PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله یادگیری مداوم ؛ راهبردی پایدار در آموزش و پرورش



*خانم معلم *
28th October 2013, 06:52 PM
چکیدهامروزه نمی توان ،نقش آموزش و پرورش را برای آینده جامعه کم اهمیت شمرد. بنیان همبستگی اجتماعی، پیشرفت اقتصادی، توسعه پایدار، تعالی انسانیت، صلح و دوستی همگی به آموخته ها وآموزه های آموزش و پرورش وابسته است .لیکن آموخته های دوران مدرسه، برای نیل به چنین اهداف متعالی، نارسا جلوه می کند. درنتیجه، یک بازاندیشی بنیادی در ساختار، روش ها، محتوی، شیوه های سازماندهی و به ویژه تمرکز برراهبردهای یادگیری که به بهسازی آموزش و پرورش منجر شود، ضرورت دارد. به گونه ای که فرد دریک فرایند دائمی، آگاهانه و مسئولانه، درگیر یادگیری شود و تعهد خود را نسبت به خود آموزی ازطریق ایجاد، تقویت وتثبیت رویکرد «یادگیری مداوم» ارتقا دهد .


در این مقاله ضمن بیان مفاهیم «تربیت» ،«آموزش»، «یادگیری» وبه ویژه «یادگیری مداوم» و ضرورت های آن در پرتو تحولات، به منظور توسعه آن در نظام آموزشی، ده راهکار عنوان و مورد بحث قرار گرفته شده است . هریک از این راهکارها درتعامل با یکدیگر می تواند در تعمیق و توسعه یادگیری مداوم در نظام آموزشی مؤثر باشد .



کلید واژه ها : آموزش وپرورش، تربیت، یادگیری، تدریس، یادگیری مداوممقدمهاهمیت ارتباط تعلیم وتربیت(تربیت)(2)با انسان به اندازه ای است که آن را «اشرف صناعات» و پربهاترین دستاورد آدمی قلمداد کرده و انسانیت انسان را مرهون آن دانسته اند. آنچه به حقیقت معرف آدمی است همانا ، بنیانگذاری تعلیم و تربیت است.کانت، فیلسوف شهیر آلمانی در این باره می نویسد «بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد وآدمی چیزی جز آنچه تربیت از او می سازد، نیست» (شکوهی،1372 :62). توجه به نقش تربیت دربیان هلوسیوس، حکیم یونانی، بدین گونه آمده است که «علمِ تعلیم و تربیت قادر به انجام هر کاری است» وبه تعبیرنیچه «زمانی خواهدآمد که زمان هیچ اندیشه ای، جز افکار تربیتی رانشناسد» (آدلر، 1370 : 116). لیکن این پیشرفت ها اگرچه کند؛ اما محسوس بوده است. میالاره دراین باره می نویسد: «... آدمی در سیر تحول بینشی خود، در مرتبه نخست به هیئت، سپس به علوم فیزیکی و آنگاه به زیست شناسی و اکنون به مطالعات علوم اجتماعی علاقه مند شده است و اینک نوبت جهانی ترین، ضروری ترین و قدیمی ترین فعالیت آدمی یعنی تعلیم وتربیت است که به مقام علم ارتقا یابد و این تحولی است که اینک ما شاهد آن هستیم» (میالاره،121:137) اما معنای دقیق تربیت ومفاهیم مرتبط با آن (آموزش، تربیت و یادگیری ) چیست؟



«تربیت»، «آموزش» و «یادگیری» از تعلیم و تربیت، تعاریف گوناگونی ارائه شده است. از آن جمله: تعلیم و تربیت، فعالیتی است مداوم و جامع برای رشد و تعالی انسان، غنای فرهنگ و تکامل جامعه (صفوی، 1369: 24). هدایت یا راهنمایی افراد در ابعاد رشد (همان مأخذ:35). تربیت...یعنی اتخاذ تدابیر مقتضی جهت فراهم ساختن شرایط مساعد برای رشد (شکوهی، 1363 : 6). از نظردکتر هوشیار «تعلیم و تربیت فعل و انفعالی است میان دو قطبِ سیال که مبسوقِ به اصلی، متوجه به هدفی و مستلزم طرح و نقشه ای است» (همان مأخذ: 36). به عقیده جان دیوئی،آموزش و پرورش عبارت است از «تجدید بنا یا سازماندهی مجدد تجربه به طوری که به معنای تجربه بیفزاید و توانایی هدایت جریان تجربه بعدی را افزایش دهد (اسمیت ، 1370: 52). «هر نوع اقدامات متوالی برنامه ریزی شده ای که نگرش انسانی داشته، هدف آن یادگیری و فهم فراگیران باشد، تعلیم و تربیت تلقی می شود (جارویس ، 1378 : 22). از تعاریف متنوع ارائه شده، چنین برمی آید که:


الف موضوع تربیت انسان (متربی) است که هم هدف و هم وسیله تعلیم و تربیت است .


ب انسان دارای ابعاد وجودی و توانایی های بالقوه بی شماری است و رسالتِ تربیت، تسهیل شرایط رشد و تداوم آن برای شکوفایی استعدادها است .


ج عمل تربیت مبتنی بر اصول شناخته شده ای است که مبتنی بر تعامل معلم و دانش آموز است که بخش عمده آن بر آموزش (تدریس) استوار می شود.


د برآیند عمل تربیت، معطوف به یادگیری است. اساساً، تمامی کشش ها و کوشش های تربیتی، معطوف به«یادگیری» است یادگیری که در جهت رسالتِ انسانی تربیت باشد.


در واقع «رسالتِ حقیقیِ تربیت پروراندن انسان پرسش جویی است که می خواهد راه تکامل همه جانبه خود را هموار سازد و به رموز فردی و اجتماعی خود و دنیای متغیری که در آن زندگی می کند ،تا آنجا که ممکن است آشنا شود، با دنیا و انسان های دیگر مرتبط شود، زندگی دهد، زندگی کند و زندگی خود و دیگران را با عشق و دانش شکوفا سازد. تعلیم و تربیت جمیع پدیده ها و فعالیت هایی است که انسان را در این فراگرد خلاق یاری و به وی اجازه می دهد تا دنیا را روشن تر و آگاهانه تر ببیند و هنر دیدن، عشق ورزیدن، آفریدن، هنرمند بودن و زیستن را به او بیاموزد» (پتروفسکی و دیگران، 1356). در این فرایند، تربیت نیاز به مکانیزم هایی دارد که از آن جمله «آموزش» است. آموزش، ابزاری در خدمت یادگیری و در نتیجه تربیت است. برتون، آموزش را «انگزیش(3)، راهنمایی(4)، جهت دهی(5) و تشویق(6) یادگیری» تعریف می کند (chauham 1992, P:4). انگزیش برای یادگیری انگیزه ایجاد می کند و فعالیت های اتفاقی را به سوی فعالیت های جهت داده، سوق می دهد. جهت دهی باعث صرفه جویی در وقت و افزایش توان یادگیری می شود. راهنمایی برای توسعه توانایی های جدید، مهارت ها، نگرش ها و دانش به منظور سازگاری با محیط بیرونی لازم است وتشویق یادگیرنده را در کسب حداکثر یادگیری کمک می کند. بنابرآنچه گفته شد، رسالتِ نظام آموزشی نه صرفاً سامان دادن امرآموزش بلکه اساساً غنابخشی ومعنا دهی به «یادگیری» است که تبلور و تجلی واقعی آن در یادگیری مداوم است .

*خانم معلم *
28th October 2013, 06:53 PM
مفهوم یادگیری مداومیادگیری مداوم،تحت عناوین دیگری مانند:«یادگیری دردوران زندگی»(7)، «یادگیری مادام العمر»(8)، «یادگیری مستمر»(9) هم آمده است. یادگیری مداوم چیست؟ آیا یک روش است و یا یک ابزار؟ مقصد است یا فرایند؟ و بالاخره محدوده آن کدام است؟در پاسخ به این پرسش ها باید گفت ،یادگیری مداوم، دارای کلیتی است که همه سطوح و مراحل سنی را در برمی گیرد و در پی آن است تا محیط های یادگیری خارج از مدرسه را با محیط یادگیری درون مدرسه ارتباط دهد و مرزهای تصنعی یادگیری را از بین ببرد. یادگیری مداوم بیانگر آن است که هر محیطی ،بالقوه یک محیط یادگیری است و در نتیجه مدرسه دیگر جایگاه منحصر تعلیم و تربیت نیست. «آموزش مداوم دارای جامعیتی است که کلیه اجزا و عناصر آموزشی و پرورشی را در برمی گیرد. این نوع آموزش، نظام آموزشی خاصی نیست، بلکه بستری است که هر طرح آموزشی جامع بر مبنای آن ایجاد می شود ، لذا باید زمینه ساز پیشرفت و توسعه هر یک از اجزای تشکیل دهنده نظام تربیتی باشد» (ابراهیم زاده ، 1373 : 19).



ماهیت حقیقی در این نوع آموزش، تربیت آن گونه انسانی است که بیاموزد چگونه نیات و افکار خود را بیان کند ، چگونه محیط را مورد پرسش قرار دهد و هر چه بیشتر شخصیت واقعی خود را بازیابد و بازنماید. انسان، موجود کامل نشده ای است که فقط با برخورداری از آموزشی که سمت و سویِ آن یادگیری دایمی و همه جانبه باشد به شکوفایی خواهد رسید . بدین لحاظ آموزش و پرورشی که بر مبنای فلسفه آموزش مداوم ایجاد و گسترش یابد ، به تحقق رساندن هستی وشکوفایی همه توانایی های بالقوه وجود انسانی را مورد توجه قرارخواهد داد. گراس(1981) در تعریفی از یادگیری مداوم می نویسد «یادگیری مداوم، رشدی است که جهت آن را خود شخص تعیین می کند، یعنی فهم خویش و جهان و کسب مهارت ها و توانایی های جدید . تنها ثروت واقعی که فرد از کف نخواهد داد ، سرمایه گذاری بر روی خود است . آموختن مداوم، یعنی فرح و شادمانی نحوه کار با اشیاء ،شعف و شورآگاه شدن از برخی زیبایی های تازه جهان، لذتِ ساختن چیزی به تنهایی یا با دیگران» (فرجامی،1372: 86).



ادگارفور(10)رییس کمیسیون بین المللی توسعه تعلیم و تربیت، پس از اتمام گزارش تحقیقی خود که درکتاب ارزشمند «آموختن برای زیستن(11)» آمده است، ازموضوع یادگیری مداوم غافل نمانده است (پتروفسکی و دیگران ، 1365). این گزارش در زمان خاص خود( 1972) دارای این مزیت ارزنده بودکه مفهوم آموزش در طول عمر را در شرایطی که نظام آموزشی سنتی با چالش های متعددی مواجه بود، به خوبی نشان داد؛ مفهومی که هنوز پس ازگذشت یک ربع قرن، محور اساسی و چالش آموزش وپرورش باقی مانده است. ژاک دلور(12) ، رییس قبلی کمیسیون بین المللی آموزش و پرورش برای قرن 21، طی گزارشی که تحت عنوان: «یادگیری ،گنج درون(13)» (1996) منتشر کرده است.چهار ستون را زیر بنای آموزش و پرورش معرفی می کند تا به کمک آن هیچ یک از استعدادهای انسانی که همچون گنجینه ای درنهاد هر انسانی نهفته است، بلااستفاده باقی نماند وبه فعلیت برسد.

این بنیان ها عبارت اند از :

یادگیری برای دانستن(14) 2. یادگیری برای انجام دادن(15)3. یادگیری برای باهم زیستن(16)4. یادگیری برای زیستن(17)(دلور، 1375). وایتهد، نیز با بی مرز تلقی کردن جهان بر این باور است که انسان یک هستی زنده است و آموزش و پرورش الزاماً باید «خود یادگیری» وی را برانگیزد و هدایت کند. او باید از جمیع فرصت های فراهم آمده در سراسرعمراستفاده کند و به منزله یک فرآیند، انسان را از وضعی به وضع دیگر و از «بودن»های محدود به « شدن» های نامحدود ، مبدل سازد .یادگیری مداوم ،خوداتکایی ،یادگیری و خودآموزی در طول زندگی است .دانش آموزان باید طوری تربیت شوند که به مطالعه عادت کنند و آن را یکی از اساسی ترین نیازهای خود بدانند .یادگیری مداوم ،در حقیقت نوعی تعهد به خود آموزی است .درنتیجه، آموزش مداوم نه روش و نه ابزار بلکه یک فرایند کلی است و روح آموزش ، یادگیری و در نتیجه تربیت است .

ادامه مطالب در آینده

*خانم معلم *
29th October 2013, 02:53 PM
اهمیت و ضرورت یادگیری مداومچالشی که انسان امروزی با آن روبرو است ، پدیده ای است که از آن تحت عنوان« انفجار اطلاعات(18)» نام برده می شود. آثار این تغییرات و تحولات دست مایه کار بسیاری از نویسندگان و صاحب نظران قرار گرفته است. صرف نظر از بیان ابعاد این تحولات، نتیجه آن، طرح دو پرسش اساسی را اجتناب ناپذیر می کند.

پرسش نخست این است که، آثار این تحولات و دگرگونی ها بر نظام آموزشی چیست؟
و دوم پرسش آن است که، نظام آموزشی چگونه با این چالش باید روبرو شود؟

در پاسخ به پرسش اول ، سه اثر عمده قابل ذکراست :



1. انباشت بیش از حد دانایی(19):
مقیاس انباشت دانش در همه زمینه ها صرفاً بدین معنی است که ما نمی دانیم آنچه به دانش آموزان (دانشجویان) باید انتقال یابد را چگونه انتخاب کنیم؟ چگونه سیل اطلاعات را می توان طبقه بندی کرد؟ چگونه و با چه شیوه هایی باید آنها را انتقال داد ؟

2. پدیده ناهمزمانی(20):
این پدیده حاکی از آن است که سیل اطلاعات، دایم در حال نو شدن است. با گسترش دانش جدید و کهنه شدن آن. ایده ها اصلاح می شود، به گونه ای که حتی با بازآموزی، امکان به روز کردن (21) آن دشوار است.



3 . نامناسب بودن(22):
برمبنای این ویژگی دانش آموزان مسایلی را می آموزند که ازنیازهای فردی واجتماعی به دور است. حتی آموزش های فنی حرفه ای در اغلب موارد افراد رابرای نیاز بازارکار آماده نمی سازد(کینگ واشنایدر،1374: 248).


اما در پاسخ به پرسش دوم، نظام آموزشی دو راه دارد ، یا باید خود را از تغییرات دور نگهدارد یا باید بتواند دانش آموزان را برای مقابله و مواجهه با تغییرات مهیا ومجهز کند. راه حل نخست نه منطقی و نه امکان پذیراست. منطقی نیست، چرا که واقعیت حجم تغییرات وماهیت شتابنده آن را نمی توان انکار کرد و امکان پذیرنیست، زیرا مرزهای ارتباطی عصر جدید را نمی توان کنترل کرد. لذا تصور این که نظام آموزشی نیاز به مواجهه با تغییرات ندارد و یا نباید تغییر کند ، اشتباه است لذا قسمت اعظم این تغییرات ضرورتاً باید، نه به قصد آراستن نظام و آن هم برای دنبال کردن اهداف کهنه ، بلکه به یک جهت و هدف بی تناقض و منطقی هدایت شود که این ضرورت دنیای پیشر و است.

به بیان تافلر «دنیای آینده به افراد کم سواد یا بی سواد نیاز ندارد که کارهای تکراری انجام دهند، به افرادی نیازمند است که بتوانند به داوری های مهم و دقیق دست بزنند و راه خویش را در محیط های تازه پیدا کنند و بتوانند روابط جدید را در واقعیتی که در حال تغییر است ، تمیز و تشخیص دهند (تافلر ، 1372). از این رو مفهوم «یادگیری در طول زندگی» به عنوان یکی از کلیدهای ورود به قرن بیست و یکم تلقی شده است که نیل به آن مستلزم، راهکارها و عملی کردن آن است.


اهم راهکارهایی که می تواند، یادگیری مداوم را در نظام آموزشی توسعه و تعمیق بخشد ، عبارتند از :



راهکار نخست : گذر از «یاددهی» به «یادگیری»«من به کسی که آرزویی برای آموختن ندارد ،چیزی تعلیم نخواهم داد .همچنین هیچ مطلبی را برای کسی که خود در جستجوی درک آن نیست ، توضیح نخواهم داد».این بیان کنفوسیوس ،معنای عمیق یادگیری را نشان می دهد و مؤید آن است که «یاد دهی» نافی و ناقض «یادگیری» است. آموزش در عملکرد سنتی خود، بر اساس «دادن » و «گرفتن» استوار است. این شیوه در گذشته به دلیل عدم گستردگی دانش، معلم را تنها منبع تصور می کرد که نقش عمده وی در یاددادن و انتقال دادن اطلاعات به فراگیران خلاصه می شد .لیکن با افزایش حجم شگفت آور دانش درعصر حاضر ، شیوه یاددهی و انتقال مفاهیم از جانب فردی دانا و توانا به فراگیران، مصداق پیدا نمی کند . از این رو تحول و تبدیل «یاد دهی» به «یادگیری» ضرورت می یابد . این گذر مستلزم آن است که فرد شیوه آموختن را بیاموزد.


آموزش و پرورش باید به فرد بیاموزد که اطلاعات را از کجا بیابد ؟ چگونه مطالعه کند؟ چگونه دسته بندی و طبقه بندی مجدد نماید؟ صحت آن را بسنجد؟ چگونه از امر عینی به مجرد و از مجرد به عین رجعت کند؟ چگونه مسائل را در جهت تازه ای بنگرد و چگونه به خود بیاموزاند؟بدین ترتیب فرد بدون آن که از تعلیم گرفتن باز ایستد، از صورت مفعول خارج و به فاعل مبدل می شود . دیگر پذیرنده صرف مطالب نیست، بلکه خود در فرآیند یادگیری، به صورت فعال، دخل و تصرف می کند و بر شیوه یادگرفتن خود، استیلا می یابد. چنین چشم اندازی، ضرورت اجتناب ناپذیر عصر فعلی است. در نتیجه، «در آینده بی سواد کسی نیست که نمی تواند بخواند، بلکه کسی است که یاد نگرفته است که چگونه یادبگیرد » (تافلر ، 1372) .


آموزش متکی بر انتقال صرف محتوا و موضوعات ثابت، دیگر مناسب حال و آینده نیست، آنچه بیش از همه مورد نیازاست «یادگیری چگونه یادگرفتن(23)» است این موضوع که روح یادگیری مداوم را شکل می دهد ، می تواند امکان سازگاری فرد را با دگرگونی های سریع آینده ممکن سازد. بدین دلیل، «مدارس آینده باید دانش آموزان را از صورت «مفعول» بیرون آورده و به «فاعل» آموزش خویش مبدل سازد … تعلیم و تربیت « دیگران » باید به تعلیم و تربیت « خویشتن » مبدل شود ، این دگرگونی بنیادی ، دشوارترین مسئله ای است که در دهه های آینده انقلاب علمی به ویژه برای آموزش و پرورش مطرح می شود » (پتروفسکی و دیگران، 1356 :124). نظام آموزشی باید به دانش آموزان بیاموزاند که «چگونه» بیندیشند نه اینکه «چه» بیندیشند .

نحوه اندیشیدن به مراتب مهم تر از حفظ کردن اندیشه ها است . اندیشیدن اگر چه یک فعالیت ذهنی است که از سرشت آدمی برمی خیزد، ولی چگونه اندیشیدن ، عملی است که نیازمند هدایت و تربیت است. البته این فرایند، به معنای کاهش نقش معلمان نیست، به بیان سقراط «وظیفه معلم، وظیفه قابله است. معلم علم را نمی آفریند ، بلکه کارگزار ارتباط است و میان شاگرد و سرچشمه های خلاقیت به منزله میانجی عمل می کند . کار اساسی وی آن است که به شاگرد بفهماندکه در درون خود نیرویی داردکه مدخل روشنگری او است» (مایر، 1374: 49 ). با چنین رویکردی می توان امیدوار بود که نظام آموزشی از « نتیجه محوری(24)» فعلی که گرفتار آن آمده و متکی بر «یاددهی» است ، به «فرآیند محوری(25)» که متکی بر «شیوه یادگرفتن» است هدایت شود.

*خانم معلم *
30th October 2013, 03:23 PM
راهکار دوم :تحول در روش های تدریسمؤثرترین و کارسازترین مؤلفه نظام تعلیم و تربیت ، معلم یا همان کارگزار اصلی و حقیقی است که عملکرد و کنش وی بیش از هر چیز در روش های یاد دهی یادگیری متجلی می شود. به عبارتی تعلیم و تربیت ، اساساً تعامل دو قطب سیال یعنی «معلم» و «دانش آموز» است و روش های تدریس است که نحوه تعامل و شیوه به کارگیری امکانات و شرایط محیطی را آماده و تسهیل می کند .از روش های تدریس، تقسیم بندی های گوناگون ارایه شده است. مانند روش مستقیم و غیر مستقیم، روش های فعال و غیر فعال، روش های سنتی و جدید. عمومیت شیوه های سنتی در تدریس و رواج روش های تقریری که دانش آموزان را به فعل پذیری و پاسخ مداری سوق دهد، مورد نقد و انتقاد صاحب نظران تربیتی قرار گرفته است.

پائولوفریر(26)اندیشمند تربیتی معاصر، از تمثیل «نظام آموزشی بانکی(27)» استفاده می کند. به عقیده وی در این نوع تربیت:

1.معلم می آموزاند و شاگردان آموزنده می شوند 2. معلم فکر می کند و شاگردان پیرو تفکر معلم هستند 3. معلم صحبت می کند و شاگردان با فروتنی گوش می دهند 4. معلم فاعل مطلق و شاگردان مفعول محض هستند 5. معلم برمی گزیند و گزیده خود را تحمیل می کند و شاگردان همداستانی می کنند6. معلم همه چیز می داند و شاگردان هیچ نمی دانند. به علاوه در آموزش به شیوه بانکی، فراگیر(یادگیرنده ) تماشاگر است نه آفریننده، او بیشتر مالک آگاهی است تا خالق آن (همایون پور ، 1359 :28). ماهیت این گونه روش منجر به گونه ای از تربیت می شود که نه تنها نمی توان آن را در خدمتِ جریان رشد و بالندگی فرد و اجتماع دانست، بلکه آثار تخریبی عمیق از خود به جای می گذارد (مهر محمدی، 1374).

«فریر» به جای آن، روش «حل مسئله» را ارائه می دهد، در این روش ضمن وجود تعامل بین معلم و فراگیر، به موجودیت وی در جریان یادگیری بها می دهد و معلم صرفاً کسی نیست که تأثیر می گذارد، بلکه خود نیز تأثیر می پذیرد. علاوه برآن هر دو(معلم و دانش آموز ) در جریان یادگیری مشارکت داشته و مسئول هستند (فریر ، 1356). دیوئی نیز، برتربیت سنتی که روش آن مبتنی بر نقش اصلی معلم و جذب آن از سوی دانش آموز است خرده گرفته و این روش را همانند صفحه روی گرامافون می داند که آنچه بر روی آن ضبط شده با فشار یک دگمه پس داده می شود. وی در «مدرسه آزمایشگاهی»، تأکید بر«فعالیت» دارد.

ماهیت یادگیری مداوم، می طلبد که راه های متنوع یادگیری مورد تشویق قرار گیرد و امکان فعالیت و درگیر شدن فراگیر را با موضوع آموزش فراهم آورد. این از دیدگاه های دیوئی است دیدگاهی که بر «روش حل مسئله» تاکید دارد. هدف عمده در این روش پرورش اذهانی انعطاف پذیر و هوشمند است، نه فراهم کردن، حفظ کردن دانش وکسب راه حل های آماده. پرسش اساسی این است «اگر شاگردان در زمان اشتغال به تحصیل در مدرسه، شیوه فکرکردن را نیاموزند، چگونه می توانند به یادگیری ادامه دهند» ویادگیری های خود را تداوم بخشند (اسمیت و هولفیش،1371:). تفکر، نقطه شروع فعالیت و آموزش است و تفکر منطقی «بررسی فعال پایدار و دقیق هر عقیده و دانشی در سایه دلایلی است که آن را تأیید می کند و نتایج بیشتری از آن به دست می دهد... » (همان ماخذ : 5)



برای نیل به اهداف یادگیری مداوم ، ما به یک تحول اساسی و جدی در روش های تدریس که مبتنی بر تعامل بین معلم و دانش آمور باشد، نیاز داریم. «کلاس درس باید مرکز تفکر باشد.» نویسندگان کتاب ارزشمند «تفکر منطقی » در فصولی ازکتاب ، به طور مبسوط به برخی از رهنمودهایی که مبنایی برای پرورش تفکر و روش حل مسئله در کلاس درس است، پرداخته اند :

«آموزش روش تفکر، مهم تر از آموزش حقایق معین است … جواب صحیح نسبت به جواب غلط ارزش تربیتی بیشتری ندارد بلکه آنچه معلم پس از شنیدن جواب دانش آموز انجام می دهد ، جنبه تربیتی داشته و تعیین کننده است … واژه فکر کردن به معنای موافقت کردن نیست … اعتماد در جریان تفکر امری اساسی است، هر جا پرسش باشد خطا وجود دارد، فراگیر باید اطمینان حاصل کند که اختلاف نظرش با معلم، مسئله ساز نخواهد بود … تفکر زمانی کامل می شود که معنای دریافتی از جانب دانش آموز ، در معرض آزمایش و کنکاش قرار گیرد»
(همان ماخذ : 210-199).

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد