PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رباعیات خیام



Sa.n
27th May 2013, 09:50 PM
رباعیات خیام (http://www.asemoni.com/culture/literature/poems/khayam-poem)



http://www.asemoni.com/img/khayam-poem.jpg هر چند که رنگ و روی زیباست مراچون لاله رخ و چو سرو بالاست مرامعلوم نشد که در طربخانه خاکنقاش ازل بهر چه آراست مرا *********
چون عهده نمی شود کسی فردا راحـالی خوش دار این دل پر سودا رامی نوش به ماهتاب ای ماه که مابـسیار بـــگردد و نــیـابد ما را *********
چون در گذرم به باده شویید مراتلقین ز شراب ناب گویید مراخواهید به روز حشر یابید مرااز خاک در میکده جویید مرا *********
چندان بخورم شراب کاین بوی شرابآید ز تراب چون روم زیر ترابگر بر سر خـاک من رسد مخموریاز بوی شراب من شود مست و خراب *********
بر لوح نشان بودنی ها بوده استپیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده استدر روز ازل هر آن چه بایست بدادغم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است
*********
ای چرخ فلک خرابی از کینه تستبیدادگری پیشه دیرینه تستوی خاک اگر سینه تو بشکافندبس گوهر قیمتی که در سینه تست ********* چون چرخ بکام یک خردمند نگشتخواهی تو فلک هفت شمُر خواهی هشتچون باید مرد و آرزوها همه هِشتچو مور خورد به گور و چه گرگ به دشت ********* اجزای پیاله ای که در هم پیوستبشکستن آن روا نمی دارد مستچندین سر و ساق نازنین و کف دستاز مهر که پیوست و به کین که شکست ********* می خور که به زیر گل بسی خواهی خفتبی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفتزنهار به کس مگو تو این راز نهفتهر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
*********
می خوردن و شاد بودن آیین منستفارغ بودن ز کفر و دین؛ دین منستگفتم به عروس دهر کابین تو چیستگفتــا دل خـرم تـو کابین مـن است
*********
مهـتاب بــه نـور دامـن شـب بـشکافتمی نوش دمی خوش تر از این نتوان یافتخوش بــاش و بـیندیش که مـهتاب بسیاندر سر گور یک به یک خـواهد تافت
*********
از منزل کفر تا به دین یک نفس استوز عالم شک تا به یقین یک نفس استایـن یـک نفس عـزیز را خـوش مـیدارکز حاصل عمر ما همین یک نفس است
*********
شادی بطلب که حاصل عمر دمی استهر ذره ز خاک کیقبادی و جمی استاحوال جهان و اصل این عمر که هستخوابی و خیالی و فریبی و دمی است
*********
این کهنه رباط را که عالم نام است آرامگه ابلق صبح و شام استبزمی است که وامانده صد جمشید استگوریست که خوابگاه صد بهرام است
*********
آن قصر که بهرام درو جام گرفتآهو بچه کرد و رو به آرام رفتبهرام که گور می گرفتی همه عمردیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
*********
هر ذره که بر روی زمینی بوده استخورشید رخی زهره جبینی بوده استگـرد از رخ آستین بـه آزرم افشانکـان هم رخ خوب نازنینی بـوده است
*********
امروز که نوبت جوانی من استمی نوشم از آن که کامرانی من استعیبم نکنید گرچه تلخ است خوش استتلخ است از آن که زندگانی من است *********
بسیار بگشتیم به گرد در و دشتاندر همه آفاق بگشتیم بگشتکس را نشنیدیم که آمد زین راهراهی که برفت ، راهرو باز نگشت *********
ای بی خبران شکل مجسم هیچ استوین طارم نه سپهر ارقم هیچ استخوش باش که در نشیمن کون و فسادوابسته یک دمیم و آن هم هیچ است *********
دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ استو آن نیز که گفتی و (http://www.asemoni.com/)شنیدی هیچ استسـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ استو آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است *********
چون نیست ز هر چه هست جز بـاد بدستچون هست ز هر چـه هست نقصان و شکستانـگار که هســت هـر چه در عـالم نیستپندار کــه نـیست هــر چـه در عـالم هــست *********
تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت؟ (http://www.asemoni.com/)تا کی ز زیان دوزخ و سود بهشت؟رو بر سر لوح بین که استاد قضااندر ازل آن چه بودنی است ، نوشت *********
دوری که در آمدن و رفتن ماستاو را نه نهایت نه بدایت پیداستکس می نزند دمی درین معنی راستکاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست *********
تا چند زنم به روی دریا ها خشتبیزار شدم ز بت پرستان و کنشتخیام که گفت دوزخی خواهد بودکه رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت *********
نیکی و بدی که در نهاد بشر استشادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقلچرخ از تو هزار بار بیچاره تر است *********
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریستبی باده گلرنگ نمی شاید زیستاین سبزه که امروز تماشاگه ماستتا سبزه خــاک ما تماشاگه کیست *********
گویند بهشت عدن با حور خوش استمن می گویم که آب انگور خوش استاین نقد بگیر و دست از آن نسیه بدارکاواز دهل برادر از دور خوش است *********
چون آمدنم به من نبد روز نخستوین رفتن بی مراد عزمی ست درستبر خیز و میان ببند ای ساقی چستکاندوه جهان به می فرو خواهم شست *********
ساقـی غـم مـن بلند آوازه شده استسرمستی مـن برون ز اندازه شده استبا مـوی سپید سـر خوشم کـز می توپیرانه سرم بهار دل تازه شده است *********
از مـن رمقی بـسعی سـاقی مانده استوز صحبت خلق بی وفایی مانده استاز بـاده دوشــین قــدحی بـیش نــمـانداز عـمر نـدانم که چه باقی مانده است *********
مـن هیچ ندانم که مرا آن که سرشتاز اهل بهشت کرد یا دوزخ زشتجامی و بتی و بربطی بر لب کشتاین هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت *********
چون ابر به نوروز رخ لاله بشستبرخیز و به جام باده کن عزم درستکاین سبزه که امروز تماشاگــــه تستفردا همه از خاک تو بر خواه د رست
*********
هر سبزه که بر کنار جویی رسته استگویی ز لب فرشته خویی رسته استپا بر سر هر سبزه به خــواری ننهیکان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است *********
گویند که دوزخی بود عاشق و مستقولی است خلاف دل در آن نتوان بستگر عاشق و مست دوزخی خواهد بودفردا باشد بهشـت همچون کف دست *********
این کوزه چو من عاشق زاری بوده استدر بند ســر زلف نــگاری بــوده استایــن دسته کــه بر گردن او می بـینیدستی است که بر گردن یاری بوده است
********* دارنده چو ترکیب طبایع آراستاز بهر چه او فکندش اندر کم و کاستگر نیک آمد شکستن از بهر چه بودور نیک نیامد این صور ، عیب کراست *********
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفتکس نیست که این گوهر تحقیق بسفتهر کس سخنی از سر سودا گفته استزان روی که هست کس نمی داند گفت *********
دل سر حیات اگر کماهی دانستدر مرگ هم اسرار الهی دانستامروز که با خودی ندانستی هیچفردا که ز خود روی چه خواهی دانست *********
گردون نگری ز قد فرسوده ماستجیحون اثری ز اشک آلوده ماستدوزخ شرری ز رنج بیهوده ماستفردوس دمی ز وقت آسوده ماست
*********
فصل گل و طرف جویبار و لب کشتبــا یـک دو سـه دلبـری حــور سـرشتپیش آر قــدح که بـاده نــوشان صــبوحآسوده ز مسجدند و فــارغ ز بـهشت *********
بر چـهره گـل نـسیم نـوروز خـوش استدر صحن چمن روی دل افروز خوش استاز دی که گذشـت هر چه گویی خوش نیستخوش باش و زدی مگو که امروز خوش است *********
ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده استدریـاب که هفته دگـر خـاک شده استمی نـوش و گـلی بچـین کـه تـا در نـگری گل خاک شده است سبزه خاشاک شده است ********* چون لاله به نوروز قدح گیر به دستبا لاله رخی اگـر ترا فرصت هستمی نـوش به خـرمی که این چـرخ کـبودناگـاه تـرا چـو خـاک گـرداند پَست *********
دوران جهان بی می و ساقی هیچ استبی زمزمـه نـای عـراقی هیـچ است هر چند در احــوال جــهان می نگرمحاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
*********
امروز ترا دسترس فردا نیستو اندیشه فردات به جز سودا نیستضایع مکن این دم ار دلت بیدار استکاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
*********
می در کف من نه که دلم در تابستوین عمر گریز پای چون سیمابستدریاب کــه آتـش جوانـی آبـستهُش دار که بیداری دولت خواب است
*********
می نوش که عمر جاودانی این استخود حاصلت از دور جوانی این استهنگام گل و مل است و یاران سرمستخوش باش دمی که زندگانی اینست






Asemoni.com (http://www.asemoni.com/)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد