PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آموزشی درباره امام رضا ع



kamanabroo
16th May 2009, 01:12 AM
زندگينامه:

امام رضا (ع)
ابو الحسن على بن موسى (ع) ملقب به«رضا»امام هشتم از ائمه اثنى عشر (ع) و دهمين معصوم از چهارده معصوم (ع) است .
سال تولد آن حضرت را 148 و 153 ه.ق. و ماه تولد ايشان را ذو الحجه و ذو القعده و ربيع الاول گفته‏اند و مشهور آن است كه روز تولد آن حضرت يازدهم ذو القعده بوده است.
كنيه آن حضرت ابو الحسن بوده است و چون امام موسى كاظم عليه‏السلام نيز مكنى به ابو الحسن بوده‏اند حضرت رضا (ع) را ابو الحسن ثانى گفته‏اند.مشهورترين لقب ايشان«رضا»بوده است كه بنا بر روايتى در عيون اخبار الرضا (1/13) علت ملقب بودن آن حضرت به«رضا»اين بوده است كه«رضي به المخالفون من أعدائه كما رضي به الموافقون من أوليائه و لم يكن ذلك لأحد من آبائه عليهم‏السلام فلذلك سمي من بينهم بالرضا...»يعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولايت عهد او) رضايت دادند و چنين چيزى براى هيچيك از پدران او دست نداده بود، از اين رو در ميان ايشان تنها او به«رضا»ناميده شد.اما به روايت طبرى (وقايع سال 201) مأمون آن حضرت را«الرضى من آل محمد»ناميد و صدوق هم بنا بر روايتى ديگر در عيون اخبار الرضا (2/147) چنين گفته است.
بايد متذكر شد كه داعيان و مبلغان بنى عباس در اواخر عهد بنى اميه مردم را دعوت مى‏كردند كه با«رضا از آل محمد»بيعت كنند، يعنى بى‏آنكه از كسى نام ببرند مى‏گفتند چون خلافت بنى اميه درست نيست بايد به كسى از خاندان محمد (ص) كه مورد رضايت همه باشد بيعت كنند.بنى عباس با حكومت آل على مخالف بودند ولى چون مأمون كه خود از بنى عباس بود حضرت رضا (ع) را به ولايتعهدى برگزيد، همه از مخالف و موافق به او راضى شدند و مصداق«رضا من آل محمد»در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد.
مادر آن حضرت ام ولد بود. (كنيزى بود كه از مولاى خود فرزند آورده بود.) درباره نام و زادگاه مادر آن حضرت اختلاف است و به اغلب احتمالات از مردم شمال آفريقا يا مغرب مراكش بوده است.
در كتب معتبر، از جمله در عيون اخبار الرضا، نصوص و دلايل امامت آن حضرت مذكور است و در همين كتاب (1/23 به بعد) وصيت نامه مفصلى از حضرت امام موسى كاظم (ع) مندرج است.
پس از آنكه محمد امين در بغداد كشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلم گرديد، مأمون تصميم گرفت تا خلافت را پس از خود به كسى كه غير از خاندان بنى‏عباس باشد بسپارد و پس از تحقيق و بررسى در احوال علويان كسى را شايسته‏تر و برازنده‏تر از على بن موسى بن جعفر (ع) نديد و از اين رو كس فرستاد و او را از مدينه به خراسان فرا خواند.
درباره علت اين تصميم مطالبى گفته شده است و از جمله بنا بر خبرى در عيون اخبار الرضا از قول مأمون نقل شده است كه گويا هنگامى كه امين خود را در بغداد خليفه خواند و بسيارى از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصى شدند، مأمون عهد و نذر كرد كه اگر بر مشكلات فائق آيد خلافت را در محلى قرار دهد كه خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت رسيد كسى را سزاوارتر از على بن موسى (ع) نديد و او را از مدينه بخواست و ولايت عهدى خود را به او تفويض كرد.
اين مطلب درست به نظر نمى‏رسد، زيرا مستلزم آن است كه مأمون شيعه باشد و امامان را تا حضرت رضا قبول داشته باشد و گرنه«قرار دادن خلافت در محلى كه خداوند قرار داده است»معنى ندارد.اما اگر هم مأمون ارادتى به حضرت امير (ع) و بعضى از اهل بيت داشته است دليل تشيع او به معنى دقيق كلمه (امام واقعى دانستن حضرت رضا) نمى‏شود.علاوه بر اين اگر مأمون خود را سزاوار خلافت نمى‏دانست دليلى نداشت كه با امين بر سر خلافت بجنگد و خود را امير المؤمنين بخواند.
بعضى گفته‏اند فضل بن سهل ذو الرياستين كه در حكم وزير مأمون بود او را بر اين كار واداشت.اما بايد ديد كه چه علتى موجب گرديد تا فضل بن سهل مأمون را بر اين كار وابدارد؟
به احتمال قوى دلايل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضا (ع) به ولايتعهدى سياسى بوده است، زيرا پس از قتل امين اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در ميان بنى عباس فرد برجسته‏اى كه مورد قبول و رضايت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همه لياقت و شخصيت سياسى در عراق ناشناخته بود.در يمن و كوفه و بصره و بغداد و ايران عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظارى را كه از خلافت بنى عباس داشتند برآورده نديدند، زيرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعى بودند.از اين رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان امام على (ع) بودند و اميدها و آرزوهاى خود را به افراد برجسته و متقى اين خاندان بسته بودند.
فضل و مأمون با شم سياسى خود از مشاهده اوضاع نابسامان شهرهاى مهم و شورش مردم (مانند قيام ابو السرايا در كوفه و علوى ديگر در يمن) به اين نكته پى برده بودند و مى‏خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازى از خاندان على به ولايتعهدى رضايت مردم را به خود جلب كنند و پايه‏هاى خلافت مأمون را مستحكم سازند به همين جهت مأمون در سال 200 ه.ق. بنا به گفته طبرى رجاء بن ابى الضحاك و فرناس خادم (در بعضى روايات شيعه ياسر خادم) را به مدينه فرستاد تا على بن موسى بن جعفر (ع) و محمد بن جعفر عم حضرت رضا (ع) را به خراسان ببرند.
رجاء بن ابى الضحاك، خويش نزديك فضل بن سهل بود و همين امر شايد مؤيد اين مطلب باشد كه فضل بن سهل در كار ولايتعهدى حضرت رضا (ع) دخالت داشته است.
در روايات شيعه آمده است كه مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود نه از راه كوفه و قم و دليل اين امر را كثرت شيعيان در كوفه و قم ذكر كرده‏اند، زيرا مأمون مى‏ترسيد كه شيعيان كوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.اين مؤيد آن است كه عامل فرا خواندن حضرت رضا به خراسان عاملى سياسى بوده است و مأمون مى‏ترسيده است كه كثرت شيعيان در كوفه يا قم سبب شود كه آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته كار بكلى از دست مأمون خارج گردد.
مشهور است كه به هنگام ورود حضرت رضا (ع) به نيشابور طالبان علم و محدثان دور محفه آن حضرت كه بر استرى نهاده شده بود جمع شدند و از ايشان خواستند كه حديثى بر آنها املا فرمايد.حضرت حديثى بطور مسلسل از آباء طاهرين خود از رسول اللّه (ص) و جبرئيل از قول خداوند روايت كرد كه«كلمة لا إله إلا اللّه حصني و من دخل حصني أمن من عذابي»يعنى كلمه توحيد يا لا اله الا اللّه حصار و باروى مستحكم من است و هر كه به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند.اين حديث به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار (ع) تا حضرت رسول (ص) به«سلسلة الذهب»معروف شده است.
درباره اينكه چرا آن حضرت اين حديث را املا فرمود بايد گفت كه اين نوعى دعوت به وحدت كلمه و اتفاق بوده است زيرا اساس اسلام و مدخل آن اين كلمه است كه معتقدان به خود را از هر گونه تشويش و عذابى در امان مى‏دارد و مسلمانان بايد با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف كلمه بپرهيزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزينند.
حضرت در نيشابور در محله‏اى به نام بلاشاباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو كه اقامتگاه مأمون بود رفت.به روايت عيون اخبار الرضا (2/149) مأمون نخست به آن حضرت پيشنهاد كرد كه خود خلافت را قبول كند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در اين باب مخاطبات زياد ميان ايشان رد و بدل گرديد سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولايتعهدى را پذيرفت به اين شرط كه از امر و نهى و حكم و قضا دور باشد و چيزى را تغيير ندهد.
علت مقاومت امام اين بود كه اوضاع را پيش بينى مى‏كرد و بر او مسلم بود عشيره عباسى و رجال دولت كه عادت به لا ابالى‏گرى و درازدستى عهد هارون الرشيد كرده‏اند زير بار حق نخواهند رفت و او قادر به اجراى قوانين الهى نخواهد بود.مأمون پس از آنكه آن حضرت ولايتعهدى را پذيرفت امر كرد تا لباس سياه كه شعار عباسيان بود ترك شود و درباريان و فرماندهان و سپاهيان و بنى هاشم همه لباس سبز كه شعار علويان بود بپوشند.خود نيز جامه سبز پوشيد و نام امام را زينت بخش درهم و دينار نمود و مقرر داشت كه در همه بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و اين به روايت طبرى روز سه شنبه دوم رمضان سال 201 ه.ق. بود.
على بن عيسى اربلى مؤلف كشف الغمه عهدى را كه مأمون ظاهرا درباره ولايتعهدى امام رضا (ع) نوشته بود و ملاحظاتى را كه حضرت رضا (ع) در ميان سطور آن عهد نامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670 ه.ق. در دست يكى از«قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) ديده و صورت آن را در همان كتاب كشف الغمه آورده است.
تحقيق درباره صحت و اصالت اين عهد بصورتى كه در كتاب مذكور آمده است مجالى ديگر مى‏خواهد و در اينجا فرض صحت و اصالت آن است و از مطالعه آن نتيجه مى‏شود كه آنچه در بعضى كتب ادعا شده است كه مأمون شيعى بوده است و در مطالب گذشته نيز به آن اشاره شد صحت ندارد زيرا مأمون در اين عهد نامه از مقام خلافت به گونه‏اى تعبير مى‏كند كه با عقايد اهل سنت مطابق است.
مأمون در اين عهد نامه به سخن عمر استناد مى‏جويد و همچنين خلافت خود را مستند به شرع و قانون مى‏داند.همچنين در اين عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولايت عهدى علم و فضل و ورع و تقواى او مى‏داند نه آنچه شيعيان معتقدند كه او خليفه و امام بحق و برگزيده از جانب خدا و منصوص از سوى پدر و اجداد خويش است.همچنين در اين عهدنامه به صراحت آمده است كه ملقب شدن آن حضرت به«رضا»از جانب خود مأمون بوده است.
حضرت رضا (ع) به موجب آنچه مؤلف كشف الغمه آورده است در پشت اين عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است اما بقاى خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با ترديد و شك تلقى كرده است.البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن بينى خاصى كه از اوضاع و احوال سياسى زمان خود داشت مى‏دانست كه اين كار به آخر نخواهد رسيد و بنى عباس و مخالفان خاندان امام على (ع) بهر طريقى كه باشد با آن مخالفت خواهند كرد.
اما آنچه شخص را به تأمل وا مى‏دارد اين است كه در آن جا گويا حضرت رضا مرقوم فرموده بود: «الجامعة و الجفر يدلان على ضد ذلك و ما أدري ما يفعل بي و لا بكم»يعنى: جامعه و جفر بر خلاف اين دلالت دارند (يعنى دلالت دارند بر اينكه اين امر خلافت به من نخواهد رسيد) و من نمى‏دانم بر سر من و شما چه خواهد آمد يا با من و با شما چه خواهند كرد.
درباره جفر و جامعه و ماهيت آن نمى‏توان سخنى گفت و شكى هم نيست كه امام (ع) با ارشاد و هدايت الهى از غيب و آينده مى‏تواند آگاه باشد.اما اينكه حضرت در سندى رسمى و پشت فرمان مأمون از جفر و جامعه سخن بگويد محل ترديد است زيرا مأمون و اطرافيان او به جفر و جامعه‏اى كه مخصوص امامان شيعه باشد كه به وسيله آن از سر غيب آگاه گردند اعتقادى نداشتند و بعيد است كه حضرت رضا (ع) در پشت عهدنامه مأمون چنين چيزى مرقوم بفرمايند.
تاريخ عهد نامه مذكور روز دوشنبه 7 رمضان سال 201 ه.ق. است و چنانكه گفتيم طبرى روز انتخاب حضرت را به ولايت عهدى سه شنبه 2 رمضان سال مذكور مى‏داند و اگر سه شنبه 2 رمضان باشد روز هفتم ماه رمضان يك شنبه مى‏شود نه دوشنبه.اما اختلاف يك روز را مى‏توان به اختلاف در رؤيت هلال منسوب داشت.
صدوق در عيون اخبار الرضا (2/154 به بعد) نسخه سند ديگرى از حضرت رضا (ع) به نام نسخه كتاب الحباء و الشرط كه تاريخ آن نيز همان دوشنبه 7 رمضان سال 201 ه.ق. است نقل كرده است و در آن تصريح شده است كه اين روز همان روزى است كه مأمون آن حضرت را وليعهد خود كرده و مردم را به پوشيدن لباس سبز واداشته است.صدوق خود اين نسخه را كه حضرت درباره فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل به عمال و كارداران نوشته، ديده است و به قول خودش آن را از كسى«روايت»نكرده است.
اين نامه مقدمه‏اى دارد كه به قلم حضرت رضا (ع) است و پس از آن اصل نسخه حباء و الشرط مى‏آيد كه بنا بفرموده حضرت شامل سه باب است: باب اول در شرح آثار و اعمال فضل بن سهل است كه چگونه مأمون را در وصول به خلافت يارى داد و ابو السرايا و شورشيان ديگر را سركوب كرد و طبرستان، ديلم، كامل، غرچستان، غور، كياك، تغزغز، ارمنستان، حجاز، سرير، خزر و مغرب را رام ساخت. باب دوم درباره پاداشهايى است كه مأمون در برابر اين خدمات در حق او برقرار كرده است و باب سوم درباره چشم پوشى فضل از اين پاداشها است.مأمون اين امر را پذيرفته و به فضل اختيار داده است كه هر كارى را كه نمى‏خواهد نكند و به اصطلاح اين نامه او را«مزاح العله»ساخته است.
صدوق در عيون اخبار الرضا از ابو على حسين بن احمد سلامى مؤلف اخبار خراسان (كه فعلا در دست نيست) نقل مى‏كند كه ولايت عهدى حضرت رضا به اشاره و توصيه فضل بن سهل بوده است و چون اين خبر به بغداد رسيد خاندان بنى عباس را خوش نيامد و مأمون را خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى كه موسيقيدان و عود نواز بود بيعت كردند و چون مأمون اين خبر را شنيد دريافت كه فضل بن سهل رأى ناصوابى در پيش او گذاشته است.پس، از مرو بيرون آمد و راهى بغداد شد و چون به سرخس رسيد فضل ناگهان در حمام كشته شد و قاتل او غالب، دايى مأمون بود.بعد مأمون حضرت را در حال بيمارى كه بر او عارض شده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات يافت و در سناباد توس در كنار قبر هارون مدفون گرديد.اين واقعه در صفر سال 203 ه.ق. اتفاق افتاد.
صدوق پس از نقل اين خبر از كتاب اخبار خراسان، آن را نادرست مى‏داند و مى‏گويد (چنانكه قبلا ذكر شد) مأمون خود، آن حضرت را وليعهد كرد و فضل بن سهل چون از پروردگان آل برمك بود با حضرت رضا (ع) دشمن بود.
اينكه فضل بن سهل از آغاز دشمن حضرت رضا (ع) باشد محل ترديد است و چنانكه اشاره شد ظاهرا فضل بن سهل در ولايت عهدى حضرت رضا (ع) مؤثر بوده است.اما گويا پس از انتخاب آن حضرت به ولايت عهدى وقايعى روى داده است كه منجر به مخالفت فضل با حضرت رضا (ع) شده است.
روايتى در عيون اخبار الرضا (2/167) هست كه به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براى قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند.حضرت بر ايشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند.آن دو ترسيدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما مى‏خواستيم«رضا»را بيازماييم.پس از آن حضرت رضا (ع) نزد مأمون رفت و قصه را باز گفت و مأمون دريافت كه حق با امام رضا (ع) بوده است.
شايد اين معنى يكى از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شايد عوامل ديگرى هم باشد كه بر ما مجهول است.به هر حال بنا به گفته طبرى (حوادث سال 203) حضرت رضا (ع) به مأمون گفت كه فضل اخبار بغداد و نارضايى مردم را از خودش و برادرش حسن بن سهل و حتى از ولايت عهدى خود آن حضرت نهان مى‏دارد و مردم در بغداد با ابراهيم بن المهدى بيعت كرده‏اند.چون مأمون در اين باره تحقيق كرد و صدق گفته‏هاى آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گرديد و چنانكه در تواريخ مذكور است در سر راه، فضل بن سهل در سرخس در حمام كشته شد و خود حضرت رضا در توس وفات يافت.
مجلسى در بحار الانوار (49/311 چاپ جديد) تحت عنوان«تذييل»درباره اينكه آيا حضرت رضا (ع) به مرگ طبيعى وفات يافته يا شهيد شده است مى‏گويد: ميان اصحاب ما (يعنى شيعه) و مخالفان (اهل سنت) در اينكه آيا حضرت رضا به مرگ طبيعى درگذشته يا مسموم شده اختلاف است و اشهر در ميان ما شيعيان آن است كه آن حضرت به سم مأمون شهيد شده است و از سيد على بن طاوس از علماى شيعه نقل شده است كه او منكر مسموم بودن آن حضرت است و نيز اربلى در كشف الغمه مسموم شدن آن حضرت را انكار كرده است و گفته است كه ابن طاوس قبول نداشت كه مأمون حضرت رضا را زهر داده باشد.
مؤلف كشف الغمه پس از ذكر مطالبى در اين باره مى‏گويد اينكه گفته مى‏شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهر آگين ساختند ما نمى‏دانيم كه چنين چيزى سبب زهرآگين شدن انگور مى‏گردد و قياس طبى، آن را گواهى نمى‏دهد.
البته مجلسى اظهارات مؤلف كشف الغمه را رد مى‏كند و حق را به جانب صدوق و مفيد مى‏دهد و معتقد است كه آن حضرت مسموم شده است.درباره مسموم شدن آن حضرت از راه انگور يا انار يا چيز ديگر روايات مختلف است و آنچه مى‏توان با قطع نظر از جزئيات و تفاصيل واقعه گفت اين است كه همچنانكه انتخاب آن حضرت به ولايتعهدى سياسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوى سياسى صورت گرفته است و به همين جهت احتمال مسموم شدن حضرت بيشتر است، زيرا مأمون پس از شنيدن اينكه او را در بغداد از خلافت خلع كردند و با ابراهيم بن المهدى بيعت كردند دريافت كه يكى از علل عمده مخالفت بزرگان و دست اندركاران بغداد با خلافت او همين ولايت عهدى حضرت رضا است و خواست بهر نحوى كه شده است خود را از اين گرفتارى كه گريبانگير او شده بود نجات دهد.
خ‏ويژگيهاى آن حضرت‏
شخصيت ملكوتى و مقام شامخ علمى و زهد و اخلاق حضرت رضا (ع) و اعتقاد شيعيان به او سبب شد كه نه تنها در مدينه بلكه در سراسر دنياى اسلام به عنوان بزرگترين و محبوبترين فرد خاندان رسول اكرم (ص) مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترين پيشواى دين بشناسند و نامش را با صلوات و تقديس ببرند.بيست و چند سال بيش نداشت كه در مسجد رسول اللّه (ص) به فتوى مى‏نشست.علمش بى‏كران و رفتارش پيامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام مى‏گرديد.كسى را با عمل و سخن خود نمى‏آزرد.سخن كسى را قطع نمى‏كرد.هيچ حاجتمندى را مأيوس باز نمى‏گرداند.در حضور مهمان به پشتى تكيه نمى‏داد و پاى خود را دراز نمى‏كرد.هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان مى‏نشست و غذا مى‏خورد.شبها كم مى‏خوابيد و قرآن بسيار مى‏خواند.شبهاى تاريك در مدينه مى‏گشت و مستمندان را كمك مى‏كرد.در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس زندگى مى‏كرد.نظافت را در هر حال رعايت مى‏فرمود و عطر و بخور بسيار به كار مى‏برد.عادتا جامه ارزان و خشن مى‏پوشيد ولى در مجالس و براى ملاقاتها و پذيراييها لباس فاخر در بر مى‏كرد.غذا را اندك مى‏خورد و سفره‏اش رنگين نبود.در هر فرصت مناسب مردم مسلمان را به وظايف خود آگاه مى‏كرد.
امام (ع) براى خنثى كردن توطئه‏هاى مأمون و اطرافيان او مراقبتى هوشيارانه داشت.يكى از توطئه‏هايى كه امام آن را به شكست كشانيد موضوع نماز عيد فطر رمضان سال 202 ه.ق. بود كه مأمون براى تظاهر به مردم و اينكه امام كاملا در اختيار و آلت دست و طرفدار خلافت اوست از وى خواست كه نماز عيد را ايشان با مردم بگزارند. امام امتناع فرمود ولى بر اثر اصرار مأمون فرمود«به همانگونه كه پيغمبر اسلام نماز عيد را برگزار مى‏كرد اجرا خواهد كرد».مأمون ناچار شد اين شرط را بپذيرد و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مأمون به در منزل امام رفته و منتظر خروج ايشان براى حركت به محل نماز ايستادند.
همينكه آفتاب سر زد امام كه خود را شستشو داده و غسل كرده و معطر ساخته بود جامه‏اى ساده ولى پاكيزه پوشيده و عمامه‏اى سفيد بر سر نهاد.امام از كاركنان منزل خويش نيز خواسته بود كه همه همينگونه به راه افتند.همه در حالى كه امام را حلقه‏وار در بر گرفته بودند تكبير گويان از منزل خارج شدند.امام سر به آسمان برداشت و با صدايى چنان نافذ چهار تكبير گفت كه گويى هوا و زمين و همه موجودات تكبير او را پاسخ گفتند.
چون فرماندهان و درباريان كه خود را آراسته و منتظر امام ايستاده بودند با چنين صحنه‏اى مواجه شدند بلافاصله از مركبها به زير آمدند و كفشها و چكمه‏ها از پاى بدر آوردند.امام پس از لحظه‏اى توقف اين جملات را بر زبان جارى ساخت: «اللّه أكبر، اللّه أكبر على ما هدانا، ... و الحمد للّه على ما أبلانا».
امام به سوى مصلى حركت آغاز كرد ولى هر ده قدمى كه به پيش مى‏رفت مى‏ايستاد و چهار تكبير مى‏گفت.تمام كوچه‏ها و خيابانهاى شهر مرو از جمعيت مملو گرديد، همه با اشتياق گرد آمدند و ناظر حركت پيامبر گونه امام بودند.گزارش اين صحنه‏هاى مهيج به گوش مأمون مى‏رسيد تا آنجا كه بر اثر القاى اطرافيان تاب ادامه برنامه را نياورده دستور داد كه امام از ميان راه برگردد و امام نيز چنين كرد و مردم آشفته خاطر و خشمناك پراكنده شدند و صفوف نماز ديگر به نظم نپيوست و توطئه مأمون با شكست مواجه گرديد.
خ‏ساير منابع‏
اعيان الشيعة، ج 2
الكامل، ابن اثير، 6/119، مصر 1303 ه.ق.
بحار الانوار، ج 49
تاريخ طبرى، 10/251
تاريخ الخلفاء، سيوطى، 307
عيون اخبار الرضا، قم 1363ه.ش.

kamanabroo
16th May 2009, 01:19 AM
آهوى پناهنده !
پسر سلطان سنجر (پادشاه ایران ) یا پسر یکى از وزیرانش به تب شدید مبتلا شد. پزشکان نظر دادند که باید به تفریح رفته ، خود را به شکار مشغول نماید. از آن وقت کارش این بود که هر روز با بعضى از نوکران و خدمتکارانش به گردش و شکار برود. در یکى از روزها با بعضى از نوکران و خدمتکارانش به گردش و شکار برود. در یکى از روزها آهویى از مقابلش ‍ گذشت . او با اسب آهو را به سرعت دنبال مى کرد. حیوان به بارگاه حضرت امام رضا علیه السلام پناه برد. شاهزاده نیز خود را به آن پناهگاه با عظمت امام علیه السلام رسانید. دستور داد آهو را شکار کنند. ولى سپاهیانش ‍ جراءت نکردند به این کار اقدام نمایند و از این پیشامد سخت در تعجب بودند. سپس به نوکران و خدمتکاران دستور داد از اسب پیاده شوند.خودش نیز پیاده شد. با پاى برهنه و با کمال ادب به سوى مرقد شریف امام علیه السلام قدم برداشت و خود را روى قبر حضرت انداخت و با ناله و گریه رو به درگاه خداوند نموده و شفاى مریضى خویش را از امام علیه السلام خواست و همان لحظه دعایش مستجاب شد و شفا یافت . همه اطرافیان خوشحال شدند و این مژده را به سلطان رساندند که فرزندش به برکت قبر امام رضا علیه السلام شفا یافته و گفتند:- شاهزاده در کنار قبر امام علیه السلام بماند و برنگردد تا بناها و کارگران بیایند بر روى قبر امام بارگاهى بسازند و در آنجا شهرى زیبا شود و یادگارى از او بماند.پادشاه از شنیدن این مژده شاد گشت و سجده شکر به جاى آورد. فورا معماران و بناها را فرستاد و روى قبر مبارک آن حضرت گنبد و بارگاهى ساختند و اطراف شهر را دیوارکشى کردند.
------
رفاقت با خردمندان
امام رضا علیه السلام مى فرماید:اگر دوست دارى که نعمت بر تو همیشگى باشد، جوانمردى تو کامل گردد و زندگیت رونق یابد، بردگان و افراد پست را در کار خود شریک مساز؛ زیرا اگر امانتى در اختیار آنان بگذارى بر تو خیانت مى کنند. اگر از مطلبى براى تو صحبت کنند به تو دروغ گویند و اگر گرفتار مشکلات و درمانده شوى تو را تنها گذارده و خوار کنند. چه مشکلى دارى از اینکه با افراد عاقل رفیق و هم صحبت شوى . چنانچه کرم و بزرگوارى او را نپسندى ، لااقل از عقل و خرد او بهره مند شوى . از بد اخلاقى دورى کن و مصاحبت با افراد کریم و بزرگوار را هیچ وقت از دست مده . اگر عقل و خرد او مورد پسندت نباشد، مى توانى در پرتو عقل خود، از بزرگوارى او سودمند شوى و تا مى توانى از آدم احمق و پست بگریز.(60)

-----------------


امام رضا علیه السلام و مردى در سفر مانده
یسع پسر حمزه مى گوید:
در محضر امام رضا بودم ، صحبت مى کردیم ، عده زیادى نیز آنجا بودند که از مسائل حلال و حرام مى پرسیدند. در این وقت مردى بلند قد و گندمگون وارد شد و گفت :
فرزند رسول خدا! من از دوستداران شما و اجدادتان هستم ، خرجى راهم تمام شده ، اگر صلاح بدانید مبلغى به من مرحمت کنید تا به وطن خود برسم و در آنجا از طرف شما به اندازه همان مبلغ صدقه مى دهم ، چون من در وطن خویش ثروتمندم اکنون در سفر نیازمندم .
امام برخاست و به اطاق دیگر رفت ، دویست دینار آورد در را کمى باز کرد خود پشت در ایستاد و دستش را بیرون آورد و آن شخص را صدا زد و فرمود:
این دویست دینار را بگیر و در مخارج راهت استفاده کن و از آن تبرک بجوى و لازم نیست به اندازه آن از طرف من صدقه بدهى . برو که مرا نبینى و من نیز تو را نبینم .
آن مرد دینارها را گرفت و رفت ، حضرت به اتاق اول آمد به حضرت عرض ‍ کردند:
شما خیلى به او لطف کردید و مورد عنایت خویش قرار دادید، چرا خود را پشت در نهان کردید که هنگام گرفتن دینارها شما را نبیند؟
امام فرمود:
به خاطر این که شرمندگى نیاز و سؤ ال را در چهره او نبینم ...(74)

------------------
اول قرارداد، سپس کار
سلیمان جعفرى که یکى از ارادتمندان امام رضا علیه السلام بود، مى گوید:
براى کارى خدمت امام رفته بودم ، چون کارم تمام شد خواستم به منزل خود برگردم ، امام فرمود:
امشب نزد ما بمان !
در محضر امام به خانه او رفتیم ، غلامان آن حضرت مشغول بنایى بودند امام در میان آنها غلامى سیاه را دید که از غلامان آن حضرت نبود، پرسید:
- این کسیت ؟
عرض کردند:
- به ما کمک مى کند به او چیزى خواهیم داد.
فرمود:
- مزدش را تعیین کرده اید؟
عرض کردند:
- نه ، هر چه بدهیم راضى مى شود.
امام برآشفت و بسیار خشمگین شد. من عرض کردم :
فدایت شوم چرا خودت را ناراحت مى کنید؟
فرمود:
من بارها به اینها گفته ام هیچکس را براى کارى نیاورید مگر آن که قبلا مزدش ‍ را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسى که بدون قرارداد قبلى کارى انجام دهد اگر سه برابر به او مزد بدهى ، خیال مى کند مزدش را کم داده اى ، اما اگر مزدش را قبلا تعیین کنى وقتى مزدش را بپردازى از تو خشنود خواهد شد که به گفته خود عمل کرده اى و اگر بیش از مقدار قرارداد چیزى به او بدهى هر چه کم و ناچیز باشد، متوجه مى شود اضافه داده اى ، سپاسگزار خواهد بود.(75)


----------------------

بانويي در محضر هشت امام
حبابه والبیه (103) مى گوید:
امیرالمؤ منین على علیه السلام را در محل پیش تازان لشکر دیدم ، در دستش ‍ تازیانه دو سر بود و با آن ، فروشندگان ماهى بى فلس و مار ماهى و ماهى طافى (که حرامند) را مى زد و مى فرمود:
اى فروشندگان مسخ شده هاى بنى اسرائیل و لشکر بنى مروان !
فرات بن احنف عرض کرد:
یا امیرالمؤ منین لشکر بنى مروان کیانند؟
حضرت فرمود:
مردمى بودند که ریشهاى خود را مى تراشیدند و سبیلهایشان را تاب مى دادند.
حبابه مى گوید:
من گوینده اى را خوش بیان تر از على علیه السلام ندیده بودم ، به دنبالش ‍ رفتم تا در محل نشیمن مسجد کوفه نشست .
عرض کردم :
یا امیرالمؤ منین ! خدا رحمتت کند! نشانه امامت چیست ؟
امام على علیه السلام در پاسخ - به سنگ کوچکى اشاره کرد - و فرمود: آن را بیاور!
من سنگ کوچک را به حضرت دادم ، امام با انگشتر خود به آن مهر زد، سپس فرمود:
اى حبابه ! هر کسى ادعاى امامت کرد و توانست مثل من این سنگ را مهر زند، بدان که او امام است و اطاعت از او واجب مى باشد و نیز امام کسى است که هر چه را بخواهد از او پنهان نگردد.
حبابه مى گوید:
از محضر امیرالمؤ منین رفتم . مدتى گذشت حضرت به شهادت رسید، نزد امام حسن علیه السلام که در مسند امیرالمؤ منین نشسته بود و مردم از او سؤ ال مى کردند، رفتم .
هنگامى که مرا دید، فرمود:
اى حبابه والبیه !
عرض کردم :
بلى ، سرورم !
فرمود:
آنچه همراه دارى بیاور!
من آن سنگ کوچک را به حضرت دادم با انگشتر خود با آن مهر زد همچنان که امیرالمؤ منین مهر زده بود.
پس از امام حسن ، خدمت امام حسین علیه السلام که در مسجد پیامبر خدادر مدینه بود - رسیدم مرا نزد خود خواست و به من خوشآمد گفت و فرمود:
در میان دلیل امامت ، آنچه را که تو مى خواهى موجود است . آیا دلیل امامت را مى خواهى ؟
عرض کردم :
بلى ، سرور من !
فرمود:
آنچه همراه دارى بیاور!
من آن سنگ را به حضرت دادم امام مهر خود را بر آن زد و مهر در آن سنگ نقش بست .
پس از شهادت امام حسین به خدمت امام زین العابدین رسیدم . آن چنان پیر شده بودم ضعف و ناتوانى اندامم را فرا گرفته بود و من آن وقت خود را صد و سیزده سال مى دانستم ، امام را دیدم در حال رکوع و سجود بوده و مشغول عبادت است . - و به من توجه ندارد، من هم توان آنجا ماندن را نداشتم - از دریافت نشانه امامت ، ناامید شدم . در این وقت حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد به محض اشاره آن حضرت جوانى من برگشت . منتظر شدم امام نماز را تمام کرد.
عرض کردم :
سرور من ! از دنیا چقدر گذشته و چقدر باقى مانده است ؟
فرمود:
نسبت به گذشته آرى ، اما نسبت به آینده نه . (گذشته را مى توان معلوم کرد، به آن آگاهیم ، ولى باقى مانده را کسى آگاه نیست ، آن را خدا مى داند).
آنگاه فرمود:
آنچه همراه خود دارى بیاور!
من سنگ کوچک را به امام سجاد دادم آن حضرت نیز مهر زد. سپس محضر امام باقر رفتم ، او نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از آن خدمت امام صادق رسیدم آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. پس از آن سنگ را به خدمت امام کاظم علیه السلام تقدیم نمودم . او نیز مهر کرد. سپس محضر امام رضا علیه السلام رفتم آن حضرت نیز همان سنگ کوچک را مهر زد. حبابه والبیه پس از آن ، نه ماه زندگى کرد و در سن 236 دار دنیا را وداع نمود.(104)

--------------------------

در آداب سرمه کشیدن

در حـدیـث مـعـتـبـر از حـضـرت صـادق عـلیـه السـلام مـنـقـولسـت ـکـه حـضـرت رسول صلّى اللّه وآله وسلّم سرمه سنگ بچشم میکشیدند و در وقت خواب طاق طاق .
در حدیث معتب از حسن بن جهم منقولستکه گفت حضرت امام رضا علیه السلام میلى از آهن بمن نمودند و سرمه دانى از استخوان و فرمودند که اینها از حضرت امام موسى علیه السلام بود باین میل سرمه بکش .
بسند موثق از حضرت صادق علیه السلام منقولستکه سرمه کشیدن دهان را شیرین میکند.
در حدیث دیگر فرمود که سرمه کشیدن موى مژگان را مى رویاند و بینائى را تند میکند و اعانت میکند برطول دادن سجود.
در حدیث دیگر فرمود که سرمه سنگ چشم را جلا میدهد و موى مژه را مى رویاند و آب ریختن چشم را زایل میکند.
در روایـت دیگر فرمود که سرمه کشیدن قوت جماع را زیاد میکند وفرمود که هرشب سرمه سنگ را که مشک نداشته باشد در دیده بکشد چشمش هرگز آب سیاه نیاورد.
در حدیث معتبر از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام منقولستکه هر که سرمه کشد باید طاق بکشد و اگر چنین هم نکند باکى نیست .
در حـدیـث صـحـیح منقول است که حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله وسلّم پیش از خواب سرمه میکشیدند چهار میل در دیده راست و سه میل دردیده چپ .

از حضرت امام رضا علیه السلام منقولستکه هر که ایمان بخدا و روز قیامت دارد باید که سرمه بکشد.


از حـضـرت امـام رضـا عـلیـه السـلام مـنقولستکه هر که را ضعف در باصره بهم رسد هفت میل از سرمه سنگ در وقت خواب در چشم کشد چهار در چشم راست وسه در چشم چپ .

در فـقـه الرضـا مـذکـور اسـت کـه چـون اراده نـمـائى کـه سـرمـه بـکـشـى مـیـل را بـدسـت راسـت بگیر و در سرمه دان بزن و بگو بسم اللّه چون میلرا در چشم کشى بگو اَلّلهُمَّ نَوّرْ بَصَرى واجْعَلْ فیه نُورا اءُبْصِرُبِهِ حَقَّک وَاهْدِنى اِلى طَریقِ الْحَقِّ وَ ارْشُدْنى اِلى سَبیلِ الرَّشادِ اَلّلهُمَّ نَورْ عَلَىَّ دُنیاى وَ آخِرَتى .
در مـکـارم الاخـلاق روایـتـکـرده اسـت کـه ایـن دعـا بـخـوانـد در وقـت سـرمـه کشیدن اَلّلهـُمَّ اِنـّى اَسـْاءَلُک بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى دینى وَالْیقینَ فى قَلْبى وَاْلاِخْلاصَ فى عَمَلى وَالسَّلامَةَ فى نَفَسْى وَالسِّعَةَ فى رِزْقى وَالشُّکرَ لَک اَبَدا مااَبْقَیتَنى .

-------------------------
خضاب كردن
در حدیث دیگر فرمود که موى سفید خود را رنگ کنید و شبیه مشوید بیهودان و حسن بن جهم گـفـت کـه بـخـدمت حضرت امام رضا علیه السلام رفتم دیدم آنحضرت خضاب ریش برنگ سـیـاه کـرده بـودنـد پـس فـرمـود کـه در خـضاب کردن اجر عظیم هست و خود را ساختن موجب زیـادتى عفت زنان است و جمعى از زنان دست از عفت برداشتند بسبب این که شوهران ایشان خـود را براى ایشان نمى آراستند عرض کرد که بما رسیده است که حنا موى سفید را زیاد میکند حضرت فرمود که موى سفید خود زیاد میشود بى حنا.


------------------------
در آداب طعام خوردن
از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که چون حضرت رسول صلّى اللّه علیه وآله وسلّم بعد از طعام دست مى شـسـتـند آب در دهان میکردند و مضمضه میفرمودند و حضرت صادق علیه السلام فرمود که در اشـنـان کـه دسـت بـآن مـیـشـوئید سعد داخل کنید که دهان را خوشبو میکند وبرقوت جماع میافزاید و منقول است که چون جناب امام رضا علیه السلام باشنان دست مى شستند اشنان را در دهـان مـى کـردنـد و مـیـخـوائیـدنـد و مـیـانـداخـتـنـد و مـنـقـول اسـت کـه امـام مـحـمـد تـقـى عـلیـه السـلام بـعـد از آنـکـه چـاشـت تـنـاول فـرمـودنـد و دسـت شـسـتـنـد دسـتـهـا رابـر سـر و رو مـالیـدنـد پـیـش از آنـکـه بدستمال پاک کنند و فرمودند اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ لایرْهِقْ وَجْهَهَ قَتَرٌ وَذِلَةٌ.

در حـدیـث مـعتبر از حضرت امام رضا منقول است که هرگاه جیزى خوردى بر پشت بخواب و پاى راست را بر روى پاى چپ گذار.
----------------------

يكي از نشانه هاي زن خوب
ز حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که از سعادت آدمى است که زن سفیدى داشته باشد وحضرت صادق فرمود که چون خواهید زنى را خواستگارى کنید از مویش بپرسید چنانچه از رویش میپرسید که نصف حسن مو است .


--------



شعر در مدح اهل بيت ع
درحدیث دیگر ازحضرت امام رضا (علیه السلام ) منقول است که هرمؤ منى که یک بیت شعر در مدح اهل بیت بگوید، حقتعالى براى او در بهشت شهرى بنا کند بزرگتر ازهفت برابر دنیا و چون در آن شهر آید، هر ملک مقرب و هر پیغمبر مرسل بدیدن اوبیایند.

-----------------
سفر
از حضرت امام رضا (علیه السلام ) منقول است که هرکه در چهارشنبه آخرماه سفرکند بر رد آن جماعتى که بفال بد میدادند از هر بلائى نگاه داشته شود و حاجتش را خدا برآورد و در بعضى از روایات وارد شده است که سفر مکن در روز سیم ماه بیست و چهارم و روز بیست و پنجم و روز بیست و ششم .
در روایت دیگر منقول است که هشتم ماه و بیست وسیم ماه براى سفر خوب نیست و اگر روز هاى ماه با روزهاى هفته معارض شود رعایت روزهاى هفته کردن اولى تر است زیرا که احادیث معتبر در ایام هفته بیشتر است .
در روایت معتبر منقول است که هرکه سفرکند یازن بخواهد ماه در عقرب باشد عاقبت نیکو نیست .

----------------------
مشورت در امور
درحدیث دیگر منقول است که : بسیار بود که حضرت امام رضا (علیه السلام ) با آن عقل کامل مشورت میفرمود با سیاهى از غلامان خود ومیفرمود که بسا باشد که خدا خیرمارا بر زبان او جارى سازد.
دراحادیث معتبره منقول است که : با عاقل دیندار پرهیزکار مشورت کن و چون چیزى بگوید خلاف آن مکن که مورث فساد دنیا و آخرت تومیشود.

-------------------------
حجت خدا و وجود امام عليه السلام
امام رضا(ع) از قول امام صادق علیه السلام فرمود: حجت خدا بر خلقش تمام نشود مگر بوجود امام تا شناخته شود.
امام رضا فرمود: حجت خدا بر خلقش تمام نگردد جز بوجود امام تا شناخته شود.
----------------------

عبادت
امام رضا علیه السلام میفرمود: عبادت بنماز و روزه بسیار نیست ، همانا عبادت اندیشیدن در امر خداى عزوجل است .
شرح :
یـعـنـى عـبـادت مـنـحـصـر بـنـمـاز و روزه بـسـیـار نـیـسـت ، بـلکـه عـبـادت کـامـل ، تـفـکـر در امـر خـدا اسـت اگـر چـه نـتیجه اش نماز و روزه اندک ، ولى با معرفت و نورانیت قلب باشد.

------------------------
صله رحم
3-امام رضا (ع ) فرمود: مردیکه سه سال از عمرش باقى مانده صله رحم میکند، خدا عمرش را 30 سال قرار میدهد و خدا هرچه خواهد میکند.
---------------------
حق پدر و مادر
8-مـعمر بن خلاد گوید: بامام رضا علیه السلام عرضکردم : هر گاه پدر و مادرم مذهب حق را نـشناسند دعاشان کنم ؟ فرمود: براى انها دعا کن و از جانب انها صدقه بده ، و اگر زنده بـاشـنـد و مـذهـب حـق را نـشـنـاسـنـد بـا انـهـا مـدارا کـن ، زیـرا رسـول خـدا صـلى الله عـلیـه و اله فـرمـود: خدا مرا برحمت فرستاده نه به بى مهرى و نافرمانى .
{چه رسد به اينكه پدر و مادر مسلمان باشند}
--------------------
گناه
29-امام رضا علیه السلام مى فرمود: هر چند بندگان گناهان تازه اى را که سابقه نداشته ایجاد کنند خدا براى انها بلاهائیرا که سابقه نداشته ایجاد کند.
توضیح :
ایـن روایـت شـریـف در اجـتـمـاع امـروز مـا بـسـیـار بارز و روشن جلوه گر است ، ما در ایـنزمان گناهان نوظهورى (خصوصا نسبت به زمان و انواع کلاهبرداریها) میشنویم که نه در کتابى خوانده و نه از کسى شنیده ایم . و همچنین از امراض و گرفتارى هاى مردم انچه مى بینیم ، درقاموس معلومات ما تازگى دارد.

kamanabroo
16th May 2009, 01:21 AM
در بیان سایر آداب سفر

در حدیث معتبر منقول است که : از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) که حضرت لقمان پسر خود را نصیحت فرمود که چون سفر کنى با گروهى مشورت با ایشان بسیار بکن در کارهاى خود و کارهاى ایشان و در روى ایشان تبسم بسیار بکن و در توشه خود صاحب کرم باش ‍ در میان ایشان وچون تو را بضیافت بطلبند قبول کن و اگر از تو مدد طلبند یارى ایشان بکن و بسه چیز بر ایشان غلبه کن به بسیار خاموشى و بسیارى نماز و سخاوت و جوانمردى هرچه باخود دارى از چهارپا ومال و توشه و اگر گواهى از تو بطلبند یا بر امر حقى خواهند ترا گواه کنند و چون با تو مشورت کنند تا توانى سعى کن راى نیکو از براى ایشان اختیار کنى و زود عزم مکن و راءى خود را با ایشان مگو تا تاءمل کنى و فکر کنى و جواب ایشان مگو در مشورت ایشان تا آنکه در آن فکر برخیزى و بنشینى و بخوابى چیزى بخورى و نماز کنى و در اثناى این احوال فکر خود و حکمت خود را در مشورت ایشان بکار فرمائى زیرا که هرکه خیر خواهى خود را براى کسى که با او مشورت کند خالص ‍ نگرداند حقتعالى راءى و عقل او را سلب میکند و امانت را از او بر میدارد و هرگاه ببینى که رفیقان تو پیاده میروند با ایشان پیاده برو و هرگاه ببینى رفیقان کارى مکنند با ایشان بکن و اگر تصدقى کنند یا قرضى دهند تو نیز با ایشان بده و بشنو سخن کسیرا که از تو بزرگترباشد و هرگاه رفیقان کارى بتو فرمایند یا چیزى از تو سؤ ال کنند بگو بلى و نه مگو که نه گفتن علامت عجز و موجب ملامتست و چون راه را گم کنید وحیران بمانید فرود آئید و اگر در راه مقصود شک کنید بایستید و با یکدیگر مشورت کنید و مصلحت به بینید و اگر یک کسیرا ببینید خبر راه از او مپرسید و مصلحت از او نبینید که یک شخص در بیابان این کس را بشک میاندازد که شاید جاسوس دزدان باشد یا شیطان که خواهد شما را حیران کند و از دوشخص نیز حذر کنید مگر آنکه چیزى چند از علامتها و قرینه ها به بینید که من نبینم زیرا که عاقل بدیده خود که نظر میکند بسوى چیزى آنچه حق است از آن مشناسید و حاضر چیزى چند مى بینید که غایب نمى بیند اى فرزند چون وقت نماز درآید از براى امرى آنرا تاخیر مینداز ونماز را بجا آور و راحت بیاب که نماز قرضى است که هر چند بیشتر ادا میکنى سبک بار میشوى و نماز را با جماعت بکن هر چند بر سر نیزه باشى و بر روى چهارپا خواب مکن که زود باعث زخم پشت آن میشود این از کردار دانایان نیست مگر آنکه در میان کجاوه باشى که ممکنت باشد که بخوابى براى سستى مفاصل وچون نزدیک شوى بمنزل از چهار پاى خود فرود آى که آن چهار پا یاور توست و ابتدا کن بعلف دادن پیش از آنکه چیزى بخورى و چون خواهید که فرود آئید پس اختیار کنید از بقعه هاى مکانیرا که خوشرنگتر و خاکش نرمتر و پرگیاه تر باشد و چون فرود آئى پیش از آنکه بنشینى دو رکعت نماز بکن و چون بقضاى حاجت بروى بسیییار دور برو پس چون خواهى که بار کنى دو رکعت نماز بکن پس از آن زمین را وداع کن و سلام کن بر آن زمین و اهل آن زمین که هر بقعه از زمین را اهلى چند از ملائکه هست و اگر توانى مخور هیچ طعامیرا مگر آنکه قدرى از آنرا تصدق کنى و بر تو باد بخواندن قرآن مادامیکه سوار باشى و بر توباد بتنزیه و یا خدا کردن تا مشغول کار باشى و بر تو باد بدعاکردن دروقتیکه تنها و بیکار باشى و زینهار که در اول شب راه مرو بلکه در اول شب فرود آى ودر نصف آخر شب راه رو وزنهار که در راه رفتن صدا بلند مکن .

از حضرت امیر المؤ منین (علیه السلام ) منقول است که : مروت و مردى در حضر، خواندن قرآن است و همنیشینى با علما کردن و تفکر در فقه و علوم کردن و محافظت برنمازهاى جماعت کردن و اما مروت سفر پس تو شه خود را صر کردن و مخالفت رفیقان نکردن و خدا را در هر بلندى و پستى و فرود آمدن و ایستادن و نشستن بسیار یاد کردن است .

در روایت دیگر از حضرت صادق (علیه السلام ) منقول است که : مروت سفر توشه بسیار بر داشتن و پاکیزه گردانیدن توشه است و عطا کردن بجمعى که رفیق تواند و آنکه بعد از مفارقت از رفیقان رازهاى ایشان را که بر آنها مطلع شده بپوشانى و مزاح وخوش طبعى بسیار بکنى در چیزى که خدا را بخشم نیاورد.

kamanabroo
16th May 2009, 01:44 AM
ثواب زیارت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:«ستدفن بضعه منی بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه.»(1) پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏کاری اورا زیارت نکند جز این که خداوند گرفتاری او را برطرف سازد وگناهانش را ببخشاید.
امام رضا علیه السلام:«ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام‏الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم. »(2) هر امام و رهبری، عهد و میثاقی بر پیروان و دوستدارانش داردو همانا یکی از اعمالی که نمایانگر وفاداری و ادای میثاق است،زیارت آرامگاه آنان است.
امام رضا علیه السلام:«اللهم انک تعلم انی مکره مضطر فلا تؤاخذنی کما لم تؤاخذ عبدک‏و نبیک یوسف حین وقع الی ولایة مصر.»(3) بار خدایا تو می‏دانی که من بر پذیرفتن ولایتعهدی مامون مجبورو ناچارم پس مرا مؤاخذه مکن همان گونه که بنده و پیامبرت یوسف‏را به هنگام پذیرفتن حکومت مصر مؤاخذه نکردی.
امام رضا علیه السلام:«قد علم الله کراهتی لذلک، فلما خیرت بین قبول ذلک و بین‏القتل اخترت القبول علی القتل.»(4) ریان گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم مردم می‏گویند شمابا این که اظهار بی‏رغبتی به دنیا می‏کنید ولایتعهدی راپذیرفته‏اید؟ امام فرمود: خداوند خود می‏داند که من این امر راناپسند می‏داشتم ولی چون بین پذیرش آن و مرگ مخیر شدم، قبول آن‏را بر مرگ ترجیح دادم.
امام رضا علیه السلام:«من زارنی علی بعد داری و مزاری اتیته یوم القیامه فی ثلاثة‏مواطن حتی اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا وعند الصراط و عند المیزان.»(5) کسی که با دوری راه سرا و مزارم را زیارت کند، روز قیامت درسه جا [برای دستگیری] نزد او خواهم آمد و او را از بیم وگرفتاری آن موقفها رهایی خواهم بخشید: هنگامی که نامه‏ها [ی‏اعمال] به راست و چپ پراکنده شود، نزد صراط و نزد میزان [هنگام‏سنجش اعمال].
امام رضا علیه السلام:«من زارنی و هو یعرف ما اوجب الله تعالی من حقی و طاعتی فاناو آبائی شفعائه یوم القیامة و من کنا شفعائه نجی.»(6) هر که مرا زیارت کند در حالی که حق و طاعت مرا که خدا بر اوواجب کرده بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت‏شفیع او هستیم وهر که ما شفیع وی باشیم نجات یابد.
امام رضا علیه السلام:«انی ساقتل بالسم مظلوما فمن زارنی عارفا بحقی... غفر الله‏ما تقدم من ذنبه و ما تاخر.»(7) من به زودی مظلومانه با سم به قتل خواهم رسید. پس هر که باشناخت‏حق من زیارتم کند خداوند گناهان گذشته و آینده او راببخشاید.
امام رضا علیه السلام:«... و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائکة لا یزال‏فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الی ان ینفخ فی الصور.»(8) این بارگاه بوستانی از بوستان‏های بهشت است، و محل آمد و شدفرشتگان آسمان، و همواره گروهی از ملائکه فرود می‏آیند و گروهی‏بالا می‏روند تا وقتی که در صور دمیده شود.
امام رضا علیه السلام:«و قد اکرهت و اضطررت کما اضطر یوسف و دانیال علیهما السلام اذقبل کل واحد منهما الولایة من طاغیة زمانه، اللهم لا عهد الاعهدک و لا ولایة الا من قبلک فوفقنی لاقامة دینک و احیاء سنة‏نبیک... .»(9) من [به این کار] واداشته شدم و ناچار گشتم، چنان که یوسف ودانیال علیهما السلام مجبور شدند چه هر یک از آن دو، ولایت رااز خودکامه زمان خویش پذیرفتند، خدایا پیمانی نیست مگر پیمان‏تو و ولایتی نیست مگر از سوی تو، پس مرا در برپا داشتن دینت وزنده کردن سنت پیامبرت توفیق رسان.
امام رضا علیه السلام:«قد نهانی الله عز و جل ان القی بیدی الی التهلکة فان کان الامرعلی هذا... اقبل ذلک علی انی لا اولی احدا و لا اعزل احدا و لاانقض رسما و لا سنة.»(10)
خداوند مرا بازداشته از این که خویش را با دست‏خود به نابودی‏افکنم، پس اگر قرار چنین است آن را می‏پذیرم به شرط آن که نه‏کسی را به کار گمارم و نه کسی را از کار کنار گذارم و نه رسم‏و سنتی را نقض کنم.
پی‏نوشت‏ها:
1) عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏257. 2) بحار، ج‏100، ص‏116. 3) بحار، ج‏49، ص‏130. 4) عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏139. 5) وسائل، ج‏10، ص‏433. 6) همان، ج‏5، ص‏436. 7) همان، ج‏10، ص‏438. 8) بحار، ج‏102، ص‏44. 9) عیون اخبار الرضا، ج‏1، ص‏19. 10) علل الشرایع، ج‏1، ص‏226.

kamanabroo
16th May 2009, 01:48 AM
زيارت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در توس


رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:«ستدفن بضعه منی بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه.»(1) پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏کاری اورا زیارت نکند جز این که خداوند گرفتاری او را برطرف سازد وگناهانش را ببخشاید.
امام رضا علیه السلام:«ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام‏الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم. »(2) هر امام و رهبری، عهد و میثاقی بر پیروان و دوستدارانش داردو همانا یکی از اعمالی که نمایانگر وفاداری و ادای میثاق است،زیارت آرامگاه آنان است.
امام رضا علیه السلام:«اللهم انک تعلم انی مکره مضطر فلا تؤاخذنی کما لم تؤاخذ عبدک‏و نبیک یوسف حین وقع الی ولایة مصر.»(3) بار خدایا تو می‏دانی که من بر پذیرفتن ولایتعهدی مامون مجبورو ناچارم پس مرا مؤاخذه مکن همان گونه که بنده و پیامبرت یوسف‏را به هنگام پذیرفتن حکومت مصر مؤاخذه نکردی.
امام رضا علیه السلام:«قد علم الله کراهتی لذلک، فلما خیرت بین قبول ذلک و بین‏القتل اخترت القبول علی القتل.»(4) ریان گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم مردم می‏گویند شمابا این که اظهار بی‏رغبتی به دنیا می‏کنید ولایتعهدی راپذیرفته‏اید؟ امام فرمود: خداوند خود می‏داند که من این امر راناپسند می‏داشتم ولی چون بین پذیرش آن و مرگ مخیر شدم، قبول آن‏را بر مرگ ترجیح دادم.
امام رضا علیه السلام:«من زارنی علی بعد داری و مزاری اتیته یوم القیامه فی ثلاثة‏مواطن حتی اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا وعند الصراط و عند المیزان.»(5) کسی که با دوری راه سرا و مزارم را زیارت کند، روز قیامت درسه جا [برای دستگیری] نزد او خواهم آمد و او را از بیم وگرفتاری آن موقفها رهایی خواهم بخشید: هنگامی که نامه‏ها [ی‏اعمال] به راست و چپ پراکنده شود، نزد صراط و نزد میزان [هنگام‏سنجش اعمال].
امام رضا علیه السلام:«من زارنی و هو یعرف ما اوجب الله تعالی من حقی و طاعتی فاناو آبائی شفعائه یوم القیامة و من کنا شفعائه نجی.»(6) هر که مرا زیارت کند در حالی که حق و طاعت مرا که خدا بر اوواجب کرده بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت‏شفیع او هستیم وهر که ما شفیع وی باشیم نجات یابد.
امام رضا علیه السلام:«انی ساقتل بالسم مظلوما فمن زارنی عارفا بحقی... غفر الله‏ما تقدم من ذنبه و ما تاخر.»(7) من به زودی مظلومانه با سم به قتل خواهم رسید. پس هر که باشناخت‏حق من زیارتم کند خداوند گناهان گذشته و آینده او راببخشاید.
امام رضا علیه السلام:«... و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائکة لا یزال‏فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الی ان ینفخ فی الصور.»(8) این بارگاه بوستانی از بوستان‏های بهشت است، و محل آمد و شدفرشتگان آسمان، و همواره گروهی از ملائکه فرود می‏آیند و گروهی‏بالا می‏روند تا وقتی که در صور دمیده شود.
امام رضا علیه السلام:«و قد اکرهت و اضطررت کما اضطر یوسف و دانیال علیهما السلام اذقبل کل واحد منهما الولایة من طاغیة زمانه، اللهم لا عهد الاعهدک و لا ولایة الا من قبلک فوفقنی لاقامة دینک و احیاء سنة‏نبیک... .»(9) من [به این کار] واداشته شدم و ناچار گشتم، چنان که یوسف ودانیال علیهما السلام مجبور شدند چه هر یک از آن دو، ولایت رااز خودکامه زمان خویش پذیرفتند، خدایا پیمانی نیست مگر پیمان‏تو و ولایتی نیست مگر از سوی تو، پس مرا در برپا داشتن دینت وزنده کردن سنت پیامبرت توفیق رسان.
امام رضا علیه السلام:«قد نهانی الله عز و جل ان القی بیدی الی التهلکة فان کان الامرعلی هذا... اقبل ذلک علی انی لا اولی احدا و لا اعزل احدا و لاانقض رسما و لا سنة.»(10)
خداوند مرا بازداشته از این که خویش را با دست‏خود به نابودی‏افکنم، پس اگر قرار چنین است آن را می‏پذیرم به شرط آن که نه‏کسی را به کار گمارم و نه کسی را از کار کنار گذارم و نه رسم‏و سنتی را نقض کنم.

پی‏نوشت‏ها:
1) عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏257. 2) بحار، ج‏100، ص‏116. 3) بحار، ج‏49، ص‏130. 4) عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏139. 5) وسائل، ج‏10، ص‏433. 6) همان، ج‏5، ص‏436. 7) همان، ج‏10، ص‏438. 8) بحار، ج‏102، ص‏44. 9) عیون اخبار الرضا، ج‏1، ص‏19. 10) علل الشرایع، ج‏1، ص‏226.

kamanabroo
16th May 2009, 01:50 AM
زيارت چيست؟

http://www.aqrazavi.org/UserFiles/Image/Tiny%20Pics/Gray%20Arrow.gif اثرپذيري روح‌ها از يكديگر
روح حالتي دارد كه تأثير مي‌گذارد و تأثر مي‌پذيرد. يعني وقتي كه شما كنار من نشسته‌ايد روح من ناخودآگاه (در حالي كه من هم متوجه نيستم) بر روح شما اثر مي‌گذارد و از روح شما اثر مي‌گيرد. همنشيني مؤثر است و به اين دليل است كه مي‌گويند به زيارت يكديگر برويد. به زيارت مؤمنان برويد. سر سفره فلاني ننشينيد. در مجلسي كه فلان كس است نرويد. در عالم مادي نيز همه چيز را نمي‌توان به چشم ديد. به عنوان مثال مي‌بينيم شخصي كه در محيطي نشسته يك مرتبه حالت تهوع پيدا مي‌كند و حالش بد مي‌شود، بدون اينكه چيزي خورده باشد. آنچه به چشم مي‌آيد باعث مسموميت او نشده است. بعد مشخص مي‌شود كه هوايي كه تنفس مي‌كند آلوده بوده، ماده‌اي سمي در هوا بوده كه به چشم نيامده ولي او تنفس كرده است. در عالم روح، قضيه از اين خيلي لطيف‌تر است. ارواح بر هم تأثير دارند و اين تأثير بين روح‌ها در اثر حضور فيزيكي جسم‌هاشان (قالب‌هاشان) در كنار هم (خصوصاً از دو كانال چشم و گوش كه مجراي تغذيه روح است) انجام مي‌شود.

http://www.aqrazavi.org/UserFiles/Image/Tiny%20Pics/Gray%20Arrow.gif يك روح حساس و ظريف
وقتي كه روح ظريف و حساس باشد، اگر كسي در گوشه‌اي از جامعه اسلامي گناه كند، اين روح از گناه آن فرد متأثر مي‌شود و استغفار مي‌كند، نه به خاطر اينكه گناهي كرده است، به دليل آنكه روحش بر اثر گناه افراد صدمه ديده است. اگر يكي از شيعيان يك جسارت يا گناهي كرده باشد، توبه و استغفارش را اهل بيت(عليهم‌السلام) مي‌كنند چون روح آنها ظريف و حساس است و متأثر مي‌شوند. روح در آن جايي كه زندگي مي‌كند مرتباً از ديگران اثر دريافت مي‌كند به اين دليل است كه مي‌گويند جامعه‌ي سالم و نيز هم نفس و هم صحبت سالم پيدا كنيد.
به اميرالمؤمنين(ع) خبر مي‌دهند كه در گوشه مملكت مثلاً كسي برخلاف شئونات انساني و اسلامي كاري كرده است. حضرت مي‌فرمايند: «اگر كسي اين حرف را بشنود و بميرد من مذمتش نمي‌كنم». امام علي(ع) نه گناهي كرده و نه مسئوليتي دارد و نه كسي او را عقاب مي‌كند. اما روح اين موجود لطيف متأثر از فضايي است كه در آن قرار گرفته. بنابراين يكي از مقوله‌ها در تربيت، مقوله مجالست است.

http://www.aqrazavi.org/UserFiles/Image/Tiny%20Pics/Gray%20Arrow.gif القاء؛ مهمترين اثر زيارت
در مجالست، آن چيزي كه بيشتر مؤثر است زمان و تكرار و مداومت است، كثرت كمي برخوردهاست. يكي از مسائل در بحث زيارت مسأله القاست. آن چيزي كه در القاء به جاي كميت و زمان اهميت دارد، كيفيت است. آن چيزي كه بيشتر مطرح است استعداد و پذيرش و آمادگي طرف مقابل و همچنين روح قوي القاء كننده است. لذا در مدل القايي امكان دارد كسي در يك برخورد، تحول پيدا كند. در تاريخ صدر اسلام كساني مي‌آمدند و با پيامبر(ص) برخورد كرده و در يك برخورد متحول مي‌شدند، اين روش القاست. تربيت زيارت، بيشتر از نوع القايي است. زيارت افراد عادي، تأثيرات عادي و معمولي دارد. ولي درخصوص زيارت اهل بيت (عليهم السلام) توجه و تأكيد بيشتري شده است. شما در اطراف آهن‌ربا چيزي نمي‌بينيد، اما وقتي يك قطعه آهن كنارش مي‌بريد، متوجه مي‌شويد كه بر اثر القاي آهن به آهن‌ربا تبديل شده است.
چون آهن ماده‌اش مستعد است، وقتي كه در محدوده آهن‌ربا قرار مي‌گيرد خودش به آهن‌ربا تبديل مي‌شود. شما وقتي در حوزه يك زيارت قرار مي‌گيريد هر چه نزديك‌تر شويد القاء قويتر مي‌شود. وقتي شما به زيارت اهل بيت (عليهم السلام) مي‌رويد فقط ثواب نبرده‌ايد، چيز ديگري شده‌ايد، اين مهم است. شمع خاموش ما وقتي به زيارت امام حسين (عليه‌السلام) و يا امام رضا (ع) مي‌آيد، هنگامي كه به شمع روشن آنها وصل مي‌شود روشن مي‌شود (تنها ثواب نبرده، تحول پيدا كرده است) اين شمع وقتي كه به شهر خودش بر مي‌گردد، از آن جا كه روشن است شمع وجود كس ديگري را هم روشن مي‌كند. لذا فرمود: «من زار زائرنا كمن زارنا» (كسي كه زائر ما را زيارت كند مثل آن است كه خود ما را زيارت كرده است). چون زائر ما چيزي گرفته كه شمع خاموش وجودش روشن شده است. اين آهن‌ربا كه تا ديروز آهن بود هزاران آهن ديگر در كنارش بودند و هيچ اثري نمي‌توانست بر آنها داشته باشد تحت القاء و مغناطيس وجود امام(ع) آهن‌ربا شده است. حالا وقتي به ديار خودش بر مي‌گردد او نيز مي‌تواند يك عده‌اي را آهن‌ربا كند.
پس در زيارت يك القاء صورت مي‌گيرد. در زيارت روح عوض مي‌شود. تنها ثواب بردن مطرح نيست. زيارت در يك يا دو بعد بر ما اثر نمي‌گذارد. چون جامع است ما را غرق مي‌كند، پس در همه ابعاد است.
امام زمان(عج) دائم به زيارت امام حسين(ع) مي‌روند، در مواقع مختلف (شب قدر، شب جمعه‌ها، دوشنبه‌ها) زيرا چيزي آنجاست، خبري آنجاست. ائمه اطهار(ع) وقتي مدينه بودند، هر وقت مريض مي‌شدند، و يا كاري داشتند به زيارت پيامبر(ص) مي‌رفتند. زيارت تنها درد دل و درمان دردها نيست. در زيارت، تغيير، تحول و نو شدن وجود دارد. شخصي خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: «يابن رسول الله! اين همه كه در باب زيارت گفته شده بسيار علاقه داريم، اما ما ناراحت هستيم» حضرت فرمود: «چرا ناراحتي؟» در جواب مي‌گويد: «بعضي اوقات مي‌بينيم پدر شما، اجداد شما ابي عبدالله، اميرالمؤمنين(ع)... شهيد شده‌اند، فوت كرده‌اند، ما در خدمت آنها نيستيم و از زيارت آنها استفاده نمي‌بريم، زماني فرزندان بچه‌هاي ما مي‌خواهند شما را ببينند اما شما نيز از دنيا رفته‌ايد آنها چه بكنند؟! آنها كه توفيق زيارت شما را ندارند، چه بكنند؟» حضرت مي‌فرمايد: «من زارنا في مماتنا كمن زارنا في حياتنا»، (آنهايي كه در مرگمان به زيارت ما آمده‌اند (به زيارت قبور ما بيايند) مانند كساني هستند كه در حيات ما به زيارت ما آمده‌اند) چرا كه ولايت امام(ع) و روح ايشان نمرده است. جسمش مرده است. ما نگاه ولايتي امام(ع) را مي‌خواهيم.
ما در زيارت خودمان را تحت تابش مغناطيسي ولايت امام(ع) قرار مي‌دهيم.
بعد از حضرت دوباره سؤال مي‌كند: «بعضي وقتها راه دور است.» حضرت مي‌فرمايند: «بعد و قرب ندارد، همه جا زيارت هست». (البته چون ما موجودات مادي هستيم قرب بيشتر بر ما اثر مي‌گذارد).

http://www.aqrazavi.org/UserFiles/Image/Tiny%20Pics/Gray%20Arrow.gif زيارت يك ملاقات دو طرفه
نكته ديگري كه بايد گفت اين است كه زيارت يك ملاقات دو طرفه است. اگر شما نامه‌اي را براي دوستان بنويسي و با پست به دستش برساني، مي‌گويند: نامه داده‌اي. نامه ارسال كردن يك طرفه است. اما زيارت يك ملاقات دو طرفه است. يعني وقتي شما به زيارت ابي‌عبدالله(ع) مي‌روي تنها تو نيستي كه ايشان را زيارت مي‌كني، او هم شما را مي‌بيند. وقتي به زيارت امام رضا(ع) مي‌روي، فقط شما نيستي كه به آنجا مي‌روي و مي‌بيني، ايشان نيز شما را مي‌بينند. «اشهد انك تشهد مقامي و تسمع كلامي و ترد سلامي» سلامم را جواب مي‌دهي، حرفهايم را مي‌شنوي (اصلاً داري مرا مي‌بيني). چه لذتي بيشتر از اينكه آدم در زمانهايي حس كند كه ائمه(ع) دارند نگاهش مي‌كنند؟! دست و چشم حمايتي آن ولي الله اعظم هوايش را دارد. همه چيز از همين يك نگاه حاصل مي‌شود.

تهيه و تدوين: احمد يوسفي صراف

kamanabroo
16th May 2009, 01:54 AM
ادب حضور

نكاتي در باب آداب زيارت
براي مشرف شدن به حرم حضرت علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) نكات و موارد متعددي در روايات ذكر شده است و بزرگان دين هم هر كدام نكات خاص و ويژه‌اي را عمل مي‌نموده‌اند كه در اينجا به بخشي از آنها اشاره مي‌شود.
آنچه مسلم است اينكه زائر براساس توان نسبت به انجام اين اعمال اقدام مي‌نمايد.
1ـ اولين نكته‌اي كه اينجا لازم است به آن اشاره شود، اين است كه موقعي كه كسالت داريد يا خسته هستيد و يا در حال و هواي دعا نيستيد به زيارت نرويد. اول خودتان را آماده كنيد، بعد مشرف شويد.
2ـ با رعايت نكته فوق، با آرامش، بدون توجه به اطراف و يا صحبت‌هاي غيرضروري با اطرافيان، با توجه كامل قلب به حضرت رضا(عليه‌السلام) به طرف حرم حركت كنيد.
3ـ گفتن ذكر (استغفرالله ذا الجلال و الاكرام من جميع الذنوب و الاثام) در بين راه، يعني از محل اقامت تا ورودي صحن مطهر.
4ـ وقتي مي‌خواهيد پايتان را داخل صحن بگذاريد چون فضا عوض مي‌شود ذكر هم عوض مي‌شود. در صحن آرام آرام به طرف حرم حركت كنيد و ذكر شريف (لا اله الا الله) را تكرار كنيد تا آنكه به روضه مقدسه برسيد.
5ـ با احترام در ورودي روضه مقدسه بايستيد. وقتي اذن دخول را خوانديد و رقت قلبي به شما دست داد و اشكتان جاري شد و يا حالتان تغيير كرد، بدانيد كه اين علامت رخصت و اجازه ورود به روضه است.
6ـ سجده كردن حرام است ولي عتبه بوسي مستحب مؤكد است.
7ـ هنگام رويت ضريح مطهر و قدم برداشتن در روضه منوره بهتر است ذكر شريف «الله اكبر» را بگويي، البته با رعايت احترام و ادب.
8ـ اگر مزاحمتي براي زائران حضرت به وجود نمي‌آيد تا حد امكان به ضريح نزديك شويد و زيارتهاي وارده را بخوانيد. اگر امكانش نيست، اصرار نداشته باشيد، چرا كه آزار نرساندن به زائران حضرت، واجب‌تر است.
9ـ بهتر است زيارت حضرت رضا (عليه‌السلام) و دعاها را از روي مفاتيح يا كتب معتبر موجود در حرم بخوانيد.
10ـ اگر ناراحتي و مشكلي نداريد، ايستاده و با صداي آرام زيارت را بخوانيد تا موجب سلب حضور قلب از ديگران نشويد. به خاطر رعايت ادب و احترام در محضر حضرت، از دعوت ديگران به فرستادن صلوات با صداي بلند خودداري كنيد.
11ـ پس از خواندن زيارت، در صورت امكان به بالاي سر حضرت برويد و به نيابت از حضرت ولي عصر(عج) نماز زيارت را بخوانيد. اگر فرصت داريد دو ركعت نماز زيارت بخوانيد كه در ركعت اول بعد از حمد سوره يس، و در ركعت دوم سوره الرحمن خوانده مي شود و يا دو ركعت نماز مانند نماز صبح بخوانيد با نيت نماز زيارت.

kamanabroo
16th May 2009, 01:56 AM
http://www.aqrazavi.org/UserFiles/Image/felesh3.gif آداب پيش از سفر

1ـ اولين ادبي كه زائر بايد به آن در زيارت خويش توجه داشته باشد «نيت» است.
نيت: قصد زيارت كردن؛ اين كه قصد كني زائر شوي و بر يافته خويش عهد بندي. نيت تو بايد نيت زيارت ولي خدا باشد نه ديدن حريم حرم. مانند نيت نماز كه قصدت نزديكي به خداست براي زيارت نيز بايد قصدت نزديكي به خدا از طريق توسل به ولي خدا باشد و اين اولين پله از نردبان قرب الهي‌ست.. وقتي قصد زيارت مي‌كني بايد آن را با ديگر مقاصد دنيايي آلوده نسازي و منظور تو تنها تجديد عهد با ولي خدا و اجابت دعوت وي و طلب شفاعت از آنان باشد نه چيز ديگري، هنگامي كه مي‌گويي: «اني قصدتك» من قصد تو را كردم، يعني از هر آن چه غير توست دل بريدم و به سوي تو پناه آوردم؛ زيرا هر كه با شماست، با خداست. شما شفيعان سراي جاويديد و واسطه رحمت خداوند، هر كه به شما معتصم شود و از شما پيروي كند بهشت جايگاه ابدي اوست.» وقتي بداني قصدت از زيارت چيست، پاي در كدامين خاك مي‌گذاري، پاي بوس خاكي مي‌شوي كه روزانه صدها هزار فرشته خاك بوسش مي‌شوند كم كم حجاب‌ها از جلوي چشمانت كنار مي‌روند. با چشم سر نمي‌شود ديد، بايد چشم دل را گشود و خود را در ساحت حريمش پيدا كرد آن وقت مي‌شود قصد زيارت نمود.
«نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهاني»
اين حس ذره ذره به تو حيا مي‌دهد حيايي كه پيش زمينه ترك گناه است. نيت دل كندن از غير و پيوستن به يار، آن جاست كه مصداق اين بيت شعر مي‌شوي «ما سميعيم و بصيريم و هشيم، با شما نامحرمان ما خامشيم»
2ـ دومين ادب اين كه ره توشه كافي براي سفر تدارك ديده باشي، حضرت رسول در اين باره مي‌فرمايند: «از شرف آدميست كه توشه خود را نيكو گرداند» و امام صادق(ع) نيز متذكر مي‌شوند: چون به سفر رويد سفره با خود برداريد و طعام‌هاي نفيس در آن قرار دهيد.
3ـ سومين؛ در حلال بودن خرجي سفر دقت كني و از آلودگي آن به مال حرام به شدت احتراز نمايي. لقمه‌اي كه قرار است بر تو قوت بخشد بايد طيب و طاهر باشد و اگر غير آن در بطن تو باشد لذت چشيدن طعم شيرين زيارت را از تو مي‌گيرد پس در آنچه زاد و توشه خود مي‌كني مطمئن باش كه قصد زيارت فقط سبك معرفت است كه رسيدن به آن با لقمه غير دست نيافتني ست.
4ـ چهارمين؛ بستگان، نزديكان و دوستان ديني خود را از سفر خويش آگاه‌سازي و با آنها وداع كني، در حديثي از امام صادق(ع) كه از سيره جدشان حضرت رسول(ص) ذكر مي‌كنند اهميت وداع را مي‌توان احساس كرد. ايشان مي‌فرمايند: وقتي حضرت رسول(ص) با مؤمني وداع مي‌كردند مي‌فرمودند: خداوند شما را رحمت كند و پرهيزگاري را توشه شما داند و شما را به سوي هر خيري متوجه گرداند و جميع حاجات شما را برآورد و دين و دنياي شما را سالم دارد، شما را به راحت برگرداند به سوي جمعي كه ايشان به سلامت باشند.
5ـ پنجمين؛ غسل طهارت جسم كه متن دعاي آن در كتب ديني ذكر شده است كه ما در اين جا به برگرفته‌اي از معني آن اشاره مي‌كنيم. به نام خدا و به مدد خدا، هيچ نيرو و قدرتي جز به مدد الهي وجود ندارد، بر آئين رسول خدا و سخنگويان راستگوي خدا كه درود خدا بر تمامي آنها باد. خدايا به وسيله اين غسل دلم را پاك و سينه‌ام را گشاده ساز و قلبم را نوراني كن. خدايا اين غسل را مايه نورانيت و پاكي و محفوظ ماندن و سبب شفاي من از هر درد و بيماري و آفت و بدي‌اي كه از آن هراس دارم و مي‌پرهيزم قرار بده و قلب و اعضا و استخوان‌ها و خون و مو و پوست و مغز و اعصابم و آنچه زمين از من مي‌كاهد را به وسيله اين غسل پاك گردان. خدايا در روز نيازمندي و تهي‌دستي و بي‌چيزي‌ام در پيشگاه تو اين غسل را شاهدي به سود من قرار ده اي پروردگار جهانيان كه همانا تو بر هر چيز توانايي.
اللهم طهر قلبي و اشرح لي صدري و أجر علي لساني مدحتك و الثناء عليك. اللهم اجعله لي طهوراً و شفاء و نوراً انك علي كل شيء قدير . اللهم اجعله لي نورا و طهورا و حرزاً و كافياً من كل داء و سقم و من كل آفه و عاهه و طهر به قلبي و جوارحي و عظامي و لحمي و دمي و شعري و بشري و مخي و عصبي و ما اقلت الارض مني و اجعله لي شاهداً يوم القيامه يوم حاجتي و فقري و فاقتي.
طهارتي ديگر كه براي نايل ماندن به ديدار امام لازم است طهارت ذهني است. فكر نيز مانند جسم احتياج به طهارت دارد. در روايات آمده است كه مي‌دانيد چه چيز ذهن شما را آلوده مي‌كند؟ پاسخ روشن است! سوء‌ظن به امام معصوم(ع). من و تو وقتي مي‌خواهيم به زيارت بياييم مي‌گوئيم با اين همه گناه امام مرا مي‌پذيرد؟ اين نوع گفتار سوء ظني است به امام معصوم(ع). آري اگر به خودمان نگاه كنيم كه ذره‌اي گذشت در وجودمان نيست پندارمان درست است اما امام خداي كرم است روي زمين، او مانند مونسي دلسوز، پدري مهربان و برادري همدل است. و اين نص صريح قرآن است كه خداوند خطاب به گناهكاران مي‌فرمايد: اگر همه گناهان را كردي و از بخشش نااميد هستي از رحمت من (خدا) نااميد مشو چرا كه گناه همه توبه‌كنندگان را مي‌بخشم.
6) ششمين؛ انگشتر عقيق با نگين زرد رنگ كه نقش روي آن «ماشاء الله لاقوه الا بالله استغفرالله»: هر چه خدا بخواهد است. نيرويي جز به مدد الهي وجود ندارد از او طلب مغفرت مي‌كنم، و نقش روي ديگر آن محمد و علي باشد به دست كني و اگر انگشتر فيروزه بود بهتر است نگيني داشته باشد كه يك روي آن «الله الملك» خدا فرمانرواست، و روي ديگر آن «الملك لله الواحد القهار» فرمانروايي تنها از آن خداي يكتا و قهار است، نقش شده باشد.
7) هفتمين؛ مقداري تربت امام حسين(ع) را با خود برداري، به راستي اگر نبود اين خاك هيچ تربتي ديگر نبود كه شفيع شود بين تو و خدا كه به واسطه اين خاك كه همراه خويش ساخته‌اي نظري حسيني به دلت بيندازد و سببي شود براي نجات و قبولي زيارتت. منقول است هنگام برداشتن آن اين دعا را بخواني: «خدايا اين خاك قبر امام حسين(ع) است كه ولي تو و فرزند ولي تو هست آن را بر گرفتم تا از آنچه مي‌ترسم و نمي‌ترسم پناهم باشد و همچنين روايت است هنگامي كه حضرت صادق(ع) به عراق آمدند گروهي نزد وي جمع شدند و پرسيدند كه مي‌دانيم تربت امام حسين(ع) شفاي هر ذرداست. آيا باعث ايمني از هر خوف و بيم نيز مي‌شود؟ ايشان فرمودند: هر گاه كسى خواهد كه او را از هر بيمى امان بخشد بايد تسبيحى كه از تربت آن حضرت ساخته باشند در دست بگيرد و سه مرتبه اين دعا را بخواند أَصْبَحْتُ [أَمْسَيْتُ‏] اللَّهُمَّ مُعْتَصِما بِذِمَامِكَ وَ جِوَارِكَ الْمَنِيعِ الَّذِي لا يُطَاوَلُ وَ لا يُحَاوَلُ مِنْ شَرِّ كُلِّ غَاشِمٍ وَ طَارِقٍ مِنْ سَائِرِ مَنْ خَلَقْتَ وَ مَا خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِكَ الصَّامِتِ وَ النَّاطِقِ [فِي جُنَّةٍ] مِنْ كُلِّ مَخُوفٍ بِلِبَاسٍ سَابِغَةٍ حَصِينَةٍ وَ هِيَ وِلاءُ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ [مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏] مُحْتَجِزا [مُحْتَجِبا] مِنْ كُلِّ قَاصِدٍ لِي إِلَى أَذِيَّةٍ بِجِدَارٍ حَصِينٍ الْإِخْلاصِ فِي الاعْتِرَافِ بِحَقِّهِمْ وَ التَّمَسُّكِ بِحَبْلِهِمْ جَمِيعا مُوقِنا أَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَ مَعَهُمْ وَ مِنْهُمْ وَ فِيهِمْ وَ بِهِمْ أُوَالِي مَنْ وَالَوْا وَ أُعَادِي مَنْ عَادَوْا وَ أُجَانِبُ مَنْ جَانَبُوا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِي اللَّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَا أَتَّقِيهِ يَا عَظِيمُ حَجَزْتُ الْأَعَادِيَ عَنِّي بِبَدِيعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّا جَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ پس تسبيح را ببوسد و بر هر دو چشم بمالد و بگويد اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ التُّرْبَةِ الْمُبَارَكَةِ وَ بِحَقِّ صَاحِبِهَا وَ بِحَقِّ جَدِّهِ وَ بِحَقِّ أَبِيهِ وَ بِحَقِّ أُمِّهِ وَ بِحَقِّ أَخِيهِ وَ بِحَقِّ وُلْدِهِ الطَّاهِرِينَ اجْعَلْهَا شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ أَمَانا مِنْ كُلِّ خَوْفٍ وَ حِفْظا مِنْ كُلِّ سُوءٍ پس تسبيح را بر جبين خود بگذارد پس اگر در صبح چنين كند در امان خدا باشد تا شام و اگر در شام چنين كند در امان خدا باشد تا صبح.
8) هشتمين ادب؛ سوره‌هاي حمد، فلق و ناس، آيه الكرسي و قدر و آخر سوره آل عمران را بخواني.
9) نهمين گام براي وصول به ساحت امام(ع) اين است كه اعضاي خانواده خود را به گرد خويش جمع كني و دو ركعت نماز بخواني و از خدا طلب خير كني و سوره آيه الكرسي را بخواني و بعد از حمد و ثناي پروردگار اعضاي خانواده خويش را به خدا بسپاري به يمن تلاوت اين سوره، امام محمدباقر(ع) نيز هرگاه عزم سفر مي‌كردند خانواده خود را در حجره‌اي جمع مي‌نمودند و اين دعا را مي‌خواندند: اللهم اني استودعك الفداة نفسي و مالي و اهلي و ولدي الشاهد منا و الغائب. اللهم احفظنا و احفظ علينا. اللهم اجعلنا في جوارك. اللهم لا تسلبنا نعمتك و لا تغيير ما بنا من عافيتك و فضلك.
10) دهمين ادب از آداب پيش از سفر اين است كه با خانواده خود خداحافظي كني و بر در خانه بايستي و تسبيحات حضرت زهرا(س) را بگويي و هر يك از سوره‌هاي حمد و آيه الكرسي را بر 3 جانب خود يعني سمت راست و چپ و پيش رو بخواني و خواندن دعايي كه شرح آن در كتاب حليه المتقين علامه محمدباقر مجلسي آمده است و به جهت اكمال آن وارد شده است. «اللهم احفظني و احفظ ما معي و سلمني و سلم ما معي و بلفني و بلغ ما معي ببلاغك الحسن الجميل.»
11) يازدهمين؛ يازده مرتبه سوره توحيدر ا زمزمه كني و همچنين سوره‌هاي قدر و آيه الكرسي و فلق و ناس را و سپس عطر تلاوت اين سوره‌ها را با لمس بدن خود تا هميشه ماندگار كني در اعضا و جوارحت.
12) دوازدهمين؛ دعايي بخواني جهت در امان ماندن در سفر در اين باره حكايت زير خواندني است در حديثي معتبر منقول است دو نفر به خدمت حضرت رسول(ص) رسيدند و به ايشان گفتند: ما مي‌خواهيم براي تجارت به شام برويم حرزي به ما ياد بده تا در راه بخوانيم. فرمود كه چون در منزلي فرود آييد و نماز خفتن بكنيد، بعد از نماز پهلو را به رختخواب بگذاريد و تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام را بخوانيد و پس از آن آيه الكرسي را بخوانيد چون چنين كنيد تا صبح محفوظ مي‌مانيد. وقتي آنها روانه شدند جمعي از دزدان در پي آنها رفتند. اعمالي كه حضرت رسول(ص) تعليم فرموده بودند انجام دادند شب هنگام دزدان غلام خود را فرستادند تا از آنها خبر بگيرد، چون به نزد آنان رسيد دو ديوار را ديد و خبري از آن دو تن نبود. وقتي به دزدان گفتند آنها نيز آن مسير را طي نمودند و همان ديدند كه غلام ديده بود.
سپيده صبح كه سر زد دزدان نزد آن دو تن آمدند و پرسيدند كه شما ديشب در كجا به سر برديد؟ گفتند: در همين مكان. گفتند: ما آمديم به تفحص شما و به غير از دو ديوار چيز ديگري نديديم راز اين واقعه چيست؟ و تجار تعليم حضرت رسول(ص) را به آنها گفتند. دزدان در حالي كه انگشت حيرت به لب داشتند گفتند: برويد كه دزدي به شما دست نخواهد يافت.
13) سيزدهمين ادب خواندن اين دعا هنگام ترك منزل است كه از حضرت رسول(ص) منقول است كه هيچ خليفه‌اي آدمي در اهلش نمي‌گذارد بهتر از آن كه در وقت بيرون رفتن دو ركعت نماز بخواند و سپس بگويد: اللهم اني استودعك نفسي و اهلي و مالي و ذريتي و دنياي و آخرتي و امانتي و خاتمة عملي.
14) چهاردهمين گام از آداب پيش از سفر دادن مقداري صدقه است، صدقه‌اي كه در عين ناچيزي هفتاد نوع بلا را از انسان دفع مي‌كند.
15) پانزدهمين و آخرين گام از آداب پيش از سفر اين است كه در هنگام سوار شدن به وسيله‌اي كه قرار است ركاب تو باشد براي رسيدن به عرش الهي اين آيه را تلاوت كني و پس از آن به ياد هفت آسمان عاشقي، هفت كهكشان دلدادگي به حضرت زهرا(س) تسبيحات خاصه ايشان كه تعليم پدر بزرگوارشان به وي بود را در وقت اضطرارشان زمزمه كني. «سبحان الذي سخرلنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الي ربنا لمنقلبون» : پاك و منزه است كسي كه اين (مركب، وسيله سفر را) مسخر ما كرد و ما خود بر آن توانا نبوديم و همانا ما به سوي پروردگارمان باز مي‌گرديم.

kamanabroo
16th May 2009, 01:58 AM
آداب حين سفر

1ـ اولين ادب، همسفر و همراه شدن با همنشينان و همراهاني است كه اهل تقوي، معرفت و معنويت باشند.
مجالست از مؤثرترين عوامل شكل‌گيري شخصيت انسان است. انسان‌ها غالباً همرنگ ياران و معاشران خود مي‌باشند. تأكيدهاي فراواني كه در آيات و روايات و احاديث و همچنين متون ادبي گذشته ما درباره همراهي با دوستان نيك و اهل تقوي شده، خود ناظر بر همين مطلب است. چنانكه امام علي(عليه‌السلام) مي‌فرمايند: «قارن اهل الخير تكن منهم» : با اهل نيكي همراه و همنشين باش تا تو نيز يكي از آنان باشي. و در حديث ديگري نيز مي فرمايند: همنشيني با نيكان همچون مراوده با عطرفروش است كه اگر او از عطر خويش به شخص ندهد، كمترين فايده اين دوستي بوي عطر مغازه‌اش است كه با پيكر و لباس تو عجين مي‌شود و در نتيجه تا مدتي بعد از جدا شدن از او نيز بوي خوش عطر از وجود تو استشمام مي‌گردد. سعدي عليه الرحمه نيز در گلستان اين چنين مي‌سرايد:
«همنشين تو از تو به بايد تا تو را عقل و دين بيفزايد»
آدمي با مجاورت با نيكان به رنگ آنان در مي‌آيد و صفات و كمالات آنان در وي نيز پديدار مي‌گردد. امام صادق(عليه‌السلام) نيز در اين باره به پيروانش مي‌فرمايد: با كسي رفاقت و مصاحبت كن و با كسي همنشين و همسفر شو كه تو به آن زينت يابي و مصاحبت مكن با كسي كه او به تو زينت يابد. يعني تو بتواني از او علم و كمالات كسب كني. همان‌گونه كه قطعه‌اي آهن پس از مدتي مجاورت با آهن‌ربا خاصيت آهن‌ربايي مي‌يابد و يا پاره‌اي فلز با اندك زماني نزديكي با آتش، آتشين مي‌شود و حرارت و نور از خود ساطع مي‌كند، وجود آدمي نيز كه جلوه‌اي از نور الهي است، از همنشيني و همسفري رنگ مي‌پذيرد و به راستي مشتي گل است كه از مجاورت با گل، بوي خوش گل را مي‌گيرد و خوشبو مي‌شود.
«گلي خوشبوي در حمام روزي رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتم كه مشكي يا عبيري كه از بوي دلاويز تو مستم
بگفتا من گلي ناچيز بودم و ليكن مدتي با گل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد وگرنه من همان خاكم كه هستم»
2ـ دومين ادب، خوش خلقي، شادماني و حلم و بردباري با همسفران است. شاد كردن دل مؤمن، شايد خيلي ساده و كوچك به نظر برسد و تا به حال براي آن اهميتي قائل نشده باشيم و تكرار روزمرگي‌هاي زندگي و مشكلات هميشگي باعث شود كه كمتر به آن فكر كنيم و حتي عده كثيري از ما ديگر نقش آن را در زندگي‌مان كمرنگ و يا بي‌رنگ بيابيم، اما درجه اهميت اين ادب كه نه تنها جزء آداب حين سفر است بلكه از اصول زندگيست، هنگامي برايمان ملموس مي‌شود كه پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) آن را محبوبترين عمل نزد خداوند مي‌داند. رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايند: محبوبترين عمل نزد خداوند شاد كردن مؤمن است.
وقتي مسافر نيت سفر مي‌كند و زائر قصد زيارت، بايد خود را مهمان امام بداند و هر چه در طول سفر زيارت‌اش از آغاز حركت تا هنگام مراجعت برايش پيش مي‌آيد از جانب آن بزرگواران دانسته و نه تنها صبر و بردباري پيشه كند بلكه به فكر شاد كردن دل همسفر خويش باشد؛ چنانكه حضرت صادق(عليه‌السلام) بزرگ پرچمدار مكتب شيعه مي‌فرمايد: از مروت سفر، خوش طبعي بسيار در چيزي است كه خداوند را به خشم نياورد. زائر بايد تمامي ناملايمات را به حلاوت پذيرايي امام و مولاي مهربانش، با خرسندي پذيرا شود و راه و رسم شكوه و شكايت را در پيش نگيرد و با ياران و همسفران و راهبران سفر تلخي و تندي نكند كه به راستي: «در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي» نكته اساسي اين حقيقت بزرگ آن است كه آدمي در طول زندگي خود مسافر است، مسافر يك سفر زيارتي كه به لقاي خداوند مي‌انجامد و اين سفر مانند همه‌ي سفرها رنج و مشقاتي را داراست. قرآن كريم در تأئيد اين مطلب مي‌فرمايد: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كادحاً فملاقيه»؛ اي انسان تو در مسير به سوي پروردگار خود دشواري‌هاي زيادي را متحمل مي‌شوي پس آنگاه به لقاي پروردگارت نائل مي‌آيي »
3ـ سومين ادب؛ امام سجاد(عليه‌السلام) در رساله حقوقشان در مورد حق همسفر و هم صحبت اين چنين خاطرنشان مي‌سازند: «حق همسفر و هم صحبت آن است كه تا آن جا كه مي‌تواني، با نيكويي و احسان با او هم صحبتي كني وگرنه دست كم با انصاف با او رفتار كن و همان اندازه كه او تو را گرامي مي‌دارد، تو نيز او را گرامي بدار و همان‌گونه كه او تو را حافظ و نگهدارست، تو نيز نگاهدارش باش و به گونه‌اي باش كه او در هيچ گرامي داشتني بر تو پيش دستي نكند، و اگر چنين كرد آن را جبران نمايي، و تا آن جا كه شايستگي دارد، در دوستي با او كوتاهي مكن. خودت را بر آن بدار كه خيرخواه و نگهدار و ياور او در فرمانبرداري از پروردگارش، و كمك او به خويشتن در نافرماني نكردن از خدايش باشي. تو بايد براي او رحمت باشي نه زحمت . در حديث ديگري از حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) منقول است كه هر كه اعانت كند مؤمن مسافري را، حق تعالي از او هفتاد و سه شدت از شدت‌هاي دنيا را بردارد و او را امان دهد از غم و اندوه و هفتاد غم و شدت در آخرت از او بردارد در وقتي كه از شدت احوال قيامت نفس‌هاي مردم گرفته باشد. با درك دو حديث فوق، لزوم كمك و همياري در سفر به خوبي روشن است. اين همياري مي‌تواند مادي، معنوي و يا فكري باشد كه هر يك به اقتضاي شرايط موجود امكان‌پذير است. گاهي رساندن آب به تشنه‌اي و اعطاي مقداري پول و خوراك به وي و گاه اين عطش و تشنگي، عطش معرفت است و آن آب گوارا و جانفزا علم و معرفتي است كه زكات آن ياد دادن و متذكر شدن به مؤمن است. وقتي دست گير بنده‌اي شوي و او را به حقوق شرعي و معرفتي خويش آشنا كني و پله‌اي از نردبان قرب الهي را به مدد ياري او طي كني، شامل آن گروهي مي‌شوي كه ثوابي كمتر از بهشت ندارند. امام صادق(عليه‌السلام): مؤمن حاجتي از كسي برآورده نكند جز آن كه خداي تبارك و تعالي او را فرياد زند ثواب تو بر من است و به كمتر از بهشت بر تو رضايت ندهم. حق مطلب آن جا ادا مي‌شود كه اين ياري، تنها برداشتن قدمي صرفاً مادي و مالي نباشد بلكه همياري معرفتي و معنوي نيز با او همراه باشد.
«تا تواني به جهان خدمت محتاجان كن به دمي يا قلمي يا قدمي يا درمي»
4ـ چهارمين ادب از آداب سفر، همسفر شدن با هم سطح خود از نظر مخارج است. با ارزشترين و گرامي‌ترين هستي مؤمن نزد وي عزت نفس اوست كه همواره بايد مراقب و محافظ آن باشد. عزت نفس فضيلتي است كه با گذشت زمان به دست مي‌آيد و با اندك لحظه‌اي غفلت از كف مي‌رود. آفت اين ارزش، طلب احتياج نزد بنده‌اي ديگر است. تأكيد بزرگان بر لزوم رعايت اين ادب و همسفرشدن با هم سطح خود از لحاظ برخورداري از تعلقات دنيوي اين است كه دست احتياج به پيش كسي دراز نكني و چشم‌داشتي به مال كسي نداشته باشي. در روايتي از امام صادق آمده است كه از ايشان پرسيدند: شخصي رفيق مي‌شود با جماعتي ثروتمند و از آنها دارايي‌اش كمتر است و آنها خرج خود را بيرون مي‌آورند و او مانند آنها نمي‌تواند خرج كند. امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: با كسي رفيق شود كه مثل او باشد. عزت نفس مؤمن براي حضرت آنقدر مهم است كه مي‌گويد دوست ندارم خود را ذليل كند پس اگر قصد سفر داري براي خود همسفري فراهم ساز كه از لحاظ مالي شبيه به تو باشد. در حديث ديگري از شهاب منقول است كه به حضرت عرض نمودم كه شما مي‌دانيد حال و توانگري مرا و احساني كه با برادران خود مي‌كنم، پس با جماعتي از ايشان رفيق مي‌شوم در راه مكه و برايشان توسعه مي‌كنم و بسيار خرج مي‌كنم. فرمود كه اي شهاب! چنين مكن اگر تو دست به خرج نمودن بگشايي و ايشان هم بگشايند، به ايشان ضرر مي‌رسد و پريشان مي‌شوند، و اگر تو بكني و ايشان نكنند باعث مذلت و خواري ايشان است، پس رفاقت با جماعتي بكن كه مثل تو باشند در توانگري و توانايي.
5ـ پنجمين ادب، انفاق و گشاده‌دستي و سخت نگرفتن بر خود و همراهان از نظر مخارج و امكانات در سفر است. لقمان در نصايحش در مورد سفر به فرزند خويش مي‌گويد: در توشه خود صاحب كرم باش در ميان همسفران و چون تو را به ضيافت بطلبند، قبول كن و اگر از تو مدد بطلبند، ياري ايشان بكن. بر سه چيز بر ايشان غلبه كن: به بسيار خاموشي و بسيار نماز خواندن و سخاوت و جوانمردي در هر چه با خود داري از چهارپا و مال و توشه.
در سفر زيباست كه به سنت انفاق و گشاده‌دستي پاي‌بند باشي و از اعطاي مال خود به ديگر همسفران دريغ نورزي بلكه مشتاقانه و بدون هيچ‌گونه چشم‌داشتي در اين راه پيشگام باشي. بديهي است كه تنها با اين خصايص و نظاير آن است كه مسافر و يا زائر از خواص اهل ولا شده و از شفاعت و ورود در حوض رحمت و محبت اهل بيت بهره‌مند مي‌گردد و از نعمت‌ها و مواهبي كه نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به خاطر كسي خطور كرده است، برخوردار مي‌شود.
6ـ ششمين ادب؛ پرهيز از تجملات و تشريفات و تعينات دنيوي در طول سفر است. حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) در اين باره مي‌فرمايد: بهترين خرج نمودن‌ها نزد خدا، ميانه‌روي است و خدا اسراف را دشمن مي‌دارد مگر در راه حج و يا عمره.
7ـ هفتمين ادب، فراهم نكردن اسباب غفلت و اشتغالات دنيوي براي خود در سفر است. انسان مؤمن بايد در همه‌ي لحظات عمر و همه‌ي عرصه‌هاي زندگي، خود را در محضر خدا و خوبان خدا بداند و اگر هنوز چشم دل او باز نشده كه به هر سو، رو كند آن عزيزان را به ديده دل ببيند، لااقل توجه داشته باشد كه همواره در منظر آن شاهدان هميشه حاضر قرار دارد و آنان او را مي‌بينند. چنانكه قرآن كريم در بيان همين حقيقت مي‌فرمايد: «قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون: بگو عمل كنيد كه خدا و رسول خدا و مؤمنان آن را مي‌بينند » و بنابر احاديث، منظور از مؤمنان در اين آيه ائمه اطهار(عليه‌السلام) هستند و پيامبر اكرم مي‌فرمايند: «اعبدالله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك»؛ چنان بندگي كن كه گويي خداوند را مي‌بيني، پس اگر هنوز به آن مرتبه و جايگاه نرسيده‌اي و او را نمي‌بيني، لااقل با اين احساس به بندگي بپرداز كه در منظر خداوند قرار داري و او تو را مي‌بيند و چه شيرين است سخن رهبر كبير انقلاب اسلامي كه مي‌فرمايند: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد. اگر شخص همين توجه را حفظ كند كه در هر حال خداوند ناظر بر درون و برون و فكر و انديشه و اضطراب اوست، اين درك حضور چنان حيايي بر او مستولي مي‌سازد كه شرم مي‌كند در خلوت و آشكارا در فكر و دل، در قول و فعل و در غايب و حاضر مرتكب زشتي شود كه خلاف ادب حضور در محضر و منظر الهي باشد. در نتيجه اين شرم و حيا او را از غفلت و اشتغالات دنيوي و معاصي و آلودگي‌ها محفوظ مي‌دارد.
8ـ هشتمين ادب، ترك كلام بيهوده و مخاصمه و مجادله در طول سفر است.
امام سجاد(عليه‌السلام) براي پرهيز از مجادله در طول سفر، سخناني را بيان مي‌دارند كه خواندني است: حق طرفي كه تو عليه او ادعايي داري آن است كه گرچه آن ادعا واقعاً حق توست، در گفتگو براي بيان مدعا و در مطالبه حق خود از او، نيك رفتار و آرام باشي، زيرا شنيدن ادعا از شخص مدعي بر گوش طرف مقابل سخت و گران مي‌آيد. دليل خود را با نرمي و تواضع بفهماني، به او مهلت بدهي، بياني روشن و لطيف‌ترين فرمايش‌ها را به كارگيري و كشمكش او با تو، مانع از دليل آوردن تو نشود، چندان كه دليل از دستت برود و نتواني آن را جبران كني.
9ـ نهمين ادب، محافظت از نقشه و اموال خود است. زائري كه عاشق است، اگر در جريان سفر چيزي از او مفقود شد و يا خسارتي بر او وارد آمد، تأسف نمي‌خورد چرا كه ميزبان و دعوت كننده، آن امام مهربان و رئوف، خود ضامن جبران تمامي زحمات و خسارات است. گرچه او در پي اين جبران نيست و پاكبازانه پا در راه سفر زيارت مي‌نهد و شرق ديدار يار جبران كننده همه زحمات و خسارات است.
10ـ دهمين ادب؛ اقامه نماز اول وقت و ذكر تسبيحات اربعه 30 بار بعد از هر نماز شكسته. لقمان حكيم در ادامه نصايحش به فرزندش كه ذكر شد، اين چنين اهميت نماز اول وقت را به وي خاطرنشان مي‌سازد: اي فرزند! چون در سفري و وقت نماز آيد، از براي امري آن را تأخير مينداز و نماز را به جا آور و راحت بياب كه نماز قرضي است كه هر چند بيشتر ادا مي‌كني سبك بار مي‌شوي و نماز را با جماعت بخوان هر چند بر سر نيزه باشي و بر روي اداي آن به جماعت مصر باش. نماز عرصه دلبري است بين خدا و مخلوق، آدمي به حرمت نماز از گناهان تطهير مي‌گردد و به شرافت آن به حريم امن الهي نزديك. حال اگر مسافر باشي و نمازت نماز زائر، بدون حجاب پا بر آن حريم قدسي مي‌نهي و گام‌ها براي رسيدن به آن اوج، منتظر اجازت تو نخواهند ماند. تأكيد فراوان به گذاردن نماز به جماعت، اشاره به رواياتي است كه بيان مي‌دارد دست خدا با جماعت است و جمعي كه «يدالله» با اوست، تفرقه بينشان راه نمي‌يابد و سفرشان سفري الهي خواهد بود.
11ـ يازدهمين ادب؛ قرائت آية الكرسي در هر شب و پس از آن اين دعا «اللهم اجعل مسيري عبراً و صمتي تفكراً و كلامي ذكراً»: خدايا رفتارم را عبرت و سكوتم را انديشيدن و سخنم را از تو ياد كردن قرار ده. زائر در هر لحظه از سفر ياد خداست؛ چه در سكوت، چه در سخن و چه خواب و يا بيداري زائر عاشق از لحظه حركت به فكر درك لحظه حضور در آن آستان روحاني است.
12ـ دوازدهمين ادب، در هنگام سوار شدن به وسيله نقليه، «بسم الله الرحمن الرحيم» را بر لب جاري ساختن دوازدهمين ادب است، كه در هر كار كه نام و ياد خدا نيست، شيطان، عرصه جولان و حضور مي‌يابد.
13ـ سيزدهمين ادب و آخرين ادب از آداب سفر در آستانه ورود به شهري كه حرم در آن است، حمد خدا را به جا آوردن و سر به سجده شكر بر زمين نهادن است. قرائت اين دعا كه در كتاب «مصباح الزائر» آمده است، نيز وارد است: «اللهم ارزقني خير هذا المكان و خير اهله و خير من دخل اليه أو يدخل اليه و خير من اقرب منه أو أقام به او خرج عنه و اكفني شره و شر اهله و شر من دخل اليه و يدخل اليه و شر من قرب منه او قام به او خرج عنه. اللهم و الهمهم حفظ حرمتك و العمل بشريعتك في ترك الاذي لانفسهم بظلمهم لنا و الغيبة لنا و التعرض بنا و اختم علي جوارحهم ان تقع منها مخالفة لارادتك او معارضة لحكمك بشيء يغير علينا عوائد رحمتك و فوائد نعمتك و ادفع عنا نحوس هذا المكان و ضره و بؤسه و اكداره و أخطاره و كمل لنا سعوده و خلوده و مساره و مباره و أدخلنا اليه مدخل صدق و أقمنا به مقام صدق و أخرجنا منه مخرج صدق و اجمل لنا من لدنك سلطاناً نصيرا و كن لنا علي الدهر ظهيراً و من كل سوء مجيراً وهب لنا في الدنيا انعاماً كثيراً وفي الآخرة نعيماً و ملكاً كبيراً و ابدأ في هذا الدعا و هذا الرجاء بمن يرضيك البدأة به من اهل الاصطفاء و الاجتباء و اجعلهم من الوسائل لنا اليك في كل ما عرضناه او نعرضه عليك يا ارحم الراحمين»: «خدايا از خوبي اين مكان و ساكنان آن و هر كه به آن داخل شده است و يا بعداً وارد مي‌شود و يا به نزديك آن رسيده و در آن اقامت كرده يا از آن بيرون رفته، مرا بهره‌مند گردان. گزند آن و ساكنين آن و آنكه در آن وارد شده است يا خواهد شد يا خارج گشته و كسي كه نزديك آن رسيده و يا در آن اقامت گزيده و يا از آن بيرون رفته است را از من بازدار. خدايا نگه داشتن حرمتت و عمل كردن به دينت را به دل آنها بيافكن تا ما را نيازارند و به اين كار به خود ستم روا ندارند و پشت سر ما عيب‌جويي نكنند و مزاحم ما نشوند و چنان اعضاي بدنشان را كنترل كن كه نتوانند در مخالفت اراده‌ات يا معارضه فرمانت به كاري دست زنند كه سودهاي رحمتت و بهره‌هاي نعمتت را بر ما دگرگون سازند. بدشگوني اين مكان و زيان و مشكلات و آسيب‌ها و خطرهايش را از ما بگردان و نيك‌بختي و شادماني و نيكي‌هايش را و بقايش را بر ما تكميل فرما و ما را به راستي و درستي وارد گردان و در آن جا با بزرگواري مقيم و پا بر جايمان ساز و با دلي خوش و ستودگي ما را بيرون بر و از پيشگاه خود نيرويي مدد دهنده به ما مرحمت فرماي و در حوادث روزگار پشتيبان ما و از هر بدي پناهگاه ما باش. در دنيا نعمت‌هاي فراوان بر ما ببخش و در آن سرا نمعت‌هاي واقعي بزرگ به ما عطا كن. اين دعا و اميد را ابتدا در مورد هر كه از برگزيدگان و انتخاب شدگان كه آغاز كردن را به او مي‌پسندي، آغاز كن و آنان را وسيله‌اي براي تقرب ما به خودت در آنچه عرضه داشتيم يا عرضه خواهيم كرد قرار ده، اي مهربانترين مهربانان و يا خواندن اين آيه: «و قل رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق و اجعل لي من لدنك سلطاناً نصيراً؛ و اي رسول ما دائم دعا كن كه بارالها مرا به صدق داخل و به صدق خارج گردان و به من از جانب خود بصيرت و حجتي روشن كه دائم يار و مددكار باشد، عطا فرما. »

kamanabroo
16th May 2009, 01:59 AM
آداب پيش از تشرف به حرم
اولين ادب؛
غسل واجبي برعهده نداشتن و با وضو بودن
شست و شويي كن و آنگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده
همان‌طور كه در آداب پيش از سفر ذكر شد مستحب است زائر پيش از تشرف غسل كند و وضو بگيرد. اين غسل تطهير وجود از معاصي با آب توبه و انابه است؛ شست و شوي نفس هزار چشم هزار نقش از پليدي دنيا؛ «و جعلنا من الماء كل شي حي(1)» آبي كه مطهر عالم اجسام است و از آن در قرآن به «ماء معين»: تعبير شده «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ(2)».
از اين رو به بركت آب و ذكر توبه و شهادتين بر لب، جسم آدمي تطهير و قلبش از شرك و خودپرستي طاهر مي‌گردد. ادب زيارت اقتضا مي‌كند كه با انجام غسل، زيارت انجام پذيرد به گونه‌اي كه به بيان مرحوم شيخ مفيد اگر غسل نقض شده باشد، دوباره آن را انجام دهد. البته عده‌اي غسل روز را تا شام و غسل شب را تا صبح كافي و در اين فاصله نيازي به تجديد آن نمي‌دانند.(3) اما براي شرفيابي به محضري كه خود بنا به نص آيه‌ي تطهير، از قداست و طهارت خاصي برخوردارست و باريابي به صحن و سرايي كه نشان پاكي بر سر آن رخ‌نمايي مي‌كند ايجاب مي‌كند كه زائر بدون آراستگي جان و پيراستگي تن به آن بيت رفيع گام ننهد. و زيباتر آنكه بنا به فرموده‌ي امام صادق(ع)(4) در اين باره: مراد از زينت همانا تحصيل طهارت و پاكيزگيست.(5)
حكايتي ديگر بر تأكيد اين ادب وجود دارد. ابي‌بصير مي‌گويد: نياز به غسل داشتم. به سمت حمام رفتم و در بين راه عده‌اي را ديدم از دوستان شيعه‌ام كه قصد زيارت امام صادق(ع) را دارند. با خود گفتم: مبادا از فيض زيارت باز بمانم و ديگران در اين فيض از من سبقت بگيرند. بدون غسل راهي خانه‌ي امام شدم. هنگامي كه نگاه امام به من افتاد گفت: اي ابابصير نمي‌داني انسان ناپاك نبايد به خانه‌ي انبياء و فرزندان انبياء قدم گذارد. امام نگاه غضب آلودي به من كرد و فرمود: آيا در حال ناپاكي به خانه‌ي انبياء وارد مي‌شوي؟
ابابصير با پشيماني و تواضع تمام عرض كرد به خدا از غضب او و غضب شما پناه مي‌برم و از محضر الهي طلب آمرزش دارم و تكرار نمي‌كنم.
غسل زيارت يعني دست و دل شستن در مسير زندگي از هر چه غيردوست و پاك نمودن ظاهر و باطن از توجه و دلبستگي به هر چه جز اوست كه به راستي «هر چه را ديري نپايد دلبستگي نشايد» و اين مصداق تفسيري است از امام و پرچمدار مكتب شيعه براي آيه‌ي «الامن اتي الله بقلب سليم»
(جز كسي كه با قلب سليم به نزد خدا برود)(7) درباره اين عبارت فرمودند: «الْقَلْبُ السَّلِيمُ الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاه»
(قلب سليم دليست كه در حالي به ديدار پروردگار خويش نايل مي‌شود كه احدي جز او در آن نيست.)(8) و نيز مصداق آن كلام حضرت است كه: «ما أنعم الله على عبد أجل من أن لا يكون في قلبه مع الله عز و جل غيره» (خداي عزوجل نعمتي بزرگ‌تر از اين به بنده‌اي ندارد كه چيز ديگري همراه خداي عزوجل در قلبش نباشد)(9)
زائر با آب ديده كه از شوق ديدار امام، بي‌اختيار از چشمانش جاري مي‌شود و عرصه‌ي دلبري مي‌يابد، دل و جان عاصي خود را صفا مي‌دهد و با اداي شهادتين نفس را از خودپرستي مي‌رهاند و آمادگي حضور در محضر كريم مي‌يابد و رخصت نظر افكندن بر بقعه بارگاه آنان.
چشم آلوده نظر بر رخ جانان دور است / بر رخ او نظر از آينه‌ي پاك انداز
دومين ادب:
مستحب است زائر براي تشرف به حريم حرم اهل بيت(ع) جامه‌اي نو و پاكيزه بر تن كند كه ترجيحاً سفيدرنگ باشد. ظاهر اين امر خبر از باطني عظيم و بس والاتر مي‌دهد و آن اينكه زائر براي كسب معرفت شرفيابي در محضر يار، بايد با وجودي پاكيزه از معاصي و باطني اميدوار به بخشش و رحمت امام و مزين به روحيات معنوي و محسنات اخلاقي و رفتاري رهسپار حرم شود. رعايت اين موارد براي زيارت مستحب است به استثناي زيارت امام حسين(ع).
امام صادق(ع) در شيوه‌ي زيارت جد بزرگوارشان مي‌فرمايند: اي ابي بصير هرگاه زيارت جدم حسين را اراده كردي روزهاي چهارشنبه و پنج‌شنبه را روزه بگير. چون روز جمعه به زيارت بروي غسل كن و بوي خوش روغن استعمال مكن و از سرمه‌ي چشم نيز استفاده مكن تا به نزد قبر برسي.(10)
محدث قمي مي‌فرمايد: از اين حديث و غير آن و همچنين كلمات علما روشن است كه به كار بردن بوي خوش در زيارت امام حسين(ع) شايسته نيست.(11) اين اشارات خبر از حكمتي دارد كه روح آدم خاكي از درك آن عاجز است و آن كس پي به سر آن مي‌برد كه حجاب‌ها از پيش ديدگانش كنار رفته باشد.
در برخي تعابير، دل آدمي به لوحي سفيد تشبيه شده كه گناه با رنگ سياهي مي‌گيرد. سفيد رنگ ذات و فطرت انسان است. براي همراهي و همرنگي با دل در اين سفر روحاني توصيه به پوشيدن لباس سفيد شده است؛ رنگي كه خداوند براي تن‌پوش زائران خانه‌ي خودش بر مي‌گزيند و روز وصل با بنده‌اش، همان روز قيامت، باز همين رنگ است كه صحنه‌ي محشر را مي‌پوشاند. خدايي كه براي زيارت حريم خودش و روز وصل با بندگانش رنگ تن پوششان را نيز انتخاب مي‌كند شايسته نيست كه من و تو عبد براي دلمان رنگي برگزينم كه هر روز رنگ به رنگ شود و اسير اين هزار چهره‌ي هزار نقش نگرد.
سومين ادب:
خوشبو شدن براي زيارت است به استثناي زيارت امام حسين(ع). براي هر بار تشرف به حرم استفاده از عطر يا گلاب ناب محمدي توصيه شده است. از امام صادق(ع) نقل شده است: هركس به مقدار يك كف دست گلاب به چهره‌اش بپاشد آن روز از خواري و فقر آسوده خواهد بود و هر كه گلاب را بر سر خود بريزد آن سال از بيماري سينه درد آسوده خواهد ماند.(12)
مستحب است هنگام استفاده از گلاب آن را در كف دست راست ريخته و زمزمه كنيم: « اللهم بالرحمة و الحكمة التي طيبت بها أصل هذه الشجرة حتى جاءت بهذه الروائح العطرة و لم تكن شرفتها بمعرفتك و لا ارتضيتها لعبادتك و قد شرفتنا لمعرفتك و ارتضيتنا لعبادتك فلا يكن تطييبك لذكرنا و عنايتك بأمرنا و ارتفاع قدرنا دون هذه الثمرة و طيب ذكرنا في دار الفناء و بعد مفارقة الأحياء و في يوم الجزاء و في دار البقاء أفضل ما طيبت ذكر أحد من أولاد الأنبياء و أهل الدعاء و ذوي الرجاء و اجعله سببا لدفع أنواع البلاء و الابتلاء برحمتك يا أرحم الراحمين‏»:
پروردگارا، به رحمت و حكمت متعاليت كه ريشه‌ي اين درخت را به آن خشبو ساخته‌اي به گونه‌اي كه اين بوهاي خوش از آن برآيد ولي (با اين همه لطافت) او را به شرف شناخت خود مفتخر نساخته‌اي و براي عبادت خود برنگزيده‌اي و حال آنكه شناخت خودت را نصيب ما ساخته‌اي و ما را جهت عبادت خود انتخاب كرده‌اي، تو را سوگند مي‌دهم كه پاك نگه‌داشتنت ياد ما را و توجهت به كار ما و بلندگرداندن مرتبه‌ي ما كمتر از اين درخت نباشد و ياد ما را هم در اين ديار فاني و هم پس از جداشدن از عزيزان و روز پاداش و در سراي جاوداني ما به بهترين وجهي كه پيامبرزادگان و نيايشگران و اميدواران را بدان خوشنام ساخته‌اي پاكيزه و خوش قرار ده و اين كار را سبب دوري هرگونه بلا و گرفتاري ساز به رحمتت اي مهربان‌ترين مهربانان.
پس براساس روايات گلاب را بر سر خود بريزيم و نيز در روايات ديگر آمده است كه هنگام عطرزدن بگوييم: « الحمد لله رب العالمين اللهم أمتعني بما رزقتني و لا تسلبني ما خولتني و اجعل ذلك رحمة و لا تجعله وبالا علي اللهم طيب ذكري بين خلقك كما طيبت نشوي و نشواري بفضل نعمتك عندي »:
سپاس ويژه‌ي خداوند، پروردگار جهانيان است. پروردگارا آنچه را به من روزي كردي برايم لذت بخش گردان و نعمتي را كه داده‌اي از من مگير و آن را برايم گواراساز و مايه‌ي رنج و دشواري بر من مگردان. خدايا ميان آفريدگانت يادم را پاكيزه گردان هم چنانكه به لطف نعمت‌هايي كه به من ارزاني داشتي پوست و موي بدنم را پاكيزه گرداندي.(13)
چهارمين ادب؛
تنها و بدون همراه به حرم مشرف شدن و در سفرهايي كه با دوستان و بستگان انجام مي‌پذيرد مواردي را براي تنها مشرف شدن در نظر گرفتن.
براي تبيين اين ادب از آداب پيش از تشرف، توجه به استنادات ذيل لازم است.
شخصي خدمت حضرت صادق(ع) آمد. آن حضرت پرسيدند: در راه چه كسي مصاحب و همنشين تو بود. گفت: تنها بودم. امام فرمودند: اگر من پيشتر تو را مي‌ديدم تو را نيكو تأديب مي‌نمودم كه چگونه بايد به سفر رفت. سپس فرمود: يك كس شيطان است و دو تا شيطانند و سه نفر مصاحبانند و چهار نفر رفيقانند(14) و به سند معتبر ديگري از حضرت موسي بن جعفر(ع) آمده است: هركس مي‌خواهد به تنهايي به سفر برود اين ذكر را بگويد: « مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ اللَّهُمَّ آنِسْ وَحْشَتِي وَ أَعِنِّي عَلَى وَحْدَتِي وَ أَدِّ غَيْب.(15)
آنچه از ميان اين دو روايت بر مي‌آيد تفاوتي است كه به ظرفيت‌هاي متفاوت انسان‌ها مرتبط است. در حديث ديگري از حضرت رسول(ص) منقول است: اول رفيق به هم رسان پس به سفر برو و فرمود كه دو كس با يكديگر رفيق نمي‌شوند مگر آنكه محبوب‌ترين ايشان نزد خدا و آنكه ثوابش بيشتر است كه با رفيقش بيشتر مدارا كند.(16)
براي گروهي زائران، زيارت دست جمعي براي بهره‌مندي بيشتر از آن لازم است. دوستان ديني كه گرد يكديگر جمع شوند و از ويژگي‌ها و فضايل و كرامات كسي كه به زيارتش مي‌روند، با يكديگر سخن گويند و براي درك فضايل بيشتر از زيارت، از وجود يكديگر بهره برند. دوستي كه همسفرت باشد در شادي و غم، در شدت و سختي و هم صحبت تنهايي‌ها؛ كسي كه مانند تو در پي رسيدن به معرفت باشد. در حديثي از امام صادق(ع) است: كه با برادران و نيكوكاران باشيد و از براي خدا با يكديگر دوستي كنيد و به ديدن يكديگر برويد و با يكديگر بنشينيد و دين ما و احاديث ما را ياد كنيد.(17)
براي عده‌اي ديگر به تنهايي به زيارت رفتن وجد و نشاطي ايجاد مي‌كند كه در سفرهاي دسته جمعي به آن دست نمي‌يابند؛ حال و هواي ديگري از جنس ديگر؛ خلسه‌اي روحاني با امام كه قابل وصف نيست و توصيف آن را تنها كساني مي‌دانند كه آن طعم شيرين را چشيده باشند. آنچه مهم است نايل شدن به ديدارست و اينها همه مقدمه و چون و چراست و اصل چيز ديگري.
حيف است كه دل چون و چرا درگيرد / بگذار اطاعت خدا برگيرد
گردن بنهيد تا كه همچون خورشيد / تابيدن رحمتش سراسر گيرد
پنجمين ادب:
به هنگام رفتن به سوي روضه مقدسه با آرامش و وقار و تواضع و گام‌هاي كوتاه حركت كردن و سر به زير انداختن و به اطراف نظر نكردن.
گام‌هاي خسته را به سمت حريم حرم مي‌كشاني و خجل از لطفي كه به تو شده سنگفرش خيابان را شاهد مهرباني‌اش مي‌سازي و اشك اين مهمان ناخوانده از چشمانت سرازير مي‌شود. چه لحظه‌ي نابي...
دل از اغيار خالي كن چو قصد كوي او داري / نظر بر غير مگشا چون هواي روي او داري
مستحب است زائر، فاصله‌ي بين اقامتگاه خود با حرم را با گام‌هاي كوتاه و با توجه كامل طي كند. توجه به اينكه به سوي چه كسي مي‌رود و چه سعادتي نصيبش گشته است و كاستي‌هايي كه مي‌توانست او را از شايستگي حضور در محضر رفيع امام باز دارد را به ياد آورد و همچنين كرامت و بزرگواري آنان را كه چگونه چشم بر آن همه معاصي مي‌بندند. وقتي هجوم اين همه لطف را بر شانه‌هاي ضعيف و ناتوان خويش احساس مي‌كني بايد مراقب باشي كه در طول مسير دوباره سرگرم بازي‌هاي شيطان نشوي و جلوه‌هاي دنيوي، توجه تو را به خود جلب نكند و تو را مشغول نسازد. چقدر حقيرانه است! چشم بر آن همه لطف ببندي و دل بستگي‌هاي دنيوي در بازارها تو را گرم چانه زدن و خريدن كالاهايي كه فروشندگان عرضه مي‌كنند گرداند. خريدن سوغات براي افراد خانواده و دوستان جزء مستحبات مؤكد سفر است اما نبايد اين توصيه جاي اصل كه همان زيارت است را بگيرد و هدف از سفر «زيارت» با تفاوت دو حرف تبديل به سياحت گردد.
به راستي حقيقت است كه در مسير زندگي انسان كه قصد آن لقا و ديدار خداست، شيطان بازار مكاره‌اي از متاع دنيوي بر پا كرده تا راهيان زيارت حق را با مشغول ساختن به داد و ستد اين متاع قليل از توجه و هشياري بازداشته و به غفلت دچار سازد. اما اين گام‌هاي گسترده و تيرهاي فراوان شيطان(18) بر زائران دل آگاه حضرت معبود، كارگر نبوده(19) و قادر نيست آنها را از توجه به مقصد و مقصود خويش باز دارد چنانكه در قرآن كريم از آنان ياد شده است: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ ال»: رادمرداني كه هيچ داد و ستدي آنها را از ياد خدا غافل نمي‌سازد.(20)
هنگامي كه زائر به سمت حرم مطهر حركت مي‌كند هم از نظر ظاهر بايد گام‌هاي كوتاه برداشته و با وقار حركت كند و هم از نظر قلبي و روحي با خشوع باشد. انسان بايد با يادآوري عظمت مقام و رفعت جايگاه آنان نسبت به آن اولياي الهي هم در ظاهر رفتارش و هم در باطن كردارش چنين حالتي به او دست دهد. در حركت به سوي حرم مطهر ضمن وجود خضوع و خشوع بهتر است قلب و زبان او نيز همراه موافق با جسمش باشد.
ششمين ادب:
هزار مرتبه شويم دهان به عطر و گلاب / هنوز نام تو بردن كمال بي‌ادبي‌ست
زبان به ذكر و تسبيح و تحميد و تكبير مشغول داشتن و استغفار نمون و دهان به صلوات، بر محمد و آل محمد معطر نمودن.
مستحب است زائر به هنگام طي مسافت بين اقامتگاه خود تا حريم اهل البيت(ع) به استغفار و صلوات و تسبيحات اربعه مشغول باشد از اين طريق كدورت غفلت و معصيت را با استغفار از صفحه‌ي دل زدوده و با صلوات بر پيامبر(ص) و اهل البيتش(ع) و تسبيح و تحميد و تكبير حضرت حق، قلب خود را نوراني كند تا آمادگي دروني لازم براي تشرف به حريم آن بزرگواران ايجاد شود. در اينجا شايسته است با توجه به عدم لياقت خود براي گام نهادن در صحن و سرا و حضور يافتن در محضر آن والا مقامان عالم خلقت با آن بزرگواران اين‌گونه نجوا كند « و قد أتيتك يا إلهي بعد تقصيري و إسرافي على نفسي معتذرا نادما منكسرا مستقيلا مستغفرا منيبا مقرا مذعنا معترفا لا أجد مفرا مما كان مني و لا مفزعا أتوجه إليه في أمري غير قبولك عذري و إدخالك إياي في سعة من رحمتك إلهي فاقبل عذري و ارحم شدة ضري و فكني من شد [أسر] وثاقي‏»:
هيچ دستاويزي نيست بلكه مستوجب آنم اي خداي من بعد از تقصير و اسراف بر نفس خويشتن به سوي تو آمدم در حالي كه پوزش خواهم و پشيمانم. شكسته‌ام، عفو خواهم، آمرزش طلبم. بازگشت كنان به گناه خويش اقرار و اذعان و اعتراف دارم. گريزگاهي از گناهي كه از من سرزده نمي‌يابم، و نه پناهگاهي كه در گرفتاريم بدان رو آورم جز اين كه عذر مرا بپذيري و مرا در رحمت بي‌منتهايت در آوري خدايا پس عذر مرا بپذير و بر سختي حالم و پريشانيم رحم كن و مرا از بند سخت گناهانم رهايي بخش.(21)» و نيز بدين‌گونه زمزمه كند: «إِلَهِي هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلَّا إِلَى مَوْلَاهُ أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِوَاه»:
مولاي من اكنون اين بنده‌ي گريز پاي تو كه به سويت بازگشته. و آيا بنده‌اي كه گريخته است به جايي جز درگاه مولايش مي‌تواند باز گردد. يا احدي جز مولاي او كسي او را از خشم مولايش پناه تواند بود.(22)
همه‌ي اين آداب و حالات و اذكار براي آن است كه زائر از فضاي اطراف خود خارج شود و با ايجاد تمركز و توجه به يك نقطه كه آن هم موقعيت و عظمت آنكه زيارت مي‌شود است، خود را به او نزديك كند تا وقتي به جوار محبوب رسيد آمادگي زيارت را پيدا كند چنان كه هنگام ورود به نماز، اذان و اقامه و تكبيرات و... همه و همه براي ايجاد تمركز براي ارتباط و تقرب به ساحت الهي‌ست.

1ـ سوره انبياء، آيه 30.
2ـ سوره ملك، آيه 30.
3ـ هدية الزائرين، صفحه 19
4ـ سوره اعراف، آيه 31.
5ـ بحارالانوار جلد 97، صفحه 132.
6ـ معجم فقه الجواهر، جلد 2، صفحه 203.
7ـ سوره شعرا، آيه 89.
8ـ اصول كافي، جلد 2، صفحه 16
9ـ عدة الداعي، باب چهارم، درمان عملي ريا.
10ـ تهذيب الاحكام، جلد 6، صفحه 76.
11ـ هدية الزائرين، صفحه 20.
12ـ آداب سفر در فرهنگ نيايش، صفحه 90.
13ـ آداب سفر در فرهنگ نيايش، صفحه 91.
14ـ حلية المتقين، صفحه 369.
15ـ چشمه رستگاري، عبدالباسط شهيب زادگان، ص 10.
16ـ حلية المتقين، صفحه 370.
17ـ حلية المتقين، صفحه 245.
18ـ نهج‌البلاغه، خطبه 129.
19ـ سوره حجر، آيه 42، سوره نحل، آيه 99، سوره اسراء آيه 65.
20ـ سوره نور آيه 37.
21ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
22ـ اقتباس از مناجات التائبين امام سجاد(ع)، مفاتيح الجنان، مناجات اول خمس عشر.

kamanabroo
16th May 2009, 02:02 AM
آداب حين تشرف

دومين ادب از آداب حين تشرف، بر عتبه بوسه زدن و سر بر سجده شكر نهادن است.
زائر با شور و شعف وصف ناپذير از وصال، پاي بر خاك مي‌نهد و آرام و مبهوت بر آستانه؛ حرم مي‌ايستد؛ خاك‌نشين، عرش مقام مي‌گردد و سر به نشانه تسليم بر خاك فرود مي‌آورد و سجده شكر، بوسه بر زمين مي‌زند، همان شكر، كه پاسخ توفيقي است كه شامل حالش شده است؛ آنگاه گام بر حريم حرم مي‌نهد. زائر بيدار دلي كه از لحظه حركت با خيال يار سر كرده و با اشتياق ديدارش عزم سفر كرده، بار و بنه بسته و دل به سختي سفر نباخته و در لحظه ورود در قاب چشمانش عكس رخ يار را به نظاره مي‌نشيند و در برابر آن همه بزرگي، سكوت و اشك تنها نشانه عجز و نيازش مي‌گردد.
ما در پياله عكس رخ يار ديده‌ايم
اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما
در مورد بوسيدن عتبه نص و روايت صريحي موجود نيست اما آنچه مي‌توان ذكر كرد اين است كه فرقه اماميه بر اين ادب پاي بندند «و لا كراهة في تقبيل الضرائح بل هو سنة عندنا و لو كان هناك تقية فتركه أولى. و أما تقبيل الأعتاب فلم نقف فيه على نص نعتد به و لكن عليه الإمامية»(1)
و اما نظر ديگر علما بر استحباب اين ادب است. بنابراين اگر زائر در درگاه اهل بيت(ع) سجده شكر كند و نيت او در اين امر شكر خداوند باشد به جهت توفيق زيارت شايسته‌تر است؛ هم زائر سجده شكر كرده وهم جز براي خدا خضوع و خشوعي نداشته است.
3ـ سومين ادب؛ پاي راست را در هنگام ورود و پاي چپ را در هنگام خروج مقدم داشتن است. در روايتي از امام صادق(ع) كه به صفوان در مورد شيوه زيارت قبر اميرالمؤمنين(ع) آموخته بودند اين چنين آمده است «ثم قبل العتبه و قدم رجلك اليمني قبل أسيري(2)» پس آستانه را ببوس و پاي راست را قبل از پاي چپ حركت ده. ادب زيارت حكم مي‌كند كه زائر پس از خواندن اذن دخول و ايجاد رقت قلب در دل خويش پاي راست را جلو نهد و در حال خروج پاي چپ را پيش گذارد. بين حريم حرم و حريم مسجد فاصله‌اي نيست هر دو بيت الله اند و اين ادب در هنگام ورود به مسجد نيز اشاره شده است با پاي راست وارد شدن، يعني اعتراف به راستي و وحدانيت خدا، يعني نهادن پايي بر خاك كه از سر صداقت و يكرنگي پيش مي‌رود و وارد مي‌شود، يعني اقرار و اعتراف بنده‌اي كه از سر تسليم و ارادت به ولي خدا پناه آورده است، يعني دل شكسته و پيوسته به لطف يار، يعني دلي از غير بريده و به يار رسيده يعني...
4ـ چهارمين ادب؛ در صورت عدم ازدحام جمعيت و به نحوي كه موجب مزاحمت اذيت ديگران نباشد به ضريح مطهر نزديك شدن و پنجه در آن افكندن و بر آن بوسه زدن.
بعد از اين همه توبه و اعتراف، سر دل گفتن و مقدمه‌چيني، ديگر عرصه خودنمايي‌ است. جايي كه زائر جسور مي‌شود و اين جسارت به او بال پرواز مي‌دهد، مي‌پرد تا اوج، بر فراز گنبد يار، مثل يك كبوتر دل باخته در محضر يار. چه مي‌كند اين حس با دل آدمي با ذكر و اذن طلبيدن از وي آنگونه كه موجب آزار ديگر ميهمانان نشود، به ضريح نزديك مي‌شود و قصه دلدادگي خود را خط به خط، كلمه به كلمه بازگو مي‌كند. شكوه مي‌كند از دنيا فريبان يارنما، آن همه به زبان اشك، بهترين زبان زنده دنيا، با زمزمي به رنگ پرنيان عشق به نجوا مي‌نشيند و مي‌گويد، مي‌گويد و مي‌گويد...
در متون ديني ما ذكر شده است كه امام سجاد(ع) كنار قبر پيامبر مي‌ايستاد و به سمت قبله قد علم مي‌كرد و آنگاه مي‌گفت: «بارالها! به تو با همه وجودم پناه مي‌آورم و به قبر نبي تو حضرت محمد(ص) روي مي‌آورم. خداوندا در حالي هستم كه مالك آنچه كه خير و صلاح من است و به آن اميد بسته‌ام نيستم و قدرت دفع بدي و شر و آنچه كه از آن برحذر هستم را ندارم و همه امور را به دست قدرت شما مي‌دانم هيچ فقيري از من ناچيزتر نيست. پروردگارا! به آنچه كه از خير نازل فرموده‌اي محتاجم، خداوندا با خير و نيكي به من روي كن زيرا هرگز كسي قدرت منع خير تو را ندارد. خداوندا! به تو پناه مي‌آورم از اين كه دلم و ظاهر وجودم تغيير كند و شكل انساني را از دست بدهم يا نعمتي كه به من انعام فرمودي از من زايل شود. خداوندا! مرا با تقوا و پرهيزگاري مكرم فرما و با نعمت‌هاي فراوانت مرا جميل و زيبا و با طراوت قرار ده و در سايه سلامت و صحت قرار ده و توفيق شكر سلامتي و عافيت را نصيب فرما.»(3)
در برخي توصيه‌ها آداب بوسيدن قبر را از آداب مهم زيارت دانسته‌اند. و به آن اهميت فراواني داده‌اند. به عنوان نمونه سيدبن طاووس درباره زيارت ابالحسن امام هادي(ع) مي‌فرمايد: «ثُمَّ قَبِّلِ الْعَتَبَةَ وَ قَدِّمْ رِجْلَكَ الْيُمْنَى قَبْلَ الْيُسْرَى»(4) و همين عبارت در مورد زيارت امام حسن عسگري(ع) نيز ذكر شده است.(5)
5ـ پنجمين ادب؛ به هنگام زيارت، پشت به قبله و رو به قبر مطهر ايستادن.
در اين ادب از آداب حين تشرف، سري نهفته است و آن اين كه قبله حقيقي ولي الله معصوم است. ظاهراً اين ادب مخصوص اهل بيت(ع) و معصومين است و براي غير معصوم چنين ادبي هرگز ذكر نشده است بلكه در زيارت مؤمنان و اوليا و ساير بندگان خاص خداوند آن است كه زائر پشت سر يا بالاي سر رو به قبله به دعا و زيارت و راز و نياز مشغول شود اين ادب در زيارت حضرت معصومه نيز صادق است.
6ـ جز در حالت ضعف و بيماري در حال ايستاده زيارت كردن. شايسته است زائر نماز و دعا و زيارت را ايستاده بخواند.
وقتي طعنه زنان كور دل به آن پيرزن كه چند دوك نخ براي خريدن يوسف آورده بود گفت: كه اين خريداران تمامي ثروت خود را پيشكش برده فروشان مصر كرده‌اند و تو چند دوك نخ آورده‌اي؟ پيرزن آهي از نهانخانه دل بر كشيد و گفت: مي‌دانم كه اين پيشكش من در برابر آن همه ثروت مدعيان اندك است! اما دوست داشتم من هم جزو خريداران يوسف باشم. حكايت غريبيست عاشقي، عشق تنها وديعه خداوند است كه هيچ نعمت ديگري توان برابري با آن را ندارد و چقدر ظريف است مرز عاشقي و مدعي بودن! خريدار يار بودن و دلبري در محضر او، توان و يارايي آنچنان نمي‌خواهد، همين كه اندكي پي قد قامت ديدار رخش قد علم كني و به احترام آن همه شكوه و عظمت و غناي يار، جرعه‌اي از فقر و زمزمه‌اي از مناجات را چاشني كني تو هم جز زائران حريم ملكوتي‌اش خواهي شد.
«ثُمَّ قَبِّلْ ضَرِيحَهُ وَ ضَعْ خَدَّكَ الْأَيْمَنَ عَلَيْهِ ثُمَّ الْأَيْسَرَ وَ قُلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى حُجَّتِكَ الْوَفِيِّ وَ وَلِيِّكَ الزَّكِيِّ»(6)
محدث قمي: گرچه اين ادب صريحاً در جايي ذكر نشده ولي خوبي آن از جهات كثيره‌اي استفاده شده است.
7ـ هفتمين ادب ذكر تكبير و لا الا الله و و حده لا شريك له بر زبان جاري ساختن.
يكي از آدابي كه قبل از زيارت شايسته است و از دستورالعمل‌هاي زيارتي بر مي‌آيد، گفتن تكبير در هنگام ديدن قبر مطهر است. در لحظه ورود، زائر نگاهش به آن بزرگواران كه مي‌افتد از هجوم ناگهاني آن همه فيض و شكوه كه هر نظاره‌گري را به شگفتي وا مي‌دارد و دلش را از فرش به عرش مي‌كشاند، تنها كلامش، ذكر «الله اكبر» است، زائر در مقام ابراز آن همه شگفتي چاره‌اي جز تسليم و رضا و نجواي ذكر جليل الله اكبر ندارد. ائمه آينه تمام نماي صفات و اسماي الهي‌اند و نظاره آن شكوه ايزدي در وجود بنده‌اي نيك، نشانه‌اي از اسرار الله و اقراريست به بندگي خدا.
شايد رمز ديگر اين تعبير آن است كه زائر حيران و ناهشيار اگر از غفلت خويش فاصله نگيرد و دقت لازم را نداشته باشد ممكن است غرور را با خدا اشتباهي بگيرد و اين كمين‌گاه شيطان است. همان لغزشگاه پندارهاي باطل آدمي. همان قصه ديرينه كه احتمال لغزش آن حتي براي ملائكه الله نيز وجود داشت. آنها با ديدن اهل بيت(ع) در معرض خطا قرار گرفتند و ائمه به تقديس و تسبيح خداوند پرداختند تا فرشتگان متوجه شوند كه آنها خدا نيستند.
بر اين اساس زائر مأمور شده است كه در بدو ورود و تشرف به محضر آن بزرگواران در عين مشاهده تمامي اسما و صفات خداوندي در وجود آنان با گفتن الله اكبرهاي مكرر خود را از ابتلا به غلو و انتساب خداوندگاري به آنان مصون بدارد.(7) امام محمدباقر(ع) نيز در اهميت اين ادب ذكر مي‌كنند: چون امام را ديد تكبير بگويد و هر كه پيش روي امام تكبير بگويد و نيز بگويد «لا اله الا الله، وحده لا شريك له» خداي متعال براي او خشنودي و رضوان اكبر خود را واجب خواهد نمود و بين او و حضرت ابراهيم و پيامبر اكرم(ص) و پيامبران الهي در قيامت در دارالجلال جمع خواهد كرد.(8) بنابراين تكبير از آداب ملاقات امام است چه در حال حيات چه در حال ممات.
8ـ هشتمين ادب؛ قرائت زيارتنامه‌هاي وارده از معصومين در حين زيارت.
نوبتي هم باشد نوبت دعاست. فرصت نياز بنده و ناز مولا! صحبت از همنشيني و دلدادگيست، آن هم با كلامي كه سفارش شده از آنهاست، با چاشني جرعه‌اي اشك كه دردانه‌وار بر پهناي صورت مي‌لغزد. ذكر جليلي است آميخته با مضامين ناب و آتشين عرفاني، عجين شده با ذره ذره عشق، جمله جمله نياز، كلمه كلمه عطش، به زلالي آب، همرنگ و همجنس سيل اشك زائر كه از سر صدق و تسليم و رضا مهمان چشمانش مي‌گردد. لفظ رفيعي كه حتي ناب‌ترين شعرها و داستان‌هاي دنيا با تمام پوشش‌هاي دروغين آرايه‌ها، با رنگيني كاذب جملات، هرگز به حلاوت و شيريني آنها نمي‌رسند.
علامه حلي در تذكره الفقها استحباب زيارت را تنها به زيارات وارده از معصومين منقول مي‌داند و در نوع زيارات اهل‌البيت(ع) اين جمله را به تكرار بيان مي‌كند. «و يستحب ان يزره بالمنقول» «زيارت با نفس حضور و سلام دادن حاصل مي‌شود و ليكن اگر خواست زيارتش را بخواند زيارت مأثوره و وارد شده از معصومين را بخواند.(9)»
متن زيارات وارده از ائمه علاوه بر توصيف و اقرار به كمالات و فضايل بي‌حد و حصر ايشان و جايگاه بي‌نظير آنان در دنيا و آخرت حاوي 5 موضوع كلي است كه در متن همه زيارات يافت مي‌شود: 1ـ سلام 2ـ شهادت 3ـ صلوات 4ـ تولي و تبري 5ـ دعا و توسل
خواندن زيارتنامه‌هايي كه اهل‌بيت(ع) به دوستداران و شيعيانشان آموخته‌اند، عرض سلام و ادب است و اقرار به مقام و منزلت ايشان در نزد پروردگار، و لكن با عباراتي سنجيده‌تر و مؤدبانه‌تر. بنابراين شايسته است زائر براي تكميل عرض ادب و ارادت خويش به پيشگاه آن بزرگواران از متون زيارات معتبر بهره گيرد. در اين زمينه توجه به چند نكته لازم و ضروري است.
نكته اول؛ استفاده از متون زيارتي كه از خود اهل بيت(ع) رسيده است و از نظر انتساب به آن بزرگواران مورد اطمينان مي‌باشد اين ادعيه به دو گروه تقسيم مي‌شوند.
اول، زيارات جامعه كه در زيارت هر يك از اهل بيت(ع) مي‌توان آنها را خواند و از معتبرترين و پرمحتواترين آنها يكي زيارت امين الله و ديگري زيارت جامعه كبيره است.
دوم؛ زيارت خاصه هر يك از چهارده معصوم، كه خود آنها نيز به زياراتي كه در زمان معيني اختصاص ندارند و زياراتي كه مختص ايام خاصي است تقسيم مي‌شوند.
نكته سوم؛ اين كه زائر در انتخاب متن زيارتنامه هم، تناسب محتواي آن با حالات دروني خويش را در نظر بگيرد و همه با توجه به حجم متفاوت متون زيارات تناسب حجم زيارتنامه با توانايي و ظرفيت جسمي و روحي خويش را مراعات كند. پرداختن به زيارتنامه‌هاي طولاني براي كساني كه جسماً كم توانند و يا از نظر روحي هنوز ظرفيت لازم را ندارند موجب مي‌شود كه در اواسط كار خسته شوند و ذوق و حال و توجه خويش را از دست بدهند و صرفاً با تكلف و اجبار و براي پايان رساندن متن زيارتنامه، به خواندن آن بپردازند كه اين نه تنها موجب كم و يا بي‌بهره شدن كار زائر مي‌گردد حتي ممكن است به زده شدن و بي‌رغبتي وي به انجام زيارت و خواندن زيارتنامه در موارد بعد منجر شود.
آنچه گفته شد منحصر به زيارت نيست بلكه شامل همه امور مستحب مي‌باشد. شرط ثمربخشي و تأثير مستحبات انجام آنها با شوق و رغبت است و با اكراه و بي‌ميلي و خستگي و بي‌رغبتي انجام دادن آنها نه تنها كم يا، بي‌اثر است بلكه ممكن است به زده شدن و بي‌رغبتي شخص به انجام آنها در آينده نيز منجر شود.
سومين نكته؛ به هنگام خواندن الفاظ زيارتنامه به معاني آنها نيز توجه داشته باشد و با حالتي كه احساسات و مكنونات قلبي خود را در قالب الفاظ بيان كند زيارتنامه بخواند.
اين به آن معنا نيست كه بسياري از زائران كه با زبان عربي آشنايي ندارند و معمولاً معاني الفاظ زيارتنامه‌هايي را كه مي‌خوانند متوجه نمي‌شوند، از خواندن زيارتنامه هيچ بهره‌اي نصيبشان نمي‌شود، زيرا در صورتي كه خواندن زيارتنامه همراه با عشق و ارادت به مزور و در مقام ابراز آن انجام مي‌شود و زائر اجمالاً بداند كه اين الفاظ به مزور اظهار ارادت و محبت مي‌كند و موجب بهره‌هاي بسياري براي او خواهد بود لكن اگر اين امر توأم با درك معاني الفاظ باشد قطعاً ثمرات بيشتري براي زائر خواهد داشت.
نكته چهارم: اينكه به اقتضاي ادب در صورت عدم ضعف و بيماري بهتر است زائر در حال ايستاده به خواندن زيارتنامه بپردازد، (كه در آداب قبل به آن اشاره شد) و با طمأنينه و آرامش و به لحن شمرده و آرام و مؤدبانه و با صداي كوتاه زيارنامه را بخواند. خواندن تند با لحن تحكم‌آميز و با صداي بلند و فريادگونه و با حالتي كه گويا صرفاً در مقام رفع تكليف انجام مي‌شود چندان لطفي نداشته و شايسته آن محضر والا نيست.
همان‌طور كه قبلاً گفته شد با صداي بلند خواندن زيارتنامه علاوه بر اين كه خلاف ادب است موجب آزار ديگران و از بين رفتن توجه و تمركز آنان نيز مي‌شود كه خود نيز امري ناپسند و نارواست.
نكته پنجم: اين كه زائر تمام وقت خود را به خواندن زيارتنامه‌هاي مختلف اختصاص ندهد و براي راز دل گفتن‌هاي خويش از يك سو و با سكوت و آرامش به خود مزور توجه نمودن و از حضور در محضر وي لذت بردن از سوي ديگر زماني باقي بگذارد.
1ـ بحارالأنوار، جلد 97، ص 136، باب 3، آداب الزيارة و أحكام الروضات‏.
2ـ بحارالانوار، جلد 97، ص 284.
3ـ وسايل الشيعه، جلد 14، ص 342 و 343.
4ـ بحارالانوار، جلد 99، ص 65.
5ـ بحارالأنوار، جلد 97، ص 283، باب 4، زياراته صلوات الله عليه المط
6ـ بحارالأنوار، جلد 99، ص 63، باب 6، فضل زيارة الإمامين الهمامين
7ـ بحارالانوار، جلد 26، ص 335.
8ـ بحارالانوار، جلد 24، ص 369.
9ـ تذكرة الفتها، جلد 8، ص 450.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد