PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوال من چیکار کنم اخه



معمار حانیه
22nd March 2013, 04:13 AM
سلام. دوستان روانشناس.والا ندونستم این پست کجا بزارم .اینجا نوشتم.

من یک مشکل دارم.خیلی خیال پردازی میکنم. البته خیالاتم فقط واسه خودمه به کسی نمیگم

مثلا یک اهنگ میزارم بعد باهاش راه میرم و خود به خود میرم به یک چیزی فک میکتم وخودم جای اون موضوع میزازم ..بعضی وقتا حتی به مرگ ختم میشه
[bitavajohi]
بعضی وقتا پیش خودم راجع به یکی فک میکنم وبعدش ازش متنفر میشم یا بیشتر دوسش میدارم .. که اونم متوجه میشه. ورفتارش باهام بد میشه

خلاصه یک جورای گیج شدم.خیلیم مشکلات داشتیم.. الان نمیدونم چیکار کنم. بی خواب شدم. استرسی شدم.عصبی شدم.

کمکم کنید.بگید چیکار کنم؟

ایا روانی ودیونه شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عبدالله91
22nd March 2013, 06:27 AM
ایا روانی ودیونه شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
بنده روانشناس نیستم اما مدیریت خوندم و عاشق مباحث روانشناسی هستم.البته سررشته ندارم.

بندۀ خدا اگه در مورد خودت این حرفو بزنی دیگه هیش کی نمیتونه بهت کمک کنه.چرا دیوونه؟تخیل خیلی خوبه البته به شرطی که اولا بتونی کنترل کنی و ثانیا به جایی که خواستی بتونی هدایتش کنی.

تخیلی هستی پس میتونی خلاق ترین فرد باشی . پس مثبت به خودت نگاه کن و از این نقطه به بعد از روانشناس کمک بخواه.فقط به یاد داشته باش که هر چقد روانشناس یا افراد ماهر باشن باز تا خودت اراده نکنی کسی نمیتونه کمکت کنه پس اول خودت به این باور برس که خودت میتونی و میخوای به خودت کمک کنی{فقط حرف و شعار نباشه ها، به یقین برس که اراده داری و فقط راه کنترلش رو نمیدونی} بعد روانشناسان عزیز میتونن کمکت کنن

حیف نیس به این ابزار خلاقیت و نوآوری حمله کنی و منفی جلوه بدی؟ مومنۀ خدا،آبجی گلم ازش استفاده بکن.تو معماری هم خفن کمکت میکنه.فکر کنم رشتتون به خلاقیت و نوآوری زیاد وابسته است.

هم از شما و هم از کارشناسان و روانشناسان معذرت میخوام که دخالت کردم حیفم اومد این ابزار خلاقیت رو خاموش کنی و بهش حمله کنی.

موفق باشین.

یامولاعلی(ع)

نارون1
22nd March 2013, 12:10 PM
سلام. دوستان روانشناس.والا ندونستم این پست کجا بزارم .اینجا نوشتم.

من یک مشکل دارم.خیلی خیال پردازی میکنم. البته خیالاتم فقط واسه خودمه به کسی نمیگم

مثلا یک اهنگ میزارم بعد باهاش راه میرم و خود به خود میرم به یک چیزی فک میکتم وخودم جای اون موضوع میزازم ..بعضی وقتا حتی به مرگ ختم میشه
[bitavajohi]
بعضی وقتا پیش خودم راجع به یکی فک میکنم وبعدش ازش متنفر میشم یا بیشتر دوسش میدارم .. که اونم متوجه میشه. ورفتارش باهام بد میشه

خلاصه یک جورای گیج شدم.خیلیم مشکلات داشتیم.. الان نمیدونم چیکار کنم. بی خواب شدم. استرسی شدم.عصبی شدم.

کمکم کنید.بگید چیکار کنم؟

ایا روانی ودیونه شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام

چندتا سوال :

- همیشه از این فکرایی که به ذهنت میرسه احساس ناراحتی بهت دست میده ؟

- چه آهنگ هایی بیشتر گوش میدی ؟

- این افکار چه موقع هایی به ذهنت میرسه ؟

- چه فکرایی راجع به مرگ میکنی ؟

- راجع به این "بعضی وقتا پیش خودم راجع به یکی فک میکنم وبعدش ازش متنفر میشم یا بیشتر دوسش میدارم .. که اونم متوجه میشه. ورفتارش باهام بد میشه" ، بیشتر توضیح بدین

- موقع خواب هم فکرایی به ذهنت میرسه ؟ چقدر طول میکشه تا خوابت ببره ؟

- ایکه خیلی مشکلات داشتی ، چه مشکلاتی داشتی ؟


ممنون

تارادیس
22nd March 2013, 12:36 PM
سلام بر شما. عزیز جان من البته دانشجوام اما در حد بضاعت چند راهکار خدمتت عرض میکنم. شروع کن به نوشتن. مثلا یه داستان بنویس به جای

تمام کسایی که توی ذهنت هستن شخصیت خلق کن و بذار فکرت هر جا می خواد بره و با خیال راحت بنویس. اون شخصیت ها تو نیستی، اطرافیانت هم نیستن.

راهکار بعدی این که به کارهای مهارتی بپرداز. مهارتی مثل آشپزی یا شیرینی پزی ( البته نه چیزی که بلدی و چشم بسته انجام میدی، کاری که

لازمه برای خوب دراومدنش توجهت به اون باشه)، خیاطی، طراحی و ...

راستی برای خیالبافی هات زمان بذار! مثلا به خودت بگو امروز فقط 3 ساعت وقت خیالبافی دارم. بعد ناهار نیم ساعت، ده دقیقه قبل شام و...

بعد کم کم کمش کن. بیشتر گردش کن و کمتر تو خودت باش.

در ضمن خیالت راحت این دیونگی نیست! فقط هر چیزی همینطور که دوستان گفتن باید در جهت درست خودش قرار بگیره. ایشالاه این راهکارا به دردت بخوره.[shaad]

- - - به روز رسانی شده - - -

سلام بر شما. عزیز جان من البته دانشجوام اما در حد بضاعت چند راهکار خدمتت عرض میکنم. شروع کن به نوشتن. مثلا یه داستان بنویس به جای

تمام کسایی که توی ذهنت هستن شخصیت خلق کن و بذار فکرت هر جا می خواد بره و با خیال راحت بنویس. اون شخصیت ها تو نیستی، اطرافیانت هم نیستن.

راهکار بعدی این که به کارهای مهارتی بپرداز. مهارتی مثل آشپزی یا شیرینی پزی ( البته نه چیزی که بلدی و چشم بسته انجام میدی، کاری که

لازمه برای خوب دراومدنش توجهت به اون باشه)، خیاطی، طراحی و ...

راستی برای خیالبافی هات زمان بذار! مثلا به خودت بگو امروز فقط 3 ساعت وقت خیالبافی دارم. بعد ناهار نیم ساعت، ده دقیقه قبل شام و...

بعد کم کم کمش کن. بیشتر گردش کن و کمتر تو خودت باش.

در ضمن خیالت راحت این دیونگی نیست! فقط هر چیزی همینطور که دوستان گفتن باید در جهت درست خودش قرار بگیره. ایشالاه این راهکارا به دردت بخوره.[shaad]

ساتین
22nd March 2013, 12:43 PM
ببخشید که وارد این موضوع شدم
میخاستم بگم من دقیقا برعکس شما تخیل که ندارم هیچ به چیزی هم فکرنمیکنم !!!!!!!!

- - - به روز رسانی شده - - -

ببخشید که وارد این موضوع شدم
میخاستم بگم من دقیقا برعکس شما تخیل که ندارم هیچ به چیزی هم فکرنمیکنم !!!!!!!!

right.kimber
22nd March 2013, 02:40 PM
سلام
اول اینکه دختر خانوما نسبت به آقایون به نسبت بسیار بیشتری خیال پردازی میکنن...
اما مثل اینکه برای شما رشد قابل توجهی داشته که الان داره اذیتتون میکنه...
پیشنهاد من: شما رشتتون معماریه درسته؟! اگر من جای شما بودم، تمام شخصیت هایی که مشغله ذهنی من میشدن رو مینداختم تو خونه های جدیدی که تو خیالم میساختم... (یعنی تو خیالم خونه های جدید میساختم و آدما رو مینداختم داخلشون)
شخصیت هر آدم متفاوته، من هر خونه ای رو که تو خیال پردازیم میسازم رو با هر کدوم از آدما مقایسه میکنم (با حس های اون آدم با اخلاقیاتش و خلاصه با همه چیزش) در آخر میتونم متوجه بشم که هر خونه بدرد چجور آدمایی میخوره... و خیلی چیزای دیگه که از این راه بدست میاد (هم شناختت در مورد اون آدم بیشتر میشه و هم طرح های جدید میاد به ذهنت)
...

پی نوشت: این فقط یه پیشنهاد بود... [cheshmak]

- - - به روز رسانی شده - - -

سلام
اول اینکه دختر خانوما نسبت به آقایون به نسبت بسیار بیشتری خیال پردازی میکنن...
اما مثل اینکه برای شما رشد قابل توجهی داشته که الان داره اذیتتون میکنه...
پیشنهاد من: شما رشتتون معماریه درسته؟! اگر من جای شما بودم، تمام شخصیت هایی که مشغله ذهنی من میشدن رو مینداختم تو خونه های جدیدی که تو خیالم میساختم... (یعنی تو خیالم خونه های جدید میساختم و آدما رو مینداختم داخلشون)
شخصیت هر آدم متفاوته، من هر خونه ای رو که تو خیال پردازیم میسازم رو با هر کدوم از آدما مقایسه میکنم (با حس های اون آدم با اخلاقیاتش و خلاصه با همه چیزش) در آخر میتونم متوجه بشم که هر خونه بدرد چجور آدمایی میخوره... و خیلی چیزای دیگه که از این راه بدست میاد (هم شناختت در مورد اون آدم بیشتر میشه و هم طرح های جدید میاد به ذهنت)
...

پی نوشت: این فقط یه پیشنهاد بود... [cheshmak]

zoh_reh
22nd March 2013, 03:39 PM
هانا عزیز
یکی از کارها که دوستان هم گفتن مشغول کردن خودت به کارهایی که علاقه داری و تقویت اوناست. اگر این مشغولیت هنری باشه که خیلی بهتره. سعی کن استعداد خود تو بشناسی و بعد بهش بها بدی و از قوه تخیلت برا تقویتش استفاده کن.
موفق باشی[golrooz]

- - - به روز رسانی شده - - -

هانا عزیز
یکی از کارها که دوستان هم گفتن مشغول کردن خودت به کارهایی که علاقه داری و تقویت اوناست. اگر این مشغولیت هنری باشه که خیلی بهتره. سعی کن استعداد خود تو بشناسی و بعد بهش بها بدی و از قوه تخیلت برا تقویتش استفاده کن.
موفق باشی[golrooz]

معمار حانیه
23rd March 2013, 02:06 AM
سلام// سلام

چندتا سوال :

- همیشه از این فکرایی که به ذهنت میرسه احساس ناراحتی بهت دست میده ؟ همیشه نه بعضی وقتا که فکرای بدی مثلا زبونم لال

وقتی اعضای خانواده ام بلایی سرشون بیاد من چی به سرم میاد.یا مثلا با یکی از عزیزام دعوام شده ویکی از ما اونیکی

میکشه و.. میشه گفت مثل فیلمها فک میکنم که مثلا بعد از سالها برادرم دیدم وبعدش باهم اشتی کردیم واینجور چیزا خیلی

زیاد فک میکنم.

- چه آهنگ هایی بیشتر گوش میدی ؟ بیشتر اهنگ های غمگین گوش میدم. اما کردی شاد هم گوش میدم( وقتی حالم خوب

باشه) اهنگ های تند و تکنوو..... اما بیشتر وقتا اهنگ های غمگین گوش میدم . میشه گفت هر روز

- این افکار چه موقع هایی به ذهنت میرسه ؟ وقتایی که تا میام خونه وتنها میشم .حتی وقتایی که تموم خانواده ام باشن بعضی

وقتا اصلا خودم جاهایی تصور میکنم که به کل فراموش میکنم تو خونه هستم.. اما وقتی مهمونی بریم یا مهمون بیاد وبرم

دانشگاه ویا سرم شلوغ باشه وشاد باشم خیالات وفکر ها تقریبا یادم میره ودر زمان حال زندگی میکنم

- چه فکرایی راجع به مرگ میکنی ؟ فکرهایی مثل اینکه من تو دانشگاه مریض شدم وبعد تا خونواده ام میرسن من مردم[khejalat] یا دارم

از دانشگاه رد میشم میام خونه .. زبونم لال یکی از خونواده ام اتفاقی واسش افتاده واز اینجور چیزا

- راجع به این "بعضی وقتا پیش خودم راجع به یکی فک میکنم وبعدش ازش متنفر میشم یا بیشتر دوسش میدارم .. که اونم متوجه میشه. ورفتارش باهام بد میشه" ، بیشتر توضیح بدین
یعنی اینکه اگر به یکی پیام بدم واون جوابم نده میگم اون از من خوشش نمیاد وسریع بهش پیام میدم ومیگم باشه دیگه

مزاحمت نمیشم وشمارت حذف میکنم تا مزاحم وقتت نشم و حتی اون اگرم بهم بگه شارژ نداشتم یا گوشی پیشم نبوده من

باور نمیکنم وازش بدم میاد.. واین موضوع باعث میشه بین هر دو طرف اختلاف وناراحتی پیش بیاد. که بعدا اتفاقی میقته که

متوجه میشم اشتیاه کردم . اما دیگه فرصتی واسم نمونده .

البته این موضوع در باره دوست پسر واینا نیست هااا چون من ندارم. این موضوع مثال زدم. .

یا خود به خود را جع به یکی حتی اگر بد ترین فرد باشه فکرای مثبت میکنم وتو دلم جا پیدا میکنه .وهرکس بهم بگه اشتباه

میکنی قانع نمیشم

- موقع خواب هم فکرایی به ذهنت میرسه ؟ چقدر طول میکشه تا خوابت ببره ؟ بله من باید فکر کنم تا خوابم ببره مگر درموارد استثنا که خیلی خسته باشم ونفهمم چطور خوابم برده.اما معمولا هرشب درباره اینده یا در باره موضوعات وکارایی که باید انجام بدم .یا مثلا به طور خیالاتی احساس میکنم یکی پیشمه مث خواهر وبرادر یا فامیلو... وداریم باهم حرف میزنیم وهمینطوری پیش میره تا خوابم میبره
زیاد طول میکشه تا خوابم ببره . مثلا ساعت 12 برم بخوابم تا 2یا 3 خوابم نمیبره .ومجبورم دوباره بیدار شم وخودم سرگرم کنم

تا خسته بشم وخوابم ببره // بعضی وقتا تا 5 یا 6 صبح بیدارم

- ایکه خیلی مشکلات داشتی ، چه مشکلاتی داشتی ؟مشکلاتی مث اینکه برای بابام پاپوش درست کردن . که حتی کارش به دادگاه رسید وخواستن اون باز داشت وزندانی کنن که خدارو شکر مشکل حل شد و فهمیدن پاپوش. واینکه برادرم چند نفر پولاش برده بودن و پولش ندادن ودااشم ورشکست شد وچکاش برگشت خورد و پلیس در خونمون میومد. وترس واسترس و... داشتم. ومیشه گفت 9 ماه سال 91 من با این استرس ها زندگی کردم واینکه چند سال پیش بعد مرگ شوهر خاله ام . به خاطر اینکه مادرم خواهرم برده بود کلاس زبان ثبت نام کنه و از اونجا دختر خاله ام مامانم ودیده وسرش گذاشته روی پای مادرم وگریه کرده که من وببر پیش مادرم ودر اون زمان عمو هاش میرسن به مادرم تحمت میزنن که مادرم خواسته بچه ها ببره وحتی اون به دادگاه میکشونن ..و در خونمون با مشت ولگد میگرفتن وبه بابام توهین میکردن به جرم اینکه بچه یتیمی اومده تو خونش وقتی مادرش رفته سرکار ... همه اینا دوران کودکی ونوجوانی من خراب کرده وهیچ لذتی از ش نبردم ..

البته اینا بخشی از مشکلاتم بودن که خلاصه کردم

بازم شرمنده که انقدر پر حرفی کردم

ممنون

ممنون

معمار حانیه
23rd March 2013, 02:16 AM
[QUOTE=تارادیس;445263]سلام بر شما. عزیز جان من البته دانشجوام اما در حد بضاعت چند راهکار خدمتت عرض میکنم. شروع کن به نوشتن. مثلا یه داستان بنویس به جای

تمام کسایی که توی ذهنت هستن شخصیت خلق کن و بذار فکرت هر جا می خواد بره و با خیال راحت بنویس. اون شخصیت ها تو نیستی، اطرافیانت هم نیستن.

راهکار بعدی این که به کارهای مهارتی بپرداز. مهارتی مثل آشپزی یا شیرینی پزی ( البته نه چیزی که بلدی و چشم بسته انجام میدی، کاری که

لازمه برای خوب دراومدنش توجهت به اون باشه)، خیاطی، طراحی و ...

راستی برای خیالبافی هات زمان بذار! مثلا به خودت بگو امروز فقط 3 ساعت وقت خیالبافی دارم. بعد ناهار نیم ساعت، ده دقیقه قبل شام و...

بعد کم کم کمش کن. بیشتر گردش کن و کمتر تو خودت باش.

در ضمن خیالت راحت این دیونگی نیست! فقط هر چیزی همینطور که دوستان گفتن باید در جهت درست خودش قرار بگیره. ایشالاه این راهکارا به دردت بخوره.[shaad]

- - - به روز رسانی شده - - -

سلام . مرسی از راهکار ها سعیم میکنم انجام بدم.

راستش من یک مدت واسه خودم دوست داشتم داستان بنویسم درباره فکرام وچیز هاییی میاد ذهنم ویا شعر هایی که به ذهنم میاد اما خوب

اونا تو وبلاگم نوشتم نه توی دفتر اینم ادرسشه شاید خوندید وچیزی دستگیرتون شد از حال وروز من http://ma-216.blogfa.com/


البته موضوعات اصلیش وحرفا ودرد دلام توبهمن واسفند نوشته شده . چون کسیو ندارم باهاش درد دل کنم[narahat]


واینکه از بچگی عاشق یاد گرفتن طراحی و خیاطی و.. بودم اما دنبالشون نرفتم چون میگفتن سخته وتو نمیتونی ومن جلو

نرفتم.[negaran]
اما مرسی که میگید دیوانگی نیست ..

معمار حانیه
23rd March 2013, 02:18 AM
[quote=ساتین;445266]ببخشید که وارد این موضوع شدم
میخاستم بگم من دقیقا برعکس شما تخیل که ندارم هیچ به چیزی هم فکرنمیکنم !!!!!!!!


خواهش میکنم .

از نظر خودتون اینکه تخیل ندارید ویا به چیزی فک نمیکینید خوب نیست؟

معمار حانیه
23rd March 2013, 02:27 AM
سلام
بنده روانشناس نیستم اما مدیریت خوندم و عاشق مباحث روانشناسی هستم.البته سررشته ندارم.

بندۀ خدا اگه در مورد خودت این حرفو بزنی دیگه هیش کی نمیتونه بهت کمک کنه.چرا دیوونه؟تخیل خیلی خوبه البته به شرطی که اولا بتونی کنترل کنی و ثانیا به جایی که خواستی بتونی هدایتش کنی.

تخیلی هستی پس میتونی خلاق ترین فرد باشی . پس مثبت به خودت نگاه کن و از این نقطه به بعد از روانشناس کمک بخواه.فقط به یاد داشته باش که هر چقد روانشناس یا افراد ماهر باشن باز تا خودت اراده نکنی کسی نمیتونه کمکت کنه پس اول خودت به این باور برس که خودت میتونی و میخوای به خودت کمک کنی{فقط حرف و شعار نباشه ها، به یقین برس که اراده داری و فقط راه کنترلش رو نمیدونی} بعد روانشناسان عزیز میتونن کمکت کنن

حیف نیس به این ابزار خلاقیت و نوآوری حمله کنی و منفی جلوه بدی؟ مومنۀ خدا،آبجی گلم ازش استفاده بکن.تو معماری هم خفن کمکت میکنه.فکر کنم رشتتون به خلاقیت و نوآوری زیاد وابسته است.

هم از شما و هم از کارشناسان و روانشناسان معذرت میخوام که دخالت کردم حیفم اومد این ابزار خلاقیت رو خاموش کنی و بهش حمله کنی.

موفق باشین.

یامولاعلی(ع)




سلام داداش . ممنونکه اومدی. اره رشته من معماری وبه خلاقیت احتیاج داره . اما متاسفانه من هر خلاقیتی که دارم ویا به چیز هایی نو فکر میکنم بهم میگن خیالاتی از این فکرا نکن تو نمیتونی توی ایران از این نو اوری انجام بدی // ومن دیگه چیزی نمیکم ومیشه گفت ذوقم کور میشه ومیره راه خلاف[khanderiz]

واینکه اره واقعا میخوام کنترل کنم .چون بعضی وقتا از بس تفکراتم عصبیم میکنه که بیجا با اطرافیانم دعوا میکنم . اگر

خیالاتی بودن خوبه پس چرا از خیالاتم یا ایده هاییی که تو سر دارم مسخره میشم؟؟؟؟

عبدالله91
23rd March 2013, 02:50 AM
اگر خیالاتی بودن خوبه پس چرا از خیالاتم یا ایده هاییی که تو سر دارم مسخره میشم؟؟؟؟

تخیل خیلی خوبه اگه راه کنترل و هدایتش رو بلد باشی. انتظار داری بگن میتونی؟تعداد انگشت شماری رو میتونی پیدا کنی که تأییدت کنن. حتی در این راه اگه ادامه بدی خودت هم اوایل دشمن خودت میشی چون اکثر تخیلات که تبدیل به خلاقیت میشن بعد در مرحلۀ پیاده سازی که به اسم نوآوری معروف است خیلیا شکست میخورن و بجای ادامه دادن کلا مسأله رو فراموش میکنن و میگن نمیتونم یا خودمو مسخره کرده ام.
امکانش هست که خودت هم دشمن خودت بشی چه برسه به اطرافیان.اگه به خودت یقین نداشته باشی شکست میخوری
خلاصه قدر اون نعمت رو بدون و تو زندگی و رشته ات درست پیاده کن . گفتنش راحت است اما عمل کردن بهش دشوار است چون هیچ چیزی به اندازۀ تخیل قوی نیست.

نارون1
23rd March 2013, 10:12 AM
سلام

ممنون از جوابتون

من متوجه شدم که این مشکل حاضر شما از اون زمانی که این مشکلات خانوادگی براتون پیش اومده بیشتر شده ، درسته ؟

خب شما گفتین که وقت زیادی رو همینطور صرف مرور تکراری افکار و مسائلی که به ذهنتون میاد میکنین و ازشونم ناراحتین ؟

- اگر کاری کنید که توجهتان به چیز دیگه ای جلب و متمرکز بشه چه اتفاقی میفته به نظرتون ؟

- تمایل دارین تکنیک هایی بهتون بدم که این افکارتون رو به طور جدی کنار بذارین ؟؟ به نظرتون اگه اینکار انجام بشه چه اتفاقی ممکنه بیفته ؟

معمار حانیه
23rd March 2013, 09:08 PM
سلام سلام

ممنون از جوابتون خواهش میکنم.من ممنونم که به حرفام گوش میدید

من متوجه شدم که این مشکل حاضر شما از اون زمانی که این مشکلات خانوادگی براتون پیش اومده بیشتر شده ، درسته ؟بله دقیقا

خب شما گفتین که وقت زیادی رو همینطور صرف مرور تکراری افکار و مسائلی که به ذهنتون میاد میکنین و ازشونم ناراحتین ؟ بله البته بعضی وقتا شدید حالم بد میکنه


- اگر کاری کنید که توجهتان به چیز دیگه ای جلب و متمرکز بشه چه اتفاقی میفته به نظرتون ؟ والا نمیدونم

- تمایل دارین تکنیک هایی بهتون بدم که این افکارتون رو به طور جدی کنار بذارین ؟؟ به نظرتون اگه اینکار انجام بشه چه اتفاقی ممکنه بیفته ؟

بله تمایل دارم .افکار های بد از خودم دور کنم.

نمیدونم .شاید کمتر تخیلی بشم وراجع به دیگران زود قضاوت نکنم.و ارامش پیدا کنم و بتونم بدون رفتن توی خیالات راحت درسم بخونم وبه اینده که انتظار دارم برسم

نارون1
23rd March 2013, 10:47 PM
بله تمایل دارم .افکار های بد از خودم دور کنم.

نمیدونم .شاید کمتر تخیلی بشم وراجع به دیگران زود قضاوت نکنم.و ارامش پیدا کنم و بتونم بدون رفتن توی خیالات راحت درسم بخونم وبه اینده که انتظار دارم برسم


خب پس خودتونم معتقدین که شدنیه و میشه این افکار رو تحت کنترل درآورد .... باید دقت کنی که با انجام این تکنیک افکار حذف نمیشن بلکه کترل میشن و دید شما نسبت به محیط اطرافت

بازتر و بهتر میشه

موضوع دیگه ای که لازمه بگم این افکار و به قول ما تخیلاتتون ( اگه پدرومادرم اتفاقی براشون بیفته چی میشه و اگه مریض بشی ، کسی نباشه ممکنه بمیری و .... ) نه تنها خلاق نیست بلکه

مخرب هست و به مرور اگه جلوشونو نگیری گسترده تر شده و موضوعات بیشتری رو دربر میگیره

- در اول کار که شما باید خودتون موقعیتهایی که باعث میشه این افکار بیشتر سراغتون بیاد رو شناسایی کنین >> مثلا گفتین وقتی آهنگ غمگین گوش میدین بیشتره ، به همین شکل شما به طور مثال

یک هفته خودتون رو زیر نظر بگیرین ، و از 1 تا 100 به خودتون نمره بدین ، مثلا : صبح که از رختخواب بیرون میاین این فکرو نداشتین اصلا پس 0 ، به همین ترتیب ...... اگه میشد این درجه بندیهارو

ببینم بهترمیشد

به این ترتیب موقعیتهایی که بیشتر اتفاق میفته رو تشخیص میدین و کنترل میکنین

- مورد بعدی که باید توجه کنی اینه که آدمها با هم تفاوت دارن و قرار نیست که همه مطابق میل ما رفتار کنن ، ممکنه اون افرادی که جوابتونو نمیدن کار یا مسئله ای داشته باشن که فرصت نکردن

باهاتون همراه بشن .... بنابراین شما نباید با یکبار دوبار دریافت نکردن پاسخ این فکر رو کنین و اگر بعداز چندبار این اتفاق افتاد میتونی ازشون علت رو بپرسی

مشکلی که دارین اینه که فکر میکنین یا همه خوبن یا بد ، حدوسطی وجود نداره ، در حالیکه مطلقی وجود نداره و همه چیز نسبی هست

- در مورد خوابتون ، از رختخوابتون فقط موقع خواب استفاده کنین .... یعنی اگه شده تو اتاقتون باشین روی رختخوابتون نرین ... به طور مثال میرین بخوابین ، مثل پرده سینما تمام افکار و اتفاقات

ناگوار جلو چشمتون مانور میره ، بلافاصله بلند بشین ، برین خودتونو مشغول کنین ، کتاب بخونین و... ، وقتی قشنگ خوابتون گرفت برگردین سرجاتون بخوابین

البته برای اینکه جلوی این افکار رو بگیرین تکنیک داریم که در ادامه میگم ....... ولی این عمل که از تختخواب فقط برای خواب استفاده کنین برای افرادی که دچار بیخوابی میشن مفیده


تکنیک های جلوگیری از افکار منفی که سراغتون میاد :

یکی از تکنیکها تمرینهای ذهنی هست :

- از یک عدد مثلا 1000 هفت تا هفت تا کم کردن و شمردن

- مثلا تو ذهنت اسم یک حیوان یا یک شیء که با یک حرف خاصی شروع میشه دنبالشون بگردی

- بعدی اینکه یک عمل جالب و جذابی که انجام دادی مثلا خرید کردن یا پیاده روی رو با جزییاتش تو ذهنت مرور میکنی



تکنیک دیگه اینه که برای جلوگیری از این افکار میتونی دست به یک کار خوشایند بزنی ، مثلا اطو کردن ، یا ظرف شستن یا مثلا جدول حل کردن که همزمان فکر و جسم رو درگیر کنن


تکنیک مهم دیگه که در مورد افکار منفی مورد استفاده قرار میگیره ، تکنیک توقف فکر هست

وقتی همینجور زنجیره وار افکار به ذهنت میاد بلافاصله بزن روی میز ( البته این عمل بیشتر در مرکز مشاوره و توسط مشاور ) انجام میشه ولی چون الان اینطور نیست توسط خودتون باید اجرابشه

محکم میزنی روی میز و بلند بگی بــــــس است

اینطوری فکرت معطوف زمان حال میشه

.................................................. .....................................

این اعمال رو انجام بدین و خوشحال میشیم یک ماه دیگه خبــــــر پیشرفت و نتایجش رو بهم برسونی



ممنون ..... امیدوارم شاد و موفق باشی [golrooz]

معمار حانیه
23rd March 2013, 11:09 PM
ممنون .نارون جان.چشم حتما تمرین میکنم وبهتون میگم . و اونیکی گفتید از 0تا 100 بدم . انشا الله نشونتون میدم ..ممنون

oftab
24th March 2013, 12:15 AM
سلام نوع تغذیه شرایطی که درپیرامون شما وخواسته هاوباوری که برای رسیدن یا نرسیدن به خواسته هات داری اینوضعیت را برایت فراهم کرده است یااینکه بدون اراده وباخواسته های زیاد وبدون هدف فعالیت های گوناگون وگفتگو های عامیانه وبی هدف وبااشخاص مختلف به این مرحله هستی ----بامشاوره امور تغذیه وروانشناس هم مشورت کن وخواسته هایت رامنطقی وبا اراده برای رسیدن به ایده ال خودت برنامه ریزی کن یقین بدان حتما موفق میشوی و حال وروحیه عالی را تجربه خواهی نمود از حوصله شما تشکر میتمایم

ساتین
24th March 2013, 12:58 AM
[quote=ساتین;445266]ببخشید که وارد این موضوع شدم
میخاستم بگم من دقیقا برعکس شما تخیل که ندارم هیچ به چیزی هم فکرنمیکنم !!!!!!!!


خواهش میکنم .

از نظر خودتون اینکه تخیل ندارید ویا به چیزی فک نمیکینید خوب نیست؟

نه.
-آخه بضی وقتا مامانم میگه اینجوری نگو اگه خودتو بذاری جاش شرایط فق داره...
-اگه از تخیل استفاده کنی منظره ها و تصاویر جالبی میکشی...
-سرکلاس درس استاد میگه اگه این شکل هندسی به این صورت باشه تخیل کنید ک...
-اگه ذهن مخیلی داشته باشی خلاقی!
ههههه چمیدونم خیلی چیزای دیگه...

hajime
24th March 2013, 03:07 PM
حرفای جالبی بود خیلی
منم مثل شما تخیل زیادی دارم اما کنترل می کنم باهمین تخیل به بهترین درجات رسیدم البته شما مشکلاتی داشتی که باعث شده غمگین باشین سعی کنید بهترین نحو استفادع کنین
شما میتونید تخیل انسان رو به بهترین درجات میرسونه ناامید نباشه سعی کن مثبت فکر کنی فقط همین کم نکن
البته اینا نظرات منه بازم خودتون میدونید

تارادیس
26th March 2013, 01:57 PM
سلام. مرسی از اینکه منو به وبلاگت دعوت کردی. جالب بود. اینطور که من متوجه شدم با توجه به نوشته ها و پاسخهایی که به سوالات خوب نارون1

دادید، این خیال بافی ها یه مکانیزم دفاعیه دربرابر اضطرابی که دارید. در واقع این خیال بافی ها از بار اضطراب شما کم میکنه ولی خوب برای حل

اساسی این موضوع باید اضطرابو کاهش بدی. راستی طراحی و خیاطی کار خیلی سختی نیست. اگه واقعا علاقه داری شروع کن. اول هر کاری

کمی مشکل به نظر میاد. ورزشم خوبه از تنشها کم میکنه. فعلا[labkhand]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد