PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تصویر ماجرای گردان حنظله



aty.a
19th May 2013, 03:04 PM
یکی ازحزن انگیزترین و در عین حال حماسی ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است؛ 300 تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانال ها به محاصره ی نیروهای عراقی در می آیند. آن ها چند روزو صرفا با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه می دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت می رسند.
سعید قاسمی که درعملیات والفجر مقدماتی، مسئولیت واحد اطلاعات و عملیات لشکر 27 محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله) را بر عهده داشت از سرنوشت گردان حنظله می گوید:
ساعت های آخر مقاومت بچه ها در کانال، بی سیم چی گردان حنظله حاج همت را خواست. حاجی آمدپای بی سیم و گوشی را به دست گرفت. صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدم که می گوید: احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بی سیم دارد تمام می شود. عراقی ها عن قریب می آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی می کنم.
حاج همت که قادر به محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت، گفت: بی سیم را قطع نکن... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن. صدای بی سیم چی را شنیدم که می گفت: سلام ما را به امام برسانید. ازقول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم.

aty.a
19th May 2013, 03:07 PM
​http://uc-njavan.ir/images/8xggx6ppxln4zc09eu4.jpg (http://uc-njavan.ir/)

aty.a
19th May 2013, 03:10 PM
​http://uc-njavan.ir/images/3p8c86ytuc9p48ozi5.jpg (http://uc-njavan.ir/)

*parysima*
19th May 2013, 07:26 PM
ممنون[golrooz][golrooz][golrooz]

nedasoltani
19th May 2013, 07:27 PM
ممنون عالی بود[tashvigh][tashvigh]

محسن مهابادی زاده
19th May 2013, 07:28 PM
اگر الان در حال فعالیت درسایت هستیم و احساس سلامت میکنیم به خاطر جان فشانی دلیران ایران زمین هست. یادشان گرامی [golrooz] [golrooz]

mahmoodmah
19th May 2013, 08:01 PM
تجلیل از تنها بازمانده گردان حنظله


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/06/29/13910629000422_PhotoL.jpg

سردار جانباز «حاج عباس قهرودی» فرمانده تیپ عاشورا لشکر 10 سیدالشهدا(س) و یکی از بازماندگان گردان حنظله

mahmoodmah
19th May 2013, 08:17 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/252p6klxcwjfckgq1qmd.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/6ehnju9z44gxsipnwe.jpg

از گردان حنظله می دانی ؟؟؟ اگر آری چقدر؟ در داخل یکی از کانال ها محاصره شدند وبا تشنگی مفرط ، با آتش مستقیم دشمن به شهادت رسیدند .
در آن موقعیت عراقی ها با بلند گو از بچه ها می خواستند که تسلیم شوند ، ولی در جواب با آخرین رمق صدای الله اکبر می شنیدند .
ساعتهای آخر مقاومت بچه ها در کانال ، بیسیم چی گردان حنظله حاج همت را خواست . حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را بدست گرفت . صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدیم که می گوید: فلانی رفت ، فلانی هم رفت .
باطری بیسیم دارد تمام می شود .عراقی ها عن غریب مارا خلاص می کنند .من هم خداحافظی می کنم .حاج همت که قادر به شکستن محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود ، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت ،گفت :بیسیم را قطع نکن...حرف بزن. هرچه دوست داری بگو اما تماس خودت را قطع نکن . صدای بیسیم چی را شنیدم که می گفت :
سلام مارا به امام مان برسانید .از قول ما به امام بگویید همانطور که فرموده بود ، حسین وار مقاومت کردیم وتا نفر آخر جنگیدیم .
خاطره ناب مهمانی شهدا

به همراه بچه هاي تفحص بوديم و از همراهي شان كسب فيض مي كرديم. گهگاه پاي خاطراتشان هم مي نشستيم، از جمله پاي خاطرات جانباز شهيد حاج علي محمودوند.
خاطره اي كه در ذيل مي آيد نقل از اوست، كه قسمم داد تا وقتي زنده ام آن را بازگو نكن!
و حالا كه محمودوند گرامي در بهشت آرميده است نقل مجدد اين خاطره شايد نقبي بزند به آن روزهاي خوب خدا. اميد كه از آن حال و هوا خوشه چين معرفت باشيم.
"عدالت"
سال 61 در عمليات والفجر مقدماتي (فكه) از واحد تخريب لشگر 27 به گردان ها مأمور شده بوديم و محل حضورم در گردان حنظله بود، يكشب كه در گردان خواب بودم متوجه شدم شخصي كه در كنار من خوابيده، به نام عباس شيخ عطار به شدت در حال لرزيدن است! و به حال تشنج افتاده بود. دندانهايش به شدت چفت شده بود، من كه يكباره از خواب پريدم او دست و پاي خودش را گم كرد و بعد از يك ربع ساعت بالاخره به حالت اوليه برگشت وهمين كه متوجه شد من بالاي سرش بوده ام خيلي ناراحت شد كه من اين قضيه را فهميده ام، لذا مرا قسم داد تا به كسي چيزي نگويم تا احيانا اين مسأله باعث نشود كه به عمليات نرود.
از او سؤال كردم كه چرا به اين حالت دچار مي شوي؟ در جوابم گفت من هروقت خوشحال يا ناراحت شوم به اين حالت دچار مي شوم و ديگر صحبتي نكرد.
من به او گفتم اگر مجددا به اين حالت دچار شدي من چه بايد بكنم؟ گفت: در جيب من شيشه قرصي است كه اگر به اين حالت دچار شدم يك قرص را با كمي آب حل كن و از لاي دندانها به دهانم بريز و شيشه قرص را نشانم داد و سپس داخل جيبش گذاشت.
بالاخره نمي دانم اين قضيه چگونه لو رفت كه مسؤولين گردان فهميدند و تصميم گرفتند كه او را به عمليات نبرند. اما او حرفي زد كه ديگر هيچكس نتوانست تصميمي بگيرد. او گفت: آن كسي كه مرا آورده، خودش هم مرا به عمليات مي برد و واقعا هم كسي حرفي نزد.
دوست ديگري هم داشتم به نام حسين رجبي ايشان هم خيلي با من رفيق بود. در شب عمليات يك لحظه از من جدا نمي شد. شديدا به هم وابسته بوديم. در آن شدت درگيري در فكه هر وقت از من عقب مي ماند بلند صدايم مي كرد، محمودوند، محمودوند.
و به هر صورتي كه بود همديگر را پيدا مي كرديم. در شب عمليات از يك كانال بزرگي رد مي شديم، تعدادي نيرو ديدم كه داخل كانال نشسته بودند از آنها سؤال كردم بچه هاي كجا هستند؟ گفتند بچه هاي گردان كميل . گفتم چند روز است كه در اينجا هستيد؟ گفتند سه روز. سپس در تاريكي عبور كردم.
چند كانال ديگر كه رد شديم ديگر هوا روشن شده بود. بچه ها گفتند نماز صبح را بخوانيم و شروع به خواندن نماز صبح نموديم. عراقي ها ما را محاصره كرده بودند و ما اطلاع نداشتيم. با روشن شدن هوا متوجه شديم كه در محاصره هستيم. عراقي ها فرياد مي زدند تسليم شويد، بياييد طرف ما.
و در همين حين تيراندازي را شروع كردند و اولين تير به "حسين ياري نسب" فرمانده گردان حنظله خورد و شهيد شد.
ناگفته نماند كه برادر حسين ياري نسب تنها كسي بود كه لباس فرم سپاه به تن داشت. عراقي ها از سر كانال شروع به قتل عام بچه ها كردند. در همين حين يك گلوله هم به سر رجبي خورد، آرام آرام قدري به عقب رفت و به زمين افتاد. درگيري شدت زيادي پيدا كرده بود و تنها ما يك راه بازگشت داشتيم كه از ميدان مين بود و اول ميدان مين هم يك موشك مالييوتكا كه عمل نكرده بود روي سيم خاردار افتاده بود و اين تنها راه و نشانه بود براي بازگشت. داخل كانال انباشته از شهدا شده و جاي پا براي عبور نبود و بالاجبار بايد از روي شهدا رد مي شديم.
به اتفاق 7 يا 8 نفري كه مسير برگشت را مي آمديم وارد ميدان مين شديم.
پشت يك تپه خاكي كوچك پناه گرفتيم. چهار لول عراقي ها همه بچه ها را قلع و قمع مي نمود.
دو تا از بچه ها گفتند ما به سمت چهار لول شليك مي كنيم تا شما بازگرديد.
در همين حين چهار لول به سمت تپه خاكي شليك كرد و دو تا از بچه ها را انداخت.
همه ما به شدت مجروح شده و جراحات زيادي برداشته بوديم. ولي مصمم بوديم تا مجروحين را از مهلكه نجات دهيم. هر چند متأسفانه از 8 نفر فقط من زنده از ميدان مين خارج شدم و بقيه را عراقي ها به شهادت رساندند. در حين عقب آمدن، به همان كانالي كه بچه هاي گردان كميل برخورد نموده بودند، رسيدم. قدري سينه خيز در كف كانال خوابيدم تا كمي آتش سبك شد .
سپس متوجه شدم به غير از تعداد انگشت شماري بقيه شهيد شده اند، من با چشم خودم درحدود 80 تا 90 شهيد در اين كانال ديدم و تعداد ديگري كه در ميدان مين به شهادت رسيده بودند.
به انتهاي كانال كه رسيدم ديدم چند نفر در گوشه اي نشسته اند، گفتم چرا اينجا نشسته ايد؟ گفتند مدت چند روز است كه تشنه و گرسنه در اينجا مانده و رمق حركت كردن نداريم.
به هر صورتي كه بود به كمك همديگر خودمان را به يك خاكريز بزرگ رسانديم و حدود چند كيلومتر پياده روي كرديم. در كنار خاكريز هم شهداي زيادي را مشاهده نموديم. به نزديكي خط بچه هايمان كه رسيديم از خستگي و خونريزي زياد من ديگر هيچ چيز نفهميدم و فقط احساس مي كردم كه روي برانكارد هستم و پس از آن تمام اين صحنه ها در مدت 12 ، 13 سال در ذهن من ماند تا قضيه تفحص شروع شد.
سال 71 اتفاقا اولين جايي كه رفتيم و مشغول تفحص شديم همان محور والفجر مقدماتي بود (قتلگاه فكه) من خيلي اصرار داشتم كه كانال گردان كميل و حنظله را پيدا كنيم. بسيار گشتيم و بالاخره اول گردان كميل را يافتيم و همان شهدايي كه من آن شب داخل كانال ديده بودم همگي شان را(حدود 85 الي 90 شهيد بودند) از زير خروارها خاك بيرون كشيديم.
من مدت 10 روز به دنبال كانال گردان حنظله مي گشتم و آنجا را نمي يافتم. علت هم اين بود كه عراق كانال ها را پر و صاف كرده و روي آن را مين گذاري كرده بود.
من هر چقدر به مسؤولين مي گفتم كه كانال ديگري هم وجود دارد كه بچه هاي گردان حنظله درونش هستند، كسي جدي نمي گرفت، تا يك روز حاج محمد كوثري فرمانده لشگر 27 به منطقه آمد من به ايشان گفتم من چون آن شب در گردان بودم و آن شب را هم كاملا به ياد دارم تأكيد مي كنم كه اينجا كانال حنظله مي باشد تا اينكه به دستور ايشان دوباره تفحص در همان حول و حوش فعال شد، حالا چطور گردان حنظله را پيدا كرديم؟ اين خودش حكايتي است.

منبع (http://hanzele.blogfa.com/)

mahmoodmah
19th May 2013, 08:24 PM
روايتي از بازمانده كانال حنظله + عكس

(http://www.jebhepaydari.ir/main/index.php?Page=definition&UID=1198204)تاريخ : 1391/07/02

منبع : خبرگزاري فارس (http://www.jebhepaydari.ir/main/index.php?Page=archive&ID=227&S1=1112) , جبهه پايداري انقلاب اسلامي (http://www.jebhepaydari.ir/main/index.php?Page=archive&ID=227&S1=2863)

چندي پيش مراسم تجليل از سردار جانباز عباس قهرودي از فرماندهان سال هاي دفاع مقدس در شهرري برگزار شد كه در آن جلسه اين جانباز هفتاد درصد به بيان خاطرات خود از كانال حنظله و درگيري با دشمن خاطراتي را بيان كرد.
چندی پیش مراسمی با عنوان تجلیل از سردار جانباز حاج عباس قهرودی، فرمانده تیپ عاشورا از لشگر ده سیدالشهداء(ع)با حضور خانواده معظم شهدا، رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس در شهرری برگزار شد.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000198_PhotoL.jpg

در این مراسم حجه السلام والمسلمین ابراهیمی امام جمعه موقت شهرری در سخنانی با تجلیل از جانفشانی های شهدا وایثارگران درهشت سال دفاع مقدس اظهارداشت: امروز اگر امنیتی هست که در سایه آن شکوفایی علمی و توسعه سیاسی و اقتصادی اتفاق میفتد مدیون و مرهون این جانفشانی هاست ونسل جوان ما باید بدانند سر سفره این ولی نعمتان نشسته اند و ایشان با اشاره به حدیثی از حضرت صادق علیه السلام از رزمندگان خواست خاطرات خود را برای ثبت در تاریخ بازگو کنند و با این کارمسیر هدایت در خط شهدا را برای نسل های آینده هموار نمایند.




در ادامه مراسم سردارحاج عباس قهرودی معاون گردان حنظله در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک از خاطرات خود از این عملیات و غربت رزمندگان گفتند که بخش‌هایی از این خاطات را برای مخاطبین خود انتخاب کرده‌ایم.


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000196_PhotoL.jpg

سردار جانباز حاج عباس قهرودی

«شب عملیات ما از خط عبور کرده و از کانال های متعدد و میادین وسیع مین عبور کردیم. دشمن کامل بر ما مسلط بود. تیربارهای سنگین دشمن بر روی گردان ما مدام شلیک می‌کرد. راهپیمایی طولانی بر روی رمل‌ها که وقت راه رفتن تا زانو در آن فرو می‌رفتیم توان همه را گرفته بود و دشمن همه توانش را گذاشت و ما را به محاصره خود در آورد. من برای خاموش کردن سنگر دوشکا که مدام از ما تلفات می‌گرفت اقدام کردم و خودم را به سنگر رساندم و وقتی مقابل نیروی بعثی قرار گرفتم و با اسلحه به سمتش نشانه رفتم، متاسفانه اسلحه ام شلیک نکرد و از نارنجک استفاده کرده و سنگر را منهدم نمودم. اما از رگبار گلوله ها بدنم را گرفت و به شدت مجروح شدم. همزمان از بچه‌ها خواسته بودم که در صورت انهدام سنگر حمله کرده و خاکریز را فتح نمایند. در این لحظه در حالی که مجروح بودم معاونم بالای سرم رسید. معاون من آقای مصطفی قاسمی بود و از او خواستم ادامه عملیات را به عهده بگیرد.»



http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000199_PhotoL.jpg

در این قسمت از جلسه برادر آزاده مصطفی قاسمی که در جلسه حضور داشت خاطرات را ادامه داد.
«بعد از اینکه حاج عباس قهرودی مجروح شد بار سنگین هدایت باقی مانده بچه های گردان حنظله بدوش من افتاد. من هم با هدایت بچه ها به سمت مواضع دشمن از چند کانال و خاکریز عبور کردیم. کارها به خوبی پیش می‌رفت تا اینکه با بی سیم به ما اطلاع دادند که عملیات لو رفته و دیگر پیش روی نکنید و به انهدام نیرو و گرفتن تلفات از دشمن مشغول شوید.




منورهای دشمن منطقه عملیات را روشن کرده بود و زیر نور منور دست و پاهای جدا شده و سرهای بدور از بدن‌ها صحنه کربلا را تداعی می‌کرد. شهید حسین یاری نسب فرمانده گردان حنظله درحالی که لباس سبز سپاه را برتن داشت و در کنار من نشسته بود با گلوله دشمن که به سرش اصابت کرد به شهادت رسید. ما راهی برای عقب نشینی نداشتیم و هوا داشت روشن می‌شد. هوا که روشن شد دیدیم در محاصره تانک‌ها هستیم. باقی مانده بچه ها که دوازده یا سیزده نفر می‌شدیم جمع کردم و پشت یک تپه موضع گرفتیم. دشمن مکان ما را شناسایی کرده بود. فاصله ما با تانک‌های دشمن کمتر از پانزده متر بود. بچه ها آماده شلیک آرپی جی به تانک‌ها بودند که در یک لحظه تپه رملی مقابل ما آماج شلیک مستقیم تانک‌ها شد و تانک‌ها از همه طرف به سمت ما هجوم آوردند. گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله های تانک همه جا را گرفته بود و تعدادی از بچه ها شهید شدند و بقیه مجروح شده بودیم. گرد وغبار که نشست، تانک‌ها با نفراتشون بالای سر ما بودند و ما را به اسارت خود درآوردند.»


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000204_PhotoL.jpg

سردارجانباز حاج عباس قهرودی-فرمانده تیپ عاشورا ازلشگرده سیدالشهداء(ع)

نکته قابل توجه مراسم این بود که لوح تقدیر و سکه و حواله ماشین و خانه تحویل کسی نشد و فقط هدیه تجلیل از سردار جانبازحاج عباس قهرودی، چفیه متبرک شده به حرم امام حسین و ابالفضل العباس(ع) و تربت کربلا که در شیشه عطری ریخته شده بود تقدیم ایشان شد که سایر رزمندگان از این فرصت سوء استفاده نموده وبا حلقه زدن بدور سردارقهرودی ذره ای از تربت امام حسین علیه السلام را نوش جان نمودند.
***


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000202_PhotoL.jpg

فبل از عملیات والفجرمقدماتی اسفند61-نفر اول سمت راست-برادر قهرودی

سردارجانباز حاج عباس قهرودی با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سپاه پیوست و در زمره پاسداران گردان دو سپاه در پادگان ولیعصر تهران مشغول شد.او در کنارسردارانی همچون شهید محمد بروجردی و موحد دانشو رستگار و جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان در مبارزه با ضدانقلاب در کردستان، گنبد و فتنه خلق عرب و ترک شرکت نمود و بعد از شروع جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب آمد و در عملیات فتح المبین و بیت المقدس با لشگر محمدرسول الله(ص) شرکت نمود. سردار قهرودی در عملیات والفجر مقدماتی در کنار شهید حسین یاری نسب به عنوان فرماندهی یکی از گروهان‌های عمل کننده و همچنین معاونت گردان قرار گرفت و در حین درگیری با دشمن در حالی‌که با گروهان خود در کانال های معروف فکه (کانال حنظله) توسط دشمن محاصره شده بودند به سختی مجروح گردید.


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000197_PhotoL.jpg

اسفند61-دهکده حضرت رسول(ص)-برادر قهرودی


او هنوز بهبودی کامل پیدا نکرده بود که در عملیات والفجر یک با مسولیت معاونت گردان حنظله از لشگر27 حضرت رسول با شهید اینانلو وارد عملیات شد و این بار هم گردان حنظله به حلقه محاصره دشمن درآمد و باز حماسه دیگری خلق شد.
سردار قهرودی با تاسیس تیپ سیدالشهداء(ع) به این یگان پیوست و به عنوان معاون گردان حضرت قاسم(ع) و بعد با شهادت شهید مرتضی زارع، با فرماندهی گردان حضرت قاسم (ع) وارد عملیات والفجر2 گردید. در عملیات خیبر با پذیرفتن فرماندهی گردان عاشورا از تیپ سیدالشهداء(ع) که از پاسداران تهران تشکیل شده بود با انتقال نیروها با هلیکوپتر در پشت مواضع دشمن پیاده شد و در نبردی سخت یک پای خود را از دست داد.


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000203_PhotoL.jpg

تابستان 66-عملیات نصر4-نفراول ازچپ-سردارعباس قهرودی


عباس قهرودی علاوه برحضور در جبهه و قبول فرماندهی گردان‌های عملیاتی، در تهران با شهید بهرام شهپریان هسته اولیه هوابرد سپاه پاسداران را تشکیل داد و در مناسبتی با پریدن از هواپیما بر روی میدان آزادی هنگام سخنرانی رییس جمهور وقت(مقام معظم رهبری) با یک پا در کنار جایگاه با چتر به زمین نشست که حیرت همگان را برانگیخت. این جانباز قهرمان در عملیات‌های مختلف با مسوولیت فرماندهی گردان حضور داشت. در کربلای 2 و 4 و 5 با گردان حضرت قاسم(ع) به دشمن یورش برد و درگیری گردان حضرت قاسم(ع) با دشمن در اطراف اروند صغیر و جزیره شلحه در کربلای 5 سندی است بر دلاوری های این عزیز.
در سال 66 و بعد از عملیات کربلای 8 عباس قهرودی با گردان حضرت قاسم (ع) به سردشت رفت و در عملیات نصر4 شرکت نمود او زمستان سال 66 فرماندهی تیپ عاشورا از لشگرده سیدالشهداء(ع) را به عهده گرفت و تا آخرین روز دفاع مقدس در این سمت بود. سردارجانباز حاج عباس قهرودی با تیپ عاشورا در عملیات‌های بیت المقدس 4 و6 شرکت کرد و در اواخر مردادماه سال 67 مقابل یورش مزدوران بعثی عراق که قصد تصرف اهواز را داشتند قرار گرفت و با هدایت نیروهایش در این درگیری تلفات سنگینی را به دشمن تحمیل نمود.


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/02/13910702000192_PhotoL.jpg

اسفند61-دهکده حضرت رسول(ص)-برادر قهرودی


نکته آخر اینکه کارنامه آخرین عملیات آفندی لشگرده سیدالشهداء(ع) به نام تیپ عاشورا و فرمانده آن عباس قهرودی در اولین روزهای شهریورماه 67 درجاده مهاباد بوکان به ثبت رسیده است.این سردارجانباز با 17 بار مجروحیت و جانبازی بالای 70 درصد و سابقه حضور در جبهه بیش از 110 ماه امروز به جهت صدمات ناشی از دفاع مقدس در منزل به سر می‌برد و بر ماست که قهرمانان و اسطوره های دفاع مقدس را دریابیم.
راوی:جعفرطهماسبی

r.y
19th May 2013, 10:13 PM
ممنونم .عالی بود.........[shaad]

aty.a
19th May 2013, 10:33 PM
http://uc-njavan.ir/images/4ssrn5jpo1fjtgeqgb5v.jpg (http://uc-njavan.ir/)
سلام به همه.
نمیدونم چه طوری لطف خدا رو به جای بیاورم که دوستان خوبی مثل شما دارم
من تا همین صبح می خواستم با سایت خداحافظی کنم.....
ولی فقط به یاد یه اشنا افتادم که
جانباز 50 درصد و شمیایی و الان هم رو تخت بیمارستانه
فقط از شهدا خجالت کشیدم که برای انها کاری نکردم
التماس دعا

aty.a
20th May 2013, 01:11 AM
http://uc-njavan.ir/images/9nimnjoxha9d1zh3plt0.jpg (http://uc-njavan.ir/)

حسینی وار شهید شدن
یعنی این......

aty.a
20th May 2013, 01:18 AM
http://uc-njavan.ir/images/efksbyg4o5pvpjtbwpd3.jpg (http://uc-njavan.ir/)

شهدا شرمنده ایم
وصیت کردید شما به اطاعت از ولی(ره)
خدا کنه ما بشویم فدای سید علی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد