توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوال چرا هر رئیس جمهور جدید دولت خود را از عناصر نظام قبلی پاک میکند؟
Amir-Azad
1st November 2013, 07:12 PM
چرا هر رئیس جمهور جدیدی که می آید ، دولت خود را از عناصر نظام قبلی پاک میکند؟
این سوالی است که در مناظره ای نبود که بین اصلاح طلب ها و اصول گرا ها مطرح نشود و هر کدام هم نقطه نظراتی دادند ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدند ، اما من به کتاب غرب زدگی رجوع کردم و این مهم را در تاریخ جستم و مطمئنا" شما هم اگه این مطلب را بخوانید ، خواهید فهمید که هیچ دلیلی جز در بیشینه و تاریخ ما ندارد ...
توجه شما را به مطلب جلب میکنم - متن در اوایل دهه 40 شمسی نوشته شده است :
هر سلسله ای که بساط خود را گسترد ، اول بساط سلسله ی پیش را برچید . از ساسانی ها بگیر که کن فیکون کردند آن چه را که از اشکانی ها مانده بود ، تا قاجار ها که دوغاب کشیدند به در و دیوار هرچه بنای صفوی بود و تا همین امروزها که بانک ملی ساختند برجای تکیه ی دولت و وزارت دارایی ، برجای خوابگاه کریم خوانی یا هر گوشه ای مدرسه میسازند برجای مسجدها و امام زاده ها. من از این در عجبم که با این افق های باز ، چرا ما اینقدر تنگ نظریم . تنها در دو دوره ی هخامنش و صفوی هاست که میبینی پدر و پسر به تکمیل بنایی میکوشنند . در بقیه ی دوره ها "هرکه عمارتی نو ساخت..." و چه جور؟ با مصالح عمارت درگذشتگان. تا آن جا که حتی دیروز نیز سنگ مرمر مقابر مسلمانان را از ابرقو به کاخ های سلطنتی تهران می آوردند و به هر گوشه ی مملکت که فرو بروی ، میبینی که پی هر بنایی ، سنگ قبر درگذشتگان است و مصالح هر پل کوچکی ، سنگ های قدیمی قلعه ی مجاور. به این ترتیب بنای تمدن نیمه شهری ما ، بنایی نیست که یکی پی ریخته باشد و دیگری بالاش آورده باشد و سومی زینتش کرده باشد و چهارمی گسترده اش و الخ...
312
1st November 2013, 07:40 PM
.
.
.
دیدار با امام خمینی (ره)
پدر جلال فوت می کند. فوت پدر اگر چه واقعهی ناگواری است اما در باطن منشاء خیر برای جلال شد. چرا که شخصیتی بزرگ به مراسم ختم پدر وی می آید: امام خمینی. شاید این اولین جایی بود که جلال از نزدیک امام را میدید. این ماجرا باعث میشود که جلال و برادرش برای پس دادن بازدید به منزل امام بروند. شمس آل احمد در مورد ماجرای این دیدار میگوید:
«سال چهل، من و جلال رفتیم دیدن آقای خمینی، برای پس دادن بازدید آقا که به مجلس ختم پدرمان آمده بودند. آقای خمینی من و جلال را که میخواستیم پایین اتاق بنشینیم دعوت کرد کنار خودش. ما همین که نشستیم، کتاب غربزدگی را که آن روزها تازه - قاچاقی- درآمده بود و گوشهاش از زیر تشک آقا پیدا بود شناختیم. جلال گفت: آقا این مزخرفات پیش شما هم رسیده؟ آقای خمینی گفتند: اینها مزخرف نیستند جوان! این ها چیزهایی است که ما باید می گفتیم و شما گفتید.»
همین دیدار کافی بود برای جلالی که در همهی عمر در صف مبارزهی با تحجر و استبداد و عقب ماندگی بود به خیل طرفداران امام بپیوندد. حتی سال 43 که جلال به حج رفته بود وقتی خبر آزاد شدن امام را میشنود نمیتواند جلوی خوشحالی و شعف خود را بگیرد و از همانجا نامه ای به امام مینویسد با این مضمون:
«مکه- روزشنبه 31 فروردین 1343/ 8 ذی حجج 1383
آیةاللها
وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت تهران را شادی وا داشت فقرا منتظر الپرواز (!) بودند به سمت بیتالله، این است که فرصت دستبوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیلهای کنم برای عرض سلامی، بد نیست.
اول این که مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحساء –جنوب غربی خلیج فارس، حوالی کویت و ظهران- می گفت 80 درصد اهالی الاحساء و قطیف شیعهاند و از اخبار آن واقعه مومله پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد- خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیان به آن سمت ها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر اینکه در این شهر شایع شده است که قرار بوده آیهالله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودیها دو تایش را پذیرفتهاند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفتهاند داشتن محرابی برای شیعیان در بیتالله- و تجدید بنای مقابر بقیع- و اما سوم که نپذیرفتهاند، حق اظهار رأی و عمل و در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامدهاند و هیأتی را فرستادهاند گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم. دیگر اینکه گویا فقط دو سال است که به شیعه درین ولایت حق تدریس و تعلیم دادهاند. پیش از آن حق نداشتهاند.
دیگر اینکه غربزدگی را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان، زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما. دیگر این که طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت، و توضیح اینکه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفتهاند و نمیبایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می کنم داده باشم. مقدماتش در غربزدگی ناقص چاپ آمده. دیگر اینکه امیدوارم موفق باشید.
والسلام. جلال آل احمد
همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شده که گاهی اعلامیهها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرت در میآمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت صدر میداند و هم اینجا مینویسم: تجریش آخر کوچه فردوسی. والسلام»
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/09/05/00205673.JPG از این تاریخ به بعد معلوم میشود که جلال در ارتباط با امام بوده است. چنانچه در گزارشهای ساواک نیز این امر مشهود است:
«خیلی محرمانه
از: اداره سوم
به: ریاست ساواک تهران
نخستوزیری سازمان اطلاعات و امنیت کشور س.ا.و.ا.ک
درباره: جلالالدین سادات آل احمد
در بررسی مدارک مکشوفه از منزل آیتالله خمینی نامهای به دست آمده که توسط نامبرده بالا، به عنوان خمینی نوشته شده و مبین وجود ارتباط نزدیک بین دو نفر مذکور با همدیگر میباشد. خواهشمند است دستور فرمائید هرگونه سوابقی درباره ارتباط نامبردگان در آن ساواک موجود است، خلاصه آن را به این اداره کل اعلام نمایند.
ضمنا اعمال و رفتار جلال آل احمد را از طریق عوامل و منابع موجود کماکان تحت مراقبت قرار داده واخبار مکتسبه را به موقع اشعار دارند.
مدیرکل اداره سوم. مقدم 1/3/47»
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/09/05/00205674.JPG سه ماه بعد از این، ساواک گزارش دیگری مبنی بر ارتباط بین جلال و امام خمینی منتشر میکند:
«به: 312
از: 20 هـ 2
موضوع: انتشار رسالهای به زبان فارسی و عربی به وسیله امام خمینی
اخیرا آیت الله خمینی رساله ای منتشر نموده و در آن به جای نماز و روزه، نه اصل انقلابی به زبان عربی و فارسی در مودر مبارزه نوشه است و از بغداد جهت جلال آل احمد ارسال شده است و اینک در منزل جلال آل احمد موجود است و امکان دارد تا چند روز دیگر در بین دستجات اپوزیسیون و مخالف دولت و بازاریها توزیع گردد.
ملاحظات- با توجه به گزارش عملیاتی اقدام مستقیم در زمینه مفاد خبر به حفاظت منبع لطمه وارد میسازد. جاجرود. اداره کل سوم 31/6/47 »
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/09/05/00205675.JPG البته امام خمینی نیز بعدها در سال 59، در دیداری که با شمس آل احمد (سردبیر وقت روزنامهی اطلاعات) داشتند به این ملاقات اشاره کرده و نشان میدهند که هنوز بعد از گذشت تقریبا 20 سال از آن ماجرا، آن را به یاد دارند:
«آقای جلال آل احمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیده ام. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشسته اند و کتاب ایشان - غرب زدگی- در جلوی من بود. ایشان به من گفتند چه طور این چرت و پرتها پیش شما آمده است – یک همچین تعبیری- فهمیدم که ایشان جلال آل احمد است. مع الاسف دیگر او را ندیدم. خداوند او را رحمت کند.
http://www.rasekhoon.net/article/show-89615.aspx
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.