ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني...



نسیم بهآر
30th December 2012, 08:17 PM
شبی از پشت يك تنهايي نمناك و باراني
تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم
پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي ابي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد جدا كردم.
و تو در پاسخ ابي ترين موج تمناي دلم گفتي :"
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي.
و من تنها براي ديدن ان چشمها تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"
همين بود اخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت ، حريم چشمهايم را به روي اشكي از
جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم.
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا،شايد خطا كردم
و تو بي انكه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا؟
،تا كي؟
،براي چه؟
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد رفتنت رسم نوازش
در غم خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني
دانه بر مي داشت
تمام بالهايش در غرق در اندوه و غربت شد.
و بعد از رفتنت آسمان چشمهايم خيس باران بود.
و بعد از رفتن تو انگار كسي حس كرد من بي تو
تمام هستي ام از دست خواهد رفت.
كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد.
و بعد از رفتنت درياچه بغضي كرد.
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد.
و من با انكه مي دانم تو هرگز ياد من را
با عبور خود نخواهي برد
هنوز اشفته چشمان زيباي تو ام ...برگرد!
پس از اين سر نوشت انتظار من چه خواهد شد؟
و بعد از اين همه طوفان وهم و پرسش و ترديد
كسي از پشت قاب پنجره ارام و زيبا گفت:"
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو
در راه عشق و انتخاب ان خطا كردم."
و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا شايد به رسم عادت و دلدادگي هامان
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم....

mozhgan.z.1368
31st December 2012, 11:29 AM
تـن تـو آهـنگی استو تـن من کلمه ای است
که در آن می نـشیندتا نـغمه ای در وجود آیـدسروده ی که تـداوم را می تـپددر نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:
قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد
.و در سکـوتـت همه صداهافـریـادی که بـودن راتـجربـه می کـند.

دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویمبه سان ابر که
با توفانبه سان علف که با صحرابه سان باران که با
دریابه سان پرنده که با بهاربه سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که منریشه های تورا دریافته امزیرا که صدای منبا صدای تو آشناست.


اشک رازی است
لبخند رازی است
عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بودقصه نیستم
که بگویینغمه نیستم که بخوانیصدا نیستم که بشنوییا چیزی چنان که ببینییا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترکممرا فریاد کن.
از: احمد شاملو

جبار سانبلی
31st December 2012, 12:24 PM
بی تو شب, اسیر خلوت بی روزن خویشم
و روز گم,در نبض هیاهوی این همه رنگ که هوار می شود در گوش فلک
بی تو خواب می شود بخت چشمم
بی تو می کشد مرا خشمم
بی تو شب, غرق حسرت یک جرعه خواب بی قیدی
بی تو روز تشنه تنها, لبخندی...
(س.س)

kahrupay
31st December 2012, 12:55 PM
تو را فریاد می زنم و تو هیچ گاه مرا نمی شنوی
نمی دانم چرا بلند گوی قلبم برای این فریاد ها کافی نیست.(کهربا)

دلم خیلی تنگه .....
مرسی

6824
31st December 2012, 03:35 PM
من طلوعم همه مهر
من ستيزم همه شوق
من گريزم همه عشق است و اميد
من اگر قطره شوم در دل خاك
من اگر سبزه شوم بر تن زيباي بهار
من اگر برف شوم بر نوك كره
يا چو خورشيد نشينم پس ابر
تو مرا خواهي ديد
ز دور
نام زيباي تورا مي خوانم ......



- - - به روز رسانی شده - - -

مدیر تالار ادبیات
31st December 2012, 09:46 PM
تمام اسپم ها حذف شدند
لطفا از ارسال پست بی محتوی (اسپم) خودداری فرمایید

vahid5835
1st January 2013, 11:33 AM
شب شعر
عاشقانه بودن و عاشقانه زیستن



عشق... (http://www.nesimbahari.blogfa.com/post-134.aspx)





عشق گاهی طعم وصلت می دهد
مزه ی شیرین وحدت می دهد

عشق گاهی شوری هجران دوست
تلخی هرگز ندیدن های اوست

عشق گاهی یک سفر در شط شب
عشق پاورچین نجوای دو لب

عشق گاهی مشق های کودکیست
حس بودن با خدا در سادگیست

عشق گاهی کیمیای زندگیست
عشق در گل راز ناپژمردگیست

http://www.kocholo.org/img/images/99611978732490891767.gif

عشق گاهی هجرت از من تا ما شدن
عشق یعنی با تو بودن ما شدن

عشق گاهی بوی رفتن می دهد
صوت شبناک تو را سر می دهد

عشق گاهی نغمه ای در گوش شب
عادتی شیرین به نجوای دو لب

عشق گاهی می نشیند روی بام
گاه با صد میل می افتد به دام

عشق گاهی سر به روی شانه ای
اشک ریز آخر افسانه ای

http://www.kocholo.org/img/images/99611978732490891767.gif

عشق گاهی یک بغل دلواپسی
عطر مستی ساز شب بو اطلسی

عشق گاهی هم حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

عشق گاهی نو بهاری گاه پاییزی سرخ زرد!
گاه لبخندی به لب های تو گاهی کوه درد

عشق گاهی دست لرزان تو می گیرد درون دست خویش
گاه مکتوب تورا ناخوانده می داند زپیش

عشق گاهی راز پروانه است پیرامون شمع
گاه حس اوج تنهاییست در انبوه جمع

http://www.kocholo.org/img/images/99611978732490891767.gif

عشق گاهی بوی یاس رازقی
ساقدوش خانه ی بن بست یاد مادری

عشق گاهی هم خجالت می کشد
دستمال تر به پیشانی عالم می کشد

عشق گاهی ناقه ی اندیشه ها را پی کند
هفت منزل را تا رسیدن بی صبوری طی کند

عشق گاهی هم نجاتت می دهد
سیب در دستی و صاحبخانه راهت می دهد

عشق گاهی در عصا پنهان شود
گاه بر آتش گلستان می شود

http://www.kocholo.org/img/images/99611978732490891767.gif

عشق گاه رود را خواهد شکافت
فتنه ی نمرودیان زو رنگ باخت

عشق گاهی خارج از ادراک هاست
طعنه ی لولاک بر افلاک هاست

عشق گاهی استخوانی در گلوست
زخم مسماریست در پهلوی دوست

عشق گاهی ذکر محبوب است بر نی های تیز
گاه در چشمان مشکی اشک ریز

عشق گاهی خاطر فرهاد و شیرین می کند
گاه میل لیلی اش با جام مجنون می کند

http://www.kocholo.org/img/images/99611978732490891767.gif

عشق گاهی تاری یک آه بر آیینه ای
حسرت نا دیدن معشوق در آدینه ای

عشق گاهی موج دریا می شود
گاه با ساحل هم آوا می شود

عشق گاهی چاه را منزل کند
یوسفین دل را مطاع دل کند

عشق گاهی هم به خون آغشته شد
با شقایق ها نشست و هم نشین لاله شد

عشق گاهی در فنا معنا شود
واژگان دفتر کشف و تمناها شود
عشق را گو هرچه می خواهد شود
با تو اما عشق پیدا می شود
بی تو اما عشق کی معنا شود؟








- - - به روز رسانی شده - - -

عاشق نبودي تو من عاشقت بودم
درقبله گاه عشق بودي تو معبودم
آرام و آسوده در خواب خوش بودي
يک لحظه من بي تو هرگز نياسودم
من با نفسهايم نام تورا خواندم
کاش اي هوس بازم با تو نمي ماندم
روزي که ميگفتي من با تو ميمانم
روزي که دانستي من بي تو ميميرم
روزي که با عشقت بستي به زنجيرم
بازنده من بودم اين بوده تقديرم
خوش باوري بودم پيش نگاه تو
هر دم زچشمانت خواندم کلامي نو
عشق تو چون برگي در دست طوفان بود
دل کندن و رفتن پيش توآسان بود
روزي به من گفتي ديگر نميمانم
گفتم که ميميرم گفتي که ميمانم
باور نميکردم هرگز جدايي را
آن آمدن با عشق اين بي وفايي را .

M.H.A
1st January 2013, 11:52 AM
مرسی عزیزم عالی بود خیلی لذت بردم[golrooz]

rezanice
1st January 2013, 05:31 PM
بسیار بسیار زیبا بود تشکر[golrooz]

موازنه
4th January 2013, 10:25 PM
عالی بودن
از همه ممنونم
لذت بردم

معصومه سعیدی
9th January 2013, 05:49 PM
قشنگ بود ممنون

عادل 110
15th January 2013, 12:48 PM
شعر شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی خیلی زیبا بود روحمان را نوازش داد.

- - - به روز رسانی شده - - -

شعر شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی خیلی زیبا بود روحمان را نوازش داد.

هاسدورف
26th February 2013, 12:19 PM
یک شب مهتابیست ، قصه ی دلتنگی ام قصه ی دلتنگی من شرح این بی برگی ام
در دو چشم کوچک من راز غم هست اشکار
راز دردی بس بزرگ و شبنمی نا پایدار
این شب تاریک من با جامه ای ظلمت نما
می شود همراه و همدم با من درد اشنا
در دل شب قصه ی هر خسته ای جا میشود
قصه ی اندوه هر عشقی هویدا میشود
ای خدای مهربان من بنده ای پر بسته ام
از جهان و مردمانش از فریبش خسته ام
دارم اندر قلب خود شوق وصالی بهر تو
میسپارم این دل بشکسته را در بهر تو

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد