بانوی اردیبهشت
4th March 2013, 08:48 AM
گاهی رو به دیده ات می ایستم
و
به گذشته می اندیشم
آه
فردا همچو گذشته پنهان است
پنهان است در بُغض و حسرت
غم این فاصله را
در دستانم می فشارم
بدنم سرد است
قلب کوچکم را که فقط خانۀ تو است
به تپش وا می دارد
تا کی نوید وصال تو
تا کی نوید فردایی روشن
و
به گذشته می اندیشم
آه
فردا همچو گذشته پنهان است
پنهان است در بُغض و حسرت
غم این فاصله را
در دستانم می فشارم
بدنم سرد است
قلب کوچکم را که فقط خانۀ تو است
به تپش وا می دارد
تا کی نوید وصال تو
تا کی نوید فردایی روشن