آرزوي
19th December 2012, 05:39 PM
انیشتین (http://www.njavan.com/post-12.aspx)1-با سر بزرگ متولد شد:
وقتی انیشتین به دنیا آمد،خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد،فرزندش نا قص است،اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.
2-حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود،نبود:
مطمئناً انیشتین می توانسته کتاب های مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای یادآوری چیزهای معمولی واقعاً حا فظه ی ضعیفی داشته است.او یکی از بدترین اشخا ص در به یا د آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بها نه اش برای این فراموشکاری،مختص دانستن جشن تولد برای بچه های کوچک بود.
3-از داستان های علمی-تخیلی متنفر بود:
انیشتین از داستان های تخیلی بیزار بود.زیرا احساس می کرد آن ها باعث تغییر درک عامه ی مردم از علم می شوند و در عوض به آن ها توهم با طلی از چیزها یی که حقیقتاً نمی توانند اتفاق بیفتند،می دهد.
4-در آزمون ورودی دانشگاه رد شد:
در یال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتین که قطعاً یکی از بزرگ ترین نوابغی است که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگا ه فدرال پلی تکنیک سوئیس رد شد.او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقی مانده،مثل تاریخ و جغرافی رد شد.وقتی که بعدها از او در این رابطه سؤال شد،گفت:آن ها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تما یلی برای پا سخ دادن به این سؤالات را در خود احساس نمی کرد.
5-علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت:
انیشتین در سنین جوانی دریافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود.پس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر این او هرگز برای خوشا یند و عدم خوشا یند دیگران لباس نمی پوشید،او عقیده داشت یا مردم او را می شنا سند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن [آن هم از روی پوشش]چه اهمیتی می تواند داشته با شد؟
6-فقط یکبا ر رانندگی کرد:
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگا ه،از راننده ی مورد اطمینا نش کمک می گرفت.راننده ی وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد،بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت.انیشتین،سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیش تر اوقات راننده اش به طور دقیق آن ها را حفظ می کرد .یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود،با صدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟راننده اش پیشنهاد داد که آن ها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند،سپس انیشتین به عنوان راننده او را به خانه باز گرداند.
عدم شباهت آن ها مسئاله ی خاصی نبود.انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد نبود،و در دانشگاهی که وقت برای سخنرانی داشت،کسی او را نمی شناخت و طبعاً نمی توانستند او را از راننده ی اصلی تمیز دهند.او قبول کرد،اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سؤالات سختی از راننده اش پرسیده شود،او چه پاسخی خواهد داد،در درونش داشت.
به هر حالسخنرانی به نحوی عالی انجام شد،ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیشتین جعلی شروع به مطرح کردن سؤالات خود کردند.
در این حین راننده ی باهوش گفت:سؤالات به قدری ساده هستند که حتی راننده ی من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید.سپس انیشتین از میان حضار برخواتست و به راحتی به سؤالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
7-الهام گر او یک قطب نما بود:
انیشتین در سنین نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود.وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود،سعی می کرد طرز کار آن را درک کند.او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد.بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.
8-راز نهفته در نبوغ او:
بعد از مرگ انیشتین در 1955م.مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد.بعدها پسر انیشتین به او اجازه ی تحقیقات در مورد هوش فوق العاده ی پدرش را داد.هاروی تکه هایی از مغز انیشتین را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد.از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتین در مقایسه با میانگین متوسط انسان ها،مقدار بسیار زیادی سلول های گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.هم چنین مغز انیشتین مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته،که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلول های عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد.
وقتی انیشتین به دنیا آمد،خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد،فرزندش نا قص است،اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.
2-حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود،نبود:
مطمئناً انیشتین می توانسته کتاب های مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای یادآوری چیزهای معمولی واقعاً حا فظه ی ضعیفی داشته است.او یکی از بدترین اشخا ص در به یا د آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بها نه اش برای این فراموشکاری،مختص دانستن جشن تولد برای بچه های کوچک بود.
3-از داستان های علمی-تخیلی متنفر بود:
انیشتین از داستان های تخیلی بیزار بود.زیرا احساس می کرد آن ها باعث تغییر درک عامه ی مردم از علم می شوند و در عوض به آن ها توهم با طلی از چیزها یی که حقیقتاً نمی توانند اتفاق بیفتند،می دهد.
4-در آزمون ورودی دانشگاه رد شد:
در یال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتین که قطعاً یکی از بزرگ ترین نوابغی است که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگا ه فدرال پلی تکنیک سوئیس رد شد.او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقی مانده،مثل تاریخ و جغرافی رد شد.وقتی که بعدها از او در این رابطه سؤال شد،گفت:آن ها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تما یلی برای پا سخ دادن به این سؤالات را در خود احساس نمی کرد.
5-علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت:
انیشتین در سنین جوانی دریافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود.پس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر این او هرگز برای خوشا یند و عدم خوشا یند دیگران لباس نمی پوشید،او عقیده داشت یا مردم او را می شنا سند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن [آن هم از روی پوشش]چه اهمیتی می تواند داشته با شد؟
6-فقط یکبا ر رانندگی کرد:
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگا ه،از راننده ی مورد اطمینا نش کمک می گرفت.راننده ی وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد،بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت.انیشتین،سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیش تر اوقات راننده اش به طور دقیق آن ها را حفظ می کرد .یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود،با صدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟راننده اش پیشنهاد داد که آن ها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند،سپس انیشتین به عنوان راننده او را به خانه باز گرداند.
عدم شباهت آن ها مسئاله ی خاصی نبود.انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد نبود،و در دانشگاهی که وقت برای سخنرانی داشت،کسی او را نمی شناخت و طبعاً نمی توانستند او را از راننده ی اصلی تمیز دهند.او قبول کرد،اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سؤالات سختی از راننده اش پرسیده شود،او چه پاسخی خواهد داد،در درونش داشت.
به هر حالسخنرانی به نحوی عالی انجام شد،ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیشتین جعلی شروع به مطرح کردن سؤالات خود کردند.
در این حین راننده ی باهوش گفت:سؤالات به قدری ساده هستند که حتی راننده ی من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید.سپس انیشتین از میان حضار برخواتست و به راحتی به سؤالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
7-الهام گر او یک قطب نما بود:
انیشتین در سنین نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود.وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود،سعی می کرد طرز کار آن را درک کند.او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد.بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.
8-راز نهفته در نبوغ او:
بعد از مرگ انیشتین در 1955م.مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد.بعدها پسر انیشتین به او اجازه ی تحقیقات در مورد هوش فوق العاده ی پدرش را داد.هاروی تکه هایی از مغز انیشتین را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد.از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتین در مقایسه با میانگین متوسط انسان ها،مقدار بسیار زیادی سلول های گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.هم چنین مغز انیشتین مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته،که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلول های عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد.