PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سلام برادر شهیدم...



آن شرلی
9th April 2013, 05:32 PM
سلام برادر شهیدم!

نامت چه بود؟ یادم رفته است.

سلام مرا هم به حضرت روح‌الله برسان!

برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟

نکند تو دیگر برادر من نباشی؟

برادر! امروز دیگر بر سر خواهرم چادری نیست تا که از خون سرخ تو سیاه تر باشد!

برادر راستی، کربلا که اسطوره نبود، بود؟

سیدالشهدا را می‌شناسی؟ من مایکل جکسون را می‌شناسم، و هاکلبری فین را!

تو چطور؟ بیل گیتس را می‌شناسی؟

در این دوره زمانه، حرف از بازنگری در دین خدا زده میشود، برای خدا هم نسخه می‌پیچند!

برادر! خدا آیا حواسش نبود چه میگوید؟

اینجا گرگ و میش است! البته نه به خاطر اینکه خورشید هنوز سایه­ی گرمش را بر سرمان

نگسترانیده است، بلکه به خاطر شبیه بودن ذاتی گرگ ها و میش ها!

هم گرگ ها لباس میش پوشیده‌اند و هم میش ها تابلوی من گرگ هستم بر گردنشان آویخته!

برادر شهید من، فانوس داری؟ برای خودت نگه دار.

من این وضع را دوست دارم.

تو را هم دوست دارم.

نکند از قاب عکس بیرون بیایی!


برادر شهیدم! بسیار دوستت میدارم اما از من مخواه.

مخواه که مانند تو بیاندیشم و در اندیشه شهادت باشم.

برادر اینجا آزادی اندیشه است!

راستی در ملک خدا هم آزادی هست؟ نیست؟

خب پس نمیفهمی چه میگویم، این آزادی که میگویم خیلی چیز خفنی ست!

گرگ و میش میکند همه جا را، حتی بهشت را!

برادر شهیدم! راستی نامت چه بود؟ یادم رفته است .........


[narahat][narahatish]

عبدالله91
9th April 2013, 05:50 PM
http://uc-njavan.ir/images/5vanua6qblqyfsw3rcm.gif

http://uc-njavan.ir/images/eflxggisc8io3yf2sw3.gif

آن شرلی
9th April 2013, 05:59 PM
ممنون از کسانی که لطف میکنند و امتیاز میدن![golrooz]

aty.a
9th April 2013, 06:51 PM
سلام بر ساحل خروشان بهمنشیر، سلام بر شلیکهای بی هوای اوّلین تک تیر، سلام بر پکیدن هرتانک با یک تکبیر، سلام بر خوابهای خوش تعبیر، سلام بر امدادهای بی تأخیر، سلام بر یک نوجوان و هزار اسیر، سلام بر آیه های بی نیاز تفسیر.

aty.a
9th April 2013, 06:53 PM
عده ای در خون و آتش، عده ای در پول خلق
هر دو رقصیدند اما این کجا و آن کجا؟
عده ای سرب و گلوله، عده ای میلیاردها
هر دو تا خوردند اما این کجا و آن کجا؟
این یکی از سوز ترکش، آن یکی هم در سونا
هر دو می سوزند اما این کجا و آن کجا؟
این یکی در عمق دجله، آن یکی آنتالیا
هر دو در آب اند اما این کجا و آن کجا؟
باکری ها سمت غرب و خاوری ها سوی غرب
هر دوتا رفتند اما این کجا و آن کجا؟

aty.a
9th April 2013, 07:16 PM
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا
سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا بروی مین شد

چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و دربند
سارای دیگری در ، مهران شده شهیده
دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده
دوخته هزار سارا ، چشمی به حلقه در
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل ، تر
سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمین است
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر( لباس جین ) شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای جلب نظر ، بیاراست
آن مقنعه ور افتاد ، جایش فوکول درآمد
سارا به قول دشمن از اُمّلی درآمد
دارا و گوشواره ، حقّا که شرم دارد !
در دستهایش امروز ، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند اینها شدند «طلبکار»


شادی روح همه شهیدان صلوات

nkhoshdel
9th April 2013, 11:37 PM
براستی که ما همه مدیون خون شهیدان هستیم روحشان شاد و جایگاهشان بهشت

aty.a
9th April 2013, 11:49 PM
سلام من به برادران شیمیایی

گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی
منتها با قرص های خواب، خوابت کرده اند...

aty.a
9th April 2013, 11:51 PM
شهيد كوچه هاي ساكت و سردم /شهيد راه هاي دور و بي عابر/ پناه چترهاي مانده در توفان /شهيد روزهاي رفته از خاطر /تو از من مي گريزي! /عشق يا نفرت تو با من آشنايي!/ دوست يا دشمن شهيد ِجنگ/ هر روزي كه مي بيني كنار لاله ها بنويس اسم من /چه فرقي مي كند، يا من ازين توفان به ساحل مي رسم/ يا موج يا قايق كنار لاله ها /بنويس يك سرباز كنار لاله ها /بنويس يك عاشق /ببين! آغوش اطمينان و آرامش /ببين! ديوار تن پوش تو، جان من ببين! /فانوس دنياي تو روشن شد /به ياد چشم هاي مهربان من /كنار لاله ها بنويس اسمي كه پناه خواب آرام پرستوهاست/ شهيد بي پناهي هاي آدم ها /شهيد بركه ي آرامش قوهاست...

aty.a
10th April 2013, 08:46 AM
سلام به شهیدان گمنام
می گفت: ستاره خفت ، بر می گردم
وقتی که سحر شکفت بر می گردم
سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت
دنبال کسی که گفت : بر می گردم ............

aty.a
10th April 2013, 08:49 AM
سلام من به شهیدانی که سال ها دوراز خانواده بودند
نگاهم کــرد و گفــت : حاجی دوبــاره دارن شهیــد میــارن ! بعــد بــا یــه لحنی گفــت : یـه استخــوטּ و یــه پلاک بے نشــان !!! یــاد حــرف پـدر شهیــدے افتادم که وقتے پسرشــو آوردن ، ترازوے اشپــزخونه رو گذاشت ، و وزن کــرد ،.. 3کیلـو و ۵۰۰ گــرم بــود . رو کــرد بــه مــادر شهیــد و گفت حــاج خانــوم غصه نخوریــا . دقیقــا همــون وزنیـه که بدنیــا اومد . بے کــم و کاستے........

aty.a
10th April 2013, 08:52 AM
طلائیه جائیه که حاج مهدی باکری وقتی رد میشد شب عملیات ، دید جنازه برادرش حمید باکری افتاده رد شد و رفت هر چی فریاد زدند آقا مهدی جنازه حمید رو برگردون گوش نکرد آخر در مقابل اصرار فرمانده از پشت بی سیم جواب داد آخه اینا که اینجا افتادند همشون حمید باکری اند کدوم رو برگردونم؟ خواهر شهید باکری میگه ما سه تا برادر داشتیم هر سه تاشون شهید شدند هیچ کدوم جنازه هاشون به ما نرسید. یکی علی باکری بود ، زمان شاه ، ساواک علی ما رو دستگیر کرد ، تکه تکه کرد و هیچ چی از جنازشو به ما نداد. داداش حمید ما رو هم که آقا مهدی تو خیبر جا گذاشت و رفت. خود آقا مهدی هم تو وصیت نامش نوشته بود :”خدایا از تو میخوام که وقتی از دنیا میرم جسدم پیدا نشه تا من یه وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنم ” توو عملیات بعدی افتاد تو دجله جنازشو آب برد. هیچ کدوم از سه برادر برنگشتند.
روحمان شاد با نام و یاد و دعای شهدا...
التماس نور..

aty.a
10th April 2013, 08:54 AM
ای فاتح خوبی ها گمنام تویی یا من؟؟
شوریده دل شیدا گمنام تویی یا من؟؟
برگشتی از آغوش ِخاموش بیابان ها
کردی به دل ما جا ، گمنام تویی یا من؟؟؟

fati3370
10th April 2013, 06:36 PM
حرفی نمیمونه واسه گفتن

aty.a
10th April 2013, 07:03 PM
دیده ایم كه تك سایزها را به حراج میگذارند،.. به خاطر مشتری كم شان،.. ولی تك سایز شهادت را مزایده ای میفروشند، هر كسی بابت اش بهای بیشتری بدهد، میدهند اش به او، بیشترین بها، كه عبارت خوبی نیست، به جایش مینویسم تمام دار و ندارش...

aty.a
10th April 2013, 07:06 PM
راه باز است ، معبر ها همه پاک شده اند ،لابلای سیم خاردارها
پلاک ها چشمک می زنند و شهدا هنوز ایستاده اند.
و با سر انگشت وفا ، نقطه رهایی را نشان می دهند .
خط هنوز شکسته نشده است،
کوله پشتی بسیجی ها لب خاکریز نشسته است.
فرمانده فریاد می زند :سنگر بکن ای برادر ، امروز هم جنگ است،
امروز اما قلمها ، سرنیزه های تفنگ است،
امروز میدان معنا ، خود عرصهء کارزار است ،
هر وا‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژه ای یک گلوله ، هر جمله یک تفنگ است،
قلم هایی به عدد اراده ها باید دست به کار شد،
اینجا مجنون است ، جزیره عاشقان و
صدای فرمانده از لابه لای نیزارها تا اعماق تاریخ می رسد :
« اگر ماندید ، بنویسید ، حقانیت و مظلومیت این بچه ها را »

mansouri1898
10th April 2013, 11:38 PM
smilee_new1

aty.a
11th April 2013, 09:17 AM
زمان بازرگان به ما برچسب چریک زدند
زمان بنی صدر هم برچسب منافق!
الان هم برچسب خشک مقدسی وتحجر!
هر قدمی که در راه خداو بندگان مستضعف او برداشتیم
برچسب بارانمان کردند
حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم
اما بسیجیان دلسرد نباشید
حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند
بخشی از سخنان ارزشمند
سردار خیبر
حاج محمدابراهیم همت
فرمانده لشکر محمد رسول الله

آن شرلی
11th April 2013, 07:57 PM
aty.a (http://www.njavan.com/forum/member.php?312196-aty-a) عزیز مطالب بسیار زیبا و ارزنده ای گذاشتید...ممنون [golrooz]

یازهرا

تاری
11th April 2013, 09:24 PM
برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟
؟
؟
؟
؟
؟
ــــــــــــ
پا به پای اندیشه ها می نشینم؛ حرفها امروز تکراری است بیش از حد هم تکراری است که در عصیان واژه ها خدا به سوالات بی نهایتی رسیده است و در علم فیزیک و متافیزیک شکل بندی شده و به فرضیه و برهان خلف به اثبات می رسد!!! الله اکبر

آن شرلی
11th April 2013, 09:31 PM
برادر شهید من، خدا هنوز زنده است؟
؟
؟
؟
؟
؟
ــــــــــــ
پا به پای اندیشه ها می نشینم؛ حرفها امروز تکراری است بیش از حد هم تکراری است که در عصیان واژه ها خدا به سوالات بی نهایتی رسیده است و در علم فیزیک و متافیزیک شکل بندی شده و به فرضیه و برهان خلف به اثبات می رسد!!! الله اکبر



این متن از من نبوده اما فکر میکنم منظورش این بوده که ادم ها در حال فراموش کردن خدا هستند و اون رو مثل مرده نادیده میگیرند...(البته نعوذبالله)
بنظرم تقریبا یه چیزی توی همین حدودا بوده![tafakor]

aty.a
11th April 2013, 09:52 PM
دختری سه ساله بود که پدرش اسمانی شد
دانشگاه که قبول شد همه گفتند
با سهمیه قبول شده
ولی هیچ وقت نفهمیدند
کلاس اول وقتی خواستند که به او یاد بدهد که بنویسد بابا
یک هفته در تب سوخت..............

aty.a
11th April 2013, 11:06 PM
من انقلابی ام یعنی
اهل جبهه و جنگ وچفیه وشلمچه و مقاومت هستم نه جبهه ها
وقتم را وقت دفاع از انقلاب می کنم نه این و ان
معیار دارم
نه حب بی خود
نه بغض بی خود
از انقلاب اسلامی درست دفاع می کنم نه درشت
من با انقلاب ام با خون شهدا با ملت
برای انقلاب اسلامی دنبال یارکشی ام
جز بهار انقلاب بهار دیگری عطر یوسف زهرا ندارد
معیار نقد من ولی امر
من دغدغه انقلاب دارم
من انقلابی ام...............................

312
11th April 2013, 11:37 PM
http://uc-njavan.ir/images/0h7rzupvkx5pwq6ardab.jpg

aty.a
12th April 2013, 06:47 AM
گفت که چیه؟
هی جانباز جانباز شهید شهید
می خواستن نرن کسی مجبورشون نکرده بود که
گفتم چرا اتفاقا
مجبورشون می کرد
گفت کی؟
گفتم همون که تو نداریش
گفت من ندارم
چی رو
گفتم
غیرت

aty.a
12th April 2013, 06:53 AM
مسلم هنوز به مرز شانزده سالگی نرسیده بود
که یه برگه جلوی دست پدر گذاشت
گفت امضا می کنی بابا
پدر گفت چی رو امضا کنم
این برگه چی هست
من که سواد ندارم
بخون بابا جون.ببینم چی می خایی
مسلم گفت
شهادت نامه
شهادت نامه بابا

طلیعه طلا
12th April 2013, 08:02 AM
سلام ای نورهای تابیده بر دل ما
سلام بر شما
سلام ...

آنان که خــاک را بـه نظـر کیمیــا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به مـا کنند؟

آن شرلی
12th April 2013, 08:40 PM
همزاد کویرم تب باران دارم
در سینه دلی شکسته پنهان دارم
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هرچه که دارم از شهیدان دارم .
خدایا معرفتمان ده که بس بی معرفتیم
صبرمان ده که بسیار عجولیم
بصیرتمان ده که ببینیم انچع نادیدنی است
کورمان کن که نبایسته ها را نبینیم
بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم .
راه کاروان عشق ازمیان تاریخ میگذرد
و هرکس د ر هرزمان بدین صلا لبیک گوید
ازملازمان کاروان کربلاست
تمام خاک راگشتیم به دنبال صدای تو
ببین باقی ست روی لحظه هایم ردپای تو

aty.a
13th April 2013, 02:02 AM
*متنی که می خوانید از شهید سید منصور نبوی است که در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۶۴ در منطقه هورالعظیم نگاشته شده:
به فرزندم دروغ نگویید؛ نگویید من به سفر رفته ام؛ نگویید از سفر باز خواهم گشت؛ نگویید زیباترین هدیه را برایش خواهم آورد؛ به فرزندم واقعیت را بگویید.
بگویید برای آزادی تو، هزاران خمپاره دشمن سینه پدرت را نشانه رفته اند؛ بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشور اسلامی پوشانده شده است.
بگویید موشک های دشمن انگشتان پدرت را در سومار، دست های پدرت را در میمک، پاهای پدرت را در موسیان، سینه پدرت را در شلمچه، چشمان پدرت را در هویزه، حنجره پدرت را در بلندی های بزرگ مریوان و خون پدرت را در رودخانه اروند و قلب پدرت را در خونین شهر، فاو و جزایر مجنون کنار هزاران همسنگر دیگر پرپر کرده اند.
اما ایمان پدرت در تمام جبهه های جنگ می جنگد، به فرزندم واقعیت را بگویید. بگذارید قلب کوچک فرزندم ترک بردارد و نفرت همیشگی از استعمار در آن ریشه بدواند.
بگذارید فرزندم بداند چرا عکس پدرش را بزرگ کرده اند. چرا مادرش دیگر نخواهد خندید، چرا گونه های مادربزرگ همیشه خیس است.
چرا پدربزرگش عصا به دست گرفته است؛ چرا عموهایش بیش از پیش او را دوست دارند و چرا پدرش به خانه برنمی گردد.

aty.a
13th April 2013, 02:05 AM
بگذارید فرزندم به جای توپ بازی، بازی با نارنجک را بیاموزد.
به جای ترانه فریاد را بیاموزد و به جای جغرافیا، تاریخ جهانخوارن را بیاموزد.
هر روز فانسقه پدرش را ببندد، هر روز پوتین پدرش را امتحان کند، هر روز اسلحه پدرش را روغن کاری بکند، هر روز با قمقمه پدرش آب بخورد.
به فرزندم دروغ نگویید، نمی خواهم آزادی فرزندم نیرنگ جهانخواران باشد. به فرزندم واقعیت را بگویید.
می خواهم فرزندم دشمن را بشناسد، استعمار را بشناسد.
به فرزندم بگویید من شهید شدم. شهیدان زنده اند، الله اکبر... به خون غلتیده اند الله اکبر.
بگذارید فرزندم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیاندیشد. بگذارید فرزندم عماری باشد یاسر را. سربازی باشد رهبر را، بگذارید، بگذارید، بگذارید...
شهید سید منصور نبوی

hosseinarabi69
13th April 2013, 12:54 PM
سلام
ممنون از مطلب جالبتون
شهدا رفتند تا بتوانیم راحت نفس بکشیم با دوستانمان برویم پارک تا خوش گدران باشیم بچه ها موقع یاد کردن مارا از یاد نبرید
ممنون

آن شرلی
13th April 2013, 08:11 PM
به راستی خداوند دوست دارد کسانی را که در راه او همچون صفی از آهن قتال می کند.

شهید فرزاد علی کرمی

aty.a
14th April 2013, 06:22 AM
و جنگ با اولین گلوله آغاز شد.
اما :
با آخرین گلوله، پایان نیافت.
اینک، به ظاهر همه چیز عادی ست.
اما هنوز،
دختری با تنهایی ش گلاویز است، پسری هر شب در خلوت اطاقش اشک می ریزد.
مردی به پاهایش می اندیشد، و روزهای گرد گرفته خاکریز را مرور می کند.
هنوز لبخند یک قاب می تواند ، زنی را تکیده کند.
آری، قطنامه تنها کاغذ ها را سیاه می کند.
و جنگ هم چنان جریان دارد

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد