ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله شیطان پرستی!!!



setayesh shb
15th May 2013, 08:01 PM
علل گرايش برخي جوانان ايراني به شيطان پرستي


شيطان در تمام داستان‌هاي كهن و در تمامي اديان وجود دارد، شيطان آمده است تا انسان خليفةالله نباشد. شيطان بسان تاريكي مطلق در مقابل روشنايي و نور رحمت الهي است. هر چند در ابتدا بشر سعي داشت تا از شيطان دوري كند و از شر او در امان باشد اما بشر امروزي در پي فنا شدن در نيروي شيطان است. اهميت شناخت شيطان و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآني است





علل گرايش جوانان ايراني به برخي اديان نوپديد از جمله شيطان پرستي چيست؟

مهم‌ترين عامل اين است كه شيطان‌گرايي در وجود تمام انسان‌ها ريشه‌دارد. در روايتي از امام صادق عليه السلام مي‌خوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد در يكي شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت مي‌كند و در گوش ديگر فرشته‌اي است كه به خير و نيكي مي‌خواند. درون انسان عرصة جنگ ميان شيطان و فرشته درون است. اگر شخص ارادة خود را به سوي فرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشتة دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته كه فرشتة درون هيچ‌گاه شكست نمي‌خورد، انسان تنها مي‌تواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدّلي پيدا نمي‌كند.(روم/30) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار مي‌كند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كرد
ممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلب‌مان ايجاد مي‌شود، ما انسان‌ها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوش‌مان مي‌آيد و به آن ميل پيدا مي‌كنيم اين‌ها نشانة فعاليت شيطان دروني است. جنبش شيطان‌گرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه مي‌كند و سستي اراده و بي‌توجهي به تمايلات متعالي فطرت سبب اقبال به دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبش‌هاي شيطان‌گرا به لحاظ جامعه‌شناختي مي‌شود
جنبش شيطان‌گرايي مي‌خواهد با تقديس و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعدة از بين بردن آن را مي‌دهد، اما اين وعدة دروغي است كه هيچ‌گاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشتة درون خود مبارزه كند، نمي‌تواند وجود خود را از حضور آنها تهي سازد، زيرا فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست
به همين منظور شيطان‌گرايان از مرگ خدا سخن مي‌گويند تا بتوانند فرشتة درون را نابود كنند و البته اين توهمي بيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي را پيش نهاد كنند و فكر كنند با خودكشي مي‌توان از هستي و هستي بخش رو گرداند. ولي با مرگ به او نزديك‌تر مي‌شوند، در حالي‌كه قادر متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بي‌كران او آماده نشده‌اند. از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد




بنابراين يكي از علل گرايش به شيطان پرستي پيروي از شيطان درون است كه عاقبت آن به جاهاي بسيار ناخوشايندي مي‌رسد.











هدف از وجود، شيطان چيست؟

خداوند مهربان اين شيطان دروني را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتب برتر از فرشتگان راه يابد. و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانفرمايي بر تمام عالم را پيدا كند




چه عوامل ديگري در گرايش به شيطان پرستي موثر است؟





يكي ديگر از علل گرايش به جنبش‌هاي شيطاني استفادة وسيع آنها از نمادهاست. انتقال و نشر انديشه‌ها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار مي‌كنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا مي‌كنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مي‌يابند.
نمادها همواره حامل معنا و پيام هستند و نوعي نگرش يا فكر را تداعي مي‌كنند و رفتار خاصي را يادآور مي‌شوند. مثلاً مردم با ديدن گلدسته ياد مسجد و نماز مي‌افتند. با ديدن چراغ قرمز احساس خطر مي‌كنند و مي‌ايستند. جنبش شيطان‌گرايي با استفاده وسيع از نمادها و به كارگيري ظرفيت‌هاي هنري نظير گرافيك، سينما و از همه بيشتر موسيقي به عرصه آمده است.
نمادها و سمبول‌هاي شيطاني روي لباس‌ها، گردنبندها و دستبندها، انگشترها و ساعت‌ها، از كفش تا كلاه همه جا ديده مي‌شود. اين نمادها با طراحي‌هاي متنوع و زيبا افراد را جذب مي‌كنند، پس از اينكه استفاده از آنها تكرار شد و به عنوان بخشي از رفتار و سليقة شخص در آمده و به نوعي هويت و خودپندارة فرد را تشكيل مي‌دهد، در اين شرايط با افراد ديگري كه نمودهاي رفتاري و ذوقي همانندي را دارند، احساس همزاد پنداري كرده و خود را از آنها و آنها را از خود مي‌پندارد و در رفتار و گفتار و افكار به طور ناخودآگاه شبيه به آنها مي‌شود. به قول ارنست كاسيرر انسان حيوان نمادساز است و به خاطر قدرت تفكر و معناجويي يا معنا بخشي، كنش‌هاي متقابل انسان‌ها به صورت نمادين شكل مي‌گيرد. و از اين راه معاني را به هم منتقل مي‌كنند. مثلاً دو نفر كه به هم مي‌رسند براي هم دست تكان مي‌دهند و اين حركت نماد توجه، محبت و احترام است.



معاني كه به صورت نمادين در روابط انساني جريان پيدا مي‌كند، به واسطة هنر بسيار مؤثرتر مي‌شود و سينما يكي از تأثير گذارترين هنرهاست. هنگامي‌ كه فيلم شيطان در تاريخ 6/6/1976 پخش شد كسي فكر نمي‌كرد كه چقدر مؤثر واقع شود به طوري كه هنگام پخش نسخة دوم اين فيلم در تاريخ 6/6/2006 بسياري از مردم از خانه بيرون نيامدند تا پر شيطان به آنها نگيرد و عده‌اي هم كارهاي مهم خود را نظير عروسي و غيره به اين روز انداخته بودند تا از نيروي شيطان بهره‌مند شوند!





يكي ديگر از عوامل گسترش شيطان‌گرايي و شيطان‌پرستي اين است كه شيطان را منشأ قدرت معرفي مي‌كنند و كاميابي و موفقيت در زندگي را در روزگار غلبة شيطان در گرو دست دادن با او و سپردن روح خود به شيطان اعلام مي‌كنند. شيطان‌گرايان مي‌گويند ما در دوران غلبة شر بر خير زندگي مي‌كنيم و اين نشانة غلبة شيطان بر خداست، پس نيروي غالب نيروي شيطان است و در صورت همراهي با او مي‌توان به نيروي لازم براي رسيدن به اهداف و آرزوها دست يافت.



در حاليكه واقعيت چيز ديگري است. ما در دورة مهلت يافتن شيطان و متأسفانه سستي انسان به سر مي‌بريم. شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه رقيب انسان هم نيست و اگر انسان به خود بيايد و به خدا پناه ببرد شيطان در برابر او عاجز و ذليل خواهد شد. قرآن كريم مي‌فرمايد: نيرنگ شيطان ضعيف است.(نساء/76) و سلطه‌اي بر اهل ايمان و توكل كنندگان ندارد،(نحل/99) سلطة او فقط بر كساني است كه به او دل سپرده و فرمانش را مي‌پذيرند و او را شريك پروردگارشان مي‌پندارند. (نحل/100)


جنبش شيطان‌گرايي در راستاي جا انداختن اين دروغ بزرگ كه در دوران غلبة نيروي شيطان به سر مي‌بريم، دست به فعاليت‌هاي تبليغي گسترده‌اي زده است. از جمله توليد فيلم‌هايي نظير كودك رزماري، دروازه نهم و گابريل. رومن پولانسكي در فيلم كودك رزماري (1968) تولد شيطان را اعلام كرد، تولدي كه همه از آن خوشحال اند و او را فرزند قدرتمندترين قدرتمندان مي‌دانند. سپس در فيلم دروازه نهم (1999) شيطان را به صورت نيرويي كه غلبه يافته معرفي مي‌كند. نيرويي كه خيلي از مردم و حتي افراد شاخص نظير اساتيد دانشگاه و ثروتمندان در جستجوي راهي براي سپردن روح و جسم خود به او و متقابلاً برخورداري از قدرت او هستند.


سرانجام در فيلم گابريل توليد سال 2008، مي‌بينيم كه زمين را ظلمت و پليدي فرا گرفته و خداوند فرشتگان را براي نجات زمين مي‌فرستد؛ اما آنها نيز آلوده مي‌شوند و در پايان گابريل كه همان جبرئيل است با دلخوري از خداوند، دست از زمين مي‌كشد و به آسمان صعود مي‌كند، تا نگذارد كه خدا فرشتگان ديگر را به زمين بفرستد. اين فيلم‌ها كه با تكنيك‌هاي بالا و جذابيت‌هاي زياد داستاني توليد مي‌شود، در نهايت باور يا دست كم اين احتمال را تقويت مي‌كند كه نيرويي به نام نيروي شيطان وجود دارد و پيوستن به او بسيار مفيد و مؤثر است.


يكي ديگر از عوامل جذابيت و روي‌آوري به جنبش شيطاني كه بسيار شيطنت آميز به كار گرفته شده، ميل به انتقاد و اعتراض در جوانان است. بدون شك مدل زندگي ما كه بر اساس اهداف و برنامه‌هاي تمدن غرب شكل گرفته با فطرت و طبيعت انسان ناسازگار و خيلي آزار دهنده است. نظام اقتصادي، سياسي، آموزشي، فرهنگي و اجتماعي ما - منظورم از ما تمام مردم دنياست - ظالمانه و سرشار از تباهي است.


اما نشانه‌هاي اين تباهي كه در تار و پود تمدن معاصر و زندگي ما پيچيده، افسردگي‌ها، اضطراب‌ها، رنج‌هاي بيهوده، ارزش‌هاي پوچ نظير پول، مدرك، مدال‌ها و جوايز مسخرة بين اللمللي و هزاران پديدة موهوم و بي‌معناي ديگر است.


نوجوان و جواني كه تازه با اين عرصه آشنا مي‌شود و هنوز اين هنجارهاي بي‌معنا را دروني نكرده ستم و تجاوز به حريم خود را كاملاً احساس مي‌كند و به سركشي رو مي‌آورد. دقيقاً به همين علت در دهة 1960شاهد جنبش‌هاي دانشجويي وسيع در آمريكا و اروپا بوديم. دقيقاً در اوج اين جنبش‌ها بود كه پديده‌اي به نام موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض به وجود آمد. آن جنبش‌ها و اين سبك موسيقي در ابتدا اهداف بسيار درستي داشت. اهدافي نظير مخالفت با مصرف‌گرايي، فاصلة فقير و غني، سرمايه‌داري، جنگ، فرسايش روابط انساني و... مثلا ً جوانان مي‌رفتند و از زباله‌ها لباس‌هاي پاره پيدا مي‌كردند و مي‌پوشيدند تا به اختلاف طبقاتي و بي‌عدالتي اعتراض كنند، داد و فرياد راه مي‌انداختند، ويژگي موسيقي متال فرياد، حرفهاي اهانت آميز و سروصداي بلند است. البته روش‌هايي كه از سوي اين جوانان به كار برده مي‌شد هميشه درست نبود اما اهداف خوبي در كار بود.


ديري نگذشت كه اين جنبش به جهات انحرافي سوق پيدا كرد. در بين شعارهايي نظير عشق به مردم و عدالت، دعوت به استفاده از ماري‌جوانا و ساير مواد مخدر پيدا شد، گروهايي موسيقي خود جوش مورد حمايت شركت‌هاي سرمايه‌داري قرار گرفتند و گروه‌هايي نظير هندريكس و گروه كِريم موسيقي متال را به سوي تجاري شدن سوق دادند، تاجايي كه امروزه خوانندگان معروف مثل مرلين منسون و گروه‌هاي مطرح متال كاملاً در خدمت نظام سرمايه داري قرار گرفته‌اند و لباس‌هاي پاره با قيمت گزاف در بوتيك‌هاي شيك به فروش مي‌رسد.


اين گروه‌ها از آنجا كه خلاف ارزش‌هاي اجتماعي حركت مي‌كردند و تندي و اهانت ورد زبانشان بود و نهادهاي اجتماعي نظير اقتصاد، حكومت، آموزش، خانواده و دين را مورد حمله قرار مي‌دادند، ظرفيت خوبي براي گرايش‌هاي شيطاني داشتند و از سوي دست‌هاي پنهان سرمايه‌داري به همين سمت منحرف شدند، "ازي آزبورن" خوانندة گروه "بلك سبث" كه شايد بتوان آن را پايه گذار سبك متال معرفي كرد، در مصاحبه‌‌اي در سال 1976 اعلام كرد كه ما يك گروه موسيقي هوي‌متال هستيم و هرگز به دنبال تفكرات شيطاني نرفته‌ايم. اين موضع گيري براي آن بود كه نشريات زيادي آنها را به عنوان گروه شيطاني معرفي مي‌كردند و عده‌اي با حالات، آداب و لباس‌هاي شيطان‌گرايي در كنسرت‌هاي آنها حاضر مي‌شدند.


به تدريج گروه‌هايي كه ديدند حال و هواي شيطاني مورد استقبال و تبليغات خوبي قرار مي‌گيرد و مي تواند ثروت و شهرت خوبي براي آنها به ارمغان بياورد، دست به كارهاي شيطاني زدند، از اين‌جا بود كه بلك متال يا متال جادويي و ساير شاخه‌هاي موسيقي هوي متال شكل گرفت. مثلاً گروهي مثل "نيروانا" كه نام خود را از بوديسم برگرفته و به طور نااميدانه‌اي از رنج و پليدي سخن مي‌گويد، با پشتيباني شبكه "ام.تي.وي" سبك متال آلترناتيو را مطرح كرد و به شهرت و ثروت فراواني رسيد. و تا زمان خودكشي‌ "كرت كوبين" (خوانندة اين گروه) پول هنگفتي را به جيب تهيه كنندگان تلوزيوني خود سرازير كرد.


اما نشانه‌هاي اين تباهي كه در تار و پود تمدن معاصر و زندگي ما پيچيده، افسردگي‌ها، اضطراب‌ها، رنج‌هاي بيهوده، ارزش‌هاي پوچ نظير پول، مدرك، مدال‌ها و جوايز مسخرة بين اللمللي و هزاران پديدة موهوم و بي‌معناي ديگر است.


نوجوان و جواني كه تازه با اين عرصه آشنا مي‌شود و هنوز اين هنجارهاي بي‌معنا را دروني نكرده ستم و تجاوز به حريم خود را كاملاً احساس مي‌كند و به سركشي رو مي‌آورد. دقيقاً به همين علت در دهة 1960شاهد جنبش‌هاي دانشجويي وسيع در آمريكا و اروپا بوديم. دقيقاً در اوج اين جنبش‌ها بود كه پديده‌اي به نام موسيقي متال به عنوان موسيقي اعتراض به وجود آمد. آن جنبش‌ها و اين سبك موسيقي در ابتدا اهداف بسيار درستي داشت. اهدافي نظير مخالفت با مصرف‌گرايي، فاصلة فقير و غني، سرمايه‌داري، جنگ، فرسايش روابط انساني و... مثلا ً جوانان مي‌رفتند و از زباله‌ها لباس‌هاي پاره پيدا مي‌كردند و مي‌پوشيدند تا به اختلاف طبقاتي و بي‌عدالتي اعتراض كنند، داد و فرياد راه مي‌انداختند، ويژگي موسيقي متال فرياد، حرفهاي اهانت آميز و سروصداي بلند است. البته روش‌هايي كه از سوي اين جوانان به كار برده مي‌شد هميشه درست نبود اما اهداف خوبي در كار بود.


ديري نگذشت كه اين جنبش به جهات انحرافي سوق پيدا كرد. در بين شعارهايي نظير عشق به مردم و عدالت، دعوت به استفاده از ماري‌جوانا و ساير مواد مخدر پيدا شد، گروهايي موسيقي خود جوش مورد حمايت شركت‌هاي سرمايه‌داري قرار گرفتند و گروه‌هايي نظير هندريكس و گروه كِريم موسيقي متال را به سوي تجاري شدن سوق دادند، تاجايي كه امروزه خوانندگان معروف مثل مرلين منسون و گروه‌هاي مطرح متال كاملاً در خدمت نظام سرمايه داري قرار گرفته‌اند و لباس‌هاي پاره با قيمت گزاف در بوتيك‌هاي شيك به فروش مي‌رسد.


اين گروه‌ها از آنجا كه خلاف ارزش‌هاي اجتماعي حركت مي‌كردند و تندي و اهانت ورد زبانشان بود و نهادهاي اجتماعي نظير اقتصاد، حكومت، آموزش، خانواده و دين را مورد حمله قرار مي‌دادند، ظرفيت خوبي براي گرايش‌هاي شيطاني داشتند و از سوي دست‌هاي پنهان سرمايه‌داري به همين سمت منحرف شدند، "ازي آزبورن" خوانندة گروه "بلك سبث" كه شايد بتوان آن را پايه گذار سبك متال معرفي كرد، در مصاحبه‌‌اي در سال 1976 اعلام كرد كه ما يك گروه موسيقي هوي‌متال هستيم و هرگز به دنبال تفكرات شيطاني نرفته‌ايم. اين موضع گيري براي آن بود كه نشريات زيادي آنها را به عنوان گروه شيطاني معرفي مي‌كردند و عده‌اي با حالات، آداب و لباس‌هاي شيطان‌گرايي در كنسرت‌هاي آنها حاضر مي‌شدند. به تدريج گروه‌هايي كه ديدند حال و هواي شيطاني مورد استقبال و تبليغات خوبي قرار مي‌گيرد و مي تواند ثروت و شهرت خوبي براي آنها به ارمغان بياورد، دست به كارهاي شيطاني زدند، از اين‌جا بود كه بلك متال يا متال جادويي و ساير شاخه‌هاي موسيقي هوي متال شكل گرفت. مثلاً گروهي مثل "نيروانا" كه نام خود را از بوديسم برگرفته و به طور نااميدانه‌اي از رنج و پليدي سخن مي‌گويد، با پشتيباني شبكه "ام.تي.وي" سبك متال آلترناتيو را مطرح كرد و به شهرت و ثروت فراواني رسيد. و تا زمان خودكشي‌ "كرت كوبين" (خوانندة اين گروه) پول هنگفتي را به جيب تهيه كنندگان تلوزيوني خود سرازير كرد.




از وي‍‍ژگي هاي بارز شيطان پرستي در ايران و تفاوت شيطان پرستان در ايران با ساير كشورها




شيطان‌پرستي يا شيطان‌گرايي در كشور ما هنوز در دورة نمادين به سرمي‌برد و به ايدئولوژي تبديل نشده است. اما در كشورهاي غربي با توجه به شبكه فراماسونري و نيز مباني عرفان يهودي (قبالا يا كابالا) به يك ايدئولوژي سياسي و مذهبي تبديل شده و كاملاً با آرمان‌هاي صهيونيسم هماهنگي دارد. ولي بايد توجه داشت كه با كاركردي كه نمادها دارند، بعد از مرحلة ترويج نمادها، نوبت به انتقال ايدئولوژي‌ خواهد رسيد.

خيلي روشن عرض كنم وقتي سلام و عليك جوانان ما اشاره به نماد سرشيطان شد و آنگاه ديدند كه فلان هنرپيشة صهيونيست، فلان ورزش‌كار كاباليست و رئيس جمهور آمريكا نيز دستش را آنطور بالا مي‌برد، به طور ناخودآگاه با آنها احساس همانندي كرده و ارزش‌ها و انديشه‌هاي آنها را از آن خود مي‌داند.

حالت سرشيطان نمادي از بافومت است كه به صورت يك بز روي كره زمين نشسته و به معناي تحقق حكومت شيطان در زمين است.

متأسفانه مسئولين به اين ابعاد موضوع توجه ندارند و جنبش شيطاني را فقط از منظر انحرافات اجتماعي مي‌بينند و از لايه‌هاي عميق‌تر تغافل مي‌كنند. با در نظر گرفتن لايه‌هاي عميق اين بحث مواجهه با آن تنها كار نيروي انتظامي نيست، بلكه سازمان‌هاي فرهنگي و سياسي كشور بايد براي آن فكر كنند و برنامه داشته باشند.

موضوع ديگر در مورد شيطان‌گرايي در ايران و بلكه دنياي اسلام اين است كه در فرهنگ يهودي - مسيحي ايمان در برابر عقل و دانش قرار دارد و شيطان نماد عقل‌گرايي است. البته در آنجا عقل محدود به عقل منفعت‌جو و دنياگراست. اما به هر حال شيطان نماد عقل و دانش قلمداد مي‌شود كه با دعوت آدم و حوا به خوردن از ميوة درخت دانش با انسان از بهشت رانده شد. و اين موضوع زمينة جذب خيلي از افراد به شيطان بوده‌است. اما در دنياي اسلام اين حنا رنگ ندارد و شيطان نماد جهل و وهم است و ايمان بر شالودة خرد و معرفت استوار مي‌شود. از اين جهت جنبش شيطان‌گرايي اگر بخواهد توفيقاتي را كه در ساير كشورها داشته، در ايران و جهان اسلام تجربه كند، ناگزير است كه به تحريف در دين اسلام دست بزند. و البته اقداماتي را در اين راستا آغاز كرده و برخي از آموزه‌هاي عرفاني را كه با سوء تفسير به عقل‌ستيزي تبديل مي‌شود، برجسته مي‌كنند. به خصوص با حمايت از برخي فرقه‌هاي منحرف صوفيه، عرفان ناب اسلامي را در چهره‌اي مسخ شده مي‌نمايند.

ريشه‌هاي شيطان‌گرايي در عرفان يهود

به اعتقاد يهوديان، بني‌اسرائيل قوم برتر هستند و هيچ غير يهودي، در جامعه يهوديان پذيرفته نمي‌شود، بنابراين يهوديان نمي‌توانند مثل پيروان ساير اديان ديگران را به دين خود دعوت كنند، آنها اين خلاء را با عرفان يهودي پر كرده‌اند. يعني اگرچه شما به عنوان يك مسلمان يا مسيحي نمي‌توانيد يهودي شويد ولي مي‌توانيد به عرفان يهود بپيونديد. امروزه در دنيا تبليغات زيادي براي عرفان يهود يا همان قبالا صورت مي‌گيرد. شخصيت‌هاي مشهوري نظير مادونا كاباليست مي‌شوند و آموزه‌هاي كابالا در رمان‌هاي كوئيليو نقش پررنگي پيدا مي‌كند، در رمان‌هاي كوه پنجم، بريدا، شيطان و دوشيزه پريم و حتي كيمياگر به روشني تعاليم كابالا ديده مي‌شود.

البته عرفان يهود سر سفرة تعاليم انبياي بزرگ الاهي نشسته است و مطالب صحيح آن زياد است و در همين مطالب صحيح با عرفان اسلامي همانندي پيدا مي‌كند. اما تحريفات وحشت‌ناكي هم در آن صورت گرفته كه مشكل از همين تحريفات آغاز مي‌شود.

يكي از تحريفات عرفان يهود اين است كه آنها خدا را داراي تجليات يا سفيراهاي خير و شر مي‌دانند و در واقع جلوه‌هاي جلال و قهر و سخط الاهي را جلوه‌هاي شر كه منشأ پيدايش شر در عالم است، معرفي مي‌كنند. رهبري نيروهاي شر به دست فرشته‌اي به نام "سَمائيل" سپرده شده و در فيلم "گابريل" وقتي "جبرئيل" به زمين مي‌آيد، مي‌بيند كه سمائيل يعني يكي از فرشتگاني كه در بهشت باهم بودند، بر زمين حكومت مي‌كند. جهان شر الاهي "سيترا احرا" نام دارد.

بر همين خشت كج، آموزة ديگري را مي‌نهند و آن آموزة "شميطاها" يا ادوار تاريخ است. براساس قبالا جلوه‌هاي خداوند در ادوار مختلف تغيير مي‌كند، گاهي در دوران تجلي لطف و رحمت و به سر مي‌بريم و گاهي در عصر قهر و غضب و جلال و جبروت الاهي، چنانكه در تورات مي‌بينيم قوم بني‌اسرائيل گاهي مشمول رحمت خداوند بوده‌اند و گاهي گرفتار قهر و غضب او. دوران قهر و غضب كه حتي دامن پيامبران را مي‌گيرد، دوره‌‌اي است كه ميل انسان به گناه زياد مي‌شود و انسان سر به عصيان مي‌گذارد.

دوران تجلي قهر و جبروت عصر غلبة شيطان است و با نگاه توحيدي‌تر در واقع شيطان دست چپ خداست. در مكتب كابالا ظهور مسيح سرآغاز تجليات رحمت و لطف الاهي است و تا پيش از آن يا به عبارتي در آخرالزمان دورة غلبة ضد مسيح يا همان شيطان است كه آن را عصر آكواريوس مي‌نامند. "آكواريوس" انعكاس "سيترا احرا" در زمين است و ما امروز در عصر آكواريوس به سر مي‌بريم. بنابراين اگر مي‌خواهيد، به قدرت و نيروي زندگي و كاميابي برسيد بايد با شيطان همراه شويد، حتي اگر مي‌خواهيد در عصر شيطان با تجلي خدا هماهنگ باشيد، بايد شيطاني شويد.

در نگرش اسلامي تمام صفات خداوند عين ذات او و خير مطلق است.(خطبة اول نهج البلاغه را ببينيد.) نبايد صفات الاهي را تكه‌تكه كرد. صفات و اسماء الاهي كمالات ذات او هستند كه ما در تحليل عقلي براي شناخت خود آنها را متعدد مي‌كنيم، اما تمام آن صفات پاك يك حقيقت دارد و آن ذات اقدس احدي است. انسان به عنوان خليفة خدا و آيينة تمام نماي او بايد تمام صفات خدا را با هم در قلب خويش متجلي سازد و ميان لطف و قهر و جمال و جلال جمع كند؛ در اين حال به نوعي عشق سرشار از هيبت و خوف همراه با رجاء و بندگي و خدمت عاشقانه به پروردگار خويش مي‌رسد.


در كابالا بر اثر تمايز ميان نام‌هاي و صفات خداوند به نوعي شرك پنهان معتقد شده‌اند و به جاي ذات كامل صفات را مي‌پرستند. و اين كاري بود كه قوم عاد كردند و حضرت هود به آنها فرمود: "أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنّي مَعَكمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ" آيا در نام‌هايي كه شما و پدرانتان ناميده‌ايد با من جدال مي‌كنيد در حاليكه خداوند هيچ برهاني را بر آن فرو نفرستاده است. پس منتظر باشيد، من‌ هم با شما منتظر هستم."اعراف/71 "
قوم عاد از نظر علمي بسيار پيش رفته بودند و قرآن مي‌فرمايد به آنها قدرت و تمكني داديم كه به شما نداديم. (انعام/6) به همين جهت خداوند معجزة خاصي به حضرت هود نداد و مي‌خواست تا آنها با انديشه و خرد خود و نگريستن به آن همه نعمتي كه خداوند به آنها داده است حق را بفهمند. ولي آنها خدا را در نامها و صفاتش تجزيه كرده بودند و به جاي خداوند يكتا، نام‌هاي او را مي‌پرستيدند. و اين دقيقاً راهي است كه در قبالا پيموده مي‌شود و عاقبت آن هم روشن است.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد