PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله طنز در داستانهای بهرام صادقي



ثمین20
11th March 2013, 05:20 PM
طنز همواره با ادبيات و پيش از همه همراه با زندگي بشر بوده است. طنز شيوه اي براي براي انتقال معنا اما با گفتماني متفاوت از گفتمان رايج زمانه است.

طنز دو رويكرد روانشناختي و كار كرد اجتماعي دارد.در كاركرد روانشناختي يا روانشناسانه سبب از بين رفتن ملالت و قوت اعصاب و به دست آوردن نيروهاي از دست رفته مي شود.از جهت اجتماعي يا جامعه شناختي طنز وسيله اي براي اصلاح ساختار هاي ناساز جامعه .بعداز انقلاب مشروطه جنبه دوم طنز مورد توجه قرار گفت.و به عنوان يك جريان قدرتمند با رويكرد سياسي اجتماعي از مطبوعات شروع شد تا بهزمان مااين رويه همچنان ادامه دارد.



آثار نسيم شمال، دهخدا و جمال زاده ايرج پزشكزاد تا مي رسد به بهرام صادقي كه در روزنامه آينده گان درباره اهميت طنز در آثارش اذعان مي كند"اوايل اين طور بود كه وقتي من داستان مي نوشتم ، طنز يكي از پايه اي ساختمان داستان بوده در كنار عواملمختلفي كه داستان را يم سازد؛ طنز يكي از آن عوامل بوده كه تكنيك و ساختمان داستان را بنا مي كرده وكمك مي كرده به پيشبرد داستان ، متناسب با وضعيت خاصي كه آدمها داشته اند. اما بعد ها طنز براي من واقعا هدف شده است. يعني قبل از اينكه من بخواهم يك داستان كوتاه بنويسم كه طنز هم داشته باشد ، مي خواهم طنزي به وجود بياروم كه داستان كوتاهي هم در آن مستتر باشد."




وسايل و لوازم بهرام صادقي براي طنز پردازي:لحن- اغراق- بازي با اسامي- تمثيل- پارادوكس-گروتسك-نظيره سازي- وارونه سازي-غلط دستوري-
1- لحن
عنصر لحن يكي از مهم ترني عناصر داستاني بهرام صادقي است. لايه بيروني شوخي و بازي است. مخاطب مدام از خود مي پرسد ماجرا چيست؟نويسنده چه مي خواهد بگويد؟ اصلا اين بازي چقدر جدي و چقدر شوخي است؟ اين طبع بازي جزو عناصر ساختاري داستان است.
هر داستان در اساس باكشمكش درون و تقابل وهم و خيال با واقعيت است و در جهت نفي واقعيت.مثلا داستان آقاي نويسنده تازه كار است داستان نه بر اساس قصه كه كه بر اساس روايت سه راوي است كه هركدام از داستان چيزي مي گويند. نتايج اخلاقي ، روابط اجتماعي فرد با برخي آدمها را مطرح مي كند. در صورتي كه از اين موقعيت كميك فلسفه اي از زندگي پنهان است. بدون اينكه آشكار شود و آن هم طعنه به پوچي است. داستان ظاهرا قصه اش خيلي ساده است. اثرنويسنده اي مورد نقد قرار گقته است.اما زبان و لحن داستان همچون ماجرا داستان هجوي را بيان مي كند.
صادقي از نوادر نويسندگاني است كه به اهميت لحن واقف است. مثلالحن داستانهاي سنگر و قمقمه هاي خالي ، آقاي نويسنده تازه كار است ، در اين شماره كاملا گزارشي است اما وجه مشتر ك همه آنها لحن طنز راوي است، لحني به ظاهر عادي و بي تكلف كه از زبان طنز رايج در داستان‌هاي معاصر فارسي مغاير است لحني عاري از تلخي و گزندگي و حق به جانب بودن كه خود را مبرا و منزه مي داند و با سلاح طنز به قصد و نيت ارشاد و تخريب مبارزه مي كند.
در داستان آقاي نوينسده تازه كار است راوي در اواسط داستان به توضيح مطلبي مي پردازد كه آشناست در حالي كه جمله اول داستان اصلا روايي نيست.




2-اغراق
استفاده يا تاكيد بيش از حد در وصف و پرداخت يا بيان مطالب به طور يكه در حالت عادي با عقل مطابقت نكند از وسايل مورد استفاده صادقي است؛ مثلا در داستان تاثيرات متقابل با اغراق در تشريح موقعيت راوي و ذكر جزئيات لحظه به لحظه و حالات و بازي با وژگان هم آوايي با كلمه موثر ، يك نواختي در خلوت زندگي را به طنز مي كشد.




3-بازي با اسامي
در همان داستان تاثيرات متقابل با مانور دادن بر روي واژه موثر و گاه استفاده هم آوايي از آن ، چنان شخصيت ها را رديف ميكند كه گويي در نوعش چيزي نمی بيند الا بازي مضحكه با اسم ها. در اين داستان راوي ابتدا از دوستش آقاي زحيم موثر ياد مي كند كه در خانه پسر عمويش آقاي رحيم موثر زندگي مي كند و در خيابان آقاي فريبرز موثر را مي بيند.
در داستان صراحت و قاطعيت با استفاده از حروف انگليسي براي ناميدن افراد استفاده مي كند و در داستان آدرس شهرت خيابان انشاد خانه شماره 555 با به طنز كشيدن بهروز سليم احمدآبادي و باز يبا اسم ها، حروف الفباي فارسي استفاده ميكند."كجا بوديم ؟ اين كه بهروز سليم احمد آيادي متولد شهر الف اما در شهر ب بزرگ شده و در شهر پ درس خواند و اكنون در شهر ت زندگي مي كند."
از نسل پيش از او صادق هدايت اين شيوه را در دستور كارش داشت كه فرآورده‌اي وارداتي است كه از طريق ترجمه وارد زبان فارسي شده است.
جاي دارد كه بيان كنيم بهرام صادقي چنان در تبحري در ترجمه آثار آلماني پيداكرده بود و عمده آثار نويسندگان آن را مطالعه مي كرد.در كار او آشكار تاثيرات پيراندلو نمايش نامه نويس آلماني آشكار است . خصوصا نمايشنامه شش شخصيت در پي نويسنده كه صادقي چنان مجذوب اين اثر شده بود كه موقعيت طنزي همانند او خلق كرد چون داستان غير منتظره. صادقي 30 سال نوشت و تجربه كرد و براي ديگران ميراث گذاشت. خصوصا اصحاب جنگ اصفهان بيشترين تاثير را از او گرفتند.





4-تمثيل
در ادبيات داستاني تمثيل به داستاني گفته مي شودكه در آن دو لايه آشكارو پنهان وجو دارد . لايه آشكار تنها ماجراي ساده مطرح مي شود ودر لايه پنهان نظم ديگر ی وجود دارد كه به واقع ، اجزاي لايه اول در تماميت خود براي بان آن به كار مي رود.
در داستان زنجير آقاي وجداني و شيرين خانم كه ظاهرا ديوانه هستند اما در واقع آن دو عاقل ترين افراد هستند زير لايه داستان شخصيت زن با نام شيرين و شخصيت مرد با نام خانوادگي وجداني اگر به جايش خسرو بگذاريم تلميح ادبي زيبا و طنز آميزي از داستان خسرو و شيرين تداعي مي گردد.




5-پارادوكس يا آرايه ي تناقض
يكي از آرايه هاي معنوي به حساب مي آيد ، شاعر يا نويسنده دو مفهوم به ظاهر متضاد را در كلام خود به يك چيز نسبت مي دهد كه وجود يكي ديگري را نقض مي كند .به تعبير ديگر هرگاه دو مفهوم متضاد را به هم نسبت دهيم يا آن دو را در يك چيز جمع كنيم ، آرايه ي متناقض نما خلق مي شود.
آنچه صادقي در داستان مهمان ناخواند در شهر بزرگ بيان ميكند چيزي نيست الا پارادوكس و تضادي در سطح ساده و لفظي ؛ روي ديوار مطب دكتر جالينوس سوگند نامه پزشكان را مي خواند: بقراط گفت شاگرد طب آن است كه لباس سفيد بپوشد و دروغ نگويد و با بيمار مهربان باشد و به قصد سود درمان نكند و بعد با خط درشت نستعليق بر كاغذ سفيد نوشته شدهاست: دفعه اول 350 ريال دفعه دوم 200ريال تا آخر و رد زير كاغذ با خط ريز نستعليق اضافه شده بود دو در صد سروس قبل ا زمعاينه در يافت مي شود . معالجه فقرا به صورت اقساط انجام مي گيرد."
اما در داستان كمال تاسف به صورت پيچيده تر نويسنده از اين صنعت ادبي بهره مي گيرد .در اين داستان آقاي مستقيم شخصيت اصلي داستان در كسالت زندگي مي كند آگهي ترحيم مردمان عادي را جمع مي كند و درخيال مرگ خود را مي بيند و در واقعيت آگهي به اسم خودش مي بيند و به مجلس ختم خودش مي رود.
داستان با سه لحن متفاوت روايت مي شود.لحن ساده و خنثي و گزارشي قسمت‌ اول كه از ذهن راوي داناي كل محدود به ذهن آقاي مستقيم است.لحن عاطفي و احساسي خود آقاي مستقيم در قسمت دوم كه تعداد زيادي صفت مي‌توان يافت. در قسمت سوم لحن گزنده و تلخ كه مملو از ناسزاست و فرياد كه من زنده ام!





6- گروتسك:
گروتسك درواقع قرار دادن دو قطب متضاد احساس در يك صحنه است.چنان اين دو حس متضاد درهم مي آميزند كه صحنه اي تراژدي ويا كميك را به وجود مي آورند.
در داستان سراسر حادثه داستان با زباني ساده صريح ودور از هيجان چنان كه اتفاقي نيفتاده است به روايت مي پردازد.مكان اين داستان كه خانه اي است مستاجرنشين با تعدادي شخصيت هاي متجانس كه به بهانه شب يلدا در كنار هم جمع مي شوند.شخصيت ها بعد از يك بحث مفصل سياسي و مشروب خواري وتار زدن داستان به اوج طنز خودمي رسد وهر كدام از شخصيت ها خزعبلاتي مي گويند. هيچ انسجامي در گفتار و فتارشان وجود ندارد.در آن زمان اوج لحظه گروتسكي داستان است.لحظه اي كه به قول نويسنده شهير ايرلندي جيمز جويس مكاشفه اي ناگهاني رخ مي دهد. همه چيز آشكار مي شود و نور انكشاف تابيدن مي گيرد.



7- نظيره سازي
اين نوع طنز در آثار شعرا به قصد تمسخر يكديگر زياد به كار گرفته مي شد و مي شود.چنان تقليدي از سبك و قالب نويسنده يا شاعر كه سايه اثر اصلي همچنان وجود دارد.و در روند خواندن احساس مي شود.در واقع براي سنت شكني اين شيوه از طنز مرسوم است. داستان صوفي مآبانه اذان غروب مرد جواني به دنبال شيخ بهايي وارد شهري مي شود.تا او را بيابد و دستش را ببوسد و براي یك بار هم شده به زندگي اش معنا ببخشد. اما با پيرمرد راهنمايي مواجه مي شود كه ادعا مي كند همه مردم از شيخ بهايي متنفرند. هيچ كس با او رفيق نيست.اگر كسي هم سراغ اور ا بگيرد مردم همان بلاي يكه سر شيخ آوردند بر سر اومی آورند.
در پايان داستان با يك پايان بندي غير منتظره متوجه مي شويم كه راهنماي پير خود شيخ بهايي بوده است.



8-وارونه سازي
وارونه سازي صنعت ادبي است كه نويسنده معنايي را مغاير با لفظ را مدنظر دارد. مثلادر داستان صراحت و قاطعيت تها چيزي كهدر اين داستان وجود ندارد همين صراحت است. اين نوع از وارونه سازي را وارونه سازي لفظي مي گويند.
امانوع ديگر ياز وارونه ساي كه نويسنده با مداخله مستقيم درمتن بعضا با لحني شوخ يا نوعي عشوه گري خاص به خواننده مطلب و حوادث داستان را تفهيم مي كند.
در داستان تدريس در بهار دل انگيز ، نويسنده و خواننده در كنار هم در كلاس درسي حضور مي يابند. هر وقت خواننده براي تحليل اين فضا به سراغ الگوهاي از پيش تعيين شده خود مي رود نويسنده ضربه طنز آميزي مي زند.
در داستان عافيت ، صادقي در ضمن توصيف دوش نمره 2 ، در يك چرخش ناگهاني قدرتمندانه مي گويد" بيچاره نمي داند كه با اينكارها داستان كوتاه آقاي صادقي را ناتوراليستي مي‌كند."
در داستان داستان براي كودكان، داستان با لحني كودكانه براي كودكان نوشته شده است اما با تامل بر گفتهاي گربه كتاب نويس ، اشي مشي و ميرزا سليمان خواننده در مي يابد كه اين داستان براي كودكان ريش دارنوشته شده است. اين نوع وارونه سازي را وارونه سازي بياني مي گويند.



9- استفاده از غلط هاي دستوري
شخصيت ها اولين بار از كلمات انگليسي استفاده مي كنند اما از لحاظ دستوري غلط بكار مي برند.اين نوع طنز زباني اولين مرتبه در زمانه خودش توسط صادقي استفاده شد كه بعدا باب شد در ديگر رسانه هاي جمعي چون راديو وتلویزيون مورد استفاده قرار گرفت.
درداستان مهمان ناخونده در شهر بزرگ شخصيت مي گويد"do not hook at him left left please." كه مي خواهد بگويد لطفا چپ چپ نگاه نكن.
چنان كه بيان شد و در لابلاي مطلب جسته گريخته‌ نشان داده شد كه صادقي نويسندهاي صاحب تكنيك بود. او يك حالت و يك حادثه كميك ايجاد مي كند و بعد بر مبناي ان طنزش را گسترش مي دهد.او در صدد كشف و ثبات يك فضاي منطقي براي جهان داستان هايش نيست. منشا اين تفكر فلسفه ذهني نويسنده از زبان نويسنده داستان داستان آقاي نويسنده تازه كار است مي شنويم كه "‌دنياي ما ، دنياي آشفته ايست و صلاح هيچ كس در اين نيست كه بكوشد تا آنرا آشفته تر كند" اين نوع طرز فكر محصول زمانه ياس زده و سرخورده بعداز كودتاي 28 مرداد 1332 بود. آرزوي ملتهاي استعمارزده براي استقرار جامعه اي دموكراتيك برباد رفته بود و گويي براستي اميدي به نجات نبود.
سالهاي دولت مصدق چنان برانديشه روشنفكران و دانشگاهيان تاثير گذاشته بود كه عده اي به افيون رو آوردند و عده اي خود كشي كردند. بهرام صادقي كه در 18، دي ما، 1315 در نجف آباد اصفهان به دنيا آمده بود ومعلم دبيرستانش ايرج پور باقر كه مترجم آثاري از نويسندگان اگزيستانسياليست چون سيمون دوبورا و ماندران بود او را شديدا تحت تاثير قرار داد.او كه در شش سالگي شروع به نوشتن كرد وبا حافظه قوي كه داشت خيلي زود تصميم گرفت نويسنده شود.
اولين داستانش را د رسال 1335 در مجله سخن چاپ كرد.در اين سالها معلم او فيلم بود و بعد مطالعه مستقيم از نويسندگان آمريكا و آلمان و فرانسه. زمينه مطالعاتش ادبيات صرف نبود بلكه او كتب آسماني و ادبيات كهن ، نقد ، فلسفه وتاريخ مي خواند. تحصيلات دانشگاهي اش را در سال 1345 تمام كرد و به عنوان پزشك عمومي به خدمت سربازي رفت.
دركارنامه ادبي او تعدادي شعر وجود دارد. كه با نام مستعاربهرام مقدادي مي گفت. ( نامي كه بر گرفته از حروف نام اصلي اش)
اوج فعاليت داستاني او بين سالهاي 1335 – 1344 بود. بعد از آن ديگر كار هاي جدي ندارد. در سال 1349 مجموعه داستان سنگر و قمقمه هاي خالي را به همت دكتر ابولاحسن نجفي توسط انتشارات كتابزمان چاپ شد. و داستان بلند ملكوت نخستين بار در كتاب هفته به چاپ رسيد. و.بعدها به صورت كتاب مستقلي رد آمد. آخرين داستان بهرام صادقي وعده ديدار با جوجوتسو است كه در روزنامه كيهان به چاپ رسيد. وهمراه با داستانهاي اقدام ميهن پرستانه - شب بتدريج- ورود، آدرس ، شهرت، خيابان انشاد ، خانه شماره 555، 50-49 و نمايش نامه جاده رنگ باخته سالها بعد از مرگ نويسنده به صورت مستقل چاپ شد.
بن مايه اصلي تمام مجموعه سنگر و قمقمه هاي خالي ، مرگ و تنهايي ، اظطراب و شكست است. شخصيتهاي آن عمدتا به صورت غير معمول معرفي مي شوند. آنها بدون اينكه خواننده وارد جزييات عميق روحي آنها شود به صورت بالماسكه معرفي مي شوند.افرادي ساده دل ، شهرونداني مظطرب، هويت باخته و كه زوال و نيستي بدون شك سرنوشت آنهاست.
منابع:
· اين نوشته بر گرفته ازيادداشتهايي كه براي شناخت بهتر بهرام صادقي در سال 1383 انجام دادم، لذا بيشتر از حافظه و يادداشتهاي پراكنده بينام نشان اخذ شده به همين دليل مرجع شناخته شدهاي نداشتم تا نامي از آن ببرم.اميد كه مولفان و انديشمندان اصلي اين گفتار از كوتاهي من از ياد آوري نامشان بگذرند.
.................................................. ......................................
1- سنگر و قمقمه هاي خالي ، بهرام صادقي، انتشارات زمان، 1380

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد