PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بهترین سروده قرن : (( باز جُست روزگار وصل ))



م.محسن
12th July 2013, 08:57 PM
شعر(( باز جُست روزگار وصل )) از سروده های زنده یاد دکتر حسین خطیبی ( 1380 - 1295)، شاعر، نویسنده، ادیب، پژوهشگر، سیاستمدار، بنیانگذار و مؤسس((جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران )) بوده که در مدت اسارت 4 ساله وی در زندان سروده شده و وصف حال شاعر خطاب به یکی از صمیمی ترین دوستانش دکتر ذبیح الله صفا میباشد.


لازم به ذکر است طبع شعر گویی دکترحسین خطیبی در مدت 4 ساله اسارت وی در زندان که بعد از انقلاب بوده شکوفا تر شده که بعد از 4 سال و با دلایل و مستندات ایشان تبرئه و از زندان آزاد شدند

این سروده از سوی محمد علی اسلامی ندوشن به عنوان یکی از بهترین سروده های قرن لقب گرفته است.

م.محسن
13th July 2013, 03:44 AM
باز جُست روزگار وصل




گویم از خود و ز شب دیجور خویش / از کتاب نَفَثَةُ المَصدور خویش


نیز گویم از تو و از کار تو / وز کتاب مخزن الاسرار تو

* * * *
((بشنو از نی چون حکایت می کند / از جدایی ها شکایت می کند))


اندر این حیرانی و سرگشتگی / رفتن و واماندن و برگشتگی


آشنا بانگی ز دور آید به گوش / گویدم: سستی چرا ای سخت کوش


از شتابی دیرپا وا مانده ای / مانده ای بر جای و دروا مانده ای


مانده ای بر جای و آگاهیت نیست / ای که با من تاب همراهیت نیست


پُر مهی بی کاست بودی، کم شدی / سرو قامت راست بودی، خم شدی


از پس آن تاختن و آن انداختن / می نزیبد این سپر انداختن


خود چه شد کز تاختن بس کرده ای / ایستادی روی و واپس کرده ای


خیز و با نیروی خود از جای خیز / وز سر زانوی خود بر پای خیز


خیز و آهنگ درنگ افزون مکن / بیشتر زین جامِ دل پر خون مکن


روزنی بگشا به بام روشنی / تا بتابد پرتویی از روزنی

* * * *
گویمش ای مانده از دیدار دور / وی فکنده در دل از دوریت شور


می شناسم من صدایت آشناست / در کجایی؟ کیستی؟ آن جا کجاست؟


بازگو ای آشنا آخر که ای؟ / تا بدانم کاین تویی یا تو نه ای

* * * *
گویدم این بانگ گلبانگ وفاست / این صدا از یار دیرینت وفاست


روی واپس کن که ره کوتاه نیست / یا اگر پرسی، از اینجا راه نیست


صید را راندی و از پس تاختی / تیر در تاریک جای انداختی


داو دادی با حریفی چیره دست / خانه گیرت کرد و ره را بر تو بست


داد غالب دست در بازی سزات / کردت اندر عرصه شطرنج مات


گر در این قلبُ الشتَا سوزی چو من / گویمت (( فی الصّفِ ضَیَّتِ اللَّبّن ))


زین گریبان، زان دگر دامان مگیر / زانچه خود بشکسته ای تاوان مگیر


راه را گم کرده با چندین چراغ / خانه از بیگانه می گیری سراغ

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع : کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی
ادامه دارد ...

نارون1
14th July 2013, 09:36 AM
زین گریبان، زان دگر دامان مگیر / زانچه خود بشکسته ای تاوان مگیر


راه را گم کرده با چندین چراغ / خانه از بیگانه می گیری سراغ



گویمش تقدیر اگر تقدیر بود / آگهم کردی ولیکن دیر بود


چاره جویی کن که اکنون چون کنم / گر نکردم تاکنون ، اکنون کنم


چون کنم ، چون ناصحم پندم نداد / آگهی از چند و از چونم نداد


در ره سردرگمی بشتافتم / گم شدم تا خویشتن را یافتم


یاریم ده تا بدانم چاره چیست / چاره ره گم کرده بیغاره نیست


دانمت ، بر من مگیر ، ار دانی ام / زین به گستخاخی قلم گردانی ام


نیک می دانم به هنجار سخن / می نبودی ، نیستی بیغاره زن


گرم گویی، نرم خوی ، آزرم جوی / در همه حالی ، سخن با شرم گوی


گویدم خودکرده را تدبیر نیست / چاره جز تسلیم بر تقدیر نیست


کارها نیکو شود دل به مکن / روزن امید بر خود سد مکن


خیز و قامت راست کن بر پای صبر / تا برآید ماهت از ژرفای ابر


تا خدا با بنده و تابنده است / آفتاب مهر او تابنده است


باش تا سر بر زند از تیغ کوه / بار دیگر ، با همان فر و شکوه



****


گویمش چون رفته را باز آورم / تا که پایان را به آغاز آورم


تا خطای رفته را جبران کنم / زین سپس ، هرچ آن تو گویی ، آن کنم


چون کنم ، امروز و فردا کنم / آه را با ناله سودا می کنم


زان گرانباری که می بردم به پشت / ماند آهی بر لب و بادی به مشت


گرچه حاصل جز پشیمانی نبود / ناصواب آن سان که می دانی نبود


بردم از رنجی و رنجی رایگان / یافتم کنجی و گنجی شایگان


گر به پایان نابسامان زیستم / راست خواهی ، خود پشیمان نیستم


ور مرا محنت ازین ساحَت رسید / خلق را از محنتم راحت رسید


گر نیاسودم زمن آسوده بود / آن که او در تنگنایی بوده بود


بازگو تا خود چه بد کرد ، این رهی / چون تو از من ، بهتر از من ، آگهی


آگهی از کار من ز حال من / وز گذشت روز و ماه و سال من





-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع : کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

ادامه دارد ...

چکامه91
15th July 2013, 09:46 AM
بازگو تا خود چه بد کرد، این رهی / چون تو از من، بهتر از من آگهی


آگهی از کار من ز حال من / وز گذشت روز و ماه و سال من


زان فزودن ها و از خود کاستن / کاستن از خویش و بزم آراستن




نقد خود را در میان انداختم / آن چه بردم رایگان درباختم


نی خطا گفتم چو نیکو بنگری / سودها بردم از این سوداگری


گر کلان سرمایه ای دادم ز کف / داشتم زین سخت کوشی ها هدف


تا فروافتاده را یاری کنم / دردمندی را پرستاری کنم


تا پریشی را رهانم از غمی / یا نهم بر ریش نیشی مرهمی


تا یتیمی را کشم دستی به سر / تنگ دربرگیرمش جای پدر


تا نلغزد پایی ار لرزد زمین / دل نلرزانده دمنده بومهین


تا نسوزد دل چو سوزد خرمنی / درنگیرد شعله اش در دامنی


هر طرف خود را به بام و در زدم / هر کجا، این جا و آن جا سر زدم


بود اگر زر پیش چشمم خاک بود / دامن از آلودگی ها پاک بود



****


نک چو بیش اندیشم اندر کار خویش / بی وفایی های یاران بود بیش


چون ز زادم توشه ها برداشتند / بار من در نیمه ره بگذاشتند


جمله بربستند یاران بار خویش / جز تو کس یادی نکرد از یاد خویش


همچو شبکوران گریزانی زنور / همچو بومان شب گرای و روز کور


بود دوری کاو به من نزدیک بود / دیده نزدیک بین تاریک بود


دور نزدیکی و از دوران نفور / شکوه ها دارم ز نزدیکان دور


من کنون تنها تنها مانده ام / کاروان رفتست و من جا مانده ام


هیچ کس زین کاروان واپس نماند / همرهان رفتند و زیشان کس نماند


چون ستیزم، چون گریزم، چون رهم / پای خود زین ورطه چون بیرون نهم


چون روم با دست تنگ و پای لنگ / راه دیگر نیست جز راه درنگ


در رهی کش نیست پایان می روم / از بیابان تا بیابان می روم


بامدادان تا شبانگه در شتاب / راه پیما از خرابی تا سراب


شامگه تا بامدادان در درنگ / زان که شب تاریک و ره باریک و تنگ





-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

ادامه دارد ...

م.محسن
16th July 2013, 05:52 AM
بامدادان تا شبانگه در شتاب / راه پیما از خرابی تا سراب


شامگه تا بامدادان در درنگ / زان که شب تاریک و ره باریک و تنگ



اوفتادم در کویری لوت و عود / کورسویی هم نمی بینم ز دور





پیش چشمم در نظرگاه امید / سایه ای آمد که از من می رمید



می دویدم، می رمید او بیشتر / چند گامی بود از من پیش تر



سایه را دیدم گمان بردم که اوست / در بیابان تک درخت آرزوست



مرغی آن بالای بالا می پرید / رفت تا شد از نظرها ناپدید



پر زنان، دامن کشان، چون باد رفت / شاد رفت، آزاد رفت، از یاد رفت



کاش من هم با سبکبالِ امید / همچو مرغان می توانستم پرید



می توانستم پرید از جای خویش / با دو بال آسمان پیمای خویش



بشنو از هر بندِ نایم این نوای / ناله مسعود سعد از بندِ نای



درد و رنجم کشته بودی بی گمان / گر نبودی نظم من، پیوندِ جان



زان چه پیش آمد مرا از بخت بد / تا بگویم، گیرم از حافظ مدد



آتش اندر خرمنم افروختست / خشکسالی، کشتزارم سوختست



چشم دارم تا فرو بارد همی / از حساب رحمتی بر من نهی



خاک را هم، قطره ای بر من ببار / پیش از آن کاین خاک ره گردد غبار



ای برادر! تاب صبرم بیش نیست / رهگشایم عقل دوراندیش نیست



زیر بار صبر پشتم گشته خم / می نیارم کرد اگر گویی تو هم



ای برادر خم شد آن بالای راست / آن چه گم کردم، نمیدانم کجاست



آتش پیری به دامانم گرفت / شعله ور شد تا گریبانم گرفت



شادی از دل رفت و جز مات نماند / درد روز افزون شد و مرهم نماند



در زبر زیر اندر افتادم به زیر / پایمردی کو که باشد دستگیر



آشنای من ندارد باورم / به که در ناآشنا روی آورم



در گریز از مردمی، مردم گریز / از ستیز خود ستیزان وز ستیز



بگذرم از تنگنای این فراخ / برپرم از عرصه این دیو لاخ



-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

ادامه دارد ...

نارون1
17th July 2013, 08:41 AM
در گریز از مردمی، مردم گریز / از ستیز خود ستیزان وز ستیز


بگذرم از تنگنای این فراخ / برپرم از عرصه این دیو لاخ


بر شوم تا آسمانها چون مسیح / زان که "وجه الرض مغبر قبیح"


یا روم آن جا که بزم کبریاست / دوستان جمعند و مجلس بی ریاست


یا که هست و نیست را یک سو نهم /گم کنم خود را به صحرا رو نهم


بو که در این کوره راه بی رهی / ره به سویی برگشاید آگهی


یا که خود جبر زمان یاری کند / دستی از غیب آید و یاری کند


یا وَزَد بعد از سهو و می جان گزای / از فراسویی نسیمی دل فزای


چیست خود این بودها جز بادها / می رود با بادها از یادها


حرفی ار دیگر کنی کوه است کاه / نقطه ای افزون شود جاه است چاه


از زبر تا زیر یک نقطه ست فرق / در همین نقطه هست آن گرداب غرق


باشنا نا آشنا طرفی نبست / همچو آن نحوی که در کشتی نشست


ای به حرف و نقطه ای بنهاده دل / غرقه گشتی بی خبر ای ساده دل


شیشه کز سنگ است نشکیبد ز سنگ / نیست بالای سیاهی هیچ رنگ


راه ترکستان و کعبه دیگر است / این رسن را هم گذر بر چنبرست


ور ترا اندیشه سودا کردنست / لیک بنگر گِرد ران بر گردنست


خفته ام در بستر پِندار خویش / سخت حیران مانده ام در کار خویش


در تبی سوزم که تابم را ربود / سوز آن از دیده خوابم را ربود


زان عقایر کهن ای کام بخش / مر مراده دارویی آرام بخش


قصه گوی من چرا ماندی خمُش / قصه ای گو تا روم در خواب خوش


تا که فارغ از تب و تابم کند / قصه ای می گو که در خوابم کند


چاره ای می جو که در کارم کنی / یا به خواب مرگ بیدارم کنی


تا رها گردم ازین بوک و مگر / تا بیاسایم ز شاید وز اگر


تا ازین امروز و فردا وارهم / این جهان را با جهان خواران نهم


گر درین بیراه ناهمواره من/ چند گامی دور ماندم از سخن





-------------------------------------------------------------------------------------------------------------



منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی



ادامه دارد ...

چکامه91
18th July 2013, 09:46 AM
تا از این امروز و فردا وارهم / این جهان را با جهان خواران نهم


گر در این بیراه ناهموار من / چند گامی دور ماندم از سخن


رازها دارم به دل ناگفتنی / راه ها در پیش دارم رفتنی


خواهم این غم خانه را در وا کنم / بَثّ شکوی زین دلِ دروا کنم


ناگریز از فرصتی پیش آیدم / قصه ای زان غصّه گفتن بایدم


این توانم تا که لب دارم خموش / دل نیارد تاب و برگیرد خروش


دم فروبندم گر از گفتار من / دیده بر جای زبان گوید سخن


چون نگه در تنگنا پویاتر است / گاه باشد کز سخن گویاتر است


همدمی جویم که باشد محرمی / تا بگویم راز دلبا او دمی


با تو می گویم که دمساز منی / آگه از فرجام و آغاز منی


با تو گویم راز دل را ای صفا / با تو گویم چون تویی دردآشنا


گر بپرسی کز کجایم، کیستم / آنکه من بود، آن دگر من نیستم


ور بجویی گویمت این جای نیست / جای پایی هست، لیک آن پای نیست


تا مرا یابی اگر کوبی دری / دیگر از (( این در برون نیاید کسی ))


جان گویا رخت بربست از تنم / کس در این جا نیست تا گوید منم


ناتوانی، خسته جانی، بسته لب / پای پویا مانده در راه طلب


من یکی بی خانمان در خانه ام / در دیار آشنا، بیگانه ام


هر کجا می بنگرم، نا آشناست / پس دیار آشنایان در کجاست


چند می پرسی که در این خانه کیست / خانه خالی مان و صاحب خانه نیست


گر به گوشت سوز آهی می رسد / یا نشان از گردِ راهی می رسد


این صدای آشنای یار نیست / گردِ زه زان مرکبِ رهوار نیست


توسن اندیشه ام نیرو گرفت / عقل دوراندیش ره بر او گرفت


خنگِ طبعم سرکشی آغاز کرد / تا عِقالِ عقل از پا باز کرد


او همی خواهد به دشت و در زند / تا به هر بیراهه و ره سرزند


بار دیگر گام در بیره سپرد / برد با خود مر مرا آن جا که برد


گویدم اندیشه با من یار باش / عقل گوید بر سرِ گفتار باش



-------------------------------------------------------------------------------------------------------------


منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

ادامه دارد ...

م.محسن
19th July 2013, 10:37 AM
بار دیگر گام در بیره سپرد / برد با خود مر مرا آن جا که برد


گویدم اندیشه با من یار باش / عقل گوید بر سرِ گفتار باش




کاید از هر معنی ای معنی برون / هان عنان درکش ازین سرکش هَیُون


کاین هیون صعب درپیچد عنان / گر نباشد رام تو در زیر ران


سرکشد ناآگه و ناگه رود / چون عنان را بگسلد بیره رود


ناگهان از پشت زینت افکند / تا بجنبی بر زمینت افکند


چاره می جو از دل آگاه خویش / تا که برگردانیش در راه خویش


با عِقالِ عقل بربندش لگام / کارد از پی هر کلامی را کلام


در هراسم کز سخن زاید سخن / مُجرمی مَحرم شود در انجمن


از خرد گیرم مدد در کار خویش / باز گردم نک سوی گفتار خویش


گفتم از خود بایدم از یار گفت / درد سر دادم از این بسیار گفت


گفتم از خود و از شب دیجورِ خویش / از کتاب نَفَثَةُ المَصدور خویش


گویم اکنون از تو و از کار تو / وز کتاب مخزن الاسرار تو


ای صفا، ای مانده دور از اصل خویش / ((باز می جو روزگار وصل خویش))


فاش می سازد رمز نامت ای صفا / راز ((الاسماءُ تُنزلَ مِن سَما))


زود رفتی، دیر اگر باز آمدی / زان چه رفتی، خوب تر باز آمدی


دیدمت زین پیش و اکنون بینمت / کاستی اما من افزون بینمت


ای به قامت خیز بر بالای خویش / تا ببینی رُتبتِ والای خویش


ای که کردی کار خود در روزِ کار / من نکردم، اینت بهتر روزگار


وه چه نیکو گفت و نغز و دلپذیر / فرّخی در مدح بُلقاسم کثیر:


آن که در فضل و هنر باشد کلان / زو چه کاهد گر بدش گوید فلان


در هنر آن کاو بمردی گوی بُرد / کی شد از گفتِ هر نامرد خُرد


در نیام اندر بماند گر چه تیغ / ماه اگر پنهان شود در پشت میغ


آن نگردد کند و ماند تند و تیز / در میان این یک نماند تیره نیز


در قلاده و بند اکر افتد اسیر / شیر در زنجیر هم هست شیر




باز هم باز است و این نبود شگفت / شوکت بازی ازو نتوان گرفت


-------------------------------------------------------------------------------------------------------------


منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

ادامه دارد ...

نارون1
20th July 2013, 10:08 AM
در قلاده و بند اکر افتد اسیر / شیر در زنجیر هم هست شیر






باز هم باز است و این نبود شگفت / شوکت بازی ازو نتوان گرفت



گر گشایی ، پرگشاید بر فراز / ور ببندی باز نام اوست باز


گفت شاعر گر نه خود با نام توست / این قبایی راست بر اندام توست


از اوانِ نوجوانی پیش از این / شصت سالی رفت و شاید بیش ازین


هرکجا بودیم ، همدم بوده ایم / گر جدا بودیم با هم بوده ایم


ای به معیارِ سخن کامل عیار / وی به جمع اهل فن دایر مدار


باده نابِ کهن در جام تو / شهدِ شیرینِ سخن در کام تو


از فزونان برتری ، کمتر نِه ای / آبگینه نیستی ، آیینه ای


پای برجا ، بردبار و باشکیب / راه پیما در فراز و در نشیب


برنهاده با هزاران فخر و فر / قرن ها تاریخ را در پشت سر


درس ها از تجربت آموخته / وز هنر گنجینه ها اندوخته


سر بزیر آن شاخه پر بار تو / بهره ور هر رهگذر ز اثمار تو


در بنان از خامه سحر انگیختی / وز بیان ، گوهر به دامان ریختی


شیوه تحقیق را طرح نوی / آن که از پی اندر افکند ، این توی


توسن گفتار نغزت تیز گام / وین حرون در زیر رانت خوش خرام


رام کردی ، خنگ نا آرام را / در تک افگندی سمند رام را


مرکب گفتار خوش رفتار نیست / کردی آن کاری که آسان کار نیست


تیز راندی ، پیش رفتی با شتاب / زود جستی نکته های دیر یاب


حله ها خوش نقش و زیبا بافتی / راستی با خامه دیبا بافتی


هم سفر با کاروان حله شو / هم عنان با فرخی تا قله رو


هست بار حله ات در کاروان / بافته از دل تنیده با زبان


تار آن ، اندیشه پربار تو / پود آن ، ابریشم گفتار تو


پر نیابت زآب و آتش بی زیان / فکرتت ، نقش آفرین بر پرنیان


قیمتی کالای تو پر مشتری / چون نگین لعل بر انگشتری


گرم از این سرمایه بازار تو باد/ هر خرد یاری، خریدار تو باد




منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

ادامه دارد ...

چکامه91
21st July 2013, 04:50 AM
قیمتی کالای تو پر مشتری / چون نگین لعل بر انگشتری


گرم ازین سرمایه بازار تو باد / هر خرد یاری، خریدار تو باد


در خریطه گوهری یکتات بود / مشتری را پربها کالات بود


مُشک آهوی ختن در بار تو / دکه عطار در بازار تو


عطرپاشی را سخن آغاز کن / وان دکان نافه را در بازکن


باز هم ای پرهنر در کار باش / وی درخت بارور، پربار باش


در تنش ها، سخت و سستی ناپذیر / یافته هر ناگزیری را گزیر


در روش ره بر بدی ها کرده سد / در کنش مصداق مَن جدَّ و جد


آزمون ها کرده دیده گرم وسرد / با غریو و ریو دیوان در نبرد


کوته اندیشان تو را نشناختند / در رهت از رشک سنگ انداختند


خواستند اینان که با تو بد کنند / حیلتی سازند و راهت سد کنند


پیش رفتی با شکیب و بی هراس / داشتی مر ناسپاسان را سپاس


این درست است آن که (( عندالامتحان )) / گفته اند: (( المرءُ یُکرَم اویٌهان ))


زر چرا در بوته می باید گداخت / تا سَر از ناسَره بتوان شناخت


کاستی از خویش و افزون آمدی / بی غش از این بوته بیرون آمدی


دون اگر در مرتبت گردد فزون / عاقبت در آزمون دونست، دون


گر کند هر هفت آن زال عجوز / روز تا شب، هفته ای هر هفت روز


روی رغبت کس نتابد سوی او / می گریزد گند او از بوی او


وین تو خود دانی نگویم نیز باز / چون سخن در بیرهیگردد دراز


ای تو آن دیرینه جوی زودیاب / در شب دیجور و نور آفتاب


عمر در راه طلب بگذاشتی / هرچه آن دشوار، سهل انگاشتی


ای به مضمارِ سخن بُرده سَبَق / بازکن آن دفتر بسته ورق


در تکاپو باش باز ای یکّه تاز / دفتر گفتار را بگشای باز


کاردانی، کار کن، بسیار کن / راه ناهموار راه هموار کن


در همه کاری خرد را یارگیر / وین کلان سرمایه را درکار گیر


داستان سازی، دگراندیش باش / وز دگرها پیش بودی بیش باش


رمزها از رازداری ها نهفت / بازگوی آن را که بتوانیش گفت



-------------------------------------------------------------------------------------------------------------


منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

ادامه دارد ...

م.محسن
22nd July 2013, 06:01 AM
داستان سازی، دگراندیش باش / وز دگرها پیش بودی بیش باش


رمزها از رازداری ها نهفت / بازگوی آن را که بتوانیش گفت


آرزو دارم که سرخوش بینمت / می نخواهم که خامُش بینمت


پُر حوادث داستان داری به یاد / از حماسه ی باستان داری به یاد


باز هم زان پهلوانی یاد کن / زان چه دانی، تا توانی یاد کن


خیز و درده باز هم داد سخن / از شگفتی های این قوم کهن


گام تو در تاختن فرسنگ بود / پهنه بی پهنا، فراخا تنگ بود


قصّه از تاریخ و از فرهنگ گوی / در دو گام این راه صد فرسنگ پوی


گفته ای بسیار از ناگفته ها / خیز و در بگشای بر بنهفته ها


خیز و آن گنجینه در را باز کن / باز هم گوهرگری آغاز کن


نقطه های دور را ای نیک بین / با دو چشم دوربین، نزدیک بین


کوه کندیع کانِ دانش یافتی / زر برون کردی و گوهر یافتی


باز در کاوش گری نستوه باش / سربلند و دیرپا چون کوه باش


باش چون فرهاد ای شیرین سخن / تیشه ها ز اندیشه ات بر کوه زن


کوه کاوی کن که زر بیرون کنی / زان چه جُستی بیشتر بیرون کنی


کام جان سرمست جام ناب کن / ز ابر باران ریز خود سیراب کن


ای تکاور، در تک آور گام را / بگسل این پیوندِ بام و شام را


چون عقاب آسمان پر باز کن / در فراسوی زمان پرواز کن


نیک می دانی که تا من بوده ام / ناسزا را ناسزا نستوده ام


گر ستودم علم و دانش را ستود / برتر از این عالم در این عالَم که بود


هرچه پنداری که آن والاتر است / علم را رتبت از آن بالاتر است


زان به بام آسمان ها بر شوند / سقف بشکافند و آن سو تر شوند


هر که جان روشن از این نور نیست / روزکورست او اگر شبکور نیست


این نه تنها من که بسیار از کسان / همچو من در وصف تو رَطب الّلسان


زان همه پیگیری و پر کاریت / شب، همه شب تا سحر بیداریت


(( روزها گر رفت گو رو باک نیست / تو بمان ای که چون تو پاک نیست ))

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------


منبع :کتاب مشاهیر نور (http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/795579) - شرح و احوال و آثار مشاهیر شهرستان نور - نقی رضایی

پایان

نارون1
23rd July 2013, 12:05 PM
http://iranshahr.org/wp-content/uploads/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D8%B7%DB%8C%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C.jpg






دکتر حسین خطیبی نوری، نویسنده، محقق و شاعر معاصر در تاریخ سی و یکم تیر ماه 1295 خورشیدی در تهران به دنیا آمد. او از کودکی نزد پدر شاهنامه را آموخت.


پس از گذراندن دورة ابتدایی، در دبیرستان اقدسیه نام نویسی کرد و دورة دوم متوسطه را در رشتة ادبی دارالفنون در 1313 تکمیل کرد. در سال 1313 در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.


در سال 1316 در نخستین دورة دکتری زبان و ادبیات فارسی پذیرفته شد و پس از دو سال دروس دورة دکتری را به پایان برد و موضوع رسالة خود را با عنوان نثر فنی فارسی از آغاز تا پایان قرن هفتم هجری به راهنمایی ملک الشعرای بهار انتخاب کرد.


او پس از درگذشت بهار در اردیبهشت 1330، در مقام استادی به تدریس سبک شناسی تا بهمن 1357 پرداخت. خطیبی ضمن ارتباط با علی اکبر دهخدا، مقدمات آماده سازی لغت نامه را فراهم کرد و با تشویق شماری از نمایندگان مجلس چهاردهم، در ارائة طرحی به منظور طبع و نشر لغت نامه با بودجة مجلس همت گماشت و خود، کارهای مالی و اداری آن را عهده دار گردید و مقدمة چاپ نخست جلد اول لغت نامه را نگاشت .


در سال 1326 به تشویق دکتر عبدالله معظمی به سوی جمعیت شیر و خورشید سرخ کشیده شد. ابتدا به سمت رئیس بخش تبلیغات و پس از آن، در سال 1327 به عضویت هیئت مدیره درآمد و از اردیبهشت سال 1328 به سمت مدیرعامل جمعیت مذکور برگزیده شد.


دکتر خطیبی چند منظومه در مثنوی به رشتة نظم کشید که از آن میان منظومة مفصل او در فرهنگ ایران و نقش زبان فارسی در گسترش آن با عنوان «ای زبان پارسی افسونگری» قابل ذکر است.


مهم ترین اثر تحقیقی ـ ادبی او کتاب فن نثر در ادب پارسی است که آن را به توصیه و سفارش استاد خود، بهار در دو جلد نوشت.


دکتر حسین خطیبی در 31 شهریور 1381 در اثر ابتلا به سرطان کبد در سن 86 سالگی درگذشت و در جوار امام زاده طاهر در کرج به خاک سپرده شد.

نارون1
23rd July 2013, 12:08 PM
http://mojepishro.net/images/topics/khatibi.jpg



نقلي از 30 سال خدمت رايگان



گفت و گو با همسر مرحوم دكتر حسين خطيبي








زنده ياد دكتر حسين خطيبي آخرين فرد از نسل ادباي متجدد بود كه بعد از استادان نام‌آوري چون ملك‌الشعراي بهار ، بديع الزمان فروزانفر ، جلال الدين همايي و . . . به تدريس زبان شيواي فارسي پرداخت و شاگردان بي‌شماري كه اكنون استاداني سرشناس، در داخل و خارج كشور هستند در كلاس او حضور يافتند و از محضر او بهره‌ها گرفتند .



استاد فرزانه، در طول 50 سال تلاش و زحمت در مسئوليت‌هاي مختلف از قبيل معاون و سپس رياست روزنامه رسمي وابسته به مجلس شوراي ملي، رياست كل دفتر نخست وزيري در زمان دكتر مصدق و نمايندگي مجلس و از همه والاتر و ماندگارتر 30 سال خدمت بي‌ريا و رايگان در سمت مدير عامل جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران (هلال احمر فعلي) تو.انست گامهاي اساسي و ماندگاري در جهت گسترش و اعتلاي جمعيت به انجام رساند.





او با هدف نوع دوستي و كمك به نيازمندان كوشيد تا جمعيتي توانمند بوجود آورد. نهالي را كه او باغبان آن بود، اينك مي‌رود تا بار ديگر به‌دست فرزندان كساني كه او به آنها انسان‌دوستي را آموخت آبياري شود. تا عطر آن نه تنها ايران زمين را بلكه تمام جهان را آكنده سازد.



دكتر در خاطرات خود تاريخ تولدش را چنين بيان مي‌دارد:‌ من به استناد آنچه پدرم در حاشية قرآني كه هميشه آن را تلاوت مي‌كردم يادداشت كرده است در بامداد روز سه‌شنبه سي‌ويكم تيرماه 1295 به‌دنيا آمده‌ام.



وي در دامن خانواده‌اي كه اهل علم و فضل بودند تربيت يافت و عاشقانه ره علم و ادب را در پيشگاه بزرگان ادب فارسي همچون مرحوم دكتر بهار، جلال الدين همايي،‌ يغمايي، شيخ محمد حسن فاضل توني فرا گرفت و پس از اخذ دانشنامة دكتراي زبان و ادبيات فارسي، آنچه در كف داشت به طبق اخلاص نهاد و به فرزندان ايران زمين ارزاني داشت و سرانجام در صبحدم 31 شهريور 1380 ديده به تيره خاك نهاد.


«روحش شاد و نامش جاودان باد»




گفتگويي انجام داده‌ايم با سركار خانم عزت كاشاني (نوه آيت الله كاشاني) همسر مرحوم دكتر خطيبي كه از نگاه شما مي‌گذرد.


از اينكه ما را به خدمت پذيرفتيد و دقايقي از وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد صميمانه سپاسگذاريم و قبل از همه جا دارد يادي كرده باشيم از مرحوم دكتر خطيبي و بزرگاني كه در راه پيشرفت و سربلندي كشورمان از هيچ زحمتي فروگذاري نكردند و برگ‌هاي زريني را براي ما به افتخار نهادند.




پيام هلال : بفرمائيد از چه سالي با دكتر آشنا شديد و آيا قبل از آشنايي شما، ايشان ارتباطي با جمعيت شير و خورشيد داشتند؟



من قبل از اينكه با دكتر ازدواج كنم، آشنايي با فعاليت‌هاي ايشان در جمعيت شير و خورشيد داشتم و مي‌دانستم كه ايشان قبل از اينكه با من ازدواج كند با جمعيت ازدواج كرده است. يادم هست كه در روزهاي اول آشنايمان با جمعي از بستگان به مشهد رفته بوديم، در آن زمان ايشان مدير عامل جمعيت بودند و در آنجا به ايشان اطلاع دادند كه در گناباد زلزله آمده است. وي بي‌درنگ ما را تنها گذاشتند و به كمك آسيب‌ديدگان شتافت و در روزهاي آخر كه ما قصد برگشتن به تهران را داشتيم به جمع ما پيوست و روكرد به امام رضا(ع) و دعا كرد و از او خواست كه در اين زندگي مشترك به او توفيق بيشتري بدهد تا بتواند به مردم خدمت كند.





پيام هلال : از چه سالي ايشان به مدير عامل جمعيت انتخاب شدند و تا چه سالي در اين سمت فعاليت داشتند؟



وي در سال 1327 با توجه به شايستگي‌هايي كه داشتند به عنوان مدير عامل جمعيت شير و خورشيد سرخ انتخاب شدند و تا سال 1357 در اين سمت فعاليت داشتند.






پيام هلال : چه خاطره‌اي از فعاليت‌هاي ايشان در جمعيت داريد؟



آنقدر درگير مسائل جمعيت بود كه در بعضي مواقع مسايل خانه را فراموش مي‌كردند. همزمان با فروريختن سقف فرودگاه مهرآباد بر اثر ريزش برف، ديوار يكي از اتاق‌هاي خانه‌مان نيز فرو ريخته بود، ايشان آنقدر درگير مسائل جمعيت بودند كه خرابي اين اتاق به چشمشان نخورده بود. هروقت بي‌موقع تلفن زنگ مي‌زد، دكتر سراسيمه برمي‌خواست و تلفن را جواب مي‌داد و چنانچه حادثه‌اي در جايي اتفاق افتاده بود، شب تا صبح نمي‌خوابيد و به مراكز و شهرستانهايي كه در نزديكي محل حادثه حضور داشتند تماس مي‌گرفت و هماهنگ مي‌كرد تا هرچه زودتر به فرياد آسيب‌ديدگان بشتابند.

در زمان زلزله طبس خاطرم هست كه دكتر چند روزي بود كه به محل حادثه رفته بودند و بچه‌ها خيلي بي‌تابي مي‌كردند،‌ من از طريق ارتباطات بي‌سيمي كه در جمعيت بود با ايشان تماس گرفتم و جوياي احوالشان شدم، آنقدر ايشان صحبت كرده بود و گرد و خاك خورده بود كه صدايش به‌سختي به‌گوش مي‌رسيد و هنوز كه هنوز است اين صداها در گوش من طنين‌انداز است.







پيام هلال : ايشان در هر جايي كه فعاليت داشتند مورد توجه بوده‌اند، چه خصوصيتي اين توجهات را به‌خود جلب مي‌كرد؟



ايشان از حافظة فوق‌العاده‌اي برخوردار بودند و در جمع دوستان و آشنايان به داشتن حافظة قوي مشهور بود و با توجه به اطلاعات عمومي خوبي كه داشتند و همچنين خوش‌فكري و دورانديشي هميشه در جمع سرآمد افراد بود. علاوه بر اين ايشان خطيب شيرين سخني بودند.






پيام هلال : با توجه به اين همه گرفتاري رفتار ايشان در خانه چگونه بود ؟



هيچ موقع نبود كه مشكلات اداره‌اش را به‌ خانه بياورد. با بچه‌ها خيلي صميمي بود و عاشق آنان بود. وقتي به خانه مي‌رسيد، بچه‌ها را در آغوش مي‌گرفت و به آنها محبت مي‌ورزيد تا زماني كه بچه‌ها در كنارش بودند دستان آنها در دستش بود و كمتر پدري را مي‌ديدم، آنقدر به بچه‌هايش عشق بورزد و زماني كه ايشان دنيا را وداع گفتند، اطرافيان به ما مي‌گفتند كه چطور بچه‌ها مي‌توانند دوري پدرشان را تحمل كنند و اين باورش براي من هم خيلي دشوار بود.







پيام هلال : نقل مي‌كنند كه انسان بي‌توقعي بود، در اين زمينه چه صحبتي داريد؟



حقيقت امر همين بود، زندگي در سطح عادي داشتند، خيلي ساده زندگي مي‌كرد و ساده زيستي از ويژگي‌هاي ايشان بود. به دنيا زياد بها نمي‌داد و در بند ماديات نبود. براي اين خاطره 31 سال عمر خود را صرف جمعيت شير و خورشيد و خدمت به مردم كرد و بابت فعاليتي كه در جمعيت داشت حتي يك ريال حقوق و مزايا دريافت نكرد و حاصل سالها تلاش ايشان همين يك باب ساختمان مي‌باشد.


شايان ذكر است: بعد از انقلاب همسرشان با داير كردن مهد كودك در منزل مسكوني كه در آن سكونت داشتند امور خانواده را مي‌گذرانند و ما هم براي انجام مصاحبه به اين محل رفتيم و از نزديك شاهد تلاش و فداكاري اين خانواده بوديم و اين افتخار بزرگي است براي مسئوليني كه سالها صادقانه براي اين مرز و بوم زحمت كشيدند و به اندك سرمايه‌‌اي كه بتوانند امورات عادي خود را بگذرانند اكتفا كردند و به جز نام نيك چيزي از خود جاي نگذاشتند.








پيام هلال : علاوه بر فعاليت‌هايي كه در جمعيت داشتند چه فعاليت علمي به انجام رسانيده‌اند؟



از زماني كه وارد كار اجرايي در جمعيت شد، در دانشگاه تهران نيز در كرسي استادي تدريس مي‌كرد و در طول مدتي كه در جمعيت فعاليت داشت به محض اينكه به خانه مي‌آمد مطالعه مي‌كرد ولي اين مجال را پيدا نكرد كه آثاري خلق كند.

ولي پس از اينكه به زندان رفت،‌ در زندان شروع به سرودن اشعاري كرد كه اين اشعار در كتابي به نام «چند منظومه» گردآوري شده و به چاپ رسيده است. پس از زندان، ايشان كتاب «فن نثر» را تأليف نمودند كه مورد استقبال دانشمندان و فرهيختگان قرار گرفت. دكتر علاوه بر اين، نوشته‌هاي زيادي دارند كه تاريخ معاصر ايران در صدد چاپ آنها مي‌باشد.







پيام هلال : چه خاطره‌اي از عكس العمل مردم در قبال خدمات ايشان سراغ داريد؟




در سال 1339 كه زلزله شهر لار شيراز را ويران كرد، جمعيت در اسرع وقت شهر جديدي را در آنجا احداث نمود و مردم آن خطه، به پاس خدمات دكتر ايشان را به نمايندگي شهر لار انتخاب كردند و به مجلس شوراي ملي راه يافت. زماني كه ايشان در مجلس بود نيز جمعيت را فراموش نكرد و لوايحي را به‌تصويب رساند كه قسمت عمدة هزينه‌هاي جمعيت را تأمين مي‌كرد و از آن زمان جمعيت جايگاه خود را پيدا كرد و در سطح ملي و بين المللي مطرح و مورد پذيرش قرار گرفت. مردم نجيب ايران به مناسبت اعتقاد و اعتمادي كه به جمعيت شير و خورشيد سرخ پيدا كرده بودند كمك‌هاي فراواني بصورت وقف و غيره مي‌كردند كه در كتاب ميراث ماندگار كه به همت جمعيت هلال احمر چاپ شده است درج گرديده.


جا دارد اينجا به اين مطلب اشاره كنم. در زمان فوت ايشان، جمعيت زيادي در مراسم تشييع و تدفين و مراسم ترحيم ايشان شركت كرده بودند و از اينهمه اظهار همدردي كه مردم به ما كردند صميمانه تشكر مي‌كنم.







پيام هلال : چه توصيه‌اي به شما و بچه‌ها داشتند؟



انسان وارسته‌اي بود و وقتي كه مي‌خواست به ما خطابي بكند، هميشه مي‌گفت: من به شما وصيت مي‌كنم نه نصيحت و به بچه‌ها نيز سفارش مي‌كرد كه در زندگي هيچ موقع اطرافيان خود را فراموش نكنيد.


ايشان هميشه به ما مي‌گفت كه ثروت من حيثيت من است و من بايستي اين حيثيت را حفظ كنم.


در طول عمر چند صباح خود نيز به بهترين وجه از اين درّ گرانبها حراست نمود و با عظت و عظمت و شرافت دنيا را وداع نمود.







پيام هلال : چه انتظاري از جمعيت داريد؟



آرزو دارم كه هميشه جمعيت در پيشبرد اهداف عاليه خود موفق تراز گذشته باشد، اهدافي كه همسرم هميشه از آن اسم مي‌برد (كمك به مجروحين، بيچارگان و آسيب‌ديدگان).


من فقط گه گاهي از طريق اين مجله با هلال احمر در ارتباط مي‌باشم و احساس مي‌كنم با آمدن دكتر نوربالا جمعيت متحول شده و از خداوند براي ايشان آرزوي موفقيت مي‌كنم.


از فرصتي كه در اختيار ما گذاشتيد سپاسگذاريم.







منبع:
موج پیشرو

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد