توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : روان شناسی ایران در سه اپیزود
نارون1
4th July 2013, 07:08 PM
اپیزود اول: وقتی روانشناسی،روانشناسی نبود
میشود ادعا کرد که روانشناسی در سرزمین ما،عمری هزار ساله دارد؛از آنزمان که اگر کلمه«روانشناسی»را میان اهل علم و بحث فحص بر زبان میآوردی،احتمالا خیره نگاهت میکردند که داری با کدام زبان سخن میگویی!؟چرا که آنزمان«علمالنفس»محل بحث اهل عمل بود.
علمالنفس طفل شیرخوار«مادر فلسفه»بود.علمالنفس نخست در زهدان ذهن ارسطو دریونان باستان نطفه بسته بود و پس از تولد در دامان فلسفه ارسطویی ارض را طی کرد و به بلاد مختلف،از جمله به باختر زمین و ایرانزمین فرستاده شد(مراجعه کنید به حجتی، 1361).
علمالنفس تا قرن نوزدهم طفل شیرخوار«مادر فلسفه»باقی ماند آنکه وونت آلمانی با اکسیری که در آزمایشگاه لایپزیک ساخته بود و با لطایف الحیل و کرامات پنهان و آشکار و به زبان خودمانی،«به هزار کلک»،این طفل وابسته و دلبسته به شیر مادر را به زور دگنگ از شیر گرفت(آراسته،1348)و چنین بود که صدای ونگ ونگ این طفل نوپا،عالمگیر شد.
نگاه خیس«مادر فلسفه»بدرقه راه این طفل نوپا شده بود.تا به حال،این مادر قرنها و هزارهها،جگر گوشههای زیادی،مانند شیمی و فیزیک و ستارهشناسی قسعلیهذا را سروسامان داه و روانه کوچه و بازار کرده است و احتمالا به همین دلیل برخی علما در طول تاریخ تکرار کردهاند که«آدم خار بیابان بشود،ولی مادر نشود!»و همین جمله جانگداز است که باعث شده«حضرت مادر فلسفه»هرگز طفلهای خودرا فراموش نکند و نوستالژی آنها همچنان در ذهنش باقی بماند.
امابر سر این طفل مادر از دست داده،چه آمد؟
جدایی این طفل نوپا درست پس از انقلات صنعتی اتفاق افتاد،یعنی آنزمان که آدمی(یعنی همین جان و استیو فرنگیها یا اصغرآقا و احمد آقای خودمان)به همت پیشرفت علم و نوآوریهای همقطارانش،انرژی را به مهار درآورده و کورههای آتش برپا کرده بود تا سنگ را آب و آب را آهن کند(سحر و جادو از این بالاتر؟)؛دیگر حساب و کتاب،عدد و رقم،تجربه و آزمایش، محاسبه و معامله،حرف آنها را میزد.رآلیسم جای رمانتیسیسم را میگیرد و ژانوالژان جای خودرا به شارل بواری میدهد(سید حسینی،1353).
این،یعنی حرفهای رویایی و احساسی بس!وقت تکیه بر واقعت و طبیعیت است.و به این ترتیب،طفل نوپا راهی جز پیوستن به مدرسه علوم طبیعی نداشت؛مدرسه دیسیپلین،نظام مشاهده و تجربه.و حال میشود احساس کرد که آن طفل وابسته و دلبسته مادر،چه زجرها و رنجها که کشید،تا بتواند با محیط جدید سازگار شود.
چه بسیار که این طفل لوس وابسته،بغض کرد و گوشهگیر شد و به ذهنگرایی محیط مادری پناه برد(مانند نهضت روانکاوی)،اما به تازیانه معلمان سختگیر مدرسه علوم طبیعی از کنج خیالی بیرون آمد و دوباره به جمع دوستان و هم مدرسهایها که در حیاط واقعیت مدرسه رشد مییافتند،پیوست.
و اما در ایران،از آنزمان که روانشناسی، «روانشناسی»نبود و به آن علم روح(یا پسیکولوژی) میگفتند،قریب به 70 سال میگذرد؛یعنی زمانی که هنوز طفل«علمالنفس»از شیر«مادر فلسفه»ارتزاق میکرد، تحصیل کردههای ما،وقتی از باختر زمین برگشتند،دست طفل نوپا گرفتند و به فرزندخواندگی به سرزمین آبا و اجدادی خود آوردند.
به این ترتیب،طفل ما نه از دامان «مادر فلسفه»وطنی،بلکه از طریق فرزندخواندگی، پاورچین،پاورچین،به محافل علمی را ه پیدا کرد.هرچند در ابتدا،جماعت بروبر به این موجود جدیدالخلقه نگاه میکردند و گاه طعنه و کنابه و مخالفت شنیده میشد و بدتر از آن،برخی از این جماعت پشتپایی هم میزدند و چیزی نمانده بود که طفل معصوم سکندری بخورد و از صفحه روزگار محو شود،اما پس از مدتی جای خود را باز کرد.
نارون1
4th July 2013, 07:15 PM
اپیزود دوم: وقتی روانشناسی،روانشناسی شد
دو تن،دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمد باقر هوشیار،این فصل از زندگی طفل را(که حالا میرفت دوره کودکی را پشت سر بگذراد)ورق زدند.آنها تلاش کردند بین این طفل تازهوارد و طفل در دامان مادر مانده؛یعنی علمالنفس،تشابه و قرابت بیابند و راه را برای بومی کردن این پدیده تازه از راه رسیده،باز کنند (سیاسی،1317).
به این ترتیب،پس از برگزاری مراسم فرزندخواندگی،مراسم نامگذاری صورت گرفت و اسم «روانشناسی»بر آن نهاده شد.روانشناسی از اول با علمالنفس دعوایی نداشت و علمالنفس هم با این موجود تازهوارد،احساس قرابت و همخونی میکرد و آنرا برادری میدانست که فرنگ رفته و نو و نوار و شیکوپیک شده است؛و مگر میشود آدم از برادر خودش هم بدش بیاید؟!
روانشناسی،حالا بزرگتر شده بود و راحت میتوانست جولان بدهد و تواناییهای خود را به رخ این و آن بکشد.حالا در مجامع علمی اگر میخواستی فیس بدهی و حرفهای قلمبه و سلمبه بزنی،میتوانستی اسم«روانشناسی»راه به زبان بیاوری و نشان بدهی که او را میشناسی.اما روانشناسی دیگر به دوره نوجوانی و بلوغ رسیده بود و فی الواقع درگیر«بحران هویت»بود.
به این ترتیب،رفتارهای متضادی از او سر میزد و گاه مثل پاندول اینور و آن رو میشد.از یکسو،بر آزمون تجربه و سنجش و عینیت پای میفشرد و از طرف دیگر،یک مرتبه هوایی میشد و مرتکب ذهنیتگرایی و فلسفه بافیهای بازمانده از دامان مادر؛و جالب اینجا بود که همه مردم و حتی برخی مجامع علمی قدیمی و جدیدی،این دومی را راحتتر میفهمیدند(نمیدانم شاید به دلیل همان دوگانگی و دوپارگی اولی بود که عدهای سعی میکردند آن را حل کنند)
در این دوره،روانکاوی بر سر روانشناسی ما سایه سنگینی انداخت؛ذهنیتگرایی و آزمون ناپذیربودن مفاهیم آن نمیگذاشت روانشناسی علمی نفس بکشد.
روانکاوی به فرداجازه میداد که از هرحرکت یا هرحرف و نشانهای،تعبیر و تفسیر بیرون بکشد؛تعبیرهایی که نه آزمونپذیر بودن و نه ابطالپذیر.چیزی که ما را به یاد ادعای ملانصر الدین میاندازد.که میخ افسار خرش را بر زمین کوبید و گفت اینجا مرکز زمین است، اگر کسی قبول ندارد،برود وجب کند.
این سایه آنقدر سنگین بود و چنان اثر مخربی بر حیات روانی مردمان ما گذاشت که میخواهم برای اولینبار در تاریخ روانشناسی ایران فرضی را مطرح کنم؛فرضی که علت پدیده فرزندسالاری در دو دهه اخیر را،بدعملکردن روانشناسان تربیتی دههء 1340 میداند درست در همان زمان،نظام آموزش و پرورش ایران متوجه میشود که مانند همه دنیا باید از روانشناسی نیز سود ببرد.در همین زمان، چوب و ترکه تنبیه از دست معلم و ناظم و مدیر گرفته میشود و نظریه«بچه باید آزاد گذاشته شود»،جایگزین نظریه سنتی«تا نباشد چوب تر...»میشود.
مشکل این نبود که چوب و ترکه از دست معلمان و مربیان گرفته شود،بلکه مشکل از آنجا شروع شد که با کنار گذاشتن چوبتر،دیسیپلین و انضباط هم کنار گذاشته شد.گفته میشد که اگر به بچه سخت بگیری «عقدهای»میشود(و احتمالا کلمه«عقدهای»از همانجا وارد ادبیات عامه شد).
کدامیک از ما به یاد نمیآوریم مصاحبه،سخنرانی یا مقاله فلان روانشناس را که به آزاد گذاشتن کودکان و نوجوانان تشویق میکرد،بدون این که بر دیسیپلین و نظم تأکید کند.و آش واقعا وقتی شور شد که هر«از گرد راه رسیدهای»از رشتههای جانبی (مانند علوم تربیتی،مشاوره،مددکاری و...)،خود را روانشناس خواند و در رسانهها با اضافه کردن پیشوند «دکتر»به اول نام خود،«دکتر فلان»،متخصص روانشناسی نامیده شد و به اشاعه نظریات بدیع خود در این زمینه پرداخت.
از کسانی که باخواندن این سطور رگ گردنشان بیرون زده،استدعا دارم زیاد بر من خرده نگیرند،به خدا قسم قصد بردی ندارم«بحران هویت»دوران بلوغ روانشناسی،گاه کار را به کشمکش میکشاند.سر پرسودای نوجوان ما،گاه او را از واقعگرایی به رمانتیسیستم و از مانتیسیسم به سرزمین هور قلیایی میبرد.
نارون1
4th July 2013, 07:27 PM
اپیزود سوم: وقتی روانشناسی علم شد
حلال روانشناسی جوان شده و مخش را به کار انداخته بود و برای اثبات حرفهایش،به جای قسم و دادوفریاد و هیجان،به دنبال شواهد میگشت.آزمون واقعیت در دستور کار روانشناسان قرار گرفته بود.دیگر نمیشد،در جمعی که روانشناسی در آن حضور داشت،از سر بخارات معده حرف زد و قسر در رفت. ذهنیتگرایی رو به افول بود و آفتاب عینیتگرایی روبه دمیدن.
از آنزمان که اگر کسی میخواست پژوهش کند،صاف میرفت چهارتا سئوال میساخت و اسمش را میگذاشت پرسشنامه و بعد میداد عدهای پر میکردند و گزارش آن را مانند وحی منزل چاپ میکرد(و شاید هم چاپ نمیکرد)،دهها سال گذشته است و اینک سالهاست واژه«متدلوژی»(همان روش شناسی خودمان)وارد ادبیات روانشناسی این سرزمین شده است. هرچند در گوشه و کنار وقتی از یک طرح تحقیقی ایراد میگیری،میشنوی که«این ایرادات پرت و پلاست»و«اصلا کدام آزمون فارسی روایی و پایایی دارد که اینیکی داشته باشد».اما،اما،اما،روند روانشناسی علمی امیدوارکننده است.
بگذارید از فرصت حسن استفاده را بکنیم و خارج از همه شوخیها،از براهنی هم نامی به میان آورم.دراین روند،نام براهنی مانند ستارهای است که در میان ستارگان این شب خاکستری،بیشتر میدرخشد.با براهنی،اولینبار از طریق کتاب «مبانی نظری آزمونهای روانی»(براهنی،1351)آشنا شدم و بعد با خواندن«روانآزمایی»(براهن ی،1361).
چراغ اولین دوره کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی در انستیتو روانپزشکی تهران را براهنی روشن کرد.دورهای که نسلی از روانشناسان جدید ایران را پدید آورد واحتمالا وزنه مؤثری در روانشناسی مملکت خواهند شد.براهنی انسانی علمی،دقیق و معتقد به متلوژی بود و روحیهای انرژیبخش و طنزی دگرگون ساز داشت.
براهنی اهل بزرگنمایی و سروصدا نبود.او بیسروصدا و خاموش در زادگاه خود تبریز،جامعه روانشناسی ایران را بدرود گفت و البته خبر آن در عصر اطلاعات و ارتباطات،دو هفتهای طول کشید تا از تبریز به ما برسد.میخواستم او را پدر روانشناسی علمی ایران لقب دهم،دیدم که تاکنون برای این یتیم،آنقدر پدرمعرفی کردهاند که برای حفظ آبرو بهتر است از چنین پیشنهادی چشمپوشی کنم.
براهنی الگو بود.با آنکه کهنسال بود،اما هیچ شباهتی با دایناسورها نداشت.با آنکه تا آخر عمر جوان فکر کرد، اما به خود اجازه نداد در کهنسالی سمت بپذیرد.در عوض تلاش کرد نسل جوان روانشناسان ایران را پرورش دهد و راهنمایی کند.در ملک ما که خدا را شکر مهد علم و هنر و همه چیزهای خوب است،گاه از سر تعارف به بازنشستگان سمتهای مادامالعمر میدهند.
درست برخلاف باخترنشینان که برای حفظ جایگاه بازنشسته و نیز سپردن امور به ذهنهای چالاک،او را بدون تعارف از سمتها کنار میگذارند و البته جایگاهی تحت عنوان استاد ممتاز به وی اعطا میکنندتا امکان انتقال تجربه از نسل قدیم به نسل جدید فراهم باشد.
و ما درستی براساس ذکاوت و هوش خدادادی،درست خلاف این را عمل میکنیم و التبه به همین دلیل است که گوی سبقت را در زمنیههای علمی از جهانیان ربودهایم.این موضوعی است که اهمیت پرداختی به پدیده دایناسورگرایی در روانشناسی ایران را مورد تأکید قرار میدهد.پدیدهای که حقیر جرأت پرداختن به آنرا ندارم؛چرا که هیچکدام از ما حال و حوصله ندارد که لقمه چپ دایناسورها شود!
امروز به برکت برنامههای رایانهای،دنیای دایناسورها بازسازی شده است و میتوانی رو به روی تلویزیون بنشینیم و محو دنیای شگفتانگیز دایناسورها شویم راستش دایناسورها جانوران باهوش و نجیبی بودند که وقتی دورهشان تمام شد،منقرض شدند و راه را برای جانوران بعدی باز کردند.ا
ین را میگوینداند مرام!حالا فرض کنید،یک از این دایناسورها برخلاف نوع خود،بر ماندن و تداوم بقا اصرار میورزید.آن موقع همه چیز به هم میریخت و این جانور نجیب تبدیل به موجودی خبیث میشد که جلوی رشد نسلهای بعدی را ناخواسته میگرفت.یادمان باشد وقتی به دوره دایناسوری خود نزدیک شدیم،سریع جای رابرای بعدیهای باز کنیم و بگذاریم خاطره نجابت و شرافت ما در اذهان باقی بماند.
نارون1
4th July 2013, 07:50 PM
*** من شک ندارم روانشناسی جوان ما با همه سختیها و ناملایمات و و پستی و بلندیها،آینده خوبی پیش رو دارد،به شرط آنکه این آفات را از خود بزداید:
آفت نخست: تضاد نان و علم(یا ماجرای مدرکگرایی)
انگیزههای متعدد اجتماعی و فرهنگی،استعدادهای ما را هل میدهد به طرف مدارک تحصیلات تکمیلی.ای بابا،مگر میشود بدون مدرک دکترا اجازه دهی در رسانهها دکتر خطابت کنند و بعد دنبال مدرکش نباشی؛چیزی که درست باید برعکساش باشد.
حالا نگاه کنید به وضعیت دانشجوی دورههای تکمیلی که مجبور است درس خود را یدک بکشد و درعینحال در چند جا مشغول کار باشد،دبیرستان؛مسئول مرکز مشاوره؛مدرس دانشگاه و از این قبیل.و خفنتر از همه اینکه حالا این وضعیت به یک سندرم تبدیل شده است و دانشجوی دکترای ما،در حالی که دکترش مینامند وحتی در سانهها ظاهر میشود،با همین لقب و عنوان،سالها طول میکشد تا مفتخر به کسب درجه دکترا شود.
و واویلا وقتی که در این شرایط،دانشجوی دکترا هم باشی و تقلب هم چاشنی امتحانت باشد.تازه استاد هم که شدی،درد نان رهایت نمیکن و مدرکگرایی جای خود را به تدریسزدگی میدهد.وقتی کار استاد از این کلاس به آن کلاس رفتن باشد، چگونه میتوان انتظار داشت ک آپ-تو-دیت هم باشد و سر کلاس حرفهای تکراری نزند.فراتر از آن،اینکه چگونه انتظار داریم در چنین شرایطی مدرس شبانهروزی ما،فرصت تحقیق هم بیابد.
آفت دوم: تمایزطلبی رشتهها
با بازگشایی دانشگاهها،نظام آموزش عالی یک اقدام شگفتانگیز کرد که در هیچ کجای دنیا سابقه نداشت و ما پیشگام آن بودیم؛دادن گرایش بالینی و کودکان استثنایی به روانشناسی درمقطع لیسانس.یعنی قبل از آنکه غوره شویم، کاری کردند که همگی احساس مویزی کنی.و اتفاقا تمایزطلبی از همینجا شروع شد.
چه خوشبخت آنکه بالینی بود(از جمله خود بنده)و چه سرافکنده و ناکام آنکه گرایش دیگری به او تعلق گرفته بود و اما همه جا آموزشها(حتی در مقطع فوق لیسانس)نظری بود و حسرت از نبودن تمرینهای عملی یا پراکتیس (practice) .
به این ترتیب،مباحث پایهای روانشناسی عمومی که زیرساز تمامی گرایشهای روانشناسی کاربردی است،به کنار گذاشته شد و بعضی زمینهها بیصاحاب ماند.از جمله روانشناسی سازمانی و صنعتی که اگر بدانید چقدر پول در آن خوابیده است
.آنوقت لابد همه میخواستند خود را روانشناس سازمانی و صنعتی بنامند و لابد سمت بالینی دیروز خود را منکر میشدند.چه کنیم که فعلا دوغ و دوشاب را به یک قیمت معامله میکنند.کی به کی است،تاریکی است.ای بالینیها بشتابید که فعلا روانشناسی سازمانی و صنعتی آدم را یاد نان و روغن میاندازد.
آفت سوم: خست علمی
ویژگی دیگر روانشناسی ایران،خست علمی اصحاب این رشته است.ازا استاد که مقاله یا کتابی را مینویسد تا دانشجویی که مقاله یا بخشی از یک کتاب را به میمنت تکنولوژی(فنآوری خودمان)کپ میزند،در دادن آن به دیگری خست میورزند. بیآنکه بدانیم،رشد ما در نشان دادن سخاوت علمی ماست.من در محیط رشد یافته بیشتر رشد میکنم،پس با رشد محیط پیرامون خود،خودم را رشد میدهم.
آفت چهارم: تحقیق از سر تفنن و نه از سر نیاز
در این سرزمین،تحقیق بوی نان میدهد،چه در قالب رسالههای دانشجویی که در انبار کتابخانهها دفن میشوند و چه در قالب طرحهای تحقیق،بیزینس (business) نان و آب داری فراهم میکند.البته که اینگونه تحقیقات از سر نیاز است؛ نیاز شکم.
گاهی این نگارنده حقیر با خودم فکر میکنم که اصلا چرا باید به مخمان فشار بیاوریم.خدا را شکر،مملکت ثروتمندی داریم.همینجوری هم روی چاههای نفت غلت میزنیم و دلیلی ندارد به خودمان زحمت بدهیم که تحقیق کنیم.همین خارجیهای فقیر بدون نفت،چمشان کور،تحقیق میکنند،ما هم از نتایج تحقیقات آنها حسن استفاده را میکنیم و چه دلیلی دارد خودمان را به زحمت بیندازیم.
در این راستا چند پیشنهاد به ذهن هرعاقلی میرسد که:
1-وزیر محترم علوم،تحقیقات و فناوری در یک جلسه اضطراری،با تصویب طرحی تمامی رشتههای دانشگاهی را منحل نماید و تنها در رشته ترجمه زبانهای خارجی دانشجو بپذیرد.به این ترتیب،مانع زبان از میان برداشته میشود و آخرین یافتههای علمی در اولین فرصت به فارسی ترجمه میشود و در اختیار ملت غیور ما قرار میگیرد.
2-از آنجا که کار اصلی را ما در ترجمه انجام دادهایم و ترجمه هم یک هنر است و هنر هم نزد ایرانیان است و بس، پیشنهاد میشود مطالب ترجمه شده را پشت سرهم بنویسیم و از آن کتاب و مجله بسازیم و اسم خودمان را هم بگذاریم روی جلد.به این ترتیب،آقایی و برتری خود را به روانشناسان جهان ثابت خواهیم کرد و چشم حسود کور خواهد شد.اگر هم نشود،میتوانیم جور دیگری حالشان را بگیریم.
3-اگر کسی این عرض بنده را قبول ندارد،میتواند ده بار از روی این طرح بنویسد تا به کله مبارکش فرورود.
آفت پنجم، کلکسیون انجمنهای رنگارنگ
از هرچه عقب افتادیم،در یک چیز رکورد داریم و آن تعداد انجمنهای منتسب به روانشناسی است که روانشناسی ایران را در سطح جهانی رکورددار کرده است.این نکتهای است که نشان میدهد ماخیلی باحال هستیم.اساسا یکی از ویژگیهای ما ایرانیها این است که وقتی دو نفریم،رفیقیم(یعنی مجبوریم رفیق باشیم)و وقتی سه نفر شدیم میزنیم به تیپ هم.و همین ویژگی است که معجزه میآفریند.
شاید ما تنها ملتی باشیم که از نظر فراوانی انجمنهای روانشناسی،پر تعدادترین هستیم.و از همه شگفتانگیزتر اینکه هیچکدام دیگری را قبول ندارد هیچ،دشمن هم میپندارد که باید مشت محکمی بر دهان یاوهگویان کوبید و قسعلیهذا.حالااگر کسی از سر نادانی از این میان برخیزد و بخواهد حرف از آشتی و ائتلاف و اتحاد بگوید،احتمالابه فرصتطلب،سادهانگار،لااب الی و این اراجیف معروف خواهد شد.
اصولا در چینین مواقعی،یکی شدن از طرق مختلف میسر است؛از جمله گفتوگو،فحاشی،کتک زدن،تهمت زدن، تخطئه کردن،باندبازی،بایکوت و نهایتا دیگری را از صحنه خارج کردن.میبینید که با چنین پروژهای،دیگر مخالفی نمیماند که موجب اخلاف شود و ما به یک اتحاد تضمین شده دست یافتهایم.واقعا همانطور که میبینید آدمهای با حالی هستیم.
همانطور که مستحضرید در جامعه«کاردرست» روانشناسی ایران،همه چیز خلاف نمونههای خارجی آن است و از این لحاظ استثنایی هستیم.به این ترتیب،با توجه به این وارونگی(که بدتر از وارونگی هوا در فصل زمستان در شهر تهران نیست)،چند پیشنهاد میدهیم تا شاید مورد استفاده و استعمال قرار گیرد.
1-از امروز تمامی روانشناسان از جمله دانشجویان گرامی به جای راه رفتن روی دوپا،یادبگیرند که روی دستان خود راه بروند.
2-از امروز به جای تحقیق و مشاهده علمی و ارائه یافتههای علمی،به فلسفهبافی و ذهنیت گاریی بپردازیم و اسمش را بگذاریم«کار بزرگ»!
3-از امروز به جای سئوال کردن،همگی پاسخ بدهیم. صحیح و غلط آن اصلا مطرح نیست،مهم این است که کم نیاوریم و پاسخگو باشیم.
4-و بالاخره از امروز همه روانشناسان ایران به جای استفاه از قشر خاکستری مخ خود،از نخاع خود استفاده کنند.
به این ترتیب،ا در استثناء بودن،گوی سبقت را از جهانیان خواهیم ربود و طرحی نو خواهیم افکند.
من نمیدانم چرا همیشه دلم میخواهد خوشبین باشم.
آینده امیدوارکننده است.به نظر میرسد اگر این آفتها زدوده شود،شرایطه به گونهای خواهد شد که روانشناسی ایران در آستانه اپیزود چهارم خود قرراگیرد.این را میگویند«چشمبسته غیب گفتن!».
منابع
آراسته،ر.(1348).سیر روانشنسی در غرب(جلد اول).تهران:دهخدا.
براهنی،م.ت.(1351).مبانی نظری آزمونهای روان،تهران:انتشارات دانشگاه تهران.
براهنی،م.ت.(1361).روانآزمایی ،تهران:انتشارات دانشگاه).تهران.
حجتی،م.ب.(1361).روانشناسی از دیدگاه غزالی و دانشمندان اسلامی،تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
سیاسی،ع.ا.(1317).علم النفس یا روانشناسی از لحاظ تربیت،تهران:وزارت معارف.
سید حسینی،ر.(1353).مکتبهای ادبی،تهران:انتشارات نیل.
سایت آکادمی روانشناسی بالینی
برای کسب اطلاعات بیشتر علاقمندان :
http://www.forouzesh.com/nativepages/displayimage.aspx?code=GfTbzfTfTMntZrdYEMnbzulJXrd JXbzulQkQkfT&type=big (http://www.forouzesh.com/book/bookdetail.aspx?code=GfTbzfTfTMntZrdYEMnbzulJXrdJX bzulQkQkfT)برای این روزها!
روان شناسی ایران در سه اپیزود
نویسنده : دکتر حسین کاویانی
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.