PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دانلود (فایل صوتی) دوکوهه السلام ای خانه ی عشق + معرفی دوکوهه



mahmoodmah
23rd September 2013, 03:19 AM
دانلود
(http://www.askdin.com/attachments/7111d1285774094-dokohe.mp3)(فایل صوتی) (http://www.askdin.com/attachments/7111d1285774094-dokohe.mp3)
دوکوهه السلام ای خانه ی عشق (http://www.askdin.com/attachments/7111d1285774094-dokohe.mp3)



http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif[golrooz]
دوکوهه السلام ای خانه ی عشق ************* سلام ما به تو ميخانه ی عشق

دوکوهه منزل و ماوای عــــشاق ************* دگر خالی شدی از جای عــشاق

دوکوهه با صــفا بودی و زيبـــا ************* چــرا حالا شـــدی تـنهای تــنها

دوکوهه از چه ، تو ويـرانه هستی************* تو خالی از گل وپــروانه هـستی

دوکوهه صــبحگاهت باصفا بود ************* کــلاس درس ايثــار و وفـــا بود

دوکوهه گو تو گردان ها کجايـند ************* مگر نـــزد شهــيد کـــــربلايـــند

دوکوهه آن حســـينيه ی هـــمـت ************* دگر پر گـــشته از خـــاک غـربت

دوکوهه کــو يگان ذوالفـــقــارت ************* کجايــند عاشـــقان بی قــــــرارت

دوکوهه از جــــدايی تو فـــــرياد ************* بگوباشــد کجـــا گــردان مقـــداد

دوکوهه قلب ما پرگــشته از غم ************* نمی آيد دگـــر گـــردان مــيـثــــم

دوکوهه کن نظر بر ما چه هارفت ************* بگو گــــردان حـمزه ات کجا رفت

دوکوهه دست آمــوز شهـــــــادت ************* کجازد خيمه گــردان شهــــــــادت

دوکوهه ای محــــل عشق و ايثار ************* بود خالی دگر گــردان انصــــــار

دوکوهه روز ما گشـــته شب تــار ************* کجا بر پا شـــــده گــردان عــمار

دوکوهه گشته اند قـــربان قاســم ************* بسيجيان غـــيرتمند مســــــــلـم

دوکوهه بال ما گــــرديده پــرپــر ************* کــميل و مالک و گـردان جعـــفر

دوکوهه گشـته ای خالی تو ديگر ************* زگردان حـــبيب و هــم ابــــــاذر





http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif


تماشای کلیپ (http://www.aparat.com/v/UOJM2)

mahmoodmah
23rd September 2013, 03:22 AM
دوکوهه؛ سجده گاهي به وسعت آسمان




ميدان صبحگاه دوکوهه است اينجا؛ جايي که مثل دريا، انگار انتهايش معلوم نيست. جايي که زماني معراج روحانيِ عاشقان الله بود. جايي که بسياري در اينجا مهر شهادت بر پرونده خود زدند و براي هميشه سعادتمند شدند. درست در چنين ساعتهايي اينجا ديگر زمين نبود. اينجا عرش خدا بود. عرش واقعي خدا؛ چونکه عرشيان خاکي در اينجا با خدا ملاقات داشتند. و چه عاشقانه بود آن ملاقاتها!


و اينک بعد از گذشت اين همه سال من در جاي آنها نشسته ام. چشم که بسته مي شود و گوش که از اين اصوات دنيوي فارق مي گردد به راحتي مي توان حضور آنها را در اينجا حس کرد. هنوز انگار از گوشه گوشه ميدان، صداي مناجات و العفو گفتن ها بگوش مي رسد. هر جاي ميدان را که نگاه مي کنم انگار عزيزي با خدايش خلوتي کرده و آنچنان عاشقانه با او مناجات مي کند که گويا فقط، خدا مال خود اوست. هرکس فانوسي به دست و پتويي به سر کشيده، بر گناهان نکرده اش توبه مي کند و ...
و من اينک اينجا نشسته ام و همچنان به شرمندگي خود فکر مي کنم که آنها که بودند و من که هستم؟!! آنها چه کردند و من چه مي کنم؟!! آنها چطور بودند و من الان چطورم؟!!.............





http://www.aviny.com/occasion/enghelab_jang/rahianenoor/Images/F.s%28438%29.jpg




مکه من فکه بوَد، منــــاي من دوکوهـــه



قبله من جبهه و کربلاي من دوکوهه


مدينه ام شلمچه و بقيع مــــن هويــــزه




مروه من طلاييه، صفاي من دوکوهه


ديار غربت و غم و وادي عشق و عرفـان



جاي قبــول توبه و دعاي من دوکوهه


اگرچه راه کربلا بسته به عاشقان است



علقمــه و فرات و نينواي من دوکوهه


قافله رفته و دگـــر جدايــــم از شهيــدان



مريض هجرم و فقط دواي من دوکوهه
نامه اي به دوکوهه ...
عيد براي هرکس رنگ و بويي خاص دارد. بعضي ها ياد سفره هفت سين و آجيل و عيدي گرفتن مي افتند و بعضي هم ديد و بازديدها برايشان تداعي مي شود، ولي چند سالي است که عيد و تعطيلات نوروز برايم يادآور چيز ديگري است. وقتي حدود ده سال پيش براي اولين بار در اين تعطيلات نوروز پايم به مناطق جنگي باز شد، هيچگاه فکر نمي کردم که شايد اين سفر، دلم را در گرو چيزي ببرد و اسير خود کند. وقتي اولين بار پايم به دوکوهه رسيد، هيچگاه فکر نمي کردم که دلم تا عيد بعد و تجديد زيارت آن، بي قرار باشد. اما نه! همان بار اول کافي بود که هنوز عيد نشده تمام همّ و غمم اين باشد که يک بار ديگر، حداقل به چشم سر، محل رفت و آمد فرشتگان خاکي خدا را ببينم؛ و خدا هم دل سياهم را نمي شکست و هر سال با هر سابقه اي که داشتم باز هم محبتش را در حقم صد چندان مي نمود و مرا در آن قدمگاه فداييان روح الله(ره) راه مي داد، تا دل زنگار گرفته ام جلايي بگيرد و چند صباحي پاکي استشمام کند و خلوص استنشاق کند....
ولي نمي دانم که امسال به کدامين خطايم اين حداقل آرزويم برآوده نشد و در حسرت اين ديدار سوختم. اين چند روز هر بار که ديدم و شنيدم عزيزي راهي اين سفر است، انگار تکه اي از دلم کنده مي شد. وقتي ياد آن بهشت خاکي ايران مي افتادم و يادم مي آمد که چه توفيقي از من سلب شد، بيشتر دلم آتش مي گرفت. ياد اروند و غروب دلگيرش! ياد طلائيه و سه راهي شهادتش! ياد شلمچه و گودال قتلگاهش! ياد فکه و رملهايش! ياد دهلاويه و ابرمردي که در آن خدايي شد! ياد هويزه و تن هايي که زير شني هاي تانکها لگدمال شد! و ياد دوکوهه ...! و ياد دوکوهه ...! دوکوهه ...! دوکوهه ...!
و ما چه مي دانيم که دوکوهه چيست؟؟!!
ياد دوکوهه و ايستگاه قطارش که براي رزمنده ها "دلبر" و "دلاور" بود! ياد دوکوهه و ساختمانهاي غربت گرفته اش! ياد دوکوهه و ديوار نوشته هايش! ياد دوکوهه و حسينيه حاج همتش! ياد دوکوهه و حوض کوثرش! ياد دوکوهه و ميدان صبحگاهش! همانجا که سجده گاهي بود به وسعت آسمان....



http://www.aviny.com/occasion/enghelab_jang/rahianenoor/Images/sobhgah.jpg

يادش بخير! چه صفايي داشت ميدان صبحگاهش! مثل دريا، انگار تمامي نداشت. يادش بخير نيمه شبها تو وسط ميدون صبحگاه مي نشستم و خودم را بين رزمنده ها حس مي کردم که دارند مناجات مي کنند. يادش بخير کنج همين ميدون بود بود که براي آخرين بار "محمد عبدي" را ديدم .... يادش بخير حسينيه حاج همت و کميل خواندن حاجي....
مکه من فکه بود، مناي من دوکوهه ....



http://www.aviny.com/occasion/enghelab_jang/rahianenoor/Images/dashti.jpg

يادش بخير ساختمان گردان کميل! يادش بخير اون شبي که "داود" جلوي ساختمون، تو تاريکي بچه ها رو جمع کرد و به ياد شبهاي عمليات از رفقايش گفت! يادش بخير ....!
يادش بخير ....! يادش بخير ....!
و من امسال از فرسنگها فاصله، دلم را روانه آن ديار کردم و با خاطراتم دلخوشم و سپري مي کنم و نمي دانم که دوباره لياقت حس کردن آن بهشت را دارم ...؟!!

mahmoodmah
23rd September 2013, 03:27 AM
دوكوهه در نگاه شهید آوینی


http://img1.tebyan.net/big/1383/06/81662418969952238726176214123137250100245.jpg


اگر بپرسی دو كوهه كجاست ، چه جوابی بدهیم ؟ بگوییم دوكوهه پادگانی است در نزدیكی اندیمشك كه بسیجی ها را در خود جای می داد و بعد سكوت كنیم ؟ پس ای كاش نمی پرسیدی كه دو كوهه كجاست ، چرا كه جواب گفتن به این سوال بدین سادگی ها ممكن نیست . كاش تو خود در دو كوهه زیسته بودی كه دیگر نیازی به این سوال نبود .



گفته اند شرف المكان بالمكین – اعتبار مكان ها به انسان هایی است كه در آنها زیسته اند – و چه خوب گفته اند . دوكوهه پادگانی است در نزدیكی اندیمشك كه سال های سال با شهدا زیسته است ، با بسیجی ها، و همه سرّ مطلب همین جاست. اگر شهدا نبودند و بسیجی ها ، آنچه می ماند پادگانی بود درندشت ، با زمین هایی آسفالته ، خشك و كم دار و درخت ، ساختمان هایی ، كوتاه و بلند و تیرك هایی كه بر آن پرچم نصب كرده اند. اما دوكوهه سال ها با شهدا زیسته است، با بسیجی ها، و از آنها روح گرفته است ؛ روحی جاودانه.



دوكوهه مغموم است، اما اشتباه نكنید! او جنگ را دوست ندارد ، جمع با صفای بسیجی ها را دوست دارد ، جمع شهدا را ؛ آرزومند آن عرصه ای است كه در آن كرامات باطنی انسان ها بروز می یابند.




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/24116674145413932182401631796010322719222.jpg


یك بار دیگر، سلام دوكوهه.

قطارها دیگر در كنار دوكوهه نمی ایستند و بسیجی ها را از آن بیرون نمی ریزند. قطارها دوكوهه را فراموش كرده اند و حتی برای سلامی هم نمی ایستند . بی رحمانه می گذرند . اما شهدا انسی دارند با دوكوهه كه مپرس. باذره ذره خاكش، با زمینش، با دیوارهایش، با ساختمان هایش، با همه آنچه در چشم ما هیچ نمی آید . می گویی نه ؟ از حوض روبه روی حسینیه حاج همت باز پرس كه همه شهدای دوكوهه با آب آن وضو ساخته اند. در حاشیه اطراف حوض تابلوهایی هست كه به یاد شهدا روییده اند. اما الفت شهدا با این حوض نه فكر كنی كه به سبب تابلوهاست ! من چه بگویم؟ اینها سخنانی نیست كه بتوان گفت. تو خودت باید دریابی . واگر نه، دیگر چه جای سخن؟


http://img1.tebyan.net/big/1383/06/249224015672170197253189195137392911277170.jpg


زمین صبحگاه نیز هنوز در جست وجوی رازداران خویش است . اگر زبان خاك را بدانی ، نوحه اش را در فراق آنها خواهی شنید، هرچند او همه لحظات آنچه را كه دیده است و شنیده، به خاطر دارد؛ صدای آسمانی شهید گلستانی را گاهِ خواندن دعای صبحگاه – اللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین...- نهر های رحمات خاص حق جاری می شد و باغ هایی از اشجار بهشتی لا اله الا الله می رویید و زمین صبحگاه بقعه ای می شد از بقاع رضوان. آنان كه در دوكوهه زیسته اند طراوت این جنات را در جان خویش آزموده اند و هنوز از سكر آن چهار نهر آب و عسل و شیر و شراب سرمستند.



http://img1.tebyan.net/big/1383/06/1681551551291252811314110245005022519720.jpg


جا دارد كه دوكوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی كه ازقافله شهدا جا مانده اند.



ای قدمگاه بسیجی ها، ای قدمگاه عاشق ترین عاشقان ، تو خوب می دانی كه چه سایه بلندی را از كف داده ای . بوسه های تو بر قدم هایی می نشسته است كه استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد . یادهایت را در خود تجدید كن تا آنجا كه اگر هزارها سال از این روزها بگذرد، تو را با این نام بشناسد كه قدمگاه بسیجیان بوده ای. شب را به یاد بیاور كه انیس عشاق است؛ آن شب را ، بعد از عملیات والفجر یك .



ای دوكوهه ، تو را با خدا چه عهدی بود كه از كرامت برخوردار شدی و خاك زمین تو سجده گاه یاران خمینی شد ؟ و حال چه می كنی ، در فراق پیشانی هایشان كه سبب متصل ارض و سما بود؟ و آن نجواهای عاشقانه؟
دو كوهه، می دانم كه چقدر دلتنگی. می دانم كه دلت می خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا بروی. می دانم كه چه می كشی دوكوهه! عمر تو هزار ها سال است و شاید هم میلیون ها سال. اما از آن روز كه انسان بر این خاك زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا كسی را می شناسی كه بهتر از شهدای ما خدا را عبادت كرده باشد؟ تو چه كرده ای كه سزاوار كرامتی این همه گشته ای كه سجده گاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و كربلا؟ كدام رسول بر خاك تو زیسته است؟ تو كهف اعتكاف كدام عارف بوده ای؟ اشك كدام عزادار حسین بر تو چكیده است؟ چه كرده ای دوكوهه؟با من سخن بگو...




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/252911901792431695311561276024818311652251.jpg


حسینیه ات نیز سكوت كرده است و دم بر نمی آورد. ما كه می دانیم: زمان، بستر جاری عشق است تا انسان ها را در خود به خدا برساند و حقیقت تمام آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است. پس، از حسینیه حاج همت بخواه كه مهر سكوت از لب برگیرد و با ما سخن بگوید.



اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی كه در آن نماز شب اقامه كرده اند و با خدا راز گفته اند؛ شهدایی كه در حسینیه ، چشم مكاشفه بر جهان غیب گشوده اند؛ شهدایی كه همسفران عرشی امام بوده اند و اكنون میزبان او هستند.
عمق وجود من با این سكوت راز آمیز آشناست؛ سكوتی كه در باطن ، هزارها فریاد دارد.



من هرگز اجازه نمی دهم كه صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح كرده است. گوش بسپار تا ناله های حاج عباس كریمی را نیز در سوگ شهادت او بشنوی .




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/248981341566516021822502463689163226246163.jpg


حسینیه حاج همت قلب دوكوهه بوده است. حیات دو كوهه از اینجا آغاز می شد و به همین جا باز می گشت .
وقتی انسان عزادار است، قلب بیش از همه در رنج است و اصلا رنج بردن را همه وجود از قلب می آموزند. دو كوهه قطعه ای از خاك كربلاست، اما در این میان، حسینیه را قدری دیگر است. كسی می گفت كاش حسینیه را زبانی بود تا با ما بگوید از آن سرّی كه میان او و كربلاست . گفتم : حسینیه را زبان هست، كو محرم اسرار؟



هر كه می خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند، اگر چه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل كربلایی نباشد. چه بگویم در جواب این كه حسین كیست و كربلا كدام است؟ چه بگویم در جواب این كه چرا داستان كربلا كهنه نمی شود؟ از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته اند . زمان هر سال در محرم تجدید می شود و حیات انسان هر بار در سید الشهداء . نه این حیات دنیایی، كه جانواران نیز از آن برخودارند؛ حیاتی كه درخور انسان است، حیات طیبه، حیاتی آن سان كه امام داشت، زیستنی آن سان كه امام زیست .





http://img1.tebyan.net/big/1383/06/2391643152127181191167152171115142173293269.jpg



حسینیه شهدا نیز اكنون در جست وجوی گم كرده خویش است. او امام را ندید ، اما یاران امام را دید و از آنان بوی خمینی را شنید، از آنان كه در حقیقت خمینی فانی شدند و از این طریق، بقایشان نیز به بقای او پیوند خورد.




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/1008212033102517115216054661031882016834.jpg


دوكوهه، خاك و آب و در و دیوارهایش، همه وجودش با این حضور آن همه انس داشته است كه اكنون ، در این روزهای تنهایی ، جایی مغموم تر از آن نمی یابی . دوكوهه مغموم است و در انتظار قیامت . دلش برای شهدا تنگ شده است ، برای بسیجی ها . همین جا بود، در همین میدان روبه روی ساختمان گردان مالك. از همین جا بود كه خون حیات یك بار دیگردر رگ های زمین و زمان می دوید، همین جا بود كه عاشورا تكرار می شد. اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود؛ خمینی بود، یاران خمینی هم بودند. همین جا بود كه عاشورا تكرار می شد، اما این بار امام حسین به شهادت نمی رسید؛ بسیجی ها بودند، فداییان امام، گردان گردان، لشكر لشكر. جواد صراف و اسماعیل زاده هم بودند. باقی شهدا را من نمی شناسم، تو بگو. هر جا كه هستی، هر شهیدی كه می بینی نام ببر و به فرزندانت بگو كه چهره او را به خاطر بسپارند تا عَلم خمینی بر زمین نماند.
عَلم خمینی بر زمین نمی ماند؛ مگر ما مرده ایم؟



دوكوهه، خاك و آب و در و دیوارهایش با این حضور آن همه انس داشته است كه اكنون، در این روزهای تنهایی، جایی مغموم تر از آن نمی یابی. دوكوهه مغموم است و درانتظار قیامت. دلش برای شهدا تنگ شده است، برای بسیجی ها.




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/1582984521121814611015811362792915424.jpg


امسال عید هم عده ای از بچه ها آمده اند تا دوكوهه از غصه دق نكند. از جانب آن ها مصطفی مامور شده است كه با دوكوهه سخن بگوید. مصطفی زبان دوكوهه را خوب می داند. می گوید:« ...تو را دوست دارم ای دوكوهه، تو را دوست دارم كه بوی بهشت می دهی. تو را دوست دارم كه دامنت برای یك بار هم آلوده نشد. تو را دوست دارم كه به بودنم هستی دادی. تو را دوست دارم كه زندگی را تو برایم تفسیر كردی.»



این همه مغموم نباش دوكوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز كه روح تو عالم را تسخیر كند و نام تو و خاك تو و پرچم هایت مظهر عدالت خواهی شوند.



دوكوهه، آیا دوست داری كه پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش.




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/50982222301581692166910422716813010013646.jpg


یك بار دیگر ، سلام دوكوهه .

دوكوهه ، تویك پادگان نیستی ، توقطعه ای از خاك كربلایی ، چرا كه یاران عاشورایی سیدالشهدا را به قافله او رسانده ای .
دوكوهه در باطن تو هنوز راز این روزهای سپری شده باقی است ، می دانم؛ اما دیگر خاك توقدمگاه این كربلاییان آخرالزمان نیست . بعضی ها ما را سرزنش می كنند كه چرا دم از كربلا می زنید و از عاشورا. آنها نمی دانند كه برای ما كربلا بیش از آن كه یك شهر باشد ، یك افق است ،یك منظر معنوی است كه آن را به تعداد شهدایمان فتح كرده ایم ؛ نه یك با ر و نه دو بار ، به تعداد شهدایمان . دوكوهه توخوب می فهمی كه من چه می گویم . تو با حاج همت ، با حاج عباس كریمی ، با چراغی ، با دستواره ، با اسكندری، علیرضا نوری ، وزوایی، ورامینی ، رستگار ، موحد ، حاج مجید رمضان ، صالحی ، حاجی پور و صدها شهید دیگر انس داشته ای . تو كه بوسه بر پای بسیجی ها زده ای ، تو كه با زمزمه شبانه آنها آشنا بوده ای ، تو كه نجواهای عاشقانه آنها را شنیده ای تو كه معنای انسان را دریافته ای ، توخوب می دانی كه ما چه می گوییم . آری تو دیگر در جست وجوی انسان نیستی ؛ تو یافتی آنچه را كه یافت نمی شود .

روز اول سال 68 ، پادگان دوكوهه كمی تسكین یافته است . عده ای از دوستانش آمده اند تا گمشده خویش را در آنجا بجویند . در و دیوار ، ساختمان ها و راهروها بر سرجای خویش باقی است واگر كسی نداند ، می پندارد كه دوكوهه همه چیز را از یاد برده است . درها قفل است وآنها می كوشند تا از هر راه كه هست ، یك با ر دیگرخود را به فضای مالوف خویش برسانند . اما گم گشته در آنجا هم نیست .



عالم محضر شهداست ، اما كو محرمی كه این حضور را دریابد و در برابر این خلا ظاهری خود را نبازد ؟ زمان می گذرد و مكان ها فرو می شكند ، اما حقایق باقی هستند . شهید حاجی پور زنده است ، من و تو مرده ایم . شهدا صدق و استقامت خویش را در آن عهد ازلی كه با خدا بسته بودند اثبات كردند . كاش ما در خیل منتظران شهادت باشیم . یادآوران در جست وجوی گمگشته خویش به اردوگاه كرخه می روند . شعرشان اگر چه بس مغموم می نماید ، اما شعر مستی است . آنان را كه می خواهند با نظر روانكاوانه در این سرمستان میكده عشق بنگرند هشدار باد كه مبادا نشانی از یأس در آنان بجویند . یأس از جنود شیطان است واینان وارسته اند از آن جهانی كه در سیطره شیاطین است . كرخه خرابات است واینان خراباتیانند و گریه ، آبی است بر دل های سوخته شان . گریه اوج سرمستی است و اگر امروز روزگار فاش گفتن اسرار است ، بگذار اینان نیز فاش بگریند . امام كو كه به تماشای رهروان خویش بنشیند ؟




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/7846129491226967536119932152030133115.jpg


آری ، ما از این موهبت برخوردار بودیم كه انسان دیدیم . ما یافتیم آنچه را كه دیگران نیافتند . ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه كردیم . ما ایثار را دیدیم كه چگونه تمثل می یابد. عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم، كرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم و همه آنچه را كه دیگران جز در مقام لفظ نشنیده اند، ما به چشم دیده ایم. ما دیدیم كه چگونه كرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسند . ما معنای جهاد اصغر و اكبر را درك كردیم . آنچه را كه عرفای دلسوخته حتی بر سردار نیافتند ، ما در شب های عملیات آزمودیم . ما فرشتگان را دیدیم كه چه سان عروج و نزول دارند . ما عرش را دیدیم . ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم . از مائده های بهشتی تناول كردیم و بر سرسفره حضرت ابراهیم نشستیم . ما در ركاب امام حسین ( ع ) جنگیدیم . ما بی وفایی كوفیان را جبران كردیم ... و پادگان دوكوهه بر این همه شهادت خواهد داد .
پادگان دوكوهه آخرین بار در عملیات مرصاد بود كه به پیمان خویش وفا كرد . یك با ر دیگر دوكوهه همه چهره های آشنا را دید و همه عطرهای آشنا را شنید و با همه آنچه دوست می داشت وداع كرد .



دوكوهه ، با تو هستم : آیا می دانستی كه این آخرین وداع است ؟
منافقین می پنداشتند كه آن عهد را كه تو بر آن شاهد بوده ای فراموش كرده ایم ، اما تو می دانی كه این چنین نبود . همه دانستند . دوكوهه ، آیا بر قدم همه عزیزانت بوسه زدی ؟
آیا سعی كردی كه همه آن لحظات را به یاد بسپاری ؟
سعید را به خاطر داری كه چه می خواند ؟ برای امام می خواند ، برای آن كه عاشقانه زیستن را به ما آموخت ، برای آن كه به ما آموخت حقیقت عرفان را كه مبارزه است ، برای آن كسی كه ما همه تاریخ انبیا را در وجود او تجربه كردیم .




http://img1.tebyan.net/big/1383/06/3857325120525421715551502122402381862102.jpg


خداحافظ دوكوهه . ما می دانیم كه تو از گواهان روز حشری و بر آنچه ما بوده ایم شهادت خواهی داد . تو ما را می شناخته ای و رازدار خلوت ما بوده ای ؛ روزها و شب ها ، در حسینه ، در اتاق ها ، در راهروها و در زمین صبحگاهت .



این همه مغموم نباش دوكوهه . امام رفت ، اما راه او باقی است . دیر نیست آن روز كه روح تو عالم را تسخیر كند ونام تو و خاك تو و پرچم هایت مظهر عدالت خواهی شوند .



دوكوهه ، آیا دوست داری كه پادگان یاران امام مهدی نیز باشی ؟ پس منتظر باش .




شهید سید مرتضی آوینی

http://www.tebyan.net/ (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=112073)



‌‌با من سخن بگو دوکوهه (قسمت اول)
(http://www.aviny.com/article/aviny/Chapters/Matnefilm/part_7/01.aspx)



‌‌با من سخن بگو دوکوهه (قسمت دوم)
(http://www.aviny.com/article/aviny/Chapters/Matnefilm/part_7/02.aspx)

mahmoodmah
23rd September 2013, 03:30 AM
السلام ای خانه عشق


«دوكوهه» آخرین ایستگاه قطار بود؛ بچه ها از همین جا به مناطق مختلف در خطوط مقدم اعزام می شدند. دوكوهه نام آشنای همه رزمنده‌هاست. ردپای همه شهیدان را می توانی توی دوكوهه پیدا كنی. دوكوهه پادگانی نزدیك اندیمشك و متعلق به ارتش كه زمان جنگ، بخش جنوبی آن سهم سپاه شد.





http://img1.tebyan.net/big/1388/06/1621018219412516110718912188251864618917389.jpg

این ساختمان‌های خالی هر كدام حكایتی هستند برای خودشان. گوشت را روی دیوار هر كدام كه بگذاری، صدایی می شنوی. صدای یكی كه روضه قاسم می خواند، صدای كسی كه روضه علی اكبر...، اینجا دیوارها هم چون بچه‌ها زخمی اند هنوز. نگاه كن شاید پوكه فشنگی تو را مهمان گذشته كند، تعجب نكن. گاهی وقتها، عراقی‌ها بمبهایشان را یكراست سر همین پادگان خالی می كردند، تا شاید اینجا خالی شود.



همه بودند. اصفهانی، اراكی، همدانی، خراسانی همه لهجه‌ای صبح‌ها ورزش صبحگاهی داشتند؛ یك، دو، سه... شهید! اگر خوب گوش كنی صدای دلنشین شهید گلستانی را هم می شنوی. كه با صدای دلنشین پادگان را گلستان می‌كرد، هنوز صدایش از بلندگوهای سرتاسر پادگان می آید: اللهم اجعل صباحنا، صباح الابرار...




«ای كسانی كه بعداً به این ساختمان ها می آیید، تو را به خدا با وضو وارد شوید.»






تابلوی تیپها و گردانها را هنوز برنداشته اند، خوش سلیقگی كرده اند تا تو بروی و بخوانی: حمزه، كمیل، میثم، سلمان، مالك، عمار، ابوذر... اینجا همه شیطنت می كنند، سر به سر هم می گذراند، شور و حال دارند. به خوبی می دانند كه بعد از عملیات، خیلی هایشان پرنده می‌شوند، بچه ها می گردند تا برای سفر آسمانی شان، همسفر پیدا كنند.



گاهی كه عملیاتی در پیش باشد، دوكوهه پر از نیرو می‌شود. آنقدر كه فضای اطراف ساختمان ها هم چادرهای بزرگ و كوچك برپا می كنند. آن وقت تو فكر كن دم اذان است. دوكوهه است و یك حوض كوچك و یك حسینیه كوچك. بسیجی ها می‌ریزند دور حوض، اصلا صف می گیرند دور حوض. «قربان دستت، داری می‌روی حسینیه به امام جماعت هم بگو قامت نبندد ما هم برسیم!» چه دست‌ها كه در این حوض وضو نگرفت و در میدان مین نیفتادند.




http://img1.tebyan.net/big/1386/02/1521561203320330186341441082126581113139.jpg


نمازهای حسینیه حال و هوای دیگری داشت. سرسری نبود. همه اش تضرع و گریه و خوف... تن آدم می لرزید. این همه یار خمینی ؟! كه همه چیزشان را فدای نگاه او می‌كنند. خدایا اگر مهدی(عج) می‌آمد چه می‌شد؟!

دوكوهه، سردار زیاد داشت. حاج احمد متوسلیان، حاج همت و... . همت می گفت فرمانده ای كه عقب بنشیند و بخواهد هدایت كند، نداریم. خودش می رفت خط مقدم. آخرش هم شد سردار بی سر خیبر. اسم حسینیه هم شد «حاج همت». باید همت كنی تا به راز نهفته دوكوهه پی ببری.




وقت عملیات، سكوت پر معنا و حزن انگیزی فضای پادگان دوكوهه را فرا می گیرد. كسی هم اگر می ماند، همه اش به این فكر می كرد كه حالا سینه چند نفر، سپر گلوله های دشمن شده است. نه فقط ایمان و خلوص بلكه، حس میهن پرستی را هم باید در چشم های رزمنده های اینجا پیدا می كردی.

«دوكوهه مغموم است و دلتنگ یاران عاشورایی خویش است...»

خانه و زندگی و سرمایه جانشان را می دادند برای این یك وجب خاك، «ایران!»، راستی كجا بودند آنانی كه در بد حادثه در كنار شومینه‌ها در دل زمستان لم می‌زدند، به یاران خمینی ناسزا می‌گفتند و دم از ایران می‌زدند، كجا بودند آنانی كه یك لحظه گرمای پنجاه درجة جنوب را درك نكردند و در رستوران‌های شمال شهر بستنی هفت‌رنگ ایتالیایی می‌خوردند و دم از ایران می‌زدند.

اگر شلمچه را با غروبش می شناسند، دوكوهه را هم با شبهایش می‌شناسند. دلت می خواهد توی تاریكی شب، لابه لای این ساختمانها پیچ و تاب بخوری، بروی، بیایی و در این رفتن و آمدن‌ها، بعضی حقایق ، دستگیرت شود.




http://img1.tebyan.net/big/1388/06/2461676620551991049615917363172147188255243.jpg

این وسط، چاشنی دیوانگی های تو، جملاتی است از شهید سبز، سید مرتضی آوینی كه تو را همراهی می كند قدم به قدم.



«دوكوهه مغموم است و دلتنگ یاران عاشورایی خویش است...» و می‌توانی بفهمی «شرف المكان بالمكین» یعنی چه؟ یعنی كسی كه روزی اینجا نشسته بود، وضو گرفته بود نمازخوانده بود. اهل آسمان بود پس اینجا آسمان است نه!

یكی از بسیجی ها روی یكی از دیوارها نوشته: «ای كسانی كه بعداً به این ساختمان ها می آیید، تو را به خدا با وضو وارد شوید.»






منبع :
ماهنامه امتداد

تنظیم برای تبیان :
بخش هنر مردان خدا - سیفی

http://www.tebyan.net/ (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=112073)

mahmoodmah
23rd September 2013, 03:34 AM
شرح حالی از دوکوهه



دوکوهه نام منطقه و پادگانی است در 4 کیلومتری شمال غربی شهر اندیمشک و در مجاورت جاده اندیمشک – خرم آباد . شهرک دوکوهه در شرق جاده و پادگان دوکوهه در غرب جاده واقع شده است.

علت نامگذاری این منطقه به این نام ، وجود دو ارتفاع 316 و 288 متری در کنار یکدیگر در این منطقه است (با فاصله کمتر از 1 کیلومتر) که مانند دوکوه دوقلو در این منطقه مسطح خودنمایی می کنند.

موقعیت جغرافیایی بخش مرکزی این پادگان 32 32 15N,48 18 15E می باشد.

این پادگان قبل از انقلاب یک پادگان پشتیبانی برای لشگر 92 اهواز و مقرهای نظامی جنوب غربی کشور تعبیه شده بود همچنین ساختمان هایی برای نظامیان خدمت کننده در پایگاه شکاری دزفول به صورت نیمه ساز در این پادگان وجود داشت.

این پادگان از شرق به جاده خرم آباد – اندیمشک و از شمال و غرب به رودخانه فصلی بالارود منتهی می گردد . بخش جنوبی آن توسط فنس ها و عوارض مصنوعی محدود گردیده است .

مساحت این پادگان با حواشی آن 15 کیلومتر مربع می باشد که وسعت بخش اصلی آن کمتر از 5 کیلومتر مربع می باشد.

بخش اصلی پادگان که شامل ساختمان های گردان ها ، ساختمان های اداری ، دژبانی و انبار و ادوات و همچنین زمین صبحگاه در کنار یکدیگر و در نزدیک جاده قرار دارند.





http://www.askdin.com/gallery/images/514/1_1266054078.jpg










و اما دوکوهه امروز


اکنون دوکوهه حالتی دو بخشی پیدا کرده که با فنس و دیوار از هم جدا شده اند، بخش شرقی آن در اختیار لشگر 27 حضرت محمد رسول الله(ص) قرار دارد ، این بخش بیشتر حالت یادمانی دارد و یکی از محل های بازدید کاروان های راهیان نور است.

بخش غربی پادگان در اختیار ارتش جمهوری اسلامی می باشد که ساختمان های پنج طبقه آن مسکونی شده و قسمت های دیگر به صورت انبار مهمات و... در آمده است.

منبع (http://dokoohe135.persianblog.ir/post/12/)

mahmoodmah
23rd September 2013, 03:45 AM
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/17347851567110969143135498171225332028.jpg





http://img1.tebyan.net/big/1383/11/311119102542091972533723815620915513070.jpg
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/21577195242103158238471661572191491511821888.jpg
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/30142184235165441751062461011662257121070250.jpg


http://img1.tebyan.net/big/1383/11/71951561928639182322151231202369313163213.jpg
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/421389934131461251296719440183241119147.jpg
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/155216292001361323618812010212724112322366.jpg
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/4621220819460246174108941922492002189926109.jpg
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/372502011541261184911821341692231565657161.jpg
http://img1.tebyan.net/big/1383/11/321456011836218343243187216181112228223164.jpg

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد