PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)



صفحه ها : 1 2 3 [4] 5 6 7 8 9 10 11

soham 313
16th June 2013, 06:11 AM
(آيه 104)
قاطعيت در برابر مشركان! اين آيه و چند آيه بعد كه همگى در رابطه با مسأله توحيد و مبارزه با شرك و دعوت به سوى حق سخن مى‏گويد، آخرين آيات اين سوره است، و در واقع فهرست يا خلاصه‏اى است از بحثهاى توحيدى اين سوره، و تأكيدى است بر مبارزه با بت پرستى كه در اين سوره كرارا بيان شده است.

لحن آيات نشان مى‏دهد كه مشركان گاهى گرفتار اين توهم بودند، كه ممكن است پيامبر در اعتقاد خود پيرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و به نوعى آنها را بپذيرد.

قرآن با قاطعيت هرچه تمامتر به اين توهم بى‏اساس پايان مى‏دهد، و فكر آنها را براى هميشه راحت مى‏كند كه هيچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز «اللّه» معبودى نيست، تنها «اللّه» نه يك كلمه بيشتر، نه يك كلمه كمتر.

نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه تمام مردم را مخاطب ساخته «بگو:

اى مردم! اگر شما در اعتقاد من شك و ترديدى داريد (آگاه باشيد كه) من كسانى را كه- غير از خدا- پرستش مى‏كنيد، هرگز نمى‏پرستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى‏كند بلكه براى تأكيد بيشتر، تمام پرستش را براى خدا اثبات كرده، مى‏گويد: «ولى خدايى را مى‏پرستم كه شما را مى‏ميراند» (وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ).

و باز براى تأكيد افزونتر مى‏گويد: اين تنها خواسته من نيست بلكه «اين فرمانى است كه به من داده شده است كه از ايمان آورندگان (به اللّه) بوده باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread229-5.html

soham 313
16th June 2013, 06:12 AM
(آيه 105)
پس از آن كه اعتقاد خود را در باره نفى شرك و بت پرستى با قاطعيت بيان كرده به بيان دليل آن مى‏پردازد، دليلى از فطرت، و دليلى از عقل و خرد.

بگو: به من دستور داده شده كه «روى خود را به آيين مستقيمى بدار كه از هر نظر خالص و پاك است» (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً).

در اينجا نيز تنها به جنبه اثبات قناعت نكرده بلكه براى تأكيد، طرف مقابل آن را نفى كرده، مى‏گويد: «و هرگز و بطور قطع از مشركان نباش»! (وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

(آيه 106)
پس از اشاره به بطلان شرك از طريق فطرت، اشاره به يك دليل روشن عقلى مى‏كند و مى‏گويد دستور داده شده است كه «غير از خدا اشيايى را كه نه سودى به تو مى‏رساند، نه زيانى، پرستش مكن، چرا كه اگر چنين كارى كردى، از ستمگران خواهى بود» هم به خويشتن ستم كرده‏اى و هم به جامعه‏اى كه به آن تعلق دارى (وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ).

(آيه 107)
در اينجا نيز تنها به جنبه نفى قناعت نمى‏كند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثبات نيز تكيه كرده، مى‏گويد: «و اگر ناراحتى و زيانى خدا به تو رساند (خواه براى مجازات باشد و يا به خاطر آزمايش) هيچ كس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد» (وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ).

همچنين «اگر خداوند اراده كند خير و نيكى به تو برساند، هيچ كس توانايى ندارد كه جلو فضل و رحمت او را بگيرد» (وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ).

«او هر كس از بندگانش را اراده كند (و شايسته بداند) به نيكى مى‏رساند» (يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

چرا كه آمرزش و رحمتش همگان را در بر مى‏گيرد «و اوست غفور رحيم» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread229-5.html

Almas Parsi
16th June 2013, 01:10 PM
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%A8%D8%B3%D9%85%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86%20%D8%A7%D9%84% D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%852/13.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/dIV50.files/image016.gif

احتیاجات مردم
امام صادق (علیه السلام) :
ثَلاثَةُ أشیٰاءَ یَحتٰاجُ النّٰاسُ إلَیهٰا: الأمنُ وَ العَدلُ وَ الخِصبُ
سه چیز است که مردم به آنها نیاز دارند: امنیت، عدالت و رفاه
People are in need of three things: security, justice, and welfare.
تحف‌العقول، ص320


http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/dIV50.files/image016.gif

maziyar787
16th June 2013, 11:12 PM
قال علی علیه السلام
هیچ کس با این قرآن همنشین نشد ، مگر آن که چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت، و کاستی ازکوردلی

soham 313
17th June 2013, 08:05 AM
صفحه ی 125 از قرآن کریم شامل آیات (108) تا ا(109) از سوره ی یونس و آیات(1) تا 10 از سوره ی هود



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قُلْ يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَيٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَايَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَآ أَنَا۠ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ(108)
بگو اي مردم حق از جانب پروردگارتان براي شما آمده است پس هر كههدايت يابد به سود خويش هدايت مي يابد و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه ميشود و من بر شما نگهبان نيستم(108)



وَاتَّبِعْ مَا يُوحَيٰٓ إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّيٰ يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَٰكِمِينَ(109)
و از آنچه بر تو وحي مي شود پيروي كن و شكيبا باش تا خدا [ميان توو آنان] داوري كند و او بهترين داوران است(109)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



الٓر كِتَٰبٌأُحْكِمَتْ ءَايَٰتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنلَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ(1)
الف لام راء كتابي است كه آيات آن استحكام يافته سپس از جانب حكيميآگاه به روشني بيان شده است (1)



أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِيلَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ(2)
كه جز خدا را نپرستيد به راستي من از جانب او براي شما هشداردهندهو بشارتگرم(2)



وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا۟ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوٓا۟ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَٰعًا حَسَنًا إِلَيٰٓأَجَلٍ مُّسَمًّي وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْا۟ فَإِنِّيٓأَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ(3)
و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد[تا اينكه] شما را با بهره مندي نيكويي تا زماني معين بهره مند سازد و به هرشايسته نعمتي از ك ر م خود عطا كند و اگر رويگردان شويد من از عذاب روزي بزرگ برشما بيمناكم(3)



إِلَي اللَّهِ مَرْجِعُكُمْوَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(4)
بازگشت شما به سوي خداست و او بر هر چيزي تواناست(4)



أَلَآ إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا۟ مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُمَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(5)
آگاه باشيد كه آنان دل مي گردانند [و مي كوشند] تا [راز خود را] ازاو نهفته دارند آگاه باشيد آنگاه كه آنان جامه هايشان را بر سر مي كشند [خدا] آنچهرا نهفته و آنچه را آشكار مي دارند مي داند زيرا او به اسرار سينه ها داناست(5)



۞ وَمَا مِن دَآبَّةٍفِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَاوَمُسْتَوْد َعَهَا كُلٌّ فِي كِتَٰبٍمُّبِينٍ(6)
و هيچ جنبنده اي در زمين نيست مگر [اينكه] روزيش بر عهده خداست و[او] قرارگاه و محل مردنش را مي داند همه [اينها] در كتابي روشن [ثبت] است (6)



وَهُوَ الَّذِي خَلَقَالسَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُعَلَي الْمَآءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْأَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِنۢ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِنْ هَٰذَآإِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(7)
و اوست كسي كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آببود تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد و اگر بگويي شما پس از مرگبرانگيخته خواهيد شد قطعا كساني كه كافر شده اند خواهند گفت اين [ادعا] جز سحري آشكار نيست (7)



وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُالْعَذَابَ إِلَيٰٓ أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍلَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلَا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًاعَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا۟ بِهِيَسْتَهْزِءُونَ(8)
و اگر عذاب را تا چندگاهي از آنان به تاخير افكنيم حتما خواهند گفتچه چيز آن را باز مي دارد آگاه باش روزي كه [عذاب] به آنان برسد از ايشان بازگشتني نيست و آنچه را كه مسخره مي كردند آنان را فرو خواهد گرفت(8)



وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَٰهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَئَُوسٌ كَفُورٌ(9)
و اگر از جانب خود رحمتي به انسان بچشانيم سپس آن را از وي سلبكنيم قطعا نوميد و ناسپاس خواهد بود(9)



وَلَئِنْ أَذَقْنَٰهُ نَعْمَآءَبَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّذَهَبَ السَّئَِّاتُ عَنِّيٓ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ(10)
و اگر پس از محنتي كه به او رسيده نعمتي به او بچشانيم حتما خواهدگفت گرفتاريها از من دور شد بي گمان او شادمان و فخرفروش است(10)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
17th June 2013, 08:24 AM
(آيه 108 )
آخرين سخن! اين آيه و آيه بعد كه يكىاندرزى است به عموم مردم، و ديگرى به خصوص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستورهايىرا كه خداوند در سراسر اين سوره بيان داشه است، تكميل مى‏كند، و با آن سوره يونسپايان مى‏يابد.
نخست به عنوان يك دستور عمومى مى‏فرمايد: «بگو: اى مردم! از طرف پروردگارتان حق بهسوى شما آمده است» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْرَبِّكُمْ).
اين تعليمات، اين كتاب آسمانى، اين برنامه و اين پيامبر همه حق است و نشانه‏هاى حقبودنش آشكار.
و با توجه به اين واقعيت «هر كس در پرتو اين حق هدايت شود، به سود خود هدايتيافته، و هر كس با عدم تسليم در برابر آن راه گمراهى را برگزيند به زيان خود گامبرداشته» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّفَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).
«و من مأمور و و كيل و نگاهبان شما نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ).
يعنى نه وظيفه دارم كه شما را به پذيرش حق مجبور كنم، چرا كه اجبار در پذيرش ايمانمعنى ندارد، و نه اگر نپذيرفتيد مى‏توانم شما را از مجازات الهى حفظ كنم، بلكهوظيفه من دعوت است و تبليغ، و ارشاد و راهنمايى و رهبرى!

(آيه109)
سپس وظيفه پيامبر را در دو جمله تعيين مى‏كند،نخست اينكه «تنها از آنچه به تو وحى مى‏شود پيروى كن» (وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏إِلَيْكَ).
مسير راهت را خدا از طريق وحى تعيين كرده است و كمترين انحراف از آن براى تو مجازنيست.
ديگر اين كه در اين راه مشكلات طاقت فرسا و ناراحتيهاى فراوان در برابر تو است،بايد از انبوه مشكلات ترس و هراسى به خود راه ندهى، «صبر و استقامت و پايدارى پيشهكن، تا خداوند حكم و فرمان خود را (براى پيروزى تو بر دشمنان) صادر كند» (وَاصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ).
«چرا كه او بهترين حاكمان است» فرمانش حق و حكمتش عدالت، و وعده‏اش تخلّف ناپذير(وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ).
«پايان سوره يونس»

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread229-5.html

soham 313
17th June 2013, 08:35 AM
سوره هود (11)
اينسوره در «مكّه» نازل شده و 123 آيه است‏
محتواىسوره:
اينسوره چهل و نهمين سوره‏اى است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل گرديد ونيز در اواخر سالهايى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مكّه به سر مى‏برديعنى بعد از مرگ «ابو طالب» و «خديجه» و طبعا در يكى از سخت‏ترين دورانهاى زندگانىپيامبر صلّى اللّه عليه و آله به همين جهت در آغاز اين سوره، تعبيراتى كه جنبهدلدارى و تسلّى نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان دارد ديده مى‏شود.
قسمتعمده آيات سوره را سرگذشت پيامبران پيشين مخصوصا «نوح» كه با وجود نفرات كم بردشمنان بسيار پيروز شدند تشكيل مى‏دهد.
وبه هر حال آيات اين سوره، همانند ساير سوره‏هاى مكّى، اصول معارف اسلام مخصوصا«مبارزه با شرك و بت پرستى» و توجه به «معاد و جهان پس از مرگ» و «صدقدعوت پيامبر» را تشريح مى‏كند.
دراين سوره علاوه بر حالات نوح پيامبر به سرگذشت «هود» و «صالح» و «ابراهيم»و «لوط» و «موسى» و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرك و كفر و انحراف و ستمگرى اشارهشده.
اين سوره مرا پير كرد
آيات اين سوره بهروشنى اين امر را اثبات مى‏كند كه مسلمانان هرگز نبايد به خاطر كثرت دشمنان ميدانرا خالى كنند، بلكه بايد هر روز بر «استقامت» خويش بيفزايند.
بههمين دليل در حديث معروفى مى‏خوانيم كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
شيّبتنىسورة هود «سوره هود مرا پير كرد»! اين سوره آيات تكان دهنده‏اى مربوط به قيامت وبازپرسى در آن دادگاه عدل الهى و آياتى پيرامون مجازات اقوام پيشين و دستوراتى درباره مبارزه با فساد دارد كه همگى مسؤوليت آفرين است، و جاى تعجب نيست كه انديشهدر اين مسؤوليتها آدمى را پير مى‏كند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306.html

soham 313
17th June 2013, 08:42 AM
تأثير معنوى اين سوره:
امادر مورد فضيلت اين سوره، در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است:«كسى كه اين سوره را بخواند، پاداش و ثوابى به تعداد كسانى كه به هود و سايرپيامبران ايمان آوردند و كسانى كه آنها را انكار نمودند خواهد داشت، و روز قيامتدر مقام شهدا قرار مى‏گيرد، و حساب آسانى خواهد داشت.
روشناست كه تنها تلاوت خشك و خالى اين اثر را ندارد بلكه تلاوت اين سوره توأم باانديشه، و سپس عمل است كه، انسان را به مؤمنان پيشين نزديك، و از منكران پيامبراندور مى‏سازد.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
چهار اصل مهم در دعوت انبياء: اين سوره با بياناهميت اين كتاب بزرگ آسمانى شروع مى‏شود، تا مردم به محتويات آن بيشتر توجه كنند.
ذكرحروف مقطعه خود دليلى است بر اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى كه با تمام اعجاز و عظمتشاز حروف مقطعه ساده‏اى كه در اختيار همگان است همچون «الف، لام، راء» تشكيل شدهاست (الر).
وبه دنبال اين حروف مقطعه يكى از ويژگيهاى قرآن مجيد را با دو جمله بيان مى‏كند،نخست اين كه: «كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است» (كِتابٌ أُحْكِمَتْآياتُهُ).
و«سپس شرح و تفصيل (تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى و اجتماعى، مادى ومعنوى، در آن) بيان شده است» (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
اين كتاب بزرگ با اين ويژگى از سوى چه كسى نازل شده است؟ «از نزد خدايى كه هم حكيم استو هم آگاه» (مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ).


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306.html (http://www.qurangloss.ir/thread306.html)

soham 313
17th June 2013, 08:51 AM
(آيه2)
ر اين آيه مهمترين و اساسى‏ترين محتواى قرآن يعنى توحيد و مبارزه با شرك رابه اين صورت بيان مى‏كند: نخستين دعوت من اين است كه «جز خداوند يگانه يكتا رانپرستيد» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
ودومين برنامه دعوتم اين است كه: «من براى شما از سوى او نذير و بشيرم» (إِنَّنِيلَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ)
دربرابر نافرمانيها و ظلم و فساد و شرك و كفر، شما را بيم مى‏دهم، و از عكس العملكارهايتان و مجازات الهى بر حذر مى‏دارم، و در برابر اطاعت و پاكى و تقوا شما رابشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى‏دهم.

(آيه3)
سومين دعوتم اين است كه: «از گناهان خويش استغفار كنيد» و از آلودگيها خود راشستشو دهيد (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).
وچهارمين دعوتم اين است كه: «به سوى او باز گرديد» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).
وپس از شستشوى از گناه و پاك شدن در سايه استغفار، خود را به صفات الهى بياراييد كهبازگشت به سوى او چيزى جز اقتباس از صفات او نيست.
سپسنتيجه‏هاى عملى «موافقت» يا «مخالفت» با اين چهار دستور را چنين بيان مى‏كند:هرگاه به اين برنامه‏ها جامه عمل بپوشانيد خداوند «تا پايان عمر شما را از زندگانىسعادتبخش اين دنيا بهره‏مند و متمتع مى‏سازد» (يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏أَجَلٍ مُسَمًّى).
بنابراينمذهب پيش از آن كه سراى آخرت را آباد كند، آباد كننده سراى دنياست و از آن بالاتراين كه به هر كس به اندازه كارش، بهره مى‏دهد و تفاوت مردم را در چگونگى عمل بهاين چهار اصل به هيچ وجه ناديده نمى‏گيرد، بلكه «به هر صاحب فضيلتى به اندازه فضيلتشعطا مى‏كند» (وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ).
«و اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد، و (در برابر ايندستورهاى چهارگانه عقيدتى و عملى) سرپيچى كنيد، من از عذاب روز بزرگى بر شمابيمناكم» همان روز كه در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مى‏يابيد (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّيأَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ).


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306.html (http://www.qurangloss.ir/thread306.html)

soham 313
17th June 2013, 08:57 AM
(آيه 4)
به هر حال بدانيد كه هر كس باشيد، و در هر مقامو منزلتى قرار گيريد، سر انجام «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ).
واين جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصيلى قرآن يعنى مسأله معاد و رستاخيز است.
اماهيچ گاه فكر نكنيد كه قدرت شما در برابر قدرت خدا اهميتى دارد، يا مى‏توانيد ازفرمان او، و دادگاه عدالتش فرار كنيد، و نيز تصور نكنيد كه او نمى‏توانداستخوانهاى پوسيده شما را بعد از مرگ جمع‏آورى كند، و لباس حيات و زندگى نوينى برآن بپوشاند «چرا كه او بر همه چيز قادر و تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍقَدِيرٌ).

(آيه 5)
اين آيه بطور كلى اشاره به يكى از كارهاىاحمقانه دشمنان اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏كند كه با استفاده از روشنفاق آميز و دوركشى از حق مى‏خواستند ماهيت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتارحق را نشنوند.
لذامى‏گويد: «آگاه باشيد! آنها (سرها را به هم نزديك ساخته و) سينه‏هايشان را در كنارهم قرار مى‏دهند تا خود (و سخنان خويش) را از او (پيامبر) پنهان دارند» (أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَصُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ).
تعبير«يَثْنُونَ» ممكن است اشاره به هرگونه «مخفى كارى» ظاهرى و باطنى دشمنان پيامبرصلّى اللّه عليه و آله باشد.
لذاقرآن بلافاصله اضافه مى‏كند: «آگاه باشيد آنها هنگامى كه خود را در جامه‏هايشانپنهان مى‏دارند پروردگار پنهان و آشكار آنان را مى‏داند» (أَلا حِينَيَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).
«چرا كه او از اسرار درون سينه‏ها آگاه است» (إِنَّهُعَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306.html (http://www.qurangloss.ir/thread306.html)

soham 313
17th June 2013, 08:59 AM
آغاز جزء دوازدهم قرآن مجيد

ادامه سوره هود

(آيه 6)
همه ميهمان اويند! در آيه قبل اشاره‏اى به وسعتعلم پروردگار و احاطه او به اسرار نهان و آشكار شده بود، و اين آيه در حقيقت دليلىبراى آن محسوب مى‏شود، چرا كه از روزى دادن خداوند به همه موجودات سخن مى‏گويد، همانكارى كه بدون احاطه علمى كامل به همه جهان امكان پذير نيست! نخست مى‏گويد: «هيچجنبنده‏اى در روى زمين نيست مگر اين كه رزق و روزى آن بر خداست، و قرارگاه او رامى‏داند، و از نقاطى كه از قرارگاهش به آن منتقل مى‏شود (نيز) باخبر است» و در هرجا باشد روزيش را به او مى‏رساند (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَىاللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها).
«تمام اين حقايق (با همه حدود و مرزهايش) در كتاب مبين ولوح محفوظ علم خداوند ثبت است» (كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
تقسيمارزاق و تلاش براى زندگى!
طرزروزى رساندن خداوند به موجودات مختلف، راستى حيرت انگيز است، از جنينى كه در شكممادر قرار گرفته تا حشرات گوناگونى كه در اعماق تاريك زمين و لانه‏هاى پرپيچ و خمو در لابلاى درختان و بر فراز كوهها و در قعر دره‏ها زندگى دارند كه از ديدگاه علماو هرگز مخفى و پنهان نيستند، و همانگونه كه قرآن مى‏گويد خداوند، هم جايگاه و«آدرس اصلى» آنها را مى‏داند و هم محل سيار آنان را، و در هر جا باشند روزيشان رابه آنان حواله مى‏كند.
جالباين كه در آيات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبير به «دابّه» و جنبده شده استو اين اشاره لطيفى به مسأله رابطه «انرژى» و «حركت» است، مى‏دانيم هر جا حركتىوجود دارد نيازمند به ماده انرژى‏زا است يعنى ماده‏اى كه منشأ حركت گردد.
ودر پاسخ اين سؤال كه آيا «روزى» هر كس از آغاز تا پايان عمر تعيين شده، و خواهناخواه به او مى‏رسد؟ بايد بگوييم درست است كه روزى هر كس مقدر وثابت است، ولى درعين حال مشروط به سعى و تلاش و كوشش مى‏باشد، و هرگاه اين شرط حاصل نشود مشروط نيزاز ميان خواهد رفت.
نكتهمهم اين است كه آيات و روايات مربوط به معين بودن روزى در واقع ترمزى است روىافكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تأمين زندگى به هر در مى‏زنند، و هر ظلم وجنايتى را مرتكب مى‏شوند، به گمان اين كه اگر چنين نكنند زندگيشان تأمين نمى‏شود.
آياتقرآن و احاديث اسلامى به اين گونه افراد هشدار مى‏دهد كه بيهوده دست و پا نكنند،همين اندازه كه آنها در طريق مشروع گام بگذارند و تلاش و كوشش كنند مطمئن باشندخداوند از اين راه همه نيازمنديهاى آنها را تأمين مى‏كند.
البتهبعضى از روزيها مثل نور آفتاب، باران و هوا و عقل و هوش خدادادى چه انسان به دنبالآن برود، يا نرود، به سراغ او مى‏آيند.
ولىاگر با تلاش و كوشش خود از همين مواهب نيز بطور صحيحى نگهدارى نكنيم آنها نيز ازدست ما خواهد رفت، و يا بى‏اثر مى‏ماند.
ولىبه هر حال نكته اساسى اين است كه تمام تعليمات اسلامى به ما مى‏گويد براى تأمينزندگى بهتر چه مادى و چه معنوى، بايد تلاش بيشتر كرد.


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306.html (http://www.qurangloss.ir/thread306.html)

soham 313
17th June 2013, 09:02 AM
(آيه7)
هدف آفرينش: در اين آيه از سه نكته اساسى بحثشده است:
نخستاز آفرينش جهان هستى و مخصوصا آغاز آفرينش كه نشانه قدرت پروردگار و دليل عظمت اواست، مى‏فرمايد: «او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد» (وَ هُوَالَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).
منظوراز «روز» دوران است، خواه اين دوران كوتاه باشد و خواه بسيار طولانى و حتى بهمقدار ميلياردها سال- و چون در ذيل آيه 54 سوره اعراف شرح آن گذشت نيازى به تكرارنيست.
سپس اضافه مى‏كند: «و عرش او (خداوند) بر آب قرار داشت» (وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَىالْماءِ).
درآغاز آفرينش، جهان هستى به صورت مواد مذاب (يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكلمواد مذاب و مايع را داشت) بود.
سپسدر اين توده آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمى رخ داد، و قسمتهايى از سطح آنپى‏درپى به خارج پرتاب شد، اين اتصال و به هم پيوستگى به انفصال و جدايى گراييد، وكواكب و سيارات و منظومه‏ها يكى بعد از ديگرى تشكيل يافتند.
بنابراين،جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت.
دومين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده هدف آفرينش جهان هستى است، همان هدفى كه قسمتعمده‏اش به «گل سر سبد اين جهان» يعنى «انسان» باز مى‏گردد، انسانى كه بايد درمسير تعليم و تربيت قرار گيرد و راه تكامل را بپويد و هر لحظه به خدا نزديكتر شود،مى‏فرمايد: اين آفرينش با عظمت را «به اين خاطر قرار داد كه شما را بيازمايد تاكدامين بهتر عمل مى‏كنيد» (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).
سومين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده مسأله «معاد» است كه پيوند ناگسستنى با مسأله آفرينش جهان و هدف خلقت دارد.
لذا مى‏گويد: «اگر به آنها بگويى شمابعد از مرگ برانگيخته مى‏شويد كافران از روى تعجب مى‏گويند: (اين باوركردنى نيست،اين حقيقت و واقعيت ندارد، بلكه) اين تنها يك سحر آشكار است» (وَ لَئِنْ قُلْتَإِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواإِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ).


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306.html (http://www.qurangloss.ir/thread306.html)

soham 313
17th June 2013, 09:03 AM
(آيه8)
مؤمنان پر ظرفيت و افراد بى‏ايمان كم ظرفيتند! درسلسله آيات (8 تا 11) گوشه‏هايى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى افراد بى‏ايمانتشريح شده، همان نقاط ضعفى كه انسان را به راههاى تاريك و فساد مى‏كشاند.
نخستينصفتى كه براى آنها ذكر مى‏كند، شوخى كردن با حقايق و مسخره نمودن مسائل سرنوشت سازاست، مى‏فرمايد: «و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنها به تأخير اندازيم (ازروى استهزا) مى‏گويند: چه چيز مانع آن شده است»! چه شد اين مجازات، كجا رفت اينكيفر؟ (وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍلَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ).
اينشيوه همه جاهلان مغرور و بى‏خبر است، كه هر چه با تمايلات آنها سازگار نباشد، درنظرشان مسخره است.
اماقرآن با صراحت به آنها پاسخ مى‏گويد: «آگاه باشيد آن روز كه (عذاب) به سراغشانآيد، از آنها بازگردانده نخواهد شد» و هيچ قدرتى مانع آن نخواهد بود.
(أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ).
«و آنچه را مسخره مى‏كردند بر آنان نازل مى‏شود» و آنها رادرهم مى‏كوبد (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
امتمعدوده و ياران حضرت مهدى (عج): در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت عليهم السّلامبه ما رسيده امت معدوده به معنى نفرات كم، و اشاره به ياران حضرت مهدى (عج) گرفتهشده است، ولى همانگونه كه گفتيم معنى ظاهر آيه اين است كه امت معدوده به معنى زمانمعدود و معين است، و اتفاقا در روايتى كه از امير مؤمنان على عليه السّلام درتفسير آيه نقل شده «امت معدوده» همين گونه تفسير گرديده، بنابراين روايات مزبورممكن است اشاره به معنى دوم آيه و به اصطلاح «بطن آيه» بوده باشد.


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306.html (http://www.qurangloss.ir/thread306.html)

soham 313
17th June 2013, 09:05 AM
(آيه9)
يكى ديگر از نقطه‏هاى ضعف آنان، كم ظرفيتى دربرابر مشكلات و ناراحتيها و قطع بركات الهى است، چنان كه قرآن مى‏گويد: «و هرگاهنعمت و رحمتى به انسان بچشانيم و سپس آن را از او برگيريم او مأيوس و نوميد مى‏شودو به كفران و ناسپاسى بر مى‏خيزد» (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّارَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ).
كلمه«انسان» در اين گونه آيات اشاره به انسانهاى تربيت نايافته و خودرو و بى‏ارزش است.

(آيه10)
سومين نقطه ضعف آنها اين است كه به هنگامى كه درناز و نعمت فرو مى‏روند، چنان خودباختگى و غرور و تكبر بر آنها چيره مى‏شود كه همهچيز را فراموش مى‏كنند، چنانكه قرآن مى‏گويد: «و اگر بعد از شدت و رنجى كه به او رسيدهنعمتهايى به او بچشانيم مى‏گويد: مشكلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت وغرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى‏شود» آنچنان كه از شكر نعمتهاى پروردگار غافلمى‏گردد (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306.html (http://www.qurangloss.ir/thread306.html)

aty.a
17th June 2013, 09:33 AM
http://uc-njavan.ir/images/7qd2xwdnnc8tb9vjqt.gif (http://uc-njavan.ir/)


اگر به انچه که می خواستی نرسیدی,ازانچه هستی نگران مباش.
حکمت69 نهج البلاغه
حفظ روح امیدواری

Almas Parsi
17th June 2013, 09:34 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85857509951060070696.gif


http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image015.gif

چشم‌داشت ستایش
پیامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله) :
حُبُّ الثَّناءِ مِنَ النّاسِ یُعمِی وَ یُصِمُّ
انتظار ستایش از مردم، چشم را کور و گوش را کر میکند

Expecting praise from people makes the eye blind and the ear deaf.

نهج الفصاحه، ص 283، ح 1341
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image015.gif

sallarmelli
18th June 2013, 05:27 AM
نوشتن با نستعلیق عالی بود

soham 313
18th June 2013, 07:35 AM
صفحه ی 126 از قرآن کریم شامل آیات 11 تا 23 از سوره ی هود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ﴿۱۱﴾
مگر كساني كه شكيبايي ورزيده و كارهاي شايسته كرده اند [كه] براي آنان آمرزش و پاداشي بزرگ خواهد بود(11)



فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿۱۲﴾
و مبادا تو برخي از آنچه را كه به سويت وحي مي شود ترك گويي و سينه ات بدان تنگ گردد كه مي گويند چرا گنجي بر او فرو فرستاده نشده يا فرشته اي با او نيامده است تو فقط هشداردهنده اي و خدا بر هر چيزي نگهبان است(12)



أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۱۳﴾
يا مى‏گويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏گوييد ده سوره برساخته‏شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مى‏توانيد فرا خوانيد (۱۳)



فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿۱۴﴾
پس اگر شما را اجابت نكردند بدانيد كه آنچه نازل شده است به علم خداست و اينكه معبودى جز او نيست پس آيا شما گردن مى‏نهيد (۱۴)



مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ ﴿۱۵﴾
كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را بخواهند [جزاى] كارهايشان را در آنجا به طور كامل به آنان مى‏دهيم و به آنان در آنجا كم داده نخواهد شد (۱۵)



أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿۱۶﴾
اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش برايشان نخواهد بود و آنچه در آنجا كرده‏اند به هدر رفته و آنچه انجام مى‏داده‏اند باطل گرديده است (۱۶)



أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۷﴾
آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او پيرو آن است و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مى‏بافد] آنان [كه در جستجوى حقيقت‏اند] به آن مى‏گروند و هر كس از گروه‏هاى [مخالف] به آن كفر ورزد آتش وعده‏گاه اوست پس در آن ترديد مكن كه آن حق است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولى بيشتر مردم باور نمى‏كنند (۱۷)



وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أُوْلَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿۱۸﴾
و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد آنان بر پروردگارشان دروغ عرضه مى‏شوند و گواهان خواهند گفت اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند هان لعنت‏خدا بر ستمگران باد (۱۸)



الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿۱۹﴾
همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مى‏دارند و آن را كج مى‏شمارند و خود آخرت را باور ندارند (۱۹)



أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ ﴿۲۰﴾
آنان در زمين درمانده‏كنندگان [خدا] نيستند و جز خدا دوستانى براى آنان نيست عذاب براى آنان دو چندان مى‏شود آنان توان شنيدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمى‏ديدند (۲۰)



أُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ﴿۲۱﴾
اينانند كه به خويشتن زيان زده و آنچه را به دروغ برساخته بودند از دست داده‏اند (۲۱)



لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ ﴿۲۲﴾
شك نيست كه آنان در آخرت زيانكارترند (۲۲)



بى‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۳﴾
گمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و [با فروتنى] به سوى پروردگارشان آرام يافتند آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود (۲۳)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
18th June 2013, 07:40 AM
(آيه 11)
سپس در اين آيه اضافه مى‏كند: «مگر آنها كه (در سايه ايمان راستين) صبر و استقامت ورزيدند و كارهاى شايسته انجام دادند» و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نمى‏كنند، از تنگ نظريها و ناسپاسيها و غرور، و تكبر بركنارند (إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).

آنها نه به هنگام وفور نعمت، مغرور مى‏شوند و خدا را فراموش مى‏كنند، و نه به هنگام شدت و مصيبت مأيوس مى‏گردند و كفران مى‏كنند.

و به همين دليل: «براى اين افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود» (أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ).

(آيه 12)
شأن نزول:

براى اين آيه و دو آيه بعد دو شأن نزول نقل شده:

نخست اين كه گروهى از رؤساى كفار مكّه نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گويى كه پيامبر خدا هستى كوههاى مكه را براى ما طلا كن! و يا فرشتگانى را بياور كه نبوت تو را تصديق كنند! اين آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

شأن نزول ديگرى از امام صادق عليه السّلام نقل شده و آن اين كه پيامبر به على عليه السّلام فرمود: من از خدا خواسته‏ام كه ميان من و تو برادرى برقرار سازد و اين درخواست قبول شد و نيز خواسته‏ام كه تو را وصى من كند اين درخواست نيز اجابت گرديد، هنگامى كه اين سخن به گوش بعضى از مخالفان رسيد (از روى عداوت و دشمنى) گفتند به خدا سوگند يك من خرما در يك مشك خشكيده از آنچه محمّد صلّى اللّه عليه و آله از خداى خود خواسته بهتر است (اگر راست مى‏گويد) چرا از خدا نخواست فرشته‏اى براى يارى او بر دشمنان بفرستد و يا گنجى كه او را از فقر نجات دهد.

آيات مزبور نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسير:

قرآن معجزه جاويدان- از اين سلسله آيات بر مى‏آيد كه گاهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان ابلاغ بعضى از آيات را به آخرين فرصت موكول مى‏كرده است، لذا خداوند در اين آيه پيامبرش را از اين كار نهى مى‏كند، مى‏فرمايد: «گويا ابلاغ بعضى از آياتى را كه بر تو وحى مى‏شود ترك مى‏كنى و سينه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى‏شود» (فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ).

از اين ناراحت مى‏شوى كه مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و «بگويند چرا گنجى بر او نازل نشده، و يا چرا فرشته‏اى همراه او نيامده»؟ (أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ).

لذا بلافاصله اضافه مى‏كند: «تو تنها بيم دهنده و انذار كننده‏اى» (إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ).

يعنى، خواه آنها بپذيرند، يا نپذيرند و مسخره كنند و لجاجت به خرج دهند.

و در پايان آيه مى‏گويد: «خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چيز است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ).

يعنى از ايمان و كفر آنها پروا مكن و اين به تو مربوط نيست. وظيفه تو ابلاغ است خداوند خودش مى‏داند با آنها چگونه رفتار كند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306.html

soham 313
18th June 2013, 07:41 AM
(آيه 13)
از آنجا كه اين بهانه جوييها و ايراد تراشيها به خاطر آن بود كه آنها اصولا وحى الهى را منكر بودند و مى‏گفتند: اين آيات از طرف خدا نيست، اينها جمله‏هايى است كه «محمّد» به دروغ بر خدا بسته، لذا در اين آيه به پاسخ اين سخن با صراحت هر چه بيشتر پرداخته، مى‏گويد: «آنها مى‏گويند: او (پيامبر) آنها را به خدا افترا بسته» (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ).

«به آنها بگو: اگر راست مى‏گوييد (كه اينها ساخته و پرداخته مغز بشر است) شما هم ده سوره همانند اين سوره‏هاى دروغين بياوريد و از هر كس مى‏توانيد- جز خدا- براى اين كار دعوت كنيد» (قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

(آيه 14)
«اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نكردند (و حاضر نشدند لااقل ده سوره همانند اين سوره‏ها بياورند) بدانيد (اين ضعف و ناتوانى نشانه آن است كه قرآن) تنها با علم الهى نازل شده» (فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ).

«و (نيز بدانيد كه) هيچ معبودى جز خدا نيست» و نزول اين آيات معجز نشان دليل بر اين حقيقت است (وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

«آيا با اين حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسليم مى‏شويد»؟ (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

آيا با اين كه از شما دعوت به مبارزه كرديم و عجر و ناتوانيتان در برابر اين دعوت ثابت شد جاى ترديد مى‏ماند كه اين آيات از طرف خداست.

دو آيه فوق بار ديگر اعجاز قرآن را تأكيد مى‏كند و مى‏گويد: اين يك سخن عادى نيست، بلكه وحى آسمانى است كه از علم و قدرت بى‏پايان خداوند سر چشمه گرفته، و به همين جهت تحدى مى‏كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى‏طلبد.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306.html

soham 313
18th June 2013, 07:42 AM
(آيه 15)
آيات گذشته با ذكر «دلايل اعجاز قرآن» حجت را بر مشركان و منكران تمام كرد و از آنجا كه پس از وضوح حق باز گروهى، تنها به خاطر حفظ منافع مادى خويش، از تسليم خوددارى مى‏كنند در اين آيه و آيه بعد اشاره به سرنوشت اين گونه افراد دنياپرست كرده، مى‏گويد: «كسى كه تنها هدفش زندگى دنيا و زرق و برق و زينت آن باشد در همين جهان نتيجه اعمالشان را بطور كامل به آنها مى‏دهيم بى‏آن كه چيزى از آن كم و كاست شود» (مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ).

اين آيه بيان يك سنت هميشگى الهى است كه اعمال مثبت و مؤثر نتائج، آن از ميان نمى‏رود، با اين تفاوت كه اگر هدف اصلى رسيدن به زندگى مادى اين جهان باشد ثمره آن چيزى جز آن نخواهد بود، و اما اگر هدف خدا و جلب رضاى او باشد هم در اين جهان تأثير خواهد بخشيد و هم نتائج پربارى براى جهان ديگر خواهد داشت.

نمونه اين موضوع را امروز در اطراف خود به روشنى مى‏يابيم، جهان غرب با تلاش پيگير و منظم خود اسرار بسيارى از علوم و دانشها را شكافته، و بر نيروهاى مختلف طبيعت مسلط گشته و با سعى و كوشش مداوم و استقامت در مقابل مشكلات و اتحاد و همبستگى، مواهب فراوانى فراهم نموده است.

بنابراين جاى گفتگو نيست كه آنها نتائج اعمال و تلاشهاى خود را خواهند گرفت و به پيروزيهاى درخشانى نائل خواهند شد، اما از آنجا كه هدفشان تنها زندگى است، اثر طبيعى اين اعمال چيزى جز فراهم شدن امكانات مادى آنان نخواهد بود.

(آيه 16)
لذا در اين آيه صريحا مى‏گويد: «اين گونه افراد در سراى ديگر بهره‏اى جز آتش ندارند»! (أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ).

«و تمام آنچه را در اين جهان انجام داده‏اند در جهان ديگر محو و نابود مى‏شود» و هيچ پاداشى در برابر آن دريافت نخواهند كرد (وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها).

«و تمام اعمالى را كه براى غير خدا انجام داده‏اند باطل و نابود مى‏گردد» (وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306.html

soham 313
18th June 2013, 07:44 AM
(آيه 17)
در تفسير اين آيه نظرات گوناگونى وجود دارد ولى آنچه از همه روشنتر به نظر مى‏رسد چنين است:

در آغاز آيه مى‏گويد: «آيا كسى كه دليل روشنى از پروردگار خويش در اختيار دارد، و به دنبال آن شاهد و گواهى از سوى خدا آمده و قبل از آن كتاب موسى (تورات) به عنوان پيشوا و رحمت و بيانگر عظمت او آمده است» همانند كسى است كه داراى اين صفات و نشانه‏ها و دلائل روشن نيست (أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً).

اين شخص همان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و «بيّنه» و دليل روشن او قرآن مجيد و شاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستينى همچون على عليه السّلام مى‏باشند كه پيش از او نشانه‏ها و صفاتش در تورات آمده است.

به اين ترتيب از سه راه روشن حقانيت دعوتش به ثبوت رسيده است.

نخست قرآن كه بينه و دليل روشنى است در دست او.

دوم كتب آسمانى پيشين كه نشانه‏هاى او را دقيقا بيان كرده، و پيروان اين كتب در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را به خوبى مى‏شناختند.

سوم پيروان فداكار و مؤمنان مخلص كه بيانگر صدق دعوت او و گفتار او مى‏باشند.

آيا با جود اين دلائل زنده مى‏توان او را با مدعيان ديگر قياس كرد و يا در صدق دعوتش ترديد نمود؟

سپس به دنبال اين سخن اشاره به افراد حق طلب و حقيقت جو كرده و از آنها دعوت ضمنى به ايمان مى‏كند و مى‏گويد: «آنها به چنين پيامبرى (كه اين همه دليل روشن در اختيار دارد) ايمان مى‏آورند» (أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ).

و به دنبال آن سرنوشت منكران را به اين صورت بيان مى‏كند: «و هر كس از گروههاى مختلف به او كافر شود موعد و ميعادش آتش دوزخ است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ).

و در پايان آيه همان گونه كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است روى سخن را به پيامبر كرده، يك درس عمومى براى همه مردم بيان مى‏كند و مى‏گويد: «اكنون (كه چنين است و اين همه شاهد و گواه بر صدق دعوت تو وجود دارد) هرگز در آنچه بر تو نازل شده ترديد به خود راه مده» (فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ).

«چرا كه اين سخن حقى است از سوى پروردگار تو» (إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).

«ولى بسيارى از مردم (بر اثر جهل و تعصب و خودخواهى) ايمان نمى‏آورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).

بنابراين آيه اشاره به امتيازات اسلام و مسلمين راستين و اتكاى آنها بر دلائل محكم در انتخاب اين مكتب است، و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منكران مستكبر را نيز بيان كرده است.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306.html

soham 313
18th June 2013, 07:46 AM
(آيه 18)
زيانكارترين مردم: در تعقيب آيه قبل كه سخن از قرآن و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده، در سلسله آيات (18 تا 22) سرنوشت منكران، و نشانه‏ها، و پايان و عاقبت كارشان را تشريح مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى‏بندد» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً).

يعنى نفى دعوت پيامبر راستين در واقع نفى سخنان خدا و آن را به دروغ نسبت دادن است، اصولا تكذيب پيامبر، تكذيب خداست.

سپس آينده شوم آنها را در قيامت چنين بيان مى‏كند كه: «آنها در آن روز به پيشگاه پروردگار (با تمامى اعمال و كردارشان) عرضه مى‏شوند» و در دادگاه عدل او حضور مى‏يابند (أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ).

«در اين هنگام شاهدان اعمال (گواهى مى‏دهند و) مى‏گويند: اينها همان كسانى هستند كه بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند» (وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ).

سپس با صداى رسا مى‏گويند: «اى لعنت خدا بر ستمگران باد!» (أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ)

(آيه 19)
اين آيه صفات اين ظالمان را در ضمن سه جمله بيان مى‏كند:

نخست مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه (مردم را با انواع وسائل) از راه خدا باز مى‏دارند» (الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).

اين كار از طريق القاء شبهه، و زمانى از طريق تهديد، و گاهى تطميع، و مانند آن، صورت مى‏گيرد كه هدف همه آنها يكى است و آن بازداشتن از راه خداست.

ديگر اين كه: «آنها مخصوصا سعى دارند راه مستقيم الهى را كج و معوج نشان دهند» (وَ يَبْغُونَها عِوَجاً). يعنى با انواع تحريفها، كم و زياد كردن، تفسير به رأى و مخفى ساختن حقايق چنان مى‏كنند كه اين صراط مستقيم به صورت اصليش در نظرها جلوه‏گر نشود، تا مردم نتوانند از اين راه بروند.

و ديگر اين كه: «آنها به قيامت و روز رستاخيز ايمان ندارند» (وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ). و عدم ايمانشان به معاد سر چشمه ساير انحرافات و تبهكاريهاى آنان مى‏شود.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306.html

soham 313
18th June 2013, 07:48 AM
(آيه 20)
ولى در اين آيه مى‏گويد: با اين همه «آنها هيچ گاه توانايى فرار در زمين را ندارند» تا از قلمرو قدرت پروردگار خارج شوند (أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ). «همچنين آنها نمى‏توانند ولى و حامى و پشتيبانى غير از خدا براى خود بيابند» (وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ).

سر انجام به مجازات سنگين آنها اشاره كرده، مى‏گويد: «مجازات آنها مضاعف مى‏گردد» (يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ).

چرا كه هم خود گمراه و گناهكار و تبهكار بودند، و هم ديگران را به اين راهها مى‏كشاندند، و به همين دليل هم بار گناه خويش را بر دوش مى‏كشند و هم بار گناه ديگران را بى‏آنكه از گناه ديگران چيزى كاسته شود.

در پايان آيه ريشه اصلى بدبختى آنها را اين گونه شرح مى‏دهد: «آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بينا»! (ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ).

در حقيقت از كار انداختن اين دو وسيله مؤثر براى درك حقايق سبب شد كه هم خودشان به گمراهى بيفتند و هم ديگران را به گمراهى بكشانند.

(آيه 21)
اين آيه محصول تمام تلاشها و كوششهاى نادرست آنها را در يك جمله بيان مى‏كند، مى‏گويد: «اينها همه كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده و ورشكست شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).

و اين بزرگترين خسارتى است كه ممكن است دامنگير انسانى شود كه موجوديت انسانى خويش را از دست داده.

سپس اضافه مى‏كند: آنها به معبودهايى دروغين دل بسته بودند «اما سر انجام تمام اين معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306.html

soham 313
18th June 2013, 07:49 AM
(آيه 22)
و در اين آيه حكم نهايى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنين بيان مى‏كند: «لا جرم و به ناچار آنها در سراى آخرت زيانكارترين مردمند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).

چرا كه تمام سرمايه‏هاى انسانى وجود خويش را از دست دادند، و با اين حال، هم بار مسؤوليت خويش را بر دوش مى‏كشند و هم بار مسؤوليت ديگران را!

(آيه 23)
در تعقيب آيات گذشته كه حال گروهى از منكران وحى الهى را تشريح مى‏كرد، اين آيه و آيه بعد نقطه مقابل آنها يعنى حال مؤمنان راستين را بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسليم و به وعده‏هاى او مطمئن بودند، اصحاب و ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306.html

Almas Parsi
18th June 2013, 08:22 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/93480392877121584617.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image004.gifhttp://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image004.gif

دفاع
پیامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله) :
مَن قُتِلَ دُونَ مٰالِهِ فَهُوَ شَهیدٌ
هرکه در راه [حفظ] مالش کشته شود، شهید است

Who is killed in the way of [preserving] his property, is martyr.

دعائم الإسلام، ج1، ص398
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image004.gifhttp://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image004.gif

aty.a
18th June 2013, 08:35 AM
​http://uc-njavan.ir/images/lkuah0nuoh4cggpzvhg.jpg (http://uc-njavan.ir/)

Dorna dordone
18th June 2013, 10:15 AM
[golrooz]نکاتی چند درباره ی سوره ی مبارکه ی هود[golrooz]

http://uc-njavan.ir/images/mvmkzo1hgp3i29bh7t6.jpg


محتواى سوره :

اين سوره چهل و نهمين سوره‏اى است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل گرديد و نيز در اواخر سالهايى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مكّه به سر مى‏برد يعنى بعد از مرگ «ابو طالب» و «خديجه» و طبعا در يكى از سخت‏ترين دورانهاى زندگانى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به همين جهت در آغاز اين سوره، تعبيراتى كه جنبه دلدارى و تسلّى نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان دارد ديده مى‏شود.قسمت عمده آيات سوره را سرگذشت پيامبران پيشين مخصوصا «نوح» كه با وجود نفرات كم بر دشمنان بسيار پيروز شدند تشكيل مى‏دهد.و به هر حال آيات اين سوره، همانند ساير سوره‏هاى مكّى، اصول معارف اسلام مخصوصا «مبارزه با شرك و بت پرستى» و توجه به «معاد و جهان پس از مرگ» و «صدق دعوت پيامبر» را تشريح مى‏كند.در اين سوره علاوه بر حالات نوح پيامبر به سرگذشت «هود» و «صالح» و «ابراهيم» و «لوط» و «موسى» و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرك و كفر و انحراف و ستمگرى اشاره شده.

فضیلت سوره :

روایت از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم: «هرکه سوره هود را قرائت کند ده برابر تعداد کسانی که به حضرت نوح ایمان آورده اند یا تکذیبش کرده اند و نیز به تعداد موافقان و مخالفان حضرت هود، صالح، شعیب، لوط، ابراهیم و موسی به او پاداش داده خواهد شد و چنین کسی در رستاخیز سعادتمند خواهد بود.»
امام باقر علیه السلام فرموده اند: «هر که این سوره را در هر جمعه قرائت نماید، خداوند در روز قیامت در زمره پیامبران مبعوث خواهد شد و گناهانش به او شناسانده نخواهد شد.»

آثار و برکات سوره :


1) افزایش نیروی بدنی
نقل از امام صادق علیه السلام: «هرکس این سوره را بر پوست آهو بنویسد و آن را همراه خود داشته باشد خداو.ند به او نیرو و یاری عنایت می کند و اگر صد مرد با او مبارزه کند خداوند ایشان را یاری کرده و پیروزشان می کند و هر کس او را می بیند می ترسد.»

2) برای جلوگیری از خطرات دریایی
برای حفظ کشتی از خطرات دریایی آیه 41 این سوره را بر لوحی نوشته و بر جلوی کشتی نصب کنند.

3) برآورده شدن حاجات
جهت هر حاجتی سوره هود را 13 بار بخواند.



http://uc-njavan.ir/images/b88ct8cd2hp1tuhfj054.jpg

soham 313
19th June 2013, 05:47 AM
صفحه ی 127 از قرآن کریم شامل آیات 24 تا 37 از سوره ی هود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


۞ مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَيٰ وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(24)
مثل اين دو گروه چون نابينا و كر [در مقايسه] با بينا و شنواست آيا در مثل يكسانند پس آيا پند نمي گيريد(24)



وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَيٰ قَوْمِهِۦٓ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(25)
و به راستي نوح را به سوي قومش فرستاديم [گفت] من براي شما هشداردهنده اي آشكارم(25)



أَن لَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّا اللَّهَ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ(26)
كه جز خدا را نپرستيد زيرا من از عذاب روزي سهمگين بر شما بيمناكم(26)



فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن قَوْمِهِ مَا نَرَيٰكَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَيٰكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَيٰ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍۭ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَٰذِبِينَ(27)
پس سران قومش كه كافر بودند گفتند ما تو را جز بشري مثل خود نمي بينيم و جز [جماعتي از] فرومايگان ما آن هم نسنجيده نمي بينيم كسي تو را پيروي كرده باشد و شما را بر ما امتيازي نيست بلكه شما را دروغگو مي دانيم(27)



قَالَ يَٰقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَيٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَءَاتَيٰنِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَٰرِهُونَ(28)
گفت اي قوم من به من بگوييد اگر از طرف پروردگارم حجتي روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتي بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است آيا ما [بايد] شما را در حالي كه بدان اكراه داريد به آن وادار كنيم(28)



وَيَٰقَوْمِ لَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّهُم مُّلَٰقُوا۟ رَبِّهِمْ وَلَٰكِنِّيٓ أَرَيٰكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ(29)
و اي قوم من بر اين [رسالت] مالي از شما درخواست نمي كنم مزد من جز بر عهده خدا نيست و كساني را كه ايمان آورده اند طرد نمي كنم قطعا آنان پروردگارشان را ديدار خواهند كرد ولي شما را قومي مي بينم كه ناداني مي كنيد(29)



وَيَٰقَوْمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(30)
و اي قوم من اگر آنان را برانم چه كسي مرا در برابر خدا ياري خواهد كرد آيا عبرت نمي گيريد(30)



وَلَآ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللَّهِ وَلَآ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِيٓ أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِيٓ أَنفُسِهِمْ إِنِّيٓ إِذًا لَّمِنَ الظَّٰلِمِينَ(31)
و به شما نمي گويم كه گنجينه هاي خدا پيش من است و غيب نمي دانم و نمي گويم كه من فرشته ام و در باره كساني كه ديدگان شما به خواري در آنان مي نگرد نمي گويم خدا هرگز خيرشان نمي دهد خدا به آنچه در دل آنان است آگاه تر است [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود(31)



قَالُوا۟ يَٰنُوحُ قَدْ جَٰدَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَٰلَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(32)
گفتند اي نوح واقعا با ما جدال كردي و بسيار [هم] جدال كردي پس اگر از راستگوياني آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مي دهي براي ما بياور(32)



قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَآءَ وَمَآ أَنتُم بِمُعْجِزِينَ(33)
گفت تنها خداست كه اگر بخواهد آن را براي شما مي آورد و شما عاجز كننده [او] نخواهيد بود(33)



وَلَا يَنفَعُكُمْ نُصْحِيٓ إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(34)
و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتي كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد اندرز من شما را سودي نمي بخشد او پروردگار شماست و به سوي او باز گردانيده مي شويد(34)



أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيٰهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا۠ بَرِيٓءٌ مِّمَّا تُجْرِمُونَ(35)
يا [در باره قرآن] مي گويند آن را بربافته است بگو اگر آن را به دروغ سر هم كرده ام گناه من بر عهده خود من است و[لي] من از جرمي كه به من نسبت مي دهيد بركنارم(35)



وَأُوحِيَ إِلَيٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلَّا مَن قَدْ ءَامَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا۟ يَفْعَلُونَ(36)
و به نوح وحي شد كه از قوم تو جز كساني كه [تاكنون] ايمان آورده اند هرگز [كسي] ايمان نخواهد آورد پس از آنچه مي كردند غمگين مباش(36)



وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَٰطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ(37)
و زير نظر ما و [به] وحي ما كشتي را بساز و در باره كساني كه ستم كرده اند با من سخن مگوي چرا كه آنان غرق شدني اند(37)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
19th June 2013, 05:52 AM
(آيه 24)
در اين آيه خداوند حال اين دو گروه را در ضمن يك مثال روشن و زنده بيان مى‏كند و مى‏گويد: «حال اين دو گروه، حال نابينا و كر و بينا و شنوا است» (مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ).

«آيا اين دو گروه همانند يكديگرند» (هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا).

«آيا شما متذكر نمى‏شويد و نمى‏انديشيد» (أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).

آنها كه بر اثر لجاجت و دشمنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهى و خودپرستى، چشم و گوش حقيقت بين را از دست داده‏اند هرگز نمى‏توانند، حقايق مربوط به عالم غيب و اثرات ايمان و لذت عبادت پروردگار و شكوه تسليم در برابر فرمان او را درك كنند، اين گونه افراد به كوران و كرانى مى‏مانند كه در تاريكى مطلق و سكوت مرگبار زندگى دارند، در حالى كه مؤمنان راستين با چشم باز و گوش شنوا هر حركتى را مى‏بينند و هر صدايى را مى‏شنوند و با توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرين مى‏گشايند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-2.html

soham 313
19th June 2013, 05:54 AM
(آيه 25)
سرگذشت تكان دهنده نوح و قومش: همان گونه كه در آغاز سوره بيان كرديم در اين سوره، قسمتهاى قابل ملاحظه‏اى از تاريخ انبياء پيشين بيان شده است:

نخست از داستان «نوح» (ع) پيامبر اولو العزم شروع مى‏كند و ضمن 26 آيه نقاط اساسى تاريخ او را به صورت تكان دهنده‏اى شرح مى‏دهد.

در اين آيه نخستين مرحله اين دعوت بزرگ را بيان كرده و مى‏گويد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، (او به آنها اعلام كرد) كه من بيم دهنده آشكارى هستم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ).

(آيه 26)
در اين آيه پس از ضربه نخستين، محتواى رسالت خود را در يك جمله خلاصه مى‏كند و مى‏گويد: رسالت من اين است «كه غير از اللّه ديگرى را پرستش نكنيد» (أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).

و بلافاصله پشت سر آن همان مسأله انذار و اعلام خطر را تكرار مى‏كند و مى‏گويد: «من بر شما از عذاب روز دردناكى بيمناكم» (إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ).

در حقيقت توحيد و پرستش اللّه (خداى يگانه يكتا) ريشه و اساس و زير بناى تمام دعوت پيامبران است.

اگر براستى همه افراد جامعه جز «اللّه» را پرستش نكنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بتهاى برونى و درونى، خود خواهيها، هوى و هوسها، شهوتها، پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظيم فرود نياورند، هيچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-2.html

soham 313
19th June 2013, 05:57 AM
(آيه 27)
اكنون ببينيم نخستين عكس العمل طاغوتها و خودكامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر اين دعوت بزرگ و اعلام خطر آشكار چه بود؟

آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند.

نخست «اشراف و ثروتمندان كافر فوم او (نوح) گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نمى‏بينيم» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا).

در حالى كه رسالت الهى را بايد فرشتگان بدوش كشند، به گمان اين كه مقام انسان از فرشته پايين‏تر است و يا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مى‏داند! دليل ديگر آنها اين بود كه گفتند: اى نوح! «ما در اطراف تو، و در ميان آنها كه از تو پيروى كرده‏اند كسى جز يك مشت اراذل و جوانان كم سن و سال ناآگاه و بى‏خبر كه هرگز مسائل را بررسى نكرده‏اند نمى‏بينيم» (وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ).

بالاخره سومين ايراد آنها اين بود كه مى‏گفتند قطع نظر از اين كه تو انسان هستى نه فرشته، و علاوه بر اين كه ايمان آورندگان به تو نشان مى‏دهد كه دعوتت محتواى صحيحى ندارد «اصولا ما هيچ گونه برترى براى شما بر خودمان نمى‏بينيم تا به خاطر آن از شما پيروى كنيم» (وَ ما نَرى‏ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ).

و به همين دليل «ما گمان مى‏كنيم كه شما دروغگو هستيد» (بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ).

(آيه 28)
در اين آيه پاسخهاى منطقى نوح را در برابر اين ماجراجويان بيان مى‏كند «نوح گفت: اى قوم من! اگر من داراى دليل و معجزه آشكارى از سوى پروردگارم باشم، و مرا در انجام اين رسالت مشمول رحمت خود ساخته باشد، و اين موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده باشد» آيا باز هم رسالت مرا انكار مى‏كنيد (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ).

و در پايان آيه مى‏گويد: «آيا من مى‏توانم شما را بر پذيرش اين بيّنه روشن مجبور سازم در حالى كه (خود شما آمادگى نداريد و) از پذيرش و حتى تفكر و انديشه پيرامون آن كراهت داريد» (أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-2.html

soham 313
19th June 2013, 05:59 AM
(آيه 29)
من هيچ فرد با ايمانى را طرد نمى‏كنم! اين آيه نيز دنباله پاسخگويى به بهانه جوييهاى قوم نوح است.

نخست يكى از دلائل نبوت را كه نوح براى روشن ساختن قوم تاريكدل بيان كرده، بازگو مى‏كند: «اى قوم من! در برابر اين دعوت از شما مال و ثروت و اجر و پاداشى مطالبه نمى‏كنم» (وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالًا).

«اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).

خدايى كه مرا مبعوث به نبوت ساخته و مأمور به دعوت خلق كرده است.

و اين ميزان و الگويى است براى شناخت رهبران راستين، از فرصت طلبان دروغين، كه هر گامى را برمى‏دارند بطور مستقيم يا غير مستقيم هدف مادى از آن دارند.

سپس در پاسخ آنها كه اصرار داشتند نوح ايمان آورندگان فقير و يا كم سن و سال را از خود براند با قاطعيت مى‏گويد: «من هرگز كسانى را كه ايمان آورده‏اند طرد نمى‏كنم» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا).

«چرا كه آنها با پروردگار خويش ملاقات خواهند كرد» و در سراى ديگر خصم من در برابر او خواهند بود (إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ).

در پايان آيه به آنها اعلام مى‏كند كه: «من شما را مردمى جاهل مى‏دانم» (وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).

(آيه 30)
در اين آيه براى توضيح بيشتر به آنها مى‏گويد: «اى قوم من! اگر اين گروه با ايمان را طرد كنم چه كسى در برابر خدا (در آن دادگاه بزرگ عدالت و حتى در اين جهان) مرا يارى خواهد كرد»؟! (وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ).

طرد افراد صالح و مؤمن كار ساده‏اى نيست، آنها فرداى قيامت دشمن من خواهند بود و هيچ كس نمى‏تواند در آنجا از من دفاع كند، و نيز ممكن است مجازات الهى در اين جهان دامن مرا بگيرد «آيا انديشه نمى‏كنيد» تا بدانيد آنچه مى‏گويم عين حقيقت است (أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-2.html

soham 313
19th June 2013, 06:00 AM
(آيه 31)
آخرين سخنى كه نوح در پاسخ ايرادهاى واهى قوم به آنها مى‏گويد اين است كه اگر شما خيال مى‏كنيد و انتظار داريد من امتيازى جز از طريق وحى و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است، با صراحت بايد بگويم كه: «من نه به شما مى‏گويم خزائن الهى در اختيار من است» و نه هر كارى بخواهم مى‏توانم انجام دهم (وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ).

«و نه مى‏گويم من فرشته‏ام» (وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ).

اين گونه ادعاهاى بزرگ و دروغين مخصوص مدّعيان كاذب است، و هيچ گاه يك پيامبر راستين چنين ادّعاهايى نخواهد كرد.

در پايان آيه بار ديگر به موضوع ايمان آورندگان مستضعف پرداخته و تأكيد مى‏كند كه: «من هرگز نمى‏توانم در باره اين افرادى كه در چشم شما حقيرند بگويم:

خداوند خير و پاداش نيكى به آنها نخواهد داد» (وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً) بلكه به عكس خير اين جهان و آن جهان مال آنهاست، هر چند دستشان از مال و ثروت تهى است، اين شما هستيد كه بر اثر خيالات خام، خير را در مال و مقام يا سن و سال منحصر ساخته‏ايد و از حقيقت و معنى بكلى بيخبريد.

و به فرض كه گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند «خدا از درون جان آنها و نياتشان آگاهتر است» (اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ).

من كه جز ايمان و صداقت از آنها چيزى نمى‏بينم، و به همين دليل وظيفه دارم آنان را بپذيرم، من مأمور به ظاهرم و بنده شناس خداست! و اگر غير از اين كارى كنم «مسلما در اين صورت از ستمكاران خواهم بود» (إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ).

(آيه 32)
حرف بس است، مجازات كو؟ به دنبال گفتگوى نوح و قومش در اين آيه از زبان قوم نوح چنين نقل مى‏كند «آنها گفتند: اى نوح اين همه بحث و مجادله كردى بس است، تو بسيار با ما سخن گفتى» ديگر جايى براى بحث باقى نمانده است (قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا).

«اگر راست مى‏گويى، همان وعده‏هاى دردناكى را كه به ما مى‏دهى در مورد عذابهاى الهى تحقق بخش» (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).

انتخاب اين روش در برابر آن همه محبت و لطف پيامبران الهى و گفتارهايى كه همچون آب زلال و گوارا بر دل مى‏نشيند حكايت از نهايت لجاجت و تعصب و بى‏خبرى مى‏كند.

(آيه 33)
نوح در برابر اين بى‏اعتنايى، لجاجت و خيره‏سرى، با جمله كوتاهى چنين «پاسخ گفت: تنها اگر خدا اراده كند به اين تهديدها و وعده‏هاى عذاب تحقق مى‏بخشد» (قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ).

ولى به هر حال اين از دست من خارج است و در اختيار من نيست، من فرستاده اويم، و سر بر فرمانش دارم، بنابراين مجازات و عذاب را از من مخواهيد.

اما بدانيد هنگامى كه فرمان عذاب فرا رسد «شما نمى‏توانيد از چنگال قدرت او بگريزيد، و به مأمن و پناهگاهى فرار كنيد»! (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-2.html

soham 313
19th June 2013, 06:02 AM
(آيه 34)
سپس اضافه مى‏كند: «اگر خداوند (به خاطر گناهان و آلودگيهاى جسمى و فكريتان) بخواهد شما را گمراه سازد، هرگز نصيحت من براى شما سودى نخواهد بخشيد هر چند بخواهم شما را نصيحت كنم» (وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ).

چرا كه «او پروردگار شماست و به سوى او باز مى‏گرديد» و تمام هستى شما در قبضه قدرت اوست» (هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).

(آيه 35)
در اين آيه سخنى به عنوان يك جمله معترضه براى تأكيد بحثهايى كه در داستان نوح در آيات گذشته و آينده عنوان شده است مى‏گويد:

«دشمنان مى‏گويند اين مطلب را او (محمد صلّى اللّه عليه و آله) از پيش خود ساخته و به خدا نسبت داده است» (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ).

در پاسخ آنها «بگو: اگر من اينها را از پيش خود ساخته و به دروغ به خدا نسبت داده‏ام گناهش بر عهده من است» (قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامِي).

«ولى من از گناهان شما بيزارم» (وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ).

(آيه 36)
تصفيه شروع مى‏شود! آنچه در آيات قبل گذشت مرحله دعوت و تبليغ پى‏گير و مستمر نوح (ع) با نهايت جديت، و با استفاده از تمام وسائل بود.

در اينجا به مرحله دوم اين مبارزه اشاره شده مرحله پايان يافتن دوران تبليغ و آماده شدن براى تصفيه الهى! نخست مى‏خوانيم: «به نوح وحى شد كه جز افرادى كه از قومت به تو ايمان آورده‏اند ديگر هيچ كس ايمان نخواهد آورد» (وَ أُوحِيَ إِلى‏ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ).

اشاره به اين كه صفوف بكلى از هم جدا شده، و ديگر دعوت براى ايمان و اصلاح سودى ندارد، و بايد آماده تصفيه و انقلاب نهايى شود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-2.html

soham 313
19th June 2013, 06:03 AM
(آيه 37)
به هر حال اين گروه عصيانگر و لجوج بايد مجازات شوند، مجازاتى كه جهان را از لوث وجود آنها پاك كند و مؤمنان را براى هميشه از چنگالشان رها سازد.

نخست مى‏فرمايد: به نوح فرمان داديم كه «كشتى بساز، در حضور ما و طبق فرمان ما» (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا).

در پايان آيه به نوح هشدار مى‏دهد كه از اين به بعد «در باره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مكن چرا كه آنها (محكوم به عذابند و) مسلما غرق خواهند شد (وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

اين جمله به خوبى مى‏فهماند كه شفاعت شرائطى دارد كه اگر در كسى موجود نباشد پيامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او را ندارد.

(آيه 38)- اما چند جمله هم در باره قوم نوح بشنويم: آنها به جاى اين كه يك لحظه با مسأله دعوت نوح بطور جدى برخورد كنند و حد اقل احتمال دهند كه ممكن است اين همه اصرار نوح (ع) و دعوتهاى مكررش از وحى الهى سر چشمه گرفته و مسأله طوفان و عذاب حتمى باشد، باز همانطور كه عادت همه افراد مستكبر و مغرور است به استهزاء و مسخره ادامه دادند «او مشغول ساختن كشتى بود و هر زمان كه گروهى از قومش از كنار او مى‏گذشتند (و او و يارانش را سرگرم تلاش براى آماده ساختن چوبها و ميخها و وسائل كشتى سازى مى‏ديدند) او را مسخره مى‏كردند» (وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ).

اما نوح با استقامت فوق العاده‏اى كه زاييده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مى‏داد، و بى‏اعتنا به گفته‏هاى بى‏اساس اين كوردلان از خود راضى بسرعت پيشروى مى‏كرد، و روز به روز اسكلت كشتى آماده‏تر و مهياتر مى‏شد، فقط گاهى سر بلند مى‏كرد و اين جمله كوتاه و پرمعنى را به آنها «مى‏گفت: اگر (امروز) ما را مسخره مى‏كنيد ما نيز شما را همين گونه (در آينده نزديكى) مسخره خواهيم كرد»! (قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ).

آن روز كه شما در ميان طوفان سرگردان خواهيد شد و سراسيمه به هر سو مى‏دويد و هيچ پناهگاهى نخواهيد داشت و از ميان امواج فرياد مى‏كشيد و التماس مى‏كنيد كه ما را نجات ده! آرى آن روز مؤمنان بر افكار شما و غفلت و جهل و بى‏خبرتيان مى‏خندند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

aty.a
19th June 2013, 06:26 AM
http://uc-njavan.ir/images/gid8qvdkg1ldfzbpvxb3.gif (http://uc-njavan.ir/)





خداوند در شب نیمه شعبان به خلق خود
با رحمت می نگرد و بندگانش را می امرزد
مگر دو نفر را:دشمن کینه توز و ادمکش.
پیامبر اکرم (ص)
----------------------------------------
التماس دعا

Almas Parsi
19th June 2013, 08:25 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/38578920067316770579.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image005.gif

محیط زیست
پیامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله) :
الْمُسْلِمُونَ شُرَکاؤٌ فی ثَلاثٍ: فی الْمٰاءِ وَ الْکَلَإِ وَ النّارِ
مسلمانان در سه چیز شریکند: آب، مرتع، آتش(سوخت)

Muslims share in three things: water, pasture, and fire (fuel).

میزان الحکمة، ح 9634
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image005.gif

soham 313
20th June 2013, 06:16 AM
صفحه ی 128 از قرآن کریم شامل آیات 38 تا 50 از سوره ی هود


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُوا۟ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُوا۟ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ(38)
و [نوح] كشتي را مي ساخت و هر بار كه اشرافي از قومش بر او مي گذشتند او را مسخره مي كردند مي گفت اگر ما را مسخره مي كنيد ما [نيز] شما را همان گونه كه مسخره مي كنيد مسخره خواهيم كرد(38)



فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ(39)
به زودي خواهيد دانست چه كسي را عذابي خواركننده درمي رسد و بر او عذابي پايدار فرود مي آيد(39)



حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ ءَامَنَ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ(40)
تا آنگاه كه فرمان ما دررسيد و تنور فوران كرد فرموديم در آن [كشتي] از هر حيواني يك جفت با كسانت مگر كسي كه قبلا در باره او سخن رفته است و كساني كه ايمان آورده اند حمل كن و با او جز [عده] اندكي ايمان نياورده بودند(40)



۞ وَقَالَ ارْكَبُوا۟ فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْر۪يٰهَا وَمُرْسَيٰهَآ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(41)
و [نوح] گفت در آن سوار شويد به نام خداست روان شدنش و لنگرانداختنش بي گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است(41)



وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَيٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَٰبُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ الْكَٰفِرِينَ(42)
و آن [كشتي] ايشان را در ميان موجي كوه آسا مي برد و نوح پسرش را كه در كناري بود بانگ درداد اي پسرك من با ما سوار شو و با كافران مباش(42)



قَالَ سََٔاوِيٓ إِلَيٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَآءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ(43)
گفت به زودي به كوهي پناه مي جويم كه مرا از آب در امان نگاه مي دارد گفت امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اي نيست مگر كسي كه [خدا بر او] رحم كند و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرق شدگان گرديد(43)



وَقِيلَ يَٰٓأَرْضُ ابْلَعِي مَآءَكِ وَيَٰسَمَآءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَآءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(44)
و گفته شد اي زمين آب خود را فرو بر و اي آسمان [از باران] خودداري كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتي] بر جودي قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار(44)



وَنَادَيٰ نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَٰكِمِينَ(45)
و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترين داوراني(45)



قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَٰلِحٍ فَلَا تَسَْٔلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَٰهِلِينَ(46)
فرمود اي نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراي] كرداري ناشايسته است پس چيزي را كه بدان علم نداري از من مخواه من به تو اندرز مي دهم كه مبادا از نادانان باشي(46)



قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسَْٔلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِيٓ أَكُن مِّنَ الْخَٰسِرِينَ(47)
گفت پروردگارا من به تو پناه مي برم كه از تو چيزي بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزي و به من رحم نكني از زيانكاران باشم(47)



قِيلَ يَٰنُوحُ اهْبِطْ بِسَلَٰمٍ مِّنَّا وَبَرَكَٰتٍ عَلَيْكَ وَعَلَيٰٓ أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ(48)
گفته شد اي نوح با درودي از ما و بركتهايي بر تو و بر گروههايي كه با تواند فرود آي و گروههايي هستند كه به زودي برخوردارشان مي كنيم سپس از جانب ما عذابي دردناك به آنان مي رسد(48)



تِلْكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَآ إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَٰذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَٰقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ(49)
اين از خبرهاي غيب است كه آن را به تو وحي مي كنيم پيش از اين نه تو آن را مي دانستي و نه قوم تو پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] از آن تقواپيشگان است(49)



وَإِلَيٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ(50)
و به سوي [قوم] عاد برادرشان هود را [فرستاديم هود] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد جز او هيچ معبودي براي شما نيست شما فقط دروغ پردازيد(50)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
20th June 2013, 06:23 AM
(آيه 38)
اما چند جمله هم در باره قوم نوح بشنويم: آنها به جاى اين كه يك لحظه با مسأله دعوت نوح بطور جدى برخورد كنند و حد اقل احتمال دهند كه ممكن است اين همه اصرار نوح (ع) و دعوتهاى مكررش از وحى الهى سر چشمه گرفته و مسأله طوفان و عذاب حتمى باشد، باز همانطور كه عادت همه افراد مستكبر و مغرور است به استهزاء و مسخره ادامه دادند «او مشغول ساختن كشتى بود و هر زمان كه گروهى از قومش از كنار او مى‏گذشتند (و او و يارانش را سرگرم تلاش براى آماده ساختن چوبها و ميخها و وسائل كشتى سازى مى‏ديدند) او را مسخره مى‏كردند» (وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ).

اما نوح با استقامت فوق العاده‏اى كه زاييده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مى‏داد، و بى‏اعتنا به گفته‏هاى بى‏اساس اين كوردلان از خود راضى بسرعت پيشروى مى‏كرد، و روز به روز اسكلت كشتى آماده‏تر و مهياتر مى‏شد، فقط گاهى سر بلند مى‏كرد و اين جمله كوتاه و پرمعنى را به آنها «مى‏گفت: اگر (امروز) ما را مسخره مى‏كنيد ما نيز شما را همين گونه (در آينده نزديكى) مسخره خواهيم كرد»! (قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ).

آن روز كه شما در ميان طوفان سرگردان خواهيد شد و سراسيمه به هر سو مى‏دويد و هيچ پناهگاهى نخواهيد داشت و از ميان امواج فرياد مى‏كشيد و التماس مى‏كنيد كه ما را نجات ده! آرى آن روز مؤمنان بر افكار شما و غفلت و جهل و بى‏خبرتيان مى‏خندند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:25 AM
(آيه 39)
«پس به زودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خوار كننده به سراغ او خواهد آمد و مجازات جاودان دامنش را خواهد گرفت» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ).

در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان يك نوع بيمارى به زنان قوم نوح دست داد كه ديگر از آنان بچه‏اى متولد نشد و اين در واقع مقدمه‏اى براى مجازات و عذاب آنان بود.

كشتى نوح- بدون شك كشتى نوح يك كشتى ساده‏اى نبود و ساخت آن با وسائل آن روز به آسانى و سهولت پايان نيافت، كشتى بزرگى بود كه علاوه بر مؤمنان راستين يك جفت از نسل هر حيوانى را در خود جاى مى‏داد و آذوقه فراوانى كه براى مدتها زندگى انسانها و حيوانهايى كه در آن جاى داشتند حمل مى‏كرد، چنين كشتى با چنان ظرفيت حتما در آن روز بى‏سابقه بوده است، به خصوص كه اين كشتى بايد از دريايى به وسعت اين جهان با امواجى كوه پيكر سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضى از روايات مفسرين مى‏خوانيم كه اين كشتى هزار و دويست ذراع طول و ششصد ذراع عرض داشت! (هر ذراع حدود نيم متر است).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:27 AM
(آيه 40)
طوفان شروع مى‏شود! در آيات گذشته ديديم كه چگونه نوح و مؤمنان راستين دست به ساختن كشتى نجات زدند و تن به تمام مشكلات و سخريه‏هاى اكثريت بى‏ايمان مغرور دادند، و خود را براى طوفان آماده ساختند:

در اينجا سومين فراز اين سرگذشت يعنى چگونگى نزول عذاب را بر اين قوم ستمگر به طرز گويايى تشريح مى‏كند.

نخست مى‏گويد: اين وضع همچنان ادامه داشت «تا فرمان ما صادر شد (و طلايع عذاب آشكار گشت) و آب از درون تنور جوشيدن گرفت»! (حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ).

شايد قوم غافل و بى‏خبر جوشيدن آب را از درون تنور خانه‏هايشان ديدند ولى مانند هميشه از كنار اين گونه اخطارهاى پرمعنى الهى چشم و گوش بسته گذشتند، حتى براى يك لحظه نيز به خود اجازه تفكر ندادند كه شايد حادثه‏اى در شرف تكوين باشد، شايد اخطارهاى نوح واقعيت داشته باشد.

در اين هنگام به نوح «فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) بر كشتى سوار كن» تا در غرقاب، نسل آنها قطع نشود (قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).

«و همچنين خاندانت را جز آنها كه قبلا وعده هلاك آنها داده شده و نيز مؤمنان را بر كشتى سوار كن» (وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ).

«اما جز افراد كمى به او ايمان نياورده بودند» (وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ).

اين آيه از يك سو اشاره به همسر بى‏ايمان نوح و فرزندش «كنعان» مى‏كند كه بر اثر انحراف از مسير ايمان و همكارى با گناهكاران رابطه و پيوند خود را از نوح بريدند و حق سوار شدن بر آن كشتى نجات نداشتند.

و از سوى ديگر اشاره به اين مى‏كند كه محصول ساليان بسيار دراز تلاش پيگير نوح (ع) در راه تبليغ آيين خويش چيزى جز گروهى اندك از مؤمنان نبود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:29 AM
(آيه 41)
نوح بسرعت بستگان و ياران با ايمان خود را جمع كرد و چون لحظه طوفان و فرا رسيدن مجازاتهاى كوبنده الهى نزديك مى‏شد «به آنها دستور داد كه به نام خدا بر كشتى سوار شويد، به هنگام حركت و توقف كشتى نام خدا را بر زبان جارى سازيد و به ياد او باشيد» (وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها).

چرا مى‏گويم: در همه حال به ياد او باشيد و از ياد و نام او مدد بگيريد؟

«براى اين كه پروردگار من آمرزنده مهربان است» (إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).

به مقتضاى رحمتش اين وسيله نجات را در اختيار شما بندگان با ايمان قرار داده و به مقتضاى آمرزشش از لغزشهاى شما مى‏گذرد.

(آيه 42)
سر انجام لحظه نهايى فرا رسيد و فرمان مجازات اين قوم سركش صادر شد، ابرهاى تيره و تار همچون پاره‏هاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فرا گرفت، و آنچنان روى هم متراكم گرديد كه نظيرش هيچ گاه ديده نشده بود، صداى غرش رعد و پرتو خيره كننده برق پى‏درپى در فضاى آسمان پخش مى‏شد و خبر از حادثه بسيار عظيم و وحشتناكى مى‏داد.

باران شروع شد، قطره‏ها درشت و درشت‏تر شد. از سوى ديگر سطح آب زير زمينى آنقدر بالا آمد كه از هر گوشه‏اى چشمه خروشانى جوشيدن گرفت.

و به زودى سطح زمين به صورت اقيانوسى در آمد، وزش بادها امواج كوه پيكرى روى اين اقيانوس ترسيم مى‏كرد و اين امواج از سر و دوش هم بالا مى‏رفتند و روى يكديگر مى‏غلتيدند.

«و كشتى نوح با سرنشينانش سينه امواج كوه پيكر را مى‏شكافت و همچنان پيش مى‏رفت» (وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ).

«نوح فرزندش را كه در كنارى جدا از پدر قرار گرفته بود مخاطب ساخت و فرياد زد فرزندم! با ما سوار شو و با كافران مباش» كه فنا و نابودى دامنت را خواهد گرفت (وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ).

اما متأسفانه تأثير همنشين بد بيش از آن بود كه گفتار اين پدر دلسوز تأثير مطلوب خود را ببخشد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:31 AM
(آيه 43)
لذا اين فرزند لجوج و كوتاه فكر به گمان اين كه با خشم خدا مى‏توان به مبارزه برخاست، فرياد زد (پدر براى من جوش نزن) به زودى به كوهى پناه مى‏برم كه (دست اين سيلاب به دامنش هرگز نخواهد رسيد و) مرا در دامان خود پناه خواهد داد» (قالَ سَآوِي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ).

نوح باز مأيوس نشد، بار ديگر به اندرز و نصيحت پرداخت، شايد فرزند كوتاه فكر از مركب غرور و خيره سرى فرود آيد و راه حق پيش گيرد، به او «گفت:

فرزندم امروز هيچ قدرتى در برابر فرمان خدا پناه نخواهد داد» (قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ). «تنها نجات از آن كسى است كه مشمول رحمت خدا باشد و بس» (إِلَّا مَنْ رَحِمَ).

«در اين هنگام موج (ى برخاست و فرزند نوح را همچون پر كاهى از جا كند و) در ميان آن دو حائل شد و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت» (وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ).

درسهاى تربيتى در طوفان نوح:

همان گونه كه مى‏دانيم هدف اصلى قرآن از بيان سرگذشت پيشينيان بيان درسهاى عبرت و نكات آموزنده و تربيتى است و در همين قسمت نكته‏هاى بسيار مهمى نهفته است كه به قسمتى از آن ذيلا اشاره مى‏شود:

1- پاكسازى روى زمين:

درست است كه خداوند، «رحيم» و مهربان است ولى نبايد فراموش كرد كه او در عين حال، «حكيم» نيز مى‏باشد، به مقتضاى حكمتش هرگاه قوم و ملتى فاسد شوند و دعوت ناصحان و مربيان الهى در آنها اثر نكند، حق حيات براى آنها نيست، سر انجام از طريق انقلابهاى اجتماعى و يا انقلابهاى طبيعى، سازمان آنها در هم كوبيده و نابود مى‏شود.

اين نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معينى، يك سنت الهى است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملتها و حتى در عصر و زمان ما! و چه بسا جنگهاى جهانى اول و دوم اشكالى از اين پاكسازى باشد.

2- مجازات با طوفان چرا؟

درست است كه يك قوم و ملت فاسد بايد نابود شوند و وسيله نابودى آنها هر چه باشد تفاوت نمى‏كند، ولى دقت در آيات قرآن نشان مى‏دهد كه بالاخره تناسبى ميان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست.

فرعون تكيه گاه قدرتش را رود «عظيم نيل» و آبهاى پربركت آن قرار داده بود و جالب اين كه نابودى او هم به وسيله همان شد! قوم نوح جمعيت كشاورز و دامدار بودند و چنين جمعيتى همه چيز خود را از دانه‏هاى حياتبخش باران مى‏داند، اما سر انجام همين باران آنها را از بين برد.

و اگر مى‏بينيم انسانهاى طغيانگر عصر ما در جنگهاى جهانى اول و دوم به وسيله مدرنترين سلاحهايشان در هم كوبيده شدند، نبايد مايه تعجب ما باشد چرا كه همين صنايع پيشرفته بود كه تكيه گاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاى مستضعف جهان محسوب مى‏شد!

3- پناهگاههاى پوشالى:

معمولا هر كس در مشكلات زندگى به چيزى پناه مى‏برد، گروهى به ثروتشان، گروهى به مقام و منصبشان، عده‏اى به قدرت جسمانيشان، و جمعى به نيروى فكريشان، ولى همان گونه كه آيات فوق به ما مى‏گويد، و تاريخ نشان داده، هيچ يك از اينها در برابر فرمان پروردگار كمترين تاب مقاومت ندارد، و همچون تارهاى عنكبوت كه در برابر وزش طوفان قرار گيرد بسرعت درهم مى‏ريزد.

فرزند نادان و خيره سر نوح پيامبر (ع) نيز در همين اشتباه بود، گمان مى‏كرد كوه مى‏تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد، اما چه اشتباه بزرگى! حركت يك موج كار او را ساخت و به ديار عدمش فرستاد.

4- كشتى نجات:

در رواياتى كه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در كتب شيعه و اهل تسنن آمده است خاندان او يعنى امامان اهل بيت و حاملات مكتب اسلام به عنوان «كشتى نجات» معرفى شده‏اند. يعنى، هنگامى كه توفانهاى فكرى و عقيدتى و اجتماعى در جامعه اسلامى رخ مى‏دهد تنها راه نجات، پناه بردن به مكتب اهل بيت عليهم السّلام است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:38 AM
(آيه 44)
پايان يك ماجرا! نوح زمام كشتى را به دست خدا سپرده امواج، كشتى را به هر سو مى‏برد. در روايات آمده است كه شش ماه تمام اين كشتى سرگردان بود و نقاط مختلفى و حتى طبق پاره‏اى از روايات سرزمين مكه و اطراف خانه كعبه را سير كرد.

سر انجام فرمان پايان مجازات و بازگشت زمين به حالت عادى صادر شد. اين آيه چگونگى اين فرمان و جزئيات و نتيجه آن را در عبارات بسيار كوتاه و مختصر و در عين حال فوق العاده رسا و زيبا در ضمن شش جمله بيان مى‏كند و مى‏گويد: «به زمين دستور داده شد، اى زمين آبت را در كام فرو بر»! (وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ).

«و (به آسمان دستور داده شد) اى آسمان دست نگهدار» (وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي).

«و آب فرو نشست» (وَ غِيضَ الْماءُ).

«و كار پايان يافت» (وَ قُضِيَ الْأَمْرُ).

«و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت» (وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ).

و آن كوه معروفى در نزديكى «موصل» مى‏باشد.

«و در اين هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر»! (وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).

به گفته جمعى از دانشمندان عرب اين آيه «فصيحترين و بليغترين» آيات قرآن محسوب مى‏شود.

شاهد گوياى اين سخن همان است كه در روايات و تواريخ اسلامى مى‏خوانيم كه گروهى از كفار قريش، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصميم گرفتند آياتى همچون آيات قرآن ابداع كنند، علاقمندانشان براى مدت چهل روز بهترين غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان برايشان تدارك ديدند، مغز گندم خالص، گوشت گوسفند و شراب كهنه! تا با خيال راحت به تركيب جمله‏هايى همانند قرآن بپردازند! اما هنگامى كه به آيه فوق رسيدند، چنان آنها را تكان داد كه بعضى به بعض ديگر نگاه كردند و گفتند: اين سخنى است كه هيچ كلامى شبيه آن نيست، و اصولا شباهت به كلام مخلوقين ندارد، اين را گفتند و از تصميم خود منصرف شدند و مأيوسانه پراكنده گشتند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:39 AM
(آيه 45)
سرگذشت دردناك فرزند نوح: در آيات گذشته خوانديم كه فرزند نوح، نصيحت و اندرز پدر را نشنيد و تا آخرين نفس دست از لجاجت و خيره‏سرى بر نداشت.

در اينجا قسمت ديگرى از همين ماجرا را بيان مى‏كند و آن اين كه وقتى نوح فرزند خود را در ميان امواج ديد، عاطفه پدرى به جوش آمد و به ياد وعده الهى در باره نجات خاندانش افتاد، رو به درگاه خدا كرد «و صدا زد پروردگارا! فرزندم از خاندان من است (و تو وعده فرمودى كه خاندان مرا از طوفان و هلاكت رهايى بخشى) و وعده تو در مورد نجات خاندانم حقّ است. و تو از همه حكم كنندگان برترى» و در وفاى به عهد از همه ثابت‏ترى (وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ).

اين وعده اشاره به همان چيزى است كه در آيه 40 همين سوره گذشت.

(آيه 46)
اما بلافاصله پاسخ شنيد، پاسخى تكان دهنده و روشنگر از يك واقعيت بزرگ، واقعيتى كه پيوند مكتبى را مافوق پيوند نسبى و خويشاوندى قرار مى‏دهد.

«خداوند گفت: اى نوح! او از اهل تو نيست»! (قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ).

«بلكه او عملى است غير صالح» (إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ).

فرد ناشايسته‏اى است كه بر اثر بريدن پيوند مكتبيش از تو، پيوند خانواده‏گيش به چيزى شمرده نمى‏شود.

«حال كه چنين است، چيزى را كه به آن علم ندارى از من تقاضا مكن» (فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ). «من به تو موعظه مى‏كنم تا از جاهلان نباشى» (إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ).

از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام نقل شده كه روزى از دوستان خود پرسيد:

مردم اين آيه را چگونه تفسير مى‏كنند «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» يكى از حاضران عرض كرد بعضى معتقدند كه معنى آن اين است كه فرزند نوح (كنعان) فرزند حقيقى او نبود. امام فرمود: «نه چنين نيست، او به راستى فرزند نوح بود، اما هنگامى كه گناه كرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بيرون گذاشت خداوند فرزندى او را نفى كرد، همچنين كسانى كه از ما باشند ولى اطاعت خدا نكنند، از ما نيستند».


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:41 AM
(آيه 47)
به هر حال نوح دريافت كه اين تقاضا از پيشگاه پروردگار درست نبوده است و هرگز نبايد نجات چنين فرزندى را مشمول وعده الهى دائر بر نجات خاندانش بداند، لذا رو به درگاه پروردگار كرد و گفت: پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم از اينكه چيزى از تو بخواهم كه به آن آگاهى ندارم» (قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ).

«و اگر مرا نبخشى و مشمول رحمتت قرار ندهى از زيانكاران خواهم بود» (وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ).

(آيه 48)
نوح به سلامت فرود آمد! در اين آيه اشاره به فرود آمدن نوح از كشتى و تجديد حيات و زندگى عادى بر روى زمين شده است.

نخست مى‏گويد: «به نوح خطاب شد كه اى نوح! به سلامت و با بركت از ناحيه ما بر تو و بر آنها كه با تواند فرود آى» (قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ).

بدون شك «طوفان» همه آثار حيات را در هم كوبيده بود، و طبعا زمينهاى آباد، مراتع سرسبز و باغهاى خرم، همگى ويران شده بودند، و در اين هنگام بيم آن مى‏رفت كه نوح و يارانش از نظر «زندگى» و «تغذيه» در مضيقه شديد قرار گيرند، اما خداوند به اين گروه مؤمنان اطمينان داد كه درهاى بركات الهى به روى شما گشوده خواهد شد و از نظر زندگى هيچ گونه نگرانى به خود راه ندهيد كه محيطى «سالم» و پربركت براى شما فراهم است.

سپس اضافه مى‏كند: با اين همه باز در آينده از نسل همين مؤمنان «امتهايى به وجود مى‏آيند كه انواع نعمتها را به آنها مى‏بخشيم (ولى آنها در غرور و غفلت فرو مى‏روند) سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مى‏رسد» (وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
20th June 2013, 06:43 AM
(آيه 49)
در اين آيه كه با آن داستان نوح در اين سوره پايان مى‏گيرد، يك اشاره كلى به تمام آنچه گذشت مى‏كند و مى‏فرمايد: «اينها همه از اخبار غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى‏كنيم» (تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ).

«هيچ گاه نه تو و نه قوم تو قبل از اين از آن آگاهى نداشتيد» (ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا).

با توجه به آنچه در باره نوح به تو وحى شد و آن همه مشكلاتى كه نوح در دعوتش با آن رو برو بود، و با اين حال استقامت ورزيد «تو هم صبر و استقامت كن، چرا كه سر انجام پيروزى براى پرهيزكاران است» (فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ).

از اين آيه استفاده مى‏شود كه بر خلاف آنچه برخى مى‏پندارند، پيامبران (از علم غيب آگاهى داشتند، منتها اين آگاهى از طريق الهى و به مقدارى كه خدا مى‏خواست بود، نه اين كه از پيش خود چيزى بدانند.

در اينجا داستان نوح را با تمام شگفتيها و عبرتهايش رها كرده و به سراغ پيامبر بزرگ ديگرى يعنى هود كه اين سوره به نام او ناميده شده است مى‏رويم.

(آيه 50)
بت شكن شجاع! نخست در مورد اين ماجرا مى‏فرمايد: «ما به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم» (وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).

در اينجا از «هود» تعبير به برادر مى‏كند، اين تعبير يا به خاطر آن است كه عرب از تمام افراد قبيله تعبير به برادر مى‏كند. و يا اشاره به اين است كه رفتار هود مانند ساير انبياء با قوم خود كاملا برادرانه بود، نه در شكل يك امير و فرمانده، و يا حتى يك پدر نسبت به فرزندان، بلكه همچون يك برادر در برابر برادران ديگر بدون هر گونه امتياز و برترى جويى.

نخستين دعوت هود، همان دعوت تمام انبياء بود، دعوت به سوى توحيد و نفى هر گونه شرك: «هود به آنها گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ).

«چرا كه هيچ اله و معبود شايسته‏اى جز او وجود ندارد» (ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).

«شما (در اعتقادى كه به بتها داريد در اشتباهيد و) فقط تهمت مى‏زنيد» و بتها را شريك او مى‏خوانيد (إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ).

اين بتها نه شريك او هستند و نه منشأ خير و شر، هيچ كارى از آنها ساخته نيست، چه افترا و تهمتى از اين بالاتر كه براى چنين موجودات بى‏ارزشى اين همه مقام قائل شويد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

Almas Parsi
20th June 2013, 02:50 PM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/23125779755974855947.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image017.gif

چشم‌داشت ستایش
پیامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله) :
حُبُّ الثَّناءِ مِنَ النّاسِ یُعمِی وَ یُصِمُّ
انتظار ستایش از مردم، چشم را کور و گوش را کر میکند

Expecting praise from people makes the eye blind and the ear deaf.

نهج الفصاحه، ص 283، ح 1341
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image017.gif

soham 313
21st June 2013, 05:04 AM
صفحه ی 129 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 64 از سوره ی هود



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَٰقَوْمِ لَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي الَّذِي فَطَرَنِيٓ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(51)
اي قوم من براي اين [رسالت] پاداشي از شما درخواست نمي كنم پاداش من جز بر عهده كسي كه مرا آفريده است نيست پس آيا نمي انديشيد(51)




وَيَٰقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا۟ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوٓا۟ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَيٰ قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا۟ مُجْرِمِينَ(52)
و اي قوم من از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويي بر نيروي شما بيفزايد و تبهكارانه روي بر مگردانيد(52)




قَالُوا۟ يَٰهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ(53)
گفتند اي هود براي ما دليل روشني نياوردي و ما براي سخن تو دست از خدايان خود برنمي داريم و تو را باور نداريم(53)




إِن نَّقُولُ إِلَّا اعْتَرَيٰكَ بَعْضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٍ قَالَ إِنِّيٓ أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوٓا۟ أَنِّي بَرِيٓءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ(54)
[چيزي] جز اين نمي گوييم كه بعضي از خدايان ما به تو آسيبي رسانده اند گفت من خدا را گواه مي گيرم و شاهد باشيد كه من از آنچه جز او شريك وي مي گيريد بيزارم(54)




مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ(55)
پس همه شما در كار من نيرنگ كنيد و مرا مهلت مدهيد(55)




إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذٌۢ بِنَاصِيَتِهَآ إِنَّ رَبِّي عَلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(56)
در حقيقت من بر خدا پروردگار خودم و پروردگار شما توكل كردم هيچ جنبنده اي نيست مگر اينكه او مهار هستي اش را در دست دارد به راستي پروردگار من بر راه راست است(56)




فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّآ أُرْسِلْتُ بِهِۦٓ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَئًْا إِنَّ رَبِّي عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ(57)
پس اگر روي بگردانيد به يقين آنچه را كه به منظور آن به سوي شما فرستاده شده بودم به شما رسانيدم و پروردگارم قومي جز شما را جانشين [شما] خواهد كرد و به او هيچ زياني نمي رسانيد در حقيقت پروردگارم بر هر چيزي نگاهبان است(57)




وَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَٰهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ(58)
و چون فرمان ما دررسيد هود و كساني را كه با او گرويده بودند به رحمتي از جانب خود نجات بخشيديم و آنان را از عذابي سخت رهانيديم(58)




وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا۟ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا۟ رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ(59)
و اين [قوم] عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و فرستادگانش را نافرماني نمودند و به دنبال فرمان هر زورگوي ستيزه جوي رفتند(59)




وَأُتْبِعُوا۟ فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَلَآ إِنَّ عَادًا كَفَرُوا۟ رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ(60)
و [سرانجام] در اين دنيا و روز قيامت لعنت بدرقه [راه] آنان گرديد آگاه باشيد كه عاديان به پروردگارشان كفر ورزيدند هان مرگ بر عاديان قوم هود(60)




۞ وَإِلَيٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَٰلِحًا قَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوٓا۟ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ(61)
و به سوي [قوم] ثمود برادرشان صالح را [فرستاديم] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد براي شما هيچ معبودي جز او نيست او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد پس از او آمرزش بخواهيد آنگاه به درگاه او توبه كنيد كه پروردگارم نزديك [و] اجابت كننده است(61)




قَالُوا۟ يَٰصَٰلِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَٰذَآ أَتَنْهَيٰنَآ أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ ءَابَآؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَآ إِلَيْهِ مُرِيبٍ(62)
گفتند اي صالح به راستي تو پيش از اين ميان ما مايه اميد بودي آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي پرستيدند باز مي داري و بي گمان ما از آنچه تو ما را بدان مي خواني سخت دچار شكيم(62)




قَالَ يَٰقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَيٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَءَاتَيٰنِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ(63)
گفت اي قوم من چه بينيد اگر [در اين دعوا] بر حجتي روشن از پروردگار خود باشم و از جانب خود رحمتي به من داده باشد پس اگر او را نافرماني كنم چه كسي در برابر خدا مرا ياري مي كند در نتيجه شما جز بر زيان من نمي افزاييد(63)




وَيَٰقَوْمِ هَٰذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِيٓ أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ(64)
و اي قوم من اين ماده شتر خداست كه براي شما پديده اي شگرف است پس بگذاريد او در زمين خدا بخورد و آسيبش مرسانيد كه شما را عذابي زودرس فرو مي گيرد(64)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 05:08 AM
(آيه 51)
سپس حضرت هود اضافه كرد: «اى قوم من! در دعوت خودم (هيچ گونه چشمداشتى از شما ندارم) هيچ گونه پاداشى از شما نمى‏خواهم» (يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً). تا گمان كنيد فرياد و جوش و خروش من براى رسيدن به مال و مقام است، و يا شما به خاطر سنگينى بار پاداشى كه مى‏خواهيد براى من در نظر بگيريد تن به تسليم ندهيد.

«تنها اجر و پاداش من بر آن كسى است كه مرا آفريده» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي). به من روح و جسم بخشيده و در همه چيز مديون او هستم همان خالق و رازق من.

اصولا من اگر گامى براى هدايت و سعادت شما بر مى‏دارم به خاطر اطاعت فرمان اوست و بنابراين بايد اجر و پاداش از او بخواهم نه از شما.

به علاوه مگر شما چيزى از خود داريد كه به من بدهيد هر چه شما داريد از ناحيه او است «آيا نمى‏فهميد»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

(آيه 52)
سر انجام براى تشويق آنها و استفاده از تمام وسائل ممكن براى بيدار ساختن روح حق طلبى اين قوم گمراه، متوسل به بيان پاداشهاى مادى مشروط مى‏شود كه خداوند در اختيار مؤمنان در اين جهان مى‏گذارد، مى‏گويد: «اى قوم من! از خدا به خاطر گناهانتان طلب بخشش كنيد» (وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).

«سپس توبه كنيد و به سوى او باز گرديد» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).

اگر شما چنين كنيد «به آسمان فرمان مى‏دهد قطره‏هاى حياتبخش باران را بر شما پى‏درپى فرو فرستد» (يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً).

تا كشت و زرع و باغهاى شما به كم آبى و بى آبى تهديد نشوند و همواره سرسبز و خرم باشند. به علاوه در سايه ايمان و تقوا و پرهيز از گناه و بازگشت به سوى خدا «نيرويى بر نيروى شما مى‏افزايد» (وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ).

هرگز فكر نكنيد كه ايمان و تقوا از نيروى شما مى‏كاهد، نه هرگز.

بنابراين «از راه حق روى بر نتابيد و در جاده گناه قدم مگذاريد» (وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ).

توحيد خمير مايه دعوت همه پيامبران-

تاريخ انبياء نشان مى‏دهد كه همه آنها دعوت خود را از توحيد و نفى شركت و هرگونه بت پرستى آغاز كردند، و در واقع هيچ اصلاحى در جوامع انسانى بدون اين دعوت ميسر نيست، چرا كه وحدت جامعه و همكارى و تعاون و ايثار و فداكارى همه امورى هستند كه از ريشه توحيد معبود سيراب مى‏شوند.

اما شرك سر چشمه هرگونه پراكندگى و تضاد و تعارض و خودكامگى و خود محورى و انحصار طلبى است، و پيوند اين مفاهيم با شرك و بت پرستى به مفهوم وسيعش چندان مخفى نيست.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
21st June 2013, 05:11 AM
(آيه 53)
منطق نيرومند هود! حال ببينيم اين قوم سركش و مغرور يعنى عاد در برابر برادرشان هود (ع) و نصايح و اندرزها و راهنماييهاى او چه واكنشى نشان دادند.

«آنها گفتند: اى هود تو دليل روشنى براى ما نياورده‏اى» (قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ). «و ما هرگز به خاطر سخنان تو دست از دامن بتها و خدايانمان بر نمى‏داريم» (وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ).

«و ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد»! (وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ).

(آيه 54)
و پس از اين سه جمله غير منطقى، اضافه كردند: «ما (در باره تو) فقط مى‏گوييم: بعضى از خدايان ما به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده) اند» (إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ).

بدون شك هود- همان گونه كه برنامه و وظيفه تمام پيامبران است- معجزه يا معجزاتى براى اثبات حقانيت خويش به آنها عرضه داشته بود، ولى آنها به خاطر كبر و غرورى كه داشتند مانند ساير اقوام لجوج، معجزات را انكار كردند.

به هر حال هود مى‏بايد پاسخى دندان شكن به اين قوم گمراه و لجوج بدهد، پاسخى كه هم آميخته با منطق باشد، و هم از موضع قدرت ادا شود.

قرآن مى‏گويد: او در پاسخ آنها اين چند جمله را بيان كرد:

«گفت: من خدا را به شهادت مى‏طلبم و همه شما نيز شاهد باشيد كه من از اين بتها و خدايانتان بيزارم» (قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ).

اشاره به اين كه اگر اين بتها قدرتى دارند از آنها بخواهيد مرا از ميان بردارند، من كه آشكارا به جنگ آنها برخاسته‏ام چرا مرا نابود نمى‏كنند؟!

(آيه 55)
سپس اضافه مى‏كند: نه فقط كارى از آنها ساخته نيست، شما هم با اين انبوه جمعيتتان قادر بر چيزى نيستيد، «از آنچه غير او (مى‏پرستيد) حال كه چنين است همگى دست به دست هم بدهيد و هر نقشه‏اى را مى‏توانيد بر ضد من بكشيد و لحظه‏اى مرا مهلت ندهيد» اما بدانيد كارى از دست شما ساخته نيست (مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-3.html

soham 313
21st June 2013, 05:13 AM
(آيه 56)
چرا من انبوه جمعيت را به هيچ مى‏شمرم؟ و چرا كمترين اعتنايى به قوت و قدرت شما ندارم؟ شمايى كه تشنه خون من هستيد و همه گونه قدرت داريد. براى اين كه من پشتيبانى دارم كه قدرتش فوق قدرتها است «من توكل بر خدايى كردم كه پروردگار من و شماست» (إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ).

و بعد ادامه داد نه تنها شما، «هيچ جنبنده‏اى در جهان نيست مگر اين كه در قبضه قدرت و فرمان خداست» و تا او نخواهد كارى از آنان ساخته نيست (ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها).

ولى اين را نيز بدانيد خداى من از آن قدرتمندانى نيست كه قدرتش موجب خودكامگى و هوسبازى گردد و آن را در غير حق به كار برد، بلكه «پروردگار من همواره بر صراط مستقيم و جاده عدل و داد مى‏باشد» و كارى بر خلاف حكمت و صواب انجام نمى‏دهد (إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

(آيه 57)
سر انجام «هود» در آخرين سخن به آنها چنين مى‏گويد: «اگر شما از راه حق روى برتابيد (به من زيانى نمى‏رسد) چرا كه من رسالت خويش را به شما ابلاغ كردم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ).

اشاره به اين كه گمان نكنيد اگر دعوت من پذيرفته نشود براى من شكست است، من انجام وظيفه كردم، انجام وظيفه، پيروزى است.

سپس همان گونه كه بت پرستان او را تهديد كرده بودند، او به طرز شديدترى آنها را به مجازات الهى تهديد مى‏كند و مى‏گويد: اگر شما دعوت حق را نپذيريد «خداوند به زودى (شما را نابود كرده و) گروه ديگرى را جانشين شما مى‏كند و هيچ گونه زيانى به او نمى‏رسانيد» (وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً).

اين قانون خلقت است، كه هرگاه مردمى لياقت پذيرا شدن نعمت هدايت و يا نعمتهاى ديگر پروردگار را نداشته باشند، آنها را از ميان برمى‏دارد و گروهى لايق به جاى آنان مى‏نشاند.

اين را هم بدانيد كه: «پروردگار من حافظ همه چيز و نگاهدارنده هرگونه حساب است» (إِنَّ رَبِّي عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفِيظٌ).

نه فرصت از دست او مى‏رود، نه موقعيت را فراموش مى‏كند، نه پيامبران و دوستان خود را به دست نسيان مى‏سپارد، بلكه همه چيز را مى‏داند و بر هر چيز مسلط است.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html

soham 313
21st June 2013, 05:15 AM
(آيه 58)
لعن و نفرين ابدى بر اين قوم ستمگر! در آخرين قسمت از آيات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پيامبرشان هود، به مجازات دردناك اين سركشان اشاره كرده، نخست مى‏گويد: «و هنگامى كه فرمان ما (داير به مجازاتشان فرا رسيد) هود و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصى كه به آنان داشتيم رهايى بخشيد» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).

و باز براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «و ما اين قوم با ايمان را از عذاب شديد و غليظ رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ).
(آيه 59)
در اين آيه گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مى‏كند نخست مى‏فرمايد: «و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند» و با لجاجت، هرگونه دليل و مدرك روشنى را بر صدق دعوت پيامبرشان منكر شدند (وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ).

ديگر اين كه: آنها از نظر عمل نيز «به عصيان و سركشى در برابر پيامبران برخاستند» (وَ عَصَوْا رُسُلَهُ).

سومين گناهشان اين بود كه فرمان خدا را رها كرده «و از فرمان هر جبّار عنيدى پيروى مى‏كردند» (وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ).

چه گناهى از اين گناهان بالاتر، ترك ايمان، مخالفت پيامبران و گردن نهادن به فرمان جباران عنيد.

«جبّار» به كسى مى‏گويند كه از روى خشم و غضب مى‏زند و مى‏كشد و نابود مى‏كند، و پيرو فرمان عقل نيست و «عَنِيدٍ» كسى است كه با حق و حقيقت، فوق العاده مخالف است و هيچ گاه زير بار حق نمى‏رود.

اين دو صفت، صفت بارز طاغوتها و مستكبران هر عصر و زمان است، كه هرگز گوششان بدهكار حرف حق نيست، و با هر كس مخالف شدند با قساوت و بى‏رحمى، شكنجه مى‏كنند و مى‏كوبند و از ميان مى‏برند.

(آيه 60)
در اين آيه كه داستان هود و قوم عاد در آن پايان مى‏گيرد، نتيجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنين بيان مى‏كند: «آنها به خاطر اعمالشان در اين دنيا مورد لعن و نفرين واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاريخ ننگين از آنها باقى نماند» (وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً).

و در روز رستاخيز گفته مى‏شود: «بدانيد كه قوم عاد پروردگارشان را انكار كردند» (وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ).

«دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار» (أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ).

با اين كه كلمه «عاد» براى معرفى اين گروه كافى است در آيه فوق بعد از ذكر عاد، قوم هود نيز ذكر شده است كه هم تأكيد را مى‏رساند و هم اشاره به اين است كه اين گروه همان كسانى هستند كه پيامبر دلسوزشان هود را آن همه ناراحت و متهم ساختند، و به همين جهت از رحمت خداوند دورند.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html

soham 313
21st June 2013, 05:16 AM
(آيه 61)
آغاز سرگذشت قوم ثمود: سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاى عبرت انگيزش بطور فشرده پايان يافت و اكنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعيتى كه طبق نقل تواريخ در سرزمين «وادى القرى» در ميان مدينه و شام زندگى داشتند.

باز در اينجا مى‏بينيم كه قرآن مجيد هنگامى كه سخن از پيامبر آنها «صالح» مى‏گويد به عنوان «برادر» از او ياد مى‏كند برادرى دلسوز و مهربان كه جز خيرخواهى هدف ديگرى ندارد آيه شريفه مى‏فرمايد: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم» (وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).

«گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد كه هيچ معبودى براى شما جز او نيست» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).

سپس براى تحريم حسن حق شناسى آنها به گوشه‏اى از نعمتهاى مهم پروردگار كه سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره كرده، مى‏گويد: «او كسى است كه شما را از زمين آفريد» (هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ).

پس از اشاره به نعمت آفرينش، نعمتهاى ديگرى را كه در زمين قرار داده به اين انسانهاى سركش يادآورى مى‏كند: او كسى است كه: «عمران و آبادى زمين را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختيارتان قرار داد» (وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها).

قابل توجه اين كه قرآن نمى‏گويد خداوند زمين را آباد كرد و در اختيار شما گذاشت، بلكه مى‏گويد عمران و آبادى زمين را به شما تفويض كرد، اشاره به اين كه وسائل از هر نظر آماده است، اما شما بايد با كار و كوشش زمين را آباد سازيد و منابع آن را به دست آوريد و بدون كار و كوشش سهمى نداريد.

«اكنون كه چنين است، از گناهان خود توبه كنيد و به سوى خدا بازگرديد كه پروردگار من به بندگان خود نزديك است و درخواست آنها را اجابت مى‏كند» (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html

soham 313
21st June 2013, 05:19 AM
(آيه 62)
اكنون ببينيم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟

آنها براى نفوذ در صالح و يا لااقل خنثى كردن نفوذ سخنانش در توده مردم از يك عامل روانى استفاده كردند، و به تعبير عاميانه خواستند هندوانه زير بغلش بگذارند، و «گفتند: اى صالح! تو پيش از اين مايه اميد ما بودى» (قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).

در مشكلات به تو پناه مى‏برديم و از تو مشورت مى‏كرديم، و به عقل و هوش و درايت تو ايمان داشتيم، و در خيرخواهى و دلسوزى تو هرگز ترديد به خود راه نمى‏داديم.

اما متأسفانه اميد ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آيين بت پرستى و خدايان ما كه راه و رسم نياكان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مى‏شود نشان دادى كه نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ايمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى.

«راستى تو مى‏خواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مى‏پرستيدند نهى كنى»؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا).

«حقيقت اين است ما نسبت به آيينى كه تو به آن دعوت مى‏كنى (يعنى آيين يكتاپرستى) در شك و ترديديم، و نسبت به آن بدبين نيز هستيم» (وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ).

(آيه 63)
اما اين پيامبر بزرگ الهى بدون آن كه از هدايت آنها مأيوس گردد، و يا اين كه سخنان پر تزويرشان در روح بزرگ او كمترين اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنين پاسخ «گفت: اى قوم من! ببينيد اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد» آيا مى‏توانم رسالت الهى را ابلاغ نكنم و با انحرافات و زشتيها نجنگم؟! (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً).

در اين حال «اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مى‏تواند مرا در برابر وى يارى دهد»؟ (فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ).

«پس (استدلال به روش نياكان و اين گونه سخنان) شما جز اطمينان به زيانكار بودنتان چيزى بر من نمى‏افزايد»! (فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ).

(آيه 64)
بعد براى نشان دادن معجزه و نشانه‏اى بر حقانيت دعوتش از طريق كارهايى كه از قدرت انسان بيرون است و تنها به قدرت پروردگار متكى است وارد شد و به آنها گفت: «اى قوم من! اين ناقه پروردگار براى شما، آيت و نشانه‏اى است» (وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً).

«آن را رها كنيد كه در زمين خدا از مراتع و علفهاى بيابان بخورد» (فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ).

«و هرگز آزارى به آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب نزديك الهى شما را فرا خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread306-4.html

soham 313
21st June 2013, 07:19 AM
صفحه ی 130 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 81 از سوره ی هود


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا۟ فِي دَارِكُمْ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ ذَٰلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ(65)
پس آن [ماده شتر] را پي كردند و [صالح] گفت سه روز در خانه هايتان برخوردار شويد اين وعده اي بي دروغ است(65)



فَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَٰلِحًا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ(66)
پس چون فرمان ما در رسيد صالح و كساني را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت خود رهانيديم و از رسوايي آن روز [نجات داديم] به يقين پروردگار تو همان نيرومند شكست ناپذير است(66)



وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا۟ فِي دِيَٰرِهِمْ جَٰثِمِينَ(67)
و كساني را كه ستم ورزيده بودند آن بانگ [مرگبار] فرا گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند(67)



كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا۟ فِيهَآ أَلَآ إِنَّ ثَمُودَا۟ كَفَرُوا۟ رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ(68)
گويا هرگز در آن [خانه ها] نبوده اند آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند هان مرگ بر ثمود(68)



وَلَقَدْ جَآءَتْ رُسُلُنَآ إِبْرَٰهِيمَ بِالْبُشْرَيٰ قَالُوا۟ سَلَٰمًا قَالَ سَلَٰمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ(69)
و به راستي فرستادگان ما براي ابراهيم مژده آوردند سلام گفتند پاسخ داد سلام و ديري نپاييد كه گوساله اي بريان آورد(69)



فَلَمَّا رَءَآ أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا۟ لَا تَخَفْ إِنَّآ أُرْسِلْنَآ إِلَيٰ قَوْمِ لُوطٍ(70)
و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمي شود آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسي بر دل گرفت گفتند مترس ما به سوي قوم لوط فرستاده شده ايم(70)



وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَٰهَا بِإِسْحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسْحَٰقَ يَعْقُوبَ(71)
و زن او ايستاده بود خنديد پس وي را به اسحاق و از پي اسحاق به يعقوب مژده داديم(71)



قَالَتْ يَٰوَيْلَتَيٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٌ وَهَٰذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ(72)
[همسر ابراهيم] گفت اي واي بر من آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است واقعا اين چيز بسيار عجيبي است(72)



قَالُوٓا۟ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ(73)
گفتند آيا از كار خدا تعجب مي كني رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد بي گمان او ستوده اي بزرگوار است(73)



فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَٰهِيمَ الرَّوْعُ وَجَآءَتْهُ الْبُشْرَيٰ يُجَٰدِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ(74)
پس وقتي ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مي كرد(74)



إِنَّ إِبْرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّٰهٌ مُّنِيبٌ(75)
زيرا ابراهيم بردبار و نرمدل و بازگشت كننده [به سوي خدا] بود(75)



يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَآ إِنَّهُ قَدْ جَآءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ ءَاتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ(76)
اي ابراهيم از اين [چون و چرا] روي برتاب كه فرمان پروردگارت آمده و براي آنان عذابي كه بي بازگشت است خواهد آمد(76)



وَلَمَّا جَآءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيٓءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ(77)
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به [آمدن] آنان ناراحت و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد و گفت امروز روزي سخت است(77)



وَجَآءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ السَّئَِّاتِ قَالَ يَٰقَوْمِ هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِيٓ أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ(78)
و قوم او شتابان به سويش آمدند و پيش از آن كارهاي زشت مي كردند [لوط] گفت اي قوم من اينان دختران منند آنان براي شما پاكيزه ترند پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد آيا در ميان شما آدمي عقل رس پيدا نمي شود(78)



قَالُوا۟ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ(79)
گفتند تو خوب مي داني كه ما را به دخترانت حاجتي نيست و تو خوب مي داني كه ما چه مي خواهيم(79)



قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ ءَاوِيٓ إِلَيٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ(80)
[لوط] گفت كاش براي مقابله با شما قدرتي داشتم يا به تكيه گاهي استوار پناه مي جستم(80)



قَالُوا۟ يَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوٓا۟ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَآ أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ(81)
گفتند اي لوط ما فرستادگان پروردگار توييم آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت پس پاسي از شب گذشته خانواده ات را حركت ده و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد مگر زنت كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد بي گمان وعده گاه آنان صبح است مگر صبح نزديك نيست(81)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 07:25 AM
صفحه ی 131 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 94 از سوره ی هود


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



فَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ(82)

پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ پاره هايي از [نوع] سنگ گلهاي لايه لايه بر آن فرو ريختيم(82)



مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّٰلِمِينَ بِبَعِيدٍ(83)
[سنگهايي] كه نزد پروردگارت نشان زده بود و [خرابه هاي] آن از ستمگران چندان دور نيست(83)



۞ وَإِلَيٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنقُصُوا۟ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيٓ أَرَيٰكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ(84)
و به سوي [اهل] م دي ن برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد براي شما جز او معبودي نيست و پيمانه و ترازو را كم مكنيد به راستي شما را در نعمت مي بينم و[لي] از عذاب روزي فراگير بر شما بيمناكم(84)



وَيَٰقَوْمِ أَوْفُوا۟ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا۟ النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا۟ فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(85)
و اي قوم من پيمانه و ترازو را به داد تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد و در زمين به فساد سر برمداريد(85)



بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ(86)
اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براي شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم(86)




قَالُوا۟ يَٰشُعَيْبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِيٓ أَمْوَٰلِنَا مَا نَشَٰٓؤُا۟ إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ(87)
گفتند اي شعيب آيا نماز تو به تو دستور مي دهد كه آنچه را پدران ما مي پرستيده اند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم راستي كه تو بردبار فرزانه اي(87)



قَالَ يَٰقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَيٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَآ أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَيٰ مَآ أَنْهَيٰكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَٰحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِيٓ إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ(88)
گفت اي قوم من بينديشيد اگر از جانب پروردگارم دليل روشني داشته باشم و او از سوي خود روزي نيكويي به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم] من نمي خواهم در آنچه شما را از آن باز مي دارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم] من قصدي جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [ياري] خدا نيست بر او توكل كرده ام و به سوي او بازمي گردم(88)



وَيَٰقَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِيٓ أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَآ أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَٰلِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ(89)
و اي قوم من زنهار تا مخالفت شما با من شما را بدانجا نكشاند كه [بلايي] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما [نيز] برسد و قوم لوط از شما چندان دور نيست(89)



وَاسْتَغْفِرُوا۟ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوٓا۟ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ(90)
و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است(90)



قَالُوا۟ يَٰشُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَيٰكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَٰكَ وَمَآ أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ(91)
گفتند اي شعيب بسياري از آنچه را كه مي گويي نمي فهميم و واقعا تو را در ميان خود ضعيف مي بينيم و اگر عشيره تو نبود قطعا سنگسارت مي كرديم و تو بر ما پيروز نيستي(91)



قَالَ يَٰقَوْمِ أَرَهْطِيٓ أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَآءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ(92)
گفت اي قوم من آيا عشيره من پيش شما از خدا عزيزتر است كه او را پشت سر خود گرفته ايد [و فراموشش كرده ايد] در حقيقت پروردگار من به آنچه انجام مي دهيد احاطه دارد(92)



وَيَٰقَوْمِ اعْمَلُوا۟ عَلَيٰ مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَٰمِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَٰذِبٌ وَارْتَقِبُوٓا۟ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ(93)
و اي قوم من شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد من [نيز] عمل مي كنم به زودي خواهيد دانست كه عذاب رسواكننده بر چه كسي فرود مي آيد و دروغگو كيست و انتظار بريد كه من [هم] با شما منتظرم(93)




وَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا۟ فِي دِيَٰرِهِمْ جَٰثِمِينَ(94)
و چون فرمان ما آمد شعيب و كساني را كه با او ايمان آورده بودند به رحمتي از جانب خويش نجات داديم و كساني را كه ستم كرده بودند فرياد [مرگبار] فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند(94)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 07:31 AM
صفحه ی 132 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 112 از سوره ی هود


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا۟ فِيهَآ أَلَا بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ(95)
گويي در آن [خانه ها] هرگز اقامت نداشته اند هان مرگ بر [مردم] م دي ن همان گونه كه ثمود هلاك شدند(95)



وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَا وَسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(96)
و به راستي موسي را با آيات خود و حجتي آشكار(96)



إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَاتَّبَعُوٓا۟ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَآ أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ(97)
به سوي فرعون و سران [قوم] وي فرستاديم ولي [سران] از فرمان فرعون پيروي كردند و فرمان فرعون صواب نبود(97)



يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ(98)
روز قيامت پيشاپيش قومش مي رود و آنان را به آتش درمي آورد و [دوزخ] چه ورودگاه بدي براي واردان است(98)



وَأُتْبِعُوا۟ فِي هَٰذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَٰمَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ(99)
و در اين دنيا و روز قيامت به لعنت بدرقه شدند و چه بد عطايي نصيب آنان مي شود(99)



ذَٰلِكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الْقُرَيٰ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَآئِمٌ وَحَصِيدٌ(100)
اين از خبرهاي آن شهرهاست كه آن را بر تو حكايت مي كنيم بعضي از آنها [هنوز] بر سر پا هستند و [بعضي] بر باد رفته اند(100)



وَمَا ظَلَمْنَٰهُمْ وَلَٰكِن ظَلَمُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ فَمَآ أَغْنَتْ عَنْهُمْ ءَالِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مِن شَيْءٍ لَّمَّا جَآءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ(101)
و ما به آنان ستم نكرديم ولي آنان به خودشان ستم كردند پس چون فرمان پروردگارت آمد خداياني كه به جاي خدا[ي حقيقي] مي خواندند هيچ به كارشان نيامد و جز بر هلاكت آنان نيفزود(101)



وَكَذَٰلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ الْقُرَيٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ(102)
و اين گونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت وقتي شهرها را در حالي كه ستمگر بودند [به قهر] مي گرفت آري [به قهر] گرفتن او دردناك و سخت است(102)



إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الْءَاخِرَةِ ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ(103)
قطعا در اين [يادآوريها] براي كسي كه از عذاب آخرت مي ترسد عبرتي است آن [روز] روزي است كه مردم را براي آن گرد مي آورند و آن [روز] روزي است كه [جملگي در آن] حاضر مي شوند(103)



وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ(104)
و ما آن را جز تا زمان معيني به تاخير نمي افكنيم(104)



يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ(105)
روزي [است] كه چون فرا رسد هيچ كس جز به اذن وي سخن نگويد آنگاه بعضي از آنان تيره بختند و [برخي] نيكبخت(105)



فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا۟ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ(106)
و اما كساني كه تيره بخت شده اند در آتش فرياد و ناله اي دارند(106)



خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَٰوَٰتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ(107)
تا آسمانها و زمين برجاست در آن ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد زيرا پروردگار تو همان كند كه خواهد(107)



۞ وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا۟ فَفِي الْجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَٰوَٰتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ عَطَآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ(108)
و اما كساني كه نيكبخت شده اند تا آسمانها و زمين برجاست در بهشت جاودانند مگر آنچه پروردگارت بخواهد [كه اين] بخششي است كه بريدني نيست(108)

فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَٰٓؤُلَآءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ(109)
پس در باره آنچه آنان [=مشركان] مي پرستند در ترديد مباش آنان جز همان گونه كه قبلا پدرانشان مي پرستيدند نمي پرستند و ما بهره ايشان را تمام و ناكاسته خواهيم داد(109)



وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ(110)
و به حقيقت ما به موسي كتاب [آسماني] داديم پس در مورد آن اختلاف شد و اگر از جانب پروردگارت وعده اي پيشي نگرفته بود قطعا ميان آنها داوري شده بود و بي گمان آنان در باره آن در شكي بهتان آميزند(110)



وَإِنَّ كُلًّا لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَٰلَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(111)
و قطعا پروردگارت [نتيجه] اعمال هر يك را به تمام [و كمال] به آنان خواهد داد چرا كه او به آنچه انجام مي دهند آگاه است(111)



فَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا۟ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(112)
پس همان گونه كه دستور يافته اي ايستادگي كن و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مي دهيد بيناست(112)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 07:36 AM
صفحه ی 133 از قرآن کریم شامل آیات 113 تا 123 از سوره ی هود و آیات 1 تا 4 از سوره ی یوسف



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَلَا تَرْكَنُوٓا۟ إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ(113)
و به كساني كه ستم كرده اند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما مي رسد و در برابر خدا براي شما دوستاني نخواهد بود و سرانجام ياري نخواهيد شد(113)



وَأَقِمِ الصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ الَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَٰتِ يُذْهِبْنَ السَّئَِّاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَيٰ لِلذَّٰكِرِينَ(114)
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار زيرا خوبيها بديها را از ميان مي برد اين براي پندگيرندگان پندي است(114)



وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(115)
و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمي گرداند(115)



فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُو۟لُوا۟ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مَآ أُتْرِفُوا۟ فِيهِ وَكَانُوا۟ مُجْرِمِينَ(116)
پس چرا از نسلهاي پيش از شما خردمنداني نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند جز اندكي از كساني كه از ميان آنان نجاتشان داديم و كساني كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتي كه در آن بودند رفتند و آنان بزهكار بودند(116)



وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَيٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ(117)
و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهايي را كه مردمش اصلاحگرند به ستم هلاك كند(117)



وَلَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ(118)
و اگر پروردگار تو مي خواست قطعا همه مردم را امت واحدي قرار مي داد در حالي كه پيوسته در اختلافند(118)



إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(119)
مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براي همين آنان را آفريده است و وعده پروردگارت [چنين] تحقق پذيرفته است [كه] البته جهنم را از جن و انس يكسره پر خواهم كرد(119)




وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَآءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَيٰ لِلْمُؤْمِنِينَ(120)
و هر يك از سرگذشتهاي پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مي كنيم چيزي است كه دلت را بدان استوار مي گردانيم و در اينها حقيقت براي تو آمده و براي مؤمنان اندرز و تذكري است(120)



وَقُل لِّلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا۟ عَلَيٰ مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَٰمِلُونَ(121)
و به كساني كه ايمان نمي آورند بگو بر حسب امكانات خود عمل كنيد كه ما [هم] عمل خواهيم كرد(121)



وَانتَظِرُوٓا۟ إِنَّا مُنتَظِرُونَ(122)
و منتظر باشيد كه ما [نيز] منتظر خواهيم بود(122)




وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(123)
و نهان آسمانها و زمين از آن خداست و تمام كارها به او بازگردانده مي شود پس او را پرستش كن و بر او توكل نماي و پروردگار تو از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست(123)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



الٓر تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(1)
الف لام راء اين است آيات كتاب روشنگر(1)



إِنَّآ أَنزَلْنَٰهُ قُرْءَٰنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(2)
ما آن را قرآني عربي نازل كرديم باشد كه بينديشيد(2)



نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَٰذَا الْقُرْءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَٰفِلِينَ(3)
ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحي كرديم بر تو حكايت ميكنيم و تو قطعا پيش از آن از بيخبران بودي(3)



إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَٰجِدِينَ(4)
[ياد كن] زماني را كه يوسف به پدرش گفت اي پدر من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ديدم [آنها] براي من سجده ميكنند(4)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 07:41 AM
صفحه ی 134 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 20 از سوره ی یوسف



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَالَ يَٰبُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَيٰٓ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا۟ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَٰنَ لِلْإِنسَٰنِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(5)
[يعقوب] گفت اي پسرك من خوابت را براي برادرانتحكايت مكن كه براي تو نيرنگي ميانديشند زيرا شيطان براي آدمي دشمني آشكار است(5)



وَكَذَٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَيٰٓ ءَالِ يَعْقُوبَ كَمَآ أَتَمَّهَا عَلَيٰٓ أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(6)
و اين چنين پروردگارت تو را برميگزيند و از تعبير خوابها به تو ميآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام ميكند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهيم و اسحاق تمام كرد در حقيقت پروردگار تو داناي حكيم است(6)



۞ لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِۦٓ ءَايَٰتٌ لِّلسَّآئِلِينَ(7)
به راستي در [سرگذشت] يوسف و برادرانش براي پرسندگان عبرتهاست(7)



إِذْ قَالُوا۟ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَيٰٓ أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(8)
هنگامي كه [برادران او] گفتند يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما كه جمعي نيرومند هستيم دوستداشتنيترند قطعا پدر ما در گمراهي آشكاري است(8)



اقْتُلُوا۟ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا۟ مِنۢ بَعْدِهِ قَوْمًا صَٰلِحِينَ(9)
[يكي گفت] يوسف را بكشيد يا او را به سرزميني بيندازيد تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمي شايسته باشيد(9)



قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا۟ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَٰبَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَٰعِلِينَ(10)
گويندهاي از ميان آنان گفتيوسف را مكشيد اگر كاري ميكنيد او را در نهانخانه چاه بيفكنيد تا برخي از مسافران او را برگيرند(10)



قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَ۫نَّا عَلَيٰ يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَٰصِحُونَ(11)
گفتند اي پدر تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نميداني در حالي كه ما خيرخواه او هستيم(11)



أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَٰفِظُونَ(12)
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازي كند و ما به خوبي نگهبان او خواهيم بود(12)



قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِيٓ أَن تَذْهَبُوا۟ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَٰفِلُونَ(13)
گفت اينكه او را بب ريد سخت مرا اندوهگين ميكند و ميترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد(13)



قَالُوا۟ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّآ إِذًا لَّخَٰسِرُونَ(14)
گفتند اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهي نيرومند هستيم در آن صورت ما قطعا [مردمي] بيمقدار خواهيم بود(14)



فَلَمَّا ذَهَبُوا۟ بِهِ وَأَجْمَعُوٓا۟ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَٰبَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(15)
پس وقتي او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنين كردند] و به او وحي كرديم كه قطعا آنان را از اين كارشان در حالي كه نميدانند با خبر خواهي كرد(15)



وَجَآءُوٓ أَبَاهُمْ عِشَآءً يَبْكُونَ(16)
و شامگاهان گريان نزد پدر خود [باز] آمدند(16)



قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَٰدِقِينَ(17)
گفتند اي پدر ما رفتيم مسابقه دهيم و يوسف را پيش كالاي خود نهاديم آنگاه گرگ او را خورد ولي تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نميداري(17)



وَجَآءُو عَلَيٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَيٰ مَا تَصِفُونَ(18)
و پيراهنش را [آغشته] به خوني دروغين آوردند [يعقوب] گفت [نه] بلكه ن فس شما كاري [بد] را براي شما آراسته است اينك صبري نيكو [براي من بهتر است] و بر آنچه توصيف ميكنيد خدا ياريده است(18)



وَجَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا۟ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَيٰ دَلْوَهُ قَالَ يَٰبُشْرَيٰ هَٰذَا غُلَٰمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَعْمَلُونَ(19)
و كارواني آمد پس آبآور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده اين يك پسر است و او را چون كالايي پنهان داشتند و خدا به آنچه ميكردند دانا بود(19)



وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍۭ بَخْسٍ دَرَٰهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا۟ فِيهِ مِنَ الزَّٰهِدِينَ(20)
و او را به بهاي ناچيزي چند درهم فروختند و در آن بيرغبت بودند(20)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 07:46 AM
صفحه ی 135 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 32 از سوره ی یوسف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَيٰهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِۦٓ أَكْرِمِي مَثْوَيٰهُ عَسَيٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَيٰٓ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(21)
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت نيكش بدار شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندي اختيار كنيم و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تاويل خوابها را بياموزيم و خدا بر كار خويش چيره است ولي بيشتر مردم نميدانند(21)



وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَٰهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(22)
و چون به حد رشد رسيد او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم(22)



وَرَٰوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَٰبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّيٓ أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّٰلِمُونَ(23)
و آن [بانو] كه وي در خانهاش بود خواست از او كام گيرد و درها را [پياپي] چفت كرد و گفت بيا كه از آن توام [يوسف] گفت پناه بر خدا او آقاي من است به من جاي نيكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نميشوند(23)



وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَآ أَن رَّءَا بُرْهَٰنَ رَبِّهِ كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوٓءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ(24)
و در حقيقت [آن زن] آهنگ وي كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او ميكرد چنين [كرديم] تا بدي و زشتكاري را از او بازگردانيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود(24)



وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(25)
و آن دو به سوي در بر يكديگر سبقت گرفتند و [آن زن] پيراهن او را از پشت بدريد و در آستانه در آقاي آن زن را يافتند آن گفت كيفر كسي كه قصد بد به خانواده تو كرده چيست جز اينكه زنداني يا [دچار] عذابي دردناك شود(25)



قَالَ هِيَ رَٰوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَٰذِبِينَ(26)
[يوسف] گفت او از من كام خواست و شاهدي از خانواده آن زن شهادت داد اگر پيراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته و او از دروغگويان است(26)



وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(27)
و اگر پيراهن او از پشت دريده شده زن دروغ گفته و او از راستگويان است(27)



فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ(28)
پس چون [شوهرش] ديد پيراهن او از پشت چاك خورده است گفت بيشك اين از نيرنگ شما [زنان] است كه نيرنگ شما [زنان] بزرگ است(28)



يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنۢبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِِٔينَ(29)
اي يوسف از اين [پيشامد] روي بگردان و تو [اي زن] براي گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بودهاي(29)



۞ وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَٰوِدُ فَتَيٰهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَيٰهَا فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(30)
و [دستهاي از] زنان در شهر گفتند زن عزيز از غلام خود كام خواسته و سختخاطرخواه او شده است به راستي ما او را در گمراهي آشكاري ميبينيم(30)



فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكًَٔا وَءَاتَتْ كُلَّ وَٰحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ(31)
پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت نزد آنان [كسي] فرستاد و محفلي برايشان آماده ساخت و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردي داد و [به يوسف] گفت بر آنان درآي پس چون [زنان] او را ديدند وي را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاي خود را بريدند و گفتند منزه استخدا اين بشر نيست اين جز فرشتهاي بزرگوار نيست(31)



قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَٰوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّٰغِرِينَ(32)
[زليخا] گفت اين همان است كه در باره او سرزنشم ميكرديد آري من از او كام خواستم و[لي] او خود را نگاه داشت و اگر آنچه را به او دستور ميدهم نكند قطعا زنداني خواهد شد و حتما از خوارشدگان خواهد گرديد(32)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 07:51 AM
صفحه ی 136 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 44 از سوره ی یوسف



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِيٓ إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَٰهِلِينَ(33)
[يوسف] گفت پروردگارا زندان براي من دوستداشتنيتر است از آنچه مرا به آن ميخوانند و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگرداني به سوي آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد(33)



فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(34)
پس پروردگارش [دعاي] او را اجابت كرد و نيرنگ آنان را از او بگردانيد آري او شنواي داناست(34)



ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعْدِ مَا رَأَوُا۟ الْءَايَٰتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّيٰ حِينٍ(35)
آنگاه پس از ديدن آن نشانهها به نظرشان آمد كه او را تا چندي به زندان افكنند(35)



وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّيٓ أَرَيٰنِيٓ أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْءَاخَرُ إِنِّيٓ أَرَيٰنِيٓ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِۦٓ إِنَّا نَرَيٰكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(36)
و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزي] يكي از آن دو گفت من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براي] شراب ميفشارم و ديگري گفت من خود را [به خواب] ديدم كه بر روي سرم نان ميبرم و پرندگان از آن ميخورند به ما از تعبيرش خبر ده كه ما تو را از نيكوكاران ميبينيم(36)



قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّيٓ إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالْءَاخِرَةِ هُمْ كَٰفِرُونَ(37)
گفت غذايي را كه روزي شماست براي شما نميآورند مگر آنكه من از تعبير آن به شما خبر ميدهم پيش از آنكه [تعبير آن] به شما برسد اين از چيزهايي است كه پروردگارم به من آموخته است من آيين قومي را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كردهام(37)



وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَٰلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَي النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ(38)
و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروي نمودهام براي ما سزاوار نيست كه چيزي را شريك خدا كنيم اين از عنايتخدا بر ما و بر مردم است ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نميكنند(38)



يَٰصَيٰحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(39)
اي دو رفيق زندانيم آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداي يگانه مقتدر(39)



مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسْمَآءً سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَٰنٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّآ إِيَّاهُ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(40)
شما به جاي او جز نامهايي [چند] را نميپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذاري كردهايد و خدا دليلي بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است فرمان جز براي خدا نيست دستور داده كه جز او را نپرستيد اين است دين درست ولي بيشتر مردم نميدانند(40)



يَٰصَيٰحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْءَاخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ(41)
اي دو رفيق زندانيم اما يكي از شما به آقاي خود باده مينوشاند و اما ديگري به دار آويخته ميشود و پرندگان از [مغز] سرش ميخورند امري كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق يافت(41)



وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَيٰهُ الشَّيْطَٰنُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ(42)
و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان ميكرد خلاص ميشود گفت مرا نزد آقاي خود به ياد آور و[لي] شيطان يادآوري به آقايش را از ياد او برد در نتيجه چند سالي در زندان ماند(42)



وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّيٓ أَرَيٰ سَبْعَ بَقَرَٰتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٍ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيَٰيَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبُرُونَ(43)
و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را ميخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگيده ديگر اي سران قوم اگر خواب تعبير ميكنيد در باره خواب من به من نظر دهيد(43)



قَالُوٓا۟ أَضْغَٰثُ أَحْلَٰمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ(44)
گفتند خوابهايي است پريشان و ما به تعبير خوابهاي آشفته دانا نيستيم(44)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st June 2013, 07:57 AM
صفحه ی 137 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 60 از سوره ی یوسف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ(45)
و آن كس از آن دو [زنداني] كه نجات يافته و پس از چندي [يوسف را] به خاطر آورده بود گفت مرا به [زندان] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم(45)



يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَٰتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٍ لَّعَلِّيٓ أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ(46)
اي يوسف اي مرد راستگوي در باره [اين خواب كه] هفت گاو فربه هفت [گاو] لاغر آنها را ميخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگيده ديگر به ما نظر ده تا به سوي مردم برگردم شايد آنان [تعبيرش را] بدانند(46)


قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكُلُونَ(47)
گفت هفتسال پي در پي ميكاريد و آنچه را درويديد جز اندكي را كه ميخوريد در خوشهاش واگذاريد(47)


ثُمَّ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ(48)
آنگاه پس از آن هفتسال سخت ميآيد كه آنچه را براي آن [سالها] از پيش نهادهايد جز اندكي را كه ذخيره ميكنيد همه را خواهند خورد(48)



ثُمَّ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ(49)
آنگاه پس از آن سالي فرا ميرسد كه به مردم در آن [سال] باران ميرسد و در آن آب ميوه ميگيرند(49)



وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَآءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَيٰ رَبِّكَ فَسَْٔلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّٰتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ(50)
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد پس هنگامي كه آن فرستاده نزد وي آمد [يوسف] گفت نزد آقاي خويش برگرد و از او بپرس كه حال آن زناني كه دستهاي خود را بريدند چگونه است زيرا پروردگار من به نيرنگ آنان آگاه است(50)



قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَٰوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوٓءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الَْٰٔنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّٰدِقِينَ(51)
[پادشاه] گفت وقتي از يوسف كام [مي]خواستيد چه منظور داشتيد زنان گفتند منزه ستخدا ما گناهي بر او نميدانيم همسر عزيز گفت اكنون حقيقت آشكار شد من [بودم كه] از او كام خواستم و بيشك او از راستگويان است(51)



ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَآئِنِينَ(52)
[يوسف گفت] اين [درخواست اعاده حيثيت] براي آن بود كه [عزيز] بداند من در نهان به او خيانت نكردم و خدا نيرنگ خائنان را به جايي نميرساند(52)



۞ وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِيٓ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌۢ بِالسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ(53)
و من نفس خود را تبرئه نميكنم چرا كه نفس قطعا به بدي امر ميكند مگر كسي را كه خدا رحم كند زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است(53)



وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِۦٓ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ(54)
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد تا وي را خاص خود كنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستي(54)



قَالَ اجْعَلْنِي عَلَيٰ خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ(55)
[يوسف] گفت مرا بر خزانههاي اين سرزمين بگمار كه من نگهباني دانا هستم(55)



وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَآءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَآءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(56)
و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر] قدرت داديم كه در آن هر جا كه مي خواستسكونت ميكرد هر كه را بخواهيم به رحمتخود ميرسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نميسازيم(56)



وَلَأَجْرُ الْءَاخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَكَانُوا۟ يَتَّقُونَ(57)
و البته اجر آخرت براي كساني كه ايمان آورده و پرهيزگاري مينمودند بهتر است(57)



وَجَآءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا۟ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(58)
و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند [او] آنان را شناخت ولي آنان او را نشناختند(58)



وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّيٓ أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا۠ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ(59)
و چون آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد گفت برادر پدري خود را نزد من آوريد مگر نميبينيد كه من پيمانه را تمام ميدهم و من بهترين ميزبانانم(59)



فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلَا تَقْرَبُونِ(60)
پس اگر او را نزد من نياورديد براي شما نزد من پيمانهاي نيست و به من نزديك نشويد(60)



صدق الله العلي العظيم

aty.a
21st June 2013, 09:26 AM
http://uc-njavan.ir/images/agwp0qxv20cscchvn80k.gif (http://uc-njavan.ir/)



خداوند پیامبرش را با نوری درخشان و برهانی اشکار
و راهی روشن و کتابی هدایت گر برانگیخت.
خانواده او نیکو ترین خانواده,و درخت وجودش از بهترین
درختان است که شاخه های ان راست
و میوه های ان سر به زیر و در دسترس
همگان است.
----------------------------------------------
بخشی از ترجمه خطبه 161 نهج البلاغه
ترجمه محمد دشتی

pasbani
21st June 2013, 11:08 AM
من یه چیزی قبلا شنیده بودم که منبعش رو نمی‌دونم اما جالب بود :

اگه هو ، ناصیه ی دابّه رو بگیره ( اخذ کنه) میشه هود ؛

که البته فک کنم واسه عرفا غیر از جالب بودن ظاهری آن، معنی و مفهومی هم داشته باشه

Almas Parsi
21st June 2013, 11:09 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item22.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

بی‌کاری
امام صادق (علیه السلام) :
إنَّ اللهَ یُبغِضُ کَثرَةَ‌ النَّومِ وَ کَثرَةَ الفَراغِ
خداوند پر‌خوابی و بیکاری زیاد را دشمن می‌دارد

Indeed Allah is hostile to much sleep and leisure.

کافی، ج5، ص84
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item22.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

Almas Parsi
21st June 2013, 11:33 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif





http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item22.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)




بی‌کاری
امام صادق (علیه السلام) :
إنَّ اللهَ یُبغِضُ کَثرَةَ‌ النَّومِ وَ کَثرَةَ الفَراغِ
خداوند پر‌خوابی و بیکاری زیاد را دشمن می‌دارد



Indeed Allah is hostile to much sleep and leisure.



کافی، ج5، ص84


http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item22.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

aty.a
22nd June 2013, 09:05 AM
http://uc-njavan.ir/images/1si7n843rmci0mikkk1.gif (http://uc-njavan.ir/)



بدانید که تقدیرهای الهی چون قطرات باران از اسمان به انسان ها
فرود می اید و بهره هرکسی,کم یا زیاد به او می رسد.
بخشی از ترجمه خطبه 23-نهج البلاغه

Sa.n
22nd June 2013, 09:27 AM
http://forum.hammihan.com/user_images/26_01_2013/31089.png

Almas Parsi
22nd June 2013, 10:28 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/15877821747514159538.gif




http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image001.gif



باقیات الصالحات
پیامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله) :
إذا مٰاتَ الإنسٰانُ إنقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاٰثٍ: إلاّ بِصَدَقَةٍ جٰارِیَةٍ أو عِلمٍ یُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صٰالِحٍ یَدعوُ لَهُ
با مرگ انسان عملش قطع می‌شود، مگر در سه چیز: صدقۀ ماندگار، دانشی که مردم از آن بهره‌مند شوند و فرزند شایسته‌ای که برایش دعا کند.

When a person dies his deeds are finished save in three ones: a permanent charity, a knowledge from that people benefit, and a pious child who prays for him.
میزان الحکمة، ح 14287




http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image001.gif

aty.a
23rd June 2013, 05:10 AM
http://uc-njavan.ir/images/hk47gxvpe2niovd7rjlg.gif (http://uc-njavan.ir/)

ابن فهد روایت کرده که خداوند به موسی(ع) وحی کرد که:
من نماز کسی را قبول می کنم که در مقابل عظمت من خاضع باشد و
به مخلوقاتم تعظیم نکند و روزش را با ذکر من به پایان برساند
و در قلبش همیشه خوف من باشد و به خاطر من نفس خویش را
از شهوت باز دارد.
-------------------------------------------------------
کلیات حدیث قدسی
تالیف:شیخ حرعاملی

عبدالله91
23rd June 2013, 05:36 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif

http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 82)- سر انجام لحظه عذاب فرا رسيد و به انتظار لوط پيامبر پايان داد، همان گونه كه قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن سرزمين را زير و رو كرديم، و بارانى از سنگ، از گلهاى متحجر متراكم بر روى هم، بر سر آنها فرو ريختيم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ).

اينها كه همه چيز را وارونه كرده بودند! بايد شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زير و رو شود كه بارانى از سنگ، آخرين آثار حيات را در آنجا در هم بكوبد.

بنابراين هر گروه منحرف و ملت ستم پيشه‏اى چنين سرنوشتى در انتظار اوست گاهى زير باران سنگريزه‏ها و گاهى زير ضربات بمبهاى آتش‏زا و زمانى زير فشارهاى اختلافات كشنده اجتماعى، و بالاخره هر كدام به شكلى و به صورتى.

http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
23rd June 2013, 05:37 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 83)- ولى اين سنگها، سنگهاى معمولى نبودند بلكه «سنگهايى بودند نشاندار، نزد پروردگار تو» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ).

اما تصور نكنيد كه اين سنگها مخصوص قوم لوط بودند «آنها از هيچ قوم و جمعيت و گروه ستمكار و ظالمى دور نيستند» (وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ).

اين قوم منحرف هم بر خويش ستم كردند و هم بر جامعه‏شان، هم سرنوشت ملتشان را به بازى گرفتند و هم ايمان و اخلاق انسانى را.

تحريم همجنس گرايى- همجنس گرايى چه در مردان باشد و چه در زنان در اسلام از گناهان بسيار بزرگ است و هر دو داراى حد شرعى است.

رواياتى كه در مذمت همجنس گرايى از پيشوايان اسلام نقل شده آنقدر زياد و تكان دهنده است كه با مطالعه آن هر كس احساس مى‏كند كه زشتى اين گناه به اندازه‏اى است كه كمتر گناهى در پايه آن قرار دارد.

از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هر كس با نوجوانى آميزش جنسى كند روز قيامت ناپاك وارد محشر مى‏شود، آن چنان كه تمام آبهاى جهان او را پاك نخواهند كرد، و خداوند او را غضب مى‏كند و از رحمت خويش دور مى‏دارد و دوزخ را براى او آماده ساخته است و چه بد جايگاهى است» ... سپس فرمود: «هرگاه جنس مذكر با مذكر آميزش كند عرش خداوند به لرزه در مى‏آيد».

(آيه 84)- مدين سرزمين شعيب: با پايان يافتن داستان عبرت انگيز قوم لوط نوبت به قوم «شعيب» و مردم «مدين» مى‏رسد همان جمعيتى كه راه توحيد را رها كردند و در سنگلاخ شرك و بت پرستى سرگردان شدند، نه تنها بت كه درهم و دينار و مال و ثروت خويش را مى‏پرستيدند، و به خاطر آن، كسب و تجارت با رونق خويش را آلوده به تقلب و كم فروشى و خلافكاريهاى ديگر مى‏كردند.

در آغاز مى‏گويد: «و به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم» (وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً).

كلمه «أَخاهُمْ» (برادرشان) به خاطر آن است كه نهايت محبت پيامبران را به قوم خود بازگو كند.

«مدين» در مشرق «خليج عقبه» قرار داشته و مردم آن از فرزندان اسماعيل بودند، و با مصر و لبنان و فلسطين تجارت داشته‏اند.

اين پيامبر اين برادر دلسوز و مهربان همان گونه كه شيوه همه پيامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسى‏ترين پايه‏هاى مذهب يعنى «توحيد» دعوت كرد و «گفت: اى قوم من! خداوند يگانه را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).

آنگاه به يكى از مفاسد اقتصادى كه از روح شرك و بت پرستى سر چشمه مى‏گيرد و در آن زمان در ميان اهل «مدين» سخت رايج بود اشاره كرده و گفت: «به هنگام خريد و فروش، پيمانه و وزن اشياء را كم نكنيد» (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ).

اين پيامبر بزرگ پس از اين دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مى‏كند:

نخست مى‏گويد: قبول اين اندرز سبب مى‏شود كه درهاى خيرات به روى شما گشوده شود، پيشرفت امر تجارت، پايين آمدن سطح قيمتها، آرامش جامعه، خلاصه «من خيرخواه شما هستم» (إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ). و مطمئنم كه اين اندرز نيز سر چشمه خير و بركت براى جامعه شما خواهد بود.

اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد كه شعيب مى‏گويد: «من شما را داراى نعمت فراوان و خير كثيرى مى‏بينم» بنابراين دليلى ندارد حقوق مردم را ضايع كنيد.

ديگر اين كه: «من از آن مى‏ترسم كه (اصرار بر شرك و كفران نعمت و كم فروشى) عذاب روز فراگير، همه شما را فرو گيرد» (وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
23rd June 2013, 05:39 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 85)- اين آيه مجددا روى نظام اقتصادى آنها تأكيد مى‏كند و اگر قبلا شعيب قوم خود را از كم فروشى نهى كرده بود در اينجا دعوت به پرداختن حقوق مردم كرده، مى‏گويد: «و اى قوم من! پيمانه و وزن را با قسط و عدل وفا كنيد» (وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ).

و اين اصل يعنى «اقامه قسط و عدل» و دادن حق هر كس به او بايد بر سراسر جامعه شما حكومت كند.

سپس قدم از آن فراتر نهاده، مى‏گويد: «و بر اشياء (و اجناس) مردم عيب نگذاريد، و از حق آنان نكاهيد» (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ).

در پايان آيه باز هم از اين فراتر رفته، مى‏گويد: «و در روى زمين به فساد نكوشيد» (وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).

دو آيه فوق اين واقعيت را به خوبى منعكس مى‏كند كه بعد از مسأله اعتقاد به توحيد، يك اقتصاد سالم از اهميت ويژه‏اى برخوردار است، و نيز نشان مى‏دهد كه به هم ريختگى نظام اقتصادى سر چشمه فساد وسيع در جامعه خواهد بود.

(آيه 86)- سر انجام به آنها گوشزد كرد كه افزايش ثروت- ثروتى كه از راه ظلم و ستم و استثمار ديگران به دست آيد- سبب بى‏نيازى شما نخواهد بود، بلكه «سرمايه حلالى كه براى شما باقى مى‏ماند (هر چند كم و اندك باشد) اگر ايمان به خدا و دستوراتش داشته باشيد بهتر است» (بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

سپس گفت: وظيفه من همين ابلاغ و انذار و هشدار بود كه گفتم «و من مسؤول اعمال شما و موظف به اجبار كردنتان بر پذيرفتن اين راه نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ).

نكته: بارها گفته‏ايم آيات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهيم جامعى دارد كه مى‏تواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى كلى‏تر و وسيع‏تر، تطبيق شود.

لذا در آيه مورد بحث، گرچه مخاطب قوم شعيبند، و منظور از «بَقِيَّتُ اللَّهِ» سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مايه خير و سعادت او گردد، «بَقِيَّتُ اللَّهِ» محسوب مى‏شود.

و از آنجا كه مهدى موعود (عج) آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابى پس از قيام پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است يكى از روشنترين مصاديق «بقية اللّه» مى‏باشد و از همه به اين لقب شايسته‏تر است، بخصوص كه تنها باقيمانده بعد از پيامبران و امامان است و در روايات متعددى به آن اشاره شده است.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
23rd June 2013, 05:40 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 87)- منطق بى‏اساس لجوجان: اكنون ببينيم اين قوم لجوج در برابر اين نداى مصلح آسمانى چه عكس العملى نشان داد.

آنها كه بتها را آثار نياكان و نشانه اصالت فرهنگ خويش مى‏پنداشتند و از كم فروشى و تقلب در معامله سود كلانى مى‏بردند، در برابر شعيب چنين «گفتند: اى شعيب! آيا اين نمازت به تو دستور مى‏دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى‏پرستيدند ترك گوييم»؟! (قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا).

«و يا (آزادى خود را در اموال خويش از دست دهيم و) نتوانيم به دلخواه‏مان در اموالمان تصرف كنيم»؟ (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا).

قوم شعيب گرفتار اين اشتباه بودند كه هيچ كس نمى‏تواند كمترين محدوديتى براى تصرف در اموال نسبت به مالكين قائل شود در حالى كه هميشه امور مالى بايد تحت ضوابط صحيح و حساب شده‏اى كه پيامبران الهى بر مردم عرضه كرده‏اند قرار گيرد و گر نه جامعه به تباهى خواهد كشيد.

«تو كه آدم بردبار، پرحوصله و فهميده‏اى»، از تو چنين سخنانى بعيد است! (إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ).

شايد آنها فكر مى‏كردند نماز، اين حركات و اذكار چه اثرى مى‏تواند داشته باشد در حالى كه اگر آنها درست انديشه مى‏كردند، اين واقعيت را درمى‏يافتند كه نماز حس مسؤوليت و تقوا و پرهيزكارى و خداترسى و حق شناسى را در انسان زنده مى‏كند، او را به ياد خدا و به ياد دادگاه عدل او مى‏اندازد.

و به همين دليل او را از شرك و بت پرستى و تقليد كوركورانه نياكان و از كم فروشى و انواع تقلب باز مى‏دارد.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
23rd June 2013, 05:42 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 88)- اما شعيب در پاسخ آنها كه سخنانش را حمل بر سفاهت و دليل بر بى‏خردى گرفته بودند «گفت: اى قوم من! (اى گروهى كه شما از منيد و من هم از شما، و آنچه را براى خود دوست مى‏دارم براى شما هم مى‏خواهم) هرگاه من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم و رزق و موهبت خوبى به من داده باشد» آيا مى‏توانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟ (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً).

سپس اين پيامبر بزرگ اضافه مى‏كند: «من هرگز نمى‏خواهم چيزى كه شما را از آن باز مى‏دارم، خودم مرتكب شوم»! (وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ).

به شما بگويم كم فروشى نكنيد و تقلب و غش در معامله روا مداريد، اما خودم با انجام اين اعمال ثروتى بيندوزم و يا شما را از پرستش بتها منع كنم اما خود در برابر آنها سر تعظيم فرود آورم، نه هرگز چنين نيست.

سر انجام به آنها مى‏گويد: «من يك هدف بيشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا كه در قدرت دارم» (إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ).

اصلاح عقيده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعى.

و براى رسيدن به اين هدف «تنها از خدا توفيق مى‏طلبم» (وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ).

و به همين دليل براى انجام رسالت خود، و رسيدن به اين هدف بزرگ «تنها بر او تكيه مى‏كنم و در همه چيز به او باز مى‏گردم» (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ).

براى حل مشكلات، با تكيه بر يارى او تلاش مى‏كنم، و براى تحمل شدايد اين راه، به او باز مى‏گردم.


(آيه 89)- سپس آنها را متوجه يك نكته اخلاقى مى‏كند و آن اين كه بسيار مى‏شود كه انسان به خاطر بغض و عداوت نسبت به كسى، و يا تعصب و لجاجت نسبت به چيزى، تمام مصالح خويش را ناديده مى‏گيرد، و سرنوشت خود را به دست فراموشى مى‏سپارد، به آنها مى‏گويد: «و اى قوم من! مبادا دشمنى و عداوت با من شما را به گناه و عصيان و سركشى وا دارد» (وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي).

«مبادا همان بلاها و مصائب و رنجها و مجازاتهايى كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما هم برسد» (أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ).

«و قوم لوط (با آن بلاى عظيم يعنى زير و رو شدن شهرهايشان و سنگباران شدن) از شما چندان دور نيستند» (وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ).

نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد، و نه مكان زندگيشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست كمى دارد!

http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
23rd June 2013, 05:43 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 90)- و سر انجام دو دستور كه در واقع نتيجه تمام تبليغات پيشين او است به اين قوم گمراه مى‏دهد.

نخست اين كه: «از خداوند آمرزش بطلبيد» (وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).

تا از گناه پاك شويد، و از شرك و بت پرستى و خيانت در معاملات بر كنار گرديد.

«و پس از پاكى از گناه به سوى او بازگرديد» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).

كه او پاك است و بايد پاك شد و به سوى او رفت.

در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بى‏انتها.

و بدانيد گناه شما هر قدر عظيم و سنگين باشد، راه بازگشت به روى شما باز است «چرا كه پروردگار من، هم رحيم است و هم دوستدار بندگان» (إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ).


(آيه 91)- تهديدهاى متقابل شعيب و قومش: شعيب اين پيامبر بزرگ كه به خاطر سخنان حساب شده و رسا و دلنشين به عنوان خطيب الانبياء لقب گرفته، گفتارش را با صبر و حوصله و متانت و دلسوزى تمام ايراد كرد، اما ببينيم اين قوم گمراه چگونه به او پاسخ گفتند.

آنها با چهار جمله كه همگى حكايت از لجاجت و جهل و بى‏خبرى مى‏كرد جواب دادند. نخست اين كه: «گفتند: اى شعيب ما بسيارى از حرفهاى تو را نمى‏فهميم» (قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ).

اساسا سخنان تو سر و ته ندارد! و محتوا و منطق با ارزشى در آن نيست كه ما بخواهيم پيرامون آن بينديشيم! ديگر اين كه: «ما تو را در ميان خود ضعيف و ناتوان مى‏بينيم» (وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً).

گمان مكن اگر ما حساب تو را نمى‏رسيم به خاطر ترس از قدرت توست، «اگر ملاحظه قوم و قبيله‏ات (و احترامى كه براى آنها قائل هستيم) نبود (تو را به بدترين صورتى به قتل مى‏رسانديم يعنى) تو را سنگباران مى‏كرديم»! (وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ).

سر انجام گفتند: «تو براى ما فردى نيرومند و شكست ناپذير نيستى» (وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ).



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
23rd June 2013, 05:44 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 92)- شعيب بدون اين كه از سخنان زننده و توهينهاى آنها از جا در برود، با همان منطق شيوا و بيان رسا به آنها چنين پاسخ «گفت: اى قوم من! آيا اين چند نفر قوم و قبيله من نزد شما از خداوند عزيزترند»؟ (قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ).

شما كه به خاطر فاميل من كه به گفته خودتان به من آزار نمى‏رسانيد چرا به خاطر «خدا» سخنانم را نمى‏پذيريد؟

آيا شما براى خدا احترام قائليد؟ «با اين كه او و فرمان او را پشت سر انداخته‏ايد»؟ (وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا).

و در پايان مى‏گويد: فكر نكنيد خداوند اعمال شما را نمى‏بيند و سخنانتان را نمى‏شنود، يقين بدانيد كه: «پروردگار من به تمام اعمالى كه انجام مى‏دهيد، احاطه دارد» (إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ).


(آيه 93)- از آنجا كه مشركان قوم شعيب در آخر سخنان خود، او را تهديد ضمنى به سنگسار كردن نمودند، شعيب موضع خويش را در برابر تهديد آنها چنين مشخص مى‏كند: «اى قوم من! (هر چه در قدرت داريد مضايقه ننمايد و) هر كارى از دستتان ساخته است انجام دهيد» (وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ).

«من نيز كار خودم را مى‏كنم» (إِنِّي عامِلٌ).

«اما به زودى خواهيد فهميد چه كسى گرفتار عذاب خواركننده خواهد شد (من يا شما) و چه كسى دروغگوست» من يا شما؟ (سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ).

«و حال كه چنين است، شما در انتظار بمانيد، من هم در انتظار» (وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ). شما در انتظار اين باشيد كه بتوانيد با قدرت و جمعيت و ثروت و نفوذتان بر من پيروز شويد من هم در انتظار اين هستم كه مجازات دردناك الهى به زودى دامان شما جمعيت گمراه را بگيرد و از صفحه گيتى براندازد!




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
23rd June 2013, 05:46 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 94)- پايان عمر تبهكاران مدين: سر انجام مرحله نهايى فرا رسيد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه فرمان ما (دائر به مجازات اين قوم گمراه و ستمكار و لجوج) فرا رسيد، نخست شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به بركت رحمت خود از آن سرزمين نجات داديم» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).

«سپس فرياد آسمانى و صيحه عظيم مرگ آفرين، ظالمان و ستمگران را فرو گرفت» (وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ).

و به دنبال آن مى‏فرمايد: «قوم شعيب بر اثر اين صيحه آسمانى در خانه‏هاى خود به رو افتادند و مردند» و اجساد بى‏جانشان به عنوان درسهاى عبرتى تا مدتى در آنجا بود (فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread306-5.html




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

niusha13
23rd June 2013, 11:17 AM
دعای روز یکشنبه
http://www.erfan.ir/files/images/mafatih/mafatih_01.jpg




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدا كه رحتمش بسيار و مهربانیاش هميشگى است‏
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لا أَرْجُو إِلا فَضْلَهُ وَ لا أَخْشَى إِلا عَدْلَهُ وَ لا أَعْتَمِدُ إِلا قَوْلَهُ وَ لا أُمْسِكُ إِلا بِحَبْلِهِ بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاحُ وَ الْإِصْلاحُ وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلامَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطِينِ،
به نام خدايى كه جز به فضل و بخشش او اميد نبستم،و جز از عدالت او نهراسم،و جز به سخن او اعتماد نمیكنم،و جز به ريسمانش چنگ نزنم،تنها به تو پناه میآورم اى خداى بخشايشگر مهربان از ستم و دشمنى،و مصائب روزگار و اندوههاى پياپى و پيش‏آمدهاى ناگوار دوران و از گذشت عمر پيش از مهيّا شدن‏ و توشه برداشتن و تنها از تو راهنمائى میجويم به سوى آنچه خير و صلاح من در آن است و فقط از تو يارى میخواهم‏ در آنچه پيروزى و رستگارى با آن همراه است،و در پوشيدن لباس عافيت و كمال آن و فراگيرى سلامتى و دوام آن تنها به تو دل میبندم و به تو پناه میآورم اى پروردگار من از وسوسه‏هاى شياطين و به يارى سلطنت تو دورى میجويم از ستم پادشاهان،
فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلاتِي وَ صَوْمِي وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي فَأَنْتَ اللَّهُ خَيْرٌ حَافِظا وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْكِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضا لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لا يُضَامُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لا تَنَامُ وَ اخْتِمْ بِالانْقِطَاعِ إِلَيْكَ أَمْرِي وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.
پس آنچه از نماز و روزه‏ام صورت گرفته پذيرا باش و فردا و روزهاى پس از آن مرا بهتر از اين ساعت و امروزم قرار ده و مرا در بين خويشاوندان و بستگانم عزيز گردان،و در بيدارى و خواب نگهدارم باش،چرا كه تويى خدا و بهترين نگهدار و تويى مهربان‏ترين مهربانان.خدايا من در امروزم و يكشنبه‏هاى ديگر از شرك و بیدينى،به سوى تو بيزارى میجويم و دعايم را تنها براى تو خالص میكنم‏ تا در معرض اجابت قرار گيرد،و به اميد پاداش تو بر طاعتت پايدارى میكنم،پس درود فرست بر بهترين آفريده‏ات محمّد آن‏كه دعوت‏كننده مردم به حقانيّت تو بود و مرا عزيز گردان با عزّت ذلّت ناپذير خود و به ديده بیخواب خودت حفظ كن، و كارم را با گسستن از همه خلق و پيوستن به تو و عمرم را با آمرزش خويش پايان بخش،همانا تويى بسيار آمرزنده و مهربان.

Almas Parsi
23rd June 2013, 11:40 AM
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%A8%D8%B3%D9%85%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86%20%D8%A7%D9%84% D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%852/13.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item16.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

همت بلند
امام باقر (علیه السلام) :

لاَ شَرَفَ کَبُعدِ الهِمَّةَ

هیچ شرافت و افتخاری چون بلند‌همّتی نیست

There is no glory like high-mindedness.

بحار الأنوار، ج75، ص165

http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item16.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

عبدالله91
24th June 2013, 04:30 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif

http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 95)- آنچنان طومار زندگى آنها در هم پيچيده شد كه «گويا هرگز ساكن آن سرزمين نبودند» (كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها).

سر انجام همان گونه كه در آخر سرگذشت قوم عاد و ثمود بيان شد، مى‏فرمايد: «دور باد سرزمين مدين از لطف و رحمت پروردگار همان گونه كه قوم ثمود دور شدند» (أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ).

(آيه 96)- قهرمان مبارزه با فرعون! بعد از پايان داستان شعيب و اصحاب مدين اشاره به گوشه‏اى از سرگذشت «موسى بن عمران» و مبارزاتش با فرعون مى‏كند و اين هفتمين داستان پيامبران در اين سوره است.

سرگذشت موسى (ع) از تمام پيامبران در قرآن بيشتر آمده است، زيرا در بيش از سى سوره بيش از صد بار به ماجراى موسى و فرعون و بنى اسرائيل اشاره شده است.

ويژگى سرگذشت موسى نسبت به پيامبران ديگر اين است كه آنها بر ضد اقوام گمراه، قيام كردند، ولى موسى علاوه بر اين در برابر حكومت خودكامه‏اى همچون دستگاه جبار فرعون قيام نمود.

ولى بايد توجه داشت كه در اين قسمت از سرگذشت موسى، تنها يك گوشه را مى‏خوانيم گوشه‏اى كه در عين كوچكى، پيام بزرگى براى همه انسانها دارد.

نخست آيه مى‏گويد: «ما موسى را با معجزاتى كه در اختيار او قرار داديم و منطقى قوى و نيرومند فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
24th June 2013, 04:33 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 97)- موسى را با آن معجزات كوبنده و آن منطق نيرومند «به سوى فرعون و ملأ او فرستاديم» (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).

اما اطرافيان فرعون كه با قيام موسى، منافع نامشروع خود را در خطر مى‏ديدند، حاضر نشدند در برابر او و معجزات و منطقش تسليم گردند «لذا از فرمان فرعون پيروى كردند» (فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ).

«اما فرمان فرعون هرگز ضامن سعادت آنها و مايه رشد و نجات نبود» (وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ).

(آيه 98)- از آنجا كه روز رستاخيز هر قوم و ملت و گروهى با رهبر خويش، وارد محشر مى‏شوند و پيشوايان اين جهان، پيشوايان آن جهانند «فرعون (نيز كه رهبر گمراهان عصر خود بود) در پيشاپيش قومش وارد اين صحنه مى‏شود» (يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

اما به جاى اين كه اين پيشوا پيروان خود را در آن گرماى سوزان به سوى چشمه گوارايى از آب زلال ببرد «آنها را به آتش دوزخ وارد مى‏سازد» (فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ).

«و چه بدآبشخورى است (آتش) كه بر آن وارد مى‏شوند»! (وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ).

همان چيزى كه به جاى تسكين عطش، تمام وجود انسان را مى‏سوزاند و در عوض سيراب كردن بر تشنگيش مى‏افزايد.


(آيه 99)- سپس مى‏گويد: «آنها در اين جهان به لعنت خدا محلق گشتند (و به مجازات و كيفرهاى سخت او گرفتار شدند و در ميان امواج خروشان غرق گرديدند) و در روز رستاخيز نيز از رحمت خدا دور خواهند بود» (وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

نام ننگين آنها هميشه در صفحات تاريخ به عنوان يك قوم گمراه و جبار ثبت مى‏گردد، بنابراين هم در اين دنيا خسارت كردند و هم در جهان ديگر.

«و چه بد عطايى است (لعن و دورى از رحمت خدا) كه نصيب آنان مى‏شود» (بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ).

(آيه 100)- در آيات اين سوره سرگذشت هفت قوم از اقوام پيشين و گوشه‏اى از تاريخ پيامبرانشان بيان شد.

در اينجا به تمام آن داستانها اشاره كرده، به صورت يك جمع بندى مى‏فرمايد: «اين ماجراها گوشه‏اى از اخبار شهرها و آباديهاست كه ما داستانش را براى تو بازگو مى‏كنيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى‏ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ).

همان شهرها و آباديهايى كه «قسمتى از آن هنوز برپاست، و قسمتى همچون كشتزار درو شده بكلى ويران گشته است» (مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
24th June 2013, 04:35 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 101)- «اما ما به آنها ستم نكرديم بلكه آنها خودشان به خويشتن ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).

آنها به بتها و خدايان دروغينشان پناه بردند «و هنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مى‏خواندند آنها را يارى نكردند» (فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ).

آرى! اين خدايان قلابى «جز بر هلاكت آنها نيفزودند» (وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ).

(آيه 102)- آرى «اين چنين بود مجازات پروردگار تو نسبت به شهرها و آباديهايى كه ستم مى‏كردند هنگامى كه آنها را تسليم هلاكت كرد» (وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى‏ وَ هِيَ ظالِمَةٌ).

«مسلما مجازات پروردگار دردناك و شديد است» (إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ).

اين يك قانون عمومى الهى است، يك سنت و برنامه هميشگى است كه هر قوم و ملتى دست به ظلم و ستم بيالايند و پا را از مرز فرمانهاى الهى فراتر نهند و به رهبرى و راهنمايى و اندرزهاى پيامبران خدا اعتنا ننمايند خداوند آنها را سر انجام سخت مى‏گيرد و در پنجه عذاب مى‏فشارد.

(آيه 103)- و از آنجا كه اين يك قانون كلى و عمومى است بلافاصله مى‏فرمايد: «در اين (سرگذشتهاى عبرت انگيز و حوادث شوم و دردناكى كه بر گذشتگان گذشت) علامت و نشانه‏اى است (براى يافتن راه حق) براى كسانى كه از عذاب آخرت مى‏ترسند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ).

چرا كه دنيا در برابر سراى ديگر همه چيزش كوچك و ناچيز است حتى مجازاتها و عذابهايش و جهان ديگر از هر نظر وسيعتر مى‏باشد، و آنها كه ايمان به رستاخيز دارند با ديدن هر يك از اين نمونه‏ها در دنيا تكان مى‏خورند.

در پايان آيه اشاره به دو وصف از اوصاف روز قيامت كرده، مى‏گويد: «آن روزى است كه همه مردم براى آن جمع مى‏شوند» (ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ).

«و آن روزى است كه مشهود همگان است» (وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ).

آنچنان كه تمام انسانها در آن حاضر مى‏شوند و آن را مى‏بينند.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
24th June 2013, 04:37 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 104)- و از آنجا كه ممكن است بعضى بگويند سخن از آن روز نسيه است و معلوم نيست كى فرا مى‏رسد، لذا قرآن بلافاصله مى‏گويد: «و ما آن (مجازات) را جز تا زمان محدودى، تأخير نمى‏اندازيم» (وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ).

آن هم براى مصلحتى كه روشن است تا مردم جهان ميدانهاى آزمايش و پرورش را ببينند، و آخرين برنامه انبياء پياده شود.

(آيه 105)- سعادت و شقاوت! در آيات گذشته اشاره‏اى به مسأله قيامت و اجتماع همه مردم در آن دادگاه بزرگ شده بود. در اينجا گوشه‏اى از سرنوشت مردم را در آن روز بيان كرده، نخست مى‏گويد: «هنگامى كه آن روز فرا رسد هيچ كس جز به اراده پروردگار سخن نمى‏گويد» (يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ).

مردم در آن روز مراحل مختلفى را مى‏پيمايند كه هر مرحله ويژگيهايى دارد، در پاره‏اى از مراحل هيچ گونه پرسش و سؤالى از آنها نمى‏شود و حتى مهر بر دهانشان مى‏نهند، فقط اعضاى پيكرشان كه آثار اعمال را در خود حفظ كرده‏اند با زبان بى‏زبانى سخن مى‏گويند، اما در مراحل ديگر قفل از زبانشان برداشته مى‏شود و به اذن خداوند به سخن مى‏آيند و به گناهان خود اعتراف مى‏كنند و خطاكاران يكديگر را ملامت مى‏نمايند بلكه سعى دارند گناه خويش را بر گردن ديگرى نهند! به هر حال در پايان آيه اشاره به تقسيم همه مردم به دو گروه كرده، مى‏گويد:

«گروهى در آنجا شقى و گروهى سعيدند، گروهى خوشبخت و گروه ديگرى بدبختند» (فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ).

اين شقاوت و آن سعادت چيزى جز نتيجه اعمال و كردار و گفتار و نيات انسان در دنيا نيست.

(آيه 106)- سپس حالات شقاوتمندان و سعادتمندان را در عبارات فشرده و گويايى چنين شرح مى‏دهد: «اما آنها كه شقاوتمند شدند در آتش دوزخ «زفير» و «شهيق» دارند و ناله و نعره و فرياد سر مى‏دهند» (فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ).

و اين هر دو صداى فرياد و ناله كسانى است كه از غم و اندوه ناله سر مى‏دهند، ناله‏اى كه تمام وجود آنها را پر مى‏كند و نشانه نهايت ناراحتى و شدت عذاب است.

(آيه 107)- و اضافه مى‏كند: «آنها جادوانه در آتش خواهند ماند تا زمانى كه آسمانها و زمين برپاست» (خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).

«مگر آنچه پروردگارت اراده كند» (إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ).

«چرا كه خداوند هر كارى را اراده كند انجام مى‏دهد» (إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
24th June 2013, 04:39 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 108)- «و اما آنها كه سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست» (وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).

«مگر آنچه پروردگار تو اراده كند» (إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ).

«اين بخشش و عطيه‏اى است كه هرگز از آنان قطع نمى‏شود» (عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ).

اسباب سعادت و شقاوت‏

- سعادت كه گم شده همه انسانهاست بطور خلاصه عبارتست از فراهم بودن اسباب تكامل براى يك فرد يا يك جامعه، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختى است كه عبارت از نامساعد بودن شرايط پيروزى و پيشرفت و تكامل است.

ولى بايد توجه داشت كه پايه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است اوست كه مى‏تواند وسائل لازم را براى ساختن خويش و حتى جامعه‏اش فراهم سازد، و اوست كه مى‏تواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخيزد و يا تسليم آن شود.

در منطق انبياء سعادت و شقاوت چيزى نيست كه در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائيهاى محيط و خانوادگى و وراثت در برابر تصميم و اراده خود انسان، قابل تغيير و دگرگونى است، مگر اين كه ما اصل اراده و آزادى انسان را انكار كنيم و او را محكوم شرايط جبرى بدانيم و سعادت و شقاوتش را ذاتى و يا مولود جبرى محيط و مانند آن بدانيم كه اين نظر بطور قطع در مكتب انبياء و همچنين مكتب عقل محكوم است.

جالب اين كه در رواياتى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه اهل بيت عليهم السّلام نقل شده، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت يا اسباب شقاوت گذارده شده كه مطالعه آنها انسان را به طرز تفكر اسلامى در اين مسأله مهم، آشنا مى‏سازد و به جاى اين كه براى رسيدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافى و پندارها و سنتهاى غلط برود به دنبال واقعيات عينى و اسباب حقيقى سعادت خواهد رفت.

امام صادق عليه السّلام از جدش امير مؤمنان عليه السّلام چنين نقل مى‏كند: «حقيقت سعادت اين است كه آخرين مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمندانه‏اى پايان پذيرد و حقيقت شقاوت اين است كه آخرين مرحله عمر با عمل شقاوتمندانه‏اى خاتمه يابد».

و نيز پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد: «چهار چيز از اسباب سعادت و چهار چيز از اسباب شقاوت است اما آن چهار چيز كه از اسباب سعادت است: همسر صالح، خانه وسيع، همسايه شايسته و مركب خوب است.

و چهار چيز كه از اسباب شقاوت است: همسايه بد و همسر بد و خانه تنگ و مركب بد است».

اگر اسبابى را كه براى سعادت و شقاوت در دو حديث بالا ذكر شده با توجه بر عينيّت همه آنها و نقش مؤثرشان در زندگى بشر با اسباب و نشانه‏هاى خرافى كه حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زيادى به آن پايبندند مقايسه كنيم به اين واقعيت مى‏رسيم كه تعليمات اسلام تا چه حد منطقى و حساب شده است.

هنوز بسيارند كسانى كه نعل اسب را سبب خوشبختى، روز سيزده را سبب بدبختى. پريدن از روى آتش را در بعضى از شبهاى سال سبب خوشبختى، و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختى. پاشيدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى و رد شدن زير نردبان را سبب بدبختى، و حتى آويزان كردن خرمهره را به خود يا به وسيله نقليه سبب خوشبختى و عطسه را نشانه بدبختى در انجام كار مورد نظر مى‏دانند و امثال اين خرافات كه در شرق و غرب در ميان اقوام و ملل مختلف فراوان است.

و چه بسيار انسانهايى كه بر اثر گرفتار شدن به اين خرافات از فعاليت در زندگى بازمانده‏اند و گرفتار مصيبتهاى فراوانى شده‏اند.

اسلام بر تمام اين پندارهاى خرافى قلم سرخ كشيده و سعادت و شقاوت انسان را در فعاليتهاى مثبت و منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامه‏هاى عملى و طرز تفكر و عقيده هر كس مى‏داند.

http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
24th June 2013, 04:40 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 109)- يكى از نتائج مهمى كه از شرح داستانهاى اقوام پيشين گرفته مى‏شود همين است كه پيامبر و به دنبال او مؤمنان راستين از انبوه دشمنان نهراسند و در شكست قوم بت پرست و ستمگرى كه با آن رو برو هستند شك و ترديدى به خود راه ندهند و به امدادهاى الهى مطمئن باشند.

لذا به پيامبر خود، مى‏فرمايد: «شك و ترديدى در مورد چيزى كه اينها پرستش مى‏كنند به خود راه مده كه اينها (هم از همان راهى مى‏روند كه گروهى از پيشينيان رفتند و) پرستش نمى‏كنند مگر همان گونه كه با نياكانشان از قبل مى‏پرستيدند» بنابر اين سرنوشتى بهتر از آنان نخواهند داشت (فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ).

و لذا بلا فاصله مى‏گويد: «ما حتما نصيب و سهم آنها را بدون كم و كاست (از مجازات و عذاب) خواهيم داد» و چنانچه به راه حق باز گردند، نصيب آنها از پاداش ما محفوظ است (وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ).

در حقيقت اين آيه، اين حقيقت را مجسم مى‏كند كه آنچه از سرگذشت اقوام پيشين خوانديم، اسطوره و افسانه نبود، و نيز اختصاصى به گذشتگان نداشت، سنتى است ابدى و جاودانى و در باره تمام انسانهاى ديروز و امروز و فردا. گرچه به صورتهاى مختلفى انجام مى‏گيرد.

(آيه 110)- باز براى تسلّى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اضافه مى‏كند: اگر قوم تو در باره كتاب آسمانيت يعنى قرآن اختلاف و بهانه جويى مى‏كنند، ناراحت نباش زيرا «ما به موسى كتاب آسمانى (تورات) داديم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذيرفتند و بعضى منكر شدند (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ).

و اگر مى‏بينى در مجازات دشمنان تو تعجيل نمى‏كنيم، به خاطر اين است كه مصالحى از نظر تعليم و تربيت و هدايت اين قوم، چنين ايجاب مى‏كند «و اگر (اين مصلحت نبود و) برنامه‏اى كه پروردگار تو از قبل در اين زمينه مقرر فرموده ايجاب تأخير نمى‏كرد، در ميان آنها داورى لازم مى‏شد و مجازات دامانشان را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ).

«هر چند آنها (اين حقيقت را هنوز باور نكردند و همچنان) نسبت به آن در شك و ترديدند شكّى آميخته با سوء ظن و بدبينى» (وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ).




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
24th June 2013, 04:41 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif



(آيه 111)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «و پروردگارت هر يك از اين دو گروه (مؤمنان و كافران) را به پاداش اعمالشان بطور كامل مى‏رساند و اعمال آنها را بى‏كم و كاست به خودشان تحويل مى‏دهد» (وَ إِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمالَهُمْ).

و اين كار هيچ گونه مشكل و مشقتى براى خداوند ندارد «زيرا او (به همه چيز آگاه است و) از هر كارى كه انجام مى‏دهند با خبر مى‏باشد» (إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).

جالب اين كه مى‏گويد: اعمالشان را به آنها مى‏دهيم و اين اشاره ديگرى بر مسأله تجسم اعمال است و اين كه پاداش و كيفر در حقيقت اعمال خود انسان است كه تغيير شكل مى‏يابد و به او مى‏رسد.

(آيه 112)- استقامت كن استقامت! پس از ذكر سرگذشت پيامبران و اقوام پيشين و رمز موفقيت و پيروزى آنها و پس از دلدارى و تقويت اراده پيامبر از اين طريق در اين آيه، مهمترين دستور را به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد و مى‏گويد:

«استقامت كن همان گونه كه به تو دستور داده شده است» (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ).

استقامت كن در راه تبليغ و ارشاد، استقامت كن در طريق مبارزه و پيكار استقامت كن در انجام وظائف الهى و پياده كردن تعليمات قرآن.

ولى اين استقامت نه به خاطر خوشايند اين و آن باشد و نه از روى تظاهر و ريا، و نه براى كسب عنوان قهرمانى و نه براى بدست آوردن مقام و ثروت و كسب موفقيت و قدرت، بلكه تنها به خاطر فرمان خدا و آن گونه كه به تو دستور داده شده است بايد باشد.

اما اين دستور تنها مربوط به تو نيست، هم تو بايد استقامت كنى «و همچنين كسانى كه با تو به سوى خدا آمده‏اند» بايد استقامت كنند (وَ مَنْ تابَ مَعَكَ).

استقامتى خالى از افراط و تفريط، و زياده و نقصان «و طغيان نكنيد» (وَ لا تَطْغَوْا). يعنى، استقامتى كه در آن طغيان وجود نداشته باشد.

«چرا كه خداوند از اعمال شما آگاه است» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).

و هيچ حركت و سكون و سخن و برنامه‏اى بر او مخفى نمى‏ماند.

آيه‏اى پرمحتوا و طاقت فرسا!

در حديث معروفى از ابن عباس چنين مى‏خوانيم: «هيچ آيه‏اى شديد و مشكلتر از اين آيه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل نشد و لذا هنگامى كه اصحاب از آن حضرت پرسيدند چرا به اين زودى موهاى شما سفيد شده و آثار پيرى نمايان، گشته، فرمود: مرا سوره هود و واقعه پير كرد! و در روايت ديگرى مى‏خوانيم: هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر فرمود:

شمّروا، شمّروا، فمارئى ضاحكا: «دامن به كمر بزنيد، دامن به كمر بزنيد (كه وقت كار و تلاش است) و از آن پس پيامبر هرگز خندان ديده نشد»! دليل آن هم روشن است، زيرا چهار دستور مهم در اين آيه وجود دارد كه هر كدام بار سنگينى بر دوش انسان مى‏گذارد.

امروز هم مسؤوليت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامى در اين چهار جمله خلاصه مى‏شود استقامت، اخلاص، رهبرى مؤمنان و عدم طغيان و تجاوز، و بدون به كار بستن اين اصول، پيروزى بر دشمنانى كه از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه كرده‏اند و از تمام وسائل فرهنگى و سياسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى بر ضد ما بهره‏گيرى مى‏كنند امكان پذير نمى‏باشد.


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread306-6.html



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

Almas Parsi
24th June 2013, 07:52 AM
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%20%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%8 7%20%D9%85%D8%AA%D9%86/%D8%A8%D8%B3%D9%85%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86%20%D8%A7%D9%84% D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85/8.gif
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%20%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%8 7%20%D9%85%D8%AA%D9%86/%D8%AC%D8%AF%D8%A7-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87ty.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image015.gif

درخت کاری
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
إن قامَت السّاعَةُ و فی یَدِ أحَدِکُم فَسیلَةٌ، فإنِ استطاعَ أن لا یَقومَ حَتّیٰ یَغرِسَها، فَلیَغرِسْها
اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، اگر می تواند برخیزد تا آن را بکارد، حتما آن را بکارد

On the time of coming the Day of Judgment, if one of you has a sapling in hand and can stand to plant it, so he must do so.

کنز العمال، ح 9056
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image015.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:08 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 113)- تكيه بر ظالمان و ستمگران: اين آيه يكى از اساسى‏ترين برنامه‏هاى اجتماعى و سياسى و نظامى و عقيدتى را بيان مى‏كند، عموم مسلمانان را مخاطب ساخته، و به عنوان يك وظيفه قطعى مى‏گويد: «به كسانى كه ظلم و ستم كرده‏اند، تكيه نكنيد» (وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا). و اعتماد و اتكاى كار شما بر اينها نباشد.

«چرا كه اين امر سبب مى‏شود كه عذاب آتش، دامان شما را بگيرد» (فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ).

«و غير از خدا هيچ ولىّ و سرپرست و ياورى نخواهيد داشت» (وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ).

با اين حال واضح است كه هيچ كس شما را يارى نخواهد كرد «و يارى نمى‏شويد» (ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).

در چه امورى نبايد به ظالمان تكيه كرد؟

بديهى است كه در درجه اول نبايد در ظلمها و ستمگريهايشان شركت جست و از آنها كمك گرفت، و در درجه بعد اتكاء بر آنها در آنچه مايه ضعف و ناتوانى جامعه اسلامى و از دست دادن استقلال و خودكفايى و تبديل شدن به يك عضو وابسته و ناتوان مى‏گردد بايد از ميان برود كه اين گونه ركونها جز شكست و ناكامى و ضعف جوامع اسلامى، نتيجه‏اى نخواهد داشت.

و اما اين كه: فى المثل مسلمانان با جوامع غير مسلمان، روابط تجارى يا علمى براساس حفظ منافع مسلمين و استقلال و ثبات جوامع اسلامى داشته باشند، نه داخل در مفهوم ركون به ظالمين است و نه چيزى است كه از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اعصار بعد همواره چنين ارتباطاتى وجود داشته است.

(آيه 114)- «نماز» و «صبر»: در اين آيه و آيه بعد انگشت روى دو دستور از مهمترين دستورات اسلامى كه در واقع روح ايمان و پايه اسلام است گذارده شده نخست فرمان به اقامه نماز داده، مى‏گويد: «نماز را در دو طرف روز، و در اوائل شب برپا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ).

ظاهر تعبير «طَرَفَيِ النَّهارِ» (دو طرف روز) اين است كه نماز صبح و مغرب را بيان مى‏كند، كه در دو طرف روز قرار گرفته و «زلف» منطبق بر نماز عشا مى‏باشد.

سپس براى اهميت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنين مى‏گويد: «حسنات، سيئات را از ميان مى‏برند» (إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ).

«و اين تذكر و يادآورى است براى آنها كه توجه دارند» (ذلِكَ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرِينَ).

آيه فوق همانند قسمتى ديگر از آيات قرآن تأثير اعمال نيك را در از ميان بردن آثار سوء اعمال بد بيان مى‏كند، كار نيك كه از انگيزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مى‏بخشد كه آثار گناه را مى‏تواند از آن بشويد و تيرگيهاى گناه را به روشنايى مبدل سازد.

اهميت فوق العاده نماز-

در روايات متعددى كه ذيل آيه فوق از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السّلام نقل شده تعبيراتى ديده مى‏شود كه از اهميت فوق العاده نماز در مكتب اسلام پرده بر مى‏دارد.

از على عليه السّلام نقل شده كه مى‏فرمايد: با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مسجد، در انتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! من گناهى كرده‏ام.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روى از او برگرداند. هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تكرار كرد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا با ما اين نماز را انجام ندادى؟ و براى آن به خوبى وضو نگرفتى؟ عرض كرد: آرى! فرمود: اين كفاره گناه توست! نماز، انسان را در برابر گناه بيمه مى‏كند، و نيز نماز زنگار گناه را از آيينه دل مى‏زدايد.

نماز جوانه‏هاى ملكات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مى‏روياند، نماز اراده را قوى و قلب را پاك و روح را تطهير مى‏كند، و به اين ترتيب نماز در صورتى كه به صورت جسم بى‏روح نباشد مكتب عالى تربيت است.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:10 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 115)- به دنبال برنامه انسان ساز نماز و بيان تأثيرى كه حسنات در زدودن سيئات دارد در اين آيه فرمان به «صبر» مى‏دهد، و مى‏گويد: «و شكيبا باش كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمى‏كند» (وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ). يعنى نيكوكارى بدون صبر و ايستادگى ميسر نيست.

واژه «صبر» هرگونه شكيبايى در برابر مشكلات، مخالفتها، آزارها، هيجانها، طغيانها و مصائب گوناگون را شامل مى‏شود.

«صبر» يك اصل كلى و اساسى است كه در مواردى از قرآن همراه با نماز ذكر شده است شايد به اين دليل كه نماز در انسان «حركت» مى‏آفريند و دستور صبر، مقاومت ايجاد مى‏كند، و اين دو يعنى «حركت» و «مقاومت» هنگامى كه دست به دست هم دهند عامل اصلى هرگونه پيروزى خواهند شد.

(آيه 116)- عامل تباهى جامعه‏ها! براى تكميل بحثهاى گذشته در اين آيه و آيه بعد يك اصل اساسى اجتماعى كه ضامن نجات جامعه‏ها از تباهى است مطرح شده است، و آن اين كه در هر جامعه‏اى تا زمانى كه گروهى از انديشمندان متعهد و مسؤول وجود دارد كه در برابر مفاسد ساكت نمى‏نشينند، و به مبارزه بر مى‏خيزند، و رهبرى فكرى و مكتبى مردم را در اختيار دارند اين جامعه به تباهى و نابودى كشيده نمى‏شود.

اما آن زمان كه بى‏تفاوتى و سكوت در تمام سطوح حكمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بى‏دفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.

لذا ضمن اشاره به اقوام پيشين كه گرفتار انواع بلاها شدند، مى‏گويد: «چرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما نيكان و پاكان قدرتمند و صاحب فكرى نبودند كه از فساد در روى زمين جلوگيرى كنند» (فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ).

نقش «اولوا بقيّة» در بقاى جوامع آنقدر حساس است كه بايد گفت: بدون آنها حق حيات از آنان سلب مى‏شود و اين همان چيزى است كه آيه فوق به آن اشاره دارد.

بعد به عنوان استثناء مى‏گويد: «مگر افراد اندكى از آنان كه آنها را نجات داديم» (إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ).

اين گروه اندك هر چند امر به معروف و نهى از منكر داشتند، اما مانند لوط و خانواده كوچكش و نوح و ايمان آورندگان محدودش و صالح و تعداد كمى كه از او پيروى كرده بودند، آنچنان كم و اندك بودند كه توفيق بر اصلاح كلى جامعه نيافتند.

«و به هر حال ستمگران (كه اكثريت اين جامعه‏ها را تشكيل مى‏دادند) به دنبال ناز و نعمت و عيش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند كه) دست به انواع گناهان زدند» (وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ).

اين تنعم و تلذذ بى‏قيد و شرط سر چشمه انواع انحرافاتى است كه در طبقات مرفّه جامعه‏ها به وجود مى‏آيد، چرا كه مستى شهوت، آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصيل انسانى و درك واقعيتهاى اجتماعى باز مى‏دارد و غرق عصيان و گناه مى‏سازد.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:11 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 117)- سپس براى تأكيد اين واقعيت، اضافه مى‏فرمايد: اين كه مى‏بينى خداوند اين اقوام را به ديار عدم فرستاد به خاطر آن بود كه مصلحانى در ميان آنها نبودند «و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند» (وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ).

يعنى، هرگاه جامعه‏اى ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنين جامعه‏اى مى‏ماند، ولى اگر ظالم بود و در مسير اصلاح و پاكسازى نبود، نخواهد ماند.

(آيه 118)- در اين آيه به يكى از سنن آفرينش كه در واقع زير بناى ساير مسائل مربوط به انسان است اشاره شده و آن مسأله اختلاف و تفاوت در ساختمان روح و جسم و فكر و ذوق و عشق انسانها، و مسأله آزادى اراده و اختيار است.

مى‏فرمايد: «اگر خدا مى‏خواست، همه مردم را «امت واحده» قرار مى‏داد (ولى خداوند چنين كارى را نكرده) و همواره انسانها با هم اختلاف دارند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ).

تا كسى تصور نكند تأكيد و اصرار پروردگار در اطاعت فرمانش دليل بر اين است كه او قادر بر اين نبود كه همه آنها را در مسير ايمان و يك برنامه معين قرار دهد.

ولى نه چنين ايمانى فايده‏اى داشت، و نه چنان اتحاد و هماهنگى، ايمان اجبارى كه از روى انگيزه‏هاى غير ارادى برخيزد، نه دليل بر شخصيت است و نه وسيله تكامل، و نه موجب پاداش و ثواب.

اصولا ارزش و امتياز انسان و مهمترين تفاوت او با موجودات ديگر داشتن همين موهبت آزادى اراده و اختيار است، همچنين داشتن ذوقها و سليقه‏ها و انديشه‏هاى گوناگون و متفاوت كه هر كدام بخشى از جامعه را مى‏سازد، و بعدى از ابعاد آن را تأمين مى‏كند.

از طرفى هنگامى كه آزادى اراده آمد، اختلاف در انتخاب عقيده و مكتب، طبيعى است.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:12 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif




(آيه 119)- لذا در اين آيه مى‏فرمايد: مردم در پذيرش حق با هم اختلاف دارند «مگر، كسى را كه پروردگارت رحم كند»! (إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ).

ولى اين رحمت الهى مخصوص گروه معينى نيست، همه مى‏توانند- به شرط اين كه بخواهند- از آن استفاده كنند «و (خداوند) براى همين پذيرش رحمت آنها را آفريد» (وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ).

آنها كه بخواهند در زير اين چتر رحمت الهى قرار بگيرند راه براى آنها باز است رحمتى كه از طريق تشخيص عقل و هدايت انبياء و كتب آسمانى به همه مردم افاضه شده است.

و هرگاه از اين رحمت و موهبت استفاده كنند درهاى بهشت و سعادت جاويدان به روى آنها گشوده خواهد شد.

در غير اين صورت «فرمان خدا صادر شده است كه جهنم را از سركشان و طاغيان جن و انس پر مى‏كنم» (وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).

(آيه 120)- مطالعه سرگذشت پيشينيان چهار اثر دارد: در اين آيه و آيات بعد كه سوره هود با آن پايان مى‏پذيرد يك نتيجه گيرى كلى از مجموع بحثهاى سوره بيان شده است و از آنجا كه قسمت عمده اين سوره داستانهاى عبرت انگيز پيامبران و اقوام پيشين بود نخست نتائج گرانبهاى ذكر اين داستانها را در چهار موضوع خلاصه كرده، مى‏گويد: «ما از هر يك از سرگذشتهاى انبياء براى تو بازگو كرديم تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم» و اراده‏ات قوى گردد. (وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ).

سپس به دومين نتيجه بزرگ بيان اين داستانها اشاره كرده، مى‏گويد: «و در اين اخبار پيامبران، حقايق و واقعيتهاى (مربوط به زندگى و حيات، پيروزى و شكست، عوامل موفقيت و تيره روزى) همگى براى تو آمده است» (وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ).

سومين و چهارمين اثر چشمگير بيان اين سرگذشتها آن است كه: «براى مؤمنان موعظه و اندرز، تذكر و يادآورى است» (وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ).

اين آيه بار ديگر تأكيد مى‏كند كه تواريخ قرآن را نبايد سرسرى شمرد و يا به عنوان يك سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده كرد چرا كه مجموعه‏اى است از بهترين درسهاى زندگى در تمام زمينه‏ها و راهگشايى است براى همه انسانهاى «امروز» و «فردا».

(آيه 121)- سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه تو نيز در مقابل سرسختيها و لجاجتهاى دشمن همان بگو كه بعضى از پيامبران پيشين به اين افراد مى‏گفتند: «به آنها كه ايمان نمى‏آورند بگو: هر چه در قدرت داريد انجام دهيد (و از هيچ كارى فروگذار نكنيد) ما هم آنچه در توان داريم انجام خواهيم داد» (وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ).






http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:14 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 122)- «و انتظار بكشيد! ما هم منتظريم»! (وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ). تا ببينيم كدامين پيروز مى‏شوند و كدامين شكست مى‏خورند.

شما در انتظار خام شكست ما باشيد و ما در انتظار واقعى عذاب الهى براى شما هستيم كه يا از دست ما خواهيد كشيد و يا مستقيما از طرف خدا!

(آيه 123)- آخرين آيه اين سوره به بيان توحيد (توحيد علم و توحيد افعال و توحيد عبادت) مى‏پردازد همان گونه كه آيات آغاز اين سوره از علم توحيد سخن مى‏گفت.

در حقيقت در اين آيه انگشت روى سه شعبه از توحيد گذاشته شده است.

نخست به توحيد علمى پروردگار اشاره كرده، مى‏گويد: «غيب آسمانها و زمين مخصوص خداست» و او است كه از همه اسرار آشكار و نهان باخبر است (وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و غير او علمش محدود و در عين محدوديت از ناحيه تعليم الهى است، بنابراين علم نامحدود، آن هم علم ذاتى، نسبت به تمام آنچه در پهنه زمين و آسمان قرار دارد، مخصوص ذات پاك پروردگار است.

و از سوى ديگر به توحيد افعالى اشاره كرده، مى‏گويد: زمام تمام كارها در كف قدرت اوست «و همه كارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ).

سپس نتيجه مى‏گيرد اكنون كه آگاهى نامحدود و قدرت بى‏پايان، مخصوص ذات پاك اوست و بازگشت هر چيز به سوى او مى‏باشد، بنابراين «تنها او را پرستش كن» (فَاعْبُدْهُ).

«و فقط بر او توكل نما» (وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ).

و اين مرحله توحيد عبادت است.

و از آنچه نافرمانى و سركشى و طغيان و گناه است، بپرهيز، چرا كه:

«پروردگارت از آنچه انجام مى‏دهيد غافل نيست» (وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:16 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)- احسن القصص در برابر تو است! اين سوره نيز با حروف مقطعه «الف- لام- راء» (الر) آغاز شده است كه نشانه‏اى از عظمت قرآن و تركيب اين آيات عميق و پرمحتوا از ساده‏ترين اجزاء يعنى حروف الفبا مى‏باشد.

و شايد به همين دليل است كه بعد از ذكر حروف مقطعه بلافاصله اشاره به عظمت قرآن كرده، مى‏گويد «اينها آيات كتاب مبين است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ). كتابى روشنى بخش و آشكار كننده حق از باطل و نشان دهنده صراط مستقيم و راه پيروزى و نجات.

(آيه 2)- سپس هدف نزول اين آيات را چنين بيان مى‏كند: «ما آن را قرآن عربى فرستاديم تا شما آن را به خوبى درك كنيد» (إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

هدف تنها قرائت و تلاوت و تيمن و تبرك با خواندن آيات آن نيست، بلكه هدف نهايى درك است، درك نيرومند و پرمايه كه تمام وجود انسان را به سوى عمل دعوت كند.

تعبير به «عربى بودن» كه در ده مورد از قرآن تكرار شده پاسخى است به آنها كه پيامبر را متهم مى‏كردند كه او اين آيات را از يك فرد عجمى ياد گرفته و محتواى قرآن يك فكر و ارادتى است و از نهاد وحى نجوشيده است.

ضمنا اين تعبيرات پى در پى اين وظيفه را براى همه مسلمانان به وجود مى‏آورد كه همگى بايد بكوشند و زبان عربى را به عنوان زبان دوم خود به صورت همگانى بياموزند از اين نظر كه زبان وحى و كليد فهم حقايق اسلام است.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:17 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 3)- سپس مى‏فرمايد: «ما نيكوترين قصه‏ها را از طريق وحى و فرستادن اين قرآن براى تو بازگو مى‏كنيم هر چند پيش از آن، از آن غافل بودى» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ).

بعضى از مفسران معتقدند كه «احسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است. يعنى، خداوند مجموعه اين قرآن كه زيباترين شرح و بيان و فصيحترين و بليغ‏ترين الفاظ را با عاليترين و عميقترين معانى آميخته كه از نظر ظاهر زيبا و فوق العاده شيرين و گوارا و از نظر باطن بسيار پرمحتواست «احسن القصص» ناميده.

ولى پيوند آيات آينده كه سرگذشت يوسف را بيان مى‏كند با آيه مورد بحث آنچنان است كه ذهن انسان بيشتر متوجه اين معنى مى‏شود كه خداوند داستان يوسف را «احسن القصص» ناميده است.

اما بارها گفته‏ايم كه مانعى ندارد اين گونه آيات براى بيان هر دو معنى باشد، هم قرآن بطور عموم احسن القصص است و هم داستان يوسف بطور خصوص.

نقش داستان در زندگى انسانها-

با توجه به اين كه قسمت بسيار مهمى از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پيشين و داستانهاى گذشتگان بيان شده است، اين سؤال براى بعضى پيش مى‏آيد كه چرا يك كتاب تربيتى و انسان ساز اين همه تاريخ و داستان دارد؟

اما توجه به چند نكته علت حقيقى اين موضوع را روشن مى‏سازد:

1- تاريخ آزمايشگاه مسائل گوناگون زندگى بشر است، و آنچه را كه انسان در ذهن خود با دلائل عقلى ترسيم مى‏كند در صفحات تاريخ به صورت عينى باز مى‏يابد.

2- از اين گذشته تاريخ و داستان جاذبه مخصوصى دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن كودكى تا پيرى تحت تأثير اين جاذبه فوق العاده است.

دليل اين موضوع شايد آن باشد كه انسان قبل از آن كه، عقلى باشد حسى است و بيش از آنچه به مسائل فكرى مى‏انديشد در مسائل حسى غوطه‏ور است.

مسائل مختلف زندگى هر اندازه از ميدان حس دور مى‏شوند و جنبه تجرد عقلانى به خود مى‏گيرند سنگين‏تر و دير هضم‏تر مى‏شوند.

و از اين رو مى‏بينيم هميشه براى جا افتادن استدلالات عقلى از مثالهاى حسى استمداد مى‏شود و گاهى ذكر يك مثال مناسب و به جا تأثير استدلال را چندين برابر مى‏كند و لذا دانشمندان موفق آنها هستند كه تسلط بيشترى بر انتخاب بهترين مثالها دارند.

3- داستان و تاريخ براى همه كس قابل فهم و درك است. به همين دليل كتابى كه جنبه عمومى و همگانى دارد و از عرب بيابانى بى‏سواد نيمه وحشى گرفته تا فيلسوف بزرگ و متفكر همه بايد از آن استفاده كنند حتما بايد روى تاريخ و داستانها و مثالها تكيه نمايد.

مجموعه اين جهات نشان مى‏دهد كه قرآن در بيان اين همه تاريخ و داستان بهترين راه را از نظر تعليم و تربيت پيموده است.



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:18 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 4)- بارقه اميد و آغاز مشكلات: قرآن داستان يوسف را از خواب عجيب و پرمعنى او آغاز مى‏كند، زيرا اين خواب در واقع نخستين فراز زندگى پرتلاطم يوسف محسوب مى‏شود.

او يك روز صبح هنگامى كه بسيار كم سن و سال بود با هيجان و شوق به سراغ پدر آمد و پرده از روى حادثه تازه‏اى برداشت كه در ظاهر چندان مهم نبود.

«هنگامى كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب يازده ستاره ديدم (كه از آسمان فرود آمدند) و خورشيد و ماه نيز (آنها را همراهى مى‏كردند) همگى را ديدم كه در برابر من سجده مى‏كنند» (إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ).

ابن عباس مفسر معروف اسلامى مى‏گويد: يوسف اين خواب را در شب جمعه كه مصادف شب قدر، (شعب تعيين سرنوشتها و مقدرات بود) ديد.

البته روشن است كه منظور از «سجده» در اينجا خضوع و تواضع مى‏باشد و گر نه سجده به شكل سجده معمولى انسانها در مورد خورشيد و ماه و ستارگان مفهوم ندارد.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:20 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif



سوره يوسف [12]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 111 آيه است‏

محتواى سوره:

1- تمام آيات اين سوره جز چند آيه كه در آخر آن آمده سرگذشت جالب و شيرين و عبرت انگيز پيامبر خدا يوسف (ع) را بيان مى‏كند

و به همين دليل اين سوره به نام يوسف ناميده شده است و نيز به همين جهت از مجموع 27 بار ذكر نام يوسف در قرآن 25 مرتبه آن در اين سوره است، و فقط دو مورد آن در سوره‏هاى ديگر (سوره غافر آيه 34 و أنعام آيه 84) مى‏باشد.

محتواى اين سوره بر خلاف سوره‏هاى ديگر قرآن همگى به هم پيوسته و بيان فرازهاى مختلف يك داستان است، كه در بيش از ده بخش با بيان فوق العاده گويا، جذاب، فشرده، عميق و مهيج آمده است.

گرچه داستان پردازان بى‏هدف، و يا آنها كه هدفهاى پست و آلوده‏اى دارند سعى كرده‏اند از اين سرگذشت آموزنده يك داستان عشقى محرك براى هوسبازان بسازند و چهره واقعى يوسف و سرگذشت او را مسخ كنند، و حتى در شكل يك فيلم عشقى به روى پرده سينما بياورند ولى قرآن كه همه چيزش الگو و «اسوه» است، در لابلاى اين داستان عاليترين درسهاى عفت و خويشتن دارى و تقوا و ايمان و تسلط بر نفس را، منعكس ساخته آنچنان كه هر انسانى- هر چند، بارها آن را خوانده باشد- باز به هنگام خواندنش بى‏اختيار تحت تأثير جذبه‏هاى نيرومندش قرار مى‏گيرد.

و به همين جهت قرآن نام زيباى «احسن القصص» (بهترين داستانها) را بر آن گذارده است، و در آن براى «اولو الالباب» (صاحبان مغز و انديشه) عبرتها بيان كرده است.




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:21 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

2- دقت در آيات اين سوره اين واقعيت را براى انسان روشنتر مى‏سازد كه قرآن در تمام ابعادش معجزه است،

چرا كه قهرمانهايى كه در داستانها معرفى مى‏كند- قهرمانهاى واقعى و نه پندارى- هر كدام در نوع خود بى‏نظيرند.

ابراهيم قهرمان بت شكن با آن روح بلند و سازش ناپذير در برابر طاغوتيان.

موسى آن قهرمان تربيت يك جمعيت لجوج در برابر يك طاغوت عصيانگر.

يوسف آن قهرمان پاكى و پارسايى و تقوا، در برابر يك زن زيباى هوسباز و حيله‏گر.

و از اين گذشته قدرت بيان وحى قرآنى در اين داستان آنچنان تجلى كرده كه انسان را به حيرت مى‏اندازد، زيرا اين داستان چنانكه مى‏دانيم در پاره‏اى از موارد به مسائل بسيار باريك عشقى منتهى مى‏گردد، و قرآن بى‏آنكه آنها را درز بگيرد، و از كنار آن بگذرد تمام اين صحنه‏ها را با ريزه كاريهايش طورى بيان مى‏كند كه كمترين احساس منفى و نامطلوب در شنونده ايجاد نمى‏گردد، در متن تمام قضايا وارد مى‏شود اما در همه جا اشعه نيرومندى از تقوا و پاكى، بحثها را احاطه كرده است.

3- داستان يوسف قبل از اسلام و بعد از آن-

بدون شك قبل از اسلام نيز داستان يوسف در ميان مردم مشهور و معروف بوده است، چرا كه در تورات در چهارده فصل از سفر پيدايش (از فصل 37 تا 50) اين داستان مفصلا ذكر شده است.

البته مطالعه دقيق اين چهارده فصل نشان مى‏دهد كه آنچه در تورات آمده تفاوتهاى بسيارى با قرآن مجيد دارد و مقايسه اين تفاوتها نشان مى‏دهد كه تا چه حد آنچه در قرآن آمده پيراسته و خالص و خالى از هر گونه خرافه مى‏باشد. و اين كه قرآن به پيامبر مى‏گويد: «پيش از اين از آن غافل بودى» اشاره به عدم آگاهى پيامبر از واقعيت خالص اين سرگذشت عبرت انگيز است.

به هر حال بعد از اسلام نيز اين داستان در نوشته‏هاى مورخين شرق و غرب گاهى با شاخ و برگهاى اضافى آمده است در شعر فارسى نخستين قصه يوسف و زليخا را به فردوسى نسبت مى‏دهند و پس از او يوسف و زليخاى شهاب الدين عمعق و مسعودى قمى است و بعد از او، يوسف و زليخاى عبد الرحمن جامى شاعر معروف قرن نهم است.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
25th June 2013, 04:23 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


4- چرا بر خلاف سرگذشتهاى ساير انبياء داستان يوسف يك جا بيان شده است؟

يكى از ويژگيهاى داستان يوسف اين است كه همه آن يك جا بيان شده، به خلاف سرگذشت ساير پيامبران كه به صورت بخشهاى جداگانه در سوره‏هاى مختلف قرآن پخش گرديده، اين ويژگى به اين دليل است كه تفكيك فرازهاى اين داستان با توجه به وضع خاصى كه دارد پيوند اساسى آن را از هم مى‏برد، و براى نتيجه گيرى كامل همه بايد يك جا ذكر شود.

يكى ديگر از ويژگيهاى اين سوره آن است كه داستانهاى ساير پيامبران كه در قرآن آمده معمولا بيان شرح مبارزاتشان با اقوام سركش و طغيانگر است.

اما در داستان يوسف، سخنى از اين موضوع به ميان نيامده است بلكه بيشتر بيانگر زندگانى خود يوسف و عبور او از كورانهاى سخت زندگانى است كه سر انجام به حكومتى نيرومند تبديل مى‏شود كه در نوع خود نمونه بوده است.

5- فضيلت سوره يوسف-

در روايات اسلامى براى تلاوت اين سوره فضائل مختلفى آمده است از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «هر كس سوره يوسف را در هر روز و يا هر شب بخواند، خداوند او را روز رستاخيز برمى‏انگيزد در حالى كه زيبائيش همچون زيبايى يوسف است و هيچ گونه ناراحتى روز قيامت به او نمى‏رسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود».

بارها گفته‏ايم رواياتى كه در بيان فضيلت سوره‏هاى قرآن آمده به معنى خواندن سطحى بدون تفكر و عمل نيست بلكه تلاوتى است مقدمه تفكر، و تفكرى است سر آغاز عمل.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread310.html


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

z.000
25th June 2013, 08:06 AM
ممنون از دعوتتون اقا عبدالله

z.000
25th June 2013, 08:09 AM
واگر نماز واقعا نماز باشد ادمی را از زشتی باز میدارد

Almas Parsi
25th June 2013, 10:55 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99957634081597670815.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image035.gif

تشویق به عمل
امام هادى (علیه السلام) :
اَلنّاسُ فی الدُّنْیا بِالأَمْوالِ وَفی الآخِرَة بالأَعْمال
ملاک مردم در دنیا اموال آن‌ها و در آخرت اعمال آنهاست

People are respected in this world for possessing wealth and in the Hereafter for possessing righteous deeds.

بحارالأنوار، ج 78، ص 368

http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image035.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:09 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 5)- اين خواب هيجان انگيز و معنى دار، يعقوب پيامبر را در فكر فرو برد. خورشيد و ماه و ستارگان آسمان؟ آن هم يازده ستاره؟ فرود آمدند و در برابر فرزندم يوسف سجده كردند، چقدر پرمعنى است؟ حتما خورشيد و ماه، من و مادرش (يا من و خاله‏اش) مى‏باشيم، و يازده ستاره، برادرانش، قدر و مقام فرزندم آنقدر بالا مى‏رود كه ستارگان آسمان و خورشيد و ماه سر بر آستانش مى‏سايند، آنقدر در پيشگاه خدا عزيز و آبرومند مى‏شود كه آسمانيان در برابرش خضوع مى‏كنند، چه خواب پرشكوه و جالبى؟! لذا با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توأم با خوشحالى به فرزندش چنين «گفت: فرزندم! اين خوابت را براى برادرانت بازگو مكن» (قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ).

«چرا كه آنها براى تو نقشه‏هاى خطرناك خواهند كشيد» (فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً).

من مى‏دانم «شيطان براى انسان دشمن آشكارى است» (إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ).

او منتظر بهانه‏اى است كه وسوسه‏هاى خود را آغاز كند، به آتش كينه و حسد دامن زند، و حتى برادران را به جان هم اندازد.



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:10 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 6)- ولى اين خواب تنها بيانگر عظمت مقام يوسف در آينده از نظر ظاهرى و مادى نبود، بلكه نشان مى‏داد كه او به مقام نبوت نيز خواهد رسيد، چرا كه سجده آسمانيان دليل بر بالا گرفتن مقام آسمانى اوست، و لذا پدرش يعقوب اضافه كرد: «و اين چنين پروردگارت تو را برمى‏گزيند» (وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ).

«و از تعبير خواب به تو تعليم مى‏دهد» (وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).

«و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تكميل مى‏كند» (وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ آلِ يَعْقُوبَ).

«همان گونه كه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق آن (نعمت) را تمام كرد» (كَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ).

آرى! «پروردگارت عالم است و از روى حكمت كار مى‏كند» (إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).

از درسهايى كه اين بخش از آيات به ما مى‏دهد درس حفظ اسرار است، كه گاهى حتى در مقابل برادران نيز بايد عملى شود، هميشه در زندگى انسان اسرارى وجود دارد كه اگر فاش شود ممكن است آينده او يا جامعه‏اش را به خطر اندازد، خويشتن دارى در حفظ اين اسرار يكى از نشانه‏هاى وسعت روح و قدرت اراده است.

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «اسرار تو همچون خون توست كه بايد تنها در عروق خودت جريان يابد».

رؤيا و خواب ديدن-

خواب و رؤيا بر چند قسم است:

1- خوابهاى مربوط به گذشته زندگى و اميال و آرزوها كه بخش مهمى از خوابهاى انسان را تشكيل مى‏دهد.

2- خوابهاى پريشان و نامفهوم كه معلول فعاليت توهّم و خيال است اگرچه ممكن است انگيزه‏هاى روانى داشته باشد.

3- خوابهايى كه مربوط به آينده است و از آن گواهى مى‏دهد.

جالب اين كه در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مى‏خوانيم: «خواب و رؤيا سه گونه است گاهى بشارتى از ناحيه خداوند است، گاه وسيله غم و اندوه از سوى شيطان، و گاه مسائلى است كه انسان در فكر خود مى‏پروراند و آن را در خواب مى‏بيند».

روشن است كه خوابهاى شيطانى چيزى نيست كه تعبير داشته باشد، اما خوابهاى رحمانى كه جنبه بشارت دارد حتما بايد خوابى باشد كه از حادثه مسرت بخش در آينده پرده بردارد.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:11 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 7)- از اينجا درگيرى برادران يوسف، با يوسف شروع مى‏شود:

نخست اشاره به درسهاى آموزنده فراوانى كه در اين داستان است كرده، مى‏گويد: «به يقين در سرگذشت يوسف و برادرانش، نشانه‏هايى براى سؤال كنندگان بود» (لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ).

چه درسى از اين برتر كه گروهى از افراد نيرومند با نقشه‏هاى حساب شده‏اى كه از حسادت سر چشمه گرفته براى نابودى يك فرد ظاهرا ضعيف و تنها، تمام كوشش خود را به كار گيرند، اما به همين كار، بدون توجه او را بر تخت قدرت بنشانند و فرمانرواى كشور پهناورى كنند، و در پايان همگى در برابر او سر تعظيم فرود آورند، اين نشان مى‏دهد وقتى خدا كارى را اراده كند مى‏تواند آن را، حتى به دست مخالفين آن كار، پياده كند، تا روشن شود كه يك انسان پاك و با ايمان تنها نيست و اگر تمام جهان به نابودى او كمر بندند تا خدا نخواهد تار مويى از سر او كم نخواهند كرد!

(آيه 8)- يعقوب دوازده پسر داشت، كه دو نفر از آنها «يوسف» و «بنيامين» از يك مادر بودند، يعقوب نسبت به اين دو پسر مخصوصا يوسف محبت بيشترى نشان مى‏داد، زيرا كوچكترين فرزندان او محسوب مى‏شدند و طبعا نياز به حمايت و محبت بيشترى داشتند، ديگر اين كه، طبق بعضى از روايات مادر آنها «راحيل» از دنيا رفته بود، و به اين جهت نيز به محبت بيشترى محتاج بودند، از آن گذشته مخصوصا در يوسف، آثار نبوغ و فوق العادگى نمايان بود، مجموع اين جهات سبب شد كه يعقوب آشكارا نسبت به آنها ابراز علاقه بيشترى كند.

برادران حسود بدون توجه به اين جهات از اين موضوع سخت ناراحت شدند، بخصوص كه شايد بر اثر جدايى مادرها، رقابتى نيز در ميانشان طبعا وجود داشت، لذا دور هم نشستند «و گفتند: يوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند، با اين كه ما جمعيتى نيرومند و كارساز هستيم» و زندگى پدر را به خوبى اداره مى‏كنيم، و به همين دليل بايد علاقه او به ما بيش از اين فرزندان خردسال باشد كه كارى از آنها ساخته نيست (إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ).

و به اين ترتيب با قضاوت يك جانبه خود پدر را محكوم ساختند و گفتند:

«بطور قطع پدر ما در گمراهى آشكارى است»! (إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

البته منظور آنها گمراهى دينى و مذهبى نبود چرا كه آيات آينده نشان مى‏دهد آنها به بزرگى و نبوت پدر اعتقاد داشتند و تنها در زمينه طرز معاشرت به او ايراد مى‏گرفتند.

(آيه 9)- نقشه نهايى كشيده شد: حس حسادت، سر انجام برادران را به طرح نقشه‏اى وادار ساخت گرد هم جمع شدند و دو پيشنهاد را مطرح كردند و گفتند: «يا يوسف را بكشيد و يا او را به سرزمين دور دستى بيفكنيد تا محبت پدر يكپارچه متوجه شما بشود»! (اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ).

درست است كه با اين كار احساس گناه و شرمندگى وجدان خواهيد كرد، چرا كه با برادر كوچك خود اين جنايت را روا داشته‏ايد ولى جبران اين گناه ممكن است، توبه خواهيد كرد «و پس از آن جمعيت صالحى خواهيد شد»! (وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ).

اين جمله دليل بر آن است كه آنها با اين عمل احساس گناه مى‏كردند و در اعماق دل خود كمى از خدا ترس داشتند. ولى مسأله مهم اينجاست كه سخن از توبه قبل از انجام جرم در واقع يك نقشه شيطانى براى فريب وجدان و گشودن راه به سوى گناه است، و به هيچ وجه دليل بر پشيمانى و ندامت نمى‏باشد.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:12 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 10)- ولى در ميان برادران يك نفر بود كه از همه باهوشتر، و يا باوجدانتر بود، به همين دليل با طرح قتل يوسف مخالفت كرد و هم با طرح تبعيد او در يك سرزمين دور دست كه بيم هلاكت در آن بود، و طرح سومى را ارائه نمود يكى از آنها «گفت: اگر مى‏خواهيد كارى بكنيد يوسف را نكشيد، بلكه او را در نهانگاه چاه بيفكنيد (به گونه‏اى كه سالم بماند) تا بعضى از راهگذاران و قافله‏ها او را برگيرند و با خود ببرند» و از چشم ما و پدر دور شود (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).

نقش ويرانگر حسد در زندگى انسانها-

درس مهم ديگرى كه از اين داستان مى‏آموزيم اين است كه چگونه حسد مى‏تواند آدمى را تا سر حد كشتن برادر و يا توليد دردسرهاى خيلى شديد براى او پيش ببرد و چگونه اگر اين آتش درونى مهار نشود، هم ديگران را به آتش مى‏كشد و هم خود انسان را.

به همين دليل در احاديث اسلامى براى مبارزه با اين صفت رذيله تعبيرات تكان دهنده‏اى ديده مى‏شود.

به عنوان نمونه: از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند موسى بن عمران را از حسد نهى كرد و به او فرمود: «شخص حسود نسبت به نعمتهاى من بر بندگانم خشمناك است، و از قسمتهايى كه ميان بندگانم قائل شده‏ام ممانعت مى‏كند، هر كس چنين باشد نه او از من است و نه من از اويم».

و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «افراد با ايمان غبطه مى‏خورند ولى حسد نمى‏ورزند، ولى مناق حسد مى‏ورزد و غبطه نمى‏خورد».

اين درس را نيز مى‏توان از اين بخش از داستان فرا گرفت كه پدر و مادر در ابراز محبت نسبت به فرزندان بايد فوق العاده دقت به خرج دهند.

زيرا، گاه مى‏شود يك ابراز علاقه نسبت به يك فرزند، آنچنان عقده‏اى در دل فرزند ديگر ايجاد مى‏كند كه او را به همه كار وا مى‏دارد، آنچنان شخصيت خود را در هم شكسته مى‏بيند كه براى نابود كردن شخصيت برادرش، حد و مرزى نمى‏شناسد.

حتى اگر نتواند عكس العملى از خود نشان بدهد از درون خود را مى‏خورد و گاه گرفتار بيمارى روانى مى‏شود.

در احاديث اسلامى مى‏خوانيم: روزى امام باقر عليه السّلام فرمود: من گاهى نسبت به بعضى از فرزندانم اظهار محبت مى‏كنم و او را بر زانوى خود مى‏نشانم و قلم گوسفند را به او مى‏دهم و شكر در دهانش مى‏گذارم، در حالى كه مى‏دانم حق با ديگرى است، ولى اين كار را به خاطر اين مى‏كنم تا بر ضد ساير فرزندانم تحريك نشود و آنچنان كه برادران يوسف، به يوسف كردن نكند.

http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:14 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 11)- صحنه سازى شوم! برادران يوسف پس از آن كه طرح نهايى را براى انداختن يوسف به چاه تصويب كردند به اين فكر فرو رفتند كه چگونه يوسف را از پدر جدا سازند؟ لذا طرح ديگرى براى اين كار ريخته و با قيافه‏هاى حق به جانب و زبانى نرم و آميخته با يك نوع انتقاد ترحم انگيز نزد پدر آمدند و «گفتند: پدر (چرا تو هرگز يوسف را از خود دور نمى‏كنى و به ما نمى‏سپارى؟) چرا ما را نسبت به برادرمان امين نمى‏دانى در حالى كه ما مسلما خيرخواه او هستيم» (قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى‏ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ).

(آيه 12)- بيا دست از اين كار كه ما را متهم مى‏سازد بردار، به علاوه برادر ما، نوجوان است، او هم دل دارد، او هم نياز به استفاده از هواى آزاد خارج شهر و سرگرمى مناسب دارد، زندانى كردن او در خانه صحيح نيست، «فردا او را با ما بفرست (تا به خارج شهر آيد، گردش كند) از ميوه‏هاى درختان بخورد و بازى و سرگرمى داشته باشد» (أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ).

و اگر نگران سلامت او هستى «ما همه حافظ و نگاهبان برادرمان خواهيم بود» چرا كه برادر است و با جان برابر! (وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).

اين نقشه از يك طرف پدر را در بن‏بست قرار مى‏داد كه اگر يوسف را به ما نسپارى دليل بر اين است كه ما را متهم مى‏كنى، و از سوى ديگر يوسف را براى استفاده از تفريح و سرگرمى و گردش در خارج شهر تحريك مى‏كرد.

(آيه 13)- يعقوب در مقابل اظهارات برادران بدون آن كه آنها را متهم به قصد سوء كند «گفت: (اول اين كه) من از بردن او غمگين مى‏شوم» (قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ).

و ديگر اين كه در بيابانهاى اطراف ممكن است گرگان خونخوارى باشند «و من مى‏ترسم گرگ فرزند دلبندم را بخورد و شما (سرگرم بازى و تفريح و كارهاى خود باشيد) و از او غافل بمانيد» (وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ).

(آيه 14)- البته برادران پاسخى براى دليل اول پدر نداشتند، زيرا غم و اندوه جدايى يوسف چيزى نبود كه بتوانند آن را جبران كنند، و حتى شايد اين تعبير آتش حسد برادران را افروخته‏تر مى‏ساخت.

از سوى ديگر اين دليل پدر از يك نظر پاسخى داشت كه چندان نياز به ذكر نداشت و آن اين كه بالاخره فرزند براى نمو و پرورش، خواه ناخواه از پدر جدا خواهد شد.

لذا اصلا به پاسخ اين استدلال نپرداختند، بلكه به سراغ دليل دوم رفتند كه از نظر آنها مهم و اساسى بود و «گفتند: با اين كه ما گروه نيرومندى هستيم اگر گرگ او را بخورد، ما از زيانكاران خواهيم بود» و هرگز چنين چيزى ممكن نيست (قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ).

يعنى، مگر ما مرده‏ايم كه بنشينيم و تماشا كنيم گرگ برادرمان را بخورد.

به هر حال به هر حيله و نيرنگى بود، مخصوصا با تحريك احساسات پاك يوسف و تشويق او براى تفريح، توانستند پدر را وادار به تسليم كنند، و موافقت او را به هر صورت نسبت به اين كار جلب نمايند.

قابل توجه اين كه همان گونه كه برادران يوسف از علاقه انسان مخصوصا نوجوان به گردش و تفريح براى رسيدن به هدفشان سوء استفاده كردند در دنياى امروز نيز دستهاى مرموز دشمنان حق و عدالت از مسأله ورزش و تفريح براى مسموم ساختن افكار نسل جوان سوء استفاده فراوان مى‏كنند، بايد به هوش بود كه ابر قدرتهاى گرگ صفت در لباس ورزش و تفريح، نقشه‏هاى شوم خود را ميان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقه‏اى يا جهانى پياده نكنند.




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:15 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 15)- دروغ رسوا! سر انجام برادران آن شب را با خيال خوش خوابيدند كه فردا نقشه آنها در باره يوسف عملى خواهد شد. تنها نگرانى آنها اين بود كه مبادا پدر پشيمان گردد و از گفته خود منصرف شود.

صبحگاه نزد پدر آمدند و او سفارشهاى لازم را در حفظ و نگهدارى يوسف تكرار كرد، آنها نيز اظهار اطاعت كردند، پيش روى پدر او را با احترام و محبت فراوان برداشتند و حركت كردند.

مى‏گويند: پدر تا دروازه شهر آنها را بدرقه كرد و آخرين بار يوسف را از آنها گرفت و به سينه خود چسباند، قطره‏هاى اشك از چشمش سرازير شد، سپس يوسف را به آنها سپرد و از آنها جدا شد، اما چشم يعقوب همچنان فرزندان را بدرقه مى‏كرد آنها نيز تا آنجا كه چشم پدر كار مى‏كرد دست از نوازش و محبت يوسف برنداشتند، اما هنگامى كه مطمئن شدند پدر آنها را نمى‏بيند، يك مرتبه عقده آنها تركيد و تمام كينه‏هايى را كه بر اثر حسد، سالها روى هم انباشته بودند بر سر يوسف فرو ريختند، از اطراف شروع به زدن او كردند و او از يكى به ديگرى پناه مى‏برد، اما پناهش نمى‏دادند! در روايتى مى‏خوانيم كه در اين طوفان بلا كه يوسف اشك مى‏ريخت و يا به هنگامى كه او را مى‏خواستند به چاه افكنند ناگهان يوسف شروع به خنديدن كرد، برادران سخت در تعجب فرو رفتند كه اين چه جاى خنده است، اما او پرده از راز اين خنده برداشت و درس بزرگى به همه آموخت و گفت: «فراموش نمى‏كنم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده جسمانى نظر افكندم و خوشحال شدم، با خود گفتم كسى كه اين همه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى از حوادث سخت خواهد داشت آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان شما دل بستم، اكنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه مى‏برم، و به من پناه نمى‏دهيد، خدا شما را بر من مسلط ساخت تا اين درس را بياموزم كه به غير او- حتى به برادران- تكيه نكنم».

به هر حال قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه يوسف را با خود بردند و به اتفاق آرا تصميم گرفتند كه او را در مخفى گاه چاه قرار دهند» آنچه از ظلم و ستم ممكن بود براى اين كار بر او روا داشتند (فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ).

سپس اضافه مى‏كند: در اين هنگام «ما به يوسف، وحى فرستاديم (و دلداريش داديم و گفتيم غم مخور روزى فرا مى‏رسد) كه آنها را از همه اين نقشه‏هاى شوم آگاه خواهى ساخت، در حالى كه آنها تو را نمى‏شناسد» (وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).

اين وحى الهى، وحى نبوت نبود بلكه الهامى بود به قلب يوسف براى اين كه بداند تنها نيست و حافظ و نگاهبانى دارد. اين وحى نور اميد بر قلب يوسف پاشيد و ظلمات يأس و نوميدى را از روح و جان او بيرون كرد.



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:16 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 16)- برادران يوسف نقشه‏اى را كه براى او كشيده بودند، همان گونه كه مى‏خواستند پياده كردند ولى بالاخره بايد فكرى براى بازگشت كنند كه پدر باور كند.

طرحى كه براى رسيدن به اين هدف ريختند اين بود، كه درست از همان راهى كه پدر از آن بيم داشت و پيش بينى مى‏كرد وارد شوند، و ادعا كنند يوسف را گرگ خورده، و دلائل قلابى براى آن بسازند.

قرآن مى‏گويد: «شب هنگام برادران گريه كنان به سراغ پدر رفتند» (وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ). گريه دروغين و قلابى، و اين نشان مى‏دهد كه گريه قلابى هم ممكن است و نمى‏توان تنها فريب چشم گريان را خورد!

(آيه 17)- پدر كه بى‏صبرانه انتظار ورود فرزند دلبندش يوسف را مى‏كشيد سخت تكان خورد، بر خود لرزيد، و جوياى حال شد «آنها گفتند: پدر جان ما رفتيم و مشغول مسابقه (سوارى، تيراندازى و مانند آن) شديم و يوسف را (كه كوچك بود و توانايى مسابقه را با ما نداشت) نزد اثاث خود گذاشتيم (ما آنچنان سرگرم اين كار شديم كه همه چيز حتى برادرمان را فراموش كرديم) و در اين هنگام گرگ بى‏رحم از راه رسيد و او را دريد»! (قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ).

«ولى مى‏دانيم تو هرگز سخنان ما را باور نخواهى كرد، هر چند راستگو باشيم» (وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ). چرا كه خودت قبلا چنين پيش بينى را كرده بودى و اين را بر بهانه، حمل خواهى كرد.



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:21 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 18)- و براى اين كه نشانه زنده‏اى نيز به دست پدر بدهند، «پيراهن او (يوسف) را با خونى دروغين (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند» خونى كه از بزغاله يا بره يا آهو گرفته بودند (وَ جاؤُ عَلى‏ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ).

اما از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد، برادران از اين نكته غافل بودند كه لااقل پيراهن يوسف را از چند جا پاره كنند تا دليل حمله گرگ باشد، آنها پيراهن برادر را كه صاف و سالم از تن او به در آورده بودند خون آلود كرده نزد پدر آوردند، پدر هوشيار پرتجربه همين كه چشمش بر آن پيراهن افتاد، همه چيز را فهميد و گفت:

شما دروغ مى‏گوييد «بلكه هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته» و اين نقشه‏هاى شيطانى را كشيده است (بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً).

در بعضى از روايات مى‏خوانيم او پيراهن را گرفت و پشت و رو كرد و صدا زد: پس چرا جاى دندان و چنگال گرگ در آن نيست؟ و به روايت ديگرى پيراهن را به صورت انداخت و فرياد كشيد و اشك ريخت و گفت: اين چه گرگ مهربانى بوده كه فرزندم را خورده ولى به پيراهنش كمترين آسيبى نرسانده است، و سپس بى‏هوش شد و بسان يك قطعه چوب خشك به روى زمين افتاد ولى به هنگام وزش نسيم سرد سحرگاهى به صورتش به هوش آمد.

و با اين كه قلبش آتش گرفته بود و جانش مى‏سوخت اما هرگز سخنى كه نشانه ناشكرى و يأس و نوميدى و جزع و فزع باشد بر زبان جارى نكرد، بلكه گفت:

«من صبر خواهم كرد، صبرى جميل و زيبا» شكيبايى توأم با شكرگزارى و سپاس خداوند (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ).

قلب مردان خدا كانون عواطف است، جاى تعجب نيست كه در فراق فرزند، اشكهايشان همچون سيلاب جارى شود، اين يك امر عاطفى است، مهم آن است كه كنترل خويشتن را از دست ندهند يعنى، سخن و حركتى برخلاف رضاى خدا نگويد و نكند.

و سپس گفت: «من از خدا (در برابر آنچه شما مى‏گوييد) يارى مى‏طلبم» (وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ). از او مى‏خواهم تلخى جام صبر را در كام من شيرين كند و به من تاب و توان بيشتر دهد تا در برابر اين طوفان عظيم، خويشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستى آلوده نشود.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:23 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

نكته‏ ها:

1- در برابر يك ترك اولى!

ابو حمزه ثمالى از امام سجاد عليه السّلام نقل مى‏كند كه من روز جمعه در مدينه بودم، نماز صبح را با امام سجاد عليه السّلام خواندم، هنگامى كه امام از نماز و تسبيح، فراغت يافت به سوى منزل حركت كرد و من با او بودم، زن خدمتكار را صدا زد، گفت: مواظب باش، هر سائل و نيازمندى از در خانه بگذرد، غذا به او بدهيد، زيرا امروز روز جمعه است.

ابو حمزه مى‏گويد: گفتم هر كسى كه تقاضاى كمك مى‏كند، مستحق نيست!

امام فرمود: درست است، ولى من از اين مى‏ترسم كه در ميان آنها افراد مستحقى باشند و ما به آنها غذا ندهيم و از در خانه خود برانيم، و بر سر خانواده ما همان آيد كه بر سر يعقوب و آل يعقوب آمد! سپس فرمود: به همه آنها غذا بدهيد (مگر نشنيده‏ايد) براى يعقوب هر روز گوسفندى ذبح مى‏كردند، قسمتى را به مستحقان مى‏داد و قسمتى را خود و فرزندانش مى‏خورد، يك روز سؤال كننده مؤمنى كه روزه‏دار بود و نزد خدا منزلتى داشت، عبورش از آن شهر افتاد، شب جمعه بود بر در خانه يعقوب به هنگام افطار آمد و گفت: به ميهمان مستمند غريب گرسنه از غذاى اضافى خود كمك كنيد، چند بار اين سخن را تكرار كرد، آنها شنيدند و سخن او را باور نكردند، هنگامى كه او مأيوس شد و تاريكى شب، همه جا را فرا گرفت برگشت، در حالى كه چشمش گريان بود و از گرسنگى به خدا شكايت كرد، آن شب را گرسنه ماند و صبح همچنان روزه داشت، در حالى كه شكيبا بود و خدا را سپاس مى‏گفت، اما يعقوب و خانواده يعقوب، كاملا سير شدند، و هنگام صبح مقدارى از غذاى آنها اضافه مانده بود! سپس امام اضافه فرمود: خداوند به يعقوب در همان صبح، وحى فرستاد كه تو اى يعقوب بنده مرا خوار كردى و خشم مرا برافروختى، و مستوجب تأديب و نزول مجازات بر تو و فرزندانت شدى ... اى يعقوب من دوستانم را زودتر از دشمنانم توبيخ و مجازات مى‏كنم و اين به خاطر آن است كه به آنها علاقه دارم»! قابل توجه اين كه به دنبال اين حديث مى‏خوانيم كه ابو حمزه مى‏گويد از امام سجاد عليه السّلام پرسيدم: يوسف چه موقع آن خواب را ديد؟

امام عليه السّلام فرمود: «در همان شب».

از اين حديث به خوبى استفاده مى‏شود كه يك لغزش كوچك و يا صريحتر يك «ترك اولى» كه گناه و معصيتى هم محسوب نمى‏شد (چرا كه حال آن سائل بر يعقوب روشن نبود) از پيامبران و اولياى حق چه بسا سبب مى‏شود كه خداوند، گوشمالى دردناكى به آنها بدهد، و اين نيست مگر به خاطر اين كه مقام والاى آنان ايجاب مى‏كند، كه همواره مراقب كوچكترين گفتار و رفتار خود باشند.

2- دعاى گيراى يوسف!

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود:

هنگامى كه يوسف را به چاه افكندند، جبرئيل نزد او آمد و گفت: كودك! اينجا چه مى‏كنى؟ در جواب گفت: برادرانم مرا در چاه انداخته‏اند.

گفت: دوست دارى از چاه خارج شوى؟ گفت: با خداست اگر بخواهد مرا بيرون مى‏آورد، گفت: خداى تو دستور داده اين دعا را بخوان تا بيرون آيى، گفت:

كدام دعا؟ گفت: بگو اللّهمّ انّى اسئلك بانّ لك الحمد لا اله الّا انت المنّان، بديع السّموات و الارض، ذو الجلال و الاكرام، ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تجعل لى ممّا انا فيه فرجا و مخرجا:

«پروردگارا! من از تو تقاضا مى‏كنم اى كه حمد و ستايش براى تو است، معبودى جز تو نيست، تويى كه بر بندگان نعمت مى‏بخشى آفريننده آسمانها و زمينى، صاحب جلال و اكرامى، تقاضا مى‏كنم كه بر محمد و آلش درود بفرستى و گشايش و نجاتى از آنچه در آن هستم براى من قرار دهى».

به هر حال با فرا رسيدن يك كاروان، يوسف از چاه نجات يافت.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:25 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 19)- به سوى سرزمين مصر: يوسف در تاريكى وحشتناك چاه كه با تنهايى كشنده‏اى همراه بود، ساعات تلخى را گذراند اما ايمان به خدا و سكينه و آرامش حاصل از ايمان، نور اميد بر دل او افكند و به او تاب و توان داد كه اين تنهايى وحشتناك را تحمل كند و از كوره اين آزمايش، پيروز به در آيد.

چند روز از اين ماجرا گذشت خدا مى‏داند، به هر حال «كاروانى سر رسيد» (وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ).

و در آن نزديكى منزل گزيد، پيداست نخستين حاجت كاروان تأمين آب است، لذا «كسى را كه مأمور آب آوردن بود به سراغ آب فرستادند» (فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ).

«مأمور آب، دلو خود را در چاه افكند» (فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ).

يوسف از قعر چاه متوجه شد كه سر و صدايى از فراز چاه مى‏آيد و به دنبال آن، دلو و طناب را ديد كه بسرعت پايين مى‏آيد، فرصت را غنيمت شمرد و از اين عطيه الهى بهره گرفت و بى‏درنگ به آن چسبيد.

مأمور آب احساس كرد دلوش بيش از اندازه سنگين شده، هنگامى كه آن را با قوت بالا كشيد، ناگهان چشمش به كودك خردسال ماه پيكرى افتاد «فرياد زد: مژده باد، اين كودكى است» به جاى آب (قالَ يا بُشْرى‏ هذا غُلامٌ).

كم كم گروهى از كاروانيان از اين امر آگاه شدند ولى براى اين كه ديگران باخبر نشوند و خودشان بتوانند اين كودك زيبا را به عنوان يك غلام در مصر بفروشند، «اين امر را به عنوان يك سرمايه نفيس از ديگران مخفى داشتند» (وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً).

و گفتند: اين متاعى است كه صاحبان اين چاه در اختيار ما گذاشته‏اند تا براى او در مصر بفروشيم.

و در پايان آيه مى‏خوانيم: «و خداوند به آنچه آنها انجام مى‏دادند آگاه بود» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ).




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
26th June 2013, 05:26 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 20)- «و سر انجام يوسف را به بهاى كمى- چند درهم- فروختند» (وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ).

و اين معمول است كه هميشه دزدان و يا كسانى كه به سرمايه مهمى بدون زحمت دست مى‏يابند از ترس اين كه مبادا ديگران بفهمند آن را فورا مى‏فروشند، و طبيعى است كه با اين فوريت نمى‏توانند بهاى مناسبى براى خود فراهم سازند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «آنها نسبت به (فروختن) يوسف، بى‏اعتنا بودند» (وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread310-2.html


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

Almas Parsi
26th June 2013, 09:06 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99788181019426723446.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item16.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

علم‌آموزی
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
طالِبُ العِلمِ مَحفُوفٌ بِعِنٰایَةِ اللهِ
جویندۀ دانش پیچیده در عنایت خداوند است

The seeker of knowledge is wrapped under the blessing of Allah.

عوالی اللآلی، ج1، ص292
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item16.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

عبدالله91
27th June 2013, 03:55 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif



(آيه 21)- در كاخ عزيز مصر! داستان پرماجراى يوسف با برادران كه منتهى به افكندن او در قعر چاه شد به هر صورت پايان پذيرفت، و فصل جديدى در زندگانى اين كودك خردسال در مصر شروع شد.

به اين ترتيب كه يوسف را سر انجام به مصر آوردند، و در معرض فروش گذاردند و طبق معمول چون تحفه نفيسى بود نصيب «عزيز مصر» كه در حقيقت مقام وزارت يا نخست وزيرى فرعون را داشت گرديد.

قرآن مى‏گويد: «و آن كسى كه او را از سرزمين مصر خريد [عزيز مصر] به همسرش گفت: مقام وى را گرامى دار (و به چشم بردگان به او نگاه نكن) شايد براى ما سودمند باشد و يا او را به عنوان فرزند انتخاب كنيم» (وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً).

از اين جمله چنين استفاده مى‏شود كه عزيز مصر فرزندى نداشت و در اشتياق فرزند به سر مى‏برد، هنگامى كه چشمش به اين كودك زيبا و برومند افتاد، دل به او بست كه به جاى فرزند براى او باشد.

سپس اضافه مى‏كند: «و اين چنين يوسف را، در آن سرزمين، متمكن و متنعم و صاحب اختيار ساختيم» (وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ).

بعد از آن اضافه مى‏نمايد كه: «و ما اين كار را كرديم تا تأويل احاديث را به او تعليم دهيم» (وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).

منظور از «تأويل احاديث» علم تعبير خواب است كه يوسف از طريق آن مى‏توانست به بخش مهمى از اسرار آينده آگاهى پيدا كند.

در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند بر كار خود، مسلط و غالب است ولى بسيارى از مردم نمى‏دانند» (وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 03:56 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 22)- يوسف در اين محيط جديد كه در حقيقت يكى از كانونهاى مهم سياسى مصر بود، با مسائل تازه‏اى رو برو شد، در يك طرف دستگاه خيره كننده كاخهاى رؤيايى و ثروتهاى بى‏كران طاغوتيان مصر را مشاهده مى‏كرد، و در سوى ديگر منظره بازار برده فروشان در ذهن او مجسم مى‏شد، و از مقايسه اين دو با هم، رنج و درد فراوانى را كه اكثريت توده مردم متحمل مى‏شدند بر روح و فكر او سنگينى مى‏نمود و او در اين دوران دائما مشغول به خودسازى، و تهذيب نفس بود، قرآن مى‏گويد: «و هنگامى كه او به مرحله بلوغ و تكامل جسم و جان رسيد (و آمادگى براى پذيرش انوار وحى پيدا كرد) ما حكم و علم به او داديم» (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً).

«و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ).

منظور از «حكم و علم» كه در آيه بالا مى‏فرمايد ما آن را پس از رسيدن يوسف به حدّ بلوغ جسمى و روحى به او بخشيديم، يا مقام وحى و نبوت است و يا اين كه منظور از «حكم»، عقل و فهم و قدرت بر داورى صحيح كه خالى از هوى پرستى و اشتباه باشد و منظور از «علم»، آگاهى و دانشى است كه جهلى با آن توأم نباشد، و هر چه بود اين «حكم و علم» دو بهره ممتاز و پرارزش الهى بود كه خدا به يوسف بر اثر پاكى و تقوا و صبر و شكيبايى و توكل داد.

چرا كه خداوند به بندگان مخلصى كه در ميدان جهاد نفس بر هوسهاى سركش پيروز مى‏شوند مواهبى از علوم و دانشها مى‏بخشد كه با هيچ مقياس مادى قابل سنجش نيست.



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 03:58 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 23)- عشق سوزان همسر عزيز مصر! يوسف با آن چهره زيبا و ملكوتيش، نه تنها عزيز مصر را مجذوب خود كرد، بلكه قلب همسر عزيز را نيز بسرعت در تسخير خود درآورد، و عشق او پنجه در اعماق جان او افكند و با گذشت زمان، اين عشق، روز به روز داغتر و سوزانتر شد، اما يوسف پاك و پرهيزكار جز به خدا نمى‏انديشيد و قلبش تنها در گرو «عشق خدا» بود.

امور ديگرى نيز دست به دست هم داد و به عشق آتشين همسر عزيز، دامن زد.

نداشتن فرزند از يك سو، غوطه‏ور بودن در يك زندگى پرتجمل اشرافى از سوى ديگر، و نداشتن هيچ گونه گرفتارى در زندگى داخلى- آنچنان كه معمول اشراف و متنعمان است- از سوى سوم، اين زن را كه از ايمان و تقوا نيز بهره‏اى نداشت در امواج وسوسه‏هاى شيطانى فرو برد. آنچنان كه سر انجام تصميم گرفت از او تقاضاى كامجويى كند.

او از تمام وسائل و روشها براى رسيدن به مقصود خود در اين راه استفاده كرد، و با خواهش و تمنا، كوشيد در دل او اثر كند آنچنان كه قرآن مى‏گويد: «آن زن كه يوسف در خانه او بود پى‏درپى از او تمناى كامجويى كرد» (وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ).

سر انجام به نظرش رسيد يك روز او را تنها در خلوتگاه خويش به دام اندازد، تمام وسائل تحريك او را فراهم نمايد، جالبترين لباسها، بهترين آرايشها، خوشبوترين عطرها را به كار برد، و صحنه را آنچنان بيارايد كه يوسف نيرومند را به زانو درآورد.

قرآن مى‏گويد: «او تمام درها را محكم بست و گفت: بيا كه من در اختيار توام»! (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ).

شايد با اين عمل مى‏خواست به يوسف بفهماند كه نگران از فاش شدن نتيجه كار نباشد چرا كه هيچ كس را قدرت نفوذ به پشت اين درهاى بسته نيست.

در اين هنگام كه يوسف همه جريانها را به سوى لغزش و گناه مشاهده كرد، و هيچ راهى از نظر ظاهر براى او باقى نمانده بود، در پاسخ زليخا به اين جمله قناعت كرد و «گفت: پناه مى‏برم به خدا» (قالَ مَعاذَ اللَّهِ).

او با ذكر اين جمله كوتاه، هم به يگانى خدا از نظر عقيده و هم از نظر عمل، اعتراف نمود.

سپس اضافه كرد: از همه چيز گذشته، من چگونه مى‏توانم تسليم چنين خواسته‏اى بشوم، در حالى كه در خانه عزيز مصر زندگى مى‏كنم و در كنار سفره او هستم «او صاحب نعمت من است و مقام مرا گرامى داشته است» (إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ).

آيا اين ظلم و ستم و خيانت آشكار نيست؟ «مسلما ستمگران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 04:00 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 24)- در اينجا كار يوسف و همسر عزيز به باريكترين مرحله و حساسترين وضع مى‏رسد، كه قرآن با تعبير پرمعنايى از آن سخن مى‏گويد: «همسر عزيز مصر، قصد او را كرد و يوسف نيز، اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد، چنين قصدى مى‏نمود»! (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ).

همسر عزيز تصميم بر كامجويى از يوسف داشت و نهايت كوشش خود را در اين راه به كار برد، يوسف هم به مقتضاى طبع بشرى و اين كه جوانى نوخواسته بود، و هنوز همسرى نداشت، و در برابر هيجان انگيزترين صحنه‏هاى جنسى قرار گرفته بود. هرگاه برهان پروردگار يعنى روح ايمان و تقوا و تربيت نفس و بالاخره مقام «عصمت» در اين وسط حائل نمى‏شد! چنين تصميمى را مى‏گرفت.

اين تفسير در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام در عبارت بسيار فشرده و كوتاهى بيان شده است آنجا كه «مأمون» خليفه عباسى از امام مى‏پرسد: آيا شما نمى‏گوييد پيامبران معصومند؟ فرمود: آرى، گفت: پس اين آيه قرآن تفسيرش چيست؟ (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ.

امام فرمود: «همسر عزيز تصميم به كامجويى از يوسف گرفت، و يوسف نيز اگر برهان پروردگارش را نمى‏ديد، همچون همسر عزيز مصر تصميم مى‏گرفت، ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمى‏كند و به سراغ گناه هم نمى‏رود».

مأمون (از اين پاسخ لذت برد) و گفت: آفرين بر تو اى ابو الحسن! اكنون به تفسير بقيه آيه توجه كنيد: قرآن مجيد مى‏گويد: «ما اين چنين (برهان خويش را به يوسف نشان داديم) تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم» (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ).

«چرا كه او از بندگان برگزيده و با اخلاص ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ).

اشاره به اين كه اگر ما امداد غيبى و كمك معنوى را به يارى او فرستاديم، تا از بدى و گناه رهايى يابد، بى‏دليل نبود، او بنده‏اى بود كه با آگاهى و ايمان و پرهيزكارى و عمل پاك، خود را ساخته بود.

ذكر اين دليل نشان مى‏دهد كه اين گونه امدادهاى غيبى كه در لحظات طوفانى و بحرانى به سراغ پيامبرانى همچون يوسف مى‏شتافته، اختصاصى به آنها نداشته، هر كس در زمره بندگان خالص خدا و «عباد اللّه المخلصين» وارد شود، او هم لايق چنين مواهبى خواهد بود.

متانت و عفت بيان-

از شگفتيهاى قرآن كه يكى از نشانه‏هاى اعجاز آن محسوب مى‏شود، اين است كه هيچ گونه تعبير زننده و ركيك و ناموزون و مبتذل و دور از عفت بيان، در آن وجود ندارد، و ابدا متناسب طرز تعبيرات يك فرد عادى درس نخوانده و پرورش يافته در محيط جهل و نادانى نيست، با اين كه سخنان هر كس متناسب و همرنگ افكار و محيط اوست.

در ميان تمام سرگذشتهايى كه قرآن نقل كرده يك داستان واقعى عشقى، وجود دارد و آن داستان يوسف و همسر عزيز مصر است.

داستانى كه از عشق سوزان و آتشين يك زن زيباى هوس آلود، با جوانى ماهرو و پاكدل سخن مى‏گويد.

ولى قرآن در ترسيم صحنه‏هاى حساس اين داستان به طرز شگفت انگيزى «دقت در بيان» را با «متانت و عفت» به هم آميخته و بدون اين كه از ذكر وقايع چشم بپوشد و اظهار عجز كند، تمام اصول اخلاق و عفت را نيز به كار بسته است.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 04:02 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 25)- طشت رسوايى همسر عزيز از بام افتاد! مقاومت سرسختانه يوسف، همسر عزيز را تقريبا مأيوس كرد، ولى يوسف كه در اين دور مبارزه در برابر آن زن عشوه‏گر و هوسهاى سركش نفس، پيروز شده بود احساس كرد كه اگر بيش از اين در آن لغزشگاه بماند خطرناك است و بايد خود را از آن محل دور سازد و لذا «با سرعت به سوى در كاخ دويد، همسر عزيز نيز بى‏تفاوت نماند، چنانكه آيه مى‏گويد: «و هر دو به سوى در، دويدند (در حالى كه همسر عزيز، يوسف را تعقيب مى‏كرد) و پيراهن او را از پشت كشيد و پاره كرد» (وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ).

ولى هر طور بود، يوسف خود را به در رسانيد و در را گشود، ناگهان عزيز مصر را پشت در ديدند، بطورى كه قرآن مى‏گويد: «آن دو، آقاى آن زن را دم در يافتند» (وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ).

در اين هنگام كه همسر عزيز از يك سو خود را در آستانه رسوايى ديد، و از سوى ديگر شعله انتقامجويى از درون جان او زبانه مى‏كشيد با قيافه حق به جانبى رو به سوى همسرش كرد و يوسف را با اين بيان متهم ساخت، «صدا زد: كيفر كسى كه نسبت به اهل و همسر تو، اراده خيانت كند، جز زندان يا عذاب اليم چه خواهد بود»؟ (قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

(آيه 26)- يوسف در اينجا سكوت را به هيچ وجه جايز نشمرد و با صراحت پرده از روى راز عشق همسر عزيز برداشت و «گفت: او مرا با اصرار و التماس به سوى خود دعوت كرد» (قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي).

بديهى است در چنين ماجرا هر كس در آغاز كار به زحمت مى‏تواند باور كند كه جوان نوخاسته برده‏اى بدون همسر، بى‏گناه باشد، و زن شوهردار ظاهرا با شخصيتى گناهكار، بنابراين شعله اتهام بيشتر دامن يوسف را مى‏گيرد، تا همسر عزيز را! ولى از آنجا كه خداوند حامى نيكان و پاكان است، اجازه نمى‏دهد، اين جوان پارساى مجاهد با نفس، در شعله‏هاى تهمت بسوزد، لذا قرآن مى‏گويد: «در اين هنگام شاهدى از خاندان آن زن گواهى داد، كه (براى پيدا كردن مجرم اصلى، از اين دليل روشن استفاده كنيد) اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد، آن زن، راست مى‏گويد و يوسف دروغگو است» (وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 04:04 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 27)- «و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ مى‏گويد و يوسف راستگوست» (وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ).

شهادت دهنده، يكى از بستگان همسر عزيز مصر بود و كلمه «مِنْ أَهْلِها» گواه بر اين است، و قاعدتا مرد حكيم و دانشمند و باهوشى بوده است و مى‏گويند اين مرد از مشاوران عزيز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.

(آيه 28)- عزيز مصر، اين داورى را كه بسيار حساب شده بود پسنديد، و در پيراهن يوسف خيره شد، «و هنگامى كه ديد پيراهنش از پشت پاره شده (مخصوصا با توجه به اين معنى كه تا آن روز دروغى از يوسف نشنيده بود رو به همسرش كرد و) گفت: اين كار از مكر و فريب شما زنان است كه مكر شما زنان، عظيم است» (فَلَمَّا رَأى‏ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ).

(آيه 29)- در اين هنگام عزيز مصر از ترس اين كه، اين ماجراى اسف انگيز بر ملا نشود، و آبروى او در سرزمين مصر، بر باد نرود، صلاح اين ديد كه سر و ته قضيه را به هم آورده و بر آن سرپوش نهد، رو به يوسف كرد و گفت: «يوسف تو صرف نظر كن و ديگر از اين ماجرا چيزى مگو» (يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).

سپس رو به همسرش كرد و گفت: «تو هم از گناه خود استغفار كن كه از خطاكاران بودى» (وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ).

حمايت خدا در لحظات بحرانى-

درس بزرگ ديگرى كه اين بخش از داستان يوسف به ما مى‏دهد، همان حمايت وسيع پروردگار است كه در بحرانى‏ترين حالات به يارى انسان مى‏شتابد و به مقتضاى «يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب» از طرقى كه هيچ باور نمى‏كرد روزنه اميد براى او پيدا مى‏شود و شكاف پيراهنى سند پاكى و برائت او مى‏گردد، همان پيراهن حادثه سازى كه يك روز، برادران يوسف را در پيشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مى‏كند، و روز ديگر همسر هوسران عزيز مصر را به خاطر پاره بودن، و روز ديگر نور آفرين ديده‏هاى بى‏فروغ يعقوب است، و بوى آشناى آن، همراه نسيم صبحگاهى از مصر به كنعان سفر مى‏كند، و پير كنعانى را بشارت به قدوم موكب بشير مى‏دهد! به هر حال خداوند الطاف خفيه‏اى دارد كه هيچ كس از عمق آن آگاه نيست، و به هنگامى كه نسيم اين لطف مى‏وزد، صحنه‏ها چنان دگرگون مى‏شود كه براى هيچ كس حتى هوشمندترين افراد قابل پيش بينى نيست.





http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 04:05 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 30)- توطئه ديگر همسر عزيز مصر: هر چند مسأله اظهار عشق همسر عزيز، با آن داستانى كه گذشت يك مسأله خصوصى بود كه «عزيز» هم تأكيد بر كتمانش داشت، اما از آنجا كه اين گونه رازها نهفته نمى‏ماند، مخصوصا در قصر شاهان و صاحبان زر و زور، كه ديوارهاى آنها گوشهاى شنوايى دارد، سر انجام اين راز از درون قصر به بيرون افتاد، و چنانكه قرآن مى‏گويد: «گروهى از زنان شهر، اين سخن را در ميان خود گفتگو مى‏كردند و نشر مى‏دادند كه همسر عزيز با غلامش سر و سرّى پيدا كرده و او را به سوى خود دعوت مى‏كند» (وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ).

«و آنچنان عشق غلام بر او چيره شده كه اعماق قلبش را تسخير كرده است» (قَدْ شَغَفَها حُبًّا).

و سپس او را با اين جمله مورد سرزنش قرار دادند «ما او را در گمراهى آشكار مى‏بينيم»! (إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

آنها كه اين سخن را مى‏گفتند دسته‏اى از زنان اشرافى مصر بودند كه در هوسرانى چيزى از همسر عزيز كم نداشتند، چون دستشان به يوسف نرسيده بود به اصطلاح جانماز آب مى‏كشيدند و همسر عزيز را به خاطر اين عشق در گمراهى آشكار مى‏ديدند!


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 04:07 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 31)- «هنگامى كه همسر عزيز، از مكر زنان حيله‏گر مصر، آگاه شد (نخست ناراحت گشت، سپس چاره‏اى انديشيد و آن اين بود كه) به سراغشان فرستاد و از آنها دعوت كرد و براى آنها پشتى (گرانبها و مجلس باشكوهى) فراهم ساخت و به دست هر كدام چاقويى براى بريدن ميوه داد» اما چاقوهاى تيز، تيزتر از نياز بريدن ميوه‏ ها! (فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً).

و اين كار خود دليل بر اين است كه او از شوهر خود، حساب نمى‏برد، و از رسوايى گذشته‏اش درسى نگرفته بود.

«در اين موقع (به يوسف) گفت: وارد مجلس آنان شو»! تا زنان سرزنش گر، با ديدن جمال او، وى را در اين عشقش ملامت نكنند (وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ).

زنان مصر كه طبق بعضى از روايات ده نفر و يا بيشتر از آن بودند، هنگامى كه آن قامت زيبا و چهره نورانى را ديدند، و چشمشان به صورت دلرباى يوسف افتاد، صورتى همچون خورشيد كه از پشت ابر ناگهان ظاهر شود و چشمها را خيره كند، در آن مجلس طلوع كرد چنان واله و حيران شدند كه دست از پا و ترنج از دست، نمى‏شناختند «هنگامى كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ و زيبا شمردند» (فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ).

و آنچنان از خود بى‏خود شدند كه به جاى ترنج «دستهايشان را بريدند» (وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ).

و هنگامى كه ديدند، برق حيا و عفت از چشمان جذاب او مى‏درخشد و رخسار معصومش از شدت حيا و شرم گلگون شده، «همگى فرياد برآوردند كه نه، اين جوان هرگز آلوده نيست، او اصلا بشر نيست، او يك فرشته بزرگوار آسمانى است» (وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
27th June 2013, 04:09 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 32)- در اين هنگام زنان مصر، قافيه را بكلى باختند و با دستهاى مجروح كه از آن خود مى‏چكيد و در حالى پريشان همچون مجسمه‏اى بى‏روح در جاى خود خشك شده بودند، نشان دادند كه آنها نيز دست كمى از همسر عزيز ندارند.

او از اين فرصت استفاده كرد و «گفت: اين است آن كسى كه مرا به خاطر عشقش سرزنش مى‏كرديد» (قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ).

همسر عزيز كه از موفقيت خود در طرحى كه ريخته بود، احساس غرور و خوشحالى مى‏كرد و عذر خود را موجه جلوه داده بود يكباره تمام پرده‏ها را كنار زد و با صراحت تمام به گناه خود اعتراف كرد و گفت: «آرى من او را به كام گرفتن از خويش دعوت كردم ولى او خويشتن دارى كرد» (وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ).

سپس بى‏آنكه از اين آلودگى به گناه اظهار ندامت كند، و يا لااقل در برابر ميهمانان كمى حفظ ظاهر نمايد، با نهايت بى‏پروايى با لحن جدى كه حاكى از اراده قطعى او بود، صريحا اعلام داشت، «و اگر او (يوسف) آنچه را كه من فرمان مى‏دهم انجام ندهد (و در برابر عشق سوزان من تسليم نگردد) بطور قطع به زندان خواهد افتاد» (وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ).

نه تنها به زندانش مى‏افكنم بلكه در درون زندان نيز «مسلما خوار و ذليل خواهد شد» (وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread310-3.html


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

Almas Parsi
27th June 2013, 11:54 AM
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%A8%D8%B3%D9%85%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86%20%D8%A7%D9%84% D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%852/11.gif

http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image027.gif


درخت کاری
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
إن قامَت السّاعَةُ و فی یَدِ أحَدِکُم فَسیلَةٌ، فإنِ استطاعَ أن لا یَقومَ حَتّیٰ یَغرِسَها، فَلیَغرِسْها
اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، اگر می تواند برخیزد تا آن را بکارد، حتما آن را بکارد




On the time of coming the Day of Judgment, if one of you has a sapling in hand and can stand to plant it, so he must do so.




کنز العمال، ح 9056





http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image027.gif

عبدالله91
28th June 2013, 06:55 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif



(آيه 33)- بعضى در اينجا روايت شگفت آورى نقل كرده‏اند و آن اين كه گروهى از زنان مصر كه در آن جلسه حضور داشتند به حمايت از همسر عزيز برخاستند و حق را به او دادند و دور يوسف را گرفتند، و هر يك براى تشويق يوسف به تسليم شدن يك نوع سخن گفتند: يكى گفت: اى جوان! اين همه خويشتن دارى و ناز براى چيست؟ چرا به اين عاشق دلداده، ترحم نمى‏كنى؟ مگر تو اين جمال دل آراى خيره كننده را نمى‏بينى؟

دومى گفت: گيرم كه از زيبايى و عشق چيزى نمى‏فهمى، ولى آيا نمى‏دانى كه او همسر عزيز مصر و زن قدرتمند اين سامان است؟ فكر نمى‏كنى كه اگر قلب او را به دست آورى، هر مقامى كه بخواهى براى تو آماده است؟

سومى گفت: گيرم كه نه تمايل به جمال و زيبائيش دارى، و نه نياز به مقام و مالش، ولى آيا نمى‏دانى كه او زن انتقامجوى خطرناكى است؟

طوفان مشكلات از هر سو يوسف را احاطه كرده بود، اما او كه از قبل خود را ساخته بود بى‏آنكه با زنان هوسباز و هوسران به گفتگو برخيزد رو به درگاه پروردگار آورد و اين چنين به نيايش پرداخت: «گفت: بار الها! پروردگارا! زندان (با آن همه سختيهايش) در نظر من محبوبتر است از آنچه اين زنان مرا به سوى آن مى‏خوانند» (قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ).

سپس از آنجا كه مى‏دانست در همه حال، مخصوصا در مواقع بحرانى، جز به اتكاء لطف پروردگار راه نجاتى نيست، خودش را با اين سخن به خدا سپرد و از او كمك خواست، پروردگارا! اگر كيد و مكر و نقشه‏هاى خطرناك اين زنان آلوده را از من باز نگردانى، قلب من به آنها متمايل مى‏گردد و از جاهلان خواهم بود» (وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
28th June 2013, 06:58 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 34)- و از آنجا كه وعده الهى هميشه اين بوده كه جهاد كنندگان مخلص را (چه با نفس و چه با دشمن) يارى بخشد، يوسف را در اين حال تنها نگذاشت و لطف حق به ياريش شتافت، آنچنان كه قرآن مى‏گويد: «پروردگارش اين دعاى خالصانه او را اجابت كرد» (فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ).

«و مكر و نقشه آنها را از او گرداند» (فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ).

«چرا كه او شنوا و داناست» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).

هم نيايشهاى بندگان را مى‏شنود و هم از اسرار درون آنها آگاه است، و هم راه حل مشكل آنها را مى‏داند.

(آيه 35)- زندان به جرم بى‏گناهى: جلسه عجيب زنان مصر با يوسف در قصر «عزيز» با آن شور و غوغا پايان يافت. بيم رسوايى و افتضاح جنسى خاندان «عزيز» در نظر توده مردم روز به روز بيشتر مى‏شد، تنها چاره‏اى كه براى اين كار از طرف عزيز مصر و مشاورانش ديده شد اين بود كه يوسف را بكلى از صحنه خارج كنند، و بهترين راه براى اين كار، فرستادنش به سياه چال زندان بود، كه هم او را به فراموشى مى‏سپرد و هم در ميان مردم به اين تفسير مى‏شد كه مجرم اصلى، يوسف بوده است! لذا قرآن مى‏گويد: «بعد از آن كه آنها آيات و نشانه‏هاى (پاكى يوسف) را ديدند تصميم گرفتند كه او را تا مدتى زندانى كنند» (ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ).

آرى! در يك محيط آلوده، آزادى از آن آلودگان است، نه فقط آزادى كه همه چيز متعلق به آنهاست، و افراد پاكدامن و با ارزشى همچون يوسف بايد منزوى شوند، اما تا كى، آيا براى هميشه؟ نه، مسلما نه!

(آيه 36)- از جمله كسانى كه با يوسف وارد زندان شدند، دو جوان بودند چنانكه آيه مى‏فرمايد: «و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند» (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ).

و از آنجا كه وقتى انسان نتواند از طريق عادى و معمولى دسترسى به اخبار پيدا كند احساسات ديگر او به كار مى‏افتد، تا مسير حوادث را جستجو و پيش بينى كند خواب و رؤيا هم براى او مطلبى مى‏شود.

از همين رو يك روز اين دو جوان كه گفته مى‏شود يكى از آن دو مأمور «آبدار خانه شاه» و ديگرى سرپرست غذا و آشپزخانه بود، و به علت سعايت دشمنان و اتهام به تصميم بر مسموم نمودن شاه، به زندان افتاده بودند، نزد يوسف آمدند و هر كدام خوابى را كه شب گذشته ديده بود و برايش عجيب و جالب مى‏نمود بازگو كرد.

«يكى از آن دو گفت: من در عالم خواب چنين ديدم كه انگور را براى شراب ساختن مى‏فشارم»! (قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً).

«و ديگرى گفت: من در خواب ديدم كه مقدارى نان روى سرم حمل مى‏كنم، و پرندگان (آسمان مى‏آيند و) از آن مى‏خورند» (وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ).

سپس اضافه كردند: «ما را از تعبير خوابمان آگاه ساز كه تو را از نيكوكاران مى‏بينيم» (نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ).




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
28th June 2013, 07:01 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif



(آيه 37)- به هر حال يوسف كه هيچ فرصتى را براى ارشاد و راهنمايى زندانيان از دست نمى‏داد، مراجعه اين دو زندانى را براى تعبير خواب غنيمت شمرد و به بهانه آن، حقايق مهمّى را كه راهگشاى آنها و همه انسانها بود بيان داشت.

نخست براى جلب اعتماد آنها در مورد آگاهى او بر تعبير خواب كه سخت مورد توجه آن دو زندانى بود چنين «گفت: من (به زودى و) قبل از آن كه جيره غذايى شما فرا رسد شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت» (قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما).

سپس يوسف با ايمان و خدا پرست كه توحيد با همه ابعادش در اعماق وجود او ريشه دوانده بود، براى اين كه روشن سازد چيزى جز به فرمان پروردگار تحقق نمى‏پذيرد چنين ادامه داد: «اين علم و دانش و آگاهى من از تعبير خواب از امورى است كه پروردگارم به من آموخته است» (ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي).

و براى اين كه تصور نكنند كه خداوند، بى‏حساب چيزى به كسى مى‏بخشد اضافه كرد: «من آيين جمعيتى را كه ايمان به خدا ندارند و نسبت به سراى آخرت كافرند، ترك كردم» و اين نور ايمان و تقوا مرا شايسته چنين موهبتى ساخته است (إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ).

منظور از اين قوم و جمعيت مردم بت پرست مصر يا بت پرستان كنعان است.

(آيه 38)- من بايد از اين گونه عقايد جدا شوم، چرا كه بر خلاف فطرت پاك انسانى است، و به علاوه من در خاندانى پرورش يافته‏ام كه خاندان وحى و نبوت است، «و من از آيين پدران و نياكانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم» (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).

بعد به عنوان تأكيد اضافه مى‏كند: «براى ما شايسته نيست كه چيزى را شريك خدا قرار دهيم» (ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ). چرا كه خاندان ما، خاندان توحيد، خاندان ابراهيم بت شكن است.

«اين از مواهب الهى بر ما و بر همه مردم است» (ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ).

«ولى (متأسفانه) اكثر مردم اين مواهب الهى را شكرگزارى نمى‏كنند» و از راه توحيد و ايمان منحرف مى‏شوند (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ).




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
28th June 2013, 07:02 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 39)- زندان يا كانون تربيت؟ هنگامى كه يوسف با ذكر بحث گذشته، دلهاى آن دو زندانى را آماده پذيرش حقيقت توحيد كرد رو به سوى آنها نمود و چنين گفت: «اى هم زندانهاى من! آيا خدايان پراكنده و معبودهاى متفرق بهترند يا خداوند يگانه يكتاى قهار و مسلط بر هر چيز» (يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).

گويى يوسف مى‏خواهد به آنها حالى كند كه چرا شما آزادى را در خواب مى‏بينيد چرا در بيدارى نمى‏بينيد؟ چرا به دامن پرستش «اللّه واحد قهار» دست نمى‏زنيد تا بتوانيد اين خودكامگان ستمگر را كه شما را بى‏گناه و به مجرد اتهام به زندان مى‏افكنند از جامعه خود برانيد.

(آيه 40)- سپس اضافه كرد: «اين معبودهايى كه غير از خدا مى‏پرستيد چيزى جز يك مشت اسمهاى بى‏مسمّا كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده‏ايد، نيست» (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ).

اينها امورى است كه «خداوند دليل و مدركى براى آن نازل نفرموده» بلكه ساخته و پرداخته مغزهاى ناتوان شماست (ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).

بدانيد «حكومت جز براى خدا نيست» (إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ) و به همين دليل شما نبايد در برابر اين بتها و طاغوتها و فراعنه سر تعظيم فرود آوريد.

و باز براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «خداوند فرمان داده جز او را نپرستيد» (أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ).

«اين است آيين و دين پا بر جا و مستقيم» كه هيچ گونه انحرافى در آن راه ندارد (ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ).

يعنى توحيد در تمام ابعادش، در عبادت، در حكومت، در فرهنگ و در همه چيز، آيين مستقيم و پا بر جاى الهى است.

«ولى (چه مى‏توان كرد) بيشتر مردم آگاهى ندارند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).

و به خاطر اين عدم آگاهى در بيراهه‏هاى شرك سرگردان مى‏شوند و به حكومت غير «اللّه» تن در مى‏دهند و چه زجرها و زندانها و بدبختي ها كه از اين رهگذر دامنشان را مى‏گيرد.




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
28th June 2013, 07:04 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 41)- سپس رو به سوى دو رفيق زندانى كرد و چنين گفت: «اى دوستان زندانى من! اما يكى از شما (آزاد مى‏شود، و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد» (يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً).

«اما نفر ديگر به دار آويخته مى‏شود و (آنقدر مى‏ماند كه) پرندگان آسمان از سر او مى‏خورند»! (وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ).

سپس براى تأكيد گفتار خود اضافه كرد: «اين امرى را كه شما در باره آن از من سؤال كرديد و استفتاء نموديد حتمى و قطعى است» (قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ).

اشاره به اين كه اين يك تعبير خواب ساده نيست، بلكه از يك خبر غيبى كه به تعليم الهى يافته‏ام مايه مى‏گيرد، بنابراين جاى ترديد و گفتگو ندارد.

(آيه 42)- اما در اين هنگام كه احساس مى‏كرد اين دو به زودى از او جدا خواهند شد، براى اين كه روزنه‏اى به آزادى پيدا كند، و خود را از گناهى كه به او نسبت داده بودند تبرئه نمايد «به يكى از آن دو رفيق زندانى كه مى‏دانست آزاد خواهد شد سفارش كرد كه نزد مالك و صاحب اختيار خود (شاه) از من سخن بگو» تا تحقيق كند و بى‏گناهى من ثابت گردد (وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ).

اما اين «غلام فراموشكار» آنچنان كه راه و رسم افراد كم ظرفيت است كه چون به نعمتى برسند صاحب نعمت را به دست فراموشى مى‏سپارند بكلى مسأله يوسف را فراموش كرد قرآن مى‏گويد: «شيطان يادآورى از يوسف را نزد صاحبش از خاطر او برد» (فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ).

و به اين ترتيب، يوسف به دست فراموشى سپرده شد «و چند سال در زندان باقى ماند» (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ).

در باره سالهاى زندان يوسف گفتگوست ولى مشهور اين است كه مجموع زندان يوسف 7 سال بوده، ولى بعضى گفته‏اند قبل از ماجراى خواب زندانيان 5 سال در زندان بود و بعد از آن هم هفت سال ادامه يافت. سالهايى پررنج و زحمت اما از نظر ارشاد و سازندگى پربار و پربركت.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
28th June 2013, 07:06 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 43)- ماجراى خواب سلطان مصر! يوسف سالها در تنگناى زندان به صورت يك انسان فراموش شده باقى ماند، تنها كار او خودسازى، و ارشاد و راهنمايى زندانيان بود.

تا اين كه يك حادثه به ظاهر كوچك سرنوشت او را تغيير داد، نه تنها سرنوشت او كه سرنوشت تمام ملت مصر و اطراف آن را دگرگون ساخت.

پادشاه مصر كه مى‏گويند نامش «وليد بن ريّان» بود- و عزيز مصر وزير او محسوب مى‏شد- خواب ظاهرا پريشانى ديد، و صبحگاهان تعبير كنندگان خواب و اطرافيان خود را حاضر ساخت و چنين «گفت: من در خواب ديدم كه هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله كرد و آنها را مى‏خورند، و نيز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده را ديدم» كه خشكيده‏ها بر گرد سبزها پيچيدند و آنها را از ميان بردند (وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ).

سپس رو به آنها كرد و گفت: «اى جمعيت اشراف! در باره خواب من نظر دهيد اگر قادر به تعبير خواب هستيد» (يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ).

(آيه 44)- ولى حواشى سلطان بلافاصله «اظهار داشتند كه: اينها خوابهاى پريشان است و ما به تعبير اين گونه خوابهاى پريشان آشنا نيستيم»! (قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-3.html


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

aty.a
28th June 2013, 07:54 AM
http://uc-njavan.ir/images/gt2dxpsrognexzwdpk.gif (http://uc-njavan.ir/)



پروردگارا! درود و تحیت فرست بر حضرت محمد(ص)
که او بر وحی تو,امین است و شریف تر و بزرگتر از
تمام خلق توست و اوست امام و پیشوای رحمت
و فیض و واسطه و خیرات عالم و مفتاح برکات
برتمام خلق
-------------------------------------------------------
بخشی ار ترجمه دعای دوم صحیفه سجادیه
دعای ان حضرت درباره درود بر رسول خدا(ص)
مهدی الهی قمشه ای
-------------------------------------------------------

Almas Parsi
28th June 2013, 10:11 AM
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%A8%D8%B3%D9%85%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86%20%D8%A7%D9%84% D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%852/13.gif

http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image035.gif

رمز موفقیت
امام جواد (علیه ‌السلام) :
المُؤْمِنُ یَحْتاجُ إلَی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٌ مِنَ اللهِ، وَواعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٌ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ
مؤمن نیازمند سه ویژگی است: توفیقی الهی، واعظی درونی و پذیرش نصیحتِ کسی که او را نصیحت می‌کند

A Muslim believer needs to have these three virtues: success granted by Allah, an internal admonisher, and the spirit of listening to one who advises him.

منتهی‌الآمال، ج 2، ص 554

http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image035.gif

عبدالله91
29th June 2013, 05:35 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44270639368944061101.gif
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif








(آيه 45)- در اينجا ساقى شاه كه سالها قبل از زندان آزاد شده بود به ياد خاطره زندان و تعبير خواب يوسف افتاد.

همچنان كه آيه مى‏گويد: «و يكى از آن دو كه نجات يافته بود- و بعد از مدتى به خاطرش آمد- گفت: من شما را از تعبير اين خواب خبر مى‏دهم، مرا (به سراغ استاد ماهر اين كار كه در گوشه زندان است) بفرستيد» تا خبر صحيح دست اول را براى شما بياورم (وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ).

اين سخن وضع مجلس را دگرگون ساخت و همگى چشمها را به ساقى دوختند سر انجام به او اجازه داده شد كه هر چه زودتر دنبال اين مأموريت برود.



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
29th June 2013, 05:37 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif



(آيه 46)- ساقى به زندان و به سراغ دوست قديمى خود يوسف آمد، همان دوستى كه در حق او بى‏وفايى فراوان كرده بود اما شايد مى‏دانست بزرگوارى يوسف مانع از آن خواهد شد كه سر گله باز كند.

رو به يوسف كرد و چنين گفت: «يوسف! اى مرد بسيار راستگو! در باره اين خواب اظهار نظر كن كه كسى در خواب ديده است كه هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را مى‏خورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده» كه دومى بر اولى پيچيده و آن را نابوده كرده است (يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ).

«شايد من به سوى اين مردم باز گردم، باشد كه آنها از اسرار اين خواب آگاه شوند» (لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ).

(آيه 47)- به هر حال يوسف بى‏آنكه هيچ قيد و شرطى قائل شود و يا پاداشى بخواهد فورا خواب را به عالى‏ترين صورتى تعبير كرد، تعبيرى گويا و خالى از هرگونه پرده پوشى، و توأم با راهنمايى و برنامه‏ريزى براى آينده تاريكى كه در پيش داشتند، «او چنين گفت: هفت سال پى‏درپى بايد با جديت زراعت كنيد (چرا كه در اين هفت سال بارندگى فراوان است) ولى آنچه را درو مى‏كنيد به صورت همان خوشه در انبارها ذخيره كنيد، جز به مقدار كم و جيره‏بندى كه براى خوردن نياز داريد» (قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ).

(آيه 48)- «پس از آن، هفت سال سخت (و خشكى و قحطى) مى‏آيد، كه آنچه را براى آن سالها ذخيره كرده‏ايد، مى‏خورند» (ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ).

ولى مراقب باشيد در آن هفت سال خشك و قحطى نبايد تمام موجودى انبارها را صرف تغذيه كنيد، بلكه بايد «مقدار كمى كه (براى بذر) ذخيره خواهيد كرد» براى زراعت سال بعد كه سال خوبى خواهد بود نگهدارى نماييد (إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ).

(آيه 49)- اگر با برنامه و نقشه حساب شده اين هفت سال خشك و سخت را پشت سر بگذاريد ديگر خطرى شما را تهديد نمى‏كند، «سپس سالى فرا مى‏رسد كه باران فراوان نصيب مردم مى‏شود» (ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ).

«و در آن سال (نه تنها كار زراعت خوب مى‏شود بلكه) مردم عصاره (ميوه‏ها و دانه‏هاى روغنى را) مى‏گيرند» و سال پربركتى است (وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ).

تعبيرى كه يوسف براى اين خواب كرد چقدر حساب شده بود! در حقيقت يوسف يك معبر ساده خواب نبود، بلكه يك رهبر بود كه از گوشه زندان براى آينده يك كشور برنامه‏ريزى مى‏كرد و يك طرح چند ماده‏اى حد اقل پانزده ساله به آنها ارائه داد و اين تعبير و طراحى براى آينده موجب شد كه هم مردم مصر از قحطى كشنده نجات يابند و هم يوسف از زندان و هم حكومت از دست خودكامگان!



http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
29th June 2013, 05:38 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 50)- تبرئه يوسف از هرگونه اتهام! تعبيرى كه يوسف براى خواب شاه مصر كرد اجمالا به او فهماند كه اين مرد يك غلام زندانى نيست بلكه شخص فوق العاده‏اى است كه طى ماجراى مرموزى به زندان افتاده است لذا مشتاق ديدار او شد اما نه آنچنان كه غرور و كبر سلطنت را كنار بگذارد و خود به ديدار يوسف بشتابد بلكه «پادشاه گفت: او را نزد من آوريد!» (وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ).

«ولى هنگامى كه فرستاده او نزد يوسف آمد (به جاى اين كه دست و پاى خود را گم كند كه بعد از سالها در سياه چال زندان بودن اكنون نسيم آزادى مى‏وزد به فرستاده شاه جواب منفى داد و) گفت: (من از زندان بيرون نمى‏آيم) به سوى صاحبت بازگرد و از او بپرس آن زنانى كه (در قصر عزيز مصر وزير تو) دستهاى خود را بريدند به چه دليل بود»؟ (فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى‏ رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ).

او نمى‏خواست ننگ عفو شاه را بپذيرد و پس از آزادى به صورت يك مجرم يا لااقل يك متهم كه مشمول عفو شاه شده است زندگى كند. او مى‏خواست نخست بى‏گناهى و پاكدامنيش كاملا به ثبوت رسد، و سر بلند آزاد گردد.

سپس اضافه نمود اگر توده مردم مصر و حتى دستگاه سلطنت ندانند نقشه زندانى شدن من چگونه و به وسيله چه كسانى طرح شد «اما پروردگار من از نيرنگ و نقشه آن زنان آگاه است» (إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ).

(آيه 51)- فرستاده مخصوص به نزد شاه برگشت و پيشنهاد يوسف را بيان داشت، اين پيشنهاد كه با مناعت طبع و علوّ همت همراه بود او را بيشتر تحت تأثير عظمت و بزرگى يوسف قرار داد لذا فورا به سراغ زنانى كه در اين ماجرا شركت داشتند فرستاد و آنها را احضار كرد، رو به سوى آنها كرد و «گفت: بگوييد ببينم در آن هنگام كه شما تقاضاى كامجويى از يوسف كرديد جريان كار شما چه بود»؟! (قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ).

در اينجا وجدانهاى خفته آنها يك مرتبه در برابر اين سؤال بيدار شد و همگى متفقا به پاكى يوسف گواهى دادند و «گفتند: منزه است خداوند ما هيچ عيب و گناهى در يوسف سراغ نداريم» (قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ).

همسر عزيز مصر كه در اينجا حاضر بود احساس كرد موقع آن فرا رسيده است كه سالها شرمندگى وجدان را با شهادت قاطعش به پاكى يوسف و گنهكارى خويش جبران كند، بخصوص اين كه او بزرگوارى بى‏نظير يوسف را از پيامى كه براى شاه فرستاده بود درك كرد چرا كه در پيامش كمترين سخنى از وى به ميان نياورده و تنها از زنان مصر بطور سر بسته سخن گفته است.

يك مرتبه، گويى انفجارى در درونش رخ داد. قرآن مى‏گويد: «همسر عزيز مصر فرياد زد: الآن حق آشكار شد، من پيشنهاد كامجويى به او كردم او راستگو است» و من اگر سخنى در باره او گفته‏ام دروغ بوده است دروغ! (قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ).




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
29th June 2013, 05:40 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 52)- همسر عزيز در ادامه سخنان خود چنين گفت: «من اين اعتراف صريح را به خاطر آن كردم كه (يوسف) بداند در غيابش نسبت به او خيانت نكردم» (ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ).

چرا كه من بعد از گذشتن اين مدت و تجربياتى كه داشته‏ام فهميده‏ام «خداوند نيرنگ و كيد خائنان را هدايت نمى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ).

آغاز جزء سيزدهم قرآن مجيد

ادامه سوره يوسف‏

(آيه 53)- باز ادامه داد: «من هرگز نفس سركش خويش را تبرئه نمى‏كنم چرا كه (مى‏دانم) اين نفس اماره ما را به بديها فرمان مى‏دهد» (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ).

«مگر آنچه پروردگارم رحم كند» و با حفظ و كمك او مصون بمانيم (إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي).

و در هر حال در برابر اين گناه از او اميد عفو و بخشش دارم «چرا كه پروردگارم غفور و رحيم است» (إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ).

شكست همسر عزيز مصر كه نامش «زليخا» يا «راعيل» بود در مسير گناه باعث تنبه او گرديد، و از كردار ناهنجار خود پشيمان گشت و روى به درگاه خدا آورد.

و خوشبخت كسانى كه از شكستها، پيروزى مى‏سازند و از ناكاميها كاميابى، و از اشتباهات خود راههاى صحيح زندگى را مى‏يابند و در ميان تيره بختيها نيكبختى خود را پيدا مى‏كنند.

(آيه 54)- يوسف خزانه‏دار كشور مصر مى‏شود! در شرح زندگى پرماجراى يوسف، اين پيامبر بزرگ الهى به اينجا رسيديم كه سر انجام پاكدامنى او بر همه ثابت شد و حتى دشمنانش به پاكيش شهادت دادند، و ثابت شد كه تنها گناه او كه به خاطر آن، وى را به زندان افكندند چيزى جز پاكدامنى و تقوا و پرهيزكارى نبوده است.

در ضمن معلوم شد اين زندانى بى‏گناه كانونى است از علم و آگاهى و هوشيارى، و استعداد مديريت در يك سطح بسيار عالى.

در دنبال اين ماجرا، قرآن مى‏گويد: «و ملك دستور داد او را نزد من آوريد، تا او را مشاور و نماينده مخصوص خود سازم» و از علم و دانش و مديريت او براى حل مشكلاتم كمك گيرم (وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي).

نماينده ويژه «ملك» وارد زندان شد و به ديدار يوسف شتافت و اظهار داشت كه او علاقه شديدى به تو پيدا كرده است برخيز تا نزد او برويم.

يوسف به نزد ملك آمد و با او به گفتگو نشست «هنگامى كه ملك با وى گفتگو كرد (و سخنان پرمغز و پرمايه يوسف را كه از علم و هوش و درايت فوق العاده‏اى حكايت مى‏كرد شنيد، بيش از پيش شيفته و دلباخته او شد و) گفت:

تو امروز نزد ما داراى منزلت عالى و اختيارات وسيع هستى و مورد اعتماد و وثوق ما خواهى بود» (فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ).




http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
29th June 2013, 05:42 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 55)- تو بايد امروز در اين كشور، مصدر كارهاى مهم باشى و بر اصلاح امور همت كنى، يوسف پيشنهاد كرد، خزانه‏دار كشور مصر باشد و «گفت: مرا در رأس خزانه‏دارى اين سرزمين قرار ده چرا كه من هم حافظ و نگهدار خوبى هستم و هم به اسرار اين كار واقفم» (قالَ اجْعَلْنِي عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ).

يوسف مى‏دانست يك ريشه مهم نابسامانيهاى آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصاديش نهفته است، اكنون كه آنها به حكم اجبار به سراغ او آمده‏اند، چه بهتر كه نبض اقتصاد كشور مصر، مخصوصا مسائل كشاورزى را در دست گيرد و به يارى مستضعفان بشتابد، از تبعيضها تا آنجا كه قدرت دارد بكاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگيرد، و به وضع بى‏سر و سامان آن كشور پهناور سامان بخشد.

ضمنا تعبير «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» دليل بر اهميت «مديريت» در كنار «امانت» است و نشان مى‏دهد كه پاكى و امانت به تنهايى براى پذيرش يك پست حساس اجتماعى كافى نيست بلكه علاوه بر آن آگاهى و تخصص و مديريت نيز لازم است.

(آيه 56)- به هر حال حال، خداوند در اينجا مى‏گويد: «و اين چنين ما يوسف را بر سرزمين مصر، مسلط ساختيم كه هرگونه مى‏خواست در آن تصرف مى‏كرد» (وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ).

آرى «ما رحمت خويش و نعمتهاى مادى و معنوى را به هر كس بخواهيم و شايسته بدانيم مى‏بخشيم» (نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ).

«و ما هرگز پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد» (وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).

و اگر هم به طول انجامد سر انجام آنچه را شايسته آن بوده‏اند به آنها خواهيم داد كه در پيشگاه ما هيچ كار نيكى به دست فراموشى سپرده نمى‏شود.

(آيه 57)- ولى مهم اين است كه تنها به پاداش دنيا قناعت نخواهيم كرد «و پاداشى كه در آخرت به آنها خواهد رسيد بهتر و شايسته‏ تر است براى كسانى كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ).


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
29th June 2013, 05:43 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

(آيه 58)- پيشنهاد تازه يوسف به برادران: سر انجام همان گونه كه پيش بينى مى‏شد، هفت سال پى‏درپى وضع كشاورزى مصر بر اثر بارانهاى پربركت و فراوانى آب نيل كاملا رضايت بخش بود، و يوسف دستور داد مردم مقدار مورد نياز خود را از محصول بردارند و بقيه را به حكومت بفروشند و به اين ترتيب، انبارها و مخازن از آذوقه پر شد.

اين هفت سال پربركت و وفور نعمت گذشت، و قحطى و خشكسالى چهره عبوس خود را نشان داد، و آنچنان آسمان بر زمين بخيل شد كه زرع و نخيل لب تر نكردند، و مردم از نظر آذوقه در مضيقه افتادند و يوسف نيز تحت برنامه و نظم خاصى كه توأم با آينده نگرى بود غلّه به آنها مى‏فروخت و نيازشان را به صورت عادلانه‏اى تأمين مى‏كرد.

اين خشكسالى منحصر به سرزمين مصر نبود، به كشورهاى اطراف نيز سرايت كرد، و مردم «فلسطين» و سرزمين «كنعان» را كه در شمال شرقى مصر قرار داشتند فرا گرفت، و «خاندان يعقوب» كه در اين سرزمين زندگى مى‏كردند نيز به مشكل كمبود آذوقه گرفتار شدند، و به همين دليل يعقوب تصميم گرفت، فرزندان خود را به استثناى «بنيامين» كه به جاى يوسف نزد پدر ماند راهى مصر كند.

آنها با كاروانى كه به مصر مى‏رفت به سوى اين سرزمين حركت كردند و به گفته بعضى پس از 18 روز راهپيمايى وارد مصر شدند.

طبق تواريخ، افراد خارجى به هنگام ورود به مصر بايد خود را معرفى مى‏كردند تا مأمورين به اطلاع يوسف برسانند، هنگامى كه مأمورين گزارش كاروان فلسطين را دادند، يوسف در ميان درخواست كنندگان غلات نام برادران خود را ديد، و آنها را شناخت و دستور داد، بدون آن كه كسى بفهمد آنان برادر وى هستند احضار شوند و آن چنانكه قرآن مى‏گويد: «و برادران يوسف آمدند و بر او وارد شدند او آنها را شناخت، ولى آنها وى را نشناختند» (وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).

آنها حق داشتند يوسف را نشناسند، زيرا از يك سو سى تا چهل سال از روزى كه او را در چاه انداخته بودند تا روزى كه به مصر آمدند گذشته بود، و از سويى ديگر، آنها هرگز چنين احتمالى را نمى‏دادند كه برادرشان عزيز مصر شده باشد. اصلا احتمال حيات يوسف پس از آن ماجرا در نظر آنها بسيار بعيد بود.

به هر حال آنها غلّه مورد نياز خود را خريدارى كردند.


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

عبدالله91
29th June 2013, 05:45 AM
http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif


(آيه 59)- يوسف برادران را مورد لطف و محبت فراوان قرار داد، و در گفتگو را با آنها باز كرد، برادران گفتند: ما، ده برادر از فرزندان يعقوب هستيم، و او نيز فرزند زاده ابراهيم خليل پيامبر بزرگ خداست، اگر پدر ما را مى‏شناختى احترام بيشترى مى‏كردى، ما پدر پيرى داريم كه از پيامبران الهى است، ولى اندوه عميقى سراسر وجود او را در بر گرفته! يوسف فورا پرسيد: اين همه اندوه چرا؟

گفتند: او پسرى داشت، كه بسيار مورد علاقه‏اش بود و از نظر سن از ما كوچكتر بود، روزى همراه ما براى شكار و تفريح به صحرا آمد، و ما از او غافل مانديم و گرگ او را دريد! و از آن روز تاكنون، پدر براى او گريان و غمگين است.

بعضى از مفسران چنين نقل كرده‏اند كه عادت يوسف اين بود كه به هر كس يك بار شتر غلّه بيشتر نمى‏فروخت، و چون برادران يوسف، ده نفر بودند، ده بار غلّه به آنها داد، آنها گفتند: ما پدر پيرى داريم كه به خاطر شدت اندوه نمى‏تواند مسافرت كند و برادر كوچكى كه براى خدمت و انس، نزد او مانده است، سهميه‏اى هم براى آن دو به ما مرحمت كن.

يوسف دستور داد و بار ديگر بر آن افزودند، سپس رو كرد به آنها و گفت: در سفر آينده برادر كوچك را به عنوان نشانه همراه خود بياوريد.

در اينجا قرآن مى‏گويد: «و هنگامى كه (يوسف) بارهاى آنها را آماده ساخت به آنها گفت: آن برادرى را كه از پدر داريد نزد من بياوريد» (وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ).

سپس اضافه كرد: «آيا نمى‏بينيد، حق پيمانه را ادا مى‏كنم، و من بهترين ميزبانها هستم»؟ (أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ).

(آيه 60)- و به دنبال اين تشويق و اظهار محبت، آنها را با اين سخن تهديد كرد كه «اگر آن برادر را نزد من نياوريد، نه كيل و غلّه‏اى نزد من خواهيد داشت، و نه اصلا به من نزديك شويد» (فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ).

يوسف مى‏خواست به هر ترتيبى شده «بنيامين» را نزد خود آورد، گاهى از طريق اظهار محبت و گاهى از طريق تهديد وارد مى‏شد، ضمنا از اين تعبيرات روشن مى‏شود كه خريد و فروش غلات در مصر از طريق وزن نبود بلكه به وسيله پيمانه بود و نيز روشن مى‏شود كه يوسف به تمام معنى ميهمان نواز بود.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread310-4.html


http://uc-njavan.ir/images/ztq2unqipw4wzrbyptq.gif

aty.a
29th June 2013, 05:53 AM
http://uc-njavan.ir/images/vlmpqmduf3utcacdv16.gif (http://uc-njavan.ir/)



پروردگارا!بر محمد و ال پاکش درود فرست و دعای
مرا از کرم اجابت فرما و به ندای من توجه فرما
و به تضرع و زاریم ترحم کن
----------------------------
دعایی از صحیفه سجادیه

soham 313
29th June 2013, 12:01 PM
صفحه ی 138 از قرآن کریم شامل آیات 61 تا 75 از سوره ی یوسف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


قَالُوا۟ سَنُرَٰوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَٰعِلُونَ(61)
گفتند او را با نيرنگ از پدرش خواهيم خواست و محققا اين كار را خواهيم كرد(61)



وَقَالَ لِفِتْيَٰنِهِ اجْعَلُوا۟ بِضَٰعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَآ إِذَا انقَلَبُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(62)
و [يوسف] به غلامان خود گفتسرمايههاي آنان را در بارهايشان بگذاريد شايد وقتي به سوي خانواده خود برميگردند آن را بازيابند اميد كه آنان بازگردند(62)



فَلَمَّا رَجَعُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَبِيهِمْ قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَآ أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَٰفِظُونَ(63)
پس چون به سوي پدر خود بازگشتند گفتند اي پدر پيمانه از ما منع شد برادرمان را با ما بفرست تا پيمانه بگيريم و ما نگهبان او خواهيم بود(63)



قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَآ أَمِنتُكُمْ عَلَيٰٓ أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَٰفِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ(64)
[يعقوب] گفت آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم بر او امين سازم پس خدا بهترين نگهبان است و اوست مهربانترين مهربانان(64)



وَلَمَّا فَتَحُوا۟ مَتَٰعَهُمْ وَجَدُوا۟ بِضَٰعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مَا نَبْغِي هَٰذِهِ بِضَٰعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَٰلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ(65)
و هنگامي كه بارهاي خود را گشودند دريافتند كه سرمايهشان بدانها بازگردانيده شده است گفتند اي پدر [ديگر] چه ميخواهيم اين سرمايه ماست كه به ما بازگردانيده شده است قوت خانواده خود را فراهم و برادرمان را نگهباني ميكنيم و [با بردن او] يك بار شتر ميافزاييم و اين [پيمانه اضافي نزد عزيز] پيمانهاي ناچيز است(65)



قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّيٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّآ ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَيٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ(66)
گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پيمان استواري ببنديد كه حتما او را نزد من باز آوريد مگر آنكه گرفتار [حادثهاي] شويد پس چون پيمان خود را با او استوار كردند [يعقوب] گفتخدا بر آنچه ميگوييم وكيل است(66)



وَقَالَ يَٰبَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا۟ مِنۢ بَابٍ وَٰحِدٍ وَادْخُلُوا۟ مِنْ أَبْوَٰبٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَآ أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ(67)
و گفت اي پسران من [همه] از يك دروازه [به شهر] در نياييد بلكه از دروازههاي مختلف وارد شويد و من [با اين سفارش] چيزي از [قضاي] خدا را از شما دور نميتوانم داشت فرمان جز براي خدا نيست بر او توكل كردم و توكلكنندگان بايد بر او توكل كنند(67)



وَلَمَّا دَخَلُوا۟ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَيٰهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَٰهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(68)
و چون همان گونه كه پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند [اين كار] چيزي را در برابر خدا از آنان برطرف نميكرد جز اينكه يعقوب نيازي را كه در دلش بود برآورد و بيگمان او از [بركت] آنچه بدو آموخته بوديم داراي دانشي [فراوان] بود ولي بيشتر مردم نميدانند(68)



وَلَمَّا دَخَلُوا۟ عَلَيٰ يُوسُفَ ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّيٓ أَنَا۠ أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(69)
و هنگامي كه بر يوسف وارد شدند برادرش [بنيامين] را نزد خود جاي داد [و] گفت من برادر تو هستم بنابراين از آنچه [برادران] ميكردند غمگين مباش(69)



فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَٰرِقُونَ(70)
پس هنگامي كه آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد آبخوري را در بار برادرش نهاد سپس [به دستور او] نداكنندهاي بانگ درداد اي كاروانيان قطعا شما دزد هستيد(70)



قَالُوا۟ وَأَقْبَلُوا۟ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ(71)
[برادران] در حالي كه به آنان روي كردند گفتند چه گم كردهايد(71)



قَالُوا۟ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا۠ بِهِ زَعِيمٌ(72)
گفتند جام شاه را گم كردهايم و براي هر كس كه آن را بياورد يك بار شتر خواهد بود و [متصدي گفت] من ضامن آنم(72)



قَالُوا۟ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَٰرِقِينَ(73)
گفتند به خدا سوگند شما خوب ميدانيد كه ما نيامدهايم در اين سرزمين فساد كنيم و ما دزد نبودهايم(73)



قَالُوا۟ فَمَا جَزَٰٓؤُهُ إِن كُنتُمْ كَٰذِبِينَ(74)
گفتند پس اگر دروغ بگوييد كيفرش چيست(74)



قَالُوا۟ جَزَٰٓؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَٰٓؤُهُ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّٰلِمِينَ(75)
گفتندكيفرش [همان] كسي است كه [جام] در بار او پيدا شود پس كيفرش خود اوست ما ستمكاران را اين گونه كيفر ميدهيم(75)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
1st July 2013, 06:16 AM
صفحه ی 139 از قرآن کریم شامل آیات 76 تا 88 از سوره ی یوسف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِيهِ كَذَٰلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّآ أَن يَشَآءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَٰتٍ مَّن نَّشَآءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ(76)
پس [يوسف] به [بازرسي] بارهاي آنان پيش از بار برادرش پرداخت آنگاه آن را از بار برادرش [بنيامين] در آورد اين گونه به يوسف شيوه آموختيم [چرا كه] او در آيين پادشاه نميتوانست برادرش را بازداشت كند مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهي بدو بنمايد] درجات كساني را كه بخواهيم بالا ميبريم و فوق هر صاحب دانشي دانشوري است(76)



۞ قَالُوٓا۟ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ(77)
گفتند اگر او دزدي كرده پيش از اين [نيز] برادرش دزدي كرده استيوسف اين [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برايشان آشكار نكرد [ولي] گفت موقعيتشما بدتر [از او]ست و خدا به آنچه وصف ميكنيد داناتر است(77)



قَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَيٰكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(78)
گفتند اي عزيز او پدري پير سالخورده دارد بنابراين يكي از ما را به جاي او بگير كه ما تو را از نيكوكاران ميبينيم(78)



قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُ إِنَّآ إِذًا لَّظَٰلِمُونَ(79)
گفت پناه به خدا كه جز آن كس را كه كالاي خود را نزد وي يافتهايم بازداشت كنيم زيرا در آن صورت قطعا ستمكار خواهيم بود(79)



فَلَمَّا اسْتَئَْسُوا۟ مِنْهُ خَلَصُوا۟ نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوٓا۟ أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّيٰ يَأْذَنَ لِيٓ أَبِيٓ أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَٰكِمِينَ(80)
پس چون از او نوميد شدند رازگويان كنار كشيدند بزرگشان گفت مگر نميدانيد كه پدرتان با نام خدا پيماني استوار از شما گرفته است و قبلا [هم] در باره يوسف تقصير كرديد هرگز از اين سرزمين نميروم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داوري كند و او بهترين داوران است(80)



ارْجِعُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَبِيكُمْ فَقُولُوا۟ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَٰفِظِينَ(81)
پيش پدرتان بازگرديد و بگوييد اي پدر پسرت دزدي كرده و ما جز آنچه ميدانيم گواهي نميدهيم و ما نگهبان غيب نبوديم(81)



وَسَْٔلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِيٓ أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ(82)
و از [مردم] شهري كه در آن بوديم و كارواني كه در ميان آن آمديم جويا شو و ما قطعا راست ميگوييم(82)



قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(83)
[يعقوب] گفت [چنين نيست] بلكه نفس شما امري [نادرست] را براي شما آراسته است پس [صبر من] صبري نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوي من [باز] آورد كه او داناي حكيم است(83)



وَتَوَلَّيٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَٰٓأَسَفَيٰ عَلَيٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ(84)
و از آنان روي گردانيد و گفت اي دريغ بر يوسف و در حالي كه اندوه خود را فرو ميخورد چشمانش از اندوه سپيد شد(84)



قَالُوا۟ تَاللَّهِ تَفْتَؤُا۟ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّيٰ تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَٰلِكِينَ(85)
[پسران او] گفتند به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد ميكني تا بيمار شوي يا هلاك گردي(85)



قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُوا۟ بَثِّي وَحُزْنِيٓ إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(86)
گفت من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا ميبرم و از [عنايت] خدا چيزي ميدانم كه شما نميدانيد(86)



يَٰبَنِيَّ اذْهَبُوا۟ فَتَحَسَّسُوا۟ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَا۟ئَْسُوا۟ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَا۟ئَْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَٰفِرُونَ(87)
اي پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمتخدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسي از رحمتخدا نوميد نميشود(87)



فَلَمَّا دَخَلُوا۟ عَلَيْهِ قَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَٰعَةٍ مُّزْجَيٰةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ(88)
پس چون [برادران] بر او وارد شدند گفتند اي عزيز به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايهاي ناچيز آوردهايم بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا صدقهدهندگان را پاداش ميدهد(88)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
1st July 2013, 06:30 AM
(آيه 76)
در اين هنگام يوسف دستور داد كه بارهاى آنها را بگشايند و يك يك بازرسى كنند، منتها براى اين كه طرح و نقشه اصلى يوسف معلوم نشود، «نخست بارهاى ديگران را قبل از بار برادرش (بنيامين) بازرسى كرد و سپس پيمانه مخصوص را از بار برادرش بيرون آورد» (فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ).

همين كه پيمانه در بار بنيامين پيدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، گويى كوهى از غم و اندوه بر آنان فرود آمد. از يك سو برادر آنها ظاهرا مرتكب چنين سرقتى شده و مايه سرشكستگى آنهاست، و از سوى ديگر موقعيت آنها را نزد عزيز مصر به خطر مى‏اندازد، و از همه اينها گذشته پاسخ پدر را چه بگويند؟

چگونه او باور مى‏كند كه برادران تقصيرى در اين زمينه نداشته‏اند؟

سپس قرآن چنين اضافه مى‏كند كه: «ما اين گونه براى يوسف، طرح ريختيم» (كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ). تا برادر خود را به گونه‏اى كه برادران ديگر نتوانند مقاومت كنند نزد خود نگاه دارد.

مسأله مهم اينجاست كه اگر يوسف مى‏خواست طبق قوانين مصر با برادرش بنيامين رفتار كند مى‏بايست او را مضروب سازد و به زندان بيفكند. لذا قبلا از برادران اعتراف گرفت كه اگر شما دست به سرقت زده باشيد، كيفرش نزد شما چيست؟ آنها هم طبق سنتى كه داشتند پاسخ دادند كه در محيط ما شخص سارق را در برابر سرقتى كه كرده بر مى‏دارند، و يوسف طبق همين برنامه با آنها رفتار كرد، چرا كه يكى از طرق كيفر مجرم آن است كه او را طبق قانون و سنت خودش كيفر دهند.

به همين جهت قرآن مى‏گويد: «يوسف نمى‏توانست برادرش را طبق آيين ملك مصر بر دارد» و نزد خود نگهدارد (ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ).

سپس به عنوان يك استثناء مى‏فرمايد: «مگر اين كه خداوند بخواهد: (إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ).

اشاره به اين كه: اين كارى كه يوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار كرد طبق فرمان الهى بود، و نقشه‏اى بود براى حفظ برادر، و تكميل آزمايش پدرش يعقوب، و آزمايش برادران ديگر!

و در پايان اضافه مى‏كند: «ما درجات هر كس را بخواهيم بالا مى‏بريم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). درجات كسانى كه شايسته باشند و همچون يوسف از بوته امتحانات، سالم به در آيند.

«و در هر حال برتر از هر صاحب علمى عالمى است» يعنى خدا، (وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ).

و هم او بود كه طرح اين نقشه را به يوسف الهام كرده بود.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
1st July 2013, 06:32 AM
(آيه 77)
برادران سر انجام باور كردند كه برادرشان «بنيامين» دست به سرقت زشت و شومى زده است، و سابقه آنها را نزد عزيز مصر بكلى خراب كرده است و لذا براى اين كه خود را تبرئه كنند «گفتند: اگر او [بنيامين‏] دزدى كند (چيز عجيبى نيست، چرا كه) برادرش (يوسف) نيز قبلا مرتكب دزدى شده است» كه هر دو از يك پدر و مادرند و حساب آنها از ما كه از مادر ديگرى هستيم جدا است! (قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ).

يوسف از شنيدن اين سخن سخت ناراحت شد و «آن را در دل مكتوم داشت، و براى آنها آشكار نساخت» (فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ).

چرا كه او مى‏دانست آنها با اين سخن، مرتكب تهمت بزرگى شده‏اند، ولى با پاسخ آنها نپرداخت، همين اندازه سر بسته به آنها «گفت: «شما (از ديدگاه من،) از نظر منزلت بدترين مردميد» (قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً).

سپس افزود: «و خداوند از آنچه توصيف مى‏كنيد، آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ). ط

(آيه 78)
هنگامى كه برادران ديدند برادر كوچكشان بنيامين طبق قانونى كه خودشان آن را پذيرفته‏اند مى‏بايست نزد عزيز مصر بماند و از سوى ديگر با پدر پيمان بسته‏اند كه حدّ اكثر كوشش خود را در حفظ و بازگرداندن بنيامين به خرج دهند، رو به سوى يوسف كه هنوز براى آنها ناشناخته بود كردند و «گفتند: اى عزيز مصر! و اى زمامدار بزرگوار، او پدرى دارد پير و سالخورده (كه قدرت بر تحمل فراق او را ندارد ما طبق اصرار تو او را از پدر جدا كرديم و او از ما پيمان مؤكد گرفته كه به هر قيمتى هست، او را بازگردانيم، بيا بزرگوارى كن) و يكى از ما را به جاى او بگير» (قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ).

«چرا كه ما تو را از نيكوكاران مى‏بينيم» (إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ). و اين اولين بار نيست كه نسبت به ما محبت فرمودى بيا و محبت خود را با اين كار تكميل فرما.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
1st July 2013, 06:42 AM
(آيه 79)
يوسف اين پيشنهاد را شديدا نفى كرد و «گفت: پناه بر خدا (چگونه ممكن است) ما كسى را جز آن كس كه متاع خود را نزد او يافته‏ايم بگيريم» هرگز شنيده‏ايد آدم با انصافى، بى‏گناهى را به جرم ديگرى مجازات كند؟ (قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ).

«اگر چنين كنيم مسلما ظالم خواهيم بود» (إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ).

قابل توجه اين كه يوسف در اين گفتار خود هيچ گونه نسبت سرقت به برادر نمى‏دهد بلكه از او تعبير مى‏كند به كسى كه متاع خود را نزد او يافته‏ايم، و اين دليل بر آن است كه او دقيقا توجه داشت كه در زندگى هرگز خلاف نگويد.

(آيه 80)
برادران سر افكنده به سوى پدر بازگشتند: برادران آخرين تلاش و كوشش خود را براى نجات بنيامين كردند، ولى تمام راهها را به روى خود بسته ديدند.

لذا مأيوس شدند و تصميم به مراجعت به كنعان و گفتن ماجرا براى پدر را گرفتند، قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه آنها (از عزيز مصر يا از نجات برادر) مأيوس شدند به گوشه‏اى آمدند و خود را از دگران جدا ساختند و به نجوا و سخنان در گوشى پرداختند» (فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا).

به هر حال، «برادر بزرگتر (در آن جلسه خصوصى به آنها) گفت: مگر نمى‏دانيد كه پدرتان از شما پيمان الهى گرفته است» كه بنيامين را به هر قيمتى كه ممكن است بازگردانيد (قالَ كَبِيرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ).

و شما همان كسانى هستيد كه: «پيش از اين نيز در باره يوسف، كوتاهى كرديد» و سابقه خود را نزد پدر بد نموديد (وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ).

«حال كه چنين است، من از جاى خود- يا از سرزمين مصر- حركت نمى‏كنم (و به اصطلاح در اينجا متحصن مى‏شوم) مگر اين كه پدرم به من اجازه دهد، و يا خداوند فرمانى در باره من صادر كند كه او بهترين حاكمان است» (فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ).

منظور از اين فرمان، يا فرمان مرگ است و يا راه چاره‏اى است كه خداوند پيش بياورد و يا عذر موجهى كه نزد پدر بطور قطع پذيرفته باشد.

(آيه 81)
سپس برادر بزرگتر به ساير برادران دستور داد كه «شما به سوى پدر بازگرديد و بگوييد: پدر! فرزندت دست به دزدى زد»! (ارْجِعُوا إِلى‏ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ).

«و اين شهادتى را كه ما مى‏دهيم به همان مقدارى است كه ما آگاه شديم» (وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا).

همين اندازه ما ديديم پيمانه ملك را از بار برادرمان خارج ساختند، كه نشان مى‏داد او مرتكب سرقت شده است، و اما باطن امر با خداست.

«و ما از غيب خبر نداشتيم» (وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
1st July 2013, 06:46 AM
(آيه 82)
سپس براى اينكه هرگونه سوء ظن را از پدر دور سازند و او را مطمئن كنند كه جريان امر همين بوده، نه كم و نه زياد، گفتند: «براى تحقيق بيشتر از شهرى كه ما در آن بوديم سؤال كن» (وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها).

«و همچنين از قافله‏اى كه با آن قافله به سوى تو آمديم» و طبعا افرادى از سرزمين كنعان و از كسانى كه تو بشناسى در آن وجود دارد، مى‏توانى حقيقت حال را بپرس (وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها).

و به هر حال «مطمئن باش كه ما در گفتار خود صادقيم و جز حقيقت چيزى نمى‏گوييم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).

از مجموع اين سخن استفاده مى‏شود كه مسأله سرقت بنيامين در مصر پيچيده بوده كه كاروانى از كنعان به آن سرزمين آمده و از ميان آنها يك نفر قصد داشته است پيمانه ملك را با خود ببرد كه مأموران ملك به موقع رسيده‏اند و پيمانه را گرفته و شخص او را بازداشت كرده‏اند.

(آيه 83)
برادران از مصر حركت كردند در حالى كه برادر بزرگتر و كوچكتر را در آنجا گذاردند، و با حال پريشان و نزار به كنعان بازگشتند و به خدمت پدر شتافتند، پدر كه آثار غم و اندوه را در بازگشت از اين سفر- به عكس سفر سابق- بر چهره‏هاى آنها مشاهده كرد فهميد آنها حامل خبر ناگوارى هستند، بخصوص اين كه اثرى از «بن يامين» و برادر بزرگتر در ميان آنها نبود، و هنگامى كه برادران جريان حادثه را بى‏كم و كاست، شرح دادند يعقوب برآشفت، رو به سوى آنها كرده «گفت:

هوسهاى نفسانى شما، مسأله را در نظرتان چنين منعكس ساخته و تزيين داده است»! (قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً).

سپس يعقوب به خويشتن بازگشت و گفت: من زمام صبر را از دست نمى‏دهم و «شكيبايى نيكو خالى از كفران مى‏كنم» (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ).

«اميدوارم خداوند همه آنها (يوسف و بن يامين و فرزند بزرگم) را به من بازگرداند» (عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً).

«چرا كه او دانا و حكيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).

از درون دل همه آگاه است و از همه حوادثى كه گذشته و مى‏گذرد با خبر به علاوه او حكيم است و هيچ كارى را بدون حساب نمى‏كند.

(آيه 84)
در اين حال غم و اندوهى سراسر وجود يعقوب را فرا گرفت و جاى خالى بن يامين همان فرزندى كه مايه تسلى خاطر او بود، وى را به ياد يوسف عزيزش افكند، به ياد دورانى كه اين فرزند برومند با ايمان باهوش زيبا در آغوشش بود و استشمام بوى او هر لحظه زندگى و حيات تازه‏اى به پدر مى‏بخشيد، اما امروز نه تنها اثرى از او نيست بلكه جانشين او بن يامين نيز به سرنوشت دردناك و مبهمى همانند او گرفتار شده است، «در اين هنگام روى از فرزندان برتافت و گفت: وا اسفا بر يوسف»! (وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ).

اين حزن و اندوه مضاعف، سيلاب اشك را، بى‏اختيار از چشم يعقوب جارى مى‏ساخت تا آن حد كه «چشمان او از اين اندوه سفيد و نابينا شد» (وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ).

و اما با اين حال سعى مى‏كرد، خود را كنترل كند و خشم را فرو بنشاند و سخنى برخلاف رضاى حق نگويد «او مرد با حوصله و بر خشم خويش مسلّط بود» (فَهُوَ كَظِيمٌ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
1st July 2013, 06:49 AM
(آيه 85)
برادران كه از مجموع اين جريانها، سخت ناراحت شده بودند، از يك سو وجدانشان به خاطر داستان يوسف معذب بود، و از سوى ديگر به خاطر بن يامين خود را در آستانه امتحان جديدى مى‏ديدند، و از سوى سوم نگرانى مضاعف پدر بر آنها، سخت و سنگين بود، با ناراحتى و بى‏حوصلگى، به پدر «گفتند: به خدا سوگند تو آنقدر ياد يوسف مى‏كنى تا در آستانه مرگ قرار گيرى يا هلاك گردى» (قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ).

(آيه 86)
اما پير كنعان آن پيامبر روشن ضمير در پاسخ آنها «گفت: (من شكايتم را به شما نياوردم كه چنين مى‏گوييد) من غم و اندوهم را نزد خدا مى‏برم و به او شكايت مى‏آورم»الَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ).

«و از خدايم (لطف‏ها و كرامت‏ها و) چيزهايى سراغ دارم كه شما نمى‏دانيد»َ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

(آيه 87)
بكوشيد و مأيوس نشويد كه يأس نشانه كفر است» قحطى در مصر و اطرافش از جمله كنعان بيداد مى‏كرد، دگر بار يعقوب فرزندان را دستور به حركت كردن به سوى مصر و تأمين مواد غذايى مى‏دهد، ولى اين بار در سرلوحه خواسته‏هايش جستجو از يوسف و برادرش بن يامين را قرار مى‏دهد و مى‏گويد:

«فرزندانم برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد» (يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ).

و از آنجا كه فرزندان تقريبا اطمينان داشتند كه يوسفى در كار نمانده، و از اين توصيه و تأكيد پدر تعجب مى‏كردند، يعقوب به آنها گوشزد مى‏كند: «از رحمت الهى هيچ گاه مأيوس نشويد» كه قدرت او مافوق همه مشكلات و سختيهاست (وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ).

«چرا كه جز كافران بى‏ايمان (كه از قدرت خدا بى‏خبرند) از رحمتش مأيوس نمى‏شوند» (إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
1st July 2013, 06:50 AM
(آيه 88)
به هر حال فرزندان يعقوب بارها را بستند و روانه مصر شدند و اين سومين مرتبه است كه آنها به اين سرزمين پرحادثه وارد مى‏شوند.

در اين سفر بر خلاف سفرهاى گذشته يك نوع احساس شرمندگى روح آنها را آزار مى‏دهد، چرا كه سابقه آنها در مصر و نزد عزيز، سخت آسيب ديده، و شايد بعضى آنها را به عنوان «گروه سارقان كنعان» بشناسند، تنها چيزى كه در ميان انبوه اين مشكلات و ناراحتيهاى جانفرسا مايه تسلى خاطر آنهاست، همان جمله اخير پدر است كه مى‏فرمود: از رحمت خدا مأيوس نباشيد كه هر مشكلى براى او سهل و آسان است.

«پس هنگامى كه آنها وارد بر يوسف شدند، (با نهايت ناراحتى رو به سوى او كردند و) گفتند: اى عزيز! ما و خاندان ما را قحطى و ناراحتى و بلا فراگرفته است» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ).

«و تنها متاع كم و بى‏ارزشى همراه آورده‏ايم» (وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ).

اما با اين حال به كرم و بزرگوارى تو تكيه كرده‏ايم «و انتظار داريم كه پيمانه ما را بطور كامل وفا كنى» (فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ).

و در اين كار «بر ما منت گذار و تصدق كن» (وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا).

و پاداش خود را از ما مگير، بلكه از خدايت بگير «چرا كه خداوند كريمان و متصدقان را پاداش خير مى‏دهد» (إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ).

جالب اين كه برادران يوسف، با اين كه پدر تأكيد داشت در باره يوسف و برادرش به جستجو برخيزيد به اين گفتار چندان توجه نكردند، و نخست از عزيز مصر تقاضاى مواد غذايى نمودند، شايد چندان اميدى به پيدا شدن يوسف نداشتند، و يا فكر كردند تقاضاى آزاد ساختن برادر را تحت الشعاع نمايند تا تأثير بيشترى در عزيز مصر داشته باشد.

در روايات مى‏خوانيم كه برادران حامل نامه‏اى از طرف پدر براى عزيز مصر بودند كه در آن نامه، يعقوب، ضمن تمجيد از عدالت و دادگرى و محبتهاى عزيز مصر، نسبت به خاندانش، و سپس معرفى خويش و خاندان نبوتش، ناراحتيهاى خود را به خاطر از دست دادن فرزندش يوسف و فرزند ديگرش بن يامين و گرفتاريهاى ناشى از خشكسالى را براى عزيز مصر شرح داده بود.

و در پايان نامه از او خواسته بود كه بن يامين را آزاد كند. چرا كه هرگز سرقت و مانند آن در خاندان ما نبوده و نخواهد بود.

هنگامى كه برادرها نامه پدر را به دست عزيز مى‏دهند، نامه را گرفته و مى‏بوسد و بر چشمان خويش مى‏گذارد، و گريه مى‏كند، آنچنان كه قطرات اشك بر پيراهنش مى‏ريزد.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
2nd July 2013, 06:03 AM
صفحه ی 140 از قرآن کریم شامل آیات 89 تا 104 از سوره ی یوسف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَٰهِلُونَ(89)
گفت آيا دانستيد وقتي كه نادان بوديد با يوسف و برادرش چه كرديد(89)



قَالُوٓا۟ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا۠ يُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(90)
گفتند آيا تو خود يوسفي گفت [آري] من يوسفم و اين برادر من است به راستي خدا بر ما منت نهاده است بيگمان هر كه تقوا و صبر پيشه كند خدا پاداش نيكوكاران را تباه نميكند(90)



قَالُوا۟ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ(91)
گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برتري داده است و ما خطاكار بوديم(91)



قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ(92)
[يوسف] گفت امروز بر شما سرزنشي نيستخدا شما را ميآمرزد و او مهربانترين مهربانان است(92)



اذْهَبُوا۟ بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَيٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ(93)
اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود و همه كسان خود را نزد من آوريد(93)



وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَآ أَن تُفَنِّدُونِ(94)
و چون كاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به كمخردي نسبت ندهيد بوي يوسف را ميشنوم(94)



قَالُوا۟ تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَٰلِكَ الْقَدِيمِ(95)
گفتند به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهي ديرين خود هستي(95)



فَلَمَّآ أَن جَآءَ الْبَشِيرُ أَلْقَيٰهُ عَلَيٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّيٓ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(96)
پس چون مژدهرسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بيشك من از [عنايت] خدا چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد(96)



قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَٰطِِٔينَ(97)
گفتند اي پدر براي گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم(97)



قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيٓ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(98)
گفت به زودي از پروردگارم براي شما آمرزش ميخواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است(98)



فَلَمَّا دَخَلُوا۟ عَلَيٰ يُوسُفَ ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا۟ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ(99)
پس چون بر يوسف وارد شدند پدر و مادر خود را در كنار خويش گرفت و گفت ان شاء الله با [امن و] امان داخل مصر شويد(99)



وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا۟ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُءْيَٰيَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِيٓ إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِنۢ بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَٰنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِيٓ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(100)
و پدر و مادرش را به تخت برنشانيد و [همه آنان] پيش او به سجده درافتادند و [يوسف] گفت اي پدر اين است تعبير خواب پيشين من به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد بي گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زيرا كه او داناي حكيم است(100)



۞ رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ(101)
پروردگارا تو به من دولت دادي و از تعبير خوابها به من آموختي اي پديدآورنده آسمانها و زمين تنها تو در دنيا و آخرت مولاي مني مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما(101)



ذَٰلِكَ مِنْ أَنۢبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوٓا۟ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ(102)
اين [ماجرا] از خبرهاي غيب است كه به تو وحي ميكنيم و تو هنگامي كه آنان همداستان شدند و نيرنگ ميكردند نزدشان نبودي(102)



وَمَآ أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ(103)
و بيشتر مردم هر چند آرزومند باشي ايمانآورنده نيستند(103)



وَمَا تَسَْٔلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(104)
و تو بر اين [كار] پاداشي از آنان نميخواهي آن [قرآن] جز پندي براي جهانيان نيست(104)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
2nd July 2013, 06:08 AM
(آيه 89)
در اين هنگام كه دوران آزمايش به سر رسيده بود و يوسف نيز سخت، بى‏تاب و ناراحت به نظر مى‏رسيد، براى معرفى خويش از اينجا سخن را آغاز نمود، رو به سوى برادران كرد «گفت: هيچ مى‏دانيد شما در آن هنگام كه جاهل و نادان بوديد به يوسف و برادرش چه كرديد» (قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ).

عزيز مصر، گفتارش را با تبسمى پايان داد، اين تبسم سبب شد دندانهاى زيباى يوسف در برابر برادران كاملا آشكار شود، خوب كه دقت كردند ديدند عجب شباهتى با دندانهاى برادرشان يوسف دارد.

(آيه 90)
مجموع اين جهات، دست به دست هم داد، از يك سو مى‏بينند عزيز مصر، از يوسف و بلاهايى كه برادران بر سر او آوردند و هيچ كس جز آنها و يوسف از آن خبر نداشت سخن مى‏گويد.

از سوى ديگر نامه يعقوب، آنچنان او را هيجان زده مى‏كند كه گويى نزديكترين رابطه را با او دارد.

و از سوى سوم، هر چه در قيافه و چهره او بيشتر دقت مى‏كنند شباهت او را با برادرشان يوسف بيشتر مى‏بينند، اما در عين حال نمى‏توانند باور كنند كه يوسف بر مسند عزيز مصر تكيه زده است، او كجا و اينجا كجا؟! لذا با لحنى آميخته با ترديد «گفتند: آيا تو خود يوسف هستى»؟ (قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ).

لحظه‏ها با سرعت مى‏گذشت، ولى يوسف نگذارد اين زمان، زياد طولانى شود به ناگاه پرده از چهره حقيقت برداشت، «گفت: آرى منم يوسف! و اين برادرم بن يامين است»! (قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي).

ولى براى اين كه شكر نعمت خدا را كه اين همه موهبت به او ارزانى داشته به جا آورده باشد و ضمنا درس بزرگى به برداران بدهد اضافه كرد: «خداوند بر ما منت گذارده هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى داشته باشد (خداوند پاداش او را خواهد داد) چرا كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمى‏كند» (قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
2nd July 2013, 06:09 AM
(آيه 91)
در اين لحظات حساس برادران كه خود را سخت شرمنده مى‏بينند نمى‏توانند درست به صورت يوسف نگاه كنند، آنها در انتظار اين هستند كه ببينند آيا گناه بزرگشان قابل اغماض و بخشش است يا نه، لذا رو به سوى برادر كرده «گفتند: به خدا سوگند خداوند تو را بر ما مقدم داشته است» و از نظر علم و حلم و عقل و حكومت، فضيلت بخشيده (قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا).

«هر چند ما خطاكار و گنه‏كار بوديم» (وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ).

(آيه 92)
اما يوسف كه حاضر نبود اين حال شرمندگى برادران مخصوصا به هنگام پيروزيش ادامه يابد، بلافاصله با اين جمله به آنها امنيت و آرامش خاطر داد و «گفت: امروز هيچ گونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود» (قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ).

فكرتان آسوده، و وجدانتان راحت باشد، و غم و اندوهى از گذشته به خود راه ندهيد، سپس براى اين كه به آنها خاطر نشان كند كه نه تنها حق او بخشوده شده است، بلكه حق الهى نيز در اين زمينه با اين ندامت و پشيمانى قابل بخشش است، افزود: «خداوند شما را مى‏بخشد، چرا كه او ارحم الراحمين است» (يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).

و اين دليل بر نهايت بزرگوارى يوسف است كه نه تنها از حق خود گذشت، بلكه از نظر حق اللّه نيز به آنها اطمينان داد كه خداوند غفور و بخشنده است.

(آيه 93)
در اينجا غم و اندوه ديگرى بر دل برادران سنگينى مى‏كرد و آن اين كه پدر بر اثر فراق فرزندانش نابينا شده و ادامه اين حالت، رنجى است جانكاه براى همه خانواده، به علاوه دليل و شاهد مستمرى است بر جنايت آنها، يوسف براى حل اين مشكل بزرگ نيز چنين گفت: «اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيفكنيد تا بينا شود» (اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً).

«و سپس با تمام خانواده به سوى من بياييد» (وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ).

در پاره‏اى از روايات آمده كه يوسف گفت: آن كسى كه پيراهن شفا بخش من را نزد پدر مى‏برد بايد همان باشد كه پيراهن خون آلود را نزد او برده بود لذا اين كار به «يهودا» سپرده شد، زيرا او گفت من آن كسى بودم كه پيراهن خونين را نزد پدر بردم و گفتم فرزندت را گرگ خورده.

ضمنا آيات فوق اين درس مهم اخلاقى و دستور اسلامى را به روشنترين وجهى به ما مى‏آموزد كه به هنگام پيروزى بر دشمن، انتقامجو و كينه‏توز نباشيد.

همانطور كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بعد از فتح مكّه به مخالفان گفت: من در باره شما همان مى‏گويم كه برادرم يوسف در باره برادرانش به هنگام پيروزى گفت: لا تثريب عليكم اليوم: «امروز روز سرزنش و ملامت و توبيخ نيست»!

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
2nd July 2013, 06:12 AM
(آيه 94)
سر انجام لطف خدا كار خود را كرد! فرزندان يعقوب در حالى كه از خوشحالى در پوست نمى‏گنجيدند، پيراهن يوسف را با خود برداشته، همراه قافله از مصر حركت كردند «هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان (يعقوب) گفت: من بوى يوسف را احساس مى‏كنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد» اما گمان نمى‏كنم شما اين سخنان را باور كنيد (وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ).

(آيه 95)
اطرافيان يعقوب كه قاعدتا نوه‏ها و همسران فرزندان او و مانند آنان بودند با كمال تعجب و گستاخى رو به سوى او كردند و با قاطعيت «گفتند:

به خدا سوگند تو در همان گمراهى قديمت هستى»! (قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ).

مصر كجا، شام و كنعان كجا؟ آيا اين دليل بر آن نيست كه تو همواره در عالم خيالات غوطه‏ورى، و پندارهايت را واقعيت مى‏پندارى، اين چه حرف عجيبى است! اما اين گمراهى تازگى ندارد، قبلا هم به فرزندانت گفتى برويد به مصر و از يوسفم جستجو كنيد! و از اينجا روشن مى‏شود كه منظور از ضلالت، گمراهى در عقيده نبوده، بلكه گمراهى در تشخيص مسائل مربوط به يوسف بوده است.

(آيه 96)
بعد از چندين شبانه روز كه معلوم نيست بر يعقوب چه اندازه گذشت، يك روز صدا بلند شد بياييد كه كاروان كنعان از مصر آمده است، فرزندان يعقوب برخلاف گذشته شاد و خندان وارد شهر شدند، و با سرعت به سراغ خانه پدر رفتند و قبل از همه «بشير»- همان بشارت دهنده وصال و حامل پيراهن يوسف- نزد يعقوب پير آمد و پيراهن را بر صورت او افكند، يعقوب كه چشمان بى‏فروغش توانايى ديدن پيراهن را نداشت، همين اندازه احساس كرد كه بوى آشنايى از آن به مشام جانش مى‏رسد.

هيجان عجيبى سر تا پاى پيرمرد را فراگرفته است، ناگهان احساس كرد، چشمش روشن شد، همه جا را مى‏بيند و دنيا با زيبائيهايش بار ديگر در برابر چشم او قرار گرفته‏اند چنانكه قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه بشارت دهنده آمد آن (پيراهن) را بر صورت او افكند ناگهان بينا شد»! (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً).

برادران و اطرافيان، اشك شوق و شادى ريختند، و يعقوب با لحن قاطعى به آنها «گفت: آيا نگفتم من از خدا چيزهايى سراغ دارم كه شما نمى‏دانيد»؟! (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
2nd July 2013, 06:13 AM
(آيه 97)
اين معجزه شگفت انگيز برادران را سخت در فكر فرو برد، لحظه‏اى به گذشته تاريك خود انديشيدند، و چه خوب است كه انسان هنگامى كه به اشتباه خود پى برد فورا به فكر اصلاح و جبران بيفتد، همان گونه كه فرزندان يعقوب دست به دامن پدر زدند و «گفتند پدر جان از خدا بخواه كه گناهان و خطاهاى ما را ببخشد» (قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا).

«چرا كه ما گناهكار و خطاكار بوديم» (إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ).

(آيه 98)
پيرمرد بزرگوار كه روحى همچون اقيانوس وسيع و پرظرفيت داشت بى‏آنكه آنها را ملامت و سرزنش كند «به آنها وعده داد و «گفت: من به زودى براى شما از پروردگار مغفرت مى‏طلبم» (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي).

در روايات وارد شده كه هدفش اين بوده است كه انجام اين تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه كه وقت مناسبترى براى اجابت دعا و پذيرش توبه است، به تأخير اندازد.

و اميدوارم او توبه شما را بپذيرد و از گناهانتان صرف نظر كند «چرا كه او غفور و رحيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).

از اين دو آيه استفاده مى‏شود كه توسّل و تقاضاى استغفار از ديگرى نه تنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار، و گر نه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را دائر به استغفار براى آنان بپذيرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.

پايان شب سيه ...

درس بزرگى كه آيات فوق به ما مى‏دهد اين است كه مشكلات و حوادث هر قدر سخت و دردناك باشد و اسباب و علل ظاهرى هر قدر، محدود و نارسا گردد و پيروزى و گشايش و فرج هر اندازه به تأخير افتد، هيچ كدام از اينها نمى‏توانند مانع از اميد به لطف پروردگار شوند، همان خداوندى كه چشم نابينا را با پيراهنى روشن مى‏سازد و بوى پيراهنى را از فاصله دور به نقاط ديگر منتقل مى‏كند، و عزيز گمشده‏اى را پس از ساليان دراز باز مى‏گرداند، دلهاى مجروح از فراق را مرهم مى‏نهد، و دردهاى جانكاه را شفا مى‏بخشد.

آرى! در اين تاريخ و سرگذشت اين درس بزرگ توحيد و خداشناسى نهفته شده است كه هيچ چيز در برابر اراده خدا مشكل و پيچيده نيست.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-5.html

soham 313
2nd July 2013, 06:14 AM
(آيه 99)
سر انجام كار يوسف و يعقوب و برادران: با فرا رسيدن كاروان حامل بزرگترين بشارت از مصر به كنعان طبق توصيه يوسف بايد اين خانواده به سوى مصر حركت كند، مقدمات سفر از هر نظر فراهم گشت، يعقوب را بر مركب سوار كردند، در حالى كه لبهاى او به ذكر و شكر خدا مشغول بود.

اين سفر- برخلاف سفرهاى گذشته- خالى از هرگونه دغدغه بود، و حتى اگر خود سفر رنجى مى‏داشت، اين رنج در برابر آنچه در مقصد در انتظارشان بود قابل توجه نبود كه:

وصال كعبه چنان مى‏دواندم بشتاب كه خارهاى مغيلان حرير مى‏آيد! هر چه بود گذشت، و آباديهاى مصر از دور نمايان گشت.

اما همان گونه كه روش قرآن است، اين مقدمات را كه با كمى انديشه و تفكر روشن مى‏شود، حذف كرده و در اين مرحله چنين مى‏گويد: «هنگامى كه وارد بر يوسف شدند، يوسف پدر و مادرش را در آغوش فشرد» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ يُوسُفَ آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ).

سر انجام شيرين‏ترين لحظه زندگى يعقوب، تحقق يافت و در اين ديدار و وصال كه بعد از سالها فراق، دست داده بود لحظاتى بر يعقوب و يوسف گذشت كه جز خدا هيچ كس نمى‏داند آن دو چه احساساتى در اين لحظات شيرين داشتند.

سپس يوسف «به همگى گفت: در سرزمين مصر قدم بگذاريد كه به خواست خدا همه، در امنيت كامل خواهيد بود» (وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ).

چرا كه مصر در حكومت يوسف امن و امان شده بود.

از اين جمله استفاده مى‏شود كه يوسف به استقبال پدر و مادر تا بيرون دروازه شهر آمده بود، و شايد از جمله «دخلوا على يوسف» استفاده شود كه دستور داده بود در آنجا خيمه‏ها برپا كنند و از پدر و مادر و برادران پذيرايى مقدماتى به عمل آورند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html

soham 313
2nd July 2013, 06:15 AM
(آيه 100)
هنگامى كه وارد بارگاه يوسف شدند، «او پدر و مادرش را بر تخت نشاند» (وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ).

عظمت اين نعمت الهى و عمق اين موهبت و لطف پروردگار، آنچنان برادران و پدر و مادر را تحت تأثير قرار داد كه «همگى در برابر او به سجده افتادند» (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً).

البته سجده به معنى پرستش و عبادت، مخصوص خداست لذا در بعضى از احاديث مى‏خوانيم كه: «سجود آنها به عنوان اطاعت و عبادت پروردگار و تحيت و احترام به يوسف بوده است».

در اين هنگام يوسف، رو به سوى پدر كرد «و عرض كرد: پدر جان! اين همان تأويل خوابى است كه از قبل (در آن هنگام كه كودك خردسالى بيش نبودم) ديدم» (وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ).

مگر نه اين است كه در خواب ديده بودم خورشيد و ماه، و يازده ستاره در برابر من سجده كردند.

ببين همان گونه كه تو پيش بينى مى‏كردى «خداوند اين خواب را به واقعيت مبدل ساخت» (قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا).

«و (پروردگار) به من لطف و نيكى كرد، آن زمانى كه مرا از زندان خارج ساخت» (وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ).

جالب اين كه در باره مشكلات زندگى خود فقط سخن از زندان مصر مى‏گويد اما به خاطر برادران، سخنى از چاه كنعان نگفت! سپس اضافه كرد: خداوند چقدر به من لطف كرد كه «شما را از آن بيابان كنعان به اينجا آورد بعد از آن كه شيطان در ميان من و برادرانم فساد انگيزى نمود» (وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي).

سر انجام مى‏گويد: همه اين مواهب از ناحيه خداست، «چرا كه پروردگارم كانون لطف است و هر چيز را بخواهد لطف مى‏كند» (إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ).

كارهاى بندگانش را تدبير و مشكلاتشان را سهل و آسان مى‏سازد.

او مى‏داند چه كسانى نيازمندند، و نيز چه كسانى شايسته‏اند، «چرا كه او عليم و حكيم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html

soham 313
2nd July 2013, 06:16 AM
(آيه 101)
سپس رو به درگاه مالك الملك حقيقى و ولى نعمت هميشگى نموده، به عنوان شكر و تقاضا مى‏گويد: «پروردگارا! بخشى از يك حكومت وسيع به من مرحمت فرمودى» (رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ).

«و از علم تعبير خواب به من آموختى» (وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ).

و همين علم ظاهرا ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع كثيرى از بندگانت ايجاد كرد، و چه پربركت است علم! «تويى كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد فرمودى» (فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و به همين دليل، همه چيز در برابر قدرت تو خاضع و تسليم است.

پروردگارا! «تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنيا و آخرتى» (أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).

«مرا مسلمان و تسليم در برابر فرمانت از اين جهان ببر» (تَوَفَّنِي مُسْلِماً).

«و مرا به صالحان ملحق كن» (وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ).

يعنى من دوام ملك و بقاء حكومت و زندگى ماديم را از تو تقاضا نمى‏كنم كه اينها همه فانيند و فقط دورنماى دل انگيزى دارند، بلكه از تو مى‏خواهم كه عاقبت و پايان كارم به خير باشد، و با ايمان و تسليم و براى تو جان دهم، و در صف صالحان و شايستگان قرار گيرم.

(آيه 102)
با پايان گرفتن داستان يوسف با آن همه درسهاى عبرت و آموزنده، و آن نتائج گرانبها و پربارش آن هم خالى از هرگونه گزافه‏گويى و خرافات تاريخى، قرآن روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و مى‏گويد: «اينها از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏فرستيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).

«تو هيچ گاه نزد آنها نبودى در آن هنگام كه تصميم گرفتند و نقشه مى‏كشيدند» كه چگونه آن را اجرا كنند (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ).

بنابراين تنها وحى الهى است كه اين گونه خبرها را در اختيار تو گذارده است.

(آيه 103)
با اين حال مردم با ديدن اين همه نشانه‏هاى وحى و شنيدن اين اندرزهاى الهى مى‏بايست ايمان بياورند و از راه خطا بازگردند، ولى اى پيامبر «هر چند تو اصرار داشته باشى (بر اين كه آنها ايمان بياورند) اكثرشان ايمان نمى‏آورند»! (وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ).

(آيه 104)
سپس اضافه مى‏كند: اينها در واقع هيچ گونه عذر و بهانه‏اى براى عدم پذيرش دعوت تو ندارند زيرا علاوه بر اين كه نشانه‏هاى حق در آن روشن است، «تو هرگز از آنها اجر و پاداشى در برابر آن نخواسته‏اى» كه آن را بهانه مخالفت نمايند (وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).

«اين دعوتى است عمومى و همگانى و تذكرى است براى جهانيان» و سفره گسترده‏اى است براى عام و خاص و تمام انسانها! (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html

pasbani
2nd July 2013, 10:50 AM
قَالَ أَنَا۠ يُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ
اذْهَبُوا۟ بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَيٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ
ءَاوَيٰٓ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا۟ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ
وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا۟ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأْوِيلُ رُءْيَٰيَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِيٓ إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِنۢ بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّيْطَٰنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِيٓ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ
رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ

با توجه به آیات فوق و آیات روزهای قبل، ادبیات حضرت یوسف و ادبش واقعا فوق العادست، و واقعا جای درس گرفتن داره.
حضرت یوسف با اینکه یک پیامبره و از لحاظ دنیایی هم به مقامات زیاد مادی رسیده اما در مقابل برادرانش (برادرانی که به او ظلم کرده اند) به شدت مودبانه و مهربانانه رفتار می‌کنه، در برابر پدر و مادرش خضوع نشان می‌ده و از همه جالب تر ادب و خضوع و ادبیات حضرت، در برابر خداست که چطور همه چیز را از خدا می‌داند و با وجود این همه مقامات معنوی و مادی، به نفسش در برابر آینده اعتماد ندارد و آینده اش را نیز از خود خدا می‌خواهد.

soham 313
3rd July 2013, 05:41 AM
صفحه ی 141 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 111 از سوره ی یوسف و آیات 1 تا 3 از سوره ی رعد


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


وَكَأَيِّن مِّنْ ءَايَةٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ(105)
و چه بسيار نشانهها در آسمانها و زمين است كه بر آنها ميگذرند در حالي كه از آنها روي برميگردانند(105)



وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ(106)
و بيشترشان به خدا ايمان نميآورند جز اينكه [با او چيزي را] شريك ميگيرند(106)



أَفَأَمِنُوٓا۟ أَن تَأْتِيَهُمْ غَٰشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(107)
آيا ايمنند از اينكه عذاب فراگير خدا به آنان دررسد يا قيامت در حالي كه بيخبرند بناگاه آنان را فرا رسد(107)



قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِيٓ أَدْعُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ عَلَيٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَٰنَ اللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(108)
بگو اين است راه من كه من و هر كس پيرويام كرد با بينايي به سوي خدا دعوت ميكنيم و منزه استخدا و من از مشركان نيستم(108)



وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِيٓ إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَيٰٓ أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْءَاخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْا۟ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(109)
و پيش از تو [نيز] جز مرداني از اهل شهرها را كه به آنان وحي ميكرديم نفرستاديم آيا در زمين نگرديدهاند تا فرجام كساني را كه پيش از آنان بوده اند بنگرند و قطعا سراي آخرت براي كساني كه پرهيزگاري كردهاند بهتر است آيا نميانديشيد(109)



حَتَّيٰٓ إِذَا اسْتَئَْسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوٓا۟ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا۟ جَآءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَآءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ(110)
تا هنگامي كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده ياري ما به آنان رسيد پس كساني را كه ميخواستيم نجات يافتند و[لي] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد(110)



لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَيٰ وَلَٰكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(111)
به راستي در سرگذشت آنان براي خردمندان عبرتي استسخني نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آنچه [از كتابهايي] است كه پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براي مردمي كه ايمان ميآورند رهنمود و رحمتي است(111)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



الٓمٓر تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ وَالَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ(1)
الف لام ميم راء اين است آيات كتاب و آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده حق است ولي بيشتر مردم نميگروند(1)



اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَٰوَٰتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْءَايَٰتِ لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ(2)
خدا [همان] كسي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد برافراشت آنگاه بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براي مدتي معين به سير خود ادامه ميدهند [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير ميكند و آيات [خود] را به روشني بيان مينمايد اميد كه شما به لقاي پروردگارتان يقين حاصل كنيد(2)



وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنْهَٰرًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي الَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(3)
و اوست كسي كه زمين را گسترانيد و در آن كوهها و رودها نهاد و از هر گونه ميوهاي در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب ميپوشاند قطعا در اين [امور] براي مردمي كه تفكر ميكنند نشانه هايي وجود دارد(3)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
3rd July 2013, 05:49 AM
(آيه 105)
آنها در واقع به اين خاطر گمراه شدند كه چشم باز و بينا و گوش شنوا ندارند به همين جهت «بسيارى از آيات خدا در آسمانها و زمين وجود دارد كه آنها از كنار آن مى‏گذرند و از آن روى مى‏گردانند» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ).

همين حوادثى را كه همه روز با چشم خود مى‏نگرند: اسرار اين نظام شگرف، اين طلوع و غروب خورشيد، اين غوغاى حيات و زندگى در گياهان، پرندگان، حشرات و انسانها، و اين زمزمه جويباران، اين همهمه نسيم و اين همه نقش عجب كه بر در و ديوار وجود است، به اندازه‏اى آشكار مى‏باشد كه هر كس در آنها و خالقش نينديشد، همچنان نقش بود بر ديوار!

(آيه 106)
در اين آيه اضافه مى‏كند: «و بيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند» و ايمانشان خالص نيست، بلكه آميخته با شرك است» (وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ).

ممكن است خودشان چنين تصور كنند كه مؤمنان خالصى هستند، ولى رگه‏هاى شرك در افكار و كردارشان غالبا وجود دارد و لذا در روايتى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «شرك در اعمال انسان مخفى‏تر است از حركت مورچه».

يك موحد خالص كسى است كه غير از خدا، معبودى به هيچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر كارش براى او انجام پذيرد، قانونى جز قانون خدا را به رسميت نشناسد.

(آيه 107)
در اين آيه به آنها كه ايمان نياورده‏اند و از كنار آيات روشن الهى بى‏خبر مى‏گذرند و در اعمال خود مشركند، هشدار مى‏دهد كه: «آيا اينها خود را از اين موضوع ايمن مى‏دانند كه عذاب فراگير الهى (ناگهان و بدون مقدمه بر آنها نازل شود» و همه آنها را در بر گيرد (أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ).

و «يا اين كه قيامت ناگهان فرا رسد (و دادگاه بزرگ الهى تشكيل گردد و به حساب آنها برسند) در حالى كه آنها بى‏خبر و غافلند» (أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html

soham 313
3rd July 2013, 05:52 AM
(آيه 108)
در اين آيه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مأموريت پيدا مى‏كند كه آيين و روش و خط خود را مشخص كند، مى‏فرمايد: «بگو: راه و طريقه من اين است كه همگان را به سوى اللّه (خداوند واحد يكتا) دعوت كنم» (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ).

سپس اضافه مى‏كند: من اين راه را بى‏اطلاع يا از روى تقليد نمى‏پيمايم، بلكه «از روى آگاهى و بصيرت، خود و پيروانم» همه مردم جهان را به سوى اين طريقه مى‏خوانيم (عَلى‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي).

اين جمله نشان مى‏دهد كه هر مسلمانى كه پيرو پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است بايد با سخن و عملش ديگران را به راه «اللّه» دعوت كند.

سپس براى تأكيد، مى‏گويد: «خداوند (يعنى همان كسى كه من به سوى او دعوت مى‏كنم) پاك و منزه است از هرگونه عيب و نقص و شبيه و شريك» (وَ سُبْحانَ اللَّهِ).

باز هم براى تأكيد بيشتر مى‏گويد: و من از مشركان نيستم» و هيچ گونه شريك و شبيهى براى او قائل نخواهم بود (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

در واقع اين از وظايف يك رهبر راستين است كه با صراحت برنامه‏ها و اهداف خود را اعلام كند.

قرار گرفتن اين آيه به دنبال آيات «يوسف» اشاره‏اى است به اين كه راه و رسم من از راه و رسم يوسف پيامبر بزرگ الهى نيز جدا نيست، او هم همواره حتى در كنج زندان دعوت به «اللّه الواحد القهّار» مى‏كرد، و غير او را اسمهاى بى‏مسمايى مى‏شمرد كه از روى تقليد از جاهلانى به جاهلان ديگر رسيده است، آرى! روش من و روش همه پيامبران نيز همين است.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html

soham 313
3rd July 2013, 05:54 AM
(آيه 109)
و از آنجا كه يك اشكال هميشگى اقوام گمراه و نادان به پيامبران اين بوده است كه چرا آنها انسانند! قرآن مجيد يك بار ديگر به اين ايراد پاسخ مى‏گويد: «ما هيچ پيامبرى را قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه آنها مردانى بودند كه وحى به آنها مى‏فرستاديم، مردانى كه از شهرهاى آباد و مراكز جمعيت برخاستند» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏).

آنها نيز در همين شهرها و آباديها همچون ساير انسانها زندگى مى‏كردند، و در ميان مردم رفت و آمد داشتند و از دردها و نيازها و مشكلاتشان به خوبى آگاه بودند.

سپس اضافه مى‏كند: براى اين كه اينها بدانند سر انجام مخالفتهايشان با دعوت تو كه دعوت به سوى توحيد است چه خواهد بود، خوب است بروند و آثار پيشينيان را بنگرند «آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت اقوام گذشته چگونه بود؟» (أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

كه اين «سير در ارض» و گردش در روى زمين، مشاهده آثار گذشتگان، ويرانى قصرها و آباديهايى كه در زير ضربات عذاب الهى درهم كوبيده شد بهترين درس را به آنها مى‏دهد، درسى زنده، و محسوس، و براى همگان قابل لمس! و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و سراى آخرت براى پرهيزكاران مسلما بهتر است» (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا).

«آيا تعقل نمى‏كنيد و فكر و انديشه خويش را به كار نمى‏اندازيد» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

چرا كه اينجا سرايى است ناپايدار و آميخته با انواع مصائب و آلام و دردها، اما آنجا سرايى است جاودانى و خالى از هرگونه رنج و ناراحتى.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html

soham 313
3rd July 2013, 05:55 AM
(آيه 110)
در اين آيه اشاره به يكى از حساسترين و بحرانى‏ترين لحظات زندگى پيامبران كرده، مى‏گويد: پيامبران الهى در راه دعوت به سوى حق، همچنان پافشارى داشتند و اقوام گمراه و سركش همچنان به مخالفت خود ادامه مى‏دادند «تا آنجا كه پيامبران از آنها مأيوس شدند، و (مردم) گمان بردند كه به آنها دروغ گفته شده است، در اين هنگام يارى ما به سراغ آنها آمد، آنان را كه خواستيم نجات يافتند» (حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ).

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «عذاب و مجازات ما از قوم گنهكار و مجرم، بازگردانده نمى‏شود» (وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ).

اين يك سنت الهى است، كه مجرمان پس از اصرار بر كار خود و بستن تمام درهاى هدايت به روى خويشتن و خلاصه پس از اتمام حجت، مجازاتهاى الهى به سراغشان مى‏آيد و هيچ قدرتى قادر بر دفع آن نيست.

(آيه 111)
آخرين آيه اين سوره محتواى بسيار جامعى دارد، كه تمام بحثهايى كه در اين سوره گذشت بطور فشرده در آن جمع است و آن اين كه «در سرگذشت آنها (يوسف و برادرانش و انبياء و رسولان گذشته و اقوام مؤمن و بى‏ايمان) درسهاى بزرگ عبرت براى همه انديشمندان است» (لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ).

آيينه‏اى است كه مى‏توانند در آن، عوامل پيروزى و شكست، كاميابى و ناكامى، خوشبختى و بدبختى، سر بلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزش دارد و آنچه بى‏ارزش است، در آن ببيند.

ولى تنها «اولى الالباب» و صاحبان مغز و انديشه هستند كه توانايى مشاهده اين نقوش عبرت را بر صفحه اين آيينه عجيب دارند.

و به دنبال آن اضافه مى‏كند: «آنچه گفته شد يك افسانه ساختگى و داستان خيالى و دروغين نبود» (ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‏).

اين آيات كه بر تو نازل شده و پرده از روى تاريخ صحيح گذشتگان برداشته، ساخته مغز و انديشه تو نيست، «بلكه (يك وحى بزرگ آسمانى است، كه) كتب اصيل انبياى پيشين را نيز تصديق و گواهى مى‏كند» (وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).

به علاوه هر آنچه انسان به آن نياز دارد، «و شرح هر چيزى» كه پايه سعادت انسان است در اين آيات آمده است (وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ).

و به همين دليل «مايه هدايت (جستجوگران) و مايه رحمت براى همه كسانى است كه ايمان مى‏آورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

«پايان سوره يوسف»

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread310-6.html

soham 313
3rd July 2013, 05:58 AM
سوره رعد [13]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 43 آيه است‏.

محتواى سوره رعد:

همان گونه كه قبلا هم گفته‏ايم، سوره‏هاى مكّى چون در آغاز دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و به هنگام درگيرى شديد با مشركان نازل شده است غالبا پيرامون مسائل عقيدتى مخصوصا دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و اثبات معاد سخن مى‏گويد، در حالى كه سوره‏هاى مدنى كه پس از گسترش اسلام و تشكيل حكومت اسلامى نازل گرديد، پيرامون احكام و مسائل مربوط به نظامات اجتماعى، طبق نيازمنديهاى جامعه بحث مى‏كند.

اين سوره كه از سوره‏هاى مكى است نيز همين برنامه را تعقيب كرده است و پس از اشاره به حقانيت و عظمت قرآن، به بيان آيات توحيد و اسرار آفرينش كه نشانه‏هاى ذات پاك خدا هستند مى‏پردازد.

سپس به بحث معاد و زندگى نوين انسان و دادگاه عدل پروردگار مى‏پردازد.

و اين «مجموعه معرفى مبدأ و معاد» را، با بيان مسؤوليتهاى مردم و وظائفشان تكميل مى‏كند.

دگر بار به مسأله توحيد باز مى‏گردد. سپس براى شناخت حق و باطل، مثال مى‏زند، مثالهايى زنده و محسوس، و براى همه قابل درك.

و از آنجا كه ثمره نهايى ايمان به توحيد و معاد، همان برنامه‏هاى سازنده و عملى است به دنبال اين بحثها، مردم را به وفاى به عهد و صله رحم و صبر و استقامت و انفاق در پنهان و آشكار و ترك انتقامجويى دعوت مى‏كند.

و سر انجام دست مردم را مى‏گيرد و به اعماق تاريخ مى‏كشاند و سرگذشت دردناك اقوام ياغى و سركش گذشته را نشان مى‏دهد.

بنابراين سوره رعد، از عقايد و ايمان شروع مى‏شود، و به اعمال و برنامه‏هاى انسان سازى پايان مى‏يابد.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
3rd July 2013, 06:00 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مى‏كنيم، منتها اين سوره تنها سوره‏اى است كه در آغاز «الف، لام، ميم، راء» (المر) ديده مى‏شود.

محتمل است اين تركيب اشاره به اين باشد كه محتواى سوره «رعد» جامع محتواى هر دو گروه از سوره‏هايى است كه با «الم» و «الر» آغاز مى‏شود.

به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مى‏گويد: «اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ).

«و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است» (وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ).

و جاى هيچ گونه شك و ترديد در آن ديده نمى‏شود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مى‏باشد.

«ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).

(آيه 2)
نشانه‏هاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان: بعد از بيان حروف مقطعه، به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانه‏هاى خدا در جهان آفرينش مى‏پردازد، و چه زيبا مى‏گويد: «خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مى‏بينيد بدون ستون برپا داشت» يا آنها را «با ستونهاى نامرئى برافراشت» (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).

اين آيه پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان «هيئت بطلميوس» بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى‏كرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، بكلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمانى هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بى‏آنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى‏دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است.

اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.

سپس مى‏فرمايد: خداوند «بعد (از آفرينش اين آسمانهاى بى‏ستون كه نشانه بارز عظمت قدرت بى‏انتهاى اوست) بر عرش استيلا يافت» و زمام تدبير جهان را در كف قدرت گرفت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مى‏گويد: او كسى است كه: «خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست، «و هر كدام (از اين خورشيد و ماه) تا سر آمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى‏دهند» (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

و به دنبال آن مى‏افزايد كه: اين آمد و شدها و دگرگونيها بى‏حساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فايده نمى‏باشد بلكه «اوست كه همه كارها را تدبير مى‏كند» (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ). و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است.

«او آيات خويش را براى شما بر مى‏شمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مى‏دهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد» (يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ).

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
3rd July 2013, 06:02 AM
(آيه 3)
اين آيه، آيات الهى را در عالم بالا نشان مى‏دهد و انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوه‏ها و طلوع و غروب خورشيد دعوت مى‏كند، مى‏گويد: «و او كسى است كه زمين را گسترش داد» (وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ). تا براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد.

پس از آن به مسأله پيدايش كوهها اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: «خداوند در زمين كوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ).

همان كوههايى كه در آيات ديگر قرآن «اوتاد» (ميخهاى) زمين معرفى شده شايد به دليل اين كه كوهها از زير به هم پنجه افكنده‏اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون، و به اين ترتيب، تزلزل و اضطراب و زلزله‏هاى مداوم را از ميان ببرند كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.

سپس به آبها و نهرهايى كه در روى زمين، جريان دارد اشاره كرده، مى‏گويد:

و در آن «نهرهايى» قرار دارد (وَ أَنْهاراً).

سيستم آبيارى زمين به وسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است، زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين، آبهايى را كه به صورت برف درآمده در قله خود يا در شكافهاى دره‏هايشان ذخيره مى‏كنند كه تدريجا آب مى‏شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان مى‏گردند.

بعد از آن به ذكر مواد غذايى و ميوه‏هايى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مى‏آيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته، مى‏گويد: «و از تمام ميوه‏ها دو جفت در زمين قرار داد» (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).

اشاره به اين كه ميوه‏ها موجودات زنده‏اى هستند كه داراى نطفه‏هاى نر و ماده مى‏باشند كه از طريق تلقيح، بارور مى‏شوند.

اگر «لينه» دانشمند و گياه شناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق به كشف زوجيت عمومى و همگانى در جهان گياهان شد، قرآن مجيد در يك هزار و چهار صد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخت، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مى‏باشد.

و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه‏ها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه، از اين موضوع سخن به ميان آورده، مى‏گويد: خداوند «به وسيله شب، روز را مى‏پوشاند و پرده بر آن مى‏افكند» (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).

چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مى‏سوزاند و اثرى از ميوه‏ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى‏ماند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين (موضوعات كه گفته شد) آيات و نشانه‏هايى است براى آنهايى كه تفكر مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

آرى! آنها در اين آيات، قدرت لايزال و حكمت بى‏پايان آفريدگار را به روشنى مى‏بينند.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

Almas Parsi
3rd July 2013, 08:02 AM
http://www.askdin.com/gallery/images/3889/1_hadic_____.jpg (http://montazeranfaraj.blogfa.com/)

soham 313
4th July 2013, 05:50 AM
صفحه ی 142 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 15 از سوره ی رعد


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَٰوِرَٰتٌ وَجَنَّٰتٌ مِّنْ أَعْنَٰبٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَيٰ بِمَآءٍ وَٰحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَيٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(4)
و در زمين قطعاتي است كنار هم و باغهايي از انگور و كشتزارها و درختان خرما چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه كه با يك آب سيراب ميگردند و [با اين همه] برخي از آنها را در ميوه [از حيث مزه و نوع و كيفيت] بر برخي ديگر برتري ميدهيم بي گمان در اين [امر نيز] براي مردمي كه تعقل ميكنند دلايل [روشني] است(4)



۞ وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِرَبِّهِمْ وَأُو۟لَٰٓئِكَ الْأَغْلَٰلُ فِيٓ أَعْنَاقِهِمْ وَأُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(5)
و اگر عجب داري عجب از سخن آنان [=كافران] است كه آيا وقتي خاك شديم به راستي در آفرينش جديدي خواهيم بود اينان همان كسانند كه به پروردگارشان كفر ورزيدهاند و در گردنهايشان زنجيرهاست و آنان همدم آتشند و در آن ماندگار خواهند بود(5)



وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلَٰتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَيٰ ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ(6)
و پيش از رحمتشتابزده از تو عذاب ميطلبند و حال آنكه پيش از آنان [بر كافران] عقوبتها رفته است و به راستي پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمشان بخشايشگر است و به يقين پروردگار تو سختكيفر است(6)



وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوْلَآ أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِۦٓ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ(7)
و آنان كه كافر شدهاند ميگويند چرا نشانهاي آشكار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [اي پيامبر] تو فقط هشداردهندهاي و براي هر قومي رهبري است(7)



اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَيٰ وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ(8)
خدا ميداند آنچه را كه هر مادهاي [در رحم] بار ميگيرد و [نيز] آنچه را كه رحمها ميكاهند و آنچه را ميافزايند و هر چيزي نزد او اندازهاي دارد(8)



عَٰلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ(9)
داناي نهان و آشكار [و] بزرگ بلندمرتبه است(9)



سَوَآءٌ مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍۭ بِالَّيْلِ وَسَارِبٌۢ بِالنَّهَارِ(10)
[براي او] يكسان است كسي از شما سخن [خود] را نهان كند و كسي كه آن را فاش گرداند و كسي كه خويشتن را به شب پنهان دارد و در روز آشكارا حركت كند(10)



لَهُ مُعَقِّبَٰتٌ مِّنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّيٰ يُغَيِّرُوا۟ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَآ أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوٓءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ(11)
براي او فرشتگاني است كه پي در پي او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشتسرش پاسداري ميكنند در حقيقتخدا حال قومي را تغيير نميدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براي قومي آسيبي بخواهد هيچ برگشتي براي آن نيست و غير از او حمايتگري براي آنان نخواهد بود(11)



هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ(12)
اوست كسي كه برق را براي بيم و اميد به شما مينماياند و ابرهاي گرانبار را پديدار ميكند(12)



وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَٰعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ وَهُمْ يُجَٰدِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ(13)
رعد به حمد او و فرشتگان [جملگي] از بيمش تسبيح ميگويند و صاعقهها را فرو ميفرستند و با آنها هر كه را بخواهد مورد اصابت قرار ميدهد در حالي كه آنان در باره خدا مجادله ميكنند و او سختكيفر است(13)



لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَٰسِطِ كَفَّيْهِ إِلَي الْمَآءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَٰلِغِهِ وَمَا دُعَآءُ الْكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ(14)
دعوت حق براي اوست و كساني كه [مشركان] جز او ميخوانند هيچ جوابي به آنان نميدهند مگر مانند كسي كه دو دستش را به سوي آب بگشايد تا [آب] به دهانش برسد در حالي كه [آب] به [دهان] او نخواهد رسيد و دعاي كافران جز بر هدر نباشد(14)



وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَٰلُهُم بِالْغُدُوِّ وَالْءَاصَالِ ۩(15)
و هر كه در آسمانها و زمين استخواه و ناخواه با سايههايشان بامدادان و شامگاهان براي خدا سجده ميكنند(15)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
4th July 2013, 06:03 AM
(آيه 4)
در اين آيه به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده، نخست مى‏فرمايد:

«و در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند» (وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ).

ديگر اين كه: «در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها» (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ).

و عجب اين كه اين درختان و انواع مختلف آنها، «گاهى از يك پايه و ساقه مى‏رويند و گاه از پايه‏هاى مختلف» (صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ).

ممكن است اين جمله اشاره به مسأله استعداد درختان براى پيوند باشد كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف مى‏زنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مى‏دهد.

و عجيبتر اين كه: «همه آنها از يك آب سيراب مى‏شوند» (يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ).

و با اين همه «بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى مى‏دهيم» (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ).

آيا هر يك از اين اسرار، دليل بر وجود يك مبدأ حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.

اينجاست كه در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين امور نشانه‏هايى است (از عظمت خدا) براى آنها كه تعقل و انديشه مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

(آيه 5)
تعجب كفار از معاد! در اينجا قرآن به مسأله «معاد» مى‏پردازد، و با ارتباط و پيوستگى خاصى كه ميان مسأله مبدأ و معاد است، اين بحث را تحكيم بخشيده، مى‏گويد: «و اگر (از چيزى) تعجب مى‏كنى، عجيب گفتار آنهاست كه مى‏گويند: آيا هنگامى كه خاك شديم بار ديگر آفرينش تازه‏اى پيدا خواهيم كرد»؟! (وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).

سپس وضع فعلى و سرنوشت آينده اين گروه را در سه جمله بيان مى‏كند:

ابتدا مى‏گويد: «اينها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ).

چرا كه خداوند و ربوبيت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مسأله معاد و تجديد حيات انسان ترديد نمى‏كردند.

ديگر اين كه بر اثر كفر و بى‏ايمانى و خارج شدن از زير پرچم آزادگى توحيدى، زنجيرهاى بت پرستى، هوى پرستى، ماده پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خويش نهاده‏اند همانطور كه آيه مى‏فرمايد: «و آنان غل و زنجيرها در گردنشان است» (وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ).

«و چنين افرادى (با اين وضع و اين موقعيت) مسلما اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» و جز اين نتيجه و انتظارى در باره آنان نيست (وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
4th July 2013, 06:06 AM
(آيه 6)
در اين آيه به يكى ديگر از سخنان غير منطقى مشركان پرداخته و مى‏گويد: «آنها به جاى اين كه از خداوند به وسيله تو تقاضاى رحمت كنند، درخواست تعجيل عذاب و كيفر و مجازات مى‏نمايند» (وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).

آيا آنها فكر مى‏كنند مجازات الهى دروغ است؟ «با اين كه در گذشته عذابهايى (بر امتهاى سركش پيشين) نازل گرديد» كه اخبار آن بر صفحات تاريخ و در دل زمين ثبت است (وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).

سپس اضافه مى‏كند: «پروردگار تو نسبت به مردم- با اين كه ظلم مى‏كنند- داراى مغفرت است، و (در عين حال) پروردگارت داراى عذاب شديد است» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ).

(آيه 7)
باز هم بهانه جويى! در اينجا به يكى از ايرادات مشركان لجوج در زمينه «نبوت» پرداخته، مى‏گويد: «كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: چرا معجزه و نشانه‏اى از پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

واضح است كه يكى از وظايف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، ارائه معجزات به عنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است.

ولى مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيت نبودند يعنى، معجزات را براى يافتن حق نمى‏خواستند، بلكه به عنوان لجاجت و عدم تسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه مى‏كردند و خارق عادت عجيب و غريبى مى‏كردند.

در مقابل اين گونه افراد، پيامبران با ذكر اين حقيقت كه معجزات به دست خداست و به فرمان او انجام مى‏گيرد و ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم، دست ردّ بر سينه اين گونه افراد مى‏زدند.

لذا قرآن به دنبال آن مى‏افزايد: اى پيامبر! «تو فقط بيم دهنده‏اى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمايى هست» (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ).

در واقع قرآن مى‏گويد: اين كافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش كرده‏اند كه مسأله انذار و دعوت به سوى خداست و چنين پنداشته‏اند كه وظيفه اصلى او اعجازگرى است.

قابل توجه اين كه تفاوت ميان «انذار» و «هدايت» در اين است كه انذار براى آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.

لذا در روايات متعددى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده كه، فرمود: «من منذرم و تو هادى اى على! به وسيله تو هدايت يافته‏گان هدايت مى‏شوند».

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
4th July 2013, 06:07 AM
(آيه 8)
علم بى‏پايان خدا! در اين بخش سخن از علم وسيع پروردگار (علم به نظام آفرينش و علم به اعمال بندگان) و آگاهى او بر همه چيز است.

نخست مى‏گويد «خداوند از جنينهايى كه هر زن- يا هر حيوان ماده- حمل مى‏كند آگاه است» (اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏).

نه تنها از جنسيت آن، بلكه از تمام مشخصات، استعدادها، ذوقها، و نيروهايى كه بالقوه در آن نهفته شده آگاه است.

«و (همچنين) آنچه را كه رحمها كم مى‏كنند و قبل از موعد مقرر بيرون مى‏ريزند» مى‏داند (وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ).

«و (همچنين) از آنچه از موعد مقرر افزون نگاه مى‏دارند» نيز باخبر است (وَ ما تَزْدادُ).

سپس قرآن اضافه مى‏كند: «و هر چيز در نزد خدا به مقدار و ميزان ثابت و معين است» (وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ).

تا تصور نشود كه اين كم و زيادها بى‏حساب و بى‏دليل است، همان گونه كه اجزاى جنين و خون رحم، همه داراى حساب و كتاب است.

(آيه 9)
اين آيه در حقيقت دليلى است بر آنچه در آيه قبل بيان شد، مى‏گويد: «او (خداوند) از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است» (عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).

و آگاهى او از غيب و شهود به اين دليل است كه: «او بزرگ و متعالى است» و مسّلط بر همه چيز (الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ). و به همين دليل در همه جا حضور دارد، و چيزى از ديدگان علم او پنهان نيست.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
4th July 2013, 06:09 AM
(آيه 10)
و براى تكميل اين بحث و تأكيد بر علم بى‏پايان او اضافه مى‏كند:

«براى او (خداوند) يكسان است كسانى از شما كه پنهانى سخن بگويند، و يا آن را آشكار سازند» او همه را مى‏داند و مى‏شنود (سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ).

«و (نيز براى او تفاوت نمى‏كند) كسانى كه مخفيانه در دل شب و در ميان پرده‏هاى ظلمت گام برمى‏دارند و آنها كه آشكارا در روز روشن به دنبال كار خويش مى‏روند» (وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ).

(آيه 11)
محافظان غيبى! در آيه قبل خوانديم كه خدا به حكم «عالم الغيب و الشهادة» بودن، از پنهان و آشكار مردم باخبر و همه جا حاضر و ناظر است.

در اين آيه اضافه مى‏كند كه خداوند علاوه بر اين، حافظ و نگاهبان بندگان خود نيز مى‏باشد: «براى انسان مأمورانى است كه پى‏درپى از پيش رو، و پشت سر او قرار مى‏گيرند و او را از حوادث حفظ مى‏كنند» (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).

اما براى اين كه كسى اشتباه نكند كه اين حفظ و نگاهبانى بى‏قيد و شرط است و انسان مى‏تواند خود را به پرتگاهها بيفكند و دست به هر ندانم كارى بزند و يا مرتكب هرگونه گناهى كه مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد كه خدا و مأموران او حافظ وى باشند اضافه مى‏كند كه: «خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى‏دهد مگر اين كه آنها تغييراتى در خود ايجاد كنند»! (إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).

و باز براى اين كه اين اشتباه پيش نيايد كه با وجود مأموران الهى كه عهده‏دار حفظ انسان هستند، مسأله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پايان آيه اضافه مى‏كند كه: «و هرگاه خداوند به قوم و جمعيتى اراده سوء و بدى كند هيچ راه دفاع و بازگشت ندارد» (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).

«و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت» (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).

به همين دليل هنگامى كه فرمان خدا به عذاب و مجازات يا نابودى قوم و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مى‏شوند و انسان را تسليم حوادث مى‏كنند!.

هميشه تغييرات از خود ما است!

جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، يك قانون كلى و عمومى را بيان مى‏كند.

اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامه‏هاى اجتماعى اسلام را بيان مى‏كند به ما مى‏گويد هرگونه تغييرات برونى متكى به تغييرات درونى ملتها و اقوام است، و هرگونه پيروزى و شكستى كه به قومى رسيد از همين جا سر چشمه مى‏گيرد، بنابراين آنها كه هميشه براى تبرئه خويش به دنبال «عوامل برونى» مى‏گردند، و قدرتهاى سلطه‏گر و استعمار كننده را همواره عامل بدبختى خود مى‏شمارند، سخت در اشتباهند، چرا كه اگر اين قدرتهاى جهنمى پايگاهى در درون يك جامعه نداشته باشند، كارى از آنان ساخته نيست.

اين اصل قرآنى مى‏گويد: براى پايان دادن به بدبختيها و ناكاميها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم، يك انقلاب فكرى و فرهنگى، يك انقلاب ايمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختيها بايد فورا به جستجوى نقطه‏هاى ضعف خويشتن بپردازيم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوييم، تولدى تازه پيدا كنيم و نور و حركتى جديد، تا در پرتو آن بتوانيم ناكاميها و شكستها را به پيروزى مبدل سازيم.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
4th July 2013, 06:10 AM
(آيه 12)
بخش ديگرى از نشانه‏هاى عظمت او: قرآن در اينجا بار ديگر به آيات توحيد و نشانه‏هاى عظمت خدا و اسرار آفرينش مى‏پردازد.

نخست به برق (برقى كه در ميان قطعات ابر پيدا مى‏شود) اشاره كرده، مى‏گويد: «او كسى است كه برق را كه مايه ترس و طمع مى‏باشد به شما ارائه مى‏دهد» (هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

از يك سو شعاع درخشانش چشمها را خيره مى‏كند و شما را به وحشت مى‏اندازد.

اما از آنجا كه غالبا همراه آن رگبارهايى به وجود مى‏آيد و تشنه كامان بيابان را آب زلال مى‏بخشد و درختان و زراعت را سيراب مى‏كند، آنها را به اميد و طمع مى‏كشاند، و در ميان اين بيم و اميد، لحظات حساسى را مى‏گذرانند.

سپس اضافه مى‏كند: «او كسى است كه ابرهاى سنگين و پربار ايجاد مى‏كند» كه قادر به آبيارى زمينهاى تشنه‏اند (وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ).

(آيه 13)
اين آيه به صداى «رعد» مى‏پردازد كه از برق هرگز جدا نيست، مى‏فرمايد: «و رعد تسبيح و حمد خدا مى‏گويد» (وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ).

آرى! اين صداى پرطنين جهان طبيعت كه توأم با پديده برق مى‏باشد و هر دو در خدمت يك هدف هستند، عملا تسبيح خدا مى‏گويد و به تعبير ديگر: «رعد» زبان گوياى «برق» است، كه حكايت از نظام آفرينش و عظمت خالق مى‏كند.

نه تنها صداى رعد و ساير اجزاى جهان ماده، تسبيح او مى‏گويند كه «همگى فرشتگان نيز از ترس و خشيت خدا» به تسبيح او مشغولند (وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ).

آنها از اين مى‏ترسند كه در انجام فرمان پروردگار و مسؤوليتهايى كه در نظام هستى بر عهده آنها گذارده شده كوتاهى كنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مى‏دانيم هميشه وظيفه‏ها و تكاليف براى آنها كه احساس مسؤوليت مى‏كنند ترس آفرين است، ترسى سازنده كه شخص را به تلاش و حركت وا مى‏دارد.

و براى توضيح بيشتر در زمينه رعد و برق اشاره به صاعقه‏ها كرده، مى‏فرمايد:

«خداوند صاعقه‏ها را مى‏فرستد و به هر كس بخواهد به وسيله آن آسيب مى‏رساند» (وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ).

ولى با اين همه، و با مشاهده آيات عظمت پروردگار و با كوچكى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر يك جرقه آسمانى باز هم «گروهى (از بى‏خبران) در باره خدا به مجادله و ستيز برمى‏خيزند» (وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ).

«در حالى كه خداوند قدرتى بى‏انتها، و مجازاتى دردناك و كيفرى سخت دارد» (وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ).

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
4th July 2013, 06:13 AM
(آيه 14)
اين آيه به دو مطلب اشاره مى‏كند: نخست اين كه «دعوت حق از آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). يعنى هرگاه او را بخوانيم مى‏شنود، و اجابت مى‏كند، هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواسته‏هاى آنها.

ديگر اين كه خواندن بتها و تقاضاى از آنها دعوت و دعاى باطل است، زيرا «كسانى را كه مشركان غير از خداوند مى‏خوانند (و براى انجام خواسته‏هايشان به آنها پناه مى‏برند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمى‏گويند» و دعايشان را اجابت نمى‏كند (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ).

سپس- همان گونه كه روش قرآن است- براى مجسم ساختن اين موضوع عقلانى مثال حسى زيبا و رسايى بيان مى‏كند و مى‏گويد: «آنها (كه غير خدا را مى‏خوانند) همچون كسى هستند كه كفهاى (دست) خود را به سوى آب مى‏گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد»! (إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).

آيا مى‏توان در كنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز كرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آيا اين كار جز از يك انسان ساده لوح و ديوانه سر مى‏زند؟

در پايان آيه براى تأكيد اين سخن مى‏گويد: «و دعاى كافران (از بتها چيزى) جز (گام برداشتن) در گمراهى نيست» (وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ).

چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در بيراهه‏اى كه هرگز او را به مقصد نمى‏رساند به كار برد.

(آيه 15)
در اين آيه براى اين كه نشان دهد بت پرستان چگونه از كاروان عالم هستى جدا گشته و تك و تنها در بيراهه‏ها سرگردان شده‏اند چنين مى‏فرمايد:

«همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از روى اطاعت و تسليم و يا از روى كراهت و همچنين سايه‏هاى آنها، هر صبح و شام، براى خدا سجده مى‏كنند» (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).

منظور از سجده موجودات چيست؟

سجده در اين گونه موارد به معنى خضوع و نهايت تواضع و تسليم است، منتهى گروهى سجده و خضوعشان تنها جنبه تكوينى دارد، يعنى در برابر قوانين عالم هستى و آفرينش خاضعند، ولى گروهى علاوه بر سجود تكوينى سجود تشريعى نيز دارند يعنى با ميل و اراده خود در برابر خداوند سجده مى‏كنند.

و تعبير به «طَوْعاً وَ كَرْهاً» ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤمنان از روى ميل و رغبت در پيشگاه پروردگار به سجده مى‏افتند و خضوع مى‏كنند، اما غير مؤمنان هر چند حاضر به چنين سجده‏اى نيستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانين آفرينش تسليم فرمان خداست چه بخواهند و چه نخواهند.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

Almas Parsi
4th July 2013, 08:58 PM
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%20%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%8 7%20%D9%85%D8%AA%D9%86/%D8%A8%D8%B3%D9%85%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86%20%D8%A7%D9%84% D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85/2.gif

http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image015.gif

قضاوت
امام علی (علیه ‌السلام) :
مَنِ ابْتُلِیَ بِالْقَضاءِ فَلْیُواسِ بَیْنَهُم فی الإشارَةِ وَفی النَّظَرِ وَفی الْمَجْلِسِ
آنکه مبتلا به قضاوت شد، باید با مردم در اشاره، نگاه و نشستن یکسان برخورد کند

Who is in charge of judgment must maintain impartiality in pointing to and looking at the plaintiff and the defendant and also in the seats assigned to them.

کافی، ج 7، ص 413
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div100.files/image015.gif

soham 313
5th July 2013, 06:02 AM
صفحه ی 143 از قرآن کریم شامل آیات 16 تا 25 از سوره ی رعد



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَيٰ وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَٰتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا۟ لِلَّهِ شُرَكَآءَ خَلَقُوا۟ كَخَلْقِهِ فَتَشَٰبَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَٰحِدُ الْقَهَّٰرُ(16)
بگو پروردگار آسمانها و زمين كيست بگو خدا بگو پس آيا جز او سرپرستاني گرفتهايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند بگو آيا نابينا و بينا يكسانند يا تاريكيها و روشنايي برابرند يا براي خدا شريكاني پنداشتهاند كه مانند آفرينش او آفريدهاند و در نتيجه [اين دو] آفرينش بر آنان مشتبه شده است بگو خدا آفريننده هر چيزي است و اوستيگانه قهار(16)




أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌۢ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَٰعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَٰطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ(17)
[همو كه] از آسمان آبي فرو فرستاد پس رودخانه هايي به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل كفي بلند روي خود برداشت و از آنچه براي به دست آوردن زينتي يا كالايي در آتش ميگدازند هم نظير آن كفي برميآيد خداوند حق و باطل را چنين مثل ميزند اما كف بيرون افتاده از ميان ميرود ولي آنچه به مردم سود ميرساند در زمين [باقي] ميماند خداوند مثلها را چنين ميزند(17)




لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا۟ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَيٰ وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا۟ لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا۟ بِهِۦٓ أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ سُوٓءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَيٰهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ(18)
براي كساني كه پروردگارشان را اجابت كردهاند پاداش بس نيكوست و كساني كه وي را اجابت نكردهاند اگر سراسر آنچه در زمين است و مانند آن را با آن داشته باشند قطعا آن را براي بازخريد خود خواهند داد آنان به سختي بازخواستشوند و جايشان در دوزخ است و چه بد جايگاهي است(18)




۞ أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَيٰٓ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(19)
پس آيا كسي كه ميداند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقيقت دارد مانند كسي است كه كوردل است تنها خردمندانند كه عبرت ميگيرند(19)




الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثَٰقَ(20)
همانان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نميشكنند(20)




وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوٓءَ الْحِسَابِ(21)
و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده ميپيوندند و از پروردگارشان ميترسند و از سختي حساب بيم دارند(21)




وَالَّذِينَ صَبَرُوا۟ ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُوا۟ مِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ(22)
و كساني كه براي طلب خشنودي پروردگارشان شكيبايي كردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزيشان داديم نهان و آشكارا انفاق كردند و بدي را با نيكي ميزدايند ايشان راست فرجام خوش سراي باقي(22)




جَنَّٰتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ ءَابَآئِهِمْ وَأَزْوَٰجِهِمْ وَذُرِّيَّٰتِهِمْ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ(23)
[همان] بهشتهاي عدن كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند در آن داخل ميشوند و فرشتگان از هر دري بر آنان درميآيند(23)




سَلَٰمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ(24)
[و به آنان ميگويند] درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر كرديد راستي چه نيكوست فرجام آن سراي(24)




وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنۢ بَعْدِ مِيثَٰقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوٓءُ الدَّارِ(25)
و كساني كه پيمان خدا را پس از بستن آن ميشكنند و آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده ميگسلند و در زمين فساد ميكنند بر ايشان لعنت است و بد فرجامي آن سراي ايشان راست(25)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
5th July 2013, 06:07 AM
(آيه 16)
بت پرستى چرا؟ از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى در باره شناخت وجود خدا بود در اين آيه به بحث پيرامون اشتباه مشركان و بت پرستان مى‏پردازد و از چند طريق اين بحث را تعقيب مى‏كند.

نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمين كيست» (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

سپس بى‏آنكه پيامبر در انتظار پاسخ آنها بنشيند دستور مى‏دهد كه خود پاسخ اين سؤال را بده، و «بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).

سپس آنها را با اين جمله مورد سرزنش و ملامت قرار مى‏دهد كه: «به آنها بگو: آيا غير خدا را اولياء و تكيه‏گاه و معبود خود قرار داده‏ايد؟ با اين كه اين بتها حتى نسبت به خودشان مالك سود و زيانى نيستند»؟! (قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).

سپس با ذكر دو مثال روشن و صريح وضع افراد «موحد» و «مشرك» را مشخص كرده، نخست مى‏گويد: «بگو: آيا نابينا و بينا يكسان است»؟ (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِيرُ).

همان گونه كه نابينا و بينا يكسان نيست، همچنين كافر و مؤمن، يكسان نيستند، و «بتها» را نمى‏توان در كنار «اللّه» قرار داد.

ديگر اين كه: «آيا ظلمات و نور يكسانند»!! (أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).

چگونه مى‏توان بتها را كه ظلمات محضند در كنار «خدا» كه نور مطلق عالم هستى است، قرار داد؟

سپس از راه ديگرى بطلان عقيده مشركان را مؤكدتر مى‏سازد و مى‏گويد: «آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اين كه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است» (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ).

در حالى كه بت پرستان نيز چنين عقيده‏اى در باره بتها ندارند، آنها نيز خدا را خالق همه چيز مى‏دانند و عالم خلقت را دربست مربوط به او مى‏شمارند.

و لذا بلافاصله مى‏فرمايد: «بگو: خدا خالق همه چيز است و اوست يگانه و پيروز» (قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).

از آيه فوق استفاده مى‏شود كه خلقت يك امر دائمى است و فيض هستى بطور دائم از طرف خدا صادر مى‏شود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاكش هستى مى‏گيرد، بنابراين برنامه آفرينش و تدبير عالم هستى همچون آغاز خلقت همه به دست خداست.


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312.html

soham 313
5th July 2013, 06:09 AM
(آيه 17)
ترسيم دقيقى از منظره حق و باطل: از آنجا كه روش قرآن، به عنوان يك كتاب تعليم و تربيت، متكى به مسائل عينى است، براى نزديك ساختن مفاهيم پيچيده به ذهن، انگشت روى مثلهاى حسى جالب و زيبا در زندگى روزمره مردم مى‏گذارد، در اينجا نيز براى مجسم ساختن حقايقى كه در آيات گذشته پيرامون توحيد و شرك، ايمان و كفر، و حق و باطل گذشت، مثل بسيار رسايى بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «خداوند از آسمان آبى را فرو فرستاده است» (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).

آبى حياتبخش و زندگى آفرين، و سر چشمه نمو و حركت! «و از هر درّه و رودخانه‏اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد» (فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها).

جويبارهاى كوچك دست به دست هم مى‏دهند و نهرهايى به وجود مى‏آورند، نهرها به هم مى‏پيوندند و سيلاب عظيمى از دامنه كوهسار سرازير مى‏گردد، آبها از سر و دوش هم بالا مى‏روند و هر چه را بر سر راه خود ببينند برمى‏دارند و مرتبا بر يكديگر كوبيده مى‏شوند، در اين هنگام كفها از لابلاى امواج ظاهر مى‏شوند، آنچنان كه قرآن مى‏گويد: «سيل بر روى خود كفى حمل كرد» (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً).

پيدايش كفها منحصر به نزول باران نيست، «و از آنچه (در كوره‏ها) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسائل زندگى، آتش روى آن روشن مى‏كنند (تا ذوب شود) نيز كفهايى مانند (كفهاى روى آب) به وجود مى‏آيد» (وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ).

بعد از بيان اين مثال به سراغ نتيجه‏گيرى مى‏رود، و چنين مى‏فرمايد: «اين گونه خداوند براى حق و باطل، مثال مى‏زند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ).

سپس به شرح آن مى‏پردازد و مى‏گويد: «اما كفها (ى بلند آواز و ميان تهى) به كنار مى‏روند و آبى كه براى مردم مفيد و سودمند است در زمين مى‏ماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ).

همچنين حق، هميشه مفيد و سودمند است همچون آب زلال كه مايه حيات است اما باطل بى‏فايده و بيهوده است، ولى حق هميشه بايد بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.

و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر و دعوت به مطالعه دقيقتر روى اين مثال و ديگر مثالهاى قرآن، مى‏فرمايد: «اين چنين خداوند مثالهايى مى‏زند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).

مثال، مسائل را همگانى مى‏سازد

- بسيارى از مباحث علمى است كه در شكل اصليش تنها براى خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمى‏برند، ولى هنگامى كه با مثال آميخته، و به اين وسيله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پايه‏اى از علم و دانش باشند، از آن بهره مى‏گيرند، بنابراين مثالها به عنوان يك وسيله تعميم علم و فرهنگ، كاربرد غير قابل انكارى دارند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
5th July 2013, 06:12 AM
(آيه 18)
آنها كه دعوت حق را اجابت كردند: پس از بيان چهره حق و باطل در ضمن يك مثال رسا و بليغ در آيه گذشته، در اينجا اشاره به سرنوشت كسانى مى‏شود كه دعوت حق را اجابت كردند و به آن گرويدند و هم كسانى كه از حق رو گردان شده، به باطل روى آوردند.

نخست مى‏گويد: «براى كسانى كه اجابت دعوت پروردگارشان كردند، پاداش نيك و نتيجه سودمند و عاقبت محمود است» (لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏).

سپس مى‏افزايد: «و آنها كه اجابت اين دعوت پروردگار را نكردند (سرنوشتشان به قدرى شوم و رقت بار است كه) اگر تمام روى زمين و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اينها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند» با اين حال از آنها پذيرفته نخواهد شد (وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ).

براى ترسيم عظمت عذاب و كيفر آنها، تعبيرى از اين رساتر نمى‏شود كه يك انسان مالك همه روى زمين، بلكه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهايى بخشد، و سودى نداشته باشد.

اين جمله در حقيقت اشاره به اين است كه آخرين آرزوى يك انسان كه برتر از آن تصور نمى‏شود، اين است كه مالك تمام روى زمين شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پايه است كه حاضرند اين آخرين هدف دنيوى بلكه برتر و بالاتر از آن را هم فدا كنند و آزاد شوند.

و به دنبال اين بدبختى- عدم پذيرش همه آنچه در زمين است در برابر نجات او- اشاره به بدبختى ديگر آنها كرده، مى‏گويد: «آنها داراى حساب سخت و بدى هستند» (أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ).

يعنى، اين گونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقيقى را پس مى‏دهند، و هم در حال محاسبه مورد توبيخ و سرزنش قرار مى‏گيرند و هم كيفر آنها بعد از حساب بدون كم و كاست به آنان داده مى‏شود.

در پايان آيه به سومين مجازات و يا نتيجه نهايى مجازات آنان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «جايگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). و به جاى اين كه در بستر استراحت بيارمند بايد روى شعله‏هاى آتش سوزان قرار گيرند!

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
5th July 2013, 06:13 AM
(آيه 19)
برنامه اولو الالباب: در اينجا ترسيم و تجسّمى از جزئيات برنامه‏هاى سازنده طرفداران حق به چشم مى‏خورد كه بحث آيات گذشته را تكميل مى‏نمايد نخست به صورت يك استفهام انكارى مى‏فرمايد: «آيا كسى كه مى‏داند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابيناست»؟

(أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى‏).

اين تعبير اشاره لطيفى است به اين كه ندانستن اين واقعيت به هيچ وجه امكان پذير نيست مگر اين كه چشم دل انسان بكلى از كار افتاده باشد.

و لذا در پايان آيه اضافه مى‏كند: «تنها كسانى متذكر مى‏شوند كه اولوا الالباب و صاحبان مغز و انديشه‏اند» (إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).

(آيه 20)
سپس به عنوان تفسير «أُولُوا الْأَلْبابِ» ريز برنامه‏هاى طرفداران حق را بيان كرده، و قبل از هر چيز انگشت روى مسأله وفاى به عهد و ترك پيمان شكنى گذارده، مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه به عهد الهى وفا مى‏كنند و پيمان را نمى‏شكنند» (الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ).

«عهد اللّه» (عهد الهى) معنى وسيعى دارد كه شامل عهدهاى فطرى و پيمانهايى كه خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مى‏شود و هم پيمانهاى عقلى يعنى، آنچه را كه انسان با نيروى تفكر و عقل از حقايق عالم هستى و مبدأ و معاد درك مى‏كند، هم پيمانهاى شرعى يعنى آنچه را كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترك معصيت و گناه، پيمان گرفته همه را شامل مى‏گردد.

(آيه 21)
دومين ماده برنامه آنها، حفظ پيوندها و پاسدارى از آنهاست، چنانكه مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه پيوندهايى را كه خداوند امر به حفظ آن كرده برقرار مى‏دارند» (وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ).

انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پيامبران و رهبران، ارتباطى با ساير انسانها اعم از دوست و همسايه و خويشاوند و برادران دينى و همنوعان دارد، و ارتباطى نيز با خودش، همه اين پيوندها را بايد محترم شمرد.

در حقيقت انسان يك موجود منزوى و جدا و بريده از عالم هستى نيست بلكه سر تا پاى وجود او را پيوندها و علاقه‏ها و ارتباطها تشكيل مى‏دهد.

سومين و چهارمين برنامه طرفداران حق آن است كه: «آنها از پروردگارشان، خشيت دارند و از بدى حساب (در دادگاه قيامت) مى‏ترسند» (وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
5th July 2013, 06:15 AM
(آيه 22)
پنجمين برنامه آنها استقامت است، در برابر تمام مشكلاتى كه در مسير اطاعت و ترك گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آن هم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه به خاطر جلب رضايت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند» (وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).

اين جمله دليل روشنى است بر اين كه صبر و شكيبايى و بطور كلى هرگونه عمل خير در صورتى ارزش دارد كه «ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ» و براى خدا باشد، و اگر انگيزه‏هاى ديگرى از قبيل رياكارى و جلب توجه مردم و يا حتى براى ارضاى غرور خود، كارى را انجام دهد بى‏ارزش است.

ششمين برنامه آنها اين است كه «آنها نماز را بر پا مى‏دارند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).

چه چيز مهمتر از اين است كه انسان هر صبح و شام رابطه و پيوند خود را با خدا تجديد كند، با او به راز و نياز برخيزد و به ياد عظمت او و مسؤوليتهاى خويش بيفتد، و در پرتو اين كار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل و جان بشويد.

و به دنبال آن هفتمين برنامه حقجويان را با اين عبارت بيان مى‏كند: آنها كسانى هستند كه «از آنچه به آنان روزى داده‏ايم در پنهان و آشكار انفاق مى‏كنند» (وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً).

نماز پيوند انسان را با «خدا» و زكوة پيوند او را با «خلق» محكم مى‏كند.

بالاخره هشتمين و آخرين برنامه آنها اين است كه: «آنها به وسيله حسنات، سيئات خود را از ميان مى‏برند» (وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ).

و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بيشترى انجام مى‏دهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشويند.

اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه آنها بدى را با بدى تلافى نمى‏كنند، بلكه سعى دارند اگر از كسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نيكى در حق وى، او را شرمنده و وادار به تجديد نظر كنند.

و در پايان آيه پس از ذكر برنامه‏هاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت كار «اولوا الالباب» و انديشمندان و طرفداران حق و عاملان به اين برنامه‏ها كرده، مى‏فرمايد: «عاقبت نيك سراى ديگر براى آنهاست» (أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
5th July 2013, 06:18 AM
(آيه 23)
اين آيه در توضيح اين سر انجام نيك و عاقبت خير مى‏گويد:

سر انجام كار آنها «باغهاى جاويدان بهشت است كه هم خودشان وارد آن مى‏شوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها» (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ).

و چيزى كه اين نعمتهاى بزرگ و بى‏پايان را تكميل مى‏سازد، اين است كه «فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى‏شوند» (وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ).

(آيه 24)
و به آنها مى‏گويند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان» (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ).

آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسؤوليتها و تحمل شدائد و مصائب بوده كه اين سلامت را به وجود آورد، در اينجا در نهايت امنيت و آرامش خواهيد بود.

و در پايان مى‏فرمايد: «چه پايان نيك و چه عاقبت خوبى»؟ (فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).

از آيات قرآن و روايات به خوبى استفاده مى‏شود كه بهشت درهايى دارد كه اشاره به اعمال و كارهايى است كه سبب ورود به بهشت مى‏شوند. و جالب اين كه در قرآن مى‏خوانيم: جهنم «هفت» در دارد، و طبق روايات، بهشت داراى «هشت» در است اشاره به اين كه طرق وصول به سعادت و بهشت جاويدان از طرق وصول به جهنم بيشتر است، و رحمت خدا بر غضب او پيشى مى‏گيرد.

(آيه 25)
دنيا پرستان تبهكار! از آنجا كه نيك و بد همواره در مقايسه با يكديگر به خوبى روشن مى‏گردد پس از ذكر صفات «اولوا الالباب» در اينجا بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها كه عقل و انديشه واقعى خود را از دست داده‏اند بيان مى‏دارد، مى‏گويد: «و آنها كه عهد الهى را بعد از محكم كردن مى‏شكنند، و پيوندهايى را كه خدا فرمان به برقرارى آن داده، قطع مى‏كنند، و در روى زمين افساد مى‏نمايند، لعنت و مجازات سراى ديگر از آنهاست» (وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).

در حقيقت تمام مفاسد عقيدتى و علمى آنها در سه جمله فوق، خلاصه شده است:

1- شكستن پيمانهاى الهى كه شامل پيمانهاى فطرى، و پيمانهاى عقلى، و پيمانهاى تشريعى مى‏شوند.

2- قطع رابطه‏ها رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى، رابطه با خلق، و رابطه با خويشتن.

3- آخرين قسمت كه ثمره دو قسمت قبل است، فساد در روى زمين است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

Almas Parsi
5th July 2013, 09:24 AM
http://www.askdin.com/gallery/images/3052/1_____________________.jpg (http://www.askdin.com/gallery/index.php?n=5297)

soham 313
6th July 2013, 06:47 AM
صفحه ی 144 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 36 از سوره ی رعد



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُوا۟ بِالْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا فِي الْءَاخِرَةِ إِلَّا مَتَٰعٌ(26)
خدا روزي را براي هر كه بخواهد گشاده يا تنگ ميگرداند و[لي آنان] به زندگي دنيا شاد شدهاند و زندگي دنيا در [برابر] آخرت جز بهرهاي [ناچيز] نيست(26)




وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوْلَآ أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِيٓ إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ(27)
و كساني كه كافر شدهاند ميگويند چرا از جانب پروردگارش معجزهاي بر او نازل نشده است بگو در حقيقتخداست كه هر كس را بخواهد بيراه ميگذارد و هر كس را كه [به سوي او] بازگردد به سوي خود راه مينمايد(27)




الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(28)
همان كساني كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرام ميگيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مييابد(28)




الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مََٔابٍ(29)
كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند خوشا به حالشان و خوش سرانجامي دارند(29)




كَذَٰلِكَ أَرْسَلْنَٰكَ فِيٓ أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَآ أُمَمٌ لِّتَتْلُوَا۟ عَلَيْهِمُ الَّذِيٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَٰنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ(30)
بدين گونه تو را در ميان امتي كه پيش از آن امتهايي روزگار به سر بردند فرستاديم تا آنچه را به تو وحي كرديم بر آنان بخواني در حالي كه آنان به [خداي] رحمان كفر ميورزند بگو اوست پروردگار من معبودي بجز او نيست بر او توكل كردهام و بازگشت من به سوي اوست(30)




وَلَوْ أَنَّ قُرْءَانًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَيٰ بَل لِّلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَا۟ئَْسِ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَن لَّوْ يَشَآءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا۟ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّيٰ يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ(31)
و اگر قرآني بود كه كوهها بدان روان ميشد يا زمين بدان قطعه قطعه ميگرديد يا مردگان بدان به سخن درميآمدند [باز هم در آنان اثر نميكرد] نه چنين است بلكه همه امور بستگي به خدا دارد آيا كساني كه ايمان آوردهاند ندانستهاند كه اگر خدا ميخواست قطعا تمام مردم را به راه ميآورد و كساني كه كافر شدهاند پيوسته به [سزاي] آنچه كردهاند مصيبت كوبندهاي به آنان ميرسد يا نزديك خانههايشان فرود ميآيد تا وعده خدا فرا رسد آري خدا وعده [خود را] خلاف نميكند(31)




وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ(32)
و بيگمان فرستادگان پيش از تو [نيز] مسخره شدند پس به كساني كه كافر شده بودند مهلت دادم آنگاه آنان را [به كيفر] گرفتم پس چگونه بود كيفر من(32)




أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَيٰ كُلِّ نَفْسٍۭ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُوا۟ لِلَّهِ شُرَكَآءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبُِّٔونَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَم بِظَٰهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا۟ عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(33)
آيا كسي كه بر هر شخصي بدانچه كرده است مراقب است [مانند كسي است كه از همه جا بيخبر است] و براي خدا شريكاني قرار دادند بگو نامشان را ببريد آيا او را به آنچه در زمين است و او نميداند خبر ميدهيد يا سخني سطحي [و ميانتهي] ميگوييد [چنين نيست] بلكه براي كساني كه كافر شدهاند نيرنگشان آراسته شده و از راه [حق] بازداشته شدهاند و هر كه را خدا بيراه گذارد رهبري نخواهد داشت(33)




لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْءَاخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(34)
براي آنان در زندگي دنيا عذابي است و قطعا عذاب آخرت دشوارتر است و براي ايشان در برابر خدا هيچ نگهدارندهاي نيست(34)




۞ مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا۟ وَّعُقْبَي الْكَٰفِرِينَ النَّارُ(35)
وصف بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده [اين است كه] از زير [درختان ] آن نهرها روان است ميوه و سايهاش پايدار است اين است فرجام كساني كه پرهيزگاري كردهاند و فرجام كافران آتش [دوزخ] است(35)




وَالَّذِينَ ءَاتَيْنَٰهُمُ الْكِتَٰبَ يَفْرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَآ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَآ أُشْرِكَ بِهِۦٓ إِلَيْهِ أَدْعُوا۟ وَإِلَيْهِ مََٔابِ(36)
و كساني كه به آنان كتاب [آسماني] دادهايم از آنچه به سوي تو نازل شده شاد ميشوند و برخي از دسته ها كساني هستند كه بخشي از آن را انكار ميكنند بگو جز اين نيست كه من مامورم خدا را بپرستم و به او شرك نورزم به سوي او ميخوانم و بازگشتم به سوي اوست(36)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
6th July 2013, 06:50 AM
(آيه 26)
در اين آيه اشاره به اين مى‏كند كه روزى و زيادى و كمى آن، به دست خداست: «خداوند روزى را براى هر كس بخواهد وسيع، و براى هر كس بخواهد تنگ قرار مى‏دهد» (اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).

اشاره به اين كه آنها به خاطر جلب درآمد بيشتر در روزى زمين فساد مى‏كنند، پيوندهاى خدايى را مى‏برند، و عهد الهى را مى‏شكنند تا درآمد و بهره بيشترى از زندگى مادى پيدا كنند، توجه به اين حقيقت ندارند كه روزى و كم و زياد آن به دست خداست.

سپس اضافه مى‏كند كه: پيمان شكنان و مفسدان فى الارض «تنها به زندگى دنيا خشنود و خوشحالند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى بيش نيست» (وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ).

(آيه 27)
از آنجا كه در اين سوره بسيارى از بحثها پيرامون توحيد و معاد و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، اين آيه بار ديگر به سراغ مسأله دعوت پيامبر اسلام مى‏رود و يكى از ايرادات منكران لجوج را بيان كرده، مى‏گويد: «و كافران مى‏گويند:

چرا معجزه‏اى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

آنها انتظار دارند كه پيامبر به صورت يك «خارق العاده‏گر» در گوشه‏اى بنشيند و هر يك از آنها از در وارد شوند، و هر معجزه‏اى مايل هستند پيشنهاد كنند او هم بلافاصله به آنها ارائه دهد، و تازه آنها اگر مايل نبودند ايمان نياورند! قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: اى پيامبر! به اينها «بگو: كه خداوند هر كه را بخواهد گمراه مى‏كند و هر كس كه به سوى او باز گردد مشمول هدايتش قرار مى‏دهد» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ).

اشاره به اين كه كمبود شما از ناحيه اعجاز نيست، بلكه كمبود شما از درون وجود خودتان است، لجاجتها، تعصبها، جهالتها، و گناهانى كه سد راه توفيق مى‏شود مانع از ايمان شماست.

جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
6th July 2013, 06:52 AM
(آيه 28)
در اين آيه تفسير بسيار جالبى از «مَنْ أَنابَ» (آنها كه به سوى خدا بازگشته‏اند) بيان كرده، مى‏فرمايد: «اينان كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند و دلهايشان به ذكر خدا مطمئن و آرام است» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ).

و بعد به عنوان يك قاعده كلى و اصل جاويدان و فراگير مى‏فرمايد: «آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مى‏گيرد» (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).

(آيه 29)
و در اين آيه با ذكر سرنوشت و پايان كار افراد با ايمان مضمون آيات قبل را چنين تكميل مى‏كند: «آنهايى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترين زندگى براى آنهاست و سر انجام كارشان بهترين سر انجامها خواهد بود» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ).

ذكر خدا چيست و چگونه است؟

گفته‏اند «ذكر دو گونه است: ذكر قلبى و ذكر زبانى و هر يك از آنها دو گونه است يا پس از فراموشى است و يا بدون فراموشى».

و به هر حال در آيه فوق منظور از ذكر خدا كه مايه آرامش دلهاست تنها اين نيست كه نام او را بر زبان آورد و مكرر تسبيح و تهليل و تكبير گويد، بلكه منظور آن است كه با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهيش و حاضر و ناظر بودنش گردد، و اين توجه، مبدأ حركت و فعاليت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نيكيها گردد و ميان او و گناه سدّ مستحكمى ايجاد كند، اين است حقيقت «ذكر» كه آن همه آثار و بركات در روايات اسلامى براى آن بيان شده است.

در حديث مى‏خوانيم از وصايايى كه پيامبر به على عليه السّلام فرمود اين بود:

«اى على! سه كار است كه اين امت طاقت آن را ندارند (و از همه كس ساخته نيست) مواسات با برادران دينى در مال، و حق مردم را از خويشتن دادن، و ياد خدا در هر حال، ولى ياد خدا (تنها) سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر نيست، بلكه ياد خدا آن است كه هنگامى كه انسان در برابر حرامى قرار مى‏گيرد از خدا بترسد و آن را ترك گويد».

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
6th July 2013, 06:54 AM
آيه 30


شأن نزول:

ممكن است اين آيه را پاسخ به گفتار مشركان كه در سوره فرقان آمده است بدانيم كه در برابر دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه مى‏گفت: «براى رحمان سجده كنيد، گفتند: رحمان كيست»؟ ما رحمان را نمى‏شناسيم! اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ (فرقان/ 60).

تفسير:

هر كار كنى اين لجوجان ايمان نمى‏آورند! بار ديگر قرآن به بحث نبوت باز مى‏گردد. و قسمت ديگرى از گفتگوهاى مشركان و پاسخ آنها را در زمينه نبوت بازگو مى‏كند:

نخست مى‏گويد: «همان گونه (كه پيامبران پيشين را براى هدايت اقوام گذشته فرستاديم) تو را نيز به ميان امتى فرستاديم كه قبل از آنها امتهاى ديگرى آمدند و رفتند» (كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ).

«و هدف اين بود كه آنچه را بر تو وحى كرده‏ايم بر آنها بخوانى» (لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ).

«در حالى كه آنها به رحمان كفر مى‏ورزند» (وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ).

به خداوندى كه رحمتش همگان را در بر گرفته و فيض گسترده و عامش كافر و مؤمن و گبر و ترسا را شامل شده است.

«بگو: (اگر نمى‏دانيد) رحمان آن خداوندى كه فيض و رحمتش عام است، پروردگار من است» (قُلْ هُوَ رَبِّي).

«هيچ معبودى جز او نيست، من بر او توكل كردم، و بازگشتم به سوى او است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
6th July 2013, 06:58 AM
(آيه 31)


شأن نزول:

بعضى از مفسران بزرگ گفته‏اند: اين آيه در پاسخ جمعى از مشركان «مكّه» نازل شده است، كه در پشت خانه كعبه نشسته بودند و به دنبال پيامبر (ص) فرستادند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (به اميد هدايت آنان) نزد آنها آمد، عرض كردند:

اگر دوست دارى از تو پيروى كنيم اين كوههاى مكّه را به وسيله قرآنت عقب بران تا كمى اين زمين تنگ و محدود ما گسترش يابد! تو به گمان خود كمتر از داود نيستى كه خداوند كوهها را براى او مسخّر كرده بود، يا اين كه باد را مسخّر ما گردان، همان گونه كه مسخّر سليمان بود، و نيز جدت «قصى» (جد طايفه قريش) را زنده كن، زيرا عيسى (ع) مردگان را زنده مى‏كرد و تو كمتر از عيسى نيستى! در اين هنگام آيه نازل شد كه شما همه آنچه را مى‏گوييد از سر لجاجت است نه براى ايمان آوردن!

تفسير:

همان گونه كه در شأن نزول آمد، اين آيه پاسخ به بهانه جويانى است كه از سر لجاجت نه براى ايمان آوردن از پيامبر درخواست معجزات اقتراحى مى‏كردند، مى‏فرمايد: «حتى اگر به وسيله قرآن كوهها به حركت درآيند و زمينها، قطعه قطعه شوند، و به وسيله آن با مردگان صحبت شود» باز هم ايمان نخواهند آورد! (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏).

«ولى همه اين كارها در اختيار خداست» و هر اندازه لازم بداند انجام مى‏دهد (بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً).

اما شما طالب حق نيستيد و اگر بوديد همان مقدار از نشانه‏هاى اعجاز كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صادر شده براى ايمان آوردن كاملا كافى بود.

سپس اضافه مى‏كند: «آيا كسانى كه ايمان آورده‏اند نمى‏دانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم را بالاجبار هدايت مى‏كند» (أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً).

ولى هرگز او چنين نخواهد كرد، چرا كه اين گونه ايمان اجبارى بى‏ارزش و فاقد معنويت و تكاملى است كه انسان به آن نياز دارد.

بعد اضافه مى‏كند: «در عين حال كافران همواره مورد هجوم مصائب كوبنده‏اى به خاطر اعمالشان هستند» (وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ). كه اين مصائب به صورت بلاهاى مختلف و همچنين جنگهاى كوبنده مجاهدان اسلام بر آنها فرود مى‏آيد.

و اگر اين مصائب در خانه آنان فرود نيايد «به نزديكى خانه آنها وارد مى‏شود» (أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ). تا عبرت بگيرند و تكانى بخورند و به سوى خدا باز گردند.

و اين هشدارها همچنان ادامه خواهد يافت «تا فرمان نهايى خدا فرا رسد» (حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ).

اين فرمان نهايى ممكن است اشاره به مرگ، يا روز قيامت باشد و يا به گفته بعضى «فتح مكه» كه آخرين قدرت دشمن را درهم شكست.

و به هر حال وعده خدا قطعى است، «و خداوند هيچ گاه از وعده خود تخلف نخواهد كرد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
6th July 2013, 06:59 AM
(آيه 32)
در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: تنها تو نيستى كه با تقاضاهاى گوناگون و پيشنهاد معجزات اقتراحى از طرف اين گروه كافر به استهزاء و سخريه كشيده شده‏اى، اين يك سابقه طولانى در تاريخ انبياء دارد «و بسيارى از رسولان پيش از تو نيز مورد استهزاء واقع شدند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ).

ولى ما اين كافران را فورا مجازات نكرديم، «بلكه به آنها مهلت داديم» (فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا).

شايد بيدار شوند و به راه حق بازگردند و يا حد اقل اتمام حجت كافى بر آنها بشود. چرا كه اگر آنها بدكار و گنهكارند مهربانى خداوند و لطف و كرم و حكمت او جايى نرفته است! ولى به هر حال اين مهلت و تأخير به آن معنى نيست كه مجازات و كيفر آنان فراموش شود، لذا «پس (از اين مهلت) آنها را گرفتيم، ديدى مجازات من چگونه بود»؟! اين سرنوشت در انتظار قوم لجوج تو نيز هست (ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ).

(آيه 33)
چگونه خدا را با بتها قرين مى‏سازيد؟! در اين آيه بار ديگر به بحث در باره توحيد و شرك باز مى‏گردد و مردم را با اين دليل روشن مخاطب مى‏سازد كه: «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است) و اعمال همه را مى‏بيند» همچون كسى است كه هيچ يك از اين صفات را ندارد؟ (أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ).

سپس به عنوان تكميل بحث گذشته و مقدمه‏اى براى بحث آينده، مى‏فرمايد: «و آنها براى خدا شريكهايى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ).

بلافاصله از چند طريق به آنها پاسخ مى‏دهد.

نخست مى‏گويد: «بگو: اين شريكها را نام ببريد» (قُلْ سَمُّوهُمْ).

يعنى چگونه يك عده موجودات بى‏نام و نشان و بى‏ارزش و بى‏اثر را در رديف پروردگار قادر متعال قرار مى‏دهيد؟

دوم اين كه چگونه چنين شريكى وجود دارد كه خداوند كه به پندار شما شريك آنهاست از وجودشان هيچ گونه اطلاعى ندارد با اين كه علمش همه جهان را در برگرفته «آيا به او خبر مى‏دهيد از چيزى كه وجود آن را در زمين نمى‏داند» (أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ).

سوم اين كه: خود شما هم در واقع در دل، ايمان به چنين چيزى نداريد، «تنها به يك سخن ظاهرى تو خالى» كه در آن هيچ مفهوم صحيحى نهفته نيست قناعت كرده‏ايد (أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ).

به همين دليل اين مشركان هنگامى كه در تنگناهاى سخت زندگى قرار مى‏گيرند به سراغ «اللّه» مى‏روند چرا كه در دل مى‏دانند كارى از بتها ساخته نيست.

چهارم اين كه: اين مشركان درك صحيح و درستى ندارند، و چون پيرو هوى و هوس و تقليدهاى كور كورانه‏اند، قادر به قضاوت عاقلانه و صحيح نيستند، و به همين دليل به اين گمراهى و ضلالت كشيده شده‏اند «بلكه در نظر كافران، دروغهايشان زينت داده شده (و بر اثر ناپاكى درون، چنين مى‏پندارند كه واقعيتى دارد) و آنها از راه (خدا) باز داشته شده‏اند» (بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ).

«و هر كس را خدا گمراه سازد، راهنمايى براى او وجود نخواهد داشت» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).

«اضلال الهى» به معنى عكس العمل كارهاى نادرست و غلط خود انسان است كه او را به گمراهيها مى‏كشاند، و از آنجا كه اين خاصيت را خدا در اين گونه اعمال قرار داده، به خدا نسبت داده مى‏شود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-2.html

soham 313
6th July 2013, 07:02 AM
(آيه 34)
و در اين آيه به مجازاتهاى دردناك آنها در دنيا و آخرت كه طبعا شامل شكست و ناكامى و سيه روزى و آبروريزى و غير آن مى‏شود، اشاره كرده چنين مى‏گويد: «براى آنها در زندگى دنيا مجازاتى است و مجازات آخرت سخت‏تر و شديدتر است» (لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ).

چرا كه دائمى و هميشگى و جسمانى و روحانى و توأم با انواع ناراحتيها است: و اگر گمان كنند راه فرار و وسيله دفاعى در برابر آن دارند، سخت در اشتباهند چرا كه: «هيچ چيز در برابر خداوند نمى‏تواند از آنها دفاع كند» (وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).

(آيه 35)
بار ديگر در اين آيه سخن از معاد و مخصوصا از نعمتهاى بهشتى و كيفرهاى دوزخى به ميان آمده است.

نخست مى‏گويد: «توصيف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده (اين است كه) نهرهاى آب از زير درختانش جارى است» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

دومين وصف باغهاى بهشت اين است كه: «ميوه‏هاى آن دائمى و هميشگى است» (أُكُلُها دائِمٌ).

نه همچون ميوه‏هاى اين جهان كه فصلى است و هر كدام در فصل خاصى آشكار مى‏شود بلكه گاهى بر اثر آفت و بلا ممكن است در يك سال اصلا نباشد.

و همچنين «سايه آنها» نيز هميشگى است (وَ ظِلُّها).

از اين جمله روشن مى‏شود كه باغهاى بهشت خزان ندارند، و نيز از آن معلوم مى‏شود كه تابش نور آفتاب يا همانند آن در بهشت هست.

و در پايان آيه بعد از بيان اين اوصاف سه گانه بهشت مى‏گويد: «اين است سر انجام پرهيزكاران، ولى سر انجام كافران آتش است»! (تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ).

در اين تعبير زيبا، نعمتهاى بهشتى با لطافت و به تفصيل بيان شده، اما در مورد دوزخيان در يك جمله كوتاه، و خشك و خشن مى‏گويد: «عاقبت كارشان جهنم است»!

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread312-3.html

soham 313
6th July 2013, 07:03 AM
(آيه 36)
خدا پرستان و احزاب! در اين آيه اشاره به عكس العمل متفاوت مردم در برابر نزول آيات قرآن شده است كه افراد حقيقت جو و حق طلب چگونه در برابر آنچه بر پيامبر نازل مى‏شد تسليم و خوشحال بودند و معاندان و افراد لجوج به مخالفت بر مى‏خاستند.

نخست مى‏گويد: «آنها كه كتاب آسمانى در اختيارشان قرار داده‏ايم از آنچه بر تو نازل مى‏شود خوشحالند» (وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ).

يعنى حق طلبان يهود و نصارى و مانند آنها از نزول اين آيات بر تو خوشحال و خشنودند، چرا كه از يك سو آن را هماهنگ با نشانه‏هايى كه در دست دارند مى‏بينند و از سوى ديگر مايه آزادى و نجات آنها از شرّ خرافات و عالم نمايان يهود و مسيحيت و امثال آنهاست كه آنان را به قيد و بند كشيده، و از آزادى فكرى و تكامل انسانى محروم داشته بودند.

سپس اضافه مى‏كند: «ولى جمعى از احزاب قسمتى از آياتى را كه بر تو نازل شده است انكار مى‏كنند» (وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ).

منظور از اين گروه همان جمعيت از يهود و نصارى بوده‏اند كه تعصبهاى قومى و مذهبى و مانند آن بر آنها غلبه داشته، و در برابر كتب آسمانى خودشان نيز تسليم نبودند، آنها در حقيقت «احزاب» و گروههايى بودند كه تنها خط حزبى خودشان را دنبال مى‏كردند.

يا اشاره به مشركان بوده باشد كه آيين و مذهبى نداشتند بلكه احزاب و گروههاى پراكنده‏اى بودند كه مخالفت با قرآن و اسلام آنها را متحد ساخته بود.

در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه، به مخالفت و لجاجت اين و آن اعتنا مكن بلكه در خط اصيل و صراط مستقيم خود بايست و «بگو: من تنها مأمورم كه اللّه و خداى يگانه يكتا را بپرستم و هيچ شريكى براى او قائل نشوم، فقط به سوى او دعوت مى‏كنم و بازگشت من (و همگان) به سوى اوست» (قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ).

اشاره به اين كه، موحد راستين و خدا پرست حقيقى جز تسليم در برابر همه فرمانهاى خدا هيچ خط و برنامه‏اى ندارد.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread312-3.html

soham 313
7th July 2013, 05:29 AM
صفحه ی 145 از قرآن کریم شا مل آیات37 تا 43 از سوره ی رعد و آیات 1 تا 5 از سوره ی ابراهیم



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَٰهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُم بَعْدَمَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ(37)
و بدين سان آن [قرآن] را فرماني روشن نازل كرديم و اگر پس از دانشي كه به تو رسيده [باز] از هوسهاي آنان پيروي كني در برابر خدا هيچ دوست و حمايتگري نخواهي داشت(37)




وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَٰجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بَِٔايَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ(38)
و قطعا پيش از تو [نيز] رسولاني فرستاديم و براي آنان زنان و فرزنداني قرار داديم و هيچ پيامبري را نرسد كه جز به اذن خدا معجزهاي بياورد براي هر زماني كتابي است(38)




يَمْحُوا۟ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَٰبِ(39)
خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات ميكند و اصل كتاب نزد اوست(39)




وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَٰغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ(40)
و اگر پارهاي از آنچه را كه به آنان وعده ميدهيم به تو بنمايانيم يا تو را بميرانيم جز اين نيست كه بر تو رساندن [پيام] است و بر ما حساب [آنان](40)




أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ(41)
آيا نديدهاند كه ما [همواره] ميآييم و از اطراف اين زمين ميكاهيم و خداست كه حكم ميكند براي حكم او باز دارندهاي نيست و او به سرعت حسابرسي ميكند(41)




وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّٰرُ لِمَنْ عُقْبَي الدَّارِ(42)
و به يقين كساني كه پيش از آنان بودند نيرنگ كردند ولي همه تدبيرها نزد خداست آنچه را كه هر كسي به دست ميآورد ميداند و به زودي كافران بدانند كه فرجام آن سراي از كيست(42)




وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَيٰ بِاللَّهِ شَهِيدًۢا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَٰبِ(43)
و كساني كه كافر شدند ميگويند تو فرستاده نيستي بگو كافي استخدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ميان من و شما گواه باشد(43)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




الٓر كِتَٰبٌ أَنزَلْنَٰهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَيٰ صِرَٰطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ(1)
الف لام راء كتابي است كه آن را به سوي تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون آوري به سوي راه آن شكست ناپذير ستوده(1)




اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَٰفِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ(2)
خدايي كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و واي بر كافران از عذابي سخت(2)




الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا عَلَي الْءَاخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُو۟لَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٍۭ بَعِيدٍ(3)
همانان كه زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند و مانع راه خدا ميشوند و آن را كج ميشمارند آنانند كه در گمراهي دور و درازي هستند(3)




وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِي مَن يَشَآءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(4)
و ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براي آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بيراه ميگذارد و هر كه را بخواهد هدايت ميكند و اوست ارجمند حكيم(4)




وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَآ أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ وَذَكِّرْهُم بِأَيَّيٰمِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ(5)
و در حقيقت موسي را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه قوم خود را از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون آور و روزهاي خدا را به آنان يادآوري كن كه قطعا در اين [يادآوري] براي هر شكيباي سپاسگزاري عبرتهاست(5)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
7th July 2013, 11:37 AM
(آيه 37)
قرآن همچنان مسائل مربوط به نبوت را دنبال مى‏كند، در اين آيه مى‏فرمايد: «همان گونه (كه بر اهل كتاب و پيامبران پيشين كتاب آسمانى فرستاديم) اين قرآن را نيز بر تو نازل كرديم در حالى كه مشتمل بر احكام روشن و آشكار است» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا).

منظور از توصيف قرآن به صفت «عربى» اين است كه احكامش واضح و آشكار و جاى سوء استفاده و تعبيرهاى مختلف ندارد.

بعد با لحنى تهديد آميز و قاطع، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گويد:

«و اگر از هوى و هوسهاى آنها بعد از آن كه آگاهى بر تو آمده پيروى كنى (به كيفر الهى مجازات خواهى شد و) هيچ كس در برابر خدا قدرت حمايت از تو و نگهداريت را نخواهد داشت» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ).

گرچه احتمال انحراف، مسلما در پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آن مقام عصمت و معرفت و آگاهى وجود نداشته، اما اين تعبير روشن مى‏سازد كه خدا با هيچ كس ارتباط خصوصى و به اصطلاح خويشاوندى ندارد، و حتى اگر پيامبر، مقامش والا است به خاطر تسليم و عبوديت و ايمان و استقامت اوست.

(آيه 38)
اين آيه در حقيقت پاسخى است به ايرادات مختلفى كه دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داشتند از جمله اين كه: گروهى مى‏گفتند مگر پيامبر ممكن است از جنس بشر باشد، و همسر اختيار كند و فرزندانى داشته باشد، قرآن به آنها پاسخ مى‏گويد:

اين امر تازه‏اى نيست «ما پيش از تو پيامبران بسيارى فرستاديم و براى آنها همسران و فرزندان قرار داديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً).

ديگر اين كه آنها انتظار دارند كه هر معجزه‏اى را پيشنهاد مى‏كنند و هر چه هوى و هوسشان اقتضا مى‏كند انجام دهى- چه ايمان بياورند يا نياورند- ولى آنها بايد بدانند: «هيچ پيامبرى نمى‏تواند معجزه‏اى جز به فرمان خداوند بياورد» (وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).

سومين ايراد اين بود كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده و احكامى از تورات يا انجيل را دگرگون ساخته.

آيه در آخرين جمله خود به آنها پاسخ مى‏گويد كه: «براى هر زمانى حكم و قانونى مقرر شده» تا بشريت به مرحله بلوغ نهايى برسد و آخرين فرمان صادر شود (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ).

بنابراين جاى تعجب نيست كه يك روز تورات را نازل كند، و روز ديگر انجيل را، و سپس قرآن را، چرا كه بشريت در زندگى متحول و متكامل خود، نياز به برنامه‏هاى متفاوت و گوناگونى دارد.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread312-3.html

soham 313
7th July 2013, 11:38 AM
(آيه 39)
اين آيه به منزله تأكيد و استدلالى است بر آنچه در ذيل آيه قبل گفته شد و آن اين كه هر حادثه و هر حكم و فرمانى، زمان معينى دارد و اگر مى‏بينى بعضى از كتاب آسمانى جاى بعض ديگر را مى‏گيرند به خاطر آن است كه «خداوند هر چيزى را بخواهد محو مى‏كند (همان گونه كه به مقتضاى اراده و حكمت خويش) امورى را اثبات مى‏نمايد، و كتاب اصلى و ام الكتاب نزد اوست» (يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ).

(آيه 40)
سر انجام به عنوان تأكيد بيشتر در مورد مجازاتهايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وعده مى‏داد و آنها انتظارش را مى‏كشيدند و حتى ايراد مى‏كردند كه چرا اين وعده‏هاى تو عملى نمى‏شود، مى‏فرمايد: «و اگر پاره‏اى از آنچه را به آنها وعده داديم (از پيروزى تو و شكست آنها و رهايى پيروان تو و اسارت پيروان آنها) در دوران حياتت به تو نشان دهيم و يا تو را پيش از آن كه اين وعده‏ها تحقق پذيرد از دنيا ببريم در هر صورت وظيفه تو ابلاغ رسالت است و وظيفه ما گرفتن حساب از آنهاست» (وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ).

لوح محو و اثبات و امّ الكتاب-

جمله «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ ...» يك قانون كلى را بيان مى‏كند كه در منابع مختلف اسلامى نيز به آن اشاره شده است، و آن اين كه: تحقق موجودات و حوادث مختلف جهان دو مرحله دارد: يكى مرحله قطعيت كه هيچ گونه دگرگونى در آن راه ندارد (و در آيه فوق از آن تعبير به «ام الكتاب»، كتاب مادر شده است) و ديگرى مرحله غير قطعى به تعبير ديگر «مشروط» است كه در اين مرحله دگرگونى در آن راه دارد، و از آن تعبير به مرحله محو و اثبات مى‏شود.

گاهى نيز از اين دو، تعبير به «لوح محفوظ» و «لوح محو و اثبات» مى‏شود، گويى در يكى از اين دو لوح، آنچه نوشته شده است به هيچ وجه دگرگونى در آن راه ندارد و كاملا محفوظ است و اما ديگرى ممكن است، چيزى در آن نوشته شود و سپس محو گردد و به جاى آن چيز ديگرى نوشته شود.

از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده كه فرمود: «قسمتى از حوادث حتمى است كه حتما تحقق مى‏پذيرد، و قسمت ديگرى مشروط به شرائطى است در نزد خدا كه هر كدام را صلاح بداند مقدم مى‏دارد و هر كدام را اراده كند محو مى‏كند، و هر كدام را اراده كند اثبات مى‏نمايد».

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread312-3.html

soham 313
7th July 2013, 11:41 AM
(آيه 41)
انسانها و جامعه‏ها از ميان مى‏روند و خدا مى‏ماند: از آنجا كه در آيات گذشته روى سخن با منكران رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود در اينجا نيز همان بحث تعقيب شده است.

نخست مى‏گويد: اين مغروران لجوج «آيا نديدند كه ما پيوسته به سراغ زمين مى‏آييم و از اطراف (و جوانب) آن كم مى‏كنيم»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).

روشن است كه منظور از «زمين» در اينجا «اهل زمين» است، يعنى، آيا آنها به اين واقعيت نمى‏نگرند كه پيوسته اقوام و تمدّنها و حكومتها در حال زوال و نابودى هستند؟

و اين هشدارى است به همه مردم اعم از نيك و بد حتى علماء و دانشمندان كه اركان جوامع بشرى هستند و با از ميان رفتن يك تن آنها گاهى دنيايى به نقصان مى‏گرايد، هشدارى است گويا و تكان دهنده! سپس اضافه مى‏كند: «حكومت و فرمان از آن خداست و هيچ كس را ياراى ردّ احكام او يا جلوگيرى از فرمان او نيست» (وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ).

«و او سريع الحساب است» (وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ).

(آيه 42)
در اين آيه بحث فوق را ادامه مى‏دهد و مى‏گويد: تنها اين گروه نيستند كه با توطئه‏ها و مكرها به مبارزه با تو برخاسته‏اند بلكه «آنها كه پيش از اين گروه بودند نيز چنين توطئه‏ها و مكرها داشتند» (وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

اما نقشه‏هايشان نقش بر آب و توطئه‏هايشان به فرمان خدا خنثى شد، چرا كه او از همه كس به اين مسائل آگاهتر است، بلكه «تمام طرحها و نقشه‏ها از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً).

اوست كه از كار و بار هر كس آگاه است و «مى‏داند هر كسى چه كارى مى‏كند» (يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ).

و سپس با لحنى تهديد گونه آنها را از پايان كارشان بر حذر مى‏دارد و مى‏گويد:

«كافران به زودى خواهند دانست كه پايان كار و سر انجام نيك و بد در سراى ديگر از آن كيست»؟ (وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread312-3.html

soham 313
7th July 2013, 11:42 AM
(آيه 43)
در اين آيه- همان گونه كه اين سوره در آغاز از نام قرآن و كتاب اللّه شروع شده- با تأكيد بيشترى روى معجزه بودن قرآن، سوره رعد را پايان مى‏دهد، مى‏گويد: «اين كافران مى‏گويند تو پيامبر نيستى» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا).

هر روز بهانه‏اى مى‏تراشند، هر زمان تقاضاى معجزه‏اى دارند و آخر كار هم باز مى‏گويند تو پيامبر نيستى! در پاسخ آنها «بگو: همين كافى است كه دو كس ميان من و شما گواه باشد يكى اللّه و ديگرى كسانى كه علم كتاب و آگاهى از قرآن نزد آنهاست»! (قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ).

هم خدا مى‏داند كه من فرستاده اويم، و هم آنها كه از اين كتاب آسمانى من يعنى قرآن آگاهى كافى دارند.

و اين تأكيدى است مجدد بر اعجاز قرآن از جنبه‏هاى مختلف.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread312-3.html

soham 313
7th July 2013, 11:44 AM
سوره ابراهيم [14]

اين سوره داراى 52 آيه است كه در «مكّه» نازل شده به استثناى آيات 28 و 29، كه طبق گفته بسيارى از مفسران در «مدينه» در باره كشتگان مشركان در بدر نازل گرديده است.

محتواى سوره: چنانكه از نام سوره پيداست، قسمتى از آن در باره قهرمان توحيد ابراهيم بت شكن (بخش نيايشهاى او) نازل گرديده است.

بخش ديگرى از اين سوره اشاره به تاريخ انبياى پيشين همچون نوح، موسى و قوم عاد و ثمود، و درسهاى عبرتى كه در آنها نهفته است مى‏باشد.

خلاصه اين سوره مجموعه‏اى است از بيان اعتقادات و اندرزها و موعظه‏ها و سرگذشتهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و بيان هدف رسالت پيامبران و نزول كتب آسمانى.

فضيلت تلاوت اين سوره:

از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «كسى كه سوره ابراهيم و حجر را بخواند، خداوند به تعداد هر يك از آنها كه بت مى‏پرستيدند و آنها كه بت نمى‏پرستيدند، ده حسنه به او مى‏بخشد».

همان گونه كه بارها گفته‏ايم پاداشهايى كه در باره تلاوت سوره‏هاى قرآن وارد شده پاداشى است در برابر خواندن توأم با انديشه و سپس عمل.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
7th July 2013, 11:46 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
بيرون آمدن از ظلمتها به نور: اين سوره همانند بعضى ديگر از سوره‏هاى قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. نكته‏اى كه تذكر آن را در اينجا لازم مى‏دانيم اين است كه از 29 سوره‏اى كه با حروف مقطعه آغاز شده، درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجيد به ميان آمده است كه نشان مى‏دهد پيوندى ميان اين دو يعنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممكن است خداوند بخواهد با اين بيان روشن كند كه اين كتاب بزرگ آسمانى با اين محتواى پرعظمت كه رهبرى همه انسانها را به عهده دارد از مواد ساده‏اى به نام «حروف الفبا» تشكيل يافته و اين نشانه اهميت اين اعجاز است.

به هر حال بعد از ذكر حروف «الف، لام، راء» (الر).

مى‏فرمايد: «اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم به اين منظور كه مردم را از گمراهيها به سوى نور خارج كنى» (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).

در حقيقت تمام هدفهاى تربيتى و انسانى، معنوى و مادى نزول قرآن، در همين يك جمله جمع است: «بيرون ساختن از ظلمتها به نور»! از ظلمت جهل به نور دانش، از ظلمت كفر به نور ايمان، از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت، از ظلمت فساد به نور صلاح، از ظلمت گناه به نور پاكى و تقوا، و از ظلمت پراكندگى و تفرقه به نور وحدت.

و از آنجا كه سر چشمه همه نيكيها، ذات پاك خداست، و شرط اساسى درك توحيد، توجه به همين واقعيت است بلافاصله اضافه مى‏كند: همه اينها «به اذن پروردگارشان (پروردگار مردم) مى‏باشد» (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).

سپس براى توضيح و تبيين بيشتر هدايت به سوى نور مى‏فرمايد: «به سوى راه خداوند عزيز و حميد» (إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ).

خداوندى كه عزتش دليل قدرت اوست، و حميد بودنش نشانه مواهب و نعمتهاى بى‏پايان او مى‏باشد.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
7th July 2013, 11:48 AM
(آيه 2)
در اين آيه به عنوان معرفى خداوند، درسى از توحيد بيان كرده، مى‏گويد: «همان خداوندى كه آنچه در آسمان و زمين است از آن اوست» (اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

و در پايان آيه توجه به مسأله معاد- بعد از توجه به مبدأ- داده، مى‏گويد:

«واى بر كافران از عذاب شديد» رستاخيز (وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ).

(آيه 3)
و در اين آيه بلافاصله كافران را معرفى مى‏كند و با ذكر، سه قسمت از صفات آنها وضعشان را كاملا مشخص مى‏سازد بطورى كه هر كس در اولين برخورد بتواند آنها را بشناسد.

نخست مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه زندگى پست اين جهان را بر زندگى آخرت مقدم مى‏شمرند» (الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ).

و همه چيز حتى ايمان و حق را فداى منافع پست و شهوات و هوسهاى خود مى‏سازند.

سپس مى‏گويد: آنها به اين مقدار هم قانع نيستند بلكه علاوه بر گمراهى خودشان سعى در گمراه ساختن ديگران هم دارند: «آنها (مردم را) از راه خدا باز مى‏دارند» (وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).

بلكه علاوه بر آن «سعى مى‏كنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ يَبْغُونَها عِوَجاً).

در حقيقت آنها هوسها را زينت مى‏دهند، مردم را تشويق به گناه مى‏نمايند، و از درستى و پاكى مى‏ترسانند. و با تمام قوا مى‏كوشند ديگران را همرنگ خود سازند و با افزودن خرافات، و انواع تحريفها، و ابداع سنتهاى زشت و كثيف به اين هدف برسند.

روشن است «اين افراد (با داشتن اين صفات و اعمال) در گمراهى بسيار دورى هستند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ).

همان گمراهى كه بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امكان پذير نيست ولى اينها همه محصول اعمال خود آنهاست!

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
7th July 2013, 11:49 AM
(آيه 4)
در آيات گذشته سخن از قرآن مجيد و اثرات حياتبخش آن بود، در اين آيه همين موضوع در بعد خاصى تعقيب شده و آن وحدت لسان پيامبران و كتب آسمانى آنها با زبان نخستين قومى است كه به سوى آنها مبعوث شده‏اند.

مى‏فرمايد: «و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قوم خودش» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ).

زيرا پيامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى كه از ميان آنها برخاسته‏اند، تماس داشتند و نخستين شعاع وحى به وسيله پيامبران بر آنها مى‏تابيد، و نخستين ياران و ياوران آنها از ميان آنان برگزيده مى‏شدند، بنابراين پيامبر بايد به زبان آنها و لغت آنها سخن بگويد «تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكار سازد» (لِيُبَيِّنَ لَهُمْ).

لذا دعوت پيامبران از طريق تبيين و روشنگرى و تعليم و تربيت با همان زبان معمولى و رايج صورت مى‏گرفته است، نه از طريق يك اثر مرموز و ناشناخته در قلبها.

سپس اضافه مى‏كند: «بعد (از تبيين دعوت الهى براى آنها) خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏كند و هر كس را بخواهد هدايت مى‏نمايد» (فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ).

اشاره به اين كه هدايت و ضلالت در نهايت امر، كار پيامبران نيست، كار آنها ابلاغ و تبيين است، اين خداست كه راهنمايى و هدايت واقعى بندگانش را در دست دارد.

ولى براى اين كه تصور نشود معنى اين سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است، بلافاصله اضافه مى‏كند: «و او عزيز حكيم است» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

به مقتضاى عزت و قدرتش، بر هر چيز تواناست، اما به مقتضاى حكمتش بى‏جهت و بى‏دليل كسى را هدايت و يا كسى را گمراه نمى‏سازد، بلكه گامهاى نخستين با نهايت آزادى اراده در راه سير الى اللّه از ناحيه بندگان برداشته مى‏شود و سپس نور هدايت و فيض حق بر قلب آنها مى‏تابد.

همچنين آنها كه با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطه‏ور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم، شايستگى هدايت را از خود سلب كرده‏اند، از فيض هدايت محروم، و در وادى ضلالت، گمراه مى‏شوند.

و به اين ترتيب سر چشمه هدايت و ضلالت به دست خود ماست.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
7th July 2013, 11:51 AM
(آيه 5)
در اين آيه به يكى از نمونه‏هاى ارسال پيامبران در مقابل طاغوتهاى عصر خود به منظور خارج كردن آنان از ظلمتها به نور اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما موسى را با آيات خود (معجزات گوناگون) فرستاديم و به او فرمان داديم كه قوم خودت را از ظلمات به سوى نور بيرون آر»! (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).

سپس به يكى از مأموريتهاى بزرگ موسى اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ايام الهى و روزهاى خدا را به ياد قوم خود بياور» (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ).

«بِأَيَّامِ اللَّهِ» تمام روزهايى است كه داراى عظمتى در تاريخ زندگى بشر است.

هر روز كه فصل تازه‏اى در زندگى انسانها گشوده، و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قيام پيامبرى در آن بوده، يا طاغوت و فرعون گردنكشى در آن به قعر درّه نيستى فرستاده شده، خلاصه هر روز كه حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ايام اللّه است.

در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «ايام اللّه، روز قيام مهدى موعود- عج- و روز رجعت و روز قيامت است».

در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين سخن و در همه ايام اللّه، آيات و نشانه‏هايى است براى هر انسان شكيبا و پراستقامت و شكرگزار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).

به اين ترتيب افراد با ايمان نه در مشكلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مى‏كنند، و تسليم حوادث مى‏شوند و نه در روزهاى پيروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏گردند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
8th July 2013, 06:36 AM
صفحه ی 146 از قرآن کریم شامل آیات 6 تا 16 از سوره ی ابراهیم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَإِذْ قَالَ مُوسَيٰ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا۟ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَيٰكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوٓءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَآءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَآءَكُمْ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ(6)
و [به خاطر بياور] هنگامي را كه موسي به قوم خود گفت نعمتخدا را بر خود به ياد آوريد آنگاه كه شما را از فرعونيان رهانيد [همانان] كه بر شما عذاب سخت روا ميداشتند و پسرانتان را سر ميبريدند و زنانتان را زنده ميگذاشتند و در اين [امر] براي شما از جانب پروردگارتان آزمايشي بزرگ بود(6)



وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ(7)
و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزاري كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسي نماييد قطعا عذاب من سخت خواهد بود(7)



وَقَالَ مُوسَيٰٓ إِن تَكْفُرُوٓا۟ أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ(8)
و موسي گفت اگر شما و هر كه در روي زمين است همگي كافر شويد بيگمان خدا بينياز ستوده[صفات] است(8)



أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا۟ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنۢ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَٰتِ فَرَدُّوٓا۟ أَيْدِيَهُمْ فِيٓ أَفْوَٰهِهِمْ وَقَالُوٓا۟ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَآ إِلَيْهِ مُرِيبٍ(9)
آيا خبر كساني كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند [و] كسي جز خدا از آنان آگاهي ندارد به شما نرسيده است فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند ولي آنان دستهايشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهايشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموريت داريد كافريم و از آنچه ما را بدان ميخوانيد سخت در شكيم(9)



۞ قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي قَالُوٓا۟ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(10)
پيامبرانشان گفتند مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدي هست او شما را دعوت ميكند تا پارهاي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معيني شما را مهلت دهد گفتند شما جز بشري مانند ما نيستيد ميخواهيد ما را از آنچه پدرانمان ميپرستيدند باز داريد پس براي ما حجتي آشكار بياوريد(10)



قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَيٰ مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَآ أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَٰنٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(11)
پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشري مثل شما نيستيم ولي خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منت مينهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براي شما حجتي بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند(11)



وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَي اللَّهِ وَقَدْ هَدَيٰنَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَيٰ مَآ ءَاذَيْتُمُونَا وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ(12)
و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبري كرده است و البته ما بر آزاري كه به ما رسانديد شكيبايي خواهيم كرد و توكلكنندگان بايد تنها بر خدا توكل كنند(12)



وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَيٰٓ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّٰلِمِينَ(13)
و كساني كه كافر شدند به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد مگر اينكه به كيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحي كرد كه حتما ستمگران را هلاك خواهيم كرد(13)



وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنۢ بَعْدِهِمْ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ(14)
و قطعا شما را پس از ايشان در آن سرزمين سكونتخواهيم داد اين براي كسي است كه از ايستادن [در محشر به هنگام حساب] در پيشگاه من بترسد و از تهديدم بيم داشته باشد(14)



وَاسْتَفْتَحُوا۟ وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ(15)
و [پيامبران از خدا] گشايش خواستند و [سرانجام] هر زورگوي لجوجي نوميد شد(15)



مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَيٰ مِن مَّآءٍ صَدِيدٍ(16)
[آن كس كه] دوزخ پيش روي اوست و به او آبي چركين نوشانده ميشود(16)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
8th July 2013, 06:43 AM
(آيه 6)
در اين آيه به يكى از آن ايام اللّه و روزهاى درخشان و پربارى كه در تاريخ بنى اسرائيل وجود داشته و ذكر آن تذكرى براى مسلمانان است، اشاره كرده مى‏گويد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذكر شويد آن زمان كه شما را از چنگال آل فرعون رهايى بخشيد» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ).

«همانها كه شما را به بدترين وجهى عذاب مى‏كردند، پسرانتان را سر مى‏بريدند و زنانتان را (براى خدمت و كنيزى) زنده نگه مى‏داشتند» (يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ).

و در طول تاريخ شيوه هر استعمارگرى چنين بوده است كه قسمتى از نيروهاى فعال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود مى‏كردند، يا با انواع اعتيادها و آلودگيها آنها را عملا بى‏اثر مى‏ساختند، و قسمت ديگرى را تضعيف كرده و در مسير منافع خود به كار مى‏انداختند.

«و در اين آزمايش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ).

نه تنها در مورد بنى اسرائيل كه در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسيدنشان به آزادى و استقلال و كوتاه شدن دست طاغوتها از «ايام اللّه» است.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
8th July 2013, 06:44 AM
(آيه 7)
سپس اضافه مى‏كند: «و (اين را هم به خاطر بياوريد) كه پروردگار شما اعلام كرد اگر شكر نعمتهاى مرا به جا آوريد من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مى‏كنم و اگر كفران كنيد عذاب و مجازات من شديد است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ).

اين آيه ممكن است دنباله كلام موسى به بنى اسرائيل باشد و نيز ممكن است يك جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتيجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجيد آمده است.

شكر مايه فزونى نعمت و كفر موجب فناست- بدون شك خداوند در برابر نعمتهايى كه به ما مى‏بخشد نيازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالى تربيتى است.

حقيقت شكر تنها تشكر زبانى نيست، بلكه شكر داراى سه مرحله است نخستين مرحله آن است كه به دقت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهى پايه اول شكر است، و از آن كه بگذريم مرحله زبان فرا مى‏رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شكر عملى آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كرده‏ايم.

و از اينجا رابطه ميان «شكر» و «فزونى نعمت» روشن مى‏شود، چرا كه هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كرده‏اند كه شايسته و لايق‏اند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مى‏گردد.

(آيه 8)
اين آيه تأييد و تكميلى است براى بحث شكرگزارى و كفران كه در آيه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است، مى‏فرمايد: «و موسى به بنى اسرائيل يادآور شد كه اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شويد (و نعمت خدا را كفران كنيد هيچ زيانى به او نمى‏رسانيد) چرا كه او بى‏نياز و ستوده است» (وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ).

در حقيقت شكر نعمت و ايمان آوردن به خدا مايه افزونى نعمت شما و تكامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بى‏نياز است كه اگر تمام كائنات كافر گردند، بر دامان كبريايى او گردى نمى‏نشيند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
8th July 2013, 06:48 AM
(آيه 9)
سپس به سرنوشت گروههايى از اقوام گذشته در طى چندين آيه مى‏پردازد، همانها كه در برابر نعمتهاى الهى راه كفران را پيش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و كفر برخاستند و منطق آنان و سر انجام كار آنها را شرح مى‏دهد تا تأكيدى باشد بر آنچه در آيه قبل گفته شد، مى‏فرمايد: «آيا خبر كسانى كه قبل از شما بودند به شما نرسيده»؟ (أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).

اين جمله ممكن است دنباله گفتار موسى بوده باشد كه در آيه قبل آمده، و ممكن است بيان مستقلى از ناحيه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتيجه تفاوت چندانى ندارد.

سپس اضافه مى‏كند: «اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه بعد از آنان بودند» (قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ).

«همانها كه جز خدا آنان را نمى‏شناسد» و از اخبار آنها كسى غير او آگاه نيست (لا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ).

سپس به عنوان توضيحى در زمينه سرگذشت آنها مى‏گويد: «پيامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها (از سر تعجب و انكار) دست بر دهان گذاشتند و گفتند: ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شده‏ايد كافريم» (جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ).

چرا كه «ما در باره آنچه شما ما را به سوى آن دعوت مى‏كنيد، شك و ترديد داريم» و با اين شك و ترديد چگونه امكان دارد، دعوت شما را بپذيريم! (وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ).

(آيه 10)
آيا در خدا شك است؟ از آنجا كه در آيه قبل گفتار مشركان و كافران را در زمينه عدم ايمانشان كه استناد به شك و ترديد كرده بودند بيان شده، در اين آيه بلافاصله با دليل روشنى كه در عبارت كوتاهى آمده شك آنها را نفى مى‏كند و چنين مى‏گويد: «پيامبرانشان به آنان گفتند: آيا در وجود خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين است شكى است»؟! (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

ممكن است «فاطِرِ» اشاره به شكافتن توده ابتدايى ماده جهان باشد كه در علوم روز مى‏خوانيم كه مجموع ماده عالم، يك واحد به هم پيوسته بود سپس شكافته شد و كرات آشكار گشت.

به هر حال قرآن در اينجا مانند غالب موارد ديگر براى اثبات وجود خدا و صفات او تكيه بر نظام عالم هستى و آفرينش آسمانها و زمين مى‏كند.

سپس به پاسخ دومين ايراد منكران مى‏پردازد كه ايراد به مسأله رسالت پيامبران است، مى‏فرمايد: اين مسلم است كه آفريدگار دانا و حكيم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمى‏كنند، بلكه «از شما (با فرستادن پيامبران) دعوت مى‏كند تا از گناه و آلودگيها پاكتان سازد و گناهانتان را ببخشد» (يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ).

«و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد»! تا راه تكامل خويش را بپيماييد و حد اكثر بهره لازم را از اين زندگى ببريد (وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

در حقيقت دعوت پيامبران براى دو هدف بوده، يكى آمرزش گناهان و ديگرى ادامه حيات تا زمان مقرر كه اين دو در واقع علت و معلول يكديگرند، چه اين كه جامعه‏اى مى‏تواند به حيات خود ادامه دهد كه از گناه و ظلم پاك باشد.

ولى با اين همه باز كفار لجوج اين دعوت حياتبخش كه آميخته با منطق روشن توحيد بود نپذيرفتند و با بيانى كه آثار لجاجت و عدم تسليم در برابر حق از آن مى‏باريد، به پيامبران خود چنين «پاسخ گفتند: شما جز بشرى مثل ما نيستيد»! (قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).

به علاوه «شما مى‏خواهيد ما را از آنچه نياكان ما مى‏پرستيدند بازداريد» (تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا).

از همه اينها گذشته «شما دليل روشنى براى ما بياوريد» (فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
8th July 2013, 06:49 AM
(آيه 11)
تنها بر خدا توكل كنيد! در اين آيه و آيه بعد پاسخ پيامبران را از بهانه جوييهاى مخالفان لجوج كه در آيات گذشته آمده مى‏خوانيم.

در مقابل ايراد آنها كه مى‏گفتند: چرا از جنس بشر هستيد، «پيامبرانشان به آنها گفتند: مسلما ما تنها بشرى همانند شما هستيم، ولى خدا بر هر كس از بندگانش بخواهد منت مى‏گذارد» و موهبت رسالت را به آنها مى‏بخشد (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

سپس به پاسخ سؤال سوم مى‏پردازد بى‏آنكه از ايراد دوم پاسخ گويد. گويى ايراد دوم آنها در زمينه استناد به سنت نياكان آنقدر سست و بى‏اساس بوده كه هر انسان عاقلى با كمترين تامّل جواب آن را مى‏فهمد، به علاوه در آيات ديگر قرآن، پاسخ اين سخن داده شده است.

آرى! در پاسخ سؤال سوم چنين مى‏گويد كه آوردن معجزات، كار ما نيست كه به صورت يك خارق العاده‏گر، گوشه‏اى بنشينيم و هر كس به ميل خودش معجزه‏اى پيشنهاد كند و مسأله خرق عادت تبديل به يك بازيچه بى‏ارزش شود، بلكه: «ما نمى‏توانيم معجزه‏اى جز به فرمان خدا بياوريم» (وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).

به علاوه هر پيامبرى حتى بدون تقاضاى مردم به اندازه كافى اعجاز نشان مى‏دهد تا سند اثبات حقانيت او گردد.

سپس براى اين كه پاسخ قطعى به تهديدهاى گوناگون بهانه جويان نيز بدهند با اين جمله موضع خود را مشخص مى‏ساختند و مى‏گفتند: «همه افراد با ايمان بايد تنها بر خدا تكيه كنند» همان خدايى كه قدرتها در برابر قدرتش ناچيز و بى‏ارزش است (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
8th July 2013, 06:51 AM
(آيه 12)
بعد به استدلال روشنى براى مسأله توكل، پرداخته و مى‏گفتند:

«چرا ما بر «اللّه» توكل نكنيم (و در همه مشكلات به او پناه نبريم؟ چرا ما از قدرتهاى پوشالى و تهديدها بترسيم) در حالى كه او ما را به راههاى سعادتمان هدايت كرده» (وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا).

و سپس چنين ادامه مى‏دادند: اكنون كه تكيه گاه ما خداست، تكيه گاهى شكست ناپذير مافوق همه چيز «بطور قطع، ما در برابر تمام آزار و اذيتهاى شما ايستادگى و شكيبايى خواهيم كرد» (وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا).

و بالاخره گفتار خود را با اين سخن پايان مى‏دادند كه: «و همه توكل كنندگان بايد تنها بر اللّه توكل كنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ).

منظور از «توكل» اين است كه در برابر عظمت مشكلات، انسان احساس حقارت و ضعف نكند، بلكه با اتكاى بر قدرت بى‏پايان خداوند، خود را پيروز و فاتح بداند، و به اين ترتيب توكل اميد آفرين، نيروبخش و تقويت كننده، و سبب فزونى پايدارى و مقاومت است.

(آيه 13)
برنامه و سرنوشت جباران عنيد: همان گونه كه راه و رسم افراد بى‏منطق است، هنگامى كه به ضعف و ناتوانى گفتار و عقيده خود آگاه شدند، استدلال را رها كرده، و تكيه به زور و قدرت و قلدرى مى‏كنند در اينجا نيز مى‏خوانيم هنگامى كه پيامبران منطق متين و رساى خود را- كه در آيات قبل گذشت- بيان كردند. «كافران (لجوج و بهانه‏جو)، به پيامبران خود گفتند: سوگند ياد مى‏كنيم كه شما را از سرزمينمان خارج مى‏سازيم، مگر اين كه به آيين ما (و بت پرستى) باز گرديد»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا).

اين مغروران بى‏خبر، گويى همه سرزمينها را مال خود مى‏دانستند و براى پيامبرانشان حتى به اندازه يك شهروند حق قائل نبودند و لذا مى‏گفتند: «أَرْضِنا» (سرزمين ما!) در حالى كه خداوند زمين و تمام مواهبش را براى صالحان آفريده است.

سپس اضافه مى‏كند: «در اين حال، پروردگار (به پيامبران دلدارى و اطمينان خاطر مى‏داد و) به آنها وحى فرستاد كه: ما ظالمان را هلاك مى‏كنيم» (فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ).

بنابراين از اين تهديدها هرگز نترسيد و كمترين سستى در اراده آهنين شما راه نيابد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
8th July 2013, 06:53 AM
(آيه 14)
و از آنجا كه منكران ستمگر، پيامبران را تهديد به تبعيد از سرزمينشان مى‏كردند خداوند در مقابل به آنها چنين وعده مى‏دهد كه: «و شما را در زمين بعد از (نابودى) آنها سكونت خواهيم داد» (وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ).

«ولى اين (موفقيت و پيروزى نصيب همه كس نمى‏شود بلكه) براى كسى است كه از مقام (عدالت) من بترسد (و احساس مسؤوليت كند) و از عذاب من بيمناك باشد» و آن را جدّى تلقى كند (ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ).

(آيه 15)
و در اين هنگام كه پيامبران كارد به استخوانشان رسيده بود و تمام وظيفه خود را در برابر قوم خويش انجام داده بودند و آنها كه بايد ايمان بياورند ايمان آورده و بقيه در كفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهديد مى‏كردند، در اين موقع آنها از خداوند «تقاضاى فتح و پيروزى (بر كفّار) كردند» (وَ اسْتَفْتَحُوا).

خداوند هم دعاى اين مجاهدان راستين را به هدف اجابت رسانيد «و (سر انجام) هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد» (وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ).

(آيه 16)
سپس به نتيجه كار اين جباران عنيد از نظر مجازاتهاى جهان ديگر در ضمن دو آيه به پنج موضوع اشاره مى‏كند:

1- «به دنبال اين نوميدى و خسران- و يا به دنبال چنين كسى- جهنم و آتش سوزان خواهد بود» (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ).

2- «و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مى‏شود»! (وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ).

«صديد» چركى است كه ميان پوست و گوشت جمع مى‏شود يعنى از يك آب بدبوى متعفن بدمنظره همانند چرك و خون به او مى‏نوشانند.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313.html

soham 313
9th July 2013, 06:17 AM
صفحه ی 147 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 29 از سوره ی ابراهیم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ(17)
آن را جرعه جرعه مينوشد و نميتواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبي به سويش ميآيد ولي نميميرد و عذابي سنگين به دنبال دارد(17)



مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِرَبِّهِمْ أَعْمَٰلُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لَّا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا۟ عَلَيٰ شَيْءٍ ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَٰلُ الْبَعِيدُ(18)
مثل كساني كه به پروردگار خود كافر شدند كردارهايشان به خاكستري ميماند كه بادي تند در روزي طوفاني بر آن بوزد از آنچه به دست آوردهاند هيچ [بهرهاي] نميتوانند برد اين است همان گمراهي دور و دراز(18)



أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ(19)
آيا در نيافتهاي كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده اگر بخواهد شما را ميبرد و خلق تازهاي ميآورد(19)



وَمَا ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ بِعَزِيزٍ(20)
و اين [كار] بر خدا دشوار نيست(20)



وَبَرَزُوا۟ لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَٰٓؤُا۟ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوٓا۟ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَيْءٍ قَالُوا۟ لَوْ هَدَيٰنَا اللَّهُ لَهَدَيْنَٰكُمْ سَوَآءٌ عَلَيْنَآ أَجَزِعْنَآ أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ(21)
و همگي در برابر خدا ظاهر ميشوند پس ناتوانان به گردنكشان ميگويند ما پيروان شما بوديم آيا چيزي از عذاب خدا را از ما دور ميكنيد ميگويند اگر خدا ما را هدايت كرده بود قطعا شما را هدايت ميكرديم چه بيتابي كنيم چه صبر نماييم براي ما يكسان است ما را راه گريزي نيست(21)



وَقَالَ الشَّيْطَٰنُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوٓا۟ أَنفُسَكُم مَّآ أَنَا۠ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَآ أَنتُم بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّٰلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(22)
و چون كار از كار گذشت [و داوري صورت گرفت] شيطان ميگويد در حقيقتخدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطي نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك ميدانستيد كافرم آري ستمكاران عذابي پردرد خواهند داشت(22)



وَأُدْخِلَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَٰمٌ(23)
و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند به بهشتهايي درآورده ميشوند كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است كه به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر ميبرند و درودشان در آنجا سلام است(23)



أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَآءِ(24)
آيا نديدي خدا چگونه مثل زده سخني پاك كه مانند درختي پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است(24)



تُؤْتِيٓ أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍۭ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(25)
ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش ميدهد و خدا مثلها را براي مردم ميزند شايد كه آنان پند گيرند(25)



وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ(26)
و مثل سخني ناپاك چون درختي ناپاك است كه از روي زمين كنده شده و قراري ندارد(26)



يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَفِي الْءَاخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّٰلِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَآءُ(27)
خدا كساني را كه ايمان آوردهاند در زندگي دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت ميگرداند و ستمگران را بيراه ميگذارد و خدا هر چه بخواهد انجام ميدهد(27)



۞ أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا۟ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا۟ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ(28)
آيا به كساني كه [شكر] نعمتخدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراي هلاكت درآوردند ننگريستي(28)



جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ(29)
[در آن سراي هلاكت كه] جهنم است [و] در آن وارد ميشوند و چه بد قرارگاهي است(29)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
9th July 2013, 06:20 AM
(آيه 17)
سوم: اين مجرم گناهكار و جبار عنيد، هنگامى كه خود را در برابر چنين نوشابه‏اى مى‏بيند «به زحمت جرعه جرعه آن را سر مى‏كشد، و هرگز مايل نيست آن را بياشامد» بلكه به اجبار در حلق او مى‏ريزند (يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ).

4- آنقدر وسائل عذاب و شكنجه و ناراحتى براى او فراهم مى‏گردد كه «از هر سو مرگ به سوى او مى‏آيد ولى با اين همه هرگز نمى‏ميرد» تا مجازات زشتيهاى اعمال خود را ببيند (وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ).

5- و با اين كه تصور مى‏شود مجازاتى برتر از اينها كه گفته شد نيست، باز اضافه مى‏كند: «و به دنبال آن عذاب شديدى است» (وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ).

و به اين ترتيب آنچه از شدت مجازات و كيفر در فكر آدمى بگنجد و حتى آنچه نمى‏گنجد در انتظار اين ستمگران خودخواه و جباران بى‏ايمان و گنهكار است، و اينها نتيجه و اثر طبيعى اعمال خود انسانهاست، بلكه تجسمى است از كارهاى آنان در سراى ديگر كه هر عملى به صورت مناسب خود مجسم مى‏شود.

(آيه 18)
خاكسترى بر سينه تندباد! در اين آيه مثل بسيار رسايى براى اعمال افراد بى‏ايمان بيان شده كه بحث آيات گذشته را در زمينه عاقبت كار كفار تكميل كرده، مى‏فرمايد: «اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در مقابل تندباد در يك روز توفانى»! (مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ).

منظور از «أَعْمالُهُمْ» همه اعمال آنهاست حتى اعمال ظاهرا خوبشان كه در باطن رنگ شرك و بت پرستى داشت.

همان گونه كه خاكستر در برابر تندباد، آن هم در يك روز طوفانى آنچنان پراكنده مى‏شود كه هيچ كس قادر بر جمع آن نيست، همين گونه منكران حق «توانايى ندارند كه چيزى از اعمالى را كه انجام داده‏اند به دست آورند» و همگى بر باد مى‏رود و دستهايشان خالى مى‏ماند (لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ).

«و اين همان گمراهى دور و دراز است» (ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
9th July 2013, 06:22 AM
(آيه 19)
آفرينش براساس حق است: به دنبال بحث از باطل در آيه قبل و اين كه همچون خاكستر پراكنده و بى‏قرار است كه دائما با وزش باد از نقطه‏اى به نقطه ديگر منتقل مى‏شود، در اين آيه سخن از حق و استقرار آن به ميان آمده است.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان الگويى براى همه حق طلبان جهان كرده، مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

«حقّ» به معنى «مطابقت و هماهنگى» است. و در اينجا ساختمان عالم آفرينش، آسمان و زمين، همگى نشان مى‏دهد كه در آفرينش آنها، نظام و حساب و حكمت و هدفى بوده است، نه خداوند به آفرينش آنها نياز داشته و نه كمبودى را با آن مى‏خواهد در ذات خود برطرف سازد چرا كه او بى‏نياز از همه چيز است.

سپس اضافه مى‏كند دليل بر اين كه نيازى به شما و ايمان آوردن شما ندارد اين است كه: «اگر اراده كند شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى (به جاى شما) مى‏آورد» (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ).

خلقى كه همه ايمان داشته باشند و هيچ يك از كارهاى نادرست شما را انجام ندهند.

(آيه 20)
«و اين كار براى خدا به هيچ وجه مشكل نيست» (وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ).

شاهد اين سخن آن كه در سوره نساء آيه 131- 133 مى‏خوانيم: «اگر شما كافر شويد (به خدا زيانى نمى‏رساند) چرا كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است ... هرگاه بخواهد شما را اى مردم مى‏برد و گروه ديگرى مى‏آورد، و خداوند بر اين كار تواناست».

(آيه 21)
در چند آيه قبل اشاره‏اى به مجازات سخت و دردناك منحرفان لجوج و بى‏ايمان شده بود در اينجا همين معنى را تعقيب و تكميل مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و در قيامت همه آنها (جباران و ظالمان و كافران اعم از تابع و متبوع، پيرو و پيشوا) در پيشگاه خداوند ظاهر مى‏شوند» (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً).

و «در اين هنگام ضعفاء (يعنى پيروان نادانى كه با تقليد كور كورانه، خود را به وادى ضلالت افكندند) به مستكبران (و رهبران گمراه) مى‏گويند: ما پيروان شما بوديم آيا (اكنون كه به خاطر رهبرى شما به اين همه عذاب و بلا گرفتار شده‏ايم) حاضريد شما سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از ما برداريد»؟ (فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ).

اما آنها بلافاصله مى‏گويند: «اگر خدا ما را (به سوى نجات از اين كيفر و عذاب) هدايت مى‏كرد ما هم شما را راهنمايى مى‏كرديم» (قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ).

ولى افسوس كه كار از اين حرفها گذشته است، «بر ما يكسان است چه بى‏تابى و جزع كنيم و چه صبر و شكيبايى، راه نجاتى براى ما وجود ندارد» (سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
9th July 2013, 06:23 AM
(آيه 22)
گفتگوى صريح شيطان و پيروانش! در اين آيه به صحنه ديگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهكاران و پيروان شياطين در روز رستاخيز پرداخته چنين مى‏گويد: «و شيطان هنگامى كه كار حساب بندگان صالح و غير صالح پايان پذيرفت (و هر كدام به سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند) به پيروان خود چنين مى‏گويد: خداوند به شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده دادم (وعده‏اى پوچ و بى‏ارزش چنانكه خودتان مى‏دانستيد) سپس از وعده‏هاى خود تخلف جستم» (وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ).

و به اين ترتيب شيطان نيز با ساير مستكبرانى كه رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت نشانه‏گيرى مى‏كند.

و بعد اضافه مى‏كند: «من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتيم، تنها اين بود كه از شما دعوت كردم، شما هم با ميل و اراده خود پذيرفتيد» (وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي).

«بنابراين مرا هرگز سرزنش نكنيد، بلكه خويشتن را سرزنش كنيد» كه چرا دعوت شيطنت آميز و ظاهر الفساد مرا پذيرفتيد (فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ).

خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد! به هر حال «نه من مى‏توانم (در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار) به فرياد شما برسم و نه شما مى‏توانيد فريادرس من باشيد» (ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ).

«من اكنون (اعلام مى‏كنم كه) از شرك شما در باره خود كه از قبل داشتيد (و اين كه اطاعت مرا هم رديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزارم و كافرم» (إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ).

اكنون فهميدم كه اين «شرك در اطاعت» هم مرا بدبخت كرد و هم شما را، همان بدبختى و بيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.

بدانيد «براى ستمكاران قطعا عذاب دردناكى است» (إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه وسوسه‏هاى شيطان هرگز اختيار و آزادى اراده را از انسان نمى‏گيرد بلكه او يك دعوت كننده بيش نيست، و اين انسانها هستند كه با اراده خودشان دعوت او را مى‏پذيرند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
9th July 2013, 06:25 AM
(آيه 23)
در اين آيه به دنبال بيان حال جباران عنيد و بى‏ايمان و سرنوشت دردناك آنها، به ذكر حال مؤمنان و سر انجام آنها پرداخته، مى‏گويد: «و آنها را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت وارد مى‏كنند باغهايى كه نهرها از زير درختانش جارى است» (وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

«جاودانه به اذن پروردگارشان در آن (باغهاى بهشت) مى‏مانند» (خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).

«و تحيت آنان در آنجا سلام است» (تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ).

سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند روحى و جسمى.

(آيه 24)
شجره طيبه و شجره خبيثه: در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل، كفر و ايمان، طيب و خبيث را ضمن يك مثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده، و بحثهاى آيات گذشته را كه در اين زمينه بود تكميل مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده، و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ).

سپس به ويژگيهاى اين شجره طيّبه (درخت پاكيزه و پربركت) مى‏پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى‏كند.

1- موجودى است داراى رشد و نمو «شجره» نه بى‏روح، و نه جامد و بى‏حركت.

2- اين درخت پاك است و «طيب» از هر نظر، ميوه‏اش شكوفه و گلشن و نسيمى كه از آن برمى‏خيزد همه پاكيزه است.

3- اين شجره داراى نظام حساب شده‏اى است ريشه‏اى دارد و شاخه‏ها و هر كدام مأموريت و وظيفه‏اى دارند.

4- «اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است» بطورى كه توفانها و تند بادها نمى‏تواند آن را از جا بركند (أَصْلُها ثابِتٌ).

5- شاخه‏هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه اوست، اين شاخه‏ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته، آرى «شاخه‏هايش در آسمان است» (وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ).

روشن است هر قدر شاخه‏ها برافراشته‏تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوه‏هاى پاكترى خواهند داشت.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
9th July 2013, 06:26 AM
(آيه 25)
ششم: اين شجره طيبه شجره‏اى پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند بنابراين مولد است و «ميوه خود را مى‏دهد» (تُؤْتِي أُكُلَها).

7- اما نه در يك فصل يا دو فصل، بلكه در هر فصل، يعنى «در هر زمان» كه دست به سوى شاخه‏هايش دراز كنى محروم بر نمى‏گردى (كُلَّ حِينٍ).

8- ميوه دادن او نيز بى‏حساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنت الهى «و به اذن پروردگارش» اين ميوه را به همگان ارزانى مى‏دارد (بِإِذْنِ رَبِّها).

اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مى‏كنيم؟

مسلما در كلمه توحيد و محتواى آن، و در يك انسان موحد و با معرفت.

مردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار، حياتشان مايه بركت است، مرگشان موجب حركت، آثار آنها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتابهايشان و تاريخ پرافتخارشان، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده.

آرى «خداوند براى مردم مثلهايى مى‏زند شايد متذكر شوند» (وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).

(آيه 26)
و از آنجا كه يكى از بهترين راهها براى تفهيم مسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بلافاصله نقطه مقابل «شجره طيبه» را چنين بيان مى‏كند: اما «مثل كلمه خبيثه و ناپاك همانند درخت خبيث و ناپاك و بى‏ريشه است كه از روى زمين كنده شده (و در برابر طوفانها هر روز به گوشه‏اى پرتاب مى‏شود و) قرار و ثباتى براى آن نيست» (وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ).

جالب اين كه در وصف «شجره طيّبه» قرآن با تفصيل سخن مى‏گويد و اما به هنگام شرح «شجره خبيثه» با يك جمله كوتاه از آن مى‏گذرد.

اين يك نوع لطافت بيان است كه انسان در مورد ذكر «محبوب» به همه خصوصيات بپردازد اما هنگامى كه به ذكر «مبغوض» مى‏رسد با يك جمله كوبنده از آن بگذرد!

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
9th July 2013, 06:27 AM
(آيه 27)
از آنجا كه در آيات گذشته در دو مثال گويا، حال «ايمان» و «كفر» و «مؤمن» و «كافر» و بطور كلى «هر پاك» و «ناپاك» تجسم يافت، در اين آيه به نتيجه كار و سرنوشت نهايى آنها مى‏پردازد.

نخست مى‏گويد: «خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پايداريشان ثابت قدم مى‏دارد هم در اين جهان و هم در جهان ديگر» و برزخ كه امكان لغزش كم و بيش در آن وجود دارد (يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ).

چرا كه ايمان آنها يك ايمان سطحى و متزلزل و شخصيت آنها يك شخصيت كاذب و متلون نبوده است.

در اينجا در برابر مشكلات و وسوسه‏ها، در ايمان و پاكى ثابت مى‏مانند و دامانشان از ننگ آلودگيها مبرّا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بى‏پايان خدا جاودان خواهند ماند.

سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى‏گويد: «و خداوند ظالمان را گمراه مى‏سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى‏دهد» (وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ).

بارها گفته‏ايم هر جا سخنى از هدايت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مى‏شود، گامهاى نخستين آن از ناحيه خود انسان برداشته شده است، كار خدا همان تأثيرى است كه در هر عمل آفريده، و نيز كار خدا اعطاء مواهب و نعمتها يا سلب نعمتهاست كه به مقتضاى شايستگى و عدم شايستگى افراد مقرر مى‏دارد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
9th July 2013, 06:28 AM
(آيه 28)
سر انجام كفران نعمتها: در اينجا روى سخن به پيامبر است و در حقيقت ترسيمى از يكى از موارد «شجره خبيثه» در آن به چشم مى‏خورد.

نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را تبديل به كفران كردند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً).

«و سر انجام قوم خود را به دار البوار و سرزمين هلاكت و نيستى فرستادند» (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ).

اينها همان ريشه‏هاى شجره خبيثه و رهبران كفر و انحرافند.

گرچه مفسران گاهى اين نعمت را به وجود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تفسير كرده‏اند، و گاهى به ائمه اهل بيت عليهم السّلام و كفران كنندگان اين نعمت را گاهى «بنى اميه» و «بنى مغيره» و گاهى همه كفار عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معرفى نموده‏اند، ولى مسلما مفهوم آيه وسيع است و اختصاص به گروه معينى ندارد و همه كسانى را كه نعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كرده و از آن سوء استفاده كنند شامل مى‏شود.

(آيه 29)
قرآن سپس «دار البوار» را چنين تفسير مى‏كند: «جهنم است كه در شعله‏هاى سوزانش فرو مى‏روند و بدترين قرارگاههاست» (جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
10th July 2013, 04:35 AM
صفحه ی 148 از قرآن کریم شامل آیات 30 تا 43 از سوره ی ابراهیم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


وَجَعَلُوا۟ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّوا۟ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا۟ فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ(30)
و براي خدا مانندهايي قرار دادند تا [مردم را] از راه او گمراه كنند بگو برخوردار شويد كه قطعا بازگشتشما به سوي آتش است(30)



قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ يُقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَيُنفِقُوا۟ مِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلَٰلٌ(31)
به آن بندگانم كه ايمان آوردهاند بگو نماز را بر پا دارند و از آنچه به ايشان روزي دادهايم پنهان و آشكارا انفاق كنند پيش از آنكه روزي فرا رسد كه در آن نه داد و ستدي باشد و نه دوستيي(31)



اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَٰتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَٰرَ(32)
خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان آبي فرستاد و به وسيله آن از ميوهها براي شما روزي بيرون آورد و كشتي را براي شما رام گردانيد تا به فرمان او در دريا روان شود و رودها را براي شما مسخر كرد(32)



يْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ(33)
و خورشيد و ماه را كه پيوسته روانند براي شما رام گردانيد و شب و روز را [نيز] مسخر شما ساخت(33)



وَءَاتَيٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا۟ نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَآ إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ(34)
و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمتخدا را شماره كنيد نميتوانيد آن را به شمار درآوريد قطعا انسان ستمپيشه ناسپاس است(34)



وَإِذْ قَالَ إِبْرَٰهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ(35)
و [ياد كن] هنگامي را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار(35)



رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(36)
پروردگارا آنها بسياري از مردم را گمراه كردند پس هر كه از من پيروي كند بي گمان او از من است و هر كه مرا نافرماني كند به يقين تو آمرزنده و مهرباني(36)



رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ فَاجْعَلْ أَفِْٔدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِيٓ إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ(37)
پروردگارا من [يكي از] فرزندانم را در درهاي بيكشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاي برخي از مردم را به سوي آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزي ده باشد كه سپاسگزاري كنند(37)



رَبَّنَآ إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَيٰ عَلَي اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَآءِ(38)
پروردگارا بيگمان تو آنچه را كه پنهان ميداريم و آنچه را كه آشكار ميسازيم ميداني و چيزي در زمين و در آسمان بر خدا پوشيده نميماند(38)



الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْمَٰعِيلَ وَإِسْحَٰقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَآءِ(39)
سپاس خداي را كه با وجود سالخوردگي اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد به راستي پروردگار من شنونده دعاست(39)



رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَآءِ(40)
پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز پروردگارا و دعاي مرا بپذير(40)



رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ(41)
پروردگارا روزي كه حساب برپا ميشود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاي(41)



وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّٰلِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَٰرُ(42)
و خدا را از آنچه ستمكاران ميكنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براي روزي به تاخير مياندازد كه چشمها در آن خيره ميشود(42)



مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفِْٔدَتُهُمْ هَوَآءٌ(43)
شتابان سر برداشته و چشم بر هم نميزنند و [از وحشت] دلهايشان تهي است(43)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
10th July 2013, 04:45 AM
(آيه 30)
در اين آيه به يكى از بدترين انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب مى‏شدند اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها براى خدا شريكهايى قرار دادند تا (مردم را به اين وسيله) از راه او گمراه سازند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ).

و چند روزى در سايه اين شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم از آيين و طريق حق بهره‏اى از زندگى مادى و رياست و حكومت بر مردم ببرند.

اى پيامبر! «به آنها بگو: (از اين زندگى دنيا و بى‏ارزش مادى) بهره بگيريد اما (بدانيد) سر انجام كار شما به سوى آتش (دوزخ) است» (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ).

با اين كه نه اين زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه اين رياست و حكومت شما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصيبت است.

(آيه 31)
عظمت انسان از ديدگاه قرآن: در تعقيب آيات گذشته كه از برنامه مشركان و كسانى كه كفران نعمتهاى الهى كردند سخن مى‏گفت، در اينجا سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى‏انتهاى اوست كه بر مردم نازل شده.

نخست مى‏گويد: «به بندگان من كه ايمان آورده‏اند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم در پنهان و آشكار انفاق كنند» (قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً).

چرا كه ايمان در صورتى ريشه‏دار است كه در عمل متجلّى شود و انسان را از يك سو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش! «پيش از آن كه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است و نه دوستى» نه با مال مى‏توانند از كيفر خدا رهايى يابند و نه با پيوندهاى مادى! (مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
10th July 2013, 04:48 AM
(آيه 32)
سپس به معرفى خدا از طريق نعمتهايش مى‏پردازد، آن گونه معرفى كه عشق او را در دلها زنده مى‏كند، و انسان را به تعظيم در برابر عظمت و لطفش وا مى‏دارد زيرا اين يك امر فطرى است كه انسان نسبت به كسى كه به او كمك كرده و لطف و رحمتش شامل اوست علاقه و عشق پيدا مى‏كند و اين موضوع را ضمن آياتى چند چنين بيان مى‏دارد:

«خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است» (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).

«و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن ميوه‏هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ).

«و كشتى را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ).

هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم از نظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسهاست.

«تا اين كشتيها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت در آيند» (لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ). و سينه آبها را بشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند، و انسانها و وسائل مورد نيازشان را از نقطه‏اى به نقاط ديگر به آسانى حمل كنند.

همچنين «نهرها را در تسخير شما درآورد» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ).

تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد، و هم خود و دامهايتان سيراب شويد، و هم در بسيارى از اوقات، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره‏بردارى قرار داده، با كشتيها و قايقها از آنها استفاده كنيد، و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهايى كه در اعماقشان موجود است، بهره گيريد.

(آيه 33)
نه تنها موجودات زمين را مسخّر شما ساخت بلكه «خورشيد و ماه را كه دائما در كارند سرگشته فرمان شما قرار داد» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ).

نه فقط موجودات اين جهان، بلكه حالات عارضى آنها را نيز به فرمان شما آورد، همان گونه كه «شب و روز را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ).

خلاصه انسان از ديدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان «اللّه» مسخر او گشته‏اند يعنى، يا زمام اختيارشان به دست انسان است، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى‏كنند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
10th July 2013, 04:50 AM
(آيه 34)
و قسمتى از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و (از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى) به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرارداد» (وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).

و به اين ترتيب «اگر نعمتهاى الهى را بخواهيد بشمريد هرگز نمى‏توانيد شماره كنيد» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).

چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شما را فراگرفته كه قابل احصا نيستند.

اما با اين همه لطف و رحمت الهى «باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ).

نعمتهايى كه اگر به درستى از آنها استفاده مى‏كرد مى‏توانست سراسر جهان را گلستان كند.

در حقيقت قرآن مى‏گويد اى انسان! همه چيز به قدر كافى در اختيار توست، اما به شرط اين كه ظلوم و كفار نباشى، به حق خود قناعت كنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمايى!

(آيه 35)
دعاهاى سازنده ابراهيم بت شكن: از آنجا كه در آيات گذشته از يك سو بحث از مؤمنان راستين و شاكران در برابر نعمتهاى خدا در ميان بود، به دنبال آن در اينجا گوشه‏اى از دعاها و درخواستهاى ابراهيم بنده مقاوم و شاكر خدا را بيان مى‏كند تا سرمشق و الگويى باشد براى آنها كه مى‏خواهند از نعمتهاى الهى بهترين بهره را بگيرند.

نخست مى‏گويد: «و (به خاطر بياوريد) زمانى را كه ابراهيم (به پيشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! اين شهر «مكّه» را سرزمين امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).

چرا كه نعمت «امنيت» نخستين شرط براى زندگى و سكونت انسان در يك منطقه است.

(آيه 36)
چرا كه من مى‏دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمانسوزى است، و با چشم خود قربانيان اين راه را ديده‏ام «پروردگارا! اين بتها بسيارى از مردم را گمراه ساخته‏اند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ).

آن هم چه گمراهى خطرناكى كه همه چيز خود حتى عقل و خرد خويش را در اين راه باخته‏اند.

خداوندا! من دعوت به توحيد تو مى‏كنم، و همه را به سوى تو مى‏خوانم، «پس هر كس از من پيروى كند او از من است، و هر كس نافرمانى من كند (اگر قابل هدايت و بخشش است در باره او محبت كن چرا كه) تو بخشنده و مهربانى» (فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

در حقيقت ابراهيم با اين تعبير مى‏خواهد به پيشگاه خداوند چنين عرض كند كه حتى اگر فرزندان من از مسير توحيد منحرف گردند، و به بت توجه كنند از من نيستند، و اگر بيگانگان در اين خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.

اين دعاى ابراهيم، همه موحدان و مبارزان راه توحيد را شامل مى‏شود.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
10th July 2013, 04:54 AM
(آيه 37)
سپس دعا و نيايش خود را اين چنين ادامه مى‏دهد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى‏آب و علفى، در كنار خانه‏اى كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را برپاى دارند» (رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ).

پس از آن كه خداوند به ابراهيم، پسرى از كنيزش «هاجر» داد و نامش را «اسماعيل» گذاشت، حسادت همسر نخستينش «ساره» تحريك شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند، از ابراهيم خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد، و ابراهيم طبق فرمان خدا در برابر اين درخواست تسليم شد.

اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكّه كه در آن روز يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خداحافظى كرد و رفت.

سپس ابراهيم دعاى خودش را اين چنين ادامه مى‏دهد:

خداوندا! اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده‏اند «تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهايشان بيفكن» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ).

«و آنها را از انواع ميوه‏ها (ثمرات مادى و معنوى) بهره‏مند كن، شايد شكر نعمتهاى تو را ادا كنند» (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ).

(آيه 38)
و از آنجا كه يك انسان موحد و آگاه مى‏داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى‏داند، و گاهى مطالبى در درون جان اوست كه نمى‏تواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاى گذشته چنين عرض مى‏كند: «پروردگارا! تو آنچه را كه ما پنهان مى‏داريم و يا آشكار مى‏سازيم به خوبى مى‏دانى» (رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ).

«و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (وَ ما يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).

اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگين هستم تو مى‏دانى، و اگر قطره‏هاى اشكم آشكارا از چشمم سرازير مى‏شود تو مى‏بينى.

و اگر به هنگام جدايى از همسرم، به من مى‏گويد: الى من تكلنى «مرا به كه مى‏سپارى»؟! تو از همه اينها آگاهى، و آينده اين سرزمين و آينده آنها كه سخت به هم گره خورده است همه در پيشگاه علمت روشن است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread313-2.html

soham 313
10th July 2013, 04:58 AM
(آيه 39)
سپس به شكر نعمتهاى خداوند كه يكى از مهمترين آنها در حق ابراهيم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعيل و اسحاق، آن هم در سن پيرى بود، اشاره كرده، مى‏گويد: «حمد و سپاس خدايى را كه در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد» و دعاى مرا به اجابت رسانيد (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ).

«آرى! خداى من حتما دعاها را مى‏شنود» (إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ).

(آيه 40)
و باز به تقاضا و نيايش و دعا ادامه مى‏دهد و عرض مى‏كند:

«پروردگارا! مرا برپا كننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن» اى خداى من (رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي).

«پروردگارا! و دعاى ما را بپذير» (رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ).

(آيه 41)
و آخرين تقاضا و دعاى ابراهيم در اينجا اين است كه: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى كه حساب برپا مى‏شود ببخش و بيامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ).

به اين ترتيب تقاضاهاى هفتگانه ابراهيم از امنيت شروع مى‏شود، و به آمرزش پايان مى‏پذيرد، و جالب اين كه اينها را نه تنها براى خود مى‏طلبد، كه براى ديگران نيز همين تقاضاها را دارد، چرا كه مردان خدا هرگز «انحصار طلب» نبوده و نخواهند بود!

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313-3.html

soham 313
10th July 2013, 05:00 AM
(آيه 42)
روزى كه چشمها از حركت باز مى‏ايستد: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از «روز حساب» به ميان آمد، به همين مناسبت در اينجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مى‏سازد.

ضمنا با بيان اين بخش از مسائل معاد، بخشهاى توحيدى گذشته تكميل مى‏گردد.

نخست با لحنى تهديد آميز (تهديدى نسبت به ظالمان و ستمگران) چنين آغاز مى‏كند: اى پيامبر! گمان مبر كه خداوند، از آنچه ظالمان انجام مى‏دهند، غافل است» (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).

اين سخن در حقيقت پاسخى است به سؤال كسانى كه مى‏گويند اگر اين عالم خدايى دارد، خدايى عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها كرده است؟

قرآن در برابر اين سؤال مى‏گويد: خدا هرگز غافل نيست، اگر به فوريت آنها را مجازات نمى‏كند به خاطر آن است كه اين جهان ميدان و محل آزمايش و پرورش انسانهاست، و اين هدف بدون آزادى ممكن نيست.

سپس مى‏گويد: «خدا مجازات آنها را به روزى تأخير مى‏اندازد كه در آن روز، چشمها (از شدت ترس و وحشت) از حركت مى‏ايستد و به يك نقطه دوخته شده، بى‏حركت مى‏مانند» (إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ).

(آيه 43)
مجازاتهاى آن روز آنقدر وحشتناك است كه اين ستمگران، از شدت هول «گردنهاى خود را برافراشته، سر به آسمان بلند كرده، و حتى پلكهاى چشمهاشان بى‏حركت مى‏ماند و دلهايشان (از شدت نگرانى و پريشانى) بكلى تهى مى‏شود» (مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ).

آنها كه خود را «عقل كل» مى‏پنداشتند و ديگران را بى‏خرد مى‏انگاشتند، آنچنان عقل و هوش خود را از دست مى‏دهند كه نگاهشان نگاه ديوانگان بلكه مردگان است، نگاهى خشك، بى‏تفاوت، بى‏حركت و پر از ترس و وحشت! به راستى قرآن هنگامى كه مى‏خواهد منظره‏اى را مجسم نمايد در كوتاهترين عبارت كاملترين ترسيم‏ها را مى‏كند كه نمونه آن آيه كوتاه بالاست.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313-3.html

aty.a
10th July 2013, 07:10 AM
http://uc-njavan.ir/images/0gz281vym1nk8w12yr4.gif (http://uc-njavan.ir/)



پیامبر اکرم(ص):هر کس بخواهد به ادم در علمش نظر کند
و به نوح در اطاعتش,وبه ابراهیم دردوستی اش با خداوند
و به موسی در هیبتش
و به عیسی در برگزیده شدنش
بنگرد به علی ابن ابی طالب

Almas Parsi
10th July 2013, 07:59 AM
http://www.simliresim.com/resim/dini-resimler/dini-2.gif


http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item4.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)



باقیات الصالحات
پیامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله) :
إذا مٰاتَ الإنسٰانُ إنقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاٰثٍ: إلاّ بِصَدَقَةٍ جٰارِیَةٍ أو عِلمٍ یُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صٰالِحٍ یَدعوُ لَهُ
با مرگ انسان عملش قطع می‌شود، مگر در سه چیز: صدقۀ ماندگار، دانشی که مردم از آن بهره‌مند شوند و فرزند شایسته‌ای که برایش دعا کند.



When a person dies his deeds are finished save in three ones: a permanent charity, a knowledge from that people benefit, and a pious child who prays for him.



میزان الحکمة، ح 14287


http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div/WebPageContent/item4.gif (http://shabahang20.blogfa.com/)

soham 313
11th July 2013, 07:10 AM
صفحه ی 149 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 52 از سوره ی ابراهیم و آیات 1 تا 10 از سوره ی حجر


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ رَبَّنَآ أَخِّرْنَآ إِلَيٰٓ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُوٓا۟ أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ مَا لَكُم مِّن زَوَالٍ(44)
و مردم را از روزي كه عذاب بر آنان ميآيد بترسان پس آنان كه ستم كردهاند ميگويند پروردگارا ما را تا چندي مهلت بخش تا دعوت تو را پاسخ گوييم و از فرستادگان [تو] پيروي كنيم [به آنان گفته ميشود] مگر شما پيش از اين سوگند نميخورديد كه شما را فنايي نيست(44)



وَسَكَنتُمْ فِي مَسَٰكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ(45)
و در سراهاي كساني كه بر خود ستم روا داشتند سكونت گزيديد و براي شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم و مثلها براي شما زديم(45)



وَقَدْ مَكَرُوا۟ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ(46)
و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [جزاي] مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاي كنده ميشد(46)



فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ(47)
پس مپندار كه خدا وعده خود را به پيامبرانش خلاف ميكند كه خدا شكستناپذير انتقامگيرنده است(47)



يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَٰوَٰتُ وَبَرَزُوا۟ لِلَّهِ الْوَٰحِدِ الْقَهَّارِ(48)
روزي كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خداي يگانه قهار ظاهر شوند(48)



وَتَرَي الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُّقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ(49)
و گناهكاران را در آن روز ميبيني كه با هم در زنجيرها بسته شدهاند(49)



سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٍ وَتَغْشَيٰ وُجُوهَهُمُ النَّارُ(50)
تنپوشهايشان از قطران است و چهرههايشان را آتش ميپوشاند(50)



لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ(51)
تا خدا به هر كس هر چه به دست آورده است جزا دهد كه خدا زودشمار است(51)



هَٰذَا بَلَٰغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا۟ بِهِ وَلِيَعْلَمُوٓا۟ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(52)
اين [قرآن] ابلاغي براي مردم است [تا به وسيله آن هدايتشوند] و بدان بيم يابند و بدانند كه او معبودي يگانه است و تا صاحبان خرد پند گيرند(52)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



الٓر تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ وَقُرْءَانٍ مُّبِينٍ(1)
الف لام راء اين است آيات كتاب [آسماني] و قرآن روشنگر(1)



رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوْ كَانُوا۟ مُسْلِمِينَ(2)
چه بسا كساني كه كافر شدند آرزو كنند كه كاش مسلمان بودند(2)



ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا۟ وَيَتَمَتَّعُوا۟ وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(3)
بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان كند پس به زودي خواهند دانست(3)



وَمَآ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ(4)
و هيچ شهري را هلاك نكرديم مگر اينكه براي آن اجلي معين بود(4)



مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَْٔخِرُونَ(5)
هيچ امتي از اجل خويش نه پيش مي افتد و نه پس مي ماند(5)



وَقَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ(6)
و گفتند اي كسي كه قرآن بر او نازل شده است به يقين تو ديوانه اي(6)



لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَٰٓئِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(7)
اگر راست مي گويي چرا فرشته ها را پيش ما نمي آوري(7)



مَا نُنَزِّلُ الْمَلَٰٓئِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَا كَانُوٓا۟ إِذًا مُّنظَرِينَ(8)
فرشتگان را جز به حق فرو نمي فرستيم و در آن هنگام ديگر مهلت نيابند(8)



إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَٰفِظُونَ(9)
بي ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود(9)



وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ(10)
و به يقين پيش از تو [نيز] در گروههاي پيشينيان [پيامبراني] فرستاديم(10)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
11th July 2013, 07:14 AM
(آيه 44)
سپس براى اين كه تصور نشود مجازاتهاى الهى به گروه خاصى مربوط است به عنوان يك دستور كلى به پيامبرش مى‏فرمايد: «همه مردم را از روزى كه عذاب دردناك پروردگار به سراغشان مى‏آيد انذار كن (هنگامى كه ظالمان نتائج وحشتناك اعمال خود را مى‏بينند، پشيمان مى‏شوند و به فكر جبران مى‏افتند و) عرض مى‏كنند: پروردگارا! ما را تا مدت كوتاه ديگرى مهلت ده» (وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ).

تا از اين مهلت كوتاه استفاده كرده، «دعوت تو را اجابت نماييم و از پيامبرانت پيروى كنيم» (نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ).

منظور از اين روز، روز نزول پاره‏اى از بلاها و مجازاتهاى دنيوى است، همانند عذابهايى كه بر قوم لوط و قوم عاد و ثمود و قوم نوح و فرعونيان نازل گرديد و از ميان رفتند.

اما فورا دست رد بر سينه آنها زده مى‏شود و به آنها اين پيام تكان دهنده را مى‏دهند: چنين چيزى محال است، دوران عمل پايان گرفت «آيا شماها نبوديد كه در گذشته سوگند ياد مى‏كرديد، هرگز زوال و فنايى براى حيات و قدرت شما نيست» (أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ).

(آيه 45)
«شما همانها نبوديد كه در كاخها و منازل و مساكن كسانى كه به خويشتن ستم كرده بودند سكونت جستيد» (وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).

«و براى شما اين واقعيت به خوبى آشكار شده بود كه ما بر سر آنها چه آورديم» (وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ).

«و براى شما مثالها (ى تكان دهنده از حالات امتهاى پيشين) ذكر كرديم» (وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ).

اما هيچ يك از اين درسهاى عبرت در شما مؤثر نيفتاد و همچنان به اعمال ننگين و ظلم و ستم خويش ادامه داديد.


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313-3.html

soham 313
11th July 2013, 07:15 AM
(آيه 46)
توطئه‏هاى ستمگران به جايى نمى‏رسد: در آيات گذشته به قسمتى از كيفرهاى ظالمان اشاره شده، در اينجا نيز نخست اشاره به گوشه‏اى از كارهاى آنها كرده، سپس قسمتى ديگر از كيفرهاى سخت و دردناكشان را بيان مى‏كند مى‏فرمايد: «آنها مكر خود را به كار زدند و (تا آنجا كه قدرت داشتند) به توطئه و شيطنت پرداختند» (وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ).

خلاصه كارى نبود كه دشمنان تو براى محو و نابودى اسلام، انجام ندهند.

«و همه مكرها (و توطئه‏هايشان) نزد خدا آشكار است» (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ).

به هر حال نگران مباش، اين نيرنگها و نقشه‏ها و طرحهاى آنها اثرى در تو نخواهد كرد «هر چند مكرشان چنان باشد كه كوهها را از جا بر كند» (وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ).

(آيه 47)
بار ديگر روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، به عنوان تهديد ظالمان و بدكاران مى‏فرمايد: «گمان مبر كه خداوند وعده‏اى را كه به پيامبران داده مخالفت مى‏كند» (فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ).

چرا كه تخلف از كسى سر مى‏زند كه يا قادر و توانا نباشد، و يا كيفر و انتقام در قاموس او نيست، ولى «خداوند هم تواناست و هم صاحب انتقام» (إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ).

اين آيه در حقيقت مكمّل آيه‏اى است كه قبلا داشتيم وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).

يعنى اگر مى‏بينى ظالمان و ستمگران، مهلتى يافته‏اند نه به خاطر غفلت پروردگار از اعمال آنهاست و نه به خاطر آن است كه از وعده خود تخلف خواهد كرد، بلكه همه حسابهاى آنها را يك روز رسيده و كيفر عادلانه آنها را خواهد داد.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313-3.html

soham 313
11th July 2013, 07:16 AM
(آيه 48)
در اين آيه اضافه مى‏كند: اين مجازات «در روزى خواهد بود كه اين زمين به زمين ديگرى و آسمانها (به آسمانهاى ديگرى) مبدّل مى‏شود» (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ).

در آن روز همه چيز پس از ويرانى، نو مى‏شود، و انسان با شرايط تازه در عالم نوى گام مى‏نهد، عالمى كه همه چيزش با اين عالم متفاوت است، وسعتش، نعمتها و كيفرهايش، و در آن روز هر كس هرچه دارد با تمام وجودش «در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى‏گردند»! (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ).

«بروز» انسانها در برابر خداوند در قيامت به معنى ظهور تمام وجود انسان و درون و برونش در آن صحنه است. البته تعبير بروز و ظهور در مقايسه با تفكر ما است، نه با مقايسه به علم خدا! به هر حال توصيف خداوند در اين حال به «قهاريت» دليل بر تسلط او بر همه چيز و سيطره او بر درون و برون همگان مى‏باشد.

(آيه 49)
در اين آيه حال مجرمان را به نحو ديگرى ترسيم مى‏كند، مى‏فرمايد: «و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مى‏بينى» كه دستها و گردنهايشان را به هم بسته است (وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ).

اين غل و زنجيرها تجسمى است از پيوند عملى و فكرى اين گنهكاران در اين جهان كه دست به دست هم مى‏دادند، و به كمك هم مى‏شتافتند و در طريق ظلم و فساد با يكديگر رابطه و پيوند و همكارى داشتند و اين ارتباط در آنجا به صورت زنجيرهايى مجسم مى‏شود كه آنان را به يكديگر مرتبط مى‏سازد.

(آيه 50)
سپس به بيان لباس آنها مى‏پردازد كه خود عذاب بزرگى است براى آنان، و مى‏گويد: «لباسهايشان از قطران [ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال‏] است و صورت آنها را (شعله‏هاى) آتش مى‏پوشاند» (سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).

به اين ترتيب به جاى لباس، بدنهاى آنها را از نوعى ماده سياه رنگ بدبوى قابل اشتعال مى‏پوشانند، لباسى كه هم زشت و بدمنظر است و هم بدبو، و هم خود قابل سوختن و شعله‏ور شدن و با داشتن اين عيوب چهارگانه بدترين لباس محسوب مى‏شود چرا كه لباس را براى آن مى‏پوشند كه زينت باشد و هم انسان را از گرما و سرما حفظ كند، اين لباس به عكس همه لباسها هم زشت است و هم سوزاننده و آتش زننده.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313-3.html

soham 313
11th July 2013, 07:18 AM
(آيه 51)
اينها براى آن است، «تا خداوند هر كس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد»! (لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ).

جالب اين كه نمى‏گويد: «جزاى» اعمالشان را به آنها مى‏دهد، بلكه مى‏گويد: آنچه را انجام داده‏اند به عنوان جزا به آنها خواهند داد و اين آيه با اين تعبير خاص دليل ديگرى بر مسأله تجسم اعمال است.

و در پايان مى‏فرمايد: «خداوند سريع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).

كاملا روشن است هنگامى كه اعمال انسان از ميان نرود و با تغيير چهره به سراغ آدمى بيايد ديگر حسابى از آن سريعتر نخواهد بود، و در واقع حسابش همراه خودش است! در بعضى از روايات مى‏خوانيم: «خداوند به اندازه يك چشم بر هم زدن حساب همه خلايق را مى‏رسد».

اصولا محاسبه پروردگار نياز به زمان ندارد و آنچه در روايت فوق آمده، در حقيقت براى اشاره به كوتاهترين زمان است

(آيه 52)
و از آنجا كه آيات اين سوره و همچنين تمامى اين قرآن جنبه دعوت به توحيد و ابلاغ احكام الهى به مردم و انذار آنها در برابر تخلفاتشان دارد، در آخرين آيه اين سوره مى‏فرمايد: «اين (قرآن) ابلاغ عمومى براى همه مردم است» (هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ).

«تا همه به وسيله آن انذار شوند» (وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ).

«و بدانند او خداى يكتاست» (وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).

و منظور اين است كه: «صاحبان مغز و انديشه پند گيرند» (وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).

آغاز و ختم سوره ابراهيم-

سوره «ابراهيم» همان گونه كه ديديم از بيان نقش حساس قرآن در خارج ساختن انسان از ظلمات جهل و شرك به نور علم و توحيد، آغاز شد، و با بيان نقش قرآن در انذار همه توده‏ها و تعليم توحيد و تذكر اولوا الالباب پايان مى‏گيرد.

اين «آغاز» و «پايان» بيانگر اين واقعيت است كه همه آنچه را مى‏خوانيم در همين قرآن است، و به گفته امير مؤمنان على عليه السّلام فيه ربيع القلب و ينابيع العلم «بهار دلها و سر چشمه علوم و دانشها همه در قرآن است».

و همچنين درمان همه بيماريهاى فكرى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى را بايد در آن جست «فاستشفوه من ادوائكم».

اين بيان دليل بر اين است كه بر خلاف سيره بسيارى از مسلمانان امروز كه به قرآن به عنوان يك كتاب مقدس كه تنها براى خواندن و ثواب بردن نازل شده مى‏نگرند كتابى است براى دستور العمل در سراسر زندگى انسانها.

و بالاخره كتابى است كه هم دانشمند را تذكر مى‏دهد، و هم توده مردم از آن الهام مى‏گيرند.

فراموش كردن اين كتاب بزرگ آسمانى و روى آوردن به مكتبهاى انحرافى شرق و غرب يكى از عوامل مؤثر عقب افتادگى و ضعف و ناتوانى مسلمين است.

«پايان سوره ابراهيم»

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread313-3.html

soham 313
11th July 2013, 07:20 AM
آغاز جزء چهاردهم قرآن مجيد

سوره حجر [15]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 99 آيه است‏

محتواى سوره:

در اين سوره آهنگ و لحن سوره‏هاى مكى كاملا منعكس است. لذا مى‏توان محتواى اين سوره را در هفت بخش خلاصه كرد:

1- آيات مربوط به مبدأ عالم هستى و ايمان به او از طريق مطالعه در اسرار آفرينش.

2- آيات مربوط به معاد و كيفر بدكاران.

3- اهميت قرآن و عظمت اين كتاب آسمانى.

4- داستان آفرينش آدم و سركشى ابليس و سر انجام كار او.

5- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعيب.

6- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهديدهاى كوبنده و تشويقهاى جالب.

7- دعوت از پيامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئه‏ها.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
11th July 2013, 07:22 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
باز در آغاز اين سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).

برخورد مى‏كنيم كه نمايانگر تركيب اين كتاب بزرگ آسمانى كه راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مى‏باشد، از حروف ساده الفبا است، همين ماده خامى كه در اختيار همه افراد بشر حتى كودكان دو سه ساله قرار دارد، و اين نهايت درجه اعجاز است كه از چنان مصالحى چنين محصول بى‏نظيرى ساخته شود.

و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏گويد: «اينها آيات كتاب آسمانى و قرآن آشكار است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ). كه بيان كننده حقايق و روشنگر حق از باطل مى‏باشد.

(آيه 2)
آرزوهاى بيجا! سپس به آنها كه در لجاجت و مخالفت با اين آيات روشن الهى اصرار مى‏ورزند هشدار مى‏دهد روزى فرا مى‏رسد كه اينها از نتائج شوم كفر و تعصب كور كورانه و لجاجت خويش پشيمان خواهند شد و، «چه بسا اين كافران آرزو مى‏كنند كه اى كاش مسلمان بودند» (رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ).

ممكن است آيه اشاره به پشيمانى گروههايى از كافران در آن جهان و اين جهان باشد، در حالى كه در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اينجا نيز تعصبها و لجاجتها و يا منافع مادّى اجازه نمى‏دهد كه دين اسلام را بپذيرند.

(آيه 3)
سپس با لحنى بسيار كوبنده مى‏گويد: اى پيامبر «اينها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپايان) بخورند، و از لذتهاى اين زندگى ناپايدار بهره گيرند، و آرزوها آنها را از اين واقعيت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد» (ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).

اينها چون حيواناتى هستند كه جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چيزى نمى‏فهمند و هر حركتى دارند براى رسيدن به همين‏هاست.

پرده‏هاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته كه ديگر توانايى درك واقعيتى را ندارند.

اما آن گاه كه پرده‏هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار رود، و خود را در آستانه مرگ و يا در عرصه قيامت ببينند، مى‏فهمند كه چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زيانكار و بدبخت بوده‏اند.
منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
11th July 2013, 07:24 AM
(آيه 4)
در اين آيه براى اين كه گمان نكنند اين مهلت و تمتع از لذايذ دنيا پايان ناپذير است، اضافه مى‏كند: «ما هيچ گروهى را در هيچ شهر و آبادى نابود نكرديم مگر اين كه آنها، اجل معين و زمان تغيير ناپذيرى داشتند» (وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ).

(آيه 5)
و «هيچ امت و جمعيتى از اجل معين خود پيشى نمى‏گيرد، و هيچ يك نيز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ).

سنت الهى همه جا اين بوده كه به قدر كافى مهلت براى تجديد نظر و بيدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناك، و وسائل رحمت را يكى پس از ديگرى مى‏فرستد، تهديد مى‏كند، تشويق مى‏كند، اخطار مى‏نمايد تا حجت بر همه مردم تمام شود.

ولى هنگامى كه اين مهلت به پايان رسيد سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت.

(آيه 6)
در اينجا نخست به موضع گيريهاى خصمانه كفار در مقابل قرآن و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها گفتند: اى كسى كه قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند ياد مى‏كنيم (كه تو ديوانه‏اى»! (وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ).

و اين تعبير نهايت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مجسم مى‏كند.

آنها مقياس را عقل كوچك و ناتوان خودشان قرار مى‏دهند و هر چه در اين مقياس نگنجد در نظر آنها بى‏عقلى و ديوانگى است! و عجب اين كه اين نابخردان وصله‏هايى به رهبران الهى مى‏چسباندند كه گاهى كاملا با هم ضد و نقيض بود، گاهى آنها را «ديوانه» مى‏خواندند و گاهى «ساحر»، با اين كه ساحر كسى است كه بايد از زيركى و هوشيارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد ديوانه است.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
11th July 2013, 07:25 AM
(آيه 7)
آنها نه تنها چنين نسبتهاى نابخردانه‏اى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دادند بلكه براى بهانه جويى مى‏گفتند: اگر از راستگويانى چرا فرشتگان را براى ما نمى‏آورى»! تا تصديق گفتار تو كنند و ما ايمان بياوريم (لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).

(آيه 8)
خداوند به آنها چنين پاسخ مى‏گويد: «ما ملائكه را جز به حق نازل نمى‏كنيم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).

«و آنگاه (كه فرشتگان نازل شوند و حقيقت براى آنها جنبه شهود و حسى پيدا كند و بعد ايمان نياورند) ديگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مى‏گردند (وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ).

به تعبير ديگر اعجاز بازيچه نيست، بلكه براى اثبات حق است، و اين امر به قدر كافى براى آنها كه خواهان حقند ثابت شده، چرا كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با در دست داشتن اين قرآن و اعجازهاى ديگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.

(آيه 9)
حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوييهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين آيه يك واقعيت بزرگ و پراهميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يك سو و اطمينان خاطر همه مؤمنان راستين از سوى ديگر بيان مى‏كند و آن اين كه: «ما اين قرآن را (كه مايه تذكر است) نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهيم كرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).

اين گروه اندك و ناتوان كه سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سياستمداران ستمگر و انديشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند، توانايى نخواهند داشت، چرا كه خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحريف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه‏هاى دشمنان وسوسه‏گر.

معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اين است كه:

هيچ گونه تحريفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است.

(آيه 10)
لجاجت و انكار محسوسات: در اينجا به عنوان دلدارى پيامبر و مؤمنان در برابر مشكلاتى كه در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبياى پيشين و گرفتاريهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «ما پيش از تو در ميان امتهاى نخستين نيز پيامبرانى فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread314.html

aty.a
11th July 2013, 08:48 AM
http://uc-njavan.ir/images/7oqjjc61z17yza5pnoay.gif (http://uc-njavan.ir/)




خداوند می فرماید:
وقتی بنده ای که مرا می شناسد به من معصیت می کند,
من کسی را بر وی مسلط می نمایم که مرا نشناسد
------------------------------------------------
کلیات حدیث قدسی
شیخ حرعاملی

Almas Parsi
11th July 2013, 10:21 AM
http://www.simliresim.com/resim/dini-resimler/dini-3.gif
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image013.gif

قضاوت
امام علی (علیه ‌السلام) :
مَنِ ابْتُلِیَ بِالْقَضاءِ فَلْیُواسِ بَیْنَهُم فی الإشارَةِ وَفی النَّظَرِ وَفی الْمَجْلِسِ
آنکه مبتلا به قضاوت شد، باید با مردم در اشاره، نگاه و نشستن یکسان برخورد کند

Who is in charge of judgment must maintain impartiality in pointing to and looking at the plaintiff and the defendant and also in the seats assigned to them.

کافی، ج 7، ص 413
http://www.sheekh-3arb.info/islam/Library/img/3ater/div1000.files/image013.gif

soham 313
12th July 2013, 10:23 AM
صفحه ی 150 از قرآن کریم شامل آیات 11 تا 37 از سوره ی حجر



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(11)
و هيچ پيامبري برايشان نيامد جز آنكه او را به مسخره مي گرفتند(11)



كَذَٰلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ(12)
بدين گونه آن [استهزا] را در دل بزهكاران راه مي دهيم(12)



لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ(13)
[كه] به او ايمان نمي آورند و راه [و رسم] پيشينيان پيوسته چنين بوده است(13)



وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَآءِ فَظَلُّوا۟ فِيهِ يَعْرُجُونَ(14)
و اگر دري از آسمان بر آنان مي گشوديم كه همواره از آن بالا مي رفتند(14)



لَقَالُوٓا۟ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَٰرُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ(15)
قطعا مي گفتند در حقيقت ما چشم بندي شده ايم بلكه ما مردمي هستيم كه افسون شده ايم(15)



وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَآءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّٰهَا لِلنَّٰظِرِينَ(16)
و به يقين ما در آسمان برجهايي قرار داديم و آن را براي تماشاگران آراستيم(16)



وَحَفِظْنَٰهَا مِن كُلِّ شَيْطَٰنٍ رَّجِيمٍ(17)
و آن را از هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم(17)



إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ(18)
مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابي روشن او را دنبال مي كند(18)



وَالْأَرْضَ مَدَدْنَٰهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنۢبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْزُونٍ(19)
و زمين را گسترانيديم و در آن كوههاي استوار افكنديم و از هر چيز سنجيده اي در آن رويانيديم(19)



وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَٰيِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَٰزِقِينَ(20)
و براي شما و هر كس كه شما روزي دهنده او نيستيد در آن وسايل زندگي قرار داديم(20)



وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ(21)
و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه هاي آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه اي معين فرو نمي فرستيم(21)



وَأَرْسَلْنَا الرِّيَٰحَ لَوَٰقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَسْقَيْنَٰكُمُوهُ وَمَآ أَنتُمْ لَهُ بِخَٰزِنِينَ(22)
و بادها را بارداركننده فرستاديم و از آسمان آبي نازل كرديم پس شما را بدان سيراب نموديم و شما خزانه دار آن نيستيد(22)



وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِ وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَٰرِثُونَ(23)
و بي ترديد اين ماييم كه زنده مي كنيم و مي ميرانيم و ما وارث [همه] هستيم(23)



وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَْٔخِرِينَ(24)
و به يقين پيشينيان شما را شناخته ايم و آيندگان [شما را نيز] شناخته ايم(24)



وَإِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ(25)
و مسلما پروردگار توست كه آنان را محشور خواهد كرد چرا كه او حكيم داناست(25)



وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِن صَلْصَٰلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ(26)
و در حقيقت انسان را از گلي خشك از گلي سياه و بدبو آفريديم(26)



وَالْجَآنَّ خَلَقْنَٰهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ(27)
و پيش از آن جن را از آتشي سوزان و بي دود خلق كرديم(27)



وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي خَٰلِقٌۢ بَشَرًا مِّن صَلْصَٰلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ(28)
و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشري را از گلي خشك از گلي سياه و بدبو خواهم آفريد(28)



فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا۟ لَهُ سَٰجِدِينَ(29)
پس وقتي آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد(29)



فَسَجَدَ الْمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ(30)
پس فرشتگان همگي يكسره سجده كردند(30)



إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَيٰٓ أَن يَكُونَ مَعَ السَّٰجِدِينَ(31)
جز ابليس كه خودداري كرد از اينكه با سجده كنندگان باشد(31)



قَالَ يَٰٓإِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّٰجِدِينَ(32)
فرمود اي ابليس تو را چه شده است كه با سجده كنندگان نيستي(32)



قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَٰلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ(33)
گفت من آن نيستم كه براي بشري كه او را از گلي خشك از گلي سياه و بدبو آفريده اي سجده كنم(33)



قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ(34)
فرمود از اين [مقام] بيرون شو كه تو رانده شده اي(34)



وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَيٰ يَوْمِ الدِّينِ(35)
و تا روز جزا بر تو لعنت باشد(35)



قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِيٓ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(36)
گفت پروردگارا پس مرا تا روزي كه برانگيخته خواهند شد مهلت ده(36)



قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ(37)
فرمود تو از مهلت يافتگاني(37)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
12th July 2013, 10:26 AM
(آيه 11)
ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند كه «هر پيامبرى به سراغشان مى‏آمد او را به باد استهزاء و سخريه مى‏گرفتند» (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).

اين استهزاء و سخريه به خاطر چند امر بود:

- براى شكستن ابهت پيامبران و متفرق ساختن افراد حق‏جو از گرد آنان.

- براى ضعف و ناتوانيشان در مقابل منطق نيرومند رسولان الهى.

- براى اين كه سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بيدار شود.

- و سر انجام براى اين كه مى‏ديدند قبول دعوت پيامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مى‏سازد و آزاديهاى حيوانيشان را سلب مى‏كند.

از اين جمله استفاده مى‏شود كه وظيفه مبلّغان تنها اين نيست كه مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلكه بايد از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامه‏هاى عملى، قصص، داستانها، ادبيات، شعر و هنر به معنى اصيل و سازنده استفاده كنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.

(آيه 12)
سپس مى‏فرمايد: آرى «ما اين چنين آيات قرآن را به دلهاى اين مجرمان مى‏فرستيم»! (كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ).

(آيه 13)
اما با اين همه تبليغ و تأكيد و بيان منطقى و ارائه معجزات باز هم اين متعصبان استهزاء كننده «به آن ايمان نمى‏آورند» (لا يُؤْمِنُونَ بِهِ).

ولى اين منحصر به آنها نيست «پيش از آنها سنت اقوام اولين نيز چنين بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ).

(آيه 14)
اينها بر اثر غوطه‏ور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، كارشان به جايى رسيده كه: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاييم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول كنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
12th July 2013, 10:28 AM
(آيه 15)
«باز مى‏گويند ما را چشم بندى كرده‏اند» (لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا).

«بلكه ما گروهى هستيم كه سر تا پا سحر شده‏ايم» و آنچه مى‏بينيم ابدا واقعيت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).

اين جاى تعجب نيست كه انسان به چنين مرحله‏اى از عناد و لجاج برسد، براى اين كه روح پاك و فطرت دست نخورده انسان كه قادر به درك حقايق و مشاهده چهره اصلى واقعيات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدريجا به تاريكى مى‏گرايد، البته در مراحل نخستين پاك كردن آن كاملا امكان پذير است، اما اگر خداى نكرده اين حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملكه» در آيد ديگر به آسانى نمى‏توان آن را شست، و در اينجاست كه چهره حق در نظر انسان دگرگون مى‏شود تا آنجا كه محكمترين دلائل عقلى، و روشنترين دلائل حسى، در دل او اثر نمى‏گذارد و كار او به انكار معقولات و محسوسات، هر دو، مى‏رسد.

(آيه 16)
شياطين با شهاب رانده مى‏شوند! اين آيه به بعد اشاره به گوشه‏اى از نظام آفرينش به عنوان دليلى بر توحيد و شناخت خداست و بحثهايى را كه در زمينه قرآن و نبوت در آيات گذشته آمد تكميل مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «ما در آسمان برجهايى قرار داديم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً).

هنگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مى‏كنيم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل يكى از صورتهاى فلكى (صورتهاى فلكى مجموعه ستارگانى است كه شكل خاصى را به خود گرفته‏اند) مى‏بينيم و مى‏گوييم خورشيد مثلا در برج حمل يا ثور يا ميزان و عقرب و قوس است.

سپس اضافه مى‏كند: «ما آن (آسمان و اين صورتهاى فلكى) را براى بينندگان زينت بخشيديم» (وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ).

(آيه 17)
در اين آيه اضافه مى‏كند: «ما اين آسمان را از هر شيطان رجيم و شوم و ملعون محفوظ داشته‏ايم» (وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
12th July 2013, 10:29 AM
(آيه 18)
«مگر آن شيطانهايى كه هوس استراق سمع و خبرگيرى دزدكى كنند، كه شهاب آشكار آنها را تعقيب مى‏كند و به عقب مى‏راند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ).

منظور از «آسمان» آسمان حق و حقيقت است، و شياطين همان وسوسه‏گران هستند كه مى‏كوشند به اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب يعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نيرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مى‏رانند و طرد مى‏كنند.

(آيه 19)
در اينجا به بخشى از آيات آفرينش، و نشانه‏هاى عظمت خدا در زمين، مى‏پردازد تا بحث پيشين تكميل گردد.

نخست از خود زمين شروع كرده، مى‏فرمايد: «و ما زمين را گسترش داديم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).

و از آنجا كه آفرينش كوهها با آن فوائد زيادى كه دارند يكى از نشانه‏هاى توحيد است، به ذكر آن پرداخته، اضافه مى‏كند: «و ما در زمين كوههاى مستقر و ثابتى انداختيم» (وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ).

اين كوهها علاوه بر اين كه از ريشه به هم پيوسته‏اند و همچون زرهى زمين را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى‏كنند، و علاوه بر اين كه قدرت توفانها را در هم شكسته و وزش باد و نسيم را به دقت كنترل مى‏نمايند، محل خوبى براى ذخيره آبها به صورت برف و يا چشمه‏ها مى‏باشند.

سپس به سراغ مهمترين عامل زندگى بشر و همه جانداران يعنى گياهان مى‏رود، مى‏فرمايد: «و ما در روى زمين از هر چيز (گياه) موزون رويانديم» (وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ).

در كره زمين شايد صدها هزار نوع گياه داريم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون كه شناخت هر يك دريچه‏اى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر كدام از آنها دفترى است از «معرفت كردگار».

(آيه 20)
و از آنجا كه وسائل زندگى انسان منحصر به گياهان و معادن نيست در اين آيه به تمام اين مواهب اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمين قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ).

نه تنها براى شما بلكه براى همه موجودات زنده، «و كسانى كه شما روزى آنها را نمى‏دهيد» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ).

آرى! براى همه آنها نيازمنديهايشان را فراهم ساختيم.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
12th July 2013, 10:31 AM
(آيه 21)
اين آيه در حقيقت به پاسخ سؤالى مى‏پردازد كه براى بسيارى از مردم پيدا مى‏شود و آن اين كه چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختيار انسانها نمى‏گذارد كه بى‏نياز از هر گونه تلاش و كوشش باشند.

مى‏فرمايد: «خزائن و گنجينه‏هاى همه چيز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى‏كنيم» (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).

بنابراين چنان نيست كه قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشيم، بلكه منبع و مخزن و سر چشمه همه چيز نزد ماست، ولى همه چيز اين عالم حساب دارد و ارزاق و روزيها نيز به مقدار حساب شده‏اى از طرف خدا نازل مى‏گردد.

كاملا روشن است كه تلاش و كوشش براى زندگى علاوه بر اين كه تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مى‏سازد و حركت و نشاط مى‏آفريند، وسيله بسيار خوبى براى اشتغال سالم فكرى و جسمى آنهاست، و اگر چنين نبود و همه چيز بى‏حساب در اختيار انسان قرار داشت معلوم نبود دنيا چه منظره‏اى پيدا مى‏كرد؟

به عبارت ديگر همان گونه كه فقر و نياز، انسان را به انحراف و بدبختى مى‏كشاند بى‏نيازى بيش از حد نيز منشأ فساد و تباهى است.

(آيه 22)
نقش باد و باران: در تعقيب بيان قسمتى از اسرار آفرينش و نعمتهاى خدا در آيات گذشته، در اين آيه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما بادها را فرستاديم در حالى كه بارور كننده‏اند» و قطعات ابر را به هم مى‏پيوندند و بارور مى‏سازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ).

«و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستاديم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).

«و به وسيله آن همه شما را سيراب كرديم» (فَأَسْقَيْناكُمُوهُ).

«در حالى كه شما توانايى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتيد» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِينَ).

يعنى شما نمى‏توانيد حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زياد گردآورى و حفظ كنيد، اين خداست كه از طريق منجمد ساختن آنها در قله كوهها به صورت برف و يخ، و يا فرستادن آنها به اعماق زمين كه بعدا به صورت چشمه‏ها و كاريزها و چاهها ظاهر مى‏شوند، آنها را گردآورى و ذخيره مى‏كند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
12th July 2013, 10:33 AM
(آيه 23)
سپس به دنبال بحثهاى توحيدى به معاد و مقدمات آن اشاره كرده، مى‏گويد: «و مائيم كه زنده مى‏كنيم و (مائيم كه) مى‏ميرانيم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ).

«و وارث (همه روى زمين و تمام اين جهان) مائيم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).

اشاره به مسأله حيات و مرگ كه در واقع مهمترين و قطعى‏ترين مسائل است هم مى‏تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تكميلى براى بحث توحيد.

از سوى ديگر وجود مرگ و زندگى خود دليل بر اين است كه موجودات اين عالم از خود چيزى ندارند و هر چه دارند از ناحيه ديگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست!

(آيه 24)
بعد اضافه مى‏كند: «ما هم پيشينيان شما را دانستيم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ).

كلمه «مستقدمين» و «مستأخرين» معنى وسيعى دارد كه هم شامل پيشگامان و متأخران در زمان مى‏شود، و هم شامل پيشگامان در اعمال خير، و يا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و يا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اينها.

بنابراين هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشكارند، و از اين نظر معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال همه آنها كاملا در برابر ما سهل است.

(آيه 25)
و لذا بلافاصله به دنبال اين سخن مى‏گويد: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جديد در رستاخيز باز مى‏گرداند و) جمع و محشور مى‏كند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ).

«چرا كه او هم حكيم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).

«حكمت» او ايجاب مى‏كند كه مرگ پايان همه چيز نباشد، زيرا اگر زندگى منحصر به همين چند روز حيات اين جهان بود آفرينش جهان بيهوده و بى‏محتوا مى‏شد، و از خداوند حكيم دور است كه يك چنين آفرينش بى‏نتيجه‏اى داشته باشد.

و «عليم» بودنش سبب مى‏شود كه در امر معاد و حشر، مشكلى ايجاد نشود، هر ذره خاكى كه از انسانى به گوشه‏اى پرتاب شده جمع‏آورى مى‏كند و حيات جديد به آن مى‏بخشد، و از سوى ديگر پرونده اعمال همگى هم در دل اين جهان طبيعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اينها آگاه است.

بنابراين حكيم و عليم بودن خدا دليل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مى‏شود.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
12th July 2013, 10:35 AM
(آيه 26)
آفرينش انسان: به مناسبت آيات گذشته كه قسمتهايى از آفرينش خداوند و نظام هستى را بيان مى‏كند، در اينجا به شاهكار بزرگ خلقت يعنى «آفرينش انسان» پرداخته، و طى آيات متعدد و پرمحتوايى، بسيارى از جزئيات اين آفرينش را بازگو مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «ما انسان را از گل خشكيده‏اى (همچون سفال) كه از گل بدبوى (تيره رنگى) گرفته شده بود آفريديم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).

(آيه 27)
«و جنّ را پيش از آن از آتش گرم و سوزان خلق كرديم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).

(آيه 28)
مجددا به آفرينش انسان باز مى‏گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان كه قبل از آفرينش انسان روى داد، چنين بيان مى‏كند: و به خاطر بياور «هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشكيده‏اى كه از گل تيره رنگ بدبويى گرفته شده، مى‏آفرينم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).

(آيه 29)
«و هنگامى كه خلقت آن را به پايان و كمال رساندم و از روح خود (يك روح شريف و پاك و با عظمت) در آن دميدم همگى به خاطر آن سجده كنيد» (فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ).

(آيه 30)
آفرينش انسان پايان پذيرفت و آنچه شايسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چيز انجام يافت: «در اين هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده كردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).

(آيه 31)
تنها كسى كه اطاعت اين فرمان را نكرد «ابليس» بود، لذا اضافه مى‏كند: «به جز ابليس كه خوددارى كرد از اين كه همراه سجده كنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ).

(آيه 32)
اينجا بود كه ابليس مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:

اى ابليس! چرا تو با سجده كنندگان نيستى»؟ (قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314.html

soham 313
12th July 2013, 10:36 AM
(آيه 33)
ابليس كه غرق غرور و خودخواهى خويش بود آنچنان كه عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى كه او را از خاك خشكيده‏اى- كه از گل بدبويى گرفته شده- آفريده‏اى سجده نخواهم كرد» (قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).

(آيه 34)
او كه از اسرار آفرينش بر اثر خودخواهى و غرور بى‏خبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى كه داشت سقوط كرد، ديگر شايسته نبود كه او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت يا از آسمانها و يا از صفوف فرشتگان) بيرون رو كه تو رجيم و رانده شده درگاه مايى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ).

(آيه 35)
و بدان كه اين غرورت مايه كفرت شد و اين كفر براى هميشه تو را مطرود كرد، «لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخيز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ).

(آيه 36)
ابليس كه در اين هنگام خود را رانده درگاه خدا ديد، و احساس كرد كه آفرينش انسان سبب بدبختى او شد، آتش كينه در دلش شعله‏ور گشت، تا انتقام خويش را از فرزندان آدم بگيرد.

لذا «عرض كرد: پروردگارا! اكنون كه چنين است مرا تا روز رستاخيز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ).

نه براى اين كه توبه كند، يا از كرده خود پشيمان باشد و در مقام جبران برآيد، بلكه براى اين كه به لجاجت و عناد و دشمنى و خيره سرى ادامه دهد!

(آيه 37)
خداوند هم اين خواسته او را پذيرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت يافتگانى» (قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
13th July 2013, 08:26 AM
صفحه ی 151 از قرآن کریم شامل آیات 38 تا 68 از سوره ی حجر


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


إِلَيٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(38)
تا روز [و] وقت معلوم(38)



قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(39)
گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختي من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مي آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت(39)



إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(40)
مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را(40)



قَالَ هَٰذَا صِرَٰطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ(41)
فرمود اين راهي است راست [كه] به سوي من [منتهي مي شود](41)



إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَٰنٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ(42)
در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطي نيست مگر كساني از گمراهان كه تو را پيروي كنند(42)



وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ(43)
و قطعا وعده گاه همه آنان دوزخ است(43)



لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَٰبٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ(44)
[دوزخي] كه براي آن هفت در است و از هر دري بخشي معين از آنان [وارد مي شوند](44)



إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(45)
بي گمان پرهيزگاران در باغها و چشمه سارانند(45)



ادْخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِينَ(46)
[به آنان گويند] با سلامت و ايمني در آنجا داخل شويد(46)



وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَٰنًا عَلَيٰ سُرُرٍ مُّتَقَٰبِلِينَ(47)
و آنچه كينه [و شائبه هاي نفساني] در سينه هاي آنان است بركنيم برادرانه بر تختهايي روبروي يكديگر نشسته اند(47)



لَا يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ(48)
نه رنجي در آنجا به آنان مي رسد و نه از آنجا بيرون رانده مي شوند(48)



۞ نَبِّئْ عِبَادِيٓ أَنِّيٓ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(49)
به بندگان من خبر ده كه منم آمرزنده مهربان(49)



وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِيمُ(50)
و اينكه عذاب من عذابي است دردناك(50)



وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِبْرَٰهِيمَ(51)
و از مهمانان ابراهيم به آنان خبر ده(51)



إِذْ دَخَلُوا۟ عَلَيْهِ فَقَالُوا۟ سَلَٰمًا قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ(52)
هنگامي كه بر او وارد شدند و سلام گفتند [ابراهيم] گفت ما از شما بيمناكيم(52)



قَالُوا۟ لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٍ(53)
گفتند مترس كه ما تو را به پسري دانا مژده مي دهيم(53)



قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَيٰٓ أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ(54)
گفت آيا با اينكه مرا پيري فرا رسيده است بشارتم مي دهيد به چه بشارت مي دهيد(54)



قَالُوا۟ بَشَّرْنَٰكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُن مِّنَ الْقَٰنِطِينَ(55)
گفتند ما تو را به حق بشارت داديم پس از نوميدان مباش(55)



قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا الضَّآلُّونَ(56)
گفت چه كسي جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مي شود(56)



قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ(57)
[سپس] گفت اي فرشتگان [ديگر] كارتان چيست(57)



قَالُوٓا۟ إِنَّآ أُرْسِلْنَآ إِلَيٰ قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ(58)
گفتند ما به سوي گروه مجرمان فرستاده شده ايم(58)



إِلَّآ ءَالَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ(59)
مگر خانواده لوط كه ما قطعا همه آنان را نجات مي دهيم(59)



إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَآ إِنَّهَا لَمِنَ الْغَٰبِرِينَ(60)
جز آنش را كه مقدر كرديم او از بازماندگان [در عذاب] باشد(60)



فَلَمَّا جَآءَ ءَالَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ(61)
پس چون فرشتگان نزد خاندان لوط آمدند(61)



قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ(62)
[لوط] گفت شما مردمي ناشناس هستيد(62)



قَالُوا۟ بَلْ جِئْنَٰكَ بِمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَمْتَرُونَ(63)
گفتند [نه] بلكه براي تو چيزي آورده ايم كه در آن ترديد مي كردند(63)



وَأَتَيْنَٰكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ(64)
و حق را براي تو آورده ايم و قطعا ما راستگويانيم(64)



فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَٰرَهُمْ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا۟ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ(65)
پس پاسي از شب [گذشته] خانواده ات را حركت ده و [خودت] به دنبال آنان برو و هيچ يك از شما نبايد به عقب بنگرد و هر جا به شما دستور داده مي شود برويد(65)



وَقَضَيْنَآ إِلَيْهِ ذَٰلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَٰٓؤُلَآءِ مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ(66)
و او را از اين امر آگاه كرديم كه ريشه آن گروه صبحگاهان بريده خواهد شد(66)



وَجَآءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ(67)
و مردم شهر شادي كنان روي آوردند(67)



قَالَ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ ضَيْفِي فَلَا تَفْضَحُونِ(68)
[لوط] گفت اينان مهمانان منند مرا رسوا مكنيد(68)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
13th July 2013, 08:30 AM
(آيه 38)
ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخيز، چنانكه خواسته‏اى، بلكه «تا وقت و زمان معينى» (إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).

منظور از «يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پايان اين جهان و برچيده شدن دوران تكليف است.

(آيه 39)
در اينجا ابليس نيّت باطنى خود را آشكار ساخت هر چند چيزى از خدا پنهان نبود و «عرض كرد: پروردگارا! به خاطر اين كه مرا گمراه ساختى (و اين انسان زمينه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمين را در نظر آنها زينت مى‏دهم (و انسانها را به آن مشغول مى‏دارم) و سر انجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).

(آيه 40)
اما او به خوبى مى‏دانست كه وسوسه‏هايش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنايى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» كه به مرحله عالى ايمان و عمل پس از تعليم و تربيت و مجاهده با نفس رسيده باشند (إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ).

(آيه 41)
خداوند به عنوان تحقير شيطان و تقويت قلب جويندگان راه حق و پويندگان طريق توحيد «فرمود: اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است» و سنت هميشگيم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ).

(آيه 42)
كه «تو هيچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى كه شخصا بخواهند از تو پيروى كنند» (إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ).

يعنى، در واقع اين تو نيستى كه مى‏توانى مردم را گمراه كنى، بلكه اين انسانهاى منحرفند كه با ميل و اراده خويش دعوت تو را اجابت كرده، پشت سر تو گام برمى‏دارند.

(آيه 43)
سپس صريحترين تهديدهاى خود را متوجه پيروان شيطان كرده، مى‏گويد: «و جهنم ميعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ).

گمان نكنند كه آنها از چنگال مجازات مى‏توانند فرار كنند و يا به حساب آنها رسيدگى نمى‏شود.

(آيه 44)
«همان دوزخى كه هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پيروان شيطان تقسيم شده‏اند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).

اين درها، در حقيقت درهاى گناهانى است كه به وسيله آن، افراد وارد دوزخ مى‏شوند، هر گروهى به وسيله ارتكاب گناهى و از درى، همان گونه كه درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهايى است كه به وسيله آن بهشتيان وارد بهشت مى‏شوند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
13th July 2013, 08:32 AM
(آيه 45)
نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آيات گذشته ديديم كه چه سان خداوند نتيجه كار شيطان و ياران و همگامان و پيروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.

طبق روش قرآن كه از مسأله مقابله و تقارن، براى تعليم و تربيت، بهره‏گيرى مى‏كند، در اين آيات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت بيان شده است:

1- در آغاز به يك نعمت مهم جسمانى اشاره كرده، مى‏گويد: «پرهيزكاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در كنار چشمه‏هاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ).

ذكر «جنات» و «عيون» به صيغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمه‏هاى فراوان و گوناگون بهشت است كه هر كدام لذت تازه‏اى مى‏آفريند.

(آيه 46)
دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى كه «سلامت» و «امنيت» است اشاره مى‏كند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنيت از هرگونه خطر، مى‏گويد: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مى‏گويند: «داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت كامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ).

(آيه 47)
چهارم: «ما هرگونه حسد و كينه و عداوت و خيانت را از سينه‏هاى آنها مى‏شوييم و بر مى‏كنيم» (وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).

چرا كه تا قلب انسان از اين «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنيت فراهم مى‏شود و نه برادرى و اخوت.

5- «در حالى كه همه برادرند» (إِخْواناً).

و نزديكترين پيوندهاى محبت در ميان آنها حكمفرماست.

6- «در حالى كه بر سريرها رو بروى يكديگر قرار گرفته‏اند» (عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ).

آنها در جلسات اجتماعيشان گرفتار تشريفات آزار دهنده اين دنيا نيستند و مجلسشان بالا و پايين ندارد همه برادرند، همه رو بروى يكديگر و در يك صف، نه يكى بالاى مجلس و ديگرى در كفش كن.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
13th July 2013, 08:33 AM
(آيه 48)
سپس به هفتمين نعمت مادى و معنوى اشاره كرده، مى‏گويد:

«هرگز خستگى و تعب به آنها نمى‏رسد» (لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ).

و همانند زندگى اين دنيا كه رسيدن به يك روز آسايش، خستگيهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد كه فكر آن، آرامش انسان را بر هم مى‏زند، نيست.

8- همچنين فكر فنا و نابودى و پايان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمى‏دهد، چرا كه «آنها هرگز از اين باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمى‏شوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ).

(آيه 49)
اكنون ممكن است افراد گنهكار و آلوده در هاله‏اى از غم و اندوه فرو روند كه اى كاش ما هم مى‏توانستيم به گوشه‏اى از اين موهبت دست يابيم، در اينجا خداوند رحمان و رحيم درهاى بهشت را به روى آنها نيز مى‏گشايد، اما به صورت مشروط.

با لحنى مملو از محبت و عاليترين نوازش، روى سخن را به پيامبرش كرده، مى‏گويد: پيامبرم! «بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).

(آيه 50)
اما از آنجا كه قرآن، هميشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جمله‏هاى تكان دهنده‏اى كه حاكى از خشم و غضب اوست مى‏گيرد، تا تعادل ميان خوف و رجاء كه رمز تكامل و تربيت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مى‏كند: كه به بندگانم نيز بگو: كه «عذاب و كيفر من همان عذاب دردناك است» (وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ).

(آيه 51)
ميهمانان ناشناس؟ از اين آيه به بعد، قسمتهاى آموزنده‏اى را از تاريخ پيامبران بزرگ و اقوام سركش به عنوان نمونه‏هاى روشنى از بندگان مخلص، و پيروان شيطان، بيان مى‏كند.

نخست از داستان ميهمانهاى ابراهيم شروع كرده، مى‏گويد: «و به آنها (بندگانم) از ميهمانهاى ابراهيم خبر ده» (وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
13th July 2013, 08:35 AM
(آيه 52)
اين ميهمانهاى ناخوانده همان فرشتگانى بودند كه: «به هنگام وارد شدن بر ابراهيم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً).

ابراهيم آن گونه كه وظيفه يك ميزبان بزرگوار و مهربان است براى پذيرايى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت، اما هنگامى كه سفره غذا گسترده شد ميهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نكردند، او از اين امر وحشت كرد و وحشت خود را كتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بيمناكيم» (قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ).

اين ترس به خاطر سنتى بود كه در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در ميان بعضى از اقوام معمول است كه هرگاه كسى نان و نمك كسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مديون او مى‏داند و به همين دليل، دست نبردن به سوى غذا دليل بر قصد سوء و كينه و عداوت است.

(آيه 53)
ولى چيزى نگذشت كه فرشتگان ابراهيم را از نگرانى بيرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانايى بشارت مى‏دهيم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ).

(آيه 54)
ولى ابراهيم به خوبى مى‏دانست كه از نظر موازين طبيعى تولد چنين فرزندى از او بسيار بعيد است، هر چند در برابر قدرت خدا هيچ چيزى محال نيست، ولى توجه به موازين عادى و طبيعى تعجب او را برانگيخت، لذا «گفت: آيا چنين بشارتى به من مى‏دهيد در حالى كه من به سن پيرى رسيده‏ام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى‏ أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ).

«راستى به چه چيز مرا بشارت مى‏دهيد»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).

آيا به امر و فرمان خداست اين بشارت شما يا از ناحيه خودتان؟ صريحا بگوييد تا اطمينان بيشتر پيدا كنم!

(آيه 55)
به هر حال فرشتگان مجال ترديد يا تعجب بيشترى به ابراهيم ندادند، با صراحت و قاطعيت به او «گفتند: كه ما تو را به حق بشارت داديم» (قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ).

بشارتى كه از ناحيه خدا و به فرمان او بود و به همين دليل، حق است و مسلم.

و به دنبال آن براى تأكيد- به گمان اين كه مبادا يأس و نااميدى بر ابراهيم غلبه كرده باشد- گفتند: «اكنون كه چنين است از مأيوسان مباش» (فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ).

(آيه 56)
ولى ابراهيم به زودى اين فكر را از آنها دور ساخت كه يأس و نوميدى از رحمت خدا بر او چيره شده باشد، بلكه تنها تعجبش روى حساب موازين طبيعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى‏شود جز گمراهان»؟! (قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ).

همان گمراهانى كه خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى‏پايانش نبرده‏اند، خدايى كه از ذره‏اى خاك، انسانى چنين شگرف مى‏آفريند، و از نطفه ناچيزى فرزندى برومند به وجود مى‏آورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبديل مى‏كند، چه كسى مى‏تواند در قدرت چنين پروردگارى شك كند يا از رحمت او مأيوس گردد؟!

(آيه 57)
ولى به هر حال ابراهيم (ع) پس از شنيدن اين بشارت، در اين انديشه فرو رفت كه اين فرشتگان با آن شرايط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نيامده‏اند، حتما مأموريت مهمترى دارند و اين بشارت تنها گوشه‏اى از آن را تشكيل مى‏دهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموريت شما چيست اى فرستادگان خدا»؟ (قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد