PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مولاعلی(ع) هادی و راهنماست



عبدالله91
11th February 2013, 06:01 PM
ابن عباس نقل می کند وقتی که آیۀ 7 سورۀ رعد{ إِنَّمآ أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ } نازل شد پیامبر(ص) این حدیث را فرمودند:


« من منذر و بیم دهنده ، و علی(ع) هدایت کننده ، و بوسیلۀ تو یا علی هدایت شوندگان بعد از من هدایت می شوند »

در تفسیر نمونه آمده است که 6 آیه قبل ازآیۀ 7 سورۀ رعد در زمینۀ توحید ومعاد اشاراتی داشتند و آیۀ 7 به بحث نبوت و امامت پرداخته است.

تفاوت منذر و هادی :

انذار برای آن است که گمراهان از بیراهه به راه آیند و در متن صراط مستقیم جای گیرند ، ولی هدایت برای این است که مردم را پس از آمدن به راه پیش ببرد.

طبق اعتقاد شیعه امامت از اصول دین است و به این آیه استناد می شود چرا که هادی و منذر پشت سر هم و با واو عاطفه آمده اند یعنی «واو» جملۀ بعد از خود{امامت} را عطف می دهد به جملۀ قبل از خود{نبوت} . و طبق عقیدۀ شیعه چون نبوت از اصول دین است پس امامت هم همان حکم را خواهد داشت.

هفت در جهنم در تفاسیرآیۀ فوق چنین آمده:

1-درب اول: جهنم ؛ برای گنهکاران مسلمان

2- درب دوم: لظی ؛ برای ترسایان(نصاری)

3- درب سوم: حطمه ؛ برای جهودان (یهود)

4- درب چهارم سعیر ؛ برای صابئان

5- درب پنجم: سقر ؛ برای گبران (مجوس)

6- درب ششم: جحیم ؛ برای مشرکان

7- درب هفتم: هاویه یا درک اسفل ؛ برای منافقان.


کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ره ز که پرسی؟چه کنی؟چون باشی؟


برگرفته از کتاب امام شناسی اثر: سید محمدصالح موسوی خویی

moham-s
11th February 2013, 06:39 PM
داستانی از عدل علی(ع):
زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع(ترغیب شجاعتشان) سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی می‌خواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیه‌السلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه می‌خواست انجام می‌‌داد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.
معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:
یاد داری که در جنگ صفّین چه می‌کردی؟ حال دستور می‌دهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟...

سوده، در حالی که اشک می‌ریخت این اشعار را خواند:
صلّی الاله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً
«خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود»
معاویه با شگفتی پرسید:
چه کسی را می‌گویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟
سوده گفت:
حضرت علی علیه‌السلام را می‌گویم که چون رفت، عدالت هم رفت.
معاویه! فرماندار امام علی علیه‌السلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیه‌السلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم، و گفتم
چند کیلو گندم مهم نیست، می‌ترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوه‌خواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشه‌دار شود.
امام علی علیه‌السلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت:
خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:
بسم‌الله الرحمن الرحیم، قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، (1) ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛‌ دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید!
سپس دستور داد که:
کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمع‌آوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.
معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب می‌خورد، تجاوز می‌کند، مال مردم را به یغما می‌برد،‌ خون بی‌گناهان را می‌ریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ می‌کنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین می‌باشی؟

zoh_reh
11th February 2013, 10:17 PM
لعنت الله علی قوم الظالمین من الاولین و الاخرین

- - - به روز رسانی شده - - -

لعنت الله علی قوم الظالمین من الاولین و الاخرین

farzane*
11th February 2013, 11:47 PM
ممنون از مطلبتون
جالب بوود[cheshmak]

6824
12th February 2013, 08:54 AM
مرسي ممنون خيلي قشنگ بود .[tashvigh]

"golbarg"
12th February 2013, 12:51 PM
واقعا زیبا بود به امید اینکه روزی از انها استفاده کنیم در راه درست

mohadaseh24
12th February 2013, 02:28 PM
از دعتتون ممنون جالب بود

فضه مهدوی
12th February 2013, 07:52 PM
حضرت سلمان (ع) فرمود: يک روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص) مشرف شدم، ديدم حضرت در حال سجده هستند
و کلماتي را مي فرمايند. خوب که گوش دادم شنيدم مي فرمايد: اِلهي بِحَقِّعليِّ خَفّف عَليَّ اَوزاري خدايا بحق علي (ع)
قسمت مي دهم گناهاني را که بر دوش من گذاشته اند سبک گردان.

سلمان مي گويد: من تعجب کردم. صبر کردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضکردم يا رسول اللّه شما خدا
را بحق علي (ع) قسم مي دهيد؟

حضرت فرمود: اي سلمان اگر مي خواهي مقام علي (ع) برايت ظاهر و واضح گردد برو به بقيع و صدا بزن بندار. وقتي
او را ديدي مقام علي (ع) را از او بپرس.

سلمان مي گويد: وارد بقيع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظيم الجثه اي را در کنارم مشاهده کردم از احوالاتش جويا شدم؟!

گفت: من يکي از يهوديهاي مدينه بودم. لکن در دل محبت علي (ع) را داشتم.

بطوريکه هرروز صبح مي آمدم کنار راه مي ايستادم تا آقا علي (ع) از منزل بيرون آيد و جمال نوراني او را زيارت کنم.

يکروز صبح که از منزل بيرون آمدم و بسر راه حضرتش ايستادم خبري نشد پرس جوئي کردم گفتند آقا علي (ع) به
مسجد تشريف برده اند من از ترس مسلمانها جرأت نمي کردم وارد مسجد شوم. و تا جمال آقا را زيارت نمي کردم ممکن نبود دنبال کار روم.

لذا از آمدم محاذي در مسجد ايستادم باميد آنکه شايد چشمم بجمال نورانيش بيفتد. بمجرد آنکه محاذي در آمدم
ديدم آقا علي (ع) در ميان مسجد است از جاي خود حرکت کرد و نگاهي بطرف من فرمود مثل اينکه ميدانست من منتظر ديدن اويم.

من هم جمال دل آراي او را زيارت کردم و پي کارم رفتم تا اينکه اجلم رسيد و در حال کفر از دنيا رفتم و مرا به آتش
مبتلا نمودند و لکن قريب به يک ميل آتش از من دور است و بمن صدمه اي وارد نمي کند بخاطر اينکه در دلم محبت علي (ع) است.

پيغمبر اکرم (ص) فرمود: حبّ عليٌ ايمان و بعضه کفرٌ و نفاق محبت علي (ع) ايمان و بغض و دشمني با او کفر و نفاق است.

و نيز فرمود: لو اجتمع الناس علي حبه ما خلق اللّه النار اگر همه مردم محبت علي (ع) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمي کرد.

H37
12th February 2013, 08:05 PM
{big hug}[esteghbal][esteghbal]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد