PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی ________شهید مهدی رستمی_______________



M@hdi42
17th June 2013, 10:25 PM
http://www.baghestan.ir/_DouranPortal/images/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%8 5%DB%8C%20.bmp
نام شهید : مهدی رستمی نام پدر : مرتضی محل تولد :دهمویز شهریار تاریخ تولد : 1343 مدرک تحصیلی : دیپلم وضعیت تأ هل : مجرد شغل شهید : دانش آموز نام عملیات : مرصاد نحوه شهادت : اصابت نشانی مزار: گلزار شهدای دهمویز ارگان اعزام کننده : بسیج شهریار آخرین مسئولیت در جبهه : رزمنده

[ خلاصه ای از زندگی شهید ]

شهید مهدی رستمی در سال 1343 در یکی از روستاهای شهریار به نام دهمویز در خانواده ای مذهبی پا به عرصه حیات نهاد چون تولد وی مصادف با روز نیمه ی شعبان سالروز تولد منجی عالم بشریت امام زمان (عج) بود و به تاسی از آن مقام ولایت و امامت ، او را مهدی نام نهادند. شهید در دامن مادری با تقوا ، متدین و قاری قرآن پرورش یافت و همچنین همراه پدرش در مجالس مذهبی شرکت می جست همگام با فعالیتهای مذهبی تحصیلاتش را تا پایان دوره ی متوسطه با موفقیت به پایان برد و بعد از شرکت در کنکور سراسری در رشته ی زبان خارجه قبول گردید . در روز تاریخی 12 بهمن سال 1357 به همراه خواهر بزرگش در بهشت زهرا حضور یافت . در سال 1361 تنها برادرش که در سال از وی بزرگتر بود در نبرد با بعثیان متجاوز مجروح و دو چشم خود را به اسلام عزیز هدیه نمود . شهید مهدی رستمی در ادامه ی راه برادرش راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در نبردی خونین با منافقان کور دل در عملیات مرصاد با تحفه ی شهادت روح ملکوتیش به عرش اعلا پای گشود .

1- نکات برجسته در زندگی شهید : الف ) فعالیتهای مهم عبادی و معنوی : از کودکی در مجالس مذهبی به همراه پدرش شرکت می کرد . ب) فعالیتهای مهم سیاسی و اجتماعی : حضور در تظاهراتهای سال 1357 و همچنین بعد از آن .

2- فرازهایی ازوصیت نامه : سلامی به گرمی خون جوشان حسین (ع) سخنی با شما دارم که آنقدر برای آن اهمیت قائل می شوم که قبل از هر چیز آن را به شما و به همه بگویم و آن این است : امام .... امام ..... امام جز خط او برای خود انتخاب نکنید . حتی در سخت ترین لحظات جز به او امر او گوش نکنید .

3- خاطرات والدین / همسر/ فرزند/ دوست / همرزم: شبی دختر عمویش در خواب دید که وی از ابتدای خیابان اصلی دهمویز به سمت بالا در حرکت است در حالی که عبایی بر دوش دارد . وی می پرسید تو که شهید شده ای اینجا چه کار می کنی که در جواب می گوید من دو بال دارم که با آنها می توانم به همه جا بروم .

M@hdi42
11th November 2013, 06:10 PM
http://uc-njavan.ir/images/q1y6g7i2e2rlap667buf.jpg (http://uc-njavan.ir/)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد