PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ضرب المثل دسته گل به آب دادن



ثمین20
6th May 2013, 04:18 PM
روزگاری جوانی در دهی زندگی میکرد که بسیار بد یمن و قدمش بسیار شوم بود. بطوریکه هر جا حضور پیدا میکرد بلاشک درگیری و اتفاق ناخوشایندی رخ میداد. از قضا روز مراسم جشن ازدواج برادر بزرگتر این جوان نزدیک بود و خانواده و فامیل نگران از اتفاق شومی که حتما بدلیل حضور وی در این مراسم حادث میشد.بالاخره پس از بحث و تبادل نظر زیاد خانواده عروس و داماد تصمیم گرفتند که جوان را در روز مورد نظر از ده خارج نموده تا روز بعد از مراسم برگردد.


جوان علیرغم اینکه مایل بود در مراسم جشن ازدواج برادرش حضور داشته باشد بناچار راه سفر در پیش گرفت و مقداری که از آبادی دور شدتصمیم گرفت قوتی بخورد.جوان به در یک مغازه قصابی رفت که گوشتی بستاند اما با ورود به مغازه قصابی جدال بین قصاب و یک مشتری در میگیرد و سرانجام مشتری بیگناه با چاقوی قصاب به قتل میرسد. جوان که میدانست این نتیجه قدم شوم اوست آنجا را ترک و به در مغازه نانوایی رفت. آنجا هم به محض حضور وی درگیری بین خباز و شاگرد بیچاره اش در میگیرد و سرانجام شاگرد در اتش تنور نانوایی میسوزد.جوانک که از همه جا نا امید شده بود کنار جوی آبی نشست تا نان بیاتی که در سفره داشت را تناول کند که چشمش به گلهای زیبا و رنگارنگی که کنار جوی آب بود افتاد و نظرش را جلب نمود. از قضا این جوی آب از میان حیاط منزل برادرش که اکنون مراسم جشن در آنجا برپا بود میگذشت.


جوان اندکی اندیشید و با خودش گفت : حال که من در مراسم عروسی برادرم نیستم حداقل دسته گلی با این گلهای زیبا درست کرده و به آب بیاندازم تا به دست برادرم برسد و من هم در این مجلس شادی شریک باشم . دسته گل آنقدر در میان جوی رفت تا به منزل برادرش ( مجلس جشن ازدواج ) رسید. بچه هایی که در حیاط مشغول بازی بودند با دیدن دسته گل زیبا و رنگارنگ به داخل جوی آب پریده تا دسته گل را بگیرند و به داخل اب پریدن همانا و غرق شدن دو نفر از آنها همان. بدین ترتیب مجلس شادی و سرور مبدل به مجلس عزا و ترحیم شد.


فردای آنروز جوان با خود گفت : حال که مراسم به خیر و خوشی به پایان رسیده پس بهتر است به منزل برگردم. وقتی به منزل برگشت دید همه ماتم زده و عزادارند. از هرکه علت را پرسید هیچ پاسخی نشنید .ناگهان به برادرش گفت راستی برادر دسته گلی که در جوی انداختم به دستتان رسید ؟ برادرش با عصبانیت و تعجب فریاد زد : پس آن دسته گل را تو به آب دادی؟ و از آنروز به بعد این اصطلاح بصورت یک ضرب المثل بکار میرود.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد