بانوی اردیبهشت
10th March 2013, 09:34 AM
می روم خسته و افسرده و زار
دیدار تلخ آشنایی شد یار من
از درون من جست اسرار من
بی گنه تیر بر قلبم زدند
وای از چشم آبی رنگ مَه
روز و شب دیدار من در چشم مَه
گاه به گوشم می رسد آوایش
اندوهت ز چیست؟
با او بی قرار بی او بی قرار
نشانم داد باغی لیکن در انتها
خود را دیدم در میان خارها
هیچ جز حسرت نشد کار من
حال
بخت بد آشنایی شد یار من
دیدار تلخ آشنایی شد یار من
از درون من جست اسرار من
بی گنه تیر بر قلبم زدند
وای از چشم آبی رنگ مَه
روز و شب دیدار من در چشم مَه
گاه به گوشم می رسد آوایش
اندوهت ز چیست؟
با او بی قرار بی او بی قرار
نشانم داد باغی لیکن در انتها
خود را دیدم در میان خارها
هیچ جز حسرت نشد کار من
حال
بخت بد آشنایی شد یار من