توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : یاد دارم در غروبی سردِ سرد
M@hdi42
3rd August 2013, 10:40 PM
یاد دارم در غروبی سردِسرد ; می گذشت از کوچه مادوره گرد ;
داد میزد کهنه قالی میخرم;دست دوم جنس عالی میخرم
;کاسه و ظرف سفالی میخرم;گرنداری کوزه خالی میخرم ;
اشک درچشمان باباحلقه بست;عاقبت اهی کشید;
بغضش شکست;اول ماهست ونان درسفره نیست;
ای خداشکرت ولی این زندگیست ؟ ;بوی نان تازه هوشش برده
بود;اتفاقا مادرم هم روزه بود;خواهرم بی روسری بیرون دوید ;گفت :
اقا سفره خالی میخری ؟؟
M@hdi42
3rd August 2013, 10:52 PM
http://s1.picofile.com/file/7792105371/arosak0.jpg
چشمان عروسکم را می گیرم
(http://rasoultalebi.blogfa.com)
نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد
می ترسم بهانه گیر شود …!
M@hdi42
3rd August 2013, 10:53 PM
شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم از این هم ویران تر باشد
http://s2.picofile.com/file/7235390749/kelas.jpg
شاید پای پوشی که با آن می خواهیم در صراط مستقیم قدم بر داریم از این هم کهنه تر باشدhttp://s1.picofile.com/file/7235394515/kafsh.jpg
شاید آب گوارایی که می نوشیم از این هم کثیف تر باشد
http://s1.picofile.com/file/7235406876/ab_kasif.jpg
شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد
http://s1.picofile.com/file/7235410535/bar.jpg
شاید صفای کودکیمان را اینجا، جا گذاشته ایم
http://s2.picofile.com/file/7235412896/safa.jpg
شاید مردم نتوانند از پشت شیشه های غبار گرفته ی ماشین هایشان، زیبایی و طراوت نوجوانیمان را ببینند
http://s1.picofile.com/file/7235416234/nojavan.jpg
شاید آنچه در دنیا می جستیم از این هم بی ارزش تر بود
http://s2.picofile.com/file/7235419565/jostojo.jpg
و شاید کودکی و پیریمان را اندوهی چنین فرا گرفته باشد
http://s1.picofile.com/file/7235421719/andoh_piri.jpg
چشمها را باید شست..
.http://s2.picofile.com/file/7235424943/chasghm.jpg
جور دیگرباید دید...
http://s2.picofile.com/file/7235431498/jor_digar.jpg
M@hdi42
3rd August 2013, 10:57 PM
http://s2.picofile.com/file/7228208816/zemestan.jpg
عاشق زمستان و برفم ، او را نمی دانم ...
من و زمستان ، هیچوقت او را نفهمیدیم
M@hdi42
3rd August 2013, 11:31 PM
به شیوهی بابا
***
وقتی کنار اشک و تماشا، گریستم
تنهاتر از تمامی شبها، گریستم
در پشت پردههای خیالم، کسی نبود –
بیهوده بر توهم بیجا، گریستم!
تا سایههای زندگی از نو رفو شود
هر روز من به حسرت فردا، گریستم
باور کنید، در گذر از کوچههای شهر
من بارها، نگاه خودم را، گریستم!
نامردمی، نگاه غریبم ندیده بود
تا دید، کودکانه، همان جا، گریستم
شلاق بود و دست من و رنج بردگی
من سالها، به شیوهی بابا، گریستم
* *
امروز هم گذشت ، ولی یک نفر، نگفت :
بر حال و روز مردم دنیا، گریستم؟!
***
سیدعلی اصغرموسوی
M@hdi42
3rd August 2013, 11:34 PM
مادرم پنجرهرا دوست نداشت
هر زمستان سرما
روي پيشاني مادر خطي از غم مي كاشت
پنجره شيشه نداشت...
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.