کرده است، از ما یک توقعی داشته. در عوض متوقع است که ما هم از او یک توقع داشته باشیم !
آیه ی شریفه ی قرآن که می فرماید: ما خلقتُ جن والإنس إلّا لیَعبدون. شما را برای عبادت خلق کردم. خدا گفته شما زندگی تان عبادت باشد، ساعات کار کردنتان هم برای من باشد، روزی شما با من ! روزی تان را از من توقع داشته باشید.
خداوند که ما را به حال خودمان رها نکرده است !

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد