PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بنویس تا اتفاق بیافتد



sr hesabi
25th November 2013, 12:07 AM
بنویس تا اتفاق بیفتد

بهاره رهنما

هر وقت آرزومند و کسل و ناامید بودیم مادربزرگ می‌گفت: خب تقصیر خودتان است مگر لال هستید؟ مگر سواد ندارید؟ خب با خدا حرف بزنید برایش نامه بنویسید، ما هم گاهی با زبان کودکانه و خط نامرتبمان روی تکه کاغذی می‌نوشتیم خدایا دوچرخه می‌خوام میشه برام بخری؟ یا خدایا میشه امسال مشقامون خیلی کم باشه؟ بعد مادرم شب سال نو که می‌خواست پول لای قرآن بگذارد هی به ما غر می‌زد که این کارها خوب نیست، مگر خدا با شما شوخی دارد که شما جرات می‌کنید اینطوری بی‌محابا و سر چیزهای کوچک با او حرف بزنید! رابطه خدا با مادرم خیلی رسمی و بی‌رودربایستی و با مادربزرگم خیلی دوستانه و صمیمی بود و من در طول سال‌هایی که بزرگ می‌شدم بیشتر جذب نوع رابطه مادربزرگ با خدا شدم شاید چون خودم هم اصولا اهل ملاحظه و تکلف و‌ رودربایستی نیستم و نبودم، اما عادت نامه‌نوشتن در مرور روزها و روزمرگی‌ها و توفان بزرگسالی‌ها از سرم پرید تا اینکه چند وقت پیش با اعتقادم به اینکه کتاب‌ها به‌دنبال ما می‌گردند کتابی به دستم رسید با عنوان بنویس تا اتفاق بیفتد از یک روانکاو به گمانم آمریکایی به نام کلاوسر و در روند خواندن کتاب بود که همه حرف‌های مادربزرگ جلوی چشم‌هایم زنده شد، جادوی نوشتن، نوشتن و نوشتن، نوشتن از ترس‌ها، از دغدغه‌ها، از برنامه‌هایی که در ذهن خیلی پیچیده است و در روی کاغذ عجیب بیشتر گره‌هایش باز می‌شود، از رویا‌هایی که بیشترشان را مدت‌هاست فراموش کرده‌ایم، وقتی با کاغذ و قلم پشت ترافیک جلوی تلویزیون و در ساعت‌هایی که خواب کاملا چشم‌هایم را سنگین کرده بود شروع کردم به نوشتن کم‌کم دیدم با چه وجوه فراموش‌شده‌ای از خودم دوباره آشنا شدم، حالا یک هفته‌ای است که نوشتن دارد حسابی غافلگیرم می‌کند دلم نیامد از شما دریغش کنم. همه ما گرفتار شتابی هستیم برای زندگی اما در راه از دست‌دادنش خرج پیشنهاد من یک مداد و دفتر است. فن نوشتن دانستن هم نمی‌خواهد اما اگر عادت شود تغییرات عالی در راه خواهد داشت. قول می‌دهم.

لینک خبر : http://sharghdaily.ir/?News_Id=24093
http://baharehrahnema.persianblog.ir/

حسین متقی
25th November 2013, 12:20 AM
من بعد از 2سال تلاش برای اینکه به این موضوع عادت کنم
تازه از 2هفته پیش تونستم واقعا شروع کنم و تو یه سررسید که همیشه با خودم همه جا میبرم
همه ی وقایع مهم رو مینویسم
(البته قبلا هم کم و بیش مینوشتم اما خیلی کم و خیلی جسته گریخته و جای مشخصی هم نداشت(همیشه هرکاغذی گیر میوردم مینوشتم))
یا کارهای مهمی که باید انجام میدادم مینوشتم

اما الان کارهایی که باید دراینده انجام بشه رو تو سررسید تو روز مربوطه مینویسم
و کارهایی که انجام میدم رو هم....
بعد مقایسه
و این باعث میشه یه الزام درونی ایجاد بشه
که باعث شده سرعت کارهام زیاد بشه
الان من به اندازه ی 20 درصد بیشتر از 2هفته پیشم کار انجام میدم در روز(کارهای مهم)
و این برای خودم هم جای تعجب داره!!!
(اینکارو به توصیه ی پدرم انجام دادم)
(و با دیدن همچین دفتر سررسیدی در دست رابرت دنیرو در یکی از فیلمهاش که خیلی سرش شلوغ بود!(اسم فیلم یادم نمیاد))
امیدوارم بتونم به اندازه ی 2برابر الان در طول روز بازده رو بالا ببرم

ab.bb
25th November 2013, 12:25 AM
اصلا حوصله همچین کاری رو ندارم. سود چندانی هم درش نمی بینم. گرچه خوندن خاطرات گذشته، میتونه لذت بخش باشه.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد