PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی شهید شفیع زاده اتشی بر سر مزدوران بعثی



aty.a
22nd July 2013, 09:16 AM
به گزارش خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران (http://www.yjc.ir/fa/list/3/28)، شهید شفیع‌زاده در تاریخ 1366.2.8 در منطقه عملیاتی كربلای 10 در شمال‌غرب منطقه عمومی "ماووت" در حالی كه عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت تركش گلوله توپ دشمن قرا گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد و به دیدار معشوق شتافت؛ به همین خاطر باشگاه خبرنگاران (http://www.yjc.ir/) برای حفظ یاد و خاطره آن شهید والامقام گوشه‌هایی از خاطرات این سردار آتش را منتشر می‌کند.

اهل عمل

در عملیات خیبر، در جزیره مجنون بودیم تا با یک هاورکرافت، مهمات به جزیره ببریم. بچه‌ها در حال بارزدن مهمات بودند که شفیع‌زاده از راه رسید؛ او هم آستین‌هایش را بالا زد و مشغول حمل گلوله به داخل هاورکرافت شد، بی‌آنکه احساس خستگی کند، تند تند کار می‌کرد.
مسئولان آتشبار وقتی دیدند فرمانده‌شان دوش به دوش بسیجی‌ها کار می‌کند بلند شدند و شروع کردند به کار، او اهل عمل بود نه حرف.(محمود چهارباغي-همرزم شهيد)

ساخت توپ

شفیع‌زاده در سپاه، اولین کسی بود که ساخت سلاح و مهمات در داخل کشور را پیشنهاد کرد.

سال 1362 یا 1363 گروهی را برای طراحی و ساخت توپ 122 م.م به اراک اعزام کرد آن وقتی که همه در فکر استفاده از تفنگ کلاش و ژ-3 و توپ‌های به غنیمت گرفته شده بودند، او در اندیشه تولید قبضه توپ در داخل کشور بود که بالاخره موفق هم شد.

تا از وضعیت مطمئن نمی‌شد، کار نمی‌کرد. صبح قبل از عملیات بدر به سراغ تک تک قبضه‌ها رفت، همه را از نزدیک دید و وضعیت همه را چک کرد وقتی کاملا خاطر جمع شد از من تشکر کرد و گفت: دستتان درد نکند خیلی خوب است.

موقع خداحافظی، سفارش بچه را کرد، گفت: حواست به بچه ها باشد به فکرشان باشد، وقتی لبخند رضایت بر لبانش نشست، احساس آرامش خاصی پیدا کردم.(محرم زنگنه-همرزم شهيد)

اصلا حرفش را نزنید

مردادماه سال 64 بود، حقوق شفیع زاده آن موقع پنج هزار تومان بود و بیشتر آن را هم در جنگ و مأموریت‌ها خرج می‌کرد یک روز رفتم سراغش و گفتم: اگر اجازه بدهید، ما حقوق شما را افزایش بدهیم برای این کار مجوز هم داریم، با قرارگاه هم صحبت کردیم. ایشان گفت: کی به شما گفته حقوق من را زیاد کنید؟
و اندکی مکث کرد و ادامه داد: بهتر است اصلا حرفش را نزنید. هر چقدر اصرار کردیم بی‌فایده بود... (مجتبي صفاري-همرزم شهيد)
همیشه آماده

در عملیات" والفجر 8 "مسئول دیدگاه شهید قاضی بودم. شفیع‌زاده با دو نفر که چند قطعه عکس هوایی دستشان بود آمدند دیدگاه می‌خواستند عمل کرد توپخانه را از نزدیک ببینند.

همان لحظه هواپیماهای دشمن مواضع ما را بمباران کردند و توپخانه دشمن موضع ما را به شدت می‌کوبید و نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق با تمام تجهیزات از طریق جاده فاو-بصره به طرف مواضع ما می‌آمدند تا در مقابل عملیات سلحشوران اسلام پاتک کنند.

شفیع‌زاده سریعا مواضع حساس دشمن را شناسایی کرد و از دکل 18 متری که دشمن اطراف آن را به شدت می‌کوبید، بالا رفت و از همان‌جا آتش توپخانه را هدایت کرد و چنان آتشی روی سر مزدوران بعثی ریخت که آن ها را کاملا زمین گیر کرد.
او همیشه آماده بود و بی درنگ در مواقع حساس وارد معرکه می‌شد. (رضا سليماني-همرزم شهيد)

صدای لرزان

همیشه وقتی تنها می‌شدیم می‌گفت: یک چیزی بخوان برادر فخری.

می گفتم: چه بخوانم؟ می‌گفت: هر چه دوست داری..... از امام حسین(ع) بخوان!

کنارش می‌نشستم و وقتی می‌خواندم، او آرام آرام گریه می‌کرد.

عملیات والفجر، توی سنگر تطبیق نشسته بودم زد به شانه‌ام و گفت: بخوان برادر! معلوم بود دلش گرفته.

شروع کردم به خواندن شعر یاران چه غریبانه، ....

چشم‌هایش پر از اشک شد وقتی شعر تمام شد با صدای لرزانی گفت: زنده باشی! تو به آدم روحیه می‌دهی، کمی دلم باز شد.(حسين فخری-همرزم شهيد)

همیشه و در همه جا

همیشه و در همه جا حاضر بود. یعنی حواسش به اجرای آتش بود. در منطقه عملیاتی" والفجر 8 "من برای نقطه‌ای درخواست آتش کردم، اما دیده بان زیربار نمی‌رفت؛ می‌گفت: آنجا نیروهای خودی هم هستند.

از قرارگاه استعلام گرفتند آن‌ها هم نظر دیده بان را تأیید کردند گفتم: پس چند متر این طرف تر یا آن طرف‌تر آتش بریزید....!
نگو که شفیع‌زاده در تطبیق آتش حاضر بود، با بی‌سیم گفت: به حاج احمد بگویید کلاشینکف نیست که به همین راحتی این ور و اون ورش کنم، این توپه! برای هر جایی که می‌خواهی بگو آتش بریزم.(زنده ياد سردار احمد سوداگر)

آتش روي دشمن

در عمليات " والفجر 8"، توپ‌خانه‌هاي ما داخل نخلستان‌هاي اطراف" خسرو آباد" مستقر بودند. " شفيع زاده" تمام مسئولين تطبيق آتش قرارگاه‌هاي " نور"، "نجف" و "کربلا" را جمع کرد و گفت: بايد تمام نيروها تلاش کنند. هيچ کس نبايد دست از کار بکشد به بهانه اين که فلان محور مال من نيست. ما بايد از همه آتش‌بارها براي منطقه‌اي که مورد پاتک دشمن قرار گرفته استفاده کنيم و همه، آتش روي سر دشمن بريزيم.(سردار يعقوب زهدي-همرزم شهيد)

اوج ايثار

مراحل بعدی عمليات "والفجر 8" شروع شده بود. در قرارگاه کربلا نشسته بوديم که يک‌باره آژير خطر حمله شيميايي به صدا درآمد.

همه دويدند سمت ماسک ضد شيميايي. ماسک‌ها را به صورت‌مان زديم. در اين لحظه متوجه شديم يکي از برادرها ماسک ندارد " شفيع زاده" فوري ماسکش را درآورد و به او داد.

من که متوجه موضوع نشده بودم، با اشاره از او پرسيدم، ماسکت کو...!؟

گفت: کاري نداشته باش.

ايشان با اين کار، که اوج ايثار و از خود گذشتگي بود درس ديگري به ما آموخت و الحمدلله اتفاق مهمي هم رخ نداد.(رضا سليماني-همرزم شهيد)

هديه

آن روز جلسه‌اي داشتيم و قرار بود در آن جلسه هدايايي به فرمانده يگان‌ها داده شود.

مسئول تدارکات، يک دستگاه تلويزيون به برادر "شفيع زاده" هديه کرد، اما او نپذيرفت. با اين حلا مسئول تدارکات، تلويزيون را پشت ماشين او گذاشت.

"شفيع زاده" هم تلويزيون را از داخل ماشين برداشت و گذاشت روي زمين. از او پرسيدم: چرا اين هديه راقبول نمي‌‌‌کني؟

گفت: مي‌دانيد، ناخالص بودن عمل، نقطه شروعي دارد. من نخواستم اين عمل نقطه شروعي در زندگي من باشد. مي‌خواهم ذره‌اي ناخالصي در عملم نباشد.(برادر تورتيز-همرزم شهيد)

در دل شب

داشتيم براي مراسم سوم "مصطفي جراح" به تيپ "61 محرم" مي‌رفتيم. هر دو از رانندگي خيلي خسته و کوفته بوديم. خوابم مي‌آمد و داشتم چرت مي‌زدم "شفيع زاده" رانندگي مي‌کرد. من خوابم برد. نيمه‌هاي شب با صدايي از خواب بيدار شدم.
ماشين خاموش و ايشان هم نبود.آمدن بيرون. چشمم به کلمن آب افتاد. توي دلم گفتم: کي اين کلمن را آورده اين جا؟

چند دقيقه بعد متوجه شدم ديدم "شفيع زاده" دارد نماز شب مي‌خواند. بي آن که سر و صدايي به راه اندازد و مزاحم خواب من شود.

رفته بود قدري دورتر و در دل شب با معبود خويش راز و نياز مي‌کرد.(دکتر محسن حاجي‌آبادی-همرزم شهيد)

مشهور آسمان

در موقع عمليات اگر کسي مي‌خواست سراغ "شفيع زاده" را بگيرد، قطعا جايي که مخاطره آميزترين صحنه‌ها بود و فشار دشمن زيادتر بود، آن جا بايد به دنبال او مي‌ گشت.

گمنام زيست و گمنام شهيد شد. او در آسمان‌ها بيشتر مشهور است.(سردار يعقوب زهدي-همرزم شهيد)

نماز اول وقت

همايشي در منطقه برگزار کرده بوديم. بچه‌ها از گروه‌هاي مختلف توپخانه در آن جا حضور داشتند. پيش بيني شده بود که برادر "شفيع زاده" قبل از اذان ظهر صحبت کند. ولي سخنراني قبل از ايشان تا نزديکي اذان طول کشيد.

وقتي نوبت به سخنراني ايشان رسيد، بلند شد و آهسته رفت جلو، در برابر حضار نشست پشت ميکروفون نگاهي به جمع کرد و نگاهي به ساعتش انداخت و گفت: برادران، با توجه به اين که وقت نماز شده همه با يک صلوات مي‌رويم براي اقامه نماز.

همه صلوات فرستادند و براي جماعت آماده شدند.(غلامحسين رضايت-همرزم شهيد)


ادامه خاطرات شهید شفيع‌زاده در فواصل زماني مشخص در سايت باشگاه خبرنگاران منتشر می‌شود.
باشگاه خبرنگاران جوان (http://www.yjc.ir/fa/news/4475111/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B4%D9%81%DB%8C%D8%B9%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%A F%D9%87-%D8%A2%D8%AA%D8%B4%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B9%D8%AB%DB%8C)

aty.a
22nd July 2013, 09:19 AM
http://uc-njavan.ir/images/312dl6obfnkh00nalzis.jpg (http://uc-njavan.ir/)



http://uc-njavan.ir/images/88pvw6757czwjvfkru26.jpg (http://uc-njavan.ir/)

312
26th July 2013, 04:59 AM
http://www.ahrabnews.com/images/docs/000011/011833/images/313579_274.jpg
شهید حسن شفیع‌زاده(نفر دوم از چپ) در کنار شهید حسن طهرانی‌مقدم (نفر سوم) و سردار سرلشکر محمد باقری (نفر چهارم)

گوشه ای از وصیت نامه
خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر. ... دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر. ... سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است.

shohada.blog.ir

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد