PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد نمایش ”کابوس؛ وقتی کاپوچینو تمام می شود” نوشته و کارگردانی میلاد اکبرنژاد



Sa.n
23rd May 2013, 06:48 PM
http://www.theater.ir/files/image/resized/orginal-entry-image-34122.jpg?w=300&h=500 (http://www.theater.ir/files/image/orginal-entry-image-34122.jpg)









نگاهی به نمایش ”کابوس؛ وقتی کاپوچینو تمام می شود” نوشته و کارگردانی میلاد اکبرنژاد
سعید محبی:در نمایش های معروف به آثار عبث نما یا مکتب ابزورد بیش از آنکه شکل اجرایی اهمیت داشته باشد نحوه نگرش به جهان هستی و در اصل جهان بینی این مکتب مهم است. البته این جمله به معنی مهم نبودن شکل و فرم اجرا در این گونه آثار نیست، بلکه بیشتر مبین این معناست که در مباحث مطرح در نمایش های دبستان آوانگارد آنچه بیشتر از هر چیزی مطرح است فلسفه وجودی و نوع نگاه این گونه آثار به جهان و انسان به منزله مهم ترین موضوع جهان است.

اما گذر زمان مانند تمام مصادیق تفکر، این موضوع را هم از دست تطاول خود بی نصیب نگذاشته است. طرز تلقی ما از این نحله فکری با مناسبات فرهنگی در آمیخته به طوری که نگرش تئاتر در بین هنرمندان نمایشی موازی با نگره های وطنی شکل گرفته است. این نکته را نه برای ضعف که به منزله قوت ذکر کردم. همچون کلمات که هنگام دق الباب و ورود به فرهنگ لغات ترجمه شده یا به شکل حداقلی در بعضی مواقع تلفظ آنها عوض می شود، در این بخش هم هنرمندان تئاتری بنا بر فراخور کاری و فرهنگی، خوانشی شرقی و در اصل ایرانی از مقوله تئاتر عبث نما ارائه داده و می دهند. بنا بر وجود تنوع و قرائت های مختلف از سوی هنرمندان، به تعداد کسانی که در این گونه نمایش تفکر و به نوعی زورآزمایی کرده اند، می توان برداشت های متفاوت از نمایشی های آوانگارد روی صحنه برد. این قاعده در تئاتر دنیا هم مصداق دارد. تفاوت در بین نویسندگانی که در مکتب ابزورد می نویسند و هر کدام شکل و شمایل خاصی را دنبال می کنند و طرز تفکر مخصوص خود را دارند، دلیلی بر این مدعاست.نمایش کابوس آخرین نمایشی است که از میلاد اکبرنژاد نویسنده و کارگردان شیرازی در کارگاه نمایش به صحنه رفته است. نگاهی به آثار قبلی وی علاقه مندی او به نگارش و به صحنه بردن نوع خاصی از نمایش را به وضوح نشان می دهد. با شنیدن اسم نمایش خود را آماده دیدن نمایشی متفاوت با دیگر نمایشی های صحنه ای می کنیم. با نگاهی به نمایش های دیگر اکبرنژاد و با مقایسه اسامی آنها می توان به میزان تفاوت آثار وی با دیگر آثار معمول صحنه ای پی برد. آثاری با عناوین: ”امتداد صفر، پیراهن پاره پر پیچ پروانه پوش را پوشیدم و رقصیدم، خیال روی خط خنجر، ما برای عاشق شدن وقت نداریم، خواستم ببوسمت باران گرفت و کابوس وقتی کاپوچینو تمام می شود، نمایشی متعلق به دبستان ابزورد (عبث نما) است که قصد دارد رویکرد های انسانی در جامعه معاصر تبیین کند. آدم های نمایش در چرخه ای معیوب مناسبات زندگی خصوصی خود را شکل می دهند و حتی در این زمینه قادر به رفع و رجوع کوچک ترین مسائل خود نیستند. مسائل کوچکی که دست و پای آنها را بسته و در دامی اسیر شده اند که هر چه بیشتر دست و پا می زنند، بیشتر در دام تقدیری که برایشان پهن شده، گیر می کنند.
کابوس... نمایش موقعیت است. موقعیت محور اساسی و هسته مرکزی نمایش را تشکیل می دهد. آدم ها و مناسباتشان در موقعیت ساخته و پرداخته شده فرضی نویسنده، شکل می گیرند و با اراده اوست که هر کدام به کاری اقدام می کنند. در این نوع نمایش، توصیف درست و مناسب از زمان و مکان اهمیت خاصی دارد، زیرا بستر حوادث و ایجاد موقعیت پیرامون حوادث و ماجراهای گوناگون نمایش در آن شکل می گیرد. کنش مندی نمایش از دیگر مسائلی است که بدون در نظر گرفتن و اعمال آن در چنین اثر نمایشی، ایجاد موقعیت دراماتیک امکان پذیر نخواهد بود. موقعیت در این گونه نمایش ها، کنش و حرکت دراماتیک ایجاد می کند و اشخاص در این زمان به رونمایی از شخصیت خود دست می زنند و وجوه اساسی از شخصیت خود را به نمایش می گذارند. آنچه در این میان از اهمیت بالایی برخوردار است، گفتار یا دیالوگ های نمایش است که باید در خدمت موقعیت و ایجاد همان کنش مندی باشد که به آن اشاره شد.گفتار در این آثار تنها وظیفه ایجاد ارتباط با آدم ها و تعریف ماجرا را بر عهده ندارد، بلکه عمده وظیفه آن ارجاع به گذشته و سرفصل هایی است که در ضمیر ناخودآگاه تماشاگر وجود دارد و نمایش از آن به منزله ماده اصلی تأثیرگذاری استفاده می کند. بیشترین معنایابی و ارجاع در این گونه نمایش انجام می شود، زیرا اتفاق نمایشی می بایست در ذهن تماشاگر رخ دهد نه در صحنه نمایش. صحنه به معنی بخشی از نمایش و ماجراهایی است که در جلوی چشمان تماشاگر ساخته و پرداخته می شود و در این نوع از نمایش، تنها بخشی از اثر نمایشی محسوب می شود که کارکردی بصری و زیباشناسانه دارد. آنچه اهمیت بیشتری دارد، اتفاقی است که ذهن تماشاگر را درگیر می کند و از آن به عنوان آوردگاه اصلی اثرپذیری نمایش، استفاده می شود.


”کابوس... نمایش موقعیت است. موقعیت محور اساسی و هسته مرکزی نمایش را تشکیل می دهد. آدم ها و مناسباتشان در موقعیت ساخته و پرداخته شده فرضی نویسنده، شکل می گیرند و با اراده اوست که هر کدام به کاری اقدام می کنند. در این نوع نمایش، توصیف درست و مناسب از زمان و مکان اهمیت خاصی دارد“


در تئاتر موقعیت آنچه اهمیت فراوانی دارد، رابطه بین درون و برون صحنه است. شاید به جرئت بتوان گفت در هیچ گونه نمایشی این موضوع تا این اندازه اهمیت ندارد. درون صحنه ماجراها و اتفاقات با پوسته غلیظی از انتزاع پوشیده شده است تا این مسئله باعث تشدید موقعیت نمایش شود. برای این منظور به نظام اشاره ای دقیقی نیاز است که بتواند عناصر پراکنده و مختلف نمایش را به درستی به یکدیگر پیوند دهد. تنها در این صورت است که ذهن بیننده برای پذیرش موقعیت پیشنهادی آماده خواهد شد. نکته مهم دیگر، تقابل دو نیروی متضاد است که در نهایت به شناخت شخصیت ها و روشن سازی خط روایی یا ماجراهای نمایش منجر خواهد شد. اگرچه داستان و موقعیت در این گونه آثار با داستان در نمایشی های کلاسیک تفاوت عمده ای دارد، اما همچنان در ضعیف ترین شکل خود باز کارایی خود را درون نمایش دارد. موقعیت در این آثار، حاصل کنش متقابل دو نیروست؛ همان نیروی خیر و شر که موتور اصلی حرکت و کنش یک اثر دراماتیک را با خود یدک می کشد.

کابوس.. .از درشت نمایی و بازی با احساسات تماشاگر آگاهانه پرهیز می کند، زیرا صحنه درگیری نمایش در جای دیگری اتفاق می افتد. بازی با خیال و واقعیت و به هم زدن مرز بین آنها از مواردی است که در نمایش از طرف نویسنده و کارگردان به وفور استفاده می شود.گویا نمایش به دفعات بین خواب و بیداری و خیال و واقعیت در رفت و آمد است و هر چه جلوتر می رود بر فضای انتزاعی اثر افزوده می شود، به طوری که در انتهای نمایش و با ورود فرشته ای که از زمین و آسمان آویزان است، کلاف سر در گمی در صحنه به وجود می آید که باز کردن آن کار ساده ای نیست. در محتوای مسئله هم نمایش نوعی اخلاق گرایی را جایگزین فلسفه غربی چنین آثاری می کند و در نهایت موفق می شود حرفی از جنس خود بزند، حرفی که در آن مناسبات ایرانی و بومی در نمایش به وضوح به چشم می خورد. اگرچه در انواع غیربومی چنین نمایش هایی مسائل اساسی که با زندگی نوع بشر ارتباط مستقیم دارد، طرح و کنکاش می شود، اما در این نمایش بیشتر تم های بومی و مورد علاقه نویسنده و کارگردان به تصویر کشیده می شوند، تم هایی که ریشه در مسائل و معضلات کنونی جامعه ما دارند، عشق های چندوجهی که در آن تکلیف طرفین به خوبی آشکار نیست، سرخوردگی آدم ها از وضعیت اجتماعی که البته بیشتر ریشه در مشکلات اقتصادی دارد... از عمده موارد قابل طرح در این بخش است.
شاید بتوان مهم ترین خصوصیت نمایش را عدم انفعال آدم های آن دانست. شخصیت ها آدم های منفعلی نیستند که در مناسبات روزمره در حال غرق شدن و پوسیدن هستند. آن ها در جامعه کار و زندگی دارند و برای به دست آوردن شغل مناسب با یکدیگر مبارزه می کنند. روح انسانی و رقابت در آنها پررنگ تر است تا نمونه های خارجی از این دست. آدم های نمایش همگی خود را دارای حق می بینند. مرد حق دارد، زیرا در تمام زندگی فقط دویده و به جایی نرسیده است. زن حق دارد، زیرا همه چیز را فدای مرد کرده، اما حاصلش هیچ است. سنکا هم خود را محق می داند، زیرا قربانی شرایط ناعادلانه اجتماع شده است.
ویژگی نمایش در بخش خلق موقعیت، به وجود آوردن وضعیتی چالش برانگیز است که هرچند در ظاهر ماجرایی ساده را روایت می کند، اما در باطن وضعیتی پیچیده و بغرنج است، وضعیتی که مهم ترین ویژگی آن رونمایی از چهره درونی و ظاهر سازی باطن آدم هاست. برای این منظور نویسنده از کلیشه های عادی حذر می کند و سعی دارد در شخصیت ها عمیق شود و هر چه بیشتر در موقعیت نمایشی کنکاش کند. جبر و اختیار و بررسی زوایای مختلف این موضوع به بار فلسفی نمایش می افزاید و جهت گیری نمایش را در کنار دیگر مفاهیم مطروحه مشخص می کند. با استناد به همین موضوع است که نمایش موفق می شود شخصیت های خود را از قالب تیپ به شخصیت تبدیل کند و با زیرکی خود را از دام افتادن به ورطه نمایش های ساده انگارانه برهاند.
اجرا گذشته از پاره ای موارد، هم سو با متن نمایش است. نمایش در تقطیع درست صحنه ها، تفکیک ماجراها و همچنین در تقسیم زمان مناسب بین صحنه های مختلف راه اعتدال را در پیش نمی گیرد و ظرافت های صحنه ای - تعدادشان در نمایش کم نیست- را فدای پاره ای ملاحظات می کند. در مجموع کابوس ... نمایش جسورانه و پرمعنی در گونه نمایشی پیشرو است که با ظرافت حرف خود را می زند و موفق می شود آنچنان که از یک نمایش انتظار می رود، زندگی خود را در ذهن تماشاگر بعد از دیدن اثر آغاز کند. نمی توان به این همه مسئله اشاره کرد، اما به موضوع خانواده در نمایش اشاره نکرد. مسئله ای که امروزه در عرصه هنر نمایش، غایب است. نمایش محور مهم خود را روی مناسبات خانوادگی گذاشته است. هر چند خانواده در نمایش خانواده سنتی ایرانی نیست، اما نمایش مناسبات فردی و تا حدودی خصوصی در یک اثر ابزورد آن هم با رویکرد خاص بومی در صحنه های امروزی تئاتر کشور، موضوع جدیدی است که باید به آن اشاره کرد.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد