MR_Jentelman
26th June 2009, 12:42 PM
نارسيس در لغت به معني گل نرگس است. بر اساس اسطورههاي يونان باستان، «نارسيوس» (Narcissus) جواني بود که انعکاس چهره خود را در چشمه ديد و عاشق آن شد. او در حالي که در تکاپوي در آغوش گرفتن انعکاس چهره خود بود، در برکه غرق شد و با مرگ او گل نرگس در کنار برکه روييد. در اينجا پيامي که از اسطوره گرفته ميشود، اين است که: «شيفته خود شدن به هلاکت ميانجامد.» ...
براساس ديدگاههاي روانشناسي نيز افراد خودشيفته (narcissistic) با اين ويژگي خودبزرگبينانه که احساس ميکنند افراد بسيار مهمي هستند و از هر جهتي نظير ندارند، در جامعه مشخص ميگردند. از جهت اپيدميولوژي، شيوع تقريبي اختلال شخصيت خودشيفته، بين 2 تا 16 درصد از جمعيت باليني و کمتر از يک درصد در جمعيت عمومي است. همچنين خطر بروز اين اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بيشتر از ديگران باشد.
در رابطه با خودشيفتگي و چگونگي شکلگيري آن، بايد به تعريف سه مفهوم ديگر نيز اشاره شود:
ارزش خود (Self – esteem) يا عزتنفس: حس خودارزشي، بر اساس موفقيت و پيروزيهاي نايل شده شخصي و نيز ادراک اينکه تا چه اندازه فرد توسط همسالان، اعضاي خانواده، معلمان و به طور کلي جامعه، مورد ارزش و بها قرار داده ميشود، سنجيده ميشود.
ادراک خود (Self – perceived): به ديدگاه عيني درخصوص مهارتها، صفات و ويژگيهايي که در يک فرد وجود دارد يا ندارد اطلاق ميشود.
خودآرماني (Ideal – self): به تصوري که هر فرد، دوست دارد يا به صورت آرماني از خود دارد گفته ميشود.
بايد توجه داشت که هر زمان «ادراک خود» و «خودآرماني» با هم همتراز باشند، فرد از «ارزش خود» بالايي برخوردار خواهد بود.
سير شکلگيري ارزش خود
Kohut يکي از افرادي است که روي ارزش خود کار کرده و در سال 1977 بيان ميکند که گرايش فطري خود هستهاي در کودکي به طور معمول در دو جهت 1) استعداد بزرگي و عظمت يا آرماني شدن (Grandiose) و 2)استعداد تحسيننمودن و آرماني کردن (Idealizing) سوق مييابد که مسير نخست تمايل به رهبري کردن و مسير دوم تمايل به پيروي را سبب ميشود. ايشان معتقد است که همه آنها در مسير رشد خود با يک «ناکامي بهينه» و «درونيسازي دگرگونساز» در طي ساليان دراز مواجه ميشود که در شکل مطلوب و طبيعي، مسير نخست به بلندپروازي عاقلانه و واقعبينانه رشد مييابد و مسير دوم به نظام خود مختار از آرمانها و ارزشها تبديل ميشود.
در رابطه با «ارزش خود» فرضيات مختلفي وجود دارد که يکي از آنها فرضيه Raskin در سال 1991 است. در اين فرضيه، خودشيفتگي يک واکنش رواني دفاعي و حمايتي است. خود بزرگبيني خصمانه که انعکاسي از پرخاشگري، تسلط طلبي، احساس محق بودن و بهرهکشي است، همگي اعمالي واکنشي در برابر احساس ترديد، حقارت و افسردگي است که فرد در درون خود از آن رنج ميبرد.
Wink در سال 1991 خودشيفتگي را به دو نوع آشکار و پنهان تقسيمبندي مينمايد. خودشيفتگي آشکار با خود بزرگبيني و نمايشگري همراه است که از مولفههاي آن، از خود مطمئن بودن، پرخاشگري، نمايشگري (موفقيتها را به نمايش گذاشتن و لاف زدن)، بياحترامي به نيازهاي ديگران و لذتطلبي است. در خودشيفتگي پنهان که با آسيبپذيري و حساسيت همراه است، فرد از مولفههاي مضطرب بودن، موضع دفاعي در موقعيتهاي اجتماعي داشتن، حساسيت بيش از حد داشتن و ساکت بودن در ارتباطات اجتماعي برخوردار است و البته اين افراد يکدندگي، لجبازي، تکبر، غرور و لذتطلبي هم دارند.
در سال 2002، Watson فرضيهاي مطرح کرد که در آن پيوستاري از خودشيفتگي تا ارزش خود وجود دارد و معتقد بود که تحول ارزش خود، بر اساس حرکت از يک خودشيفتگي خام و کودکانه به سوي يک ارزش خود سالم و بالغانه ميباشد.
امام علي (ع) نيز در اين زمينه ميفرمايند: «شر الامور الرضا عن النفس» (غررالحکم – 446) بدترين شرها اين است که انسان از خود راضي باشد.
خصايص باليني
افراد خودشيفته، احساس خود بزرگبيني دارند و خود را فرد مهمي ميدانند. تصور ميکنند که فرد منحصر به فردي هستند و ديگران بايد به طرز خاصي با آنها همراهي کنند. احساس برتري و استحقاق آنها کاملا چشمگير است. تاب تحمل انتقاد را ندارند و از اينکه هر کسي اجازه انتقاد کردن از آنها را داشته باشد، عصباني ميشوند و يا ممکن است نسبت به انتقادها کاملا بياعتنايي کنند. اين افراد تنها نظر خود را قبول دارند و اغلب در طمع کسب شهرت و ثروت باد آورده هستند. روابط آنها شکننده است و به دليل آنکه به قواعد مرسوم رفتار تن در نميدهند، ممکن است ديگران را نيز عصباني نمايند.
رفتار استثمارگرانه در روابط بين فردي آنها مساله کاملا پيش پا افتاده و رايجي است چراکه آنها نميتوانند از خود همدلي نشان دهند و تنها براي دستيابي به اهداف خودخواهانه خود، تظاهر به همدردي ميکنند.
خودشيفتگي و مديريت
برجستگي گرايش به احساس خودبزرگي، سبب ميشود قدرت و مديريت براي فرد خودشيفته، به عنوان بزرگ انگاشته شدن، تحسين شدن و هدايتگر بودن، شغل جذابي به حساب آيد و متاسفانه اين امر موجب ميشود تا «مديريت» حرفهاي آسيبپذير باشد.
Otto kernberg يکي از افرادي است که روي مديريت و خودشيفتگي در آن کار کرده و معتقد است مديران خودشيفته ممکن است با استعداد و پرکار باشند اما نياز آنها به تحسين ممکن است آنها را از اصل کار منفک نموده و يا اطراف آنها را افراد متملقي پر کند که به نياز آنها به تمجيد پاسخ مثبت دهند و نه کساني که از صلاحيت برخوردارند. بايد به اين نکته توجه داشت که گرايشهاي نارسيستيک «رهبر» يا «پيرو» و يا احساس «خودبزرگي» و «آرمانيسازي» کم و بيش در افراد وجود دارد و ميزان آن در افراد گوناگون، متفاوت است.
راهکارهاي پيشگيرانه از شکلگيري مديريت خودشيفته
در مقابل مديريت خودشيفته، راهکارهايي وجود دارد که استفاده از آنها ميتواند موجب پيشگيري از شکلگيري مديريت خودشيفته در سازمانها شود. از جمله اين موارد ميتوان به اعمال ارزيابي سلامت رواني در نظام انتخاب مديران، ترغيب به تشکيل انجمنهاي صنفي و نيز جوامع مدني، شفافيت و اطلاعرساني در تمامي کارکردهاي مديريتي، پاسخگو بودن تمامي کانونهاي قدرت اعم از تقنيني، اجرايي، مالي، امنيتي، قضايي و نظامي به زيرمجموعهها، ايجاد ساز و کار قانوني مصونيت براي انتقاد از مديريت، تقبيح رفتار تکبر و تملق و ترويج رفتار تواضع و تعامل و درنهايت چرخشي بودن و محدود بودن دوره مديريت افراد اشاره کرد.
سازوکار عدم احساس بينيازي
اقرا باسم ربکالذي خلق (1) خلق الانسان من علق (2) اقرا و ربک الاکرم (3) الذي علم بالقلم (4) علم الانسان ما لم يعلم (5) کلا ان الانسان ليطغي (6) ان رآه استغني (7) ان الي ربک الرجعي (8) سوره علق
از ديدگاه آفريدگار متعال، عدم احساس بينيازي و به عبارتي ضرورت پاسخگويي هر فردي و مديري به ذيربطان و ذينفعان، علاوه بر خداوند حاضر و ناظر، مهمترين ساز و کار مقابله با شکلگيري فرد و مديريت خودشيفته (طاغي) ميباشد.
خودشيفتگي فرهنگي
براساس نظر مردمشناسان، اکثريت افراد جامعه ويژگي «پيرو» بودن و گروه اندکي ويژگي «رهبر» بودن را دارا ميباشند. اگر ارزشها و رفتارها و در مجموع، ويژگيهاي بارز خودشيفتگي در گروه کثيري از جمعيت يک قوم، جامعه يا کشور، به تبعيت از رهبران و فرهنگسازان آن اجتماع، آگاهانه يا ناآگاهانه، فعالانه يا منفعلانه، نهادينه گردد و اين ويژگيها در سبک زندگي مردم خود را نمايان سازد، ميتوان گفت که بنياد «خودشيفتگي فرهنگي» شکل گرفته و يا در حال شکلگيري است.
شواهد ديني در مورد خودشيفتگي
در ادبيات قرآني واژههاي «بغي و طغي» معادن خودشيفتگي بيان شده «بغي» به معني طلب توأم با تجاوز از حد، زيادهخواهي، ستم و سرکشي و «طغي» به معني تجاوز از حد و اندازه آمده است. مسير بغي و طغي در قرآن مسير تنازلي بوده و خسران نفس، ظلم به نفس، هبوط، هلاکت، عذاب الهي و نفرين الهي را در پي دارد. در قرآن، شيطان نماد خودشيفتگي است و خداوند در آيههاي 12 و 13 سوره اعراف ميفرمايد: «هنگامي که تو را امر کردم، چه چيز تو را مانع شد که سجده نکردي؟» گفت: «من از او بهترم، مرا از آتش پديد آوردهاي و او را از گل» خداوند فرمود: «از اين جايگاه و منزلت فرود آي زيرا تو را نرسد که در اين جايگاه بلند، بزرگمنشي کني، پس بيرون شو که قطعا از خوارشدگاني. همچنين در آيه 23 سوره يونس بيان شده است که بازتاب زيادهخواهي و ستم به خود آدمي بازميگردد. [پس هنگامي که آنان را نجات بخشد، ناگهان در زمين به ناحق تجاوز و سرکشي ميکنند. اي مردم! تجاوز و سرکشي (بغي) شما فقط به زيان شماست. چند روزي محدود از کالاي زندگي دنيا بهره بريد؛ آن گاه بازگشتتان به سوي ماست؛ پس شما را به اعمالي که همواره انجام ميدهيد، آگاه ميکنيم.] در آيه 36 سوره بقره نيز هبوط حضرت آدم و حوا ناشي از تاثير وسوسه شيطان بيان شده است.
همچنين در آيههاي 76، 78 و 81 سوره قصص هلاکت فردي ناشي از زيادهخواهي فردي بدون پيروي جمعي بيان شده و در آيههاي 51 تا 56 سوره زخرف و 38 تا 42 سوره قصص به هلاکت قومي ناشي از ظلم جمعي اشاره شده است.
در آيه 188 سوره آلعمران به عدم رهايي افراد خودشيفته از عذاب دردناک اشاره شده و آمده است: «البته مپندار کساني که به آنچه انجام دادند، شادماني ميکنند و دوست دارند به آنچه انجام ندادهاند ستايش شوند [از عذاب خدا در اماناند] پس گمان مبر که براي آنها نجاتي از عذاب است، [بلکه] براي آنان عذابي دردناک خواهد بود.
نگاه نبوي
در کتاب خصال شيخ صدوق، ترجمه آقاي کمرهاي به نقل از حضرت علي(ع) آمده است: «رسول خدا بر جمعي گذشت و فرمود براي چه گرد هم جمع شدهايد؟ عرض کردند يا رسولالله اين مجنوني است که غش ميکند و ما بر گرد او جمع شديم. پيامبر فرمودند اين مجنون نيست، بلکه بيمار است. سپس فرمود شما را از مجنون واقعي آگاه کنم؟ عرض کردند بلي يا رسولالله. فرمود مجنون آن است که از روي تکبر راه ميرود و با گوشه چشمش نگاه ميکند و شانههاي خود را از سر بزرگي ميجنباند و با آنکه گناه ميکند، آرزوي بهشت دارد. از شرش آسوده نيستند و به خيرش اميدي نيست، آن يکي مجنون و اين يکي بيمار است.»
نگاه علوي
در خطبه 192 نهجالبلاغه معروف به القاصعه آمده است: «زنهار زنهار شما را به خدا از تعجيل عقوبت و کيفر سرکشي و از سرانجام وخيم ظلم و سوءعاقبت تکبر و خودپسندي بر حذر ميدارم که کمين گاه بزرگ ابليس و مرکز کيد و نيرنگ اوست. کيد و نيرنگي که با قلبهاي مردان همچون زهرهاي کشنده ميآميزد و هرگز از تاثيرش فرو نميماند و کسي از هلاکتش جان به در نميبرد. نه عالم و دانشمند به خاطر علم و دانشش و نه فقير به خاطر لباس کهنهاش.
شواهد تاريخي خودشيفتگي در جهان و ايران
در اينجا نمونههايي از افرادي که در تاريخ به خودشيفتگي دچار بودهاند و سرانجام کار آنها اشاره ميکنيم.
آدولف هيتلر (1945-1889)، مصداق گفتار و رفتار خودشيفته: آلمان نژاد برتر، رهبري حزب نازي، ستم به ديگر اقوام و حمله به ساير کشورها و... سرانجام کار: خودکشي فردي، محاکمه سران حزب نازيسم، اشغال و تجزيه آلمان و...
صدام حسين (2006-1937)، مصداق گفتار و رفتار خودشيفته: اعراب قوام برتر رهبري حذب بعث، ستم به ديگر اقوام و حمله به ساير کشورها... سرانجام کار: محاکمه و اعدام صدام، اشغال و فلاکت عراق، محاکمه سران بعث.
سلطان محمد خوارزمشاه (هفتمين پادشاه سلسله خورازمشاهيان)، مصداق گفتار و رفتار خوشيفته: دستور قتل بازرگانان مغول در شهر اترار و نيز دستور قتل سفير چنگيز... سرانجام کار: شکست از پسر چنگيز، انقراض حکومت خوارزمشاهيان در چند سال بعد
خسروپرويز (ميلادي 627-590)، مصداقگفتار و رفتار خودشيفته: او مردي متکبر، خودپسند و خوشگذران بود. با فرستادگان پيامبر اسلام بدرفتاري و نامه آن حضرت را پاره نمود. سرانجام کار: مردمان خودش عليه او شورش نمودند. او را روانه زندان کرده و پسرش برزويه را جانشين او نمودند. از آن پس دولت ساساني بيش از پيش به سراشيبي سقوط افتاد و به اين ترتيب او يکي از عوامل انقراض حکومت چهار صدساله ساسانيان شد.
فتحعلي شاه قاجار (1213-1176)، مصداق گفتار و رفتار خودشيفته: او مردي سرکوبگر و قاتل صدر اعظم خود اعتمادالدوله بود. ناآگاه درحد اطلاعات رييس ايل، ولي مدعي اصلاح فرنگيان. سرانجام کار: کارنامه 37 ساله او مشحون از قراردادهاي ننگين استعماري و وطنفروشي است.
محمدرضا پهلوي (1359-1298)، مصداقگفتار و رفتار خودشيفته:لافزني مکرر، سرکوب و اختناق در داخل، جابهجايي 31 نخستوزير در طول دوران حکومت 37ساله بود. مدعي راهنمايي ابرقدرتها و مژده رسيدن ايران به دروازه تمدن بزرگ... سرانجام کار: فرار از کشور و مرگ ذلتبار، سقوط رژيم پهلوي و انقراض نظام شاهنشاهي.
نگراني جدي و تاملي اساسي
آيا استفاده از تعابيري همچون ضرورت هدايت فرنگستان گمراه، ورود به دروازه تمدن بزرگ، اولين و بزرگترين در خاورميانه اولين و برترين در جهان، ايران قلب سياسي جهان، دستيابي به رتبه اول در جهان، اصفهان نصف جهان، هنر نزد ايرانيان است و بس، کشورها زنبيل به دست براي برقرار رابطه با ايران، الهامبخشي مديريت ايران به دنيا، امروز همه تصميمگيريها در جهان متوقف و معطوف به نحوه تصميمگيريهاي جمهوري اسلامي ايران است و... در بين صاحب منصبان، مديران، نويسندگان و گاهي مردم عادي، جاي نگراني جدي وجود ندارد؟ آيا اگر الفاظ فوق را با ارزشي دانستن مدرک تحصيلي از دانشگاههاي دست چندم آمريکا و اروپا، اشتياق براي استفاده از لوازم و وسايل خارجي در سبک و سياق زندگي روزمره مسوولان و مردم را کنار يکديگر بگذاريم، جاي تاملي اساسي وجود ندارد؟
يادآوري
بايد توجه کرد که آرمان خواهي، افقنگري و بلندپروازيها عاقلانه، جلوهاي از کمال طلبي انساني است. خودشناسي و واقعبيني، چراغ راه مسير کمال است و کمال آدمي محصول تلاش اوست. تاريخ و تجربه به ما ميگويد مسير طولاني، پرپيچ و خم و با فراز و فرود راه کمال و سعادت، نه تنها افراد، بلکه اقوام و ملل خود بزرگبين و غير واقع بين را به سراشيبي گمراهي، ناکامي و نابودي، سوق ميدهد.
نتيجهگيري
• همه انسانها در مسير رشد و تکامل شخصيتي و شکلگيري ارزش خود و اعتماد به نفس از ويژگيهاي خودشيفتگي برخوردار ميگردند و کم و بيش درجاتي از اين خصايص را دارا ميباشند.
• خودشيفتگي برجسته و کامل که پيروي از نماد شيطاني است، مسير زيادهخواهي، سرکشي، ظلم به نفس و ديگران، هبوط و سرانجام هلاکت همراه با عذاب دردناک را در پي خواهد داشت.
• از جمله مضرات مديريت خودشيفته، اشاعه و تعميم ارزشها و رفتارهاي آسيبزا به يک قوم و گروه و سرانجام شکلگيري خودشيفتگي فرهنگي است.
• خودشيفتگي فردي بدون استقبال و پيروي گروهي به اصلاح و سازگاري و يا هلاکت فردي ميانجامد.
• خودشيفتگي گروهي يا فرهنگي در صورت تداوم منحصر به ناکامي و نابودي قومي ميشود. براساس آيه 44 سوره يونس، خدا به هيچ وجه به مردم ستم نميکند، ليکن مردم، خود بر خويشتن ستم ميکنند.
• ضروري است چشماني روشنبين و ريزبين آحاد خودشيفته را رصد نمايد تا اين جمعيت کمتر از يک درصدي، صفات شخصيتي بيمارگونه خود را به اکثريت فرمانپذير جامعه تسري ندهند و در مراحل اوليه، شناسايي و ديگران از خطر بالقوه آنان آگاه گردند.
• بروز نشانههايي از خود شيفتگي در فضاي جامعه ما، علامت آسيبزايي و هشدار دهنده ميباشد و تا دير نشده، تدبيري جدي و اقدامي فرهنگي براي اصلاح نفوس ميطلبد.
مضرات مديريت خودشيفته
مديريت خودشيفته داراي مضرات گوناگوني است که از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1 به طور ناگهاني احساساتشان تغيير ميکند و در موقعيتهاي گروهي رفتارشان با کارکنان تحقيرآميز ميشود.
2 تصميمهاي آنها اغلب تابع شرايط خلقي و خودمحوري آنها است.
3 کارکنان و سازمان را جهت رسيدن به اهداف خودشان مورد بهرهکشي قرار ميدهند.
4 ممکن است واقعيتها را انکار کنند و يا ناديده بگيرند.
5 در صورت پيروزي يا شکست گرايشهاي مخرب نشان ميدهند.
6 انتقادناپذير بوده و براي استفاده از مشاوران بيرغبت هستند.
7 حس همدلي نداشته و افراد خلاق و مبتکر را تشويق نميکنند.
8 بين کارکنان سطوح بالاي سازمان رقابت شديد و کارکنان سطح پايين، ضعف پيوندهاي اجتماعي ايجاد مينمايند.
9 با گرايشهاي خود، سازمان و افراد را به مکانيسم دو پارگي (کاملا خوب و کاملا بد) و بيعلاقگي سوق ميدهند.
10 افراد خودشيفته اشکال جدي در کار گروهي ايجاد ميکنند.
11 در مديران گزارشدهنده و احتمالا تصميمساز، چرخش سريع و زياد شغلي ايجاد ميکنند.
12 تعمدا جانشينهاي نامناسبي انتخاب ميکنند.
13 باعث تسري ارزشها و رفتارهاي خودشيفتگي به گروه زيادي از زيرمجموعه مديريتي ميشوند.
14 نه تنها روند توسعه سازمان را کند و گاهي متوقف ميکنند بلکه ممکن است ناکامي، ورشکستگي و سقوط دستگاهي را سبب شوند.
سوالهاي اساسي
• آيا همکاران و صاحبنظران اخلاق در علوم و فناوري، در جامعه و فرهنگ ما علايمي بيمارگونه و هشداردهنده احساس ميکنند؟
• اگر علايمي مشاهده ميشود چه بايد کرد؟ چون قوم قارون؟ و يا چون جنود فرعون؟
• در اين شرايط خاص سياسي و اجتماعي بايد سکوت کرد و يا واکنش نشان داد؟
• آيا سکوت احتمالي ما را آيندگان و تاريخ ميپذيرند؟
• آيا واکنش ما تاثيرگذار است؟
• چگونه بايد واکنش نشان داد تا نظر کارشناسي و علمي ما در گرداب فضاي آلوده سياسي و غير اخلاقي جامعه، به ناکجا آباد زمانه منتهي نشود؟
• آيا آگاهسازي صاحبنظران و دستاندرکاران جامعه وحداقل گروه پزشکي در راستاي ارتقاي سلامت روان، جزء رسالت ما محسوب ميشود يا خير؟بايد چه کرد، شما بگوييد؟
منبع:هفته نامه سپید
براساس ديدگاههاي روانشناسي نيز افراد خودشيفته (narcissistic) با اين ويژگي خودبزرگبينانه که احساس ميکنند افراد بسيار مهمي هستند و از هر جهتي نظير ندارند، در جامعه مشخص ميگردند. از جهت اپيدميولوژي، شيوع تقريبي اختلال شخصيت خودشيفته، بين 2 تا 16 درصد از جمعيت باليني و کمتر از يک درصد در جمعيت عمومي است. همچنين خطر بروز اين اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بيشتر از ديگران باشد.
در رابطه با خودشيفتگي و چگونگي شکلگيري آن، بايد به تعريف سه مفهوم ديگر نيز اشاره شود:
ارزش خود (Self – esteem) يا عزتنفس: حس خودارزشي، بر اساس موفقيت و پيروزيهاي نايل شده شخصي و نيز ادراک اينکه تا چه اندازه فرد توسط همسالان، اعضاي خانواده، معلمان و به طور کلي جامعه، مورد ارزش و بها قرار داده ميشود، سنجيده ميشود.
ادراک خود (Self – perceived): به ديدگاه عيني درخصوص مهارتها، صفات و ويژگيهايي که در يک فرد وجود دارد يا ندارد اطلاق ميشود.
خودآرماني (Ideal – self): به تصوري که هر فرد، دوست دارد يا به صورت آرماني از خود دارد گفته ميشود.
بايد توجه داشت که هر زمان «ادراک خود» و «خودآرماني» با هم همتراز باشند، فرد از «ارزش خود» بالايي برخوردار خواهد بود.
سير شکلگيري ارزش خود
Kohut يکي از افرادي است که روي ارزش خود کار کرده و در سال 1977 بيان ميکند که گرايش فطري خود هستهاي در کودکي به طور معمول در دو جهت 1) استعداد بزرگي و عظمت يا آرماني شدن (Grandiose) و 2)استعداد تحسيننمودن و آرماني کردن (Idealizing) سوق مييابد که مسير نخست تمايل به رهبري کردن و مسير دوم تمايل به پيروي را سبب ميشود. ايشان معتقد است که همه آنها در مسير رشد خود با يک «ناکامي بهينه» و «درونيسازي دگرگونساز» در طي ساليان دراز مواجه ميشود که در شکل مطلوب و طبيعي، مسير نخست به بلندپروازي عاقلانه و واقعبينانه رشد مييابد و مسير دوم به نظام خود مختار از آرمانها و ارزشها تبديل ميشود.
در رابطه با «ارزش خود» فرضيات مختلفي وجود دارد که يکي از آنها فرضيه Raskin در سال 1991 است. در اين فرضيه، خودشيفتگي يک واکنش رواني دفاعي و حمايتي است. خود بزرگبيني خصمانه که انعکاسي از پرخاشگري، تسلط طلبي، احساس محق بودن و بهرهکشي است، همگي اعمالي واکنشي در برابر احساس ترديد، حقارت و افسردگي است که فرد در درون خود از آن رنج ميبرد.
Wink در سال 1991 خودشيفتگي را به دو نوع آشکار و پنهان تقسيمبندي مينمايد. خودشيفتگي آشکار با خود بزرگبيني و نمايشگري همراه است که از مولفههاي آن، از خود مطمئن بودن، پرخاشگري، نمايشگري (موفقيتها را به نمايش گذاشتن و لاف زدن)، بياحترامي به نيازهاي ديگران و لذتطلبي است. در خودشيفتگي پنهان که با آسيبپذيري و حساسيت همراه است، فرد از مولفههاي مضطرب بودن، موضع دفاعي در موقعيتهاي اجتماعي داشتن، حساسيت بيش از حد داشتن و ساکت بودن در ارتباطات اجتماعي برخوردار است و البته اين افراد يکدندگي، لجبازي، تکبر، غرور و لذتطلبي هم دارند.
در سال 2002، Watson فرضيهاي مطرح کرد که در آن پيوستاري از خودشيفتگي تا ارزش خود وجود دارد و معتقد بود که تحول ارزش خود، بر اساس حرکت از يک خودشيفتگي خام و کودکانه به سوي يک ارزش خود سالم و بالغانه ميباشد.
امام علي (ع) نيز در اين زمينه ميفرمايند: «شر الامور الرضا عن النفس» (غررالحکم – 446) بدترين شرها اين است که انسان از خود راضي باشد.
خصايص باليني
افراد خودشيفته، احساس خود بزرگبيني دارند و خود را فرد مهمي ميدانند. تصور ميکنند که فرد منحصر به فردي هستند و ديگران بايد به طرز خاصي با آنها همراهي کنند. احساس برتري و استحقاق آنها کاملا چشمگير است. تاب تحمل انتقاد را ندارند و از اينکه هر کسي اجازه انتقاد کردن از آنها را داشته باشد، عصباني ميشوند و يا ممکن است نسبت به انتقادها کاملا بياعتنايي کنند. اين افراد تنها نظر خود را قبول دارند و اغلب در طمع کسب شهرت و ثروت باد آورده هستند. روابط آنها شکننده است و به دليل آنکه به قواعد مرسوم رفتار تن در نميدهند، ممکن است ديگران را نيز عصباني نمايند.
رفتار استثمارگرانه در روابط بين فردي آنها مساله کاملا پيش پا افتاده و رايجي است چراکه آنها نميتوانند از خود همدلي نشان دهند و تنها براي دستيابي به اهداف خودخواهانه خود، تظاهر به همدردي ميکنند.
خودشيفتگي و مديريت
برجستگي گرايش به احساس خودبزرگي، سبب ميشود قدرت و مديريت براي فرد خودشيفته، به عنوان بزرگ انگاشته شدن، تحسين شدن و هدايتگر بودن، شغل جذابي به حساب آيد و متاسفانه اين امر موجب ميشود تا «مديريت» حرفهاي آسيبپذير باشد.
Otto kernberg يکي از افرادي است که روي مديريت و خودشيفتگي در آن کار کرده و معتقد است مديران خودشيفته ممکن است با استعداد و پرکار باشند اما نياز آنها به تحسين ممکن است آنها را از اصل کار منفک نموده و يا اطراف آنها را افراد متملقي پر کند که به نياز آنها به تمجيد پاسخ مثبت دهند و نه کساني که از صلاحيت برخوردارند. بايد به اين نکته توجه داشت که گرايشهاي نارسيستيک «رهبر» يا «پيرو» و يا احساس «خودبزرگي» و «آرمانيسازي» کم و بيش در افراد وجود دارد و ميزان آن در افراد گوناگون، متفاوت است.
راهکارهاي پيشگيرانه از شکلگيري مديريت خودشيفته
در مقابل مديريت خودشيفته، راهکارهايي وجود دارد که استفاده از آنها ميتواند موجب پيشگيري از شکلگيري مديريت خودشيفته در سازمانها شود. از جمله اين موارد ميتوان به اعمال ارزيابي سلامت رواني در نظام انتخاب مديران، ترغيب به تشکيل انجمنهاي صنفي و نيز جوامع مدني، شفافيت و اطلاعرساني در تمامي کارکردهاي مديريتي، پاسخگو بودن تمامي کانونهاي قدرت اعم از تقنيني، اجرايي، مالي، امنيتي، قضايي و نظامي به زيرمجموعهها، ايجاد ساز و کار قانوني مصونيت براي انتقاد از مديريت، تقبيح رفتار تکبر و تملق و ترويج رفتار تواضع و تعامل و درنهايت چرخشي بودن و محدود بودن دوره مديريت افراد اشاره کرد.
سازوکار عدم احساس بينيازي
اقرا باسم ربکالذي خلق (1) خلق الانسان من علق (2) اقرا و ربک الاکرم (3) الذي علم بالقلم (4) علم الانسان ما لم يعلم (5) کلا ان الانسان ليطغي (6) ان رآه استغني (7) ان الي ربک الرجعي (8) سوره علق
از ديدگاه آفريدگار متعال، عدم احساس بينيازي و به عبارتي ضرورت پاسخگويي هر فردي و مديري به ذيربطان و ذينفعان، علاوه بر خداوند حاضر و ناظر، مهمترين ساز و کار مقابله با شکلگيري فرد و مديريت خودشيفته (طاغي) ميباشد.
خودشيفتگي فرهنگي
براساس نظر مردمشناسان، اکثريت افراد جامعه ويژگي «پيرو» بودن و گروه اندکي ويژگي «رهبر» بودن را دارا ميباشند. اگر ارزشها و رفتارها و در مجموع، ويژگيهاي بارز خودشيفتگي در گروه کثيري از جمعيت يک قوم، جامعه يا کشور، به تبعيت از رهبران و فرهنگسازان آن اجتماع، آگاهانه يا ناآگاهانه، فعالانه يا منفعلانه، نهادينه گردد و اين ويژگيها در سبک زندگي مردم خود را نمايان سازد، ميتوان گفت که بنياد «خودشيفتگي فرهنگي» شکل گرفته و يا در حال شکلگيري است.
شواهد ديني در مورد خودشيفتگي
در ادبيات قرآني واژههاي «بغي و طغي» معادن خودشيفتگي بيان شده «بغي» به معني طلب توأم با تجاوز از حد، زيادهخواهي، ستم و سرکشي و «طغي» به معني تجاوز از حد و اندازه آمده است. مسير بغي و طغي در قرآن مسير تنازلي بوده و خسران نفس، ظلم به نفس، هبوط، هلاکت، عذاب الهي و نفرين الهي را در پي دارد. در قرآن، شيطان نماد خودشيفتگي است و خداوند در آيههاي 12 و 13 سوره اعراف ميفرمايد: «هنگامي که تو را امر کردم، چه چيز تو را مانع شد که سجده نکردي؟» گفت: «من از او بهترم، مرا از آتش پديد آوردهاي و او را از گل» خداوند فرمود: «از اين جايگاه و منزلت فرود آي زيرا تو را نرسد که در اين جايگاه بلند، بزرگمنشي کني، پس بيرون شو که قطعا از خوارشدگاني. همچنين در آيه 23 سوره يونس بيان شده است که بازتاب زيادهخواهي و ستم به خود آدمي بازميگردد. [پس هنگامي که آنان را نجات بخشد، ناگهان در زمين به ناحق تجاوز و سرکشي ميکنند. اي مردم! تجاوز و سرکشي (بغي) شما فقط به زيان شماست. چند روزي محدود از کالاي زندگي دنيا بهره بريد؛ آن گاه بازگشتتان به سوي ماست؛ پس شما را به اعمالي که همواره انجام ميدهيد، آگاه ميکنيم.] در آيه 36 سوره بقره نيز هبوط حضرت آدم و حوا ناشي از تاثير وسوسه شيطان بيان شده است.
همچنين در آيههاي 76، 78 و 81 سوره قصص هلاکت فردي ناشي از زيادهخواهي فردي بدون پيروي جمعي بيان شده و در آيههاي 51 تا 56 سوره زخرف و 38 تا 42 سوره قصص به هلاکت قومي ناشي از ظلم جمعي اشاره شده است.
در آيه 188 سوره آلعمران به عدم رهايي افراد خودشيفته از عذاب دردناک اشاره شده و آمده است: «البته مپندار کساني که به آنچه انجام دادند، شادماني ميکنند و دوست دارند به آنچه انجام ندادهاند ستايش شوند [از عذاب خدا در اماناند] پس گمان مبر که براي آنها نجاتي از عذاب است، [بلکه] براي آنان عذابي دردناک خواهد بود.
نگاه نبوي
در کتاب خصال شيخ صدوق، ترجمه آقاي کمرهاي به نقل از حضرت علي(ع) آمده است: «رسول خدا بر جمعي گذشت و فرمود براي چه گرد هم جمع شدهايد؟ عرض کردند يا رسولالله اين مجنوني است که غش ميکند و ما بر گرد او جمع شديم. پيامبر فرمودند اين مجنون نيست، بلکه بيمار است. سپس فرمود شما را از مجنون واقعي آگاه کنم؟ عرض کردند بلي يا رسولالله. فرمود مجنون آن است که از روي تکبر راه ميرود و با گوشه چشمش نگاه ميکند و شانههاي خود را از سر بزرگي ميجنباند و با آنکه گناه ميکند، آرزوي بهشت دارد. از شرش آسوده نيستند و به خيرش اميدي نيست، آن يکي مجنون و اين يکي بيمار است.»
نگاه علوي
در خطبه 192 نهجالبلاغه معروف به القاصعه آمده است: «زنهار زنهار شما را به خدا از تعجيل عقوبت و کيفر سرکشي و از سرانجام وخيم ظلم و سوءعاقبت تکبر و خودپسندي بر حذر ميدارم که کمين گاه بزرگ ابليس و مرکز کيد و نيرنگ اوست. کيد و نيرنگي که با قلبهاي مردان همچون زهرهاي کشنده ميآميزد و هرگز از تاثيرش فرو نميماند و کسي از هلاکتش جان به در نميبرد. نه عالم و دانشمند به خاطر علم و دانشش و نه فقير به خاطر لباس کهنهاش.
شواهد تاريخي خودشيفتگي در جهان و ايران
در اينجا نمونههايي از افرادي که در تاريخ به خودشيفتگي دچار بودهاند و سرانجام کار آنها اشاره ميکنيم.
آدولف هيتلر (1945-1889)، مصداق گفتار و رفتار خودشيفته: آلمان نژاد برتر، رهبري حزب نازي، ستم به ديگر اقوام و حمله به ساير کشورها و... سرانجام کار: خودکشي فردي، محاکمه سران حزب نازيسم، اشغال و تجزيه آلمان و...
صدام حسين (2006-1937)، مصداق گفتار و رفتار خودشيفته: اعراب قوام برتر رهبري حذب بعث، ستم به ديگر اقوام و حمله به ساير کشورها... سرانجام کار: محاکمه و اعدام صدام، اشغال و فلاکت عراق، محاکمه سران بعث.
سلطان محمد خوارزمشاه (هفتمين پادشاه سلسله خورازمشاهيان)، مصداق گفتار و رفتار خوشيفته: دستور قتل بازرگانان مغول در شهر اترار و نيز دستور قتل سفير چنگيز... سرانجام کار: شکست از پسر چنگيز، انقراض حکومت خوارزمشاهيان در چند سال بعد
خسروپرويز (ميلادي 627-590)، مصداقگفتار و رفتار خودشيفته: او مردي متکبر، خودپسند و خوشگذران بود. با فرستادگان پيامبر اسلام بدرفتاري و نامه آن حضرت را پاره نمود. سرانجام کار: مردمان خودش عليه او شورش نمودند. او را روانه زندان کرده و پسرش برزويه را جانشين او نمودند. از آن پس دولت ساساني بيش از پيش به سراشيبي سقوط افتاد و به اين ترتيب او يکي از عوامل انقراض حکومت چهار صدساله ساسانيان شد.
فتحعلي شاه قاجار (1213-1176)، مصداق گفتار و رفتار خودشيفته: او مردي سرکوبگر و قاتل صدر اعظم خود اعتمادالدوله بود. ناآگاه درحد اطلاعات رييس ايل، ولي مدعي اصلاح فرنگيان. سرانجام کار: کارنامه 37 ساله او مشحون از قراردادهاي ننگين استعماري و وطنفروشي است.
محمدرضا پهلوي (1359-1298)، مصداقگفتار و رفتار خودشيفته:لافزني مکرر، سرکوب و اختناق در داخل، جابهجايي 31 نخستوزير در طول دوران حکومت 37ساله بود. مدعي راهنمايي ابرقدرتها و مژده رسيدن ايران به دروازه تمدن بزرگ... سرانجام کار: فرار از کشور و مرگ ذلتبار، سقوط رژيم پهلوي و انقراض نظام شاهنشاهي.
نگراني جدي و تاملي اساسي
آيا استفاده از تعابيري همچون ضرورت هدايت فرنگستان گمراه، ورود به دروازه تمدن بزرگ، اولين و بزرگترين در خاورميانه اولين و برترين در جهان، ايران قلب سياسي جهان، دستيابي به رتبه اول در جهان، اصفهان نصف جهان، هنر نزد ايرانيان است و بس، کشورها زنبيل به دست براي برقرار رابطه با ايران، الهامبخشي مديريت ايران به دنيا، امروز همه تصميمگيريها در جهان متوقف و معطوف به نحوه تصميمگيريهاي جمهوري اسلامي ايران است و... در بين صاحب منصبان، مديران، نويسندگان و گاهي مردم عادي، جاي نگراني جدي وجود ندارد؟ آيا اگر الفاظ فوق را با ارزشي دانستن مدرک تحصيلي از دانشگاههاي دست چندم آمريکا و اروپا، اشتياق براي استفاده از لوازم و وسايل خارجي در سبک و سياق زندگي روزمره مسوولان و مردم را کنار يکديگر بگذاريم، جاي تاملي اساسي وجود ندارد؟
يادآوري
بايد توجه کرد که آرمان خواهي، افقنگري و بلندپروازيها عاقلانه، جلوهاي از کمال طلبي انساني است. خودشناسي و واقعبيني، چراغ راه مسير کمال است و کمال آدمي محصول تلاش اوست. تاريخ و تجربه به ما ميگويد مسير طولاني، پرپيچ و خم و با فراز و فرود راه کمال و سعادت، نه تنها افراد، بلکه اقوام و ملل خود بزرگبين و غير واقع بين را به سراشيبي گمراهي، ناکامي و نابودي، سوق ميدهد.
نتيجهگيري
• همه انسانها در مسير رشد و تکامل شخصيتي و شکلگيري ارزش خود و اعتماد به نفس از ويژگيهاي خودشيفتگي برخوردار ميگردند و کم و بيش درجاتي از اين خصايص را دارا ميباشند.
• خودشيفتگي برجسته و کامل که پيروي از نماد شيطاني است، مسير زيادهخواهي، سرکشي، ظلم به نفس و ديگران، هبوط و سرانجام هلاکت همراه با عذاب دردناک را در پي خواهد داشت.
• از جمله مضرات مديريت خودشيفته، اشاعه و تعميم ارزشها و رفتارهاي آسيبزا به يک قوم و گروه و سرانجام شکلگيري خودشيفتگي فرهنگي است.
• خودشيفتگي فردي بدون استقبال و پيروي گروهي به اصلاح و سازگاري و يا هلاکت فردي ميانجامد.
• خودشيفتگي گروهي يا فرهنگي در صورت تداوم منحصر به ناکامي و نابودي قومي ميشود. براساس آيه 44 سوره يونس، خدا به هيچ وجه به مردم ستم نميکند، ليکن مردم، خود بر خويشتن ستم ميکنند.
• ضروري است چشماني روشنبين و ريزبين آحاد خودشيفته را رصد نمايد تا اين جمعيت کمتر از يک درصدي، صفات شخصيتي بيمارگونه خود را به اکثريت فرمانپذير جامعه تسري ندهند و در مراحل اوليه، شناسايي و ديگران از خطر بالقوه آنان آگاه گردند.
• بروز نشانههايي از خود شيفتگي در فضاي جامعه ما، علامت آسيبزايي و هشدار دهنده ميباشد و تا دير نشده، تدبيري جدي و اقدامي فرهنگي براي اصلاح نفوس ميطلبد.
مضرات مديريت خودشيفته
مديريت خودشيفته داراي مضرات گوناگوني است که از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1 به طور ناگهاني احساساتشان تغيير ميکند و در موقعيتهاي گروهي رفتارشان با کارکنان تحقيرآميز ميشود.
2 تصميمهاي آنها اغلب تابع شرايط خلقي و خودمحوري آنها است.
3 کارکنان و سازمان را جهت رسيدن به اهداف خودشان مورد بهرهکشي قرار ميدهند.
4 ممکن است واقعيتها را انکار کنند و يا ناديده بگيرند.
5 در صورت پيروزي يا شکست گرايشهاي مخرب نشان ميدهند.
6 انتقادناپذير بوده و براي استفاده از مشاوران بيرغبت هستند.
7 حس همدلي نداشته و افراد خلاق و مبتکر را تشويق نميکنند.
8 بين کارکنان سطوح بالاي سازمان رقابت شديد و کارکنان سطح پايين، ضعف پيوندهاي اجتماعي ايجاد مينمايند.
9 با گرايشهاي خود، سازمان و افراد را به مکانيسم دو پارگي (کاملا خوب و کاملا بد) و بيعلاقگي سوق ميدهند.
10 افراد خودشيفته اشکال جدي در کار گروهي ايجاد ميکنند.
11 در مديران گزارشدهنده و احتمالا تصميمساز، چرخش سريع و زياد شغلي ايجاد ميکنند.
12 تعمدا جانشينهاي نامناسبي انتخاب ميکنند.
13 باعث تسري ارزشها و رفتارهاي خودشيفتگي به گروه زيادي از زيرمجموعه مديريتي ميشوند.
14 نه تنها روند توسعه سازمان را کند و گاهي متوقف ميکنند بلکه ممکن است ناکامي، ورشکستگي و سقوط دستگاهي را سبب شوند.
سوالهاي اساسي
• آيا همکاران و صاحبنظران اخلاق در علوم و فناوري، در جامعه و فرهنگ ما علايمي بيمارگونه و هشداردهنده احساس ميکنند؟
• اگر علايمي مشاهده ميشود چه بايد کرد؟ چون قوم قارون؟ و يا چون جنود فرعون؟
• در اين شرايط خاص سياسي و اجتماعي بايد سکوت کرد و يا واکنش نشان داد؟
• آيا سکوت احتمالي ما را آيندگان و تاريخ ميپذيرند؟
• آيا واکنش ما تاثيرگذار است؟
• چگونه بايد واکنش نشان داد تا نظر کارشناسي و علمي ما در گرداب فضاي آلوده سياسي و غير اخلاقي جامعه، به ناکجا آباد زمانه منتهي نشود؟
• آيا آگاهسازي صاحبنظران و دستاندرکاران جامعه وحداقل گروه پزشکي در راستاي ارتقاي سلامت روان، جزء رسالت ما محسوب ميشود يا خير؟بايد چه کرد، شما بگوييد؟
منبع:هفته نامه سپید