PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سلطان محمد سلجوقی و نزاریان اصفهان



اسماعیل س
5th February 2013, 08:11 PM
بنام خالق هستی بخش...
نوشته اسماعیل سپهوند دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه خوارزمی
سلطان محمد سلجوقی ونزاریاناصفهان
مقدمه: در قرن دوم هجری بعد از آنکه فرقه اسماعیلیه با تبلیغ شیعه گری اسماعیلی در سرتاسر دنیای اسلام به تبلیغ پرداخت و خطری بالقوه برای خلافت عباسی(از نظر سیاسی) و عالم سنت(از نظر فقهی) شدند.خلافت عباسی و فقها و متکلمان اهل سنت شروع به تبلیغ علیه این فرقه شدند، سرانجام اسماعیلیان موفق به تشکیل دولت فاطمی در شمال افریقا شدند. و خطر آنها روز به روز بیشتر شد تا اینکه مرزهای آنان از غرب تا مصر و در شرق به اقیانوس اطلس رسید. و داعیان آنها تا حدود چین آمدند. استقبال ایرانیان به اللخصوص نخبگان ایرانی باعث گرویدن بسیاری به این فرقه ضاله(از نظر خلافت عباسی و فقهای سنی) شد. لذا حاکمان و فقیهان برای کسب وجهه به مبارزه با پیروان این فرقه پرداختند. تسلط آل بویه بر بغداد باعث تحرک کم و بی انعطافی عباسیان شده بود تا اینکه سر اجام سلجوقیان به حمایت خلافت برخاستند و برای کسب وجهه برای خوشایند خلافت و فقیهان و مفتیان دست به کار شدند. با تبلیغات عبدالملک عطاش و اقدامات حسن صباح در ایران در دوره سلاجقه، در اواخر سلطنت ملکشاه خطر اسماعیلیان نزاری(که از مصر منشعب شده بودند) به شدت احساس شد با فتح الموت دیگر قلاع توسط نزاریان و قتل نظام الملک که بیشترین دغدغه بر افکنی این فرقه را داشت هر روز بر قدرت آنها افزوده می شد تا آنکه بالأخره پس از مرگ ملکشاه و اختلاف برکیارق و سلطان محمد(پسران ملک شاه) آنها در اصفهان که ریشه داشتند(در زمان عبدالملک عطاش) به سرکردگی احمد بن عبدالملک عطاش به خروش آمدند و قلعه شاهدژ را که بر اصفهان مشرف بود گرفتند و در حدود هشت سال بر این قلعه مسلط بودند و حامیان دولت عباسی و مذهب سنت را می آزردند تا اینکه سلطان محمد به فکر چاره افتاد.
سلجوقیان ؛ از آغاز تا سلطنت سلطان محمد تپر
سلجوقیان دراصل خاندانی از رؤسای قبیله قنق از اقوام غز بودند که موطن و سرزمین اصلی آنان دشتهای شمال دریای خزر و دریاچه آرال بود. اینان در حوالی آخر قرن یازدهم[پنجم ه.ق] به دین اسلام درآمدند، و از طریق خوارزم و ماوراء النهر، مانند بیشتر اقوام بربر، به عنوان سپاه مزدور وارد خدمت قدرت های نظامی شدند و قدم در دنیای اسلام گذاشتند. سلجوقیان و دسته های چادرنشین پیرو آنان بعداً رو به سوی خراسان نهادند، و آن ایالت را از غزنویان گرفتند، در سال 429/1038 طغرل در نیشابور خویشتن را سلطان خواند. طغرل از روی عمد قدرت سیاسی خود را با جنبش مذهب سنت در آمیخت و خلفای عباسی را از زیر حمایت بوئیان شیعی مذهب بیرون آورد، و در نتیجه این سیاست، طرفداری اهل تسنن را نسبت به اقدامات خود علیه قدرت دیلمیان در مغرب ایران جلب کرد. در سال 447/1055 طغرل وارد بغداد شد و سلطنت وی از طرف خلیفه عباسی مورد تأیید قرار گرفت. چند سالی پس از این آل بویه سرانجام بر افتادند.(بوسورث ، 1371 : 180)طغرل : طغرل بر گرگان و طبرستان دست یافت و حکومت آل زیار را بر چید. بین سالهای 436 – 434 ق. / 1045 – 1042 م. طغرل فاتح جنگهای بسیاری در خوارزم، قزوین، ابهر، زنجان و همدان شد و با نیروهای بازمانده از دیلمیان و غزنویان به حرب پرداخت، مردم قزوین تسلیم شدند، ابوکالیجار مانع ورود طغرل به اصفهان شد و این شهر تنها خراجگذار سلجوقیان شد.( صفی ، 1389 : 115) طغرل بنیانگذار حکومت سلجوقیان توانست در دوران حکومتش بر گرگان، طبرستان، خوارزم ، همدان ، ری ، بلخ، اصفهان و دیگر سرزمین های ایران و کلیه بلاد غرب آسیا از حدود افغانستان فعلی تا مرزهای امپراتوری بیزانس (روم شرقی ) و مرزهای خلافت فاطمیان مصر مستولی گردد (سجادی : 1363 ، 260 ) البته مناسبات سیاسی سلجوقیان با بغداد در سال 431 ق بعد از واقعه دندانقان آغاز گردید بعد از این پیروزی سلجوقیان فتح نامه ای رسمی تنظیم کردند و به بغداد فرستاند رهبران سلجوقی در این نامه خود را مطیع و هواخواه دولت عباسی معرفی کردند و از خلیفه درخواست کردند تا سرزمینهای تسخیر شده را طبق شریعت اسلام و فرمان امیرالمؤمنین اداره کنند.( ستارزاده : 1384 ، 43 )سلجوقیان بر عراق و فارس دست یافتند و حکومت آل بویه را منقرض ساختند و شیعیان شرق را سرکوب نمودند (جواهرکلام : 1333 ، ج 4 ، 258) آلب ارسلان: چون طغرل وفات یافت آلب ارسلان پسر چغری بیک به سلطنت رسید وی نظام الملک را به صدارت منصوب کرد.(شبانکاره ای : 1363 ، 100 و 101 ) سلطنت ده ساله او (65-455/73-1063) و سلطنت بیست ساله فرزند او «ملکشاه» (485-465/92-1073) دوره اوج سلطنت سلجوقیان بزرگ است. این دو سلطان با سفرهای بی وقفه و حضور فعالانه در سرزمین ها و لشکرکشی در ممالک سر حدی، بر امپراتوری وسیع و پر دامنه خود حکومت کردند.(آژند ، 1380 : 87)ملک شاه :دوره پادشاهی آلب ارسلان و ملک شاه اوج قدرت امپراتوری سلجوقی محسوب می شود، لشکر در اصفهان پایتخت ملک شاه مستقر بود نظام الملک ، پسران و غلامان او اداره آن را برعهده داشتند. خوانین قراخانی در ماوراءالنهر و ترکستان خراجگذار سلطان سلجوقی شدند در شمال غربی حکمرانان اران،شروان و گرجستان تابعیت سلطان را پذیرا شدند.( ستارزاده : 1384 ، 78 )حسن صبّاح با تثبیت وضع خود در الموت، برای نشر دعوت، داعیانی به نقاط مختلف گسیل داشت. با گسترش دعوت حسن صباح در منطقه قهستان در جنوب خراسان که اهالی آن از حاکمان سلجوقی نا خرسند بودند، ملکشاه سلجوقی دریافت که اسماعیلیان عملاً دولتی خودمختار در درون امپراتوری سلجوقی شده اند. حوادث پیشروی اسماعیلیان مربوط به سالهای 484 و 485 .ق است که با کشته شدن نظام الملک، وزیر مدبّر ملکشاه در دوازدهم رمضان سال 485 ق. نگرانی و ترس ملکشاه نسبت به این فرقه فزونی یافت.(ناصری طاهری ، 1387 : 52) در حاشیه شرقی کوه های البرز، اسماعیلیان قلعه گردکوه را در اختیار گرفتند که جاده مهم ری به شرق ایران را تهدید می کرد، و در نزدیکی اصفهان، پایتخت سلجوقیان، قلعه های شاهدژ و خلنجان را به اشغال خود در آوردند؛ حتی در ناحیه کوهستانی ارنجان در شمال شرق خلیج فارس پایگاهایی تأسیس شد. شاهزادگان سلجوقی که در جنگهایی سخت بر سر جانشینی حکومت گرفتار بودند، عموماً اسماعیلیان را به حال خود گذاشتند.(هالم ، 1389 : 324) نظام سراسری که در اواخر پادشاهی ملک شاه به دست آمده بود با مرگ وی در سال 485 ق فرو پاشید در مدت 11 سال و چندماه سلطنت برکیارق (498 – 487 ق ) امپراتوری دچار تفرق و جنگ میان فرزندان نوجوان سلطان [ ملک شاه ] و سایر مدعیان سلطنت گردید (ستارزاده ، 1384 : 97 ) مرگ ملکشاه در سال 485/1092 روزگار سعادت سلجوقیان بزرگ را به سر آورد.(آژند ، 1380 : 91) برکیارق : چون میان برکیارغ و برادرش محمد که پسران ملک شاه بودند منازعت افتاد در ممالک اضطراب و آشوب ظاهر گشت (جوینی : 1312 ، 113 )کشمکش طولانی بین برکیارق و محمد که برادر اصلی سنجر و همسن برکیارق بود ، شروع شد. برکیارق گنجه را در سال 486 ق. به وی واگذار کردو قتلغ تگین را نیز اتابک او ساخت. محمد در جای خود قتلغ تگین را به قتل رسانید و ارّان را متصرف شد. باالأخره دو برادر پس از لشکرکشی های متعدد علیه یکدیگر ، در سال 497 ق. به توافق رسیدند و امپراتوری را بین خود تقسیم کردند. برکیارق یک سال بعد در سن بیست و چهار سالگیمرد. قبل از مرگش ملکشاه پسر چهار ساله خود را جانشین خویش اعلام کرد و امیر ایاض را اتابک وی ساخت. محمد ایاز را کشت و ملکشاه را کور کرد.(آژند : 1372 ، 248 و 249) برکیارق در سال 498 درسن 25 سالگی درگذشت.(ستارزاده : 1384 ، 106)
سلطان محمد؛ 511_498 ق.
پس از مرگ برکیارق سلطان محمد به سلطنت رسید وی فردی بلندقد و صاحب رأی و ثابت عهد بود.(داوودی : 1377 32 ) سلطان محمد تمام بالا بود کشیده ابرو. چهره به اندک مایه زردی مایل. محاسن سیاه و انبوه به طول مایل داشته ولادتش در شعبان سنه اربع سبعین اربع مائه ... پادشاهی بود به دین و دولت آراسته و به عدل و عفت موصوف ... صاحب رأی و ثابت عهد و صدق وعد بود. در اعزلز دین و حفظ بیضه اسلام ید بیضا نموده و بداس قهر خار کفر و بدعت درده و هرکه دژکوه بر در اصفهان بیند داند که آن پادشاه در فتح آن قلعه و قمع آن طایفه چه رنج دیده باشد و چه سختی کشیده و به حقیقت اگر آن فتح به دست او بر نیامدی از دین رمقی مانده بودی و از اسلام شفقی ، مدت هفت سال آن پادشاه نیکو خصال در آن مجاهدت بود و لمحه نیاسود تا آن سد منکر از راه مسلمانی برداشت.(راوندی : 1364 ، 152 و 153)غیاث الدین محمد سومین پسر ملک شاه است که از سنجر و محمود بزرگتر و از برکیارق کوچکتر بود او وسنجر از یک مادر ، برکیارق از مادری دیگر و محمود نیز از مادری دیگر بود.برکیارق قبل از وفاتش ، ملک شاه پسر خردسال خود را جانشینی داد. و امیر ایاز سپهسالار قشون خود را به اتابکی او انتخاب کرد. ایاز ملک شاه را به بغداد برد و برای او از خلیفه بیعت گرفت و به صلاحدید وزیر خود با سلطان محمد صلح کرد، نزاع بین ملک شاه و محمد برخاست. اما کمی بعد ف چون ایاز راه خیانت می رفت سلطان محمد او را کشت و ملک شاه را محبوس و نزد خود نگه داشت. محمد برادر خود سنجر را همچنان به حکومت خراسان باقی گذارد.(بهرامی : 1355 ، 732)محمد به مدت 13 سال از سال 498 تا 511 . ق سلطنت کرد وی زمانی قدرت را به دست گرفت که مدعیان جدی سلطنت عرصه کازار خارج شده بودند ( ستارزاده : 1364 ، 107 ) با جلوس محمد [بن ملک شاه] دوباره صلح و آرامش در کشور اعاده یافت و سلجوقیان توانستند دیگر بار قدرت را به دست گیرند. انها سعی و همت خود را بیشتر مصروف مبارزه با عباسیان کردند که کوشیدهبودند تا در کشمکشهایی که بین مدعیان قدرت بود به طور فعالی مداخله نمایند و نیز سلجوقیان بعدها بر ضد حشاشین [اسماعیلیان نزاری] که حتی بیش از پیش مایه نفرت و در خور سرزنش شده بودند، به مبارزه برخاستند.(اشپولر ، 1354 : 139 و 140) با مرگ ملکشاه که اندکی پس از قتل خواجه[نظام الملک] پدید آمد، دولت سلجوقی دچار تفرقه شد و در عوض اسماعیلیان مواضع خود را تحکیم کردند. در دوره برکیارق نیز اسماعیلیان ایران به موفقیت های چشمگیری نایل آمدند. اما محمد بن ملکشاه همین که به قدرت رسید تمام توان خود را علیه نزاریان مصروف کرد. سرانجام با سقوط قلعه شاهدژ در سال 500 ق. که از مراکز مهم اسماعیلی در مرکز ایران[اصفهان] بودضربه سختی بر اسماعیلیان وارد شد.(ناصری طاهری ، 1387 : 53) محمد که بین سال های 511-498/18-1105 سلطان بلا منازع بر شمرده می شد توانست بر امپراتوری مسلط شود و در جبال و دیلم عملیاتی را علیه حشاشین[اسماعیلیان] راه اندازد.(آژند ، 1380 : 93) از مهم ترین وقایع دوران سلطان محمد فتح شاهدژ و قلع و قمع اسماعیلیان نزاریِ اصفهان بود که در ادامه به آن می پردازیم .
اسماعیلیان(فاطمیان)
اصل و نسب : بنی فاطمه که در دیار مغرب و مصر خلیفه شدند و ایشان را اسماعیلیه و عبیدیه نیز گویند در زمان دولت بنی عباس 274 سال خلافت کردند. عده شان 14 تن می باشد، ابتدای دولتشان سال 297. ق از فرزندان اسماعیل بن جعفر صادق بودند.( سیف آزاد : 1363 ، 13 ) در بعضی تواریخ مسطور است اسماعیل را پسری بود محمد فرزندان محمد پس از وی در خفا و ستر به سر بردند (همان ، 2 )منابع و مآخذ موجود خبر می دهند که پسران محمدبن اسماعیل پس از آنکه وی در خوزستان ، در جنوب ایران اختفا گزید زنده ماندند و یکی از آنها به نام عبدالله، بعدها خود را در سلمیه، شهری در سوریه ، مستقر ساخت و دعوتِ اسماعیلی را در آنجا پنهانی ادامه داد. پس از عبدالله پسرش احمد جانشین او می شود و پس از احمد یا پسرش حسین یا پسر دیگرش محمد جای او را می گیرد، سپس عبدالله دوم ( در منابع غیر اسماعیلی عبیدالله ) که پسر حسین و برادرزاده و داماد محمد بود جانشین وی می شود ( بدره ای : 1387 ، 17 ) عبیدالله مهدی نخستین خلیفه فاطمی در اواخر قرن سوم هجری در افریقیه قیام کرد و از همان موقع بربرها به کمک وی شتافتند ( جواهرکلام : 1333 ،ج 4 ، 283 )عبیدالله مهدی در سال 297 ق بر مسند حکمرانی استقرار یافت جانشینان او قائم بامرالله (322 . ق ) منصور(334. ق ) و المعز (341 . ق ) با کمک بربرها مأمورین عباسی را از آفریقا راندند. در زمان معز فاطمیان مصر را گشودند و شهر قاهره را ساخته و به پایتخت جدید منتقل شدند.(همان، 284 ) پس از مرگ المستنصر بالله هشتمین خلیفه فاطمی مصر در سال 487 . ق انشعاب بزرگی در این فرقه پدید آمد. افضل بن بدر الجمالی وزیر فاطمی مانع شد تا نزار فرزند ارشد خلیفه به حق قانونی ولایت عهدی برسد و فرزند کوچکتر خلیفه ، المستعلی را که شوهر خواهرش بود به قدرت رساند پس از این گروهی مدعیامامت و خلافت مشروع نزار شدند و در ایران و سپس شام و هند به فعالیت خود ادامه دادند، گروه دیگر با نام مستعلویان در مصر و بخشهایی از شام بر جای ماندند، پایگاه نزاریان ایران بود که با رهبر جدید حسن صباح توسعه یافت.(ناصری طاهری : 1385 ، 53 )
جنبش نزاریان به رهبری حسن صباح
حسن صباح که دعوت فاطمی را در قلمرو سلجوقیان در ایران تبلیغ می کرد تا سال 487 . ق به صورت رهبر بلامعارض اسماعیلیان ایران در آمده بود، حسن از خط مشی و سیاست مستقلی در مقابله با ترکان سلجوقی پیروی می کرد.( بدره ای : 1378، 165 )
هدف سیاسی حسن صباح بسیار دقیق تعین شده بود: از میان بردن حکومت سلجوقیان، زیر و رو کردن همه دولت، آزاد ساختنِ ملت ایران و خاک کشور از چیرگی بیگانگان. نخستین وظیفه اسماعیلیان چنین بود.(ولادیمیرونا ، 1371 : 65)
پس از مرگ المستنصر در سال 487 ق. اسماعیلیان ایران به رهبری حسن صباح از خلافت فاطمی و رهبری دعوت در قاهره پیوند گسستند. اینان حقوق پسر خلیفه یعنی نزار را که از خلافت محروم و سپس کشته شد بر حق می دانستند. جماعت های اسماعیلی که در سرزمین های گونه گون ایران پراکنده گشته بودند، زیر رهبری واحد عبدالملک بن عطاش که آموزگار و استاد حسن صباح بود تجدید سازمان یافته بودند.(مادلونگ ، 1377 : 161) حسن در حدود سال 469 از راه غیر مستقیمی عزم مصر کرد وی سرانجام از راه دریا در سال 471 به شهر امام (قاهره ) رسید. مهم ترین چیزی که حسن صباح را به مسافرت برانگیخت مربوط به قدرت ترکان سلجوقی و اهل سنت و از هم گسیختن شیرازه حکومت آنان بود، حسن صباح به پشتیبانی از نزار اسماعیلیان مصر افتراق حاصل نمود ابن اثیر آورده است که مستنصر شخصاً به حسن گفت پس از او جانشین نزار است.(بدره ای : 1383 ، 59 و 60 ).در سال 437 . ق حسن صباح را در مغرب ایران می بینیم که در جست و جوی مرکزی است تا ستاد جنبش نزاری را در آنجا براه سازد (همان، 61 ).در حقیقت گرفتن قلعه کوهستانی الموت در شمال ایران در سال 483 . ق صلای آغاز یک قیام علنی بر ضد سلجوقیان ونیز تأسیس آنچه در آینده یک دولت اسماعیلی نزاری می شد بود در چنین اوضاع و احوالی بود که حسن در مشاجره جانشینی مستنصر جانب نزار را گرفت و روابط خود را با حکومت فاطمی و پایگاه مرکزی دعوت در قاهره که از مستعلی پشتیبانی کرده بود قطع کرد. (بدره ای : 1378 ، 65 )
از زمان مرگ مستنصر و ایجاد تعارض بر سر جانشینی، ایران پایگاه اصلی اسماعیلیان فراری شد.(قادری ، 1387 : 56)
فتوحات اسماعیلیان نزاری
فتح قلاع : اسماعیلیان پس از تشکل یافتن ، بر چندین دژ چیره شدند یکی از مهم ترین قلاعی که به دست اسماعیلیان افتاد قلعه الموت بود که در نواحی رودبار قزوین قرار گرفته بود ( سال 438 ) . از جمله قلعه دیگری که اسماعیلیان تصرف کردند قلعه لمبسر در رودبار و متصل به الموت واقع شده بود. قلعه دیگری که اسماعیلیان متصرف شدند گردکوه بود( داوودی : 1377 ، 80 و 79 )
نزاریان در اصفهان
گماشتگان اسماعیلی از خیلی وقت پیش در این شهر[اصفهان] مشغول فعالیت بودند. عبدالملک بن عطاش در آنجا زندگی می کرد، اما هنگامی که بر وی تهمت تشیع نهادند فرار اختیار کرد.(لوئیس ، 1362 : 202) عبدالملک عطاش: از دعات معروف اسماعیلی در اصفهان به شمار می رفت و علی رغم تسنّن افراطی اصفهان، حرکت تبلیغی او اسماعیلی گری را در این شهر به صورت یک حرکت قابل توجه در آورده بود.(جعفریان ، 1375 : 455) ابن عطاش به سهم خویش مردی مبرز و برجسته است وی پیشوای جماعت نزاری در آغاز پیدایش آن بود بنابر آنچه رشیدالدین فضل الله آورده است، مرد دلیر و با عزم چون رئیس مظفر را به دین نزاری درآورد و به حسن صباح مقام رفیعی در امر دعوت اعطا کرد، سنی مذهبان او را به دانش می ستودند و در جامعه ای که می زیست چنان نفوذ و قدرت داشت که پس از مرگ پسرش که بنابر روایت ابن اثیر هرگز به پای پدر نمی رسید چانشین او شد.( بدره ای : 1383 ،67 و 68) عبدالملک عطاش، توانست رییس مظفرالدین مستوفی را که خانه او در اصفهان بود به عهد ملکشاه صاحب خراج بود دعوت کرده و او دعوت نزاریه را قبول کرد. ولی اهل اصفهان وقتی عقیده رییس را دانستند وی از اصفهان به دامغان رفت.(کاشانی ، 1366 : 151) حسن صباح در مورد ابن عطاش می گوید :در رمضان سنه اربع و ستین و اربعمائه عبدالملک عطاش که در آن هنگام داعی عراق بود به ری آمد مرا پسندید و نیابت دعوت به من فرمود و گفت ترا به حضرت باید شد و خلیفه آن زمان المستنصر بالله بود، پس شیخ به تاریخ سنه سبع و ستین و اربعمائه از ری انتقال کردو به محروصه اصفهان رفت. عبدالملک پسر عطاش پیشوای اسماعیلیان در عراق و ایران باختری و چونان یک مرد دانشمند ارجمند بود، وی اصفهانی بود ولی از رهگذر کشمکش های فرقه ای مذهبی و ناخشنودی همگانی که به آشوب می انجامد به بدعت متهم وناچار به ری گریخت.( سری : 1386 ، 63)
احمد بن عبدالملک عطاش
عبدالملک عطاش پسری داشت به ناماحمد در زمان اقامت پدرش در اصفهان او به کار بازرگانی کرباس اشتغال داشت به هنگامی که پدرش به علت پیگرد روحانیت دولتی از اصفهان به الموت گریخت او اعلام کرد که مذهب و باور پدرش را رد می کند و از او می بُرد و به این دلیل از او چشم پوشیده شد.(منزوی : 1371 ، 100 ) ریاست اسماعیلیان اصفهان را ، احمد نامی پسر عبدالملک عطاش ، داعی معروف و رییس اسماعیلیان عراق ، به عهده داشت ، حسن صباح به پاس احترام پدرش او را به این سمت گذاشته بود.(بهرامی : 1354 ، 613) احمد بن عبدالملک عطاش برای نگهبانی از هدف خود با دقت ، پیوند خویش با اسماعیلیان را پنهان کرده بود این به او کمک کرد که دولت به او بدبین نشود تا او بتواند زیر نقاب بازرگان در شرایط مناسب فعالیتی شدید را گسترده و رهبری کند. ( همان ، 101 ) نزاع سلطان جدید سلجوقی، برکیارق، با نابرادریها و نامادریش به اسماعیلیان فرصت تازه ای داد و آنها چنان وحشت و هراسی بر اصفهان مستولی ساختند که تنها با قیام اهالی و قتل عام اسماعیلیه پایان پذیرفت. احمد بن عبدالملک عطاش کار دعوت در اصفهان را از نو آغاز کرد.(لوئیس ، 1362 : 202)
فتح شاهدژ توسط احمد بن عبدالملک عطاش
شاهدژ: از دیگر قلاع که اسماعیلیان نزاری تصرف کردند شاهدژ اصفهان بود. این قلعه قدیمی نبود بلکه آن را سلطان ملک شاه ساخته بود. ( داوودی : 1377 ، 81 ) در حوالی اصفهان قلعه دژکوه است که ملک شاه دستور ساختن آن را داده بود و آن را شاهدژ نامیده بود (ولادیمیرونا ، 1371 : ص 101 )
این قلعه[شاهدژ] سخت محکم بود و بر کوه اصفهان قرار داشت از بلندی پیشانی بر ستاره سماک می سائید و با افلاک همسری می کرد.(بنداری اصفهانی ، 1356 ، 103) در حوالی سال 500 هجری دو قلعه لمسر و شاهدژ در اصفهان نیز یه تصرف اسماعیلیان[نزاری] در آمد و قدرت آنان روز افزون شد.(اسماعیلیه ، 1389 : 103 و 104) در این میان اسماعیلیان، در میان ایرانیان شهرها و نیز در بین ایرانیانی که در قشون سلجوقیان خدمت می کردند ، پشتیبانان روز افزونی یافتند اسماعیلیان که از پیروزی های خود تشجیع شده بودند اینک توجه خود را به نواحی نزدیک تربه مقر قدرت سلجوقی در اصفهان معطوف داشتند در این ناحیه که رهبری آنان با احمدبن عبدالملک عطاش بود او با تصاحب قلعه شاهدژ در سال 494 پیروزی در خشانی به دست آورد، گویند احمد نزدیک به 30000 تن را در ناحیه اصفهان به کیش اسماعیلی درآورده بود.(بدره ای : 1378، 176 ) اسماعیلیان پس از تصرف شاهدژ شروع به جمع آوری مالیات در اطراف آن کردند و از نظر مالی ضربه محکمی بر استقلال اقتصادی آل سلجوقی زدند.( آژند : 1368 ، 257 )
نحوه فتح قلعه
چون احمد بن عبدالملک عطاش برای اسماعیلیان فعالیت می کرد به عنوان معلم فرزندان نگهبانان قلعه شاهدژ که از دیلمیان بودند در قلعه راه یافت و توجه آنان را جلب نموده و به کیش اسماعیلی درآورد و بدین طریق آن دژ را تصرف کرد. ( بدره ای : 1371 ، 77 ) در این قلعه احمد بن عبدالملک عطاش، رییس جماعت اسماعیلیه با جماعتی موضع گرفته بودند و بلایی برای اصفهان و دهات آن شده بودند.(بنداری اصفهانی ، 1356 : 103) در سال 494 ق. در همدان باز میان برکیارق و محمد مصاف افتاد، و محمد منهزم به خراسان آمد و برکیارق ظافر به بغداد بیمار شد، به جانب خوزستان رفت و برکیارق به سبب عداوت برادر[خویش] محمد، با محبان نزار به عنایت بودی و دوستار رفیقان و از حسن خلق[عقیدت] و سیرت ایشان را مکره نبودی. و رفیقان ملازم خدمتش بودند، چون کیا فخرآور اسدآبادی که با مردم سخن دعوت گفتی. وزیر دهستانی بفرمود تا بی اجازه سلطان او را در لشکرگاه با جمعی یاران بکشتند. سیدنا[حسن صباح] غلامی ارس را بفرستاد، تا به در اصفهان شر او به دست غلام کفایت کرد.(کاشانی ، 1366 : 156) [در هنگام درگیری بین برکیارق و محمد] نزاریان اسماعیلی بر دامنه تحرکات خود افزودند. آنان با استفاده از تفرقه سلاجقه بسیاری از سنیان را کشتند و بر بعضی قلاع مستحکم، که مهم ترین آنها قلعه «شاهدژ» در نزدیکی اصفهان بود، مسلط شدند.(کمال الدین حلمی ، 1390 : 38) برکیارق دوست دار رفیقان بودی و عقیدت ایشان را منکر نه. در این سال[494 ق.]کار اسماعیلیان در اصفهان مشهود شد. وسببش آن بود که روزی زنی در خانه اسماعیلی قبا و موزه ای چند دید ، آن حال باز گفت. جماعتی از اهالی اصفهان آن خانه را کبس کردند[و چند مرده و کشته در آن سرا بیافتند] و شاهدژ که سلطان ملکشاه آن را به حدود اصفهان مشق کرده بود ، شیخ احمد[بن]عطاش برگرفت.(فضل الله همدانی : 1381 ، 95 و 96) امیر « اُنر» در زمان خود بر ضد برکیارق شورید، ولی اسماعیلیان او را در اصفهان ترور کردند و شرّش را از برکیارق باز داشتند.(کمال الدین حلمی ، 1390 : 36) در همان هنگام اسماعیلیان دست به اقدام گستاخانه تری زدند،اقدام اخیر آنها فتح قلعه شاهدژ بود که بر فراز تپه ای در نزدیکی شهر بزرگ اصفهان، مقر سلطان سلجوقی، قرار داشت.(لوئیس ، 1362 : 202) و باطنیان اصفهان او[احمد بن عبدالملک] را سرور خود می دانستند، او را در قلعه مال بسیار جمع شد، سلاطین از کار ایشان مضطر شدند، در اثنای خلاف برادرانک محمد و برکیارق او قلعه را به خزاین و و ذخایر معمور کرد.(کاشانی ، 1366 : 156) طبق روایت ابن اثیر در اصفهان مرد نابینایی که از پیروان نزاریان بود به‌ معابر عمومی شهر رفته و از جوانان شهر می‌خواست تا جهت رفتن به منزل،وی را یاری نمایند.پس از رسیدن‌ به مقصد مرد نابینا به کمک همدستانش فرد کمک‌دهنده را کشته و به چاه می‌انداختند و بدین طریق‌ صدها تن از جوانان شهر اصفهان توسط نزایان کشته‌ شدند.(ابن اثیر ، 1368 :289)راوندی روایت می کند که :در زمان مبارزه دو سلطان(برکیارق و محمد ) خزانه، انبار مهمات، خدمتکاران جزء و زنان دربار آنجا بودند. یک گروهان دیلمی نگهبان دژ بود، احمدبن عبدالملک عطاش به شکل خدمتکار در دژ جا گرفت. او دائماً به شهر اصفهان می رفت و برای زنان این دژ لباس ، چادر و لوازم زنانه خریداری می کرد و با دیلمیان در پنهان گفت و گو و دوستی می نمود . آنها خود به اندیشه اسماعیلی نزدیک و نسبت بدین دعوت موافق بودند. آنگاه او فرمانده این دژ شد و همه از او اطاعت کردند ، پس از آن کنار دروازه اصفهان ، نزدیک دشت گور ، او دعوت خانه ای ساخت و هر شب عده ای بسیار به آنجا می آمدند آموزش او را می پذیرفتند و تهعد می کردند هر یک در بخش خود دیگران را به الحاد متمایل سازد و سپس به دعوت خانه راهنمایی کند به این ترتیب 30 هزار نفر آموزش او را پذیرفتند و آنان مسلمانان را می ربودند و می کشتند. ( راوندی : 1364 ، 156) هنگامی که سلطان محمد مشغول جنگ با ایاز و صدقه و از میان بردن آنان بود ، احمد بن عبدالملک عطاش در قلعه شاهدژ ؛ اسلحه و مهمات و آذوقه فراوان گرد آورده بود تا به موقع بتواند در مقابل سپاهیان سلطان مقاومت کند چون سلطان از کار صدفه و ایاز فراغت یافت به اصفهان آمد و قلعه مزبور را تحت محاصره در آورد. این محاصره هفت سال طول کشید.(پرویز : 1351 ، 133)و سببش آن بود که احمد را با دژدار آنجا دوستی و یگانگی بود. چون کوتوال نماند احمد را به جای او نصب کردند و او چون برهنه مستولی شد خزانه و کنیزکان و غلامان که بر رسم حرم سلطان بر آنجا بودند همه را به دست فرو گرفت و بعضی را بکشت و باطنیان به اصفهان او را مقدم خود داشتند و بر املاک و اموال مردم صدمها می نهادند سلاطین از کار او مضطر شدند و درین میانه خلاف برادران برکیارق و محمد افتاد و او قلعه به ذخایر و خزائن معمور کرد. (فضل الله همدانی : 1381 ، 96)در الکامل فی تاریخ ابن اثیر آمده :پس از مرگ ملکشاه در زمان فرمانروایی ملکه بسیار بانفوذ ترکان خاتون اصفهان در زیر سیطره او قرار گرفت وی دژدار پیشین را خلع و بجای او کسی به نام زیگر دیلمی گماشت. زیگر درگذشت و مقام او به کسی از مردم خوزان داده شد احمدبن عطاش تاجی نهاده از برای دارایی بسیار گرد کرده او را به پیشوایی خود برگزیدند با اینکه او هنوز دانش نیندوخته بود بود پسر پیشوای ایشان بود، احمدبن عطاش اندک معتمد دژدار یکسره در زیر سیطره ابن عطاش قرار گرفت. در نتیجه تیره بختی بزرگی دامنگیر مردمان اصفهان شده مانند خونریزی، دزدی و زیستن در هراس پیوسته. (ابن اثیر : 1263(1884م.) ، ج 10 ، 109 ) در حوالی سال 494 . ق بود که احمدبن عبدالملک بن عطاش بر قلعه شاهدژ، در اصفهان، پس از آنکه به تدریج تمام افراد آنرا به کیش جدید درآورد استیلا یافت.( بدره ای : 1383 ، ص 111 )
حمله سلطان محمد بهشاهدژ
شاهدژ در دست اسماعیلیان وسیله تهدید اصفهان و تمام قدرت و شوکت سلجوقیان بود (همان ، 112 ) سلطان محمد در مسائل مذهبی بسیار فعال و در قلع و قمع اسماعیلیان مجد بود (داوودی : 1377 ، ص 32 ) بر تخت نشستن سلطان محمد تپر به مشاجرات سلسله ای و نزاع های دسته ای در میان سلجوقیان پایان داد و این اقبال نزاریان را به ادبار مبدل ساخت و سلطان محمد اینک عزم جزم کرده بود که قاطعانه تر دفع نزاریان را تدارک بیند. وی به یک سلسله لشکرکشی های سنگین علیه آنها اقدام کرد و در طی این لشکرکشی ها نزاریان بیشتر قلعه ها و استحکامات خود را در کوههای زاگرس و در عراق ا دست دادند. اما لشکرکشی عمده ازسلطان محمد برفند نزاریان به هدف تسخیر شاهدژ که آن را دژکوه هم می گفتند صورت گرفت سلطان خود شخصاً شاهدژ را محاصره کرد و سرانجام آن را تسخیر کرد. داعی احمدبن عبدالملک بن عطاش که برج به برج با سلجوقیان جنگیده بود دستگیر شد و به سیاست رسید.( بدره ای : 1378 ، 183) چون سلطنت بر محمد مقرر شد قصد گشادن قلعه کرد. و سپاه بسیار پیرامون حصار چون دایره بر نقطه محیط شدند.(کاشانی ، 1366 : 156) در واقع سلطان محمد کاری واجب تر از جنگ با اسماعیلیان ندید و ابتدا از قلعه شاهدژ شروع کرد و در سال 500 . ق آن را محاصره کرد و با وجود مقاومت سرسختانه و حیله ها و ترفندهای احمد بن عبدالملک عطاش سرانجام قلعه سقوط کرد و سرش را نیز به بغداد فرستاند.(جوینی : 1312 ، ج 3 ، 211) بعد از این سلطان محمد به کار ملاحده پرداخت که در زمان تنازع او با برکیارق ، کار ایشان قوت گرفته بود و احمد عطاش برقلعه شاهدژ اصفهان متمکن شده بود. و زیادت از سی هزار مرد در دعوت او رفته. سلطان به محاصره قلعه مشغول شد. بعد از مدتی رزق قلعه تمام شد. وزیر سلطان محمد ، سعدالملک[آوجی] در الحاد از متابعان احمد عطاش بود. از قلعه پیغام به او فرستاد که جهت ما رزقی بفرستو الا قلعه بسپاریم جواب فرستاد که روزی دو دیگر تحمل کنید تا این سگ یعنی سلطان را از دست برگیریم. چون سلطان محرور مزاج بود ، هر ماه فصد کردی ، سعدالملک آوجی فصادسلطان را بفریفت تا او را به نیش زهرآلود فصد کند. این قول از قول زن حاجب سعدالملک آوجی که با معشوق خود شب به خلوت ، در اثنای حکایت می گفت ، به سمع سلطان رسید. سلطان روز دیگر خود را رنجور ساخت و فصاد را طلب فرمود ، چون فصاد قصد فصاد کرد ، سلطان به خشم در او نگرید ، فصاد بترسید و حال بازگفت ، سلطان بفرمود تا فصاد را هم بدان نیش فصد کردند ، در حال بمرد. سلطان را در الحاد سعدالملک آوجی و عداوت او با سلطان هیچ شک نماند. او را با اتباع او بکشت و زن حاجب او را بدان معشوق داد. هم در آن هفته قلعه مسخر شد ، احمدعطاش را به رسوایی تمام به شهر آوردند بکشتند.(مستوفی : 1364 ، 144 و 145)
سرانجام نزاریان اصفهان
در مجمع التواریخ السلطانیه در مورد حمله سلطان محمد به شاهدژ و فتح آن و قتل احمدبن عبدالملک عطاش این چنین آمده است : چون سلطنت بر محمد صافی و مقرر شد و منازعی نماند قصد گشادن قلعه کرد چون کار بر ایشان سخت شد فتوا فرستاند که چه گویند ائمه دین در حق طائفه ای که به یگانگی خدای تعالی ایمان دارند و به آمدن رسول خدا محمد عربی و کتب و رسل وی حق و صدق دانند اما با طائفه ای که در حق امام خلاف دارند بحث و نزاع کنند جایز باشد سلطان وقت را که با ایشان مصالحه و مواضعه کند و قبول طاعت ایشان کند و ایشان را از حوادث و بلا نگاه دارد ائمه که حاضر بودند جواز آن را مستحسن داشتند. اما ابوالحسن علی بن السمنجانی که از اکابر شیوخ شافعی بود گفت روا نباشد چرا که امامی که ایشان به آن متمسک اند آنچه شرعاً حرام است مباح کرده است و این منهی شرع است گفتند حاضر شوند تا مناظره کنیم سلطان وائمه اتفاق کردند که قاضی ابوالعلا صاعدبن یحیی حنفی برود و او بر قلعه رفت و با ایشان مناظره و مباحثه فراوان کرد. اما سخن به انجام نرسید چه غرض ایشان عماطلتی بود سلطان حصار سخت تر گرفت چون دید که کار به جنگ به جایی نمی رسد در عوض آن قلعه خان النجان بدیشان وعده کرد. و کبوتری در بغل نهاد و دست بر آنجا نهاد و سوگند یاد کرد که تا این جان در این تن باشد به عهد وفا نماید. چون به عهد و سوگند فرود آمد قلعه را خراب کردند و احمد بن عطاش را به خلافت و فضیحت بر شتری نشاندند و گرد شهر برآوردند و به عاقبت پوست او باز کردند و به کاه بیاکندند و او هیچ آه نکرد پسرش قیمتی داشت همه را ضائع کرد و خود را از بالای قلعه بینداخت مدت اقامت ابن عطاش در آن قلعه 12 سال بود. (مدرسی : 1364، 211 ) البته بعد از چند محاصره و گفت وگو میان سپاهیان سلطان و مدافعان قلعه سرانجام موافقت شد که تعدادی از مدافعان تحت حمایت سلطان قلعه را به قصد مراکز دیگر اسماعیلی در کوهستان و فارس ترک کنند. مقرر گردید که به محض وصول خبر رسیدن آن عده به سلامت به قلاع مورد نظر، از شاهدژ فرود آیند و به الموت نقل مکان کنند.(ستارزاده : 1384 ، 113) پس از مدتی خبر رسید که محافظانی که قلعه را ترک کرده اند به سلامت به مقصد رسیده اند، اما ابن عطاش از وفای به عهد سرباز زد و از تسلیم قلعه امتناع ورزید. در مهلت و فرصتی که پیش آمده بود وی سلاح و سربازان خود را، که در حدود هشتاد نفری بودند، در جناح باقی مانده قلعه متمرکز ساخته و خویش را آماده جنگیدن تا پای جان ساخته بود. این عده تنها وقتی مغلوب شدند که خائنی از میان آنها به اطلاع دشمن[سربازان سلجوقی] رسانید که محافظان یکی از باروها فقط ردیفی از سلاح و لباس جنگی است که چنان تعبیه شده اندکه چون سربازان واقعی به نظر آیند. در واپسین حمله تقریباً همه مدافعان نابود شدند.(لوئیس ، 1362 : 207) از گروه کوچکی که با سپاهیان شاه جنگیدند و از دژ بیرون آورده شدندهیچ کس زنده نماند. سرنوشت احمد بن عبدالملک عطاش غم انگیز بود. او زنده اسیر شد و پس از یک هفته زندان، پوستش را کندند و از کاه پر کندند پسر او نیز با او کشته شد و سر او را به بغداد بردند.(ولادیمیرونا ، 1371: 114) و شاهدژ که ملکشاه آن را به حدود اصفهان عمارت کرده بود، و احمد بن عبدالملک عطاش او را به حیلت گرفته. بندگان سلطان محمد او را به سوگند مغلظه فرود آوردند و به خلافت عام کشتند.(کاشانی ، 1366 : 156) نزاریان با سقوط شاهدژ در سال 500 . ق برای همیشه نفوذ خود را در منطقه اصفهان از دست دادند.( بدره ای : 1378 ، 183) مؤیدالملک قلعه خان لنجان را همچنین فتح کرد. این قلعه هم در نزدیکی اصفهان بود و شهر اصفهان از دراز دستی و مظالم اهل قلعه ویران گردیده بود.(بنداری اصفهانی ، 1356 : 103) از جمله ضربات شدیدی که بر اسماعیلیان نزاری در ایران وارد آمد، حمله سلطان محمد به قلعه شاهدژ در اصفهان و محاصره هفت ساله آن و دستگیری و کشته شدن بسیاری از اسماعیلیان، از جمله رهبر آنان احمد بن عبدالملک عطاش، که او را به طرز فجیعی کشتند سر او و پسرش را به بغداد فرستادند و همچنین کشته شدن وزیر سلطان محمد، سعدالملک آبی، که در این ماجرا ارتباط مخفیانه وی با اسماعیلیان فاش شده بود.(حسینیان مقدم و دیگران ، 1390 : 90)
منابع
1 – میناسیان ، اون کارو ، شاه دژ
2 - ولادیمیرونا، استرو ویلا لودمیلا ، تاریخ اسماعیلیان در ایران
3 – لین پول ، استانلی و دیگران ، تاریخ دولت های اسلامی و خاندان های حکومت گر
4 – ستارزاده ، ملیحه ، سلجوقیان
5 – شبانکاره ای ، محمدبن علی ، مجمع الانساب
6 - جوینی ، عطاملک ، تاریخ جهانگشاه
7 – داوودی ، تقی ، نهضت حسن صباح
8 - سیف آزاد ، عبدالرحمان ، تاریخ خلفای فاطمی
9 – همدانی ، سمیه ، بین انقلاب و دولت
10 - زیدان، جرجی ، تاریخ تمدن اسلام
11 - ناصری طاهری، عبدالله ، تاریخ مغرب اسلامی
12 - دفتری ، فرهاد ، مختصری در تاریخ اسماعیلیه
13 - هاجسن گ . س ، فرقه اسماعیلیه ، مارشال
14 – مجمع التواریخ السلطانیه ، به اهتمام محمد مدرسی زنجانی
15 – لوئیس ، برنارد ، اسماعیلیان در تاریخ
16 – لوئیس ، برنارد ، فداییان اسماعیلی
17 – ابن اثیر، الکامل فی التاریخ
18 – فضل الله همدانی، رشیدالدین ، جامع التورایخ
19 – مستوفی ، حمدالله ، تاریخ گزیده
20 – راوندی ،محمد بن علی بن سلیمان، راحة الصدور و آیة السرور
21 – پرویز ، عباس ، تاریخ سلاجقه و خوارزمشاهیان
22 – بهرامی ، اکرم ، تاریخ ایران ؛ از ظهور اسلام تا سقوط بغداد
23 - ابن اثیر،عز الدین علی، تاریخ کامل و بزرگ اسلام و ایران، ج 17
24 مادلونگ، ویلفرد، فرقه های اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سرّی
25. جعفریان، رسول، تاریخ تشیّع در ایران از آغاز تا قرن چهارم
26. ناصری طاهری، عبدالله، نقش اسماعیلیان در جنگ های صلیبی
27. بوسورث، کلیفورد ادموند، سلسله های اسلامی
28. بازورث و دیگران، سلجوقیان؛ برآمدن سلجوقیان
29. هالم، هاینس، تشیع
30. فرمانیان، مهدی، اسماعیلیه «تاریخ و عقاید»
31. کاشانی، جمال الدین ابوالقاسم عبدالله بن علی بن محمد، زبدة التواریخ
32. بنداری اصفهانی، زُبدة النُصره و نخبة العُصره؛ تاریخ سلسله سلجوقی
33. لوئیس، برنارد، تاریخ اسماعیلیان
34. صفی، امید، سیاست/دانش در جهان اسلام

35. قادری، حاتم، اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران

36. اشپولر، برتولد، جهان اسلام؛ دوران خلافت
37. حسینیان مقدم و دیگران، تاریخ تشیع 2
38. کمال الدین حلمی، احمد، دولت سلجوقیان

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد