PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ضرب المثل دو قورت و نیمش هم باقی است



ثمین20
22nd April 2013, 11:06 PM
(این عبارت مثلی را هنگامی برای کسی به کار می برند که وی با وجود تقصیر و خطایی که از او سر زده است نه تنها اظهار شرمندگی نمی کند، بلکه انتظار نوازش و ناز شست هم دارد)
در افسانه ها آورده اند که حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش "داود" بر تخت پیامبری و سلطنت تکیه زد و از خداوند خواست تا همه ی جهان را در اختیار وی قرار دهد. خداوند نیز از حکمت و دولت و احترام و عظمت و قدرت هر چه بود به او داد و عناصر چهار گانه را نیز زیر فرمان او قرار داد.
چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد و او بر همه ی مخلوقات و موجودات جهان سلطه یافت، روزی از خداوند خواست که اجازه دهد تا او همه ی جان داران زمین و هوا و دریاها را به خوردن یک وعده غذا دعوت کند. خداوند او را از این کار بازداشت و گفت که دادن روزی جان داران جهان با او است و سلیمان از عهده ی این کار بر نمی آید. ولی سلیمان آن قدر بر این خواست پای فشاری نمود تا خداوند درخواست او را پذیرفت و به موجودان زنده ی جهان فرمان داد تا فلان روز برای خوردن غذا نزد سلیمان بروند.
سلیمان نیز به همه ی موجودات زیر فرمان خود از آدمی و دیو و پری و مرغان و وحوش دستور داد تا به تدارک و پختن غذا برای آن روز وعده داده شده مشغول شوند.
دیوها نیز در ساحل دریا در محلی که برای طی کردن طول و عرض آن هشت ماه لازم بود، هفت صد دیگ سنگی ساختند که هرکدام هزار گز بلندی و هفت صد گز پهنا داشت ( مجله ی یغما، شماره ی ٢٨٠، برگ ٦٢١). سپس چون غذاهای گوناگون آماده شد، همه را در آن محل چیدند و تخت زرینی هم بر کرانه ی دریا نهادند تا سلیمان بر آن جای گیرد. وی نیز پس از نشستن بر تخت چون همه چیز را آماده دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند.
ساعتی نگذشت که ماهی غول آسایی از دریا بیرون آمد و به یک حمله همه ی غذاها و آمادگی های مهمانی را در کام خود فرو برد و سپس رو به سلیمان کرد و گفت:«یا سلیمان، سیر نشدم، غذا می خواهم».
سلیمان نبی که چشمانش سیاهی می رفت از ماهی پرسید: «مگر غذای روزانه ی تو چه مقدار است که هر چه در این جا برای همه ی جان داران عالم آماده ساخته بودم بلعیدی و همچنان اظهار گرسنگی می کنی؟» ماهی که دلش از گرسنگی ضعف می رفت با خال ضعف و ناتوانی پاسخ داد: «خداوند عالم روزانه سه وعده و هر وعده یک "قورت" غذا به من می دهد. امروز بر اثر مهمانی تو فقط "نیم قورت" نصیب من شده است و هنوز "دو قورت و نیمش باقیست" که سفره ی تو خالی شد. اگر تو را غذای یک جانور مقدور نیست، چرا خود را در این معرض آوری که جن و انس و وحوش و طیور و هوام را طعام دهی؟» (روضه الصفا، ج ١، برگ ۳۷١).
سلیمان از آن سخن بی هوش شد و چون به هوش آمد در برابر خداوند توبه کرد و در برابر عظمت او سر نعظیم فرود آورد.

از وبلاگ آریا ادیب

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد